در این مقاله به بررسی این موضوع می پردازیم که برداشت محمد رضا شاه، از دموکراسی و آزادی چگونه بود، و به رغم فقدان پایگاه مردمی، با اتکاء به چه قدرتی حکومت می کرد، چه عناصری تکیه گاه رژیم او بودند، و تا چه حد، به استواری این تکیه گاهها، اطمینان داشت؟
نظریه محمد رضا شاه از دموکراسی و برداشت او از حکومت مردم بر مردم، مانند همه دیکتاتورها بود.وی، در هر دوره از لطنت خود، دموکراسی و آزادی را به نحوی تعبیر می کرد، در اوایل دهه 1340، همزمان با ابداع انقلاب سفید، از پدرش رضا خان، که در شب سوم اسفند 1299 با شبیخون به تهران علیه قانون اساسی قیام کرد و نظام مشروطه را برانداخت، به عنوان کسی که در استقرار مبانی دموکراسی در ایران سهم بزرگی داشته یاد می کند.محمد رضا شاه برای اثبات این ادعای خود، «تضعیف قدرت مجلس » را یکی از نشانه های مبانی دموکراسی می داند و می گوید:
«...هنگامی که پدرم ریاست هیئت وزیران را داشت، و پس از آنکه سلطنت سلسله پهلوی را تاسیس نمود، قدرت مجلس را تضعیف کرد و از طرف دیگر، در استقرار مبانی دموکراسی در ایران سهم بزرگی داشت [....] اعلیحضرت فقید به وسیله اصلاح تشکیلات دولتی، اساس دموکراسی را در ایران تقویت نمود..» . (1)
برداشت و تعبیر محمد رضا شاه، در دهه 1350 درباره دموکراسی و ابداع «تمدن بزرگ » نوع دیگری است.وی در این دوران، بر خلاف دهه 1340 از سیستم دو حزبی هواخواهی می کند و می گوید: «در کشوری که بر موازین دموکراسی اداره می شود، مردم باید در سرنوشت خود مداخله کنند» . (2)
چندی بعد، لزوم ایجاد حزب واحد «رستاخیز» را شرط دموکراسی می داند.مخالفان را تهدید به اخراج از مملکت می کند.وی، در کتاب «به سوی تمدن بزرگ » در تشریح دموکراسی و رژیم سلطنت در ایران می گوید:
«...وضع خاص شاهنشاهی ایران ایجاب می کند که به گفته کریستین سن یک پادشاه واقعی در این کشور، نه تنها رئیس مملکت، بلکه یک مرشد و در عین حال یک معلم برای ملت خود باشد» . (3)
در رژیم دموکراسی محمد رضا شاه، اختیار عزل و نصب وزیران، سفیران و همه کارکنان دستگاه دولت از آن او بود.وی به عنوان رهبر، مرشد و معلم، به خود اجازه می داد به وزیرانش، که اغلب بی شخصیت ترین افراد مملکت بودند، و خود را غلام جان نثار و چاکر او می دانستند، توهین و فحاشی کند و به آنها بگوید:
«شماها، مانند «یابو» هستید، اگر رکاب بزنم، از جای خود می کنید، اگر آرام بمانم، از جا حرکت نمی کنید!» (4)
تکیه گاه محمد رضا شاه طی پانزده سال آخر حکومتش (از سال 1342 تا 1357) با استفاده از پشتیبانی آمریکا و متحدین غربی آن کشور، بر روی چهار عنصر زیر بود:
- نیروهای مسلح - ساواک و سازمانهای اطلاعاتی - دربار و حامیان رژیم - حزب رستاخیز ارتش و نیروهای انتظامی، حافظ تاج و تخت سلطنت و عامل پرتوان اجرای مقاصد رژیم و نیروی سرکوبگر مخالفان بود.محمد رضا شاه، تقویت و قدرتمند شدن هر چه بیشترنیروهای مسلح را وجهه همت خود قرار داده بود، در تجدید سازمان ارتش، تعداد افراد یگانها از 000،200 تن در سال 1342، به 000،410 تن در سال 1356 رسید، تعداد افراد ژاندارمری از 000،25 تن، به 000،60 تن افزایش یافت، ناوگان جدید خریداری و سفارش داده شد و سازمان یگانهای گارد شاهنشاهی توسعه یافت، بودجه ارتش از 293 میلیون دلار در سال 1342 به 1800 میلیون دلار در سال 1352 رسید، و پس از چهار برابر شدن قیمت نفت، بودجه ارتش در سال 1356 بالغ بر 3/7 میلیارد دلار گردید. (5)
بین سالهای 1349 تا 1352 بیش از 12 میلیارد دلار جنگ افزار خریداری شد.سفارشهای تسلیحاتی ایران در سال 1356 بالغ بر 12 میلیارد گردید.در سال 1356 ایران صاحب بزرگترین نیروی دریایی، بین کشورهای خاورمیانه، در خلیج فارس بود.نیروی هوایی ایران پس از اسرائیل، قدرتمندترین نیروی هوایی خاور میانه و خاور نزدیک به شمار می رفت.در زمینه تهیه انرژی اتمی ایران مبلغ 20 میلیارد دلار، برای احداث 12 طرح، طی 10 سال بعد در نظر گرفته شده بود.
علاقه و توجه محمد رضا شاه، تنها به سفارش و خرید تسلیحات مدرن، محدود نمی شد، وی به کلیه امور ارتش، آموزش، زندگی افسران و درجه داران، ایجاد تاسیسات بهداشتی، منازل مناسب، فروشگاههای متعدد و ترفیع افسران، بخصوص در درجات بالا نظارت داشت، برخی از مشاغل و مسئولیتهای غیر نظامی نیز به افسران واگذار شد.به آن گروه نظامیانی که در سال 1332 در کودتا شرکت کرده و موجبات بازگشت او را فراهم ساخته بودند، پاداش و ترفیع داد.افسران مورد نظر را، حتی پس از بازنشستگی، به نظارت و سرپرستی سازمانهای دولتی منصوب می کرد.شاه سرنوشت و آینده کشور و سلطنت را در وجود و قدرت نیروهای مسلح می دانست.وی، در مصاحبه با یکی از استادان دانشگاههای ایالات متحده آمریکا گفته بود «من مانند لوئی 14 پادشاه فرانسه نیستم که می گفت: دولت منم! من می گویم: ارتش منم!» (6) تکیه گاه دوم شاه، سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) بود.این سازمان در سال 1336 با همکاری «سیا» و یاری «موساد» (سازمان اطلاعاتی اسرائیل) تشکیل شد، ساواک 5300 مامور تمام وقت و تعداد نامشخصی مامور نیمه وقت داشت.ساواک «چشم و گوش » و مشت محکم شاه محسوب می شد.وظیفه اصلی ساواک حراست از شاه در برابر گروههای مخالف، بخصوص چریکهای مسلح، و ارائه اطلاعات در مورد رویدادهای داخلی و خارجی بود.سپهبد نعمت الله نصیری رئیس ساواک، معاون نخست وزیر بود، ولی مستقیما گزارشهای خود را به شاه تسلیم می کرد.ساواک، از چنان بودجه عظیمی برخوردار بود که می توانست تمام طرحهای مورد نظر شاه را اجرا کند.ساواک به روزنامه ها و مجلات در مورد درج اخبار و مقالاتشان، رهنمود می داد، در مورد همه کسانی که قرار بود به مقاماتی برسند، از جمله نمایندگان مجلس تحقیق می کرد. بازجویی و محاکمه افرادی را که علیه رژیم مخاطره انگیز بودند، به عهده می گرفت، رادیو و تلویزیون را زیر سانسور داشت. صلاحیت استخدام همه داوطلبان برای کار در ادارات دولتی، و حتی در مواردی، بخش خصوصی را تعیین می کرد.از همه امکانات لازم برای تعقیب و دستگیری، بازداشت، و شکنجه مخالفان برخوردار بود. (7)
ساواک طی 22 سال عمر خود، جنایات زیادی مرتکب شد، دهها تن از مردم ایران زیر شکنجه ماموران ساواک جان باختند و یا به دست دژخیمان آن سازمان جهنمی، سر به نیست شدند. (8)
گذشته از ساواک، سازمانهای دیگری به نامهای: بازرسی شاهنشاهی، رکن دوم ستاد ارتش، و دفاتر ضد اطلاعات، از نهادهای امنیتی رژیم بودند.حسین فردوست رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی بود و از دوستان دوران کودکی محمد رضا شاه محسوب می شد.وی مراقب عملیات ساواک و توطئه های احتمالی در ارتش، علیه شاه بود; حتی گزارشهای مربوط به خانواده سلطنتی را به او اطلاع می داد.
سومین اهرمی که شاه بر آن تکیه داشت، خانواده سلطنتی و وابستگان آن بودند.این گروه ثروت کلانی در اختیار داشت که به طور دقیق میزان آن مشخص نشده است.دارایی خانواده سلطنتی و وابستگان آن، از چهار منبع گرد آمده بود، نخست املاک رضا شاه بود که با کناره گیری اجباری او از سلطنت در سال 1320 در اختیار دولت قرار گرفت ولی پس از کودتای 28 مرداد 1332 محمد رضا شاه دوباره آن را تصاحب کرد.بخشی از آن به عنوان کمک به زارعین واگذار گردید، ولی بهای آن را دولت به شاه برگرداند.در جریان اجرای برنامه اصلاحات ارضی، خانواده سلطنتی قسمت عمده املاک را نگاه داشتند.بدین سان خواهران و برادران شاه، و نیز فرزندانشان، ثروتمندترین مالکان ایران بودند.
منبع دیگر درآمد شاه و خانواده سلطنتی نفت بود، لازم به یادآوری است که عواید حاصل از فروش نفت ایران، به حساب مخصوص شرکت ملی نفت ایران در شعبه بانک «چیس » در نیویورک ریخته می شد و از آنجا دلارها به حسابهای دیگر شرکت ملی در شعبات «چیس » در سراسر جهان انتقال می یافت، بدین ترتیب هر ماه بانک مرکزی ایران و بانکهای «چیس » ، محاسبات پرداختهای شرکت ملی نفت را در دفاتر خود ثبت می کردند.
به لحاظ دقت خاص شرکت ملی نفت ایران، در حفظ اسرار محاسبات بانکی خود، محتملا دو سه تن از مقامات دفتر مخصوص شاه، دسترسی به دفاتر و محاسبات مربوط را داشتند و می توانستند بفهمند شرکت ملی نفت چه مبلغ از درآمد نفت را به بانک مرکزی و یا به حسابهای محرمانه واریز کرده است. (9)
سفارت آمریکا در تهران، برای اطلاع از میزان درآمد نفت ایران و مبالغی که به حسابهای محرمانه ریخته شده، تحقیقاتی به عمل آورده است; در گزارش سفیر آمریکا در ایران به وزارت خارجه ایالات متحده در تاریخ 5 آوریل 1976 گفته شده است که در یک مورد شرکت ملی نفت ایران، بابت صدور نفت بین مارس 1975 و ژانویه 1976 مبلغ 7/1 میلیارد دلار دریافت کرده ولی فقط 8/558 میلیون دلار از این مبلغ، به حساب درآمد منظور شده و بقیه، یعنی مبلغی بیش از یک میلیارد دلار، ناپدید شده است. (10)
در یک مورد دیگر، سفارت آمریکا به اختلاف فاحشی در محاسبات شرکت ملی ایران در پایان سال مالی 1977 (1356) برخورد کرد، بدین ترتیب که شرکت ملی بابت نفتی که مستقیما فروخته بود مبلغ 4 میلیارد دلار ارز خارجی به دست آورده بود.سفارت آمریکا در گزارش به وزارت خارجه ایالات متحده می گوید «از این مبلغ ارز خارجی، اقلا یک میلیارد دلار کمتر به بانک مرکزی ایران تحویل شده است » . (11)
سومین منبع درآمد خانواده سلطنتی، عملیات بازرگانی بود، با درآمد ناگهانی حاصل از فروش نفت و توسعه فعالیتهای اقتصادی، اعضای خانواده سلطنتی وامهای کلانی از بانکها گرفتند و در امور مختلف تجاری و صنعتی سرمایه گذاری کردند.در طی دهه 1950 پهلویها ثروتمندترین سوداگران ایران محسوب می شدند، شاه شخصا مالک چند کارخانه و معدن بود.بستگان وی در یکصد و پنجاه شرکت، شامل بانکها، کارخانه آلومینیوم سازی، هتل سازی و کازینو و قمارخانه ها سهیم بودند.شهرام، پسر اشرف به تنهایی سهامدار عمده هشت شرکت ساختمانی، بیمه، سیمان، پارچه بافی و حمل و نقل بود. (12)
آخرین منبع درآمد پهلویها، بنیاد پهلوی بود.به ادعای بانکداران غربی، این بنیاد، سالانه بیش از 40 میلیون دلار کمک مالی دریافت می کرد و محل مناسب و امنی برای زد و بند و فرار از مالیات برخی از اعضای خانواده سلطنتی بود.بنیاد پهلوی در 207 شرکت سهم داشت که عمده ترین آنها 8 شرکت معدنی، 10 شرکت سیمان، 17 بانک و شرکتهای بیمه، 25 هتل و کازینو، 25 رکت ساختمان فلز، 25 واحد کشاورزی تجاری و 45 شرکت ساختمانی بودند.به نوشته نیویورک تایمز، بنیاد پهلوی، به عنوان فعالیتهای خیریه و به نفع عامه، سه منبع مهم برای بهره برداری بود، منبع پولی برای خانواده پهلوی، منبع اعمال نفوذ در بخشهای مهم اقتصادی کشور و منبع پاداش به حامیان رژیم. (13)
بنیاد پهلوی مدعی بود که درآمدهای آن صرف امور خیریه می شد ولی، به استناد گزارش سری ژوئن 1972 سفارت آمریکا در تهران، رقمی در حدود 20 تا 40 درصد درآمدهای بنیاد، به اعضای خانواده سلطنتی می رسید. (14)
حزب رستاخیز
در سال 1353 محمد رضا شاه، نهاد دیگری را به ارکان سه گانه فوق افزود و آن ایجاد حزب واحد دولتی «رستاخیز» بود.پیش از آن، یعنی در دوره حکومت منوچهر اقبال، سیستم دو حزبی ملیون و مردم برقرار شد، سپس در دوره نخست وزیری منصور، حزب ایران نوین ایجاد گردید.پس از کشته شدن منصور، امیر عباس هویدا، حزب ایران نوین را زیر کنترل خود گرفت.
طی دورانی که سیستم دو حزبی ملیون و مردم برقرار بود، محمد رضا شاه، در چند مورد خود را هواخواه تعدد احزاب در کشور دانست و گفت قصد ندارد سیستم یک حزبی برقرار کند.وی در کتاب ماموریت برای وطنم به این نکته اشاره کرده و گفته است:
«...من چون شاه کشور مشروطه هستم، دلیلی نمی بینم که مشوق تشکیل احزاب نباشم و مانند دیکتاتورها، تنها از یک حزب دست نشانده خود پشتیبانی نمایم..» . (15)
در سال 1354 شاه از گفته هایش در مورد لزوم تشکیل احزاب عدول کرد.به دستور وی، حزب ایران نوین منحل شد و وجودیت حزب رستاخیز اعلام گردید.شاه گفت:
«در آینده یک حزب وجود خواهد داشت [....] آنهایی که از پیوستن به حزب رستاخیز امتناع کنند، باید به طور پنهانی هواخواه حزب توده باشند» . (16)
در جای دیگر، با اخطار به کسانی که در ابراز وفاداری نسبت به اصول سلطنت و قانون اساسی خودداری کنند گفت «این خائنان یا باید به زندان بروند، یا همین فردا از کشور خارج شوند.» وقتی روزنامه نگاران خارجی یادآور شدند که این سخن شاه، با گفته های گذشته اش، که از سیستم دو حزبی هواخواهی می کرد، مغایر است گفت:
«آزادی عقیده! آزادی فکر! دموکراسی! ....با پنج سال سن، اعتصاب و نمایش در خیابانها! ...این دموکراسی و آزادی است! معنای این حرفها چیست؟ ..» . (17)
فکر ایجاد یک حزب واحد «فراگیر» از سوی چند تن ایرانیانی که در دانشگاههای آمریکا علوم سیاسی - اجتماعی فرا گرفته بودند و در سلک مشاوران سیاسی مورد اعتماد شاه درآمده بودند، به شاه القا شد.اینان، تحت تاثیر نظریات ساموئل هانتینگتون (18) استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد قرار داشتند و بر این عقیده بودند که راه رسیدن به ثبات سیاسی و پیشرفت، در کشورهای در حال توسعه، ایجاد یک حزب نیرومند و منسجم و فراگیر است که به صورت عامل پیوند بین دولت و جامعه عمل خواهد کرد و در نهایت پشتیبان هیئت حاکم در اجرای برنامه های سیاسی و اجتماعی او خواهد بود.این نظریه، از سوی شاه که درگیر آشفتگیهای سیاسی و اجتماعی بود و به یک مرکز قدرت نیرومند سیاسی نیاز داشت، مورد قبول قرار گرفت.
ایدئولوگهای مشاور شاه، از این نکته غافل بودند که یک حزب، آن هم دولتی و «شاهنشاهی » در کشوری چون ایران، که مردم، بخصوص روشنفکران، اقدامات هیئت حاکم را با تردید و سوء ظن می نگریستند، وسیله و ابزار کنترل توده ها و به حرکت درآوردن آنها در جهت مورد نظر نیست، بلکه بسان تسمه ای است که سنگینی «بار» جامعه و نارضایتی آنها را به هیئت حاکم منتقل می کند.
برای پاسخ به فرمایشی بودن سیستم یک حزبی، برای آن، دو جناح محافظه کار و ترقیخواه ایجاد کردند، که هوشنگ انصاری و جمشید آموزگار، رهبران دو جناح مزبور بودند.هدف اساسی حزب رستاخیز در یک جمله خلاصه می شد، تبدیل دیکتاتوری نظامی از کار افتاده شاه، به سیستم استبدادی تک حزبی دولتی!
حزب رستاخیز موجودیت خود را با سر و صدای زیاد اعلام کرد، برنامه حزب، پیشرفت و تعالی ایران و مردم به سوی تمدن بزرگ بود.در نشریه «فلسفه انقلاب ایران » گفته شده بود شاهنشاه آریامهر، اندیشه «طبقه » را از جامعه ایران ریشه کن ساخته و همه مسائل طبقاتی و تضادهای اجتماعی را حل و فصل کرده است [....] شاهنشاه تنها یک رهبر سیاسی ایران نیست [....] او، رهبر روحی، فکری و قلبی ملت خود می باشد (!)» (19) محمد رضا شاه ضمن مصاحبه به یک خبرنگار انگلیسی گفت: «فلسفه حزب رستاخیز بر اساس دیالکتیک اصول انقلاب سفید بنا شده و در هیچ جای جهان چنین رابطه و وابستگی بین رهبر و ملت وجود ندارد» . (20)
شاه به رغم این ادعاها، مردم را تهدید می کرد که یا در حزب رستاخیز او نامنویسی کنند یا حق زندگی در میهن آباء و اجدادی خود ندارند.وی در یک مورد گفت:
«کسی که وارد حزب جدید سیاسی نشود، دو راه در پیش دارد، چنین شخصی یا وابسته به یک سازمان غیر قانونی است، یا به حزب غیر قانونی توده، و به بیان دیگر یک خائن است.این چنین فردی جایش در یکی از زندانهای ایران است، یا اگر مایل باشد می تواند همین فردا کشور را ترک کند، بی آنکه عوارض خروج بدهد و هر جا بخواهد برود، زیرا ایرانی نیست، جزء ملت نیست و فعالیتهای او، طبق قانون غیر قانونی و مستوجب مجازات است » . (21)
حزب رستاخیز در سال 1354 سازمان خود را در تهران و شهرستانها توسعه داد.کمیته مرکزی حزب، هویدا، نخست وزیر را به دبیرکلی برگزید، تقریبا همه نمایندگان عضو حزب شدند.در وزارتخانه ها و ادارات دولتی، عضویت در حزب رستاخیز اجباری بود. پنج روزنامه: رستاخیز یومیه، رستاخیز کارگران، رستاخیز کشاورزان، رستاخیز جوانان و اندیشه رستاخیز، ارگان حزب بودند. کمیته مرکزی تهدید کرد کسانی که از قبول عضویت در حزب خودداری کنند، باید پاسخگوی حزب باشند. (22)
هنگام تشکیل حزب رستاخیز، همه نیروهای مخالف در ایران سرکوب شده بود، ولی در خارج از کشور، نیروهای اپوزیسیون حزب را محکوم کردند.آیت الله خمینی نیز طی اعلامیه ای، آن را مخالف مصالح ایران و اسلام دانست. (23)
آخرین انتخابات
انتخابات دوره 24 مجلس شورای ملی، آخرین انتخابات دوران حکومت پهلوی بود.نامزدهای نمایندگی، زیر نظر ساواک و تایید رئیس با اطلاعات شاه، سپهبد حسین فردوست انتخاب شدند.برای هر یک از کرسیهای مجلس، چند تن نامزد شده بودند که همه آنها را شوراهای استانی حزب رستاخیز، و مقامات امنیتی تایید کرده بودند. (24)
بیش از 000،10 تن خود را نامزد 268 کرسی مجلس شورا و 30 کرسی سنا کرده بودند.صلاحیت 841 تن از این عده که از غربال ساواک گذشته بودند، برای مبارزه انتخاباتی تایید شد.هیچ نماینده ای اجازه زیر سؤال کشیدن موضوع نفت، سیاست خارجی و انقلاب شاه و مردم را نداشت.ثبت نام برای رای دادن، بخصوص برای حقوق بگیران دولتی، تقریبا اجباری بود.امیر عباس هویدا، دبیر کل حزب رستاخیز اعلام کرد که عدم حضور در حوزه های انتخاباتی برای رای دادن، بی توجهی به حزب تلقی می شود.در شناسنامه رای دهندگان مهر زده می شد.بدین ترتیب حدود 8/6 میلیون تن برای رای دادن ثبت نام کردند.در پایان انتخابات دولت اعلام کرد که تعداد 1/5 میلیون تن به کاندیداهای نمایندگی مجلس رای داده اند.بدین ترتیب معلوم شد به رغم سختگیریها، تعداد 5/1 میلیون تن از ثبت نام کنندگان، در رای گیری شرکت نکرده اند. (25)
اسناد سفارت آمریکا حاکی است که لا اقل 10 درصد انتخابات از طریق نفوذ علم، وزیر دربار «دستکاری » شده بود.در همین گزارش آمده است «به هر حال، تغییر در روند انتخاباتی، هیچ گاه این واقعیت را تغییر نمی دهد، که پارلمان هیئتی است فاقد نفوذ در فرمول بندی و اجرای سیاستها و تنها به صورت یک «مهر پلاستیکی » عمل می کند..» . (26)
با همه تلاشی که رژیم برای استحکام ساختار حزب رستاخیز ملی به عمل آورد، دفاتر و شعبه های حزب نخستین هدفهایی بودند که در سال 1357 مورد حمله مردم قرار گرفتند.حزب رستاخیز، زودتر از دیگر نهادهای رژیم انحلال خود را اعلام کرد.
پی نوشت ها:
1. محمد رضا شاه پهلوی آریامهر، ماموریت برای وطنم، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ چهارم، 1348، صفحات 322 و 323.
2. همان کتاب، صفحه 335.
3. محمد رضا شاه پهلوی، به سوی تمدن بزرگ، صفحه 7.
4. دکتر جلال عبده، خاطرات، چهال سال در صحنه، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1368، صفحه 604.
5. Ervand Abrahamian; Iran Between Two Revolutions, pp. 433 -434.
6. B.Bayne, Persian Kingship in Transition (New York, 1968) ,p.186.
7. از ظهور تا سقوط، اسناد سفارت آمریکا (لانه جاسوسی) تنظیم دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، 1366، صفحات 164 و 165.
8. New York Times, Sep. 21, 1972, Newsweek Apr.28, 1972.
9. Supplemental Affidavit in Support of Motion for Preliminary Ingection.by Alan Delsman. The Chase Manhattan Bank N.A.,vs.The State of Iranet al., beforeSouthern District court of New York, Jan. 23, 1980, Docket Number 79 Civ.6644, Paragraphs 21
-38.
10. United States Department Airgram [Iran gold andForeign Exchange Holdi
- 0231, Apr. 8, 1976, (Interlock, Mark Hulbert,pp.66 -67).
11. United States Airgram, [Iran Blance of Payments - Nin Months, Year 25
ndForecast 2536] CERP - 0102, Feb.10. 1977, (Ibid;p.67).