اسماعیل صادق الوعد

داستان اسماعیل بن حزقیل پیغمبر جز در این دو آیه در جایی دیگر نیامده، تازه این دوآیه هم بنا به یک تفسیر مربوط به او است، و بنا بر آن خدای سبحان او را به ثنای جمیلی ستوده و صادق الوعد و آمر به معروف و مرضی درگاه خویش خوانده و فرموده که: او رسولی نبی بوده است.

و سخنی در باره وفای به عهد و مراتب آن

داستان اسماعیل بن حزقیل پیغمبر جز در این دو آیه در جایی دیگر نیامده، تازه این دوآیه هم بنا به یک تفسیر مربوط به او است، و بنا بر آن خدای سبحان او را به ثنای جمیلی ستوده و صادق الوعد و آمر به معروف و مرضی درگاه خویش خوانده و فرموده که: او رسولی نبی بوده است.

و اما حدیث در علل الشرایع به سند خود از ابن ابی عمیر و محمد بن سنان، از شخصی که نام برده، از امام صادق(ع)روایت کرده که فرمود: اسماعیلی که خدای عز و جل در کتاب خود در باره اش فرموده"و اذکر فی الکتاب اسمعیل انه کان صادق الوعد و کان رسولا نبیا"اسماعیل فرزند ابراهیم نیست بلکه پیغمبری دیگر از انبیاء بوده که خدای عز و جل به سوی قومش مبعوث نمود، و مردمش او را گرفته و پوست سر و رویش را کندند، پس فرشته ای نزدش آمده گفت: خدای عز و جل مرا نزد تو فرستاد تا هر امری داری اطاعت کنم،گفت: من باید به دیگر انبیاء اقتداء داشته و آنان را اسوه خود قرار دهم (1).

مؤلف: این معنا را به سند خود از ابو بصیر از امام صادق(ع)نیز روایت کرده که در آخر آن آمده: من باید حسین(ع)را اسوه خود قرار دهم (2).

و در کتاب عیون به سند خود از سلیمان جعفری، از امام رضا(ع)روایت کرده که فرمود: هیچ می دانی چرا اسماعیل را صادق الوعد خواندند؟عرض کردم: نه،نمی دانم.فرمود: با مردی وعده کرده بود، در همان موعد در آنجا حاضر شده تا یک سال به انتظارش نشست (3).

مؤلف: این معنا در کافی از ابن ابی عمیر از منصور بن حازم و از امام صادق (ع) روایت شده (4) در مجمع نیز آن را بدون ذکر سند از آن جناب نقل کرده است (5).

و در تفسیر قمی در ذیل آیه"و اذکر فی الکتاب اسمعیل انه کان صادق الوعد"آمده که امام فرمود: اسماعیل وعده ای داده بود و یک سال منتظر دوستش نشست، و او اسماعیل پسر حزقیل بود (6).

مؤلف: وعده ای که آن جناب داده بوده مطلق بوده است، یعنی مقید نکرده که یک ساعت یا یک روز یا فلان مدت در آنجا منتظر می مانم، به همین جهت مقامی که از صدق ودرستی داشته اقتضاء کرده که به این وعده مطلق وفا کند، و در جائی که معین نموده، بایستدتا رفیقش بیاید.

صفت وفاء مانند سایر صفات نفسانی از حب، اراده، عزم، ایمان، ثقه و تسلیم دارای مراتب مختلفی است که بر حسب اختلاف مراتب علم و یقین مختلف می شود، همانطور که یک مرتبه از ایمان با تمامی خطاها و گناهان می سازد که نازلترین مراتب آن است، و از آن به بعد مرتبه به مرتبه رو به تزاید و صفا نهاده تا به جایی می رسد که از هر شرک خفی خالص می گردد، و دیگر قلب به چیزی غیر از خدا تعلق پیدا نمی کند، حتی التفاتی هم به غیر خدانمی نماید، که این اعلا مراتب ایمان است، همچنین وفای به عهد هم دارای مراتبی است،یکی از مراتبش وفای قولی است، مثل اینکه قول بدهد که یک ساعت یا دو ساعت فلان جامنتظر بایستد، تا کار لازم تری پیدا شده او را از بیشتر ایستادن منصرف کند، این یک مرتبه ازوفاء است، که عرفا آن را وفاء می خوانند، و از این مرتبه بالاتر این است که آنقدر بایستد تاعادتا از برگشتن طرف ناامید شود و اطلاق وعده را به یاس مقید سازد، و از این هم بالاتر اینکه اطلاق آن را حفظ نموده اینقدر بایستد تا طرف برگردد هر چند که طولانی شود، پس نفوس قوی که مراقب قول و فعل خود هستند هیچ وقت قولی نمی دهند مگر قولی که طاقت عمل به آن را داشته باشند و بتوانند با عمل آن را تصدیق کنند و همینکه از زبانشان در آمد دیگر هیچ چیز از انفاذآن بازشان نمی دارد.

و در روایت آمده که رسول خدا(ص)به یکی از اصحاب خود وعده دادکه در مکه نزد خانه کعبه منتظرش می باشد تا او برگردد، ولی آن مرد در پی کار خود رفته فراموش کرد برگردد، رسول خدا(ص)سه روز در آنجا منتظر ماند تا خبر به آن مرد رسید، به مسجد آمده عذر خواهی کرد.آری این مقام صدیقین است که هیچ سخنی نگویندمگر آنکه بدان عمل کنند.

پی نوشت ها:

1) علل الشرایع، ص 77 ح 2.

2) علل الشرایع، ص 78، ح 3.

3) عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 77 ح 9.

4) اصول کافی، ج 2، ص 105 ح 7.

5) مجمع البیان، ج 3، ص 518.

6) تفسیر قمی، ج 2، ص 51.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر