ماهان شبکه ایرانیان

موعظه در قیاس با حکمت و خطابه

وعظ همچنانکه در قرآن کریم آمده است یکی از طرق سه گانه دعوت(حکمت،موعظه،مجادله به نحو احسن)است.

وعظ همچنانکه در قرآن کریم آمده است یکی از طرق سه گانه دعوت(حکمت،موعظه،مجادله به نحو احسن)است.

تفاوت موعظه و حکمت در این است که حکمت تعلیم است و موعظه تذکار،حکمت برای آگاهی است و موعظه برای بیداری،حکمت مبارزه با جهل است و موعظه مبارزه با غفلت،سر و کار حکمت با عقل و فکر است و سر و کار موعظه با دل و عاطفه،حکمت یاد می دهد و موعظه یاد آوری می کند،حکمت بر موجودی ذهنی می افزاید و موعظه ذهن را برای بهره برداری از موجودی خود آماده می سازد،حکمت چراغ است و موعظه باز کردن چشم است برای دیدن،حکمت برای اندیشیدن است و موعظه برای به خود آمدن،حکمت زبان عقل است و موعظه پیام روح است،از این رو شخصیت گوینده در موعظه نقش اساسی دارد،بر خلاف حکمت.در حکمت روحها بیگانه وار با هم سخن می گویند و در موعظه حالتی شبیه جریان برق که یک طرف آن گوینده است و طرف دیگر شنونده به وجود می آید و از این رو در این گونه از سخن است که «اگر از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل »،و گرنه از گوش شنونده تجاوز نمی کند.در باره سخنان موعظه ای گفته شده است:«الکلام اذا خرج من القلب دخل فی القلب و اذا خرج من اللسان لم یتجاوز الاذان »سخن اگر از دل برون آید و پیام روح باشد در دل نفوذ می کند اما اگر پیام روح نباشد و صرفا صنعت لفظی باشد از گوشها آنطرفتر نمی رود.

موعظه و خطابه

موعظه با خطابه نیز متفاوت است.سر و کار خطابه نیز با احساسات است اما خطابه برای تهییج و بیتاب کردن احساسات است و موعظه برای رام ساختن و تحت تسلط در آوردن.خطابه آنجا به کار آید که احساسات خمود و راکد است و موعظه آنجا ضرورت پیدا می کند که شهوات و احساسات خود سرانه عمل می کنند.خطابه احساسات غیرت،حمیت، حمایت،سلحشوری،عصبیت،برتری طلبی،عزت طلبی،مردانگی،شرافت،کرامت،نیکوکاری و خدمت را به جوش می آورد و پشت سر خود حرکت و جنبش ایجاد می کند اما موعظه جوششها و هیجانهای بیجا را خاموش می نماید.خطابه زمام کار را از دست حسابگریهای عقل خارج می کند و به دست طوفان احساسات می سپارد اما موعظه طوفانها را فرو می نشاند و زمینه را برای حسابگری و دور اندیشی فراهم می کند.خطابه به بیرون می کشد و موعظه به درون می برد.

خطابه و موعظه هر دو ضروری و لازم است.در نهج البلاغه از هر دو استفاده شده است.مساله عمده موقع شناسی است که هر کدام در جای خود و به موقع مورد استفاده واقع شود.خطابه های مهیج امیر المؤمنین در موقعی ایراد شده که احساسات باید بر افروخته شود و طوفانی به وجود آید و بنیادی ظالمانه بر کنده شود آنچنان که در صفین در آغاز برخورد معاویه خطابه ای مهیج و آتشین ایراد کرد.

معاویه و سپاهیانش پیشدستی کرده بودند و«شریعه »را گرفته بودند و کار آب را بر امیر المؤمنین و یارانش دشوار ساخته بودند.امیر المؤمنین کوشش داشت که حتی الامکان از برخورد نظامی پرهیز کند و می خواست از طریق مذاکره به حل مشکلی که معاویه برای مسلمین ایجاد کرده بود بپردازد.اما معاویه که سودایی دیگر در سر داشت،فرصت را نیمت شمرده و تصاحب «شریعه »را موفقیتی برای خود تلقی کرد و از هر گونه مذاکره ای خودداری نمود.کار بر یاران علی سخت شد.اینجا بود که می بایست با یک خطابه حماسی آتشین،طوفانی ایجاد کرد و با یک یورش دشمن را عقب راند.علی برای اصحاب خود چنین خطابه سرود:

قد استطعموکم القتال،فاقروا علی مذلة و تاخیر محلة،او رووا السیوف من الدماء ترووا من الماء،فالموت فی حیاتکم مقهورین و الحیاة فی موتکم قاهرین.الا و ان معاویة قاد لمة من الغواة و عمس علیهم الخبر حتی جعلوا نحورهم اغراض المنیة (1).

همانا دشمن گرسنه جنگ است و از شما نبرد می طلبد.اکنون دو راه در پیش دارید:یا تن به ذلت و پستی و عقب ماندگی دادن یا تیغها را با خون سیراب کردن و سپس سیراب کردن و سپس سیراب شدن.مرگ این است که زنده باشید اما مقهور و مغلوب،زندگی آن است که بمیرید اما غالب و پیروز.همانا معاویه گروهی ناچیز از گمراهان را به دنبال خود کشانده و حقیقت را بر آنها پنهان داشته است تا آنجا که گلوی خویش را هدف تیرهای شما که مرگ را همراه دارد قرار داده اند.

این جمله ها کار خود را کرد،خونها را به جوش و غیرتها را در خروش آورد،شام نشده «شریعه »در اختیار یاران علی قرار گرفت و یاران معاویه به عقب رانده شدند.

اما مواعظ علی در شرایط دیگر انجام یافته است.در دوره خلفا و مخصوصا در زمان عثمان بر اثر فتوحات پی در پی و غنائم بی حساب و نبودن برنامه خوب برای بهره برداری از آن ثروتهای هنگفت و مخصوصا برقراری اریستوکراسی و حکومت اشرافی و بلکه قبیله ای در زمان عثمان فساد اخلاق و دنیاپرستی و تنعم و تجمل در میان مسلمین راه یافت،عصبیتهای قبیله ای از نو جان گرفت،تعصب عرب و عجم بر آن مزید گشت.در میان آن غوغای دنیاپرستی و غنیمت و آز و کامجویی و تعصب،تنها فریاد ملکوتی موعظه ای که بلند بود فریاد علی بود.

پی نوشت:

1- نهج البلاغه خطبه 51.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان