رویداد کربلا را می توان از جهات گوناگون بررسی کرد. از مسائل جالب در این رویداد، بررسی نیروهای شرکت کننده در این واقعه مهم تاریخی است. دقت در شرح حال افرادی که در جبهه حق قرار گرفته، با باطل جنگیدند و جزئی نگری در ترکیب یاران امام حسین(ع) نکات آموزنده زیادی را به ما نشان می دهد. نقش خواص و نیز مسئله ریزش و رویش نیروهای مؤمن هم درس آموز و سودمند است. رویداد کربلا صحنه آزمایشی بزرگ برای شخصیت های جهان اسلام و مردمان آن دوره بوده است. این حادثه هم چنین نشانه بی توجهی عده ای از عالمان مسلمان به سرنوشت جامعه اسلامی است و از آگاه شدن آنان، پس از ریخته شدن خون حسین(ع) حکایت دارد. این واقعه نمایانگر آن است که برخی ورشکستگان سیاسی دوران خلافت علی(ع) چگونه از فرزندان وی انتقام گرفتند. نیروهای خائن گذشته به نیروی جانی و قاتل تبدیل شدند. این رویداد نشان می دهد که افرادی از مسئولان حکومت علی(ع)، مانند زحر بن قیس، با قدرت های حاکم همسو شده و هویت فطری و دینی آنان به کلی مسخ گردید، تا آنجاکه حاضر شدند، بهترین خلق زمان خویش را از دم تیغ بگذرانند و با تغییر موضع سیاسی در برابر اندیشه امام علی(ع) و اهل بیت قرار گیرند و نه تنها او را تخطئه کنند که فرزندش را به مسلخ ببرند.
از سوی دیگر در جمع یاران امام حسین و شهدای کربلا، کسانی مانند زهیر بن قین دیده می شوند که گذشته سیاسی خود را رها کرده، با گرایش به حق، دست به فداکاری زدند؛ از باطل به حق روی آورده و از تاریکی به نور. بررسی زندگانی یاران امام حسین(ع) از ابعاد گوناگون قابل توجه است. نگاه اصلی ما در این مقاله، از جهت محل برخواستن و سکونت افراد است. می خواهیم بدانیم چه تعداد از یاران امام حجازی و چه تعداد یمنی و عراقی و یا از مناطق دیگر بوده اند. هدف از این بررسی این است که بدانیم آیا رفتن امام حسین(ع) به کوفه درست بوده است یا خیر؟ آیا همه مردم کوفه در ادعای خود دروغگو بودند؟ و آیا بهتر نبود امام حسین(ع) به نصیحت افرادی که از اوخواستند، به یمن برود یا در حجاز و مکه بماند، گوش می کرد.(1)
توجه به جایگاه سکونت یاران حضرت و شهدای کربلا، به ما در تحلیل درست واقعه و تصمیم امام در رفتن به کوفه یاری می رساند و نشان می دهد که چه تعداد افراد و از چه مکان هایی، با حضرت هم فکر بوده و دارای اندیشه مبارزه با ستم و استبداد بودند و در راه اندیشه و هدف امام پایداری کردند و از جان خود گذشتند.
امام حسین(ع) با یزید بیعت نکرد و در ماه رجب، از مدینه حرکت و در سوم ماه شعبان به مکه رسید.(2) بدیهی است که این خبر، پس از چند ماه به بیشتر نقاط جهان اسلام برسد.یا حداقل کسانی که اندیشه مبارزه داشتند، این گونه اخبار را پی می گرفتند، زیرا امام حسین چهار ماه پیاپی از شعبان تا هشتم ذی حجه در مکه بود. وی مهم ترین، محترم ترین، برترین و بزرگترین شخصیت جهان اسلام، از خاندان پیامبر(ص) بود که به دستگاه خلافت اموی »نه« گفته بود.
حکومت یزید هنوز مستقر نشده و مشروعیت نیافته بود و حتی فردی مانند عبدالله بن عمر حاضر به بیعت با یزید نشد و می گفت: پس از بیعت تمام مردم بیعت خواهم کرد.(3) امام حسین(ع)، یزید را فاقد صلاحیت برای خلافت و او را مردی فاسق و شراب خوار می دانست که بنا به سخن پیامبر(ص)، حکومت بر او و آل ابی سفیان حرام بود،(4) و زمانی که حاکم و مدعی حکومت فاقد صلاحیت باشد و حلال خدا را حرام، و حرام خدا را حلال کند، قیام ضد وی لازم است.(5) امام(ع) برای پیشرفت مبارزه به مکه رفت؛ زیرا احساس می کرد اگر در مدینه بماند، او را به بیعت مجبور کرده یا از بین می برند. مروان بن حکم، به روشنی امام حسین(ع) را به کشتن تهدید کرده بود و از ولید حاکم مدینه خواست، اگر بیعت نکرد، او را گردن بزند.
مردم کوفه یک ماه پس از حضور امام در مکه، ایشان را به کوفه دعوت کردند. نامه های مردم کوفه در دهه اول رمضان سال60 هجری به مکه رسید.(6) منطقه شام از زمان فتح آن، تحت سلطه بنی امیه بود و مردم آن مطیع حاکم شام. منطقه مصر نیز از زمان حکومت علی(ع)، با زهر دادن به مالک اشتر و کشتن محمد بن ابی بکر در اختیار و تحت سلطه معاویه قرار داشت. مناطق ایران و فارس هنوز تازه مسلمان بودند و انتظاری از آنها نمی رفت که حق را از ناحق تشخیص داده و در قیام شرکت کنند. گزینه هایی که عافیت طلبان ساکن مکه یا معترضان بی تعهد، به امام حسین(ع) پیشنهاد می کردند. بیشتر یمن، کوه ها و بیابان های آن بود.(7)
آیا در این مناطق کسی امام را یاری می کرد که در قیام حضرتش مؤثر باشد. به نظر می رسد که این پیشنهادها برای حفظ جان حضرت بوده، بی توجه به این نکته مهم که هر شخص مسلمان در برابر اسلام و جامعه اسلامی متعهد است و وظیفه دارد تا با امر به معروف و نهی از منکر و ستیز با ستم، جامعه را از نابودی و فساد نجات دهد. پیش از این که درباره محل سکونت یاران امام سخن بگوئیم لازم است نگاهی کوتاه به آمار یاران حضرت داشته باشیم. توجه به تلاش های عبیدالله بن زیاد در بسیج مردم کوفه، به ما در شناخت همراهان حضرت یاری می رساند و این که چگونه دعوت کنندگان به قاتل تبدیل شدند؛ این که مردم کوفه با همه موانع موجود، بیش از دیگران با هدف امام همراه بودند.
عدد یاران امام حسین(ع)
درباره تعداد یاران امام حسین(ع) اختلاف است. برخی عدد آنها را 82 نفر و شماری 72 نفر ذکر کرده اند. شبلنجی در نور الابصار، از قول زحر بن قیس جعفی که سرهای شهداء را به شام برد، نقل می کند: حسین همراه 18 تن از اهل بیتش و 60 تن از شیعیانش بوده است.(8) شریف باقر قَرْشی، هشتاد تن را ترجیح می دهد.(9) ارشاد مفید سرهای جدا شده از یاران حضرت را 72 سر ذکر کرده است(10) و شاید همین سبب شهرت 72 تن شده است. در أنساب الاشراف سرهای جدا شده را 72 تن ذکر کرده به این ترتیب:
1.قبیله کنده 13سر؛
2.هوازن 20 سر؛
3.بنی تمیم 17 سر؛
4.بنی اسد 16 سر؛
5.مذحج 7 سر؛
6.سایر قبایل قیس 9 سر(11) که مجموع آن 72 سر است.
مرحوم شیخ شمس الدین، در کتاب انصار الحسین، شهدای کربلا را 82 تن ذکر کرده است. 6 تن هم شهدای نهضت حسینی در کوفه بودند. در جدولی دیگر، 29 نفر را یادآوری می کند که ممکن است برخی نام ها، با نام های قبلی، یکی باشد. این ها جدای از بنی هاشم هستند. وی شهدای بنی هاشم را جداگانه و 17 تن ذکر می کند. سپس ده تن دیگر نیز نقل می کند که برخی قابل ادغام است.(12)
در مسند امام حسین(ع) نام 20 تن از شهدای بنی هاشم و 52 نفر از دیگر قبایل آمده است.(13) در مقتل فضیل بن عمر رسّانی، از علمای زیدی قرن دوم هجری، مجموع شهدا و مجروحان نهضت حسینی در کربلا و کوفه 107 تن، معرفی شده اند که 20 تن آنها از بنی هاشم بودند.(14)
مرحوم سماوی در کتاب إبصار العین که ده سال در نگارش آن تلاش کرده و در مواردی، از تنقیح المقال مامقانی متأثر است، مجموع شهدای نهضت حسینی را 113 نفر دانسته است. وی بنی هاشم را با مسلم بن عقیل هیجده نفر معرفی کرده است. از افراد باقیمانده، هفت نفر از غلامان و موالی حضرت بودند. پنج نفر در کوفه شهید شدند و یک تن در بصره و باقیمانده یاران غیرهاشمی حضرت که 82 نفر هستند، در کربلا به شهادت رسیدند. ما در این بررسی برابر ترجمه إبصار العین آمار آنان را ذکر می کنیم.(15) گزینش متنی خاص برای موضوع، از آن رواست که درباره نام یاران امام اختلاف زیادی وجود دارد و نام های مشابه که ناشی از اشتباه در استنساخ است، زیاد است. از این رو در حرم امام حسین(ع) نام 120 نفر به عنوان شهدای کربلا نگاشته شده است.
در مواردی از دیگر منابع نیز سود خواهیم برد. دسته بندی ابصار العین بر اساس قبیله است و دسته بندی ما براساس محل سکونت یاران حضرت.
یاران نیمه راه
در واقعه کربلا، عشق و ایثار موج می زند. یاران امام حسین(ع) در کربلا اندکی ریزش داشتند. در مسیر راه از مکه تا کربلا کسانی که برای مقام و مال آمده بودند، جدا شدند. پس از رسیدن خبر شهادت مسلم و عبدالله بن یقطر در منزل زباله، امام از افراد خواست، در صورت تمایل کاروان را ترک کنند. نوشته اند تمام اعرابی که در مسیر راه به حضرت پیوستند، جدا شدند و فقط کسانی ماندند که از حجاز آمده بودند.(16) سه تن از قبیله جُهَینه نیز باقی ماندند.
انتخاب کوفه
امام حسین(ع)، یزید را به هیچ وجه شایسته خلافت نمی دانست و با توجه به برخورد حاکم مدینه و مشاور وی مروان حکم، مجبور به ترک مدینه بود. در مکه نیز امام نگران بود که حرمت کعبه و حرم امن الهی دریده شود. از سوی دیگر، تنها مردم کوفه بودند که از مبارزه با خلافت اموی استقبال کردند و نامه ها و طومارهای فراوان به حضرت نوشته و ایشان را به آن شهر دعوت کردند. نماینده حضرت در کوفه، مسلم بن عقیل نیز شدت استقبال مردم کوفه را، برای حضرت بیان کرد، در نتیجه اگر امام حسین جز کوفه، منطقه دیگری را بر می گزید نزد مردم و تاریخ محکوم بود.
بی شک امام حسین(ع) نمی توانست، در مکه باقی بماند، زیرا به روشنی به ابن عباس فرمود: اگر در جای دیگر کشته شوم بهتر است که در مکه و حرم امن الهی کشته شوم و حرمت آن از بین برود.(17)
ابن عباس به خوبی می دانست که سخن امام حسین(ع) درست است، زیرا یزید در نامه ای که به او نوشته بود، به روشنی امام حسین(ع) را تهدید کرده و از وی خواسته بود، او را از مخالفت باز دارد.(18) عبدالله بن عباس پس از آن که امام را مصمم یافت، پیشنهاد کرد به جای کوفه که سابقه خوبی در وفاداری ندارند، به یمن برود، زیرا در آنجا یارانی دارد و در صورت لزوم می تواند به حصارها و دره های آن پناه ببرد. پاسخ امام این بود که مسلم بن عقیل پیام داده که مردم کوفه بر بیعت و یاری من اجتماع دارند و من تصمیم گرفتم که به سوی آنها بروم. آن گاه ابن عباس احتمال بی وفایی مردم کوفه را مطرح ساخت و پاسخ حضرت این بود که کشته شدن در غیر مکه بهتر است.(19) آن حضرت می دانست که در یمن کسی به یاری وی نخواهد آمد و اگر کشته شود، مورد سرزنش واقع خواهد شد که چرا پاسخ مثبت به آن همه نامه و طومار مردم کوفه نداده است؛ اما نکته قابل تأمل درباره انتخاب کوفه این است که چرا امام حسین(ع) پس از شهادت مسلم و آگاهی از اخبار مأیوس کننده کوفه، به راه خود ادامه داد. بهتر نبود که به مکه یا مدینه بازمی گشت یا به پیشنهاد ابن عباس به سوی یمن حرکت می کرد.
پاسخ این پرسش را یاران حضرت دادند که شما با مسلم تفاوت دارید. اگر خود را به کوفه برسانید، اوضاع دگرگون می شود. آنان گفتند: "إنّک و الله ما انت مثل مسلم بن عقیل و لو قدمتَ الکوفة لکان الناسُ إلیک أسرع"؛(20) به تحقیق به خدا سوگند تو مانند مسلم بن عقیل نیستی و اگر به کوفه وارد شوی، مردم به سوی تو می شتابند".
این نکته را همراهان حضرت گفتند و در جمع آنها، گروهی از مردم کوفه و بصره بودند که برای یاری حضرت، خود را به مکه رسانده یا در مسیر راه به حضرت ملحق شده بودند.
به نظر می رسد، این سخن دور از واقعیت نباشد؛ اگر به حوادث و رویداد کربلا بنگریم، به این حقیقت پی می بریم. وضعیت به گونه ای بوده که مسلم بن عقیل، تا آخرین لحظات زندگی خود حاضر نمی شود، با ارسال نماینده ای، امام حسین(ع) را از آمدن به کوفه باز دارد. این که مسلم بن عقیل در دار الاماره ابن زیاد، به عنوان یک وصیت، از عمر سعد می خواهد، به امام حسین(ع) پیام دهد، به کوفه نیاید،(21) نشان می دهد که مسلم مطمئن بوده است، اگر امام وارد کوفه شود، می تواند عبیدالله بن زیاد را شکست دهد. جلوگیری عبیدالله بن زیاد از ورود امام حسین(ع) به کوفه و دستور وی در متوقف کردن کاروان حسینی در بیابانی خشک،(22) حکایت از نگرانی شدیدی از حضور حضرت در کوفه و ارتباط وی با مردم دارد.
نگه داشتن امام حسین(ع) در منطقه ای غیرآباد نیز برای کنترل بهتر و جلوگیری از ملحق شدن مردم کوفه به ایشان بوده است. جلوگیری از حرکت حضرت در دوّم محرم که وارد کربلا شدند و بستن آب بر حضرت در روز هفتم و دستور حمله در روز نهم و کشتن حضرت در ماه محرم، ماهی که عرب جاهلی حرمت آن را نگه داشته و در آن آغاز به جنگ نمی کردند، همه نشان از وحشت فوق العاده عبیدالله از نزدیک شدن امام حسین(ع) به کوفه دارد. عبیدالله نگران آن بود که ترس و وحشتی که در کوفه، با کشتن مسلم و هانی ایجاد شده بود، با خبر آمدن امام حسین(ع) کنار گذاشته شود و مردم کوفه، روحیه سرکشی خود را نشان دهند.
محاصره و کنترل دروازه های کوفه و اطراف شهر توسط دستگاه عبیدالله و دستگیری افراد، نشانه این نگرانی است.
محل سکونت یاران امام حسین(ع)
برای پاسخ به این پرسش که چرا امام حسین(ع) به کوفه رفت و پس از شهادت مسلم، به راه خود ادامه داد، توجه به ترکیب یاران حضرت و محل سکونت آنها لازم است، زیرا از شرح حال شهدای کربلا و حامیان امام، پی می بریم که بیشتر کربلائیان، ساکن چه شهری بودند؛ مکه، مدینه، یمن، بصره و یا کوفه. این بررسی نشان خواهد داد که مردم کوفه بیشترین یاران حضرت را تشکیل داده و بیش از هر منطقه ای، مردمان کوفه به نهضت حسینی پیوستند؛ به گونه ای که ابن عساکر می گوید: شصت شیخ (مرد کامل) کوفی، امام حسین(ع) را همراهی می کردند.(23)
در واقع برهان ما بر صحت انتخاب کوفه، برهانی لمّی است. از جمع یاران حضرت و زیادی آنان از منطقه ای خاص، به میزان همراهی مردم آن منطقه با حضرت پی خواهیم برد. اینک به بررسی جایگاه هایی که یاران حضرت از آنجا بودند می پردازیم؛ مانند حجاز، یمن، بصره و کوفه.
حجاز(مکه و مدینه)
امام حسین(ع) حرکت خود را از مدینه آغاز کرد و به مکه رفت و پس از چهار ماه توقف در مکه، از سوم شعبان 60 تا هشتم ذی حجه همان سال، راه کوفه را برگزید و در دوم محرم سال 61 وارد کربلا شد.(24)
آیا محدوده مدینه و مکه، جای مناسبی برای ادامه مبارزه بود؟ چند نفر از یاران حضرت را مردم این منطقه تشکیل می دادند؟
الف: مدینه
مدینه مرکز حکومت نبی گرامی اسلام و نزول بسیاری آیات قرآن بود. حدود بیست و پنج سال مرکز خلافت خلفا بود. پس از آن، علی کوفه را مرکز خلافت قرار داد و پس از شهادت وی مرکز خلافت به شام منتقل شد. از این رو مدینه اهمیت گذشته خود را باز نیافت؛ اما از جهت این که بزرگانی از فرزندان خلفا و صحابه در آن حضور داشتند، جهان اسلام به آن، به دیده احترام می نگریست. معاویه هنگام گرفتن بیعت برای یزید، متوجه مخالفت های جدی از سوی برخی فرزندان خلفا و صحابه با این بیعت شد؛ عبد الرحمن بن ابی بکر، عبدالله بن عمر، حسین بن علی و عبدالله بن زبیر.(25) ابن زبیر فرزند خلیفه نبود؛ اما پدرش یکی از شش عضو شورای خلیفه دوم بود. تنها نگرانی معاویه و یزید از این ناحیه بود که افرادی با این سابقه خانوادگی، خلافت یزید را به رسمیت نشناسند. یزید پس از مرگ معاویه، نامه ای به حاکم خود در مدینه، ولید بن عتبه نوشت و از او خواست، از مردم مدینه بیعت بگیرد. وی تأکید کرده بود که گرفتن بیعت از عبدالله بن زبیر و حسین بن علی(ع) الزامی است و در صورت مخالفت، سر آنها را قطع کرده، برای وی بفرستد.(26)
حاکم مدینه پیش از این که مردم مدینه از مرگ معاویه آگاه شوند، از امام حسین(ع) خواست بیعت کند. آن حضرت بیعت را به حضور در جمع مردم واگذارد. مروان گفت: عذر حسین را مپذیر و اگر وی بیعت نکرد گردن او را بزن. اینجا بود که امام حسین(ع) به ذکر فضایل اهل بیت پرداخت و یزید را مردی فاسق، شراب خوار و قاتل معرفی کرده، و جلسه را ترک کرد و آماده سفر به مکه شد.(27)
بدیهی است که این اخبار و گزارش ها، باید به گوش مردم مدینه رسیده باشد؛ به ویژه پس از حرکت امام به سوی مکه. اما متأسفانه از مردم مدینه هیچ عکس العملی گزارش نشده است. مردم مدینه پس از کشته شدن امام حسین(ع) و اسارت خانواده، او با بهت و تعجب این اخبار را شنیده و باور آن برای آنها مشکل بود. با این همه آنان کشته شدن امام حسین(ع) را دلیل کامل و کافی بر ناشایستگی یزید نگرفتند. از این روی عده ای برای آگاهی از وضعیت خلیفه در شام، به آن دیار سفر کردند. پس از این سفر بود که به فسق یزید مطمئن شدند و علیه وی قیام کردند.(28)
بنابراین مردم مدینه، پیش از شهادت امام حسین(ع) در خواب خرگوشی بسر می بردند و به هیچ وجه سخنان امام حسین(ع) در بی لیاقتی یزید برای خلافت، و حرکت او به طرف مکه توجه نکردند. همین موجب شد که یاران احتمالی حضرت از مدینه، به جز اقوام و موالی وی، عده اندکی را تشکیل دهند. این در حالی است که یکی از بزرگان بصره که امام حسین(ع) به او نامه نوشت، در جمع قبایل بصره یزید را به خوبی معرفی کرد که فردی شراب خوار و سرآمد تبه کاران است که ادعای خلافت بر مسلمین را بی رضایت آنان دارد.(29)
ب: مکه
امام حسین(ع) و عبدالله بن زبیر، هر دو به این نتیجه رسیده بودند که به مدینه امیدی نیست و این شهر جای امنی نیست. از این رو به مکه رفتند. مکه حرم امن الهی بود و به صورت طبیعی خلیفه مسلمین باید بیش از همه حرمت این مکان را حفظ کند. امام حسین(ع) در گفت وگو با ابن عباس علت آمدن خود را به مکه، امن بودن آن بیت معرفی کرده بود.(30)
این شهر، از جهات دیگر نیز مهم بود. عده ای از صحابه در آنجا سکونت گزیده بودند. ایام حج و عمره، امکان ارتباط با مسلمانان دیگر شهرها میسر می شد و طبیعی است که عده زیادی از مخالفت امام با خلافت یزید آگاه می شدند.
با این همه خلافت اموی مکه را نیز برای امام نا امن کرد؛ به گونه ای که امام حسین(ع) در روز هشتم ذی حجه که همه برای انجام مراسم حج به مکه می آمدند، مجبور به ترک آن شهر شد. حاکم مکه عمرو بن سعید اشدق، به خاطر خشونتش به کارگزاری مدینه نیز منصوب شد و در سال 60، به عنوان امیر الحاج، در ماه ذی حجه در مکه بود.(31) وی دستور داشت از فرصت حج برای ترور امام حسین(ع) بهره گیرد.(32) امام برای حفظ حرمت حرم، مکه را ترک گفت. با این که چهار ماه در مکه بود، کمتر سخنی از حضرت در این محدوده زمانی نقل شده است. یا امام سخنرانی نداشته یا اگر داشته ساکنان مکه به خاطر ترسی که از یزید و یا عبدالله بن زبیر داشتند، آن را نقل نکردند. مکه جایگاه عافیت طلبان بود و کمتر کسی امام حسین(ع) را همراهی کرد. یکی از عللی که موجب شد، مردم مکه و مدینه از حرکت امام استقبال نکنند، این بود که معاویه برای تثبیت خلافت خود و تحکیم پایه های حکومت فرزندش یزید، پول های زیادی خرج کرده بود. وی بزرگان و اشراف مکه و مدینه، و فرزندان آنان را از عطایا و بخشش های خود بهره مند ساخته بود.(33) از این رو کسی حاضر نشد، با امام حسین(ع) همراه شود و خود را در برابر حکومت اموی قرار دهد. همراهی بعدی مکیان با عبدالله بن زبیر نیز به سه عامل باز می گردد، پس از شهادت امام حسین(ع) مردم بیدار شدند، اعتراض مردم مدینه به خلافت یزید، در مخالفت آنها نیز تأثیر داشت. عامل سوم را باید خشونت عبدالله بن زبیر دانست، زیرا وی برادرش را که عمرو بن سعید از مدینه، برای جنگ فرستاده بود، زیر ضربات شلاق کشت(34) و عبدالله بن عباس را که مخالفش بود، به طائف تبعید کرد.(35)
اینک به بیان یاران حضرت از منطقه حجاز می پردازیم و آنان را به سه گروه تقسیم می کنیم:
گروه اوّل
گروه اوّل از یاران امام حسین(ع) افرادی از خاندان بنی هاشم بودند که از مدینه با حضرت آمده، یا پس از دریافت نامه ایشان که به مدینه فرستاده بود، به حضرت ملحق شدند.(36) مرحوم سماوی نام هیجده تن از شهدای بنی هاشم را در نهضت حسینی آورده است. در مجموع شش تن از خاندان عقیل شهید شدند. دو تن از خاندان جعفر و سه تن از فرزندان امام مجتبی و پنچ تن از فرزندان علی(ع) و دو تن از فرزندان امام حسین(ع).
گروه دوم
گروه دوم موالی و بردگانی بودند که در واقعه کربلا شهید شدند. اینان از ملیت های گوناگون بودند. ترک، فارس، آفریقایی و... در رویداد کربلا نام حدود 16 تن از موالی ذکر شده است که برخی شهید و برخی زنده ماندند. مولی گاهی به معنای برده و غلام است و گاهی نشانه وابستگی شخص غیر عرب به قبیله ای عربی است. شوذب مولی شاکر، یکی از شهدای کربلا، از دسته دوم بوده است.37
سه تن از غلامان همراه با کاروان حسینی نجات یافتند.
گروه سوم
آنچه ذکر شد، یاران حضرت از بنی هاشم و موالی آنها بود. اکنون باید دید چه کسانی غیر این ها، از منطقه حجاز، امام (ع) را یاری کردند.
متأسفانه پرونده مکه و مدینه در همگامی با قیام امام حسین(ع)، بسیار کوچک و در حد صفر است. در جمع یاران امام حسین(ع) تنها نام چهار تن را می توان یافت که از مکه امام را همراهی کردند و چون محل سکونت آنها برای ما مشخص نیست و سه تن آنها انصاری هستند، حدس زده می شود که آنان از محدوده حجاز به حضرت پیوسته اند.
1. عبد الرحمن بن عبد الربّ انصاری؛ وی از مکه امام حسین(ع) را همراهی کرد.
2. جنادة بن حارث انصاری؛ برابر نقل سماوی، وی از مکه با خانواده خود همراه امام آمد و پسرش عمرو نیز در کربلا شهید شد(38) در مناقب ابن شهر آشوب، نام وی جنادة بن حارث انصاری آمده.(39)
3. عمرو بن جنادة؛ عمرو را نوجوانی یازده ساله دانسته اند(40) که پس از کشته شدن پدرش، به جنگ برخاست.
4. عمار بن حسّان طائی؛ وی از مکه همراه امام حسین(ع) بود و پدرش در جنگ صفین در کنار علی(ع) شمشیر زد و به شهادت رسید. بنابراین امام حسین(ع) نمی توانست، با تکیه بر چنین مردمی، نهضت خود را ادامه دهد.
یمن
یمن از حجاز و عراق فاصله داشت. اما اگر مردان مبارز در آنجا می بودند، چهار ماه پس از حرکت امام(ع)، خود را به ایشان می رساندند. در حالی که در تاریخ چنین گزارشی نیامده است، یمن منطقه ای بود که محمد بن حنفیه(41) و ابن عباس(42) آن جا را گزینه ای بهتر از عراق می دانستند و مدعی بودند، طرفداران پدرش علی(ع) در آنجا هستند. آنجا منطقه ای کوهستانی و مناسب برای استتار است. گویا اینان فراموش کرده بودند که امام حسین(ع) برای انجام رسالتی دست به اعتراض زده است و نمی تواند در برابر منکر و خلاف ساکت بماند. او باید در راه حفظ ارزش های اسلامی تلاش کند؛ گرچه منجر به شهادت وی گردد.
درست است که گروهی از مردم یمن به علی(ع) علاقه مند بودند؛ اما نیروهای مؤثر آنها به کوفه هجرت کردند. درباره یمن، دو گزارش وجود دارد که بدان اشاره می شود:
1. در هنگام حرکت کاروان حسینی در منطقه تنعیم مکه، کاروانی از یمن، اموالی را برای یزید به شام می برد. امام حسین(ع) اموال این کاروان را مصادره کرد و کرایه صاحبان شتر را که خواهان بازگشت بودند، داد و از بقیه خواست، در صورت تمایل حضرت را همراهی کنند. نوشته اند سه نفر از آنها به کربلا آمدند.(43)
2. طرماح بن عدی طائی، همراه گروهی از مردم کوفه، در عذیب الهجانات به سپاه امام حسین(ع) برخورد. وی قول داد که پس از رساندن اموال به یاری امام بیاید. طرماح وقتی به عراق بازگشت که امام را شهید کرده بودند.(44)
مردان جهنی در مسیر راه کربلا
پس از خروج امام حسین(ع) از مکه به مقصد کوفه، در مسیر راه، عده ای از اعراب که انتظار پیروزی و موفقیت حضرت را در کوفه داشتند، به کاروان آن حضرت پیوستند. از هر منزل که به منزل دیگر گام می نهادند، بر جمعیت آنها افزوده می شد. در مسیر گزارش های جدیدی از کوفه می رسید. در منزل ثعلبه، خبر شهادت مسلم و هانی بن عروه را به امام دادند.(45) و یاران وی نیز مطلع شدند. در منزل بعد، یعنی زُباله، خبر شهادت فرستاده امام حسین(ع)، عبدالله بن یقطر آمد که در کوفه به شهادت رسیده است. در اینجا بود که امام حسین(ع) طی نامه ای که در جمع همراهان قرائت شد، فرمود: "ای مردم، شیعیان ما، ما را خوار کرده اند. مسلم و هانی و قیس بن مسهر و [ابن] یقطر، کشته شدند. پس هر کس از شما که تصمیم به بازگشت دارد، برگردد."(46)
دادن پیام به صورت نامه، شاید به دو علت بوده است:
1.جمعیت همراهان آن قدر زیاد بوده که با سخنرانی امکان رسیدن صدای حضرت به همه آنها نبوده است، از این روی امام نامه نوشتند.
2.حضرت نخواستند، عده ای که نمی خواستند پس از شنیدن این خبر باقی بمانند و به خاطر خجالت از حضرت، تصمیم خود را بر انصراف به تأخیر بیندازند، زیرا در منزل قبلی که خبر شهادت مسلم و هانی را مخبران کوفه در جمع گفته بودند، چهره نگران آنها را دیده بود.
بلاذری می نویسد: پس از قرائت نامه، مردم مانند فرزندان سباء متفرق شدند و به راست و شمال رفتند، تا این که آنان باقی ماندند که از حجاز آمده بودند.(47)
مفید گوید: همه رفتند؛ جز آنان که با حضرت از مدینه آمده بودند و افراد اندکی که به آن حضرت پیوستند.(48)
طبری و مفید می نویسند: علت دادن این پیام این بود که می دانست، اعرابی که در مسیر راه، از وی پیروی کردند، برای آن بوده که تصور می کردند، او به شهری می رود که مردمش از او اطاعت می کنند. پس کراهت داشت که آنان با او همراه شوند؛ جز این که بدانند، برای چه می روند. او می دانست اگر این نکته بیان شود، همراه او باقی نخواهد ماند، جز کسانی که خواهان مواسات و مرگ با او هستند.(49) جدایی گسترده یاران امام حسین(ع) در اینجا بوده است و آنچه درباره شب عاشورا نقل کرده اند، صحت ندارد، زیرا اصحاب آن حضرت اعلام وفاداری کردند.
در این میان، افرادی از قبیله جهینه که در مسیر راه ساکن بودند، دست از یاری حضرت نکشیدند و نام سه نفر جهنی در زمرّه شهدای کربلا ذکر شده است: 1. مجمع بن زیاد جهنی؛ 2. عبّادة بن مهاجر جهنی؛ 3.عقبة بن صلت جهنی.
بصره
بصره بخشی از سرزمین عراق بود که پس از کوفه، بیشترین یاران حضرت از آنجا بودند و شیخ مفید، از پیوستن مردم بصره به حضرت در مکه سخن گفته است.(50) بصره نیز گزینه مناسبی نبود، زیرا مردم بصره در جنگ جمل از مخالفان علی(ع) حمایت کردند. سلیمان فرستاده امام، به دست عبیدالله، یک روز قبل از حرکتش از بصره به طرف کوفه، کشته شد.(51)
گروهی از مردم بصره در منزل زنی به نام ماریه، جمع شده و به مشورت درباره چگونگی کمک به امام حسین(ع) پرداختند.(52) و از جمع آنان، افرادی به امام پیوستند و در مجموع ده تن از ساکنان بصره، در کربلا شهید شدند. آخرین شهید بصره، هفهاف بن مهند راسبی بصری بود. او وقتی به کربلا رسید که حضرت شهید شده بود و لشکر عبیدالله به خیمه ها یورش برده بودند. هفهاف به لشکر عمر سعد حمله کرد و عده ای از آنها را کشت، تا این که به شهادت رسید.(53)
کوفه
کوفه شهری که زمانی مرکز خلافت علی(ع) و امام مجتبی(ع) بود، در برابر نهضت امام حسین(ع)، دو مرحله کاملاً متفاوت را گذراند.
مرحله نخست: مردم کوفه پس از آگاهی از مخالفت امام حسین(ع) با یزید، حضرت را به شهر خود دعوت کردند و با نماینده ایشان، مسلم بن عقیل دست بیعت دادند. مسلم نیز مراتب وفاداری مردم کوفه را به اطلاع امام رساند و براساس این استقبال، امام به جانب کوفه حرکت کرد. عده ای از کوفیان در این مقطع، در مکه و مسیر راه تا کربلا، به امام پیوستند.
مرحله دوم: این مرحله پس از ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه آغاز می شود. وی با چهره ای در نقاب، وارد شهر شد و با همکاری اشراف شهر، جوّ شدید خفقان را بر شهر حاکم ساخت.(54) با نفوذ غلام وی معقل به تشکیلات مسلم، جای مخفی او شناسائی شد. عبیدالله، هانی را که میزبان مسلم بود، دستگیر کرد.(55) مسلم قیام خود را آغاز کرد؛ اما عبیدالله با همکاری اشراف کوفه، با به راه انداختن جنگ روانی که به زودی سپاه شام به کوفه می رسد، مردم را از اطراف مسلم پراکنده کرد.(56) مسلم دستگیر و همراه هانی به شهادت رسید و سرهایشان برای یزید فرستاده شد. یزید دستور سخت گیری بیشتر را صادر کرد و از حرکت امام حسین(ع) به سوی کوفه خبر داد.
از این پس ورود و خروج به کوفه، به شدت کنترل می شد. برای جلوگیری از ورود امام به کوفه حرّ بن یزید با هزار جنگجو اعزام شد.(57) ابن زیاد عمر سعد را برای این که اوضاع کوفه را به یزید گزارش داده بود،(58) به حکومت ری منصوب کرد و با توجه به این که پدر او فاتح عراق بود، او را همراه 4 هزار نفری که تصمیم داشت به ری برود و مرز دیلم را آرام کند، به کربلا اعزام کرد.(59) عبیدالله شهر کوفه را برای جنگ با امام حسین(ع) بسیج کرد. تمام مردان بالغ را به جنگ اعزام کرد و مردی را که به خاطر دریافت ارث، در کوفه مانده بود، گردن زد.(60) مورخان نام یازده فرمانده را که با 26 هزار نیرو به کربلا اعزام شده اند، ذکر کرده اند.(61) افزون بر آن، گروهای 200 تا 300 نفره به کربلا می رفتند.(62) از این روی تعداد سپاهیان کوفی را بین 4 تا 60 هزار نفر ذکر کرده اند(63) که آمار دقیق آن را باید سی(64) تا سی و پنج هزار دانست.(65)
در چنین جو خفقانی که همه راه های منتهی به کوفه، کنترل می شد، شماری از کوفیان خود را به امام حسین(ع) رساندند. گروهی که امکان فرار از کوفه را نیافتند نیز همراه لشکر عمر سعد به کربلا رفته، آن گاه به امام پیوستند.
یاران امام از کوفه
بررسی یاران حضرت در کربلا نشان می دهد که بیش از سه چهارم آنان از کوفه بودند؛ گروهی از کوفیان در مکه و برخی در مسیر راه مکه تا کربلا و عده ای در کربلا به امام پیوستند.
الف. همراهان از مکه
هشت نفر از کوفیان در مکه به امام پیوستند که عبارت است از. 1.عبد الرحمان بن عبد الله همدانی ارحبی. 2.سعید بن عبدالله حنفی. 3.عابس بن ابی شبیب شاکری. 4.شوذب بن عبدالله شاکری. 5.حجاج بن مسروق. 6.یزید بن مغفّل. 7.زاهر بن عمرو کندی مولی عمرو بن حَمِق. 8.بریر بن خضیر هَمْدانی مشرقی.
ب. در مسیر راه تا کربلا
پیوستگان به امام حسین(ع) از مردم کوفه در مسیر راه مکه تا کربلا 16 نفر بودند؛ مانند: زهیر بن قین، سلیمان بن مضارب، جندب بن حجیر کندی و ابو ثمامه عمرو بن عبدالله صائدی و عده ای دیگر.
ج. در کربلا تا شب عاشورا
27 تن از یاران کوفی امام حسین(ع)، در سرزمین کربلا به حضرت پیوستند؛ مانند حبیب بن مظاهر اسدی، مسلم بن عوسجه اسدی و...
د. شب و روز عاشورا
15 نفر در شب و روز عاشورا به امام پیوستند؛ مانند جوین بن مالک بن قیس، حرّ بن یزید ریاحی، ابو الحتوف همراه برادرش که در راه امام حسین(ع) شهید شدند.
برابر آنچه ذکر شد، 66 تن از مردم کوفه به امام پیوستند. افزون بر افرادی که در کوفه در قیام مسلم شهید شدند، مانند؛ هانی بن عروه، قیس بن مسّهر صیداوی، عمارة بن صلخب ازدی و عبد الاعلی بن یزید کلبی علیمی. البته عبدالله بن یقطر در کوفه شهید شد؛ امّا ممکن است او را ساکن مدینه بدانیم.
نتیجه
از گزارشی که درباره یاران امام حسین(ع) ارائه شد، نتایج گوناگونی به دست می آید:
1. از آنچه بیان شد، به خوبی استفاده می شود که بیشترین یاران امام حسین(ع) و شهدای کربلا از کوفه بودند. 66 تن بیش از سه چهارم یاران حاضر در کربلا را تشکیل می دهند؛ به جز بنی هاشم و موالی حضرت. ساکنان مکه و یمن در حد صفر قابل تصور است. یاران حضرت از مدینه نیز بسیار اندک و قابل تردید بودند و 9 تن از بصره بودند که یک نفر بعد از شهادت امام به کربلا رسید و شهید شد. بنابراین شهر کوفه، بهترین گزینه برای مبارزه علیه یزید بن معاویه بوده است؛ به ویژه که عده زیادی نامه نوشته و هیجده هزار نفر با نماینده حضرت، یعنی مسلم بن عقیل بیعت کردند.
2. همراه شدن هشت تن از کوفیان با امام حسین(ع) در مکه و نه تن از بصریان که عراقی محسوب می شوند و پیوستن چهل و شش تن دیگر از مردم کوفه به امام حسین(ع) در مسیر راه و کربلا تا شب عاشورا، با آگاهی از شهادت مسلم و اوضاع کوفه، حکایت از وفاداری گروهی از مردم عراق به ویژه کوفیان دارد و نشانه آن است که اگر امام وارد کوفه می شد، به سرعت می توانست، اوضاع را دگرگون کند و اظهارات یاران امام به حضرت، پس از شهادت مسلم که موقعیت شما با مسلم متفاوت است، دور از حقیقت نبوده است.
3. آنچه گزینه کوفه و امکان موفقیت امام حسین(ع) را در صورت ورود به کوفه تقویت می کند، سرعت عمل شتاب زده ابن زیاد است که مانع ورود امام حسین(ع) به کوفه شد و درگیری و جنگ را در ماه محرم که در جاهلیت هم مورد احترام بوده، آغاز کرد.آمدن افرادی مانند طرماح بن عدی طائی و یزید بن مسعود بصری برای یاری امام حسین، از جو عمومی جامعه حکایت دارد.
4. بسیج گسترده مردم کوفه توسط ابن زیاد و کنترل شدید شهر، موجب شد که گروهی از طرفداران امام حسین(ع) برای پیوستن به حضرت به ناچار با نیروهای اعزامی از کوفه همراه شده و در کربلا خود را از یاران حضرت قرار دهند و در یاری ایشان بکوشند. این کار با توجه به انبوهی سپاه عمر سعد و با آگاهی از اوضاع کوفه، نشانه اخلاص و روحیه ایثارگری آنان در راه حق است.
5. پیوستن عده ای قابل توجه از سپاه عمر سعد به سپاه امام حسین(ع)، از کسانی که واقعاً برای جنگ و درگیری با امام حسین(ع) آمده بودند، حکایت از فطرت پاک آنها و تأثیر گذاری عملکرد امام حسین(ع) بر نیروهای دشمن است.
6. عده اندکی از یاران و همراهان، امام(ع) را رها کرده و عافیت را پذیرفتند. گروهی از عرب ها که در مسیر راه مکه به کوفه به طمع مال و ثروت به حضرت پیوسته بودند و افرادی مانند ضحاک بن عبدالله مشرقی که با شرایطی ویژه، در زمره یاران حضرت قرار گرفت و سپس جدا شد. شخصیتی که جدا شد، فرّاس بن جعدة بن هبیره بود که ترس و وحشت او را دچار تزلزل کرد.
نتیجه گیری از آنچه ذکر شد، به گونه ای دیگر نیز قابل ارائه است.
1. در کربلا زن شهیده بوده به نام ام وهب، بچه و طفل شیر خوار شهید بوده به نام علی اصغر، کودکان و نوجوانان نابالغ شهید بودند به نام عبدالله بن حسن که حدود یازده سال سن داشته، قاسم سیزده ساله بوده، عمرو بن جناده بنا به نقلی یازده ساله بوده است. جوانانی مانند علی اکبر و براداران عباس و فرزندان عقیل و مسلم و پیرمرد مسنی مانند: انس بن کاهل اسدی. و افراد جانباز، مانند مسلم بن کثیر ازدی.
2. جز خاندان امام حسین(ع) و بنی هاشم که با اعضای خانواده شرکت کرده بودند، حداقل سه خانواده دیگر نیز حضور داشتند. مسلم بن عوسجه که با خانواده خود آمده بود، عبدالله بن عمیر کلبی که با همسر خود آمده بود، جناده که برابر نقلی با همسر و فرزند خود آمده بود. خانواده های اسیر کوفی در کوفه باقی مانده و آنان را به شام نفرستادند.
3. از جهت خویشاوندی شهدای کربلا نیز قابل توجه و دقت هستند.
عده زیادی از فرزندان علی(ع) و فرزندان و نوادگان عقیل،پدر و پسر مانند امام حسین(ع) و علی اصغر و اکبر جناده و فرزندش عمرو و برادران متعددی که در این نبرد شرکت داشتند، سه برادر، دو برادر و..( 1 آذر 88 قم).
پی نوشت ها:
1. احمد بلاذری، جمل من أنساب الاشراف، ج 3، ص 374، دارالفکر، بیروت.
2. شیخ مفید، الإرشاد، ج 2، ص 35، چاپ کنگره هزاره شیخ مفید، قم.
3. تذکرة الخواص، ص 214، موسسه اهل البیت، بیروت؛ عزیز الله عطاردی، مسند الامام الشهید، ج 1، ص 261، انتشارات عطارد.
4. ابن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه سید احمد فهری با نام "آهی سوزان بر مزار شهیدان"، ص 24، انتشارات جهان، تهران.
5. محمد عبده، تفسیر المنار، گردآوری رشید رضا، ج 6، ص 367، ذیل آیه 37 مائده، دار المعرفه، بیروت.
6. محمد بن طاهر سماوی، إبصار العین فی انصار الحسین(ع)،تحقیق محمد جعفر طبسی، ص 132، مرکز الدراسات الاسلامیه لحرس الثورة، قم.
7. جمل من انساب الاشراف، ج 3، ص 374؛ عبد الرزاق موسوی مقرم، مقتل الحسین، ص 168، دارالکتاب الاسلامی، بیروت.
8. شیخ مؤمن شبلنجی، نور الابصار، ص 131، دار الکتب العلمیه، بیروت؛ سید باقر شریف قرشی، حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 125-126، مکتبة الداوری، قم.
9. حیاة الامام الحسین، ج3، ص126.
10. شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 113، چاپ کنگره هزاره شیخ، قم.
11. جمل من أنساب الاشراف، ج 3، ص 412.
12. ر.ک. شیخ محمد مهدی شمس الدین، انصار الحسین، 112-73 و 125-115 و 126-الدار الاسلامیه، بیروت. 13. عزیز الله عطاردی، مسند الامام الشهید، ج2، ص 97، عطاردی.
14. مقتل فضیل بن عمر رسانی، سه مقتل گویا، تحقیق سید محمد رضا جلالی حسینی، ترجمه عبدالرحیم بخشایشی، ص 18 - 29، این مقتل در شماره دوم سال اول مجله تراثنا و در حاشیه جلد سوم کتاب شرح الاخبار قاضی نعمان مصری، تحقیق مؤسسه نشر اسلامی، آمده است.
15. سه مقتل گویا،شیخ محمد سماوی، ابصار العین فی انصار الحسین، ترجمه عبد الرحیم بخشایشی، دفتر نشر نوید اسلام، قم. متن عربی ابصار العین در سال 1377 توسط محمد جعفر طبسی تحقیق و از سوی مرکز تحقیقات اسلامی سپاه پاسداران منتشر شده است.
16. جمل من انسال الاشراف، ج 3، ص 380.
17. مروج الذهب، علی بن الحسین مسعودی، ج 3، ص 65، دار المعرفة، بیروت؛ مسند الامام الشهید،ج 3، ص 295.
18. مسند الامام الشهید؛ ج 1، ص 297؛ تذکرة الخواص، سبط بن جوزی، ص 215.
19. مروج الذهب،ج 3، ص 65.
20. الارشاد، ج 2، ص 75؛ مسند الامام الشهید، ج 1، ص 454؛ تاریخ الطبری، محمد بن جریر طبری، ج 4، ص 300، مطبعه استقامت قاهره، افست قم، مکتبة ارومیه.
21. الارشاد، ج 2، ص 61.
22. همان، ص 83، عبید الله بن زیاد به حر بن یزید ریاحی نوشت: "اما بعد فجَعجِع بالحسین حین یبلُغُک کتابی و یقدمُ علیک رسولی و لاتُنزِله إلّا بالعراء فی غیر حِصنٍ و علی غیر ماء؛ وقتی که نامه من به تو رسید و فرستاده ام آمد حسین را نگه دار و او را وارد نکن جز به بیابانی که دارای حصار و آب نباشد".
23. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص 212؛ الاکتفاء بماروی فی اصحاب الکساء،گردآوری سید محمد حسین حسینی جلالی، ص 694، دفتر تبلیغات اسلامی قم. این کتاب روایات تاریخ دمشق را درباره اصحاب کساء گرد آورده است.
24. مقتل الحسین، مکرم، ص 193.
25. تذکرة الخواص، ص 212.
26. تاریخ الیعقوبی،ابن واضح، ج 2، ص 241، دارصادر، بیروت. "إذا أتاک کتابی هذا، فأحضر الحسین بن علّی و عبدالله بن الزبیر، فخدهما بالبیعة لی،فان امتنعا فاضرب أعناقهما،و ابعث لی بروؤسها، و حدّ الناس بالبیعة، فمن امتنع فأنفذ فیه الحکم، و فی الحسین بن علی و عبدالله بن الزبیر، و السلام".
27. اللهوف، ص 39.
28. تاریخ الطبری، ج 4، ص 368.
29. اللهوف، ص 39.
30. تذکرة الخواص، ص 216.
31. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج 8، ص 185، دار احیاء التراث العربی.
32. بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، ج 44، ص 364، مؤسسة الوفاء، بیروت.
33. قیام حسین(ع)، سید جعفر شهیدی، ص 97، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ پانزدهم، تهران.
34. تاریخ الطبری، ج 4، ص 257.
35. سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیر المؤمنین (ع)، ج 2، ص 554؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 262.
36. اللهوف، ص 66-67.
37. سه مقتل گویا؛ نفثة المصدور، ص 212.
38. تنقیح المقال، ج 1، ص 234.
39. بحار الانوار، ج 45، ص 28 - 27.
40. تنقیح المقال، ج 2، ص 327.
41. حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 17؛ مقرم، مقتل الحسین، ص 167.
42. بلاذری، جمل من انساب الاشراف، ج3، ص374؛ مقرم، مقتل الحسین، ص 168.
43. جمل من انساب الاشراف، ج 3، ص 376؛ مقتل الحسین، ص 173.
44. مقرم، مقتل الحسین، ص 187.
45. الارشاد، ج2، ص 75.
46. جمل من انساب الاشراف، ج 3، ص 380.
47. همان.
48. الارشاد، ج2، ص 75.
49. همان، ص 76؛ تاریخ الطبری، ج4، ص 300.
50. الارشاد، ج 2، ص 66.
51. اللهوف، ص 38-44؛ مقتل الحسین، 1042.
52. مقتل الحسین،مقرم، ص 144.
53. تنقیح المقال، ج 3، ص 303.
54. وققه الطف، گزارش مقتل الحسین ابو محتف در تاریخ طبری، تحقیق محمد هادی یوسفی،ص110،موسسه نشر اسلامی قم؛ جمل من أنساب الأشراف، ج 3، ص 387.
55. مقتل الحسین، مقرم، ص 153، 155.
56. همان، ص 158؛ سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیر المؤمنین(ع)، ج 2، ص 349؛ تاریخ الطبری، ج 4، ص 259.
57. وققه الطف، ص 144.
58. همان، ص 102.
59. همان، ص 183.
60. جمل من أنساب الأشراف، ج 3، ص 388 و 387.
61. فرماندهان سپاه کوفه عبارت بودند از 1.حر بن یزید ریاحی با هزار نفر؛ 2.عمر بن سعد با چهار هزار نفر؛ 3.شبث بن ربعی با هزار مرد؛ 4.مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار تن؛ 5.نصر بن حرشه با دو هزار؛ 6.کعب بن طلحه با سه هزار؛ 7.حجار بن أبحیر با هزار نفر؛ 8.شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر از شامیان مقیم کوفه؛ 9.حصین بن غیر با چهار هزار نفر؛ 10.یزید بن رکاب همراه دو هزار نفر؛ 11. یزید بن حارث بن رویم با هزار نفر، وی کارگزار حضرت علی(ع) بود. حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 123؛ جمل من أنساب الأشراف، ج 3، ص 387.
62. جمل من أنساب الأشراف، ج 3، ص 388.
63. حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 120.
64. تسلیة المجالس و زینة المجالس،محمد بن ابی طالب موسوی کرکی،تحقیق فارسی حسّون، ج 2، ص 220، مجلس هفتم، به نقل از امام صادق(ع).
65. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 98؛ حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 120.
پدید آورنده : علی اکبر ذاکری