عصر ایران؛ مهدیه ملک شیخی- بیشتر اوقات انسان ها برای ساده تر کردن فهم و شناخت دنیای اطراف خود در تصمیم گیری دست به تعمیم می زنند و قضاوت می کنند؛ بنابراین، تمام افراد در تصمیم گیری های خود تا حدودی تحت تأثیر کلیشه ها هستند. در واقع، کلیشه ها پایه و اساس ادراک افراد را تشکیل می دهد و پیش بینی می کند.
کلیشه ذهنی یا به عبارتی تفکر قالبی، ترکیبی از نگرش ها و پیش داوری های اغلب نادرست و همچنین هر نوع باور تعمیم یافته نسبت به برخی گروه ها است که به حد اغراق می رسد و شخص بر پایه آن چنین می پندارد که همه افراد آن گروه از ویژگی معینی برخوردارند.
کلیشهها چه هستند و چرا خلق و بازتولید میشود؟
در حقیقت، کلیشه به مجموعه ای از باورها و پیش داوری های مثبت یا منفی مبتنی بر اطلاعات محدود و ناقص نسبت به یک فرد یا گروه گفته می شود.
تکرارپذیری کلیشه ها و "انگ زنی" علت اصلی تداوم و بازتولید کلیشه ها است که در این میان رسانه ها متهم ردیف اول بازنمایی کلیشه ها هستند.
گزارشگر شبکه رادیویی، در مذمت به کار بردن کلمات لاتین در محاورات مردم، با این جمله (یارو خیلی تو خودشه، انگار سایکو است) به میان مردم می رود تا از آنها علت استفاده از اصطلاح لاتین "سایکو" را به جای کلمه فارسی "روانی" جویا شود. بدین ترتیب رسانه، بار دیگر در دام کلیشه گرفتار شده و برچسب روانی بودن را به عنوان یک صفت ناپسند به کار میگیرد. در حالیکه طبق آخرین آمار، بیش از 20 درصد مردم ایران مبتلا به اختلالات روانی هستند و با فراهم آوردن بستر مناسب برای افراد جامعه و پاک کردن کلیشه هایی تاریخ گذشته مانند "روانی" میتوان به سادگی آنها را درمان کرد.
چرا کلیشهها پرطرفدار هستند؟
کلیشهها در میان طبقات مختلف جامعه به طور فزایندهای به کار برده میشود؛ چرا که کاربرد آنها آسان است.
آنها حتی در گزارش فوتبال شنیده میشوند و مردم انتظار شنیدن آن را دارند. سیاستمداران کلیشه را یار همیشگی خود میدانند. شاعران کلیشه ادبی و فرهنگی را برای موزون کردن اشعار خود به کار میگیرند. حتی در زمینه گردشگری هم اسیر کلیشهها هستیم؛ به عنوان مثال فلان شهر ناامن است، امکانات ندارد و ... بیشتر کلیشه های بازدارنده در باور عامیانه جای گرفتهاند.
" ایرانی ها عصبی هستند"، "نوجوان خوب"، "کودک باهوش"، "همه مردها رنگ شناسی خوبی ندارند" از این قبیل تفکرات قالبی هستند که به صورت میراث اجتماعی درآمده و تا زمانی که پذیرفته شده اند، می توانند از نسلی به نسلی دیگـر منتقل شوند. تفکرات قالبی اغلب معلول ناآگاهی، تنبلی ذهن و زمانی نتیجه خودخواهی، تعصـب، کینـه، حسـد و یـا مسائل آشکار و ناپیدایی است که درباره یک گروه، طبقه اجتماعی و یا یک فرد ساخته می شود و حاصل تجربه مستقیم با واقعیت نیست.
زمانی که پیش داوری بـه عنوان نوع خاصی از نگرش تعریف می شود، دو نکته مهم قابل تأمل است:
اول آنکه پیش داوری کنندگان، آن بخش از رفتارها و ویژگی های خاص گروه یا اعضـای متعلق بـه جامعه ای را که در معرض پیشداوری است، برجسته و بزرگ می کنند و می کوشند آنها را خوار، حقیر و در مواردی مسخره و ابلهانه جلوه دهند، به طوری که آن ویژگی ها به طور مبالغه آمیزی برجسته و بزرگ جلوه داده می شوند. از سوی دیگر، ابعاد مطلوب فرهنگ گروه با ویژگی ها و خصوصیات خاص خود نادیده گرفته می شود.
دوم، آن چنان پیش داوری، منفی است که موجب می شود، احساسات و عواطف منفی نیز از سوی قضاوت کنندگان نسبت به افراد مورد تبعیض بروز کند؛ به طوری که چنین احساسات ناخوشایندی، زمینه را برای کنش های منفی درمیان آحاد جامعه فراهم می آورد.
از آنجا که مغز انسان در لحظه با حجم زیادی از اطلاعات روبروست و باید بتواند آنها را به سرعت تجزیه و تحلیل کند. لاجرم انسانها را به شیوههای مختلف طبقهبندی میکنیم و پس از این که متوجه شدیم؛ هر فرد به کدام گروهها و دستهها تعلق دارد، پیشداوریهایی را که درباره آن گروهها داریم؛ به او نسبت میدهیم.
در اغلب موارد، کلیشه سازی به طور خودکار و بدون قصد آگاهانه فرد، اتفاق می افتد؛ حتی افرادی که سعی می کنند تعصب نداشته باشند، بدون آگاهی از کلیشه، به تفکرات قالبی تکیه می کنند.
انواع کلیشه
• کلیشه های فردی
کلیشه های فردی، باورهای فردی یک شخص دربارە اعضای یک گروه اجتماعی است.
• کلیشه های گروهی، فرهنگی
کلیشه های گروهی(فرهنگی) ادراکات مشترک عموم جامعه درخصوص آن گروه را در بر می گیرد.
• کلیشه های سازمانی
افزون بر این دو گونه، کلیشه های سازمانی نیز وجود دارد که ناظر به باورهایی است که اعضای یک نهاد، ارگان یا سازمان در خصوص برخی اعضای جامعه دارند. بر این اساس می توان گفت که کلیشه سازمانی جزئی از فرهنگ سازمانی است.
هنگامی که کلیشه ها فعال می شوند؛ تعصبات، فارغ از درستی یا نادرستی شان، جایگزین اطلاعات لازم و درست برای تصمیم گیری می شوند. در چنین مواردی کلیشه ها به عنوان مکانیزم های واسطه ای عمل می کنند و تصمیم گیران، در چنین موقعیت هایی خانه ذهنشان را با این کلیشه ها پر می سازند و آن گاه اقدام به تصمیم گیری می کنند.
تصمیم گیری بر مبنای کلیشه ها پدیده ای متداول است، که بیشتر افراد درگیر آن هستند و حتی گاه به قضاوت بر مبنای آنها افتخار می کنند؛ چرا که این گونه قضاوت ناشی از تجربه بالا دانسته می شود.
یک لحظه تجسم کنید: در حال قدم زدن در خیابان هستید؛ فردی با چهره غلط انداز (کلیشه رایج) که در کوچه ای خلوت ایستاده، می بینید؛ ناخودآگاه ذهنتان به سمت اتفاقات بدی که امکان دارد با عبور از کنار او برایتان اتفاق بیفتد، می رود.
مصداق دیگرش در رسانه، شوکه شدن مجری زن شبکه تلویزیونی از صدای نامتعارف(دیدگاه جامعه) خانم مسئول و تلاش در تطابق دادن اسم زن با صدا، یکی از صدها نمونه دست و پا زدن صدا و سیمای ملی در گرداب کلیشه های فلج کننده است. (کلیشه، صدای نازک و ظریف را مختص زنان می داند).
اکنون شما، چند کلیشه که در زیست روزمره با آن مواجه هستید، را بیان کنید.
روایت کلیشه ها در زندگی همه ما چنان تنیده شده که زن و مرد، کوچک و بزرگ نمی شناسد.
کلیشه های رسانه ای "شامل پیام های تکرار شونده ای است که افراد را با ویژگی ها، رفتارها و ارزش هایی که عموماً نامطلوب، پست و یا خطرناک تلقی می شوند، مرتبط می کند.
کلیشه های مثبت هم عواقب منفی دارد
عیب دیگر کلیشهها این است که بیشتر آنها عمر طولانی دارد. وقتی فرد درباره گروهی خاص، کلیشهای بیاموزد، فراموشکردن آن باور دشوار است؛ حتی زمانی که فردی از اعضای آن گروه را میبیند که با آن کلیشه همخوانی ندارد، او را «استثنایی بر قاعده» تصور می کند.
کلیشهسازی، ممکن است ما را در فهم این مسئله یاری کند که چرا حاکمیت و مردم، به جرمهایی که طبقه پاییندست و اقلیت مرتکب میشود، به دید جرایمی شرورانهتر و غیراخلاقیتر از جرایم یقه سفیدان که معمولاً توسط طبقه بالادست جامعه رخ می دهد، مینگرند. حتی کلیشههای مثبت نیز ممکن است برای گروهی خاص، پیامدهایی منفی داشته باشد. این کلیشه را در نظر بگیرید که دانشآموزان آسیایی(از جمله ایران) در ریاضی و علوم، از سایر دانشآموزان برترند. اگر دانشآموزی آسیایی در این موضوعات عملکرد خوبی نداشته باشد، ممکن است احساس بیلیاقتی کند و دچار رنج عاطفی و حتی افسردگی شدید شود.
دنیای کلیشه ها بسیار گسترده است؛ امروزه بسیاری از گروه های اجتماعی با کلیشه های منفی روبرو هستند. تاسفبار است که جوکهای جنسیت زده نه تنها تقبیح نمیشوند، بلکه از آن دفاع شده و توسط کمدینها به شکلی عمومی در می آید. حتی زنان در بیشتر مواقع یک لطیفه جنسیتزده را پسندیده و به اصطلاح لایک می کنند. به نظر میرسد اینکه زنان نیز به لطیفههای جنسیتزده واکنش مثبت نشان میدهند؛ به این دلیل است که جامعهپذیری جنسیتی زنان و مردان در یک جامعه شکل میگیرد و هر دو به طور مشابه تحت تاثیر آموزههای فرهنگی در مورد ویژگیهای جنسیتی هر دو جنس قرار میگیرند و دور از ذهن نیست که با نگاه مسلط در جامعه علیه خودشان هم سو شوند و ناخودآگاه مردان را به این باور میرسانند که رفتارهای کلیشه ای در محدوده مقبولیت اجتماعی قرار دارد.
قصد ندارم، کلیشه ها را تنها محدود به جنسیت کنم؛ ولیکن یکی از متداول ترین انگاره های ذهنی ما ایرانیان، برای مثال عبارت «زن موجود احساسی است» کلیشهای است که یک بعد (احساس) از شخصیت زنان را به تمامی وجود و هستی یک زن و در درجه دیگر به تمامی زنان تعمیم میدهد. اما فهم این کلیشه، بدون توجه به نقش آن در کنار زدن زن از ساحت عمومی ممکن نیست؛ بنابراین کارکرد واقعی این کلیشه محروم ساختن زنان از ایفای نقشهای مهم در جامعه و مشروعیتبخشی به تبعیض سیستماتیک بر معیار جنسیتی است.
از سوی دیگر، همچنان تبعیض علیه گروه های اقلیت رخ می دهد و به یک چالش جهانی تبدیل شده است. تبعیض، مانند جنسیت، اقلیت های قومی، نژادی و فرهنگی، یک مسئله اجتماعی است که برای آگاهی یافتن نیاز به افشای آن دارد.
فراگیری، یکی از روش هایی است که برای افزایش آگاهی در مورد تبعیض جنسیتی و فرهنگی و قومی مورد استفاده قرار می گیرد.
پرواضح است؛ کلیشه های ذهنی مانع قضاوت صحیح در قبال اشخاص می شود. در واقع ما برای تحلیل و قضاوت سریع تر، روشی جالب، کاربردی و البته خطرناک آموخته ایم و آن طبقه بندی است.
با طبقه بندی مردم به گروه های خاص، تفاوت های فردی به حداقل می رسد، اما تفاوت بین گروه ها به حداکثر افزایش می یابد. آنچه در نهایت حاصل می شود، طبقه بندی افراد جامعه به "خودی" و "غیرخودی" است.
چه راهکارهایی برای پرهیز از کلیشه سازی وجود دارد؟
• آموزش و آگاهی
برگزاری کارگاهها و دورههای آموزشی درباره تنوع فرهنگی و اجتماعی به منظور افزایش آگاهی عمومی.
• گفتوگوهای اجتماعی
ایجاد فضاهای گفتوگو برای تبادل نظر و تجربیات میان گروههای مختلف به منظور کاهش تعصبات.
• هنر و رسانه
تولید محتوای رسانهای(فیلم، تلویزیون، ادبیات) که به چالش کشیدن کلیشهها بپردازد و تصاویر مثبت از گروههای مختلف ارائه دهد.
• قوانین حمایتی
وضع و اجرای قوانینی که تبعیض و نابرابری را کاهش دهد و به حفظ حقوق همه افراد کمک کند.
• ارائه مدلهای مثبت
معرفی و ترویج الگوهای موفق و متنوع در جامعه که بر اساس شایستگی و توانمندیهای فردی باشند، نه بر اساس پیشفرضها.
• فعالیتهای اجتماعی
ایجاد برنامههای مشترک و فعالیتهای گروهی که افراد از پیشزمینههای مختلف را گرد هم آورد و ارتباطات مثبت را تقویت کند.
با انجام این اقدامات میتوان به تدریج کلیشهها را از بین برد و جامعهای پذیراتر ساخت.
خلاصه کلام اینکه؛ مراقب عباراتی که بر زبان می آوریم، باشیم.(شاید همین جمله هم کلیشه ای باشد)؛ زندگی ما مملو از کلیشه هاست.