کسانی که بعد از پیامبر بر مسند قدرت نشستند، خواستند خاندان پیامبر دیگر در منظر و مرعای مردم نباشند. مثلاً امیرالمؤمنین علیهالسلام در طول 25 سال، خانهنشین نبودند؛ بلکه بیاباننشین بودند! دور از چشمان مردم، زمین آباد میکردند.
در عصر بنی امیه، معاویه حکومتش را با دشمنی علنی با امیرالمؤمنین آغاز کرد. اگر قبلیها فقط میخواستند مردم اطراف خاندان پیامبر نباشند، معاویه میخواست اصلاً هیچ کس از بنیهاشم روی زمین نماند. تجلی این دشمنیها در کربلا بود که بنی امیه حتی به کودک ششماهه هم رحم نکردند. اگر کل بنیهاشم هم در کربلا بودند، همه را شهید میکردند. در نماز جمعهها هم بخشی از خطبهها سب و لعن امیرالمؤمنین بود. روزی یکی از نزدیکان معاویه به وی گفت که تو قدرت میخواستی و بدان رسیدی. دیگر لعن علی را بس کن. معاویه گفت که میخواهم بچهها با لعن علی پیر شوند! بنی امیه در روستاها تبلیغ میکردند که آن کسی که میخواست شتر پیامبر را رم دهد تا پیامبر کشته شود، علی بودهاست! پس او را لعن کنید.
بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام هم اینقدر ترس و خوف بر عالم اسلام چیره شده بود که اصلاً کسی سمت خانۀ اهل بیت نمیرفت! امام سجاد خودشان فرمودند که در مکه و مدینه 20 نفر هم وجود ندارند که ما را دوست داشته باشند. ایشان باید این درد را دوا میکرد و دوا کرد. کار به جایی رسید که از مدینه کسی شهر را به قصد حج ترک نمیکرد تا اینکه امام سجاد از شهر خارج میشدند. در مکه هم پس از حج کسی شهر را ترک نمیکرد، مگر اینکه امام مکه را ترک میکردند؛ از بس که مردم از ایشان خوبی دیدند.
منبع : کانال آیت الله جاودان