علم در دوران بنی امیه منحصر در علم الحدیث بود که شامل روایات فقهی، اخلاقی و تاریخی و تفسیری می شد. پس از درگذشت صحابه، کمتر افرادی بودند که چندان رغبت به علم نشان دهند. زیرا زمان، اقتضای چنین امری را نداشته و بنی امیه نیز رغبتی بدان نشان نمی دادند. مدتها گذشت تا کسانی بدین فکر افتادند تا اخبار و روایات دینی را گردآوری کنند تا از تحریف و آلودگی در امان بماند. امر به این کار را عمر بن عبد العزیز در آغاز قرن دوم هجری صادر کرد (1) و این خود نشانگر بی توجهی شدید حکام به علم دین بود. انواع بدعت و تحریف در دین در عصر معاویه و بعد از آن کوچکترین مخالفتی را برنینگیخت. دلیلش نیز این بود که مردم چندان با علم دین آشنایی نداشتند که با این امر مقابله کنند. کوشش در احیای سنتهای غلط دینی، که توسط عثمان و یا دیگران بنیاد گذاشته شده بود، از سوی معاویه و حجاج (2) ادامه یافت. این در حالی بود که به دلیل عدم اهتمام به علم در این دوره، حتی مردم از ساده ترین احکام دین، که بیشترین نیاز را بدان داشتند، مانند فقه و بخصوص نماز، غافل ماندند. (3) تعداد احادیثی که در این دوره در نزد عالمان بود. اما بعدها به یک میلیون نیز رسید. (4) و این خود بیانگر آن بود که چگونه سنت فراموش شده پیامبر (ص) در یکی- دو قرن بعد با حدیث سازی جبران شد. این گناه برعهده بنی امیه بود که در سایه حکومت آنها به علم توجهی نگردید و آنها کوشش کردند تا با سیاست جاهل نگاه داشتن مردم، (5) آنها را به هر راهی که می خواهند ببرند.
در عین حال بسیاری از کسانی که در این دوره آشنایی با علوم اسلامی داشتند، در خدمت آل مروان در آمدند. گرچه بسیاری از کسانی که گرایشهای شیعی داشتند و بیشتر در شمار عالمان عراق بودند، با بنی امیه به ستیز برخاستند.
از میان موافقین، محمد بن مسلم بن شهاب زهری (م 124) را باید نام برد که کاملا در خدمت بنی امیه گرفته بود. در زمانی که او در رکاب یکی از حاکمان اموی در نزد یکی از آخرین صحابه پیامبر (ص) ابو حازم رفت، ابو حازم با کنایه نسبت به او گفت: زمانی بنی اسرائیل راه صواب می پیمودند و امراء نیاز به علما داشتند. . . اما زمانی که اراذل مردم علم را فرا گرفتند. . . با رفتن آنها نزد امراء آنان از علما بی نیاز شدند. زهری که نزدیک سلیمان فرزند عبد الملک ایستاده بود، گفت: نکند مقصود تو من هستم!ابو حازم پاسخ داد: همین که شنیدی! (6)
بیشتر سر و کار او با هشام بن عبد الملک بود. هشام در مقابل این خدمت زهری، وامهای سنگین او را پرداخت (7) و فرزندانش را برای تادیب نزد او فرستاد. پیش از او نیز برادرانش و همچنین عبد الملک بدو کمک مالی کرده بودند. (8) خواهر همین زهری به مردم می گفت تا حدیث زهری را نپذیرند. زیرا او دین خود را به دنیا فروخته و برای بنی امیه کارمی کند. (9)
بعدها کسانی که اسلام اموی را پذیرا شدند، از زهری تمجید فراوانی کردند. ابن تیمیه گفت که زهری هفتاد سال اسلام را حفظ کرد. (10) و البته روشن بود که این اسلام همان بود که بنی امیه دوست می داشتند. قبل از او نیز کسان زیادی در خدمت بنی امیه و حدیث سازی برای آنها بودند که از آن جمله باید از سمرة بن جندب و ابو هریره نام برد. (11) به هر روی زهری از وابستگان به هشام و سایر امویان بود (12) و به همراه دیگر عالمان این دوره در نشر عقاید انحرافی کوشا. گفته شده است که زهری و عوانة بن حکم که او نیز «عثمانی الهوی » بوده، بر مذهب جبر تکیه خاصی داشتند. (13) جالب است که ابن حبان می گوید: من از طریق زهری هیچ حدیثی در مناقب علی در حفظ ندارم. (14)
از دیگر محدثینی که در خدمت آل مروان بودند، باید از ابراهیم نخعی نام برد. از ابن عون روایت شده است: «کان ابراهیم یاتی الامراء و یسالهم الجوائز» . او نزد امرا می آمد و درخواست هدیه می کرد. دیگری درباره اش نوشته است: او خود نیز هدایایی تقدیم امرا می کرده است! (15) ابو الزناد فقیه مدینه نیز از محدثین و حفاظی است که با هشام بن عبد الملک پیوندهایی داشت. (16) مغیرة بن مقسم از دیگر حفاظ است که عثمانی بوده و نسبت به حضرت علی (ع) نیز تندی ورزید. (17)
از حفاظ و مدثین مشهوری که در خدمت بنی امیه بودند، باید از شعبی نام برد. او در قیام عبد الرحمان شرکت کرد، اما بعد از آن با در اختیار نهادن کامل خود به حجاج بخشیده شد و بقیه عمر را در کنار او و عبد الملک بسر برد، (18) و در مخدوش کردن چهره شیعیانی چون مختار، دروغهای زیادی سر هم کرد که طبری آنها را در کتاب خود آورده است. عبد الله بن عمر نیز که تا زمان حجاج زنده بود، کم و بیش مورد تایید بود، بخصوص که عبد الملک به حجاج نوشته بود تا از او اطاعت کند! (19)
از محدث دیگری به نام رجاء بن حیوة با نام «شیخ اهل الشام » و «کبیر الدولة الامویة » (20) نام برده شده است. او از نزدیکان عبد الملک بن مروان بود و گفته شده در زمانی که صخره بیت المقدس را می ساختند، مسئولیت امور مالی را عهده دار بوده است. (21) ولهاوزن شرحی از تاثیر او در دستگاه عبد الملک و فرزندان او ولید و سلیمان را ارائه داده و اشاره کرده است که او چگونه سلیمان را تحریک کرد تا عمر بن عبد العزیز را به جانشینی خود نصب کند. (22)
خدمتی که از دست این افراد بر می آمد، جعل احادیثی بود که در مذمت دشمنان امویان و در نقل کرامت برای وابستگان به این خاندان می توانست مفید باشد. روایت احادیثی در وجوب اطاعت از خلفا در هر شرایطی، (23) که از نظر عملی کارایی زیادی داشت، از حقوقی بود که آنها به خاطر خلیفه بودن نزد خداوند محاکمه نخواهند شد. (24) زمانی که یزید بن عبد الملک، بعد از عمر بن عبد العزیز، می خواست به سیره او عمل کند، چهل نفر از شیوخ نزد او شهادت دادند که: «ما علی الخلفاء حساب و لا کتاب » ! (25)
از دیگر علمای وابسته به امویان، فرزند ابو موسی اشعری، یعنی ابو برده است که پس از مردن شریح، قاضی کوفه، به منصب قضاوت رسید. (26) از وظایف عمده این گونه حافظان حدیث، تحکیم موقعیت قریش در میان عربها، و نیز ساختن احادیثی بود در توجیه تبعیضی که امویان در برتری عربها بر عجمها روا می داشتند. حدیثی چون «قدموا قریشا و لا تقدموها» ، (27) در ادامه سیاستی بود که سلیمان بن عبد الملک اعمال کرده و هر کس را به قریش ناسزا گفته بود دستور می داد تا شلاق بزنند. (28)
تکذیب احادیثی که عالمان عراق نقل می کردند و معرفی ایشان به عنوان جاعل حدیث، در دستور کار عالمان دربار اموی بود. (29) این مساله احتمالا بدین دلیل صورت می گرفت که معمولا احادیث حضرت امیر المؤمنین (ع) در عراق پراکنده بود و این برای بنی امیه خوشایند نبود.
در برابر عالمانی که در حجاز یا شام و حتی گاه عراق در خدمت امویان در می آمدند، توده عالمان کوفی اعم از کسانی که شیعه خالص بوده و یا متشیع بودند، به هیچ روی میانه ای با امویان نداشته و در برابر، برای حفظ احادیث درست تلاشهایی از خود نشان می دادند. نمونه آن، حفظ احادیثی است که در فضیلت اهل بیت بوده و عمدتا توسط راویان عراقی حفظ شده است. گفتنی است که عراقیان نوعا بر مذهب عثمانی نبوده و به امیر المؤمنین و اهل بیت رسول خدا (ص) علاقمند بودند. با این حال آنان را نمی توان شیعه دانست گرچه در اصطلاح قدیم به این افراد شیعه گفته می شده است. به هر روی در میان این عالمان، فراوان بودند کسانی که با امویان سر سازش نداشته و در هر فرصت در شورشهایی که برپا می شد شرکت می کردند. شرکت عده فراوانی از عالمان عراق در قیام ابن اشعث و نیز قیام زید بن علی نشانگر قوت چنین موضعی در میان عالمان عراقی است.
پی نوشت ها:
1. المصنف، عبد الرزاق، ج 9، ص 227
2. مروج الذهب، ج 3، ص 146، الایضاح، ص 182
3. نک: الاحکام فی اصول الاحکام، ج 2، ص 131، نظرة عامة فی تاریخ الفقه الاسلامی، ص 110، الامام الباقر علیه السلام، ج 1، صص 216، 215، دراسات و بحوث فی التاریخ و الاسلام، ج 1، ص 57- 56
4. نک: تذکرة الحفاظ، ذهبی به هر یک از حفاظ که می رسد، تعداد احادیث او را می شمرد و همین طور رقم افزایش می یابد.
5. نک: دراسات و بحوث فی التاریخ و الاسلام، ج 1، ص 56
6. الامامة و السیاسة، ج 2، صص 108، 109
7. تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 109، المجروحین، ج 1، ص 40، شذرات الذهب، ج 2، ص 162
8. همان
9. انساب الاشراف (پاورقی) ، ج 1، ص 26
10. شذرات الذهب، ج 1، ص 163
11. نک: الایضاح، ص 210، ابو هریره، سید شرف الدین، صص 42- 45
12. در این باره و آگاهیهای دیگر درباره زهری نک: تاریخ ابی زرعة الدمشقی، ج 2، ص 538، مجله تراثنا، ش 23، صص 27- 9
13. التاریخ العربی و المؤرخون، ج 1، ص 173
14. المجروحین، ج 1، ص 258
15. تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 72
16. همان، ج 1، ص 135
17. همان، ج 1، ص 143
18. همان، ج 1، ص 78
19. جامع بیان العلم، ج 1، ص 146
20. تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 118
21. انساب الاشراف، ص 209، به نقل از: ولهاوزن تاریخ الدولة العربیة، ص 209
22. تاریخ الدولة العربیه، صص 256، 257
23. تاریخ الدولة العربیه، المصنف، ج 1، صص 229، 230
24. تاریخ الخلفاء، ص 223
25. همان، ص 246
26. تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 95
27. تاریخ بغداد، ج 2، ص 61
28. الفائق فی غریب الحدیث، ج 1، ص 135
29. طبقات الکبری، ج 6، ص 342