شناسه : ۲۹۶۴۰۷۰ - شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳ ساعت ۱۹:۱۹
باب دوم حکایت ششم
با سعدی در گلستان : ترسم نرسی به کعبه، ای اعرابی / کاین ره که تو میروی به ترکستان است (+صدا)
زاهدی مهمان پادشاهی بود. چون به طعام بنشستند، کمتر از آن خورد که ارادتِ او بود و چون به نماز برخاستند، بیش از آن کرد که عادت او، تا ظنِّ صَلاحیت در حق او زیادت کنند.
این حکایت را با خوانش مهرداد خدیر اینجا بشنوید
عصر ایران ــ زاهدی مهمان پادشاهی بود. چون به طعام بنشستند، کمتر از آن خورد که ارادتِ او بود و چون به نماز برخاستند، بیش از آن کرد که عادت او، تا ظنِّ صَلاحیت در حق او زیادت کنند.
ترسم نرسی به کعبه، ای اعرابی
کاین ره که تو میروی به ترکستان است
چون به مقام خویش آمد، سفره خواست تا تَناوُلی کند. پسری صاحبفراست داشت. گفت: ای پدر! باری به مجلس سلطاندر، طعام نخوردی؟ گفت: در نظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید. گفت: نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید.
ای هنرها گرفته بر کفِ دست
عیبها بر گرفته زیرِ بغل
تا چه خواهی خریدن ای مغرور
روزِ درماندگی به سیمِ دغل