حدود پوشش زن در اسلام

اکنون می خواهیم حدود پوششی که در اسلام بر زن واجب شده است، با توجه به همه دلایل موافق و مخالفی که در مساله هست، از دیده فقهی بررسی کنیم.

بررسی

اکنون می خواهیم حدود پوششی که در اسلام بر زن واجب شده است، با توجه به همه دلایل موافق و مخالفی که در مساله هست، از دیده فقهی بررسی کنیم.

مجددا توضیح می دهیم که بحث ما جنبه علمی دارد نه فتوایی.این بنده نظر خودم را می گویم و هر یک از شما باید عملا به فتوای همان مجتهدی عمل کند که از او تقلید می نماید.

قبلا لازم است مطالبی را که از نظر فقه اسلامی قطعی و مسلم است مشخص کنیم و سپس به مواردی که مورد اختلاف و قابل بحث است بپردازیم:

1.در اینکه پوشانیدن غیر وجه و کفین بر زن واجب است، از لحاظ فقه اسلام هیچ گونه تردیدی وجود ندارد.این قسمت جزء ضروریات و مسلمات است.نه از نظر قرآن و حدیث و نه از نظر فتاوی در این باره اختلاف و تشکیکی وجود ندارد.آنچه مورد بحث است پوشش چهره و دستها تا مچ است.

2.مساله «وجوب پوشش » را که وظیفه زن است از مساله «حرمت نظر بر زن » که مربوط به مرد است باید تفکیک کرد.ممکن است کسی قائل شود به عدم وجوب پوشیدن وجه و کفین بر زن و در عین حال نظر بدهد به حرمت نظر از جانب مرد.نباید پنداشت که بین این دو مساله ملازمه است.همچنانکه از لحاظ فقهی مسلم است که بر مرد واجب نیست سر خود را بپوشاند ولی این دلیل نمی شود که بر زن هم نگاه کردن به سر و بدن مرد جایز باشد.

بلی، اگر در مساله نظر قائل به جواز شویم در مساله پوشش هم باید قائل به عدم وجوب شویم، زیرا بسیار مستبعد است که نظر مرد بر وجه و کفین زن جایز باشد ولی کشف وجه و کفین بر زن حرام باشد.بعدا نقل خواهیم کرد که در میان ارباب فتوا در قدیم کسی را نمی توان یافت که قائل به وجوب پوشیدن وجه و کفین باشد ولی هستند کسانی که نظر را حرام می دانند.

3.در مساله جواز نظر تردیدی نیست که اگر نظر از روی «تلذذ» یا «ریبه » باشد حرام است.

«تلذذ» یعنی لذت بردن، و نگاه از روی تلذذ یعنی نگاه به قصد لذت بردن باشد; و اما «ریبه » یعنی نظر به خاطر تلذذ و چشم چرانی نیست ولی خصوصیت ناظر و منظور الیه مجموعا طوری است که خطرناک است و خوف هست که لغزشی به دنبال نگاه کردن به وجود آید.

این دو نوع نظر مطلقا حرام است حتی در مورد محارم.تنها موردی که استثنا شده نظری است که مقدمه خواستگاری است که در این مورد اگر تلذذ هم باشد - که معمولا هم هست - جایز است.البته شرطش این است که واقعا هدف شخص ازدواج باشد یعنی مرد جدا به خاطر ازدواج بخواهد زن را ببیند و از لحاظ سایر خصوصیات مورد نظر زن را پسندیده باشد نه آنکه برای چشم چرانی قصد ازدواج را بهانه قرار دهد. قانون الهی مانند قانونهای بشری نیست که بتوان با صورتسازی خیال خود را راحت کرد.در اینجا وجدان انسان حاکم است و خدای متعال که هیچ چیز بر او پوشیده نیست محاسب.علیهذا باید گفت در حقیقت استثنائی در کار نیست، زیرا آنچه قطعا حرام است نگاه به قصد تلذذ است و آنچه مانعی ندارد این است که نگاه به قصد تلذذ نباشد ولی تلذذ قهرا پیدا شود.

فقها تصریح کرده اند که جایز نیست کسی به زنها نگاه کند تا در بین آنها یکی را انتخاب کند.آنچه جایز است، در مورد یک زن خاص است که به او معرفی شده است و درباره اش می اندیشد، از سایر جهات تردیدی ندارد، فقط از نظر چهره و اندام تردید دارد، می خواهد ببیند آیا می پسندد یا نه؟ برخی دیگر از فقها به صورت احتیاط مطلب را بیان کرده اند.

چهره و دو دست (وجه و کفین)

بعد از اینکه موارد قطعی پوشش را بیان کردیم نوبت می رسد به بحث درباره «پوشش وجه و کفین » .

مساله پوشش بر حسب اینکه پوشانیدن وجه و کفین واجب باشد یا نباشد دو فلسفه کاملا متفاوت پیدا می کند.اگر پوشش وجه و کفین را لازم بدانیم در حقیقت طرفدار فلسفه پرده نشینی زن و ممنوعیت او از هر نوع کاری جز در محیط خاص خانه و یا محیطهای صد در صد اختصاصی زنان هستیم.

ولی اگر پوشیدن سایر بدن را لازم بدانیم و هر نوع عمل محرک و تهییج آمیز را حرام بشماریم و بر مردان نیز نظر از روی لذت و ریبه را حرام بدانیم اما تنها پوشیدن گردی چهره و پوشیدن دستها تا مچ را واجب ندانیم آنهم به شرط اینکه خالی از هر نوع آرایش جالب توجه و محرک و مهیج باشد بلکه ساده و عادی باشد، آن وقت مساله صورت دیگری پیدا می کند و طرفدار فلسفه دیگری هستیم و آن فلسفه این است که لزومی ندارد زن الزاما به درون خانه رانده شود و پرده نشین باشد بلکه صرفا باید این فلسفه رعایت گردد که هر نوع لذت جنسی اختصاص داشته باشد به محیط خانواده، و کانون اجتماع باید پاک و منزه باشد و هیچ گونه کامجویی خواه بصری و خواه لمسی و خواه سمعی نباید در خارج از کادر همسری صورت بگیرد.بنابر این زن می تواند هر نوع کار از کارهای اجتماعی را عهده دار شود.

البته در اینجا چند نکته هست:

الف.ما فعلا در این مقام نیستیم که آیا زن در درجه اول باید به وظایف خانوادگی عمل کند یا خیر؟ شک نیست که ما طرفدار این هستیم که وظیفه اول زن مادری و خانه سالاری است.

ب.برخی از مناصب است که از نظر اینکه آیا زن از نظر اسلام می تواند عهده دار بشود یا نه، نیازمند بحث جداگانه و مفصل است، از قبیل سیاست و قضاء و افتاء (فتوا دادن و مرجعیت تقلید) .ما درباره اینها جداگانه بحث خواهیم کرد.

ج.خلوت با اجنبیه خالی از اشکال نیست.شاید عقیده اکثر فقها حرمت باشد.ما فعلا نظر به آن نوع کار اجتماعی نداریم که مستلزم خلوت با اجنبیه است.

د.از نظر اسلام مرد رئیس خانواده است و زن عضو این دایره است.علیهذا در حدودی که مرد مصالح خانوادگی را در نظر می گیرد حق دارد که زن را از کار معینی منع کند.

مقصود ما این است که اگر پوشیدن چهره و دو دست مخصوصا چهره واجب باشد خود به خود شعاع فعالیت زن به اندرون خانه و اجتماعات خاص زنان محدود می شود ولی اگر پوشیدن گردی چهره واجب نباشد این محدودیت خود به خود لازم نمی آید. اگر احیانا محدودیتی پیدا شود از جهت خاص استثنائی خواهد بود.

به هر حال با لازم نبودن پوشیدن گردی چهره، حکم شرعی برخی از کارها از نظر رمت یا جواز روشن می گردد.بسیاری از کارهاست که از نظر فقهی و شرعی اولا و بالذات بر زن حرام نیست.ولی اگر پوشش وجه و کفین را لازم بشماریم ثانیا و بالعرض بر زن حرام است، یعنی از آن جهت حرام است که مستلزم باز گذاشتن چهره و دو دست می شود.بنابر این جواز و عدم جواز آن کارها برای زن بستگی بدین دارد که پوشش وجه و کفین واجب باشد یا نباشد.ما ذیلا چند نمونه از این کارها را مطرح می کنیم:

1. آیا برای زن رانندگی جایز است؟

می دانیم که مساله رانندگی بخصوص، حکمی ندارد، باید دید آن زن می تواند وظایف دیگر خود را در حین رانندگی اجرا کند یا نه؟ اگر پوشش وجه و کفین واجب باشد باید گفت زن نمی تواند رانندگی کند.

2.آیا کار فروشندگی در خارج از منزل برای زن جایز است یا نه؟

البته مقصود آن نوع فروشندگیها نیست که فعلا در دنیا معمول است و در حقیقت فریبندگی است نه فروشندگی.

3.آیا کار اداری برای زن جایز است یا نه؟

4.آیا زن حق دارد عهده دار تدریس - ولو برای مردان - بشود یا نه؟ و آیا حق دارد که در کلاسی که مرد تدریس می کند متعلم باشد یا نه؟

اگر بگوییم پوشش وجه و کفین لازم نیست و مرد هم در صورتی که نظر ریبه و تلذذ نداشته باشد می تواند به وجه و کفین نگاه کند، نتیجه این است که مانعی ندارد; و الا جایز نیست.

خلاصه اینکه وجه و کفین مرز محبوسیت و عدم محبوسیت زن است و ایرادهایی که مخالفین پوشش می گیرند در صورتی است که حجاب وجه و کفین را لازم بدانیم. ولی اگر پوشیدن وجه و کفین را واجب ندانیم، در پوشش سایر قسمتهای بدن هیچ گونه اشکالتراشی نمی توان کرد، بلکه اشکال بر طرف مخالف وارد است.

اگر زن مرض نداشته باشد و نخواهد لخت بیرون بیاید، پوشیدن یک لباس ساده که تمام بدن و سر جز چهره و دو دست تا مچ را بپوشاند مانع هیچ فعالیت بیرونی نخواهد بود. بلکه برعکس، تبرج و خودنمایی و پوشیدن لباسهای تنگ و مدهای رنگارنگ است که زن را به صورت موجودی مهمل و غیر فعال درمی آورد که باید تمام وقتش را مصروف حفظ پزیسیون خود کند.ما به زودی توضیح خواهیم داد و قبلا نیز از قدمای مفسرین نقل کردیم که استثنای وجه و کفین به منظور رفع حرج و امکان دادن به فعالیت زن است و به همین ملاک است که اسلام آن را واجب نشمرده است.

اکنون دلائل موافق و مخالف را در مساله تحقیق می کنیم.

ادله موافق

به چند دلیل می توان گفت که پوشش وجه و کفین واجب نیست:

1.آیه «پوشش » که همان آیه 31 سوره نور است و برای بیان این وظیفه و تعیین حدود آن است پوشانیدن وجه و کفین را لازم نشمرده است.در این آیه به دو جمله می توان استناد جست.یکی جمله و لا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها و دیگر جمله و لیضربن بخمرهن علی جیوبهن .

در مورد جمله اول دیدیم که اکثر مفسران و عموم روایات، خضاب و سرمه و انگشتر و دستبند و امثال اینها را مصداق مستثنی الا ما ظهر دانسته اند.این زینتها زینتهایی است که در چهره و دو دست تا مچ صورت می گیرد.خضاب و انگشتر و دستبند مربوط به دست است و سرمه مربوط به چشم.

کسانی که پوشش وجه و کفین را واجب می دانند باید استثناء الا ما ظهر را منحصر بدانند به لباس رو، و واضح است که حمل استثنا بر این معنی بسیار بعید و خلاف بلاغت قرآن است.مخفی داشتن لباس رو، به علت اینکه غیر ممکن است، احتیاج به استثنا ندارد; گذشته از اینکه لباس را وقتی می توان زینت محسوب کرد که قسمتی از بدن نمایان باشد.مثلا در مورد زنان بی پوشش می توان گفت که لباس آنها یکی از زینتهای آنهاست، ولی اگر زن تمام بدن را با یک لباس سرتاسری بپوشاند چنین لباسی زینت شمرده نمی شود.

خلاصه اینکه ظهور آیه را در اینکه قسمتی از زینت بدن را استثنا می کند نمی توان منکر شد، و صراحت روایات هم ابدا قابل تردید نیست.

در مورد جمله دوم باید گفت: آیه دلالت دارد که پوشانیدن گریبان لازم است، و چون در مقام بیان حد است اگر پوشانیدن چهره هم لازم بود بیان می کرد.

دقت فرمایید! «خمار روسری » اساسا برای پوشانیدن سر وضع شده است.ذکر کلمه «خمر» در آیه می فهماند که زن باید روسری داشته باشد، و واضح است که با روسری پوشانیدن مربوط به سر است، و اما اینکه غیر از سر آیا قسمت دیگری را هم باید با روسری پوشانید یا نه، بستگی به بیان آن دارد و چون در آیه فقط زدن دو طرف روسری بر گریبان مطرح است معلوم می شود که همین مقدار واجب است.

ممکن است کسی خیال کند معنی و لیضربن بخمرهن علی جیوبهن این است که روسریها را مانند پرده از جلو چهره آویزان کنند تا حدی که روی گریبان و سینه را بپوشاند.

ولی متاسفانه به هیچ وجه نمی توان آیه را بدین معنی حمل کرد زیرا: اولا کلمه «خمار» به کار رفته نه کلمه «جلباب » .خمار روسری کوچک است و جلباب روسری بزرگ. روسری کوچک را نمی توان آن اندازه جلو کشید و مانند پرده آویزان کرد به طوری که چهره و دور گردن و گریبان و سینه را بپوشاند و در عین حال سر و پشت گردن و موها - که معمولا در آن زمان بلند بوده است - پوشیده بماند.

ثانیا آیه می فرماید با همان روسریها که دارید چنین عملی انجام دهید.بدیهی است اگر آن روسریها را بدان شکل روی چهره می آویختند جلو پای خود را به هیچ وجه نمی دیدند و راه رفتن برایشان غیر ممکن بود.آن روسریها قبلا «مشبک » و «توری » ساخته نشده بود که برای این منظور مفید باشد.اگر منظور این بود که لزوما روسریها از پیش رو آویخته شود دستور می رسید که روسریهایی تهیه کنید غیر از این روسریهای موجود که بتوانید هم چهره را بپوشانید و هم راه بروید.

ثالثا ترکیب ماده «ضرب » و کلمه «علی » مفید مفهوم آویختن نیست.چنانکه قبلا گفتیم و از اهل فن لغت و ادب عرب نقل کردیم ترکیب «ضرب » با «علی » فقط مفید این معنی است که فلان چیز را بر روی فلان شی ء مانند حائلی قرار داد.مثلا معنی جمله فضربنا علی اذانهم این است که بر روی گوشهای اینها حائلی قرار دادیم.علیهذا مفهوم و لیضربن بخمرهن علی جیوبهن این است که با روسریها بر روی سینه و گریبان حائلی قرار دهید.پس وقتی در مقام تحدید و بیان حدود پوشش است و می فرماید با روسریها بر روی گریبانها و سینه ها حائلی قرار دهید و نمی گوید بر روی چهره حائلی قرار دهید، معلوم می شود حائل قرار دادن بر روی چهره واجب و لازم نیست.

یک نکته دیگر که باید اینجا اضافه کرد این است که باید دید زنان مسلمان قبل از نزول این آیه روسری را به چه کیفیت به کار می برده اند؟

از لحاظ تاریخ مسلم است که زنان مسلمان قبل از نزول آیات پوشش به حکم عادت معمول آن روز عرب چهره خود را نمی پوشانیده اند، چنانکه قبلا نقل کردیم روسری را از پشت گوشها رد کرده و اطراف آن را به پشت خود می انداخته اند و در نتیجه گوشها، گوشواره ها، چهره، گردن و گریبان نمایان بوده است.وقتی در همچو زمینه ای دستور داده شد که روسری را بر گریبان بزنند معنای این دستور این است که دو طرف روسری را از جانب راست و چپ به جلو آورده و به طور چپ و راست بر گریبان بزنند.به کار بردن این دستور موجب می شود گوشها و گوشواره ها و گردن و گریبان پوشیده شود و چهره باز بماند.

به نظر ما در اینکه آیه مورد نظر همین معنی را می فهماند هیچ تردیدی نیست و چون توجه کنیم که آیه در مقام بیان حدود پوشش است و به اصطلاح اصولیین اهمال در مقام بیان جایز نیست، به طور قطع می فهمیم که پوشانیدن چهره واجب نیست.

2.در موارد بسیاری که مستقیما مساله پوشش یا مساله جواز و عدم جواز نظر مطرح است ملاحظه می کنیم که در جواب و سؤالهایی که میان افراد و پیشوایان دین رد و بدل شده فقط مساله «مو» مطرح است و مساله «رو» به هیچ وجه مطرح نیست; یعنی وجه و کفین مفروغ عنه و مسلم فرض شده است.و ما ذیلا چند نمونه از این موارد را ذکر می کنیم:

الف.در مورد حرمت نظر به خواهر زن:

صحیح البزنطی عن الرضا علیه السلام قال: سالته عن الرجل یحل له ان ینظر الی شعر اخت امراته؟ فقال: لا الا ان تکون من القواعد.قلت له: اخت امراته و الغربیة سواء؟ قال: نعم.قلت: فما لی من النظر الیه منها؟ فقال: شعرها و ذراعها (1).

احمد بن ابی نصر بزنطی - که از اصحاب عالیقدر حضرت رضا علیه السلام است - می گوید از حضرت رضا سؤال کردم آیا برای مرد جایز است که به موی خواهر زنش نگاه کند؟ فرمود نه، مگر اینکه از زنان سالخورده باشد.گفتم پس خواهر زن و بیگانه یکی است؟ فرمود بلی.گفتم (در مورد سالخورده) چقدر برای من جایز است نگاه کنم؟ فرمود به موی او و ذراع (از انگشت تا آرنج) او می توانی نگاه کنی.

ملاحظه می فرمایید که هم در سؤال اول روایت و هم در آخرین جواب امام علیه السلام آنچه ذکر شده است «مو» است نه «رو» .به خوبی روشن است که مستثنی بودن چهره نزد طرفین مسلم بوده است.و هرگز نمی شود احتمال داد که مثلا در مورد زنان سالخورده نگاه به مو و ذراع جایز باشد و نگاه به صورت جایز نباشد، در حالی که در جواب سؤال از مقداری که نظر به آن جایز است چهره ذکر نشده است.

ب.در مورد پسر بچه:

ایضا صحیح البزنطی عن الرضا علیه السلام قال: یؤخذ الغلام بالصلاة و هو ابن سبع سنین و لا تغطی المراة منه شعرها حتی یحتلم (2).

حضرت رضا علیه السلام به احمد بن ابی نصر بزنطی فرمود: وقتی پسر بچه به فت سال رسید باید به نماز خواندن وادار کرده شود، ولی تا وقتی که بالغ نشده است بر زن لازم نیست موی خود را از او بپوشاند.

یعنی وادار کردن به نماز برای ایجاد عادت است و الا در هفت سالگی حکم مرد را ندارد، تا به حد بلوغ برسد.

در اینجا نیز پوشانیدن «مو» مطرح است نه «رو» .روایات دیگر به همین مضمون در کتب حدیث زیاد است.

ممکن است گفته شود که مو به عنوان مثال ذکر شده است، به دلیل اینکه بدن ذکر نشده در حالی که می دانیم پوشانیدن بدن لازم است.بنابر این پوشانیدن چهره هم ممکن است واجب باشد و ذکر نشده باشد.

جواب این است که اگر پوشانیدن چهره واجب بود شایسته بود آن را به عنوان مثال ذکر کنند چنانکه در عرف ما که بنابر لازم دانستن پوشانیدن چهره است مساله پوشش را به «رو گرفتن » تعبیر می کنند و رمزش این است که قسمتی که در عمل بیشتر ممکن است مکشوف باشد همان چهره است و وقتی پوشانیدن آن بیان شود وجوب پوشانیدن قسمتهای دیگر به طریق اولی فهمیده می شود.و اما پوشانیدن سایر قسمتهای بدن عملا مورد ابتلا نبوده است و شکی در عدم جواز آن وجود نداشته که مورد سؤال واقع شود.

ج. در مورد مملوک:

لا باس ان یری المملوک الشعر و الساق. (3)

جایز است که غلام به مو و ساق خانمی که مالک اوست نگاه کند.

در روایت دیگر در مورد خواجگان (که ممکن است مملوک هم نباشند) سؤال شده است:

محمد بن اسماعیل بن بزیع قال: سالت ابا الحسن الرضا علیه السلام عن قناع الحرائر من الخصیان.فقال: کانوا یدخلون علی بنات ابی الحسن علیه السلام و لا یتقنعن.قلت: و کانوا احرارا؟ قال: لا.قلت: فالاحرار یتقنع منهم؟ قال: لا (4).

محمد بن اسماعیل بن بزیع - که او نیز از اکابر اصحاب حضرت رضا علیه السلام است می گوید: از حضرت رضا سؤال کردم که آیا زنان آزاده از خواجگان باید سر بپوشند؟ (در مورد کنیزان مسلم است که بر آنان پوشانیدن سر واجب نیست.لذا سؤال را مخصوص زنهای آزاد قرار داده است.) در پاسخ فرمود: نه، خواجگان بر دختران پدرم امام موسی بن جعفر علیه السلام وارد می شدند و آنها هم روسری نداشتند. پرسیدم آیا آن خواجگان آزاد بودند یا برده؟ فرمود آزاد نبودند.پرسیدم اگر آزاد باشند باید سرها را از ایشان بپوشند؟ فرمود: نه.

در اینکه آیا خواجه و برده به زن محرم است یا نه، در تفسیر آیات بحث کردیم. اکثر فقها می گویند محرم نیست ولی در هر حال دلالت این روایات - و روایات زیاد دیگر در این مورد با همه اختلافی که از سایر جهات دارند و در کافی و وسائل و سایر کتب حدیث مذکور است - بر اینکه استثنای چهره مفروغ عنه و مسلم به شمار می رفته قابل تشکیک نیست.

د.در مورد زنان اهل ذمه (5):

السکونی عن ابی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: لا حرمة لنساء اهل الذمة ان ینظر الی شعورهن و ایدیهن. (6)

سکونی (از اهل تسنن است و از حضرت صادق زیاد روایت دارد و مورد قبول و اعتماد علمای شیعه است) از امام صادق نقل کرده است که فرمود: پیغمبر فرمود: حرام نیست که به موها و دستهای زنان اهل ذمه نظر بشود.

ابو البختری عن جعفر عن ابیه عن علی بن ابی طالب علیه السلام: لا باس بالنظر الی رؤوس النساء من اهل الذمة. (7)

علی علیه السلام فرمود: نگاه به سر زنان اهل ذمه جایز است.

در این مساله که نظر به زنان اهل کتاب جایز است فقها و مجتهدین متفق می باشند.

الا اینکه جمعی از فقها قیدی را اضافه کرده اند و آن این است که باید به مقداری که در زمان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بین خود اهل ذمه متداول بوده است اکتفا کرد، یعنی باید دید چه مقدار را در آن زمانها نمی پوشانیده اند، نگاه کردن به همان مقدار جایز است (آن هم بدون تلذذ و ریبه) و اما این اندازه که در این زمانها برهنه شده اند نگاه به آن جایز نیست.

ولی عقیده دیگران این است: هر اندازه از بدن آنها که معمولا خودشان در ملا عام نمی پوشند نظر به آن مانعی ندارد هر چند در زمان پیغمبر اکرم کمتر از آن را باز می گذاشته اند.

ه. در مورد زنان بیابان نشین:

عباد بن صهیب: سمعت ابا عبد الله علیه السلام یقول: لا باس بالنظر الی رؤوس نساء اهل تهامة و الاعراب و اهل السواد و العلوج لانهم اذا نهوا لا ینتهون (8).

حضرت صادق علیه السلام فرمود: نگاه کردن به سر زنان تهامه، بادیه نشینان، دهاتیهای حومه (9) و علج ها (غیر عربهای بی سواد که در حکم همان بادیه نشین های عرب هستند) مانعی ندارد زیرا ایشان را هر گاه نهی کنند فایده ندارد.

جمعی از فقها به مضمون این روایت فتوا داده اند.از مرحوم آیة الله آقا سید عبد الهادی شیرازی نقل شده است که ایشان این حکم را در مورد آن عده زنان شهری که همچون زنان دهاتی نهی کردن ایشان مفید واقع نمی شود تعمیم می دادند و به همین علتی که در حدیث ذکر شده است (که نهی کردن ایشان اثر ندارد) استناد می جستند. بعضی از فقها و مراجع بزرگ تقلید معاصر نیز عینا همین طور فتوا می دهند و به همین علت که در حدیث ذکر شده استناد می کنند. (10)

ولی اکثر فقها چنین فتوا نمی دهند، حتی در مورد زنان بادیه نشین و دهاتی هم فقط به همین اندازه اکتفا می کنند که بر مردان واجب نیست رفت و آمد خود را از مکانهایی که این زنان وجود دارند قطع کنند.اگر گذر کردند و نظرشان افتاد مانعی ندارد، اما اینکه به صورت یک استثنای دائمی باشد، نه.

به هر حال استشهاد ما در این روایت و نظایر آن بدین است که در هیچ موردی از وجه و کفین سؤال نشده، و این بدان جهت بوده که عدم لزوم پوشانیدن آنها از نظر راویان، قطعی و مسلم بوده است و کوچکترین تردیدی در آن نمی رفته است و قبلا گفتیم که هرگز احتمال نمی رود که پوشیدن «رو» را لازم می شناخته اند و در پوشیدن «مو» تردید داشته اند.

3.روایاتی که مستقیما حکم وجه و کفین را چه از نظر پوشیدن و چه از جنبه نگاه کردن بیان می کند.ولی البته عدم لزوم پوشیدن وجه و کفین دلیل بر جواز نظر نیست اما جواز نظر دلیل بر عدم لزوم پوشیدن وجه و کفین هست.

ما قبلا در ذیل آیه و لا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها بعضی از این روایات را ذکر کردیم و اکنون چند روایت دیگر را ذکر می کنیم:

الف.خبر مسعدة بن زرارة، قال: سمعت جعفرا - و سئل عما تظهر المراة من زینتها - قال علیه السلام: الوجه و الکفین (11).

مسعدة بن زراره از حضرت صادق علیه السلام نقل می کند که وقتی از حضرت درباره زینتی که زن می تواند آشکار کند سؤال شد فرمود: چهره و دو کف.

ب.خبر المفضل بن عمر - قال: قلت لابی عبد الله علیه السلام: ما تقول فی المراة تموت فی السفر مع الرجال لیس فیهم لها ذو محرم و لا معهم امراة فتموت المراة ما یصنع بها؟ قال: یغسل منها ما اوجب الله علیه التیمم و لا تمس و لا یکشف لها شی ء من محاسنها التی امر الله سبحانه بسترها.قلت: فکیف یصنع بها؟ قال: یغسل بطن کفیها ثم یغسل وجهها ثم یغسل ظهر کفیها. (12)

مفضل بن عمر سؤال کرد از امام صادق درباره زنی که در سفر بمیرد و مرد محرم یا زنی که او را غسل دهد همراه او نباشد.فرمود: مواضع تیمم او را باید غسل دهند ولی نباید بدن او را لمس کنند و نباید زیباییهای او را که خدا پوشیدن آن را واجب فرموده است آشکار کرد.پرسیدم چگونه عمل کنیم؟ فرمود اول باطن کف دست او را باید شست، سپس چهره و بعد پشت دستهایش را.

ملاحظه می فرمایید که تصریح دارد که چهره و کفین جزء قسمتهایی که پوشانیدنش واجب گردیده است نیست.

ج.عن علی بن جعفر عن الرجل ما یصلح له ان ینظر من المراة التی لا تحل له؟ قال: الوجه و الکف و موضع السوار (13).

علی بن جعفر فرزند امام ششم است و مرد بسیار جلیل القدری است، از برادرش حضرت موسی بن جعفر علیه السلام می پرسد برای مرد چه مقدار جایز است به زنی که محرمش نیست نگاه کند؟ حضرت در جواب فرمود: چهره و کف و جای دستبند.

د.عن ابی جعفر عن جابر بن عبد الله الانصاری قال: خرج رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یرید فاطمة علیها السلام و انا معه.فلما انتهینا الی الباب وضع یده علیه فدفعه، ثم قال: السلام علیکم.فقالت فاطمة: علیک السلام یا رسول الله.قال ا ادخل؟ قالت: ادخل یا رسول الله!قال: ادخل انا و من معی؟ فقالت: یا رسول الله!لیس علی قناع.فقال: یا فاطمة!خذی فضل ملحفتک فقنعی بها راسک.ففعلت.ثم قال: السلام علیکم.فقالت: و علیک السلام یا رسول الله.قال: اادخل؟ قالت: نعم یا رسول الله!قال: انا و من معی؟ قالت: و من معک.قال جابر: فدخل رسول الله و دخلت و اذا وجه فاطمة اصفر کانه بطن جرادة، فقال رسول الله: ما لی اری وجهک اصفر؟ قالت: یا رسول الله! الجوع.فقال: اللهم مشبع الجوعة و دافع الضیعة، اشبع فاطمة بنت محمد.قال جابر: فنظرت الی الدم ینحدر من قصاصها حتی عاد وجهها احمر، فما جاعت بعد ذلک الیوم (14).

مضمون حدیث به طور اختصار این است: جابر می گوید: در خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله به در خانه فاطمه علیها السلام آمدیم.رسول خدا سلام کرد و اجازه ورود خواست.

فاطمه علیها السلام اجازه داد.پیغمبر اکرم فرمود: با کسی که همراه من است وارد شوم؟

زهرا علیها السلام گفت: پدر جان!چیزی بر سر ندارم.فرمود: با قسمتهای اضافی روپوش خودت سرت را بپوشان.سپس مجددا استعلام کرد که آیا داخل شویم؟ پاسخ شنیدیم:

بفرمایید.وقتی وارد شدیم چهره زهرا علیها السلام آنچنان زرد بود که مانند شکم ملخ می نمود.رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: چرا چنین هستی؟ جواب داد: از گرسنگی است. (15)

پیغمبر اکرم دعا فرمود که خدایا!دختر مرا سیر گردان.پس از دعای پیغمبر اکرم چهره زهرا گلگون شد و گویی دویدن خون را در زیر پوست صورت می دیدم و زهرا از آن پس گرسنه نماند.

دلالت این حدیث بر اینکه پوشانیدن چهره واجب نیست و نیز بر اینکه نظر کردن به چهره جایز است، بسیار روشن می باشد.

ه.عن الفضیل بن یسار، قال: سالت ابا عبد الله علیه السلام عن الذراعین من المراة هما من الزینة التی قال الله: و لا یبدین زینتهن الا لبعولتهن قال: نعم و ما دون الخمار من الزینة و ما دون السوارین (16).

فضیل بن یسار می گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم که آیا ذراعهای زن از قسمتهایی است که باید از غیر محارم بپوشاند؟ فرمود: بلی و آنچه زیر روسری قرار می گیرد باید پوشیده شود، و همچنین از محل دستبند به بالا پوشیده شود.

4. روایاتی که در باب احرام، پوشانیدن چهره را بر زن حرام می کند.

بسیار مستبعد است که بگوییم گشودن چهره در غیر حال احرام از محرمات محسوب می شود و در حال احرام واجب است.و با در نظر گرفتن اینکه وقتی شخص محرم مناسک عمره یا حج را بجا می آورد معمولا در میان اجتماع انبوهی از زن و مرد است، روشن است که اگر پوشانیدن چهره از مرد لازم باشد می باید قید شود; گذشته از اینکه در روایتی وارد شده است که حضرت باقر علیه السلام زنی را دید که در حال احرام به وسیله بادبزن چهره خود را پوشانیده است; امام علیه السلام شخصا با چوبدستی خود بادبزن را از چهره آن زن دور فرمود.

از بعضی روایات فهمیده می شود که باز بودن چهره زن در حال احرام به جای باز بودن سر برای مرد است و منظور این است که محرم از تاثیر گرما و سرما نج ببرد; چنانکه در حدیثی آمده است که زنی در حال احرام نقاب زده بود; حضرت باقر علیه السلام فرمود نقاب را بردار، زیرا اگر نقاب داشته باشی رنگ چهره ات تغییر نمی کند، یعنی باید آفتاب رنگ پوست صورتت را عوض کند.

پس منظور از اینکه محرم اگر مرد است باید سر را برهنه کند و اگر زن است چهره را، این است که از آسایش و رفاهی که در حال معمولی برخوردار است قدری کاسته شود. ولی چون شارع مقدس می خواسته قانون «پوشش » به حال خود باقی باشد، به زن دستور نفرموده که سر را برهنه کند و تنها به برهنه کردن چهره اکتفا کرده است.و اگر شارع می خواست در حال احرام از قانون «پوشش » صرف نظر کند، ممکن بود برای زن هم برهنه کردن سر را لازم بشمارد.و در بین فقها هرگز کسی نگفته است که منظور شارع این است که در مورد احرام استثنائی برای پوشش قائل شده باشد.

روایات و قرائنی که در این باب است، در اخبار و روایات شیعه و سنی و در تاریخ اسلام فوق العاده زیاد و غیر قابل انکار است.آنچه ذکر کردیم نمونه ای بود.نقل همه آنها خود یک کتاب می شود.

ادله مخالف

برای وجوب پوشش وجه و کفین متقابلا به دلایل زیر تمسک جسته شده است:

1.سیره مسلمین

درست است که ظاهر آیات و روایات این است که پوشش وجه و کفین لازم نیست ولی نمی توان منکر شد که سیره متدینین بر خلاف این است.

سیره چیزی نیست که به سهولت بتوان از آن چشم پوشید.اگر واقعا سیره مسلمین از صدر اسلام تاکنون به طور مستمر و پیگیر این باشد که پوشش وجه و کفین را لازم بشمارند دلیل روشنی است که این درسی بوده که مسلمانان از پیغمبر اکرم و ائمه اطهار آموخته اند.اصطلاحا می گویند سیره مستمره مسلمین کشف از سیره پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می کند و سیره پیغمبر البته حجت است.

در بسیاری از موارد، فقها در اثبات احکام به سیره تمسک می جویند.مثلا در مورد ریش تراشی می گویند محکمترین دلیل حرمت آن سیره مسلمین است که ریش را نتراشند. (البته در اینجا مناقشه شده که از نتراشیدن ریش که بین مسلمین متداول است می توان استنتاج کرد که ریش گذاشتن حرام نیست، ولی اینکه ریش گذاشتن واجب باشد استنباط نمی شود زیرا ممکن است مستحب و یا مباح باشد) .در مساله پوشش وجه و کفین نیز به سیره مسلمین تمسک شده است.

در جواب این استدلال باید یک نکته تاریخی و اجتماعی را مورد دقت قرار دهیم.آن نکته این است که اگر چه پوشش در بین عرب مرسوم نبود و اسلام آن را به وجود آورد ولی در ملل غیر عرب به شدیدترین شکل رواج داشت.

در ایران و در بین یهود و مللی که از فکر یهود پیروی می کردند حجاب به مراتب شدیدتر از آنچه اسلام می خواست وجود داشت.در بین این ملتها وجه و کفین هم پوشیده می شد، بلکه در بعضی از ملتها سخن از پوشیدن زینت زن و چهره زن نبود، سخن از پنهان کردن زن و به اصطلاح «قایم » کردن زن بود و این فکر به صورت عادت سفت و سختی در آمده بود.اسلام گرچه پوشانیدن وجه و کفین را واجب نکرد ولی تحریم هم نکرد، یعنی اسلام علیه پوشانیدن چهره قیام نکرد و باز گذاشتن را واجب ننمود و در نتیجه ملتهای غیر عرب که مسلمان شدند از همان عادت و رسم دیرین خود تبعیت کردند.اسلام با رسم پوشیدن چهره جز در مورد احرام مخالفت نداشت بلکه همان طور که قبلا تذکر دادیم استثنای وجه و کفین یک رخصت تسهیلی است. رجحان اخلاقی تستر تا حد امکان، مورد توجه اسلام است.علیهذا فرضا سیره ای وجود داشته باشد دلیل بر وجوب پوشیدن وجه و کفین نمی شود.

به علاوه چنین سیره ای در زمان پیغمبر و صحابه و در زمان ائمه اطهار وجود نداشته است.آنچه از زوایای تاریخ به دست می آید این است که سیره مسلمین در قرون اولیه اسلام با سیره آنها در قرون بعدی - مخصوصا پس از اختلاط ملت عرب با ملتهای دیگر و بالاخص پس از تاثر از رسوم و عادات امپراطوری روم شرقی از یک طرف و رسوم ایرانی از طرف دیگر - بسیار متفاوت بوده است تا آنجا که برای بسیاری از مورخان غربی که از متون اسلامی اطلاع صحیحی ندارند این توهم پیش آمده که اساسا اسلام دستوری درباره پوشش نداده است و همه اینها از خارج دنیای اسلام به میان مسلمین سرایت کرده است و ما در بخش اول این کتاب سخنانشان را نقل کردیم. و البته همان طور که قبلا تذکر دادیم این سخن یاوه ای بیش نیست.اسلام دستورهای اکید درباره پوشش دارد و فلسفه خاصی را هم در نظر گرفته است.

پس اولا چنین سیره مستمره ای وجود نداشته است، و ثانیا فرضا چنین سیره ای در میان مسلمین وجود می داشت دلیل نبود مگر آنکه ثابت شود عمل خود معصومین هم بر همین منوال بوده که البته آن هم ثابت نیست بلکه از بعضی روایات گذشته معلوم شد که عمل معصومین نیز با آنچه در قرون اخیر اسلامی رایج شده است موافقت ندارد.

تمسک به سیره مسلمین یک تتبع تاریخی عمیقی می خواهد.هزاران تغییرات تدریجی و آرام عملا در رفتار ملتها پیدا می شود که چون توام با یک حادثه پر سر و صدا نیست تاریخ از ضبط آنها سکوت می کند.در مورد انواع به اصطلاح «مد» های لباس مردانه در طول قرون آنقدر تغییرات پیدا شده که قابل احصا نیست.

بدین ترتیب که ما سیره را توجیه کردیم دیگر نمی توان آن را کاشف از سیره نبوی و درسی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دانست و حجت نخواهد بود. اگر ما بتوانیم وجود چنین سیره و روشی را از شخص پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز اثبات کنیم باز هم دلیل بر وجوب نخواهد شد، فقط دلیل بر جواز است و حداکثر دلیل بر ارجحیت است.و چنانکه در تفسیر آیه و ان یستعففن خیر لهن یادآور شدیم شکی نیست که هر چه اصل تستر بیشتر رعایت شود از نظر تامین هدف شارع بهتر است.

شهید ثانی رضوان الله علیه در مسالک ضمن بحث از ادله این مساله، در پاسخ استدلال به سیره و اتفاق مسلمین چنین می گوید:

و دعوی اتفاق المسلمین علیه معارض بمثله و لو تم لم یلزم منه تحریم هذا المقدار لجواز استناد منعهن الی المروة و الغیرة بل هو الاظهر، او علی وجه الافضلیة اذ لا شک فیها.

ادعای اتفاق مسلمین بر جلوگیری از بازگذاشتن چهره و دو دست مردود است.اولا به دلیل اینکه ضد چنین اتفاقی نیز نقل شده است; یعنی نقل شده که سیره مسلمین همواره اینچنین بوده است که زنان چهره و دو دست را باز می گذاشته اند.

(قبلا ایشان یکی از ادله موافقین باز گذاشتن چهره و دو دست را چنین بیان کرده اند:

لا طباق الناس فی کل عصر علی خروج النساء علی وجه یحصل منه بدو ذلک من غیر نکیر.

عمل مردم عموما در همه اعصار بر این بوده است که زنان به نحوی از خانه بیرون می آمده اند که چهره آنها نمایان بوده است و کسی این عمل را منکر نمی شمرده است.) ثانیا بر فرض که قبول کنیم سیره مسلمین بر جلوگیری از کشف وجه و کفین است باز دلیل نمی شود، زیرا سیره وقتی دلیل می شود که ریشه ای جز قبول فرمان پیغمبر در کار نباشد تا دلیل بر فرمان پیغمبر بشود، ولی در اینجا احتمال می رود که ریشه این سیره حس غیرت و مردانگی افراد باشد نه اطاعت از دستور پیغمبر، و ظاهر هم همین است که ریشه این سیره حس غیرت و مردانگی مردم است.

احتمال هم می رود که ریشه سیره افضلیت پوشش باشد، زیرا شکی نیست که به فرض جواز، پوشانیدن افضل است از باز گذاشتن.

2. ملاک

دلیل دیگری که بر لزوم پوشانیدن چهره و دو دست اقامه شده این است که «ملاک » یعنی آن فلسفه ای که ایجاب می کند سایر قسمتهای بدن پوشیده باشد ایجاب می کند که چهره و دو دست نیز پوشیده باشد.مگر فلسفه پوشیدن سایر قسمتهای بدن جز جنبه فتنه انگیزی آنهاست؟ !زیبایی چهره و فتنه انگیز بودن آن کم از بعضی دیگر از قسمتهای بدن نیست بلکه بیشتر است.بنابر این معقول نیست که مثلا پوشانیدن «مو» به خاطر زیبایی و فتنه انگیزی اش واجب باشد ولی پوشانیدن «رو» که مرکز زیباییهای زن است واجب نباشد.در دین مقدس اسلام هر چیزی که موجب تحریک شهوات و بر هم زدن عفاف و پاکدامنی است قدغن شده، آیا ممکن است با چنین مبانی پوشش چهره و دو دست، مخصوصا چهره، لازم شمرده نشده باشد؟

در جواب این استدلال می گوییم: شکی نیست که واجب نبودن پوشش وجه و کفین از این جهت نیست که ملاک و فلسفه اصلی پوشش در آن وجود ندارد، بلکه همچنانکه قبلا اشاره کردیم و از قدمای مفسرین نیز نقل نمودیم از جهت این است که ملاک دیگری ایجاب می کند که در این مورد استثنا به وجود آید.آن ملاک دیگر این است که پوشش وجه و کفین اگر به طور وجوب پیشنهاد شود موجب حرج و فلج و سلب امکان فعالیت عادی از زن می گردد.

چنانکه قبلا هم گفتیم پوشش وجه و کفین مرز محبوسیت و عدم محبوسیت زن است و مفهوم حجاب و اثر آن با اضافه کردن و حذف کردن این قسمت کاملا عوض می شود.

برای اینکه این بحث بهتر روشن شود باید یک اصطلاح مربوط به علم اصول فقه را توضیح دهیم:

اصولیین می گویند مباح بر دو قسم است: مباح اقتضائی و مباح لا اقتضائی.

بعضی از کارها نه دارای مصلحتی است که باعث شود شارع آن را واجب کند و نه دارای مفسده ای است که سبب شود حکم به تحریم آن دهد.این کارها به علت اینکه ملاکی برای وجوب یا حرمت ندارند مباح شمرده می شوند و به همین جهت آنها را مباحهای لا اقتضائی می نامند.شاید اکثر مباحات از این نوع باشد.

ولی برخی دیگر از کارها علت مباح شدنش وجود حکمتی است که ترخیص آن کار را ایجاب می کرده است; یعنی اگر شارع آن کار را مباح نمی کرد مفسده ای لازم می آمد. این نوع از مباحات را «مباح اقتضائی » می نامند.در این نوع از مباح ممکن است مصلحت یا مفسده ای در فعل یا ترک آن کار وجود داشته باشد ولی شارع به خاطر رعایت مصلحت مهمتر که رخصت را ایجاب می کرده است حکم به اباحه کرده و از آن ملاک دیگر چشم پوشیده است.

مباحهایی که به خاطر جرح مباح قرار داده شده از این قبیل است.مقنن در نظر گرفته است که اگر بخواهد مردم را از برخی از کارها منع کند زندگی بر آنها دشوار می شود، لذا از تحریم آن چشم پوشیده است.

بهترین مثال مساله طلاق است.شک نیست که طلاق از نظر اسلام عملی ناپسند و مبغوض است تا حدی که آن را زشت ترین مباح و «ابغض الحلال » خوانده است.در عین حال شارع مقدس حکم به تحریم طلاق نکرده، به مرد اختیار داده است که زنش را طلاق بدهد.

در اینجا این سؤال مطرح می شود که اگر این عمل در نظر شارع اسلام مبغوض و منفور است پس چرا آن را حلال قرار داده است و اگر مبغوض نیست پس اینهمه نکوهش درباره آن چیست و اساسا «ابغض الحلال » یعنی چه؟

محدثین روایت کرده اند: ابو ایوب انصاری می خواست زنش ام ایوب را طلاق دهد. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شنید، فرمود: «ان طلاق ام ایوب لحوب » (17) یعنی طلاق دادن ام ایوب گناهی بزرگ است.

در عین حال اگر ابو ایوب زنش را طلاق می داد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نمی فرمود که این طلاق باطل است.

رمز این مطلب چیست؟ آیا ممکن است چیزی به قدر یک حرام، مبغوض و ناپسند باشد ولی در عین حال مباح باشد؟

بلی، ممکن است چیزی به قدر یک حرام و بیش از بسیاری از حرامها مبغوض باشد ولی به خاطر مصلحتی تحریم نشود.

رمز این مساله در باب طلاق این است که اسلام نمی خواهد بنای ازدواج را بر اجبار و الزام بگذارد، و نباید.مرد باید حامی و علاقه مند به زن باشد و زن باید در شکل یک محبوب در خانه بماند; یعنی اساس کانون خانوادگی محبت است.

عشق و علاقه اجباربردار نیست.صحیح نیست که قانون بخواهد زن را به زور به شوهرش بچسباند.وقتی علاقه بین زن و شوهر وجود نداشته باشد طبعا زیر بنای کانون خانوادگی از میان رفته است; مخصوصا اگر تنفر از ناحیه مرد باشد، زیرا سر رشته علقه خانوادگی در جانب مرد است و اگر مرد علاقه مند باشد زن طبق طبیعت خودش که می خواهد او را دوست بدارند علاقه مند می شود.زن به محبوب داشتن اهمیت نمی دهد، به محبوب بودن اهمیت می دهد; یعنی زن آن مردی را دوست می دارد که او را دوست بدارد; مردی محبوب اوست که او محبوب آن مرد باشد.لهذا کلید علقه خانوادگی در دست مرد است و همینکه علاقه مرد از بین رفت کانون خانوادگی به طور طبیعی منحل است.چنین کانونی را که باید بر محبت و علاقه و صمیمیت استوار باشد نمی شود با زور و اجبار قانونی نگهداری کرد.زن مانند نوکر یا کارگر نیست که قانون اجباری بتواند او را در محل کارش علی رغم صاحب کار نگهداری کند.

اسلام تدابیری اندیشیده است که دلسردی و بی مهری بین زوجین پیش نیاید و مرد از روی شوق و رغبت پروانه وار به دور شمع وجود همسرش بچرخد.اما اگر موجبات نارضایی و جدایی فراهم شد و مرد خواست همسرش را طلاق بدهد، اسلام این کار را بسیار زشت می داند ولی مانع آن هم نمی شود زیرا دیگر چاره ای نیست.

این یک نمونه روشنی از مباحهای اقتضائی است.

غالب استثناهای باب حجاب از همین قبیل است، خواه استثناهایی که در باب محارم است یا استثناهایی که از لحاظ مقدار پوشش است.لهذا در مورد محارم (غیر شوهر) هر قدر زن پوشیده تر باشد بهتر است.

تهییج شهوت در مورد محارم درجه اول از قبیل پدر و فرزند و عمو و برادر تقریبا صفر است ولی جاذبه زن مخصوصا اگر جوان و زیبا باشد در محارم درجات بعدی مخصوصا در محارم سببی از قبیل پدر شوهر و پسر شوهر بی تاثیر نیست.رخصت شارع در این موارد برای ضرورت اختلاط و معاشرتهای زیادی است که بین محارم اجتناب ناپذیر است.فکر کنید اگر پوشش زن نسبت به برادر و پدر لازم باشد چقدر زندگی خانوادگی دشوار خواهد شد!

در مورد پدر و عمو و حتی برادر طبعا رغبت جنسی وجود ندارد مگر در افراد منحرف و استثنائی، ولی در مورد پسر شوهر عمده ملاک همان عسر و حرج است.اگر مردی زن زیبا و پسر جوانی دارد هرگز این پسر نسبت به زن پدر مانند فرزند نسبت به مادر خود نیست.بنابر این مباح بودن ترک پوشش در برابر بعضی محارم نیز به ملاک عسر و حرج است و ما این نکته را که ملاک عسر و حرج است از آیه 58 سوره نور استفاده کردیم که می فرماید: طوافون علیکم بعضکم علی بعض .بعضی از مفسرین از قبیل صاحب کشاف نیز در ذیل همین جمله بدین نکته اشاره کرده اند.همان طور که مکرر گفته ایم چون این استثناها از ناحیه حرج است نه اینکه ملاک تحریم وجود نداشته باشد، بنابر این هر قدر تستر بیشتر رعایت شود بهتر است، یعنی جدایی زن و مرد، پوشش، ترک نظر و هر چیز دیگری که انسان را از حریم مسائل جنسی دور می کند رجحان دارد و مادامی که ممکن است باید مراعات گردد.

اگر کسی بپرسد در کلاس یا مجلسی که زن و مرد هر دو شرکت می کنند و زنان به قدر کافی پوشیده هستند آیا اگر یک در میان بنشینند بهتر است یا اینکه زنها در یک قسمت و مردها در قسمت دیگر بنشینند؟

جواب این است که البته جدا بنشینند بهتر است.

به طور کلی اصل ضرورت و احتیاج را باید در نظر گرفت.نباید این ترخیص شرعی بهانه ای به دست دهد که مردان و زنان اجنبی حریم را از میان بردارند و خطر برخوردهای زن و مرد را فراموش کنند.

هیچ غریزه ای به سرکشی و حساسیت غریزه جنسی نیست.احتیاطها و توصیه های اسلام مبنی بر دور نگه داشتن زنان و مردان اجنبی تا حدودی که حرج و فلج ایجاد نکند مبنی بر این اصل روانی است.روانشناسی و روانکاوی صد در صد این نظر را تایید می کند و تواریخ و داستانها حکایت می کنند که گاهی یک برخورد، یک تلاقی نگاهها در ظرف یک لحظه اساس خانواده ای را متلاشی کرده است.

به نیروی تقوا و ایمان در مقابل موجبات همه گناهها می توان تکیه کرد مگر در مورد گناهان مربوط به غریزه جنسی.اسلام هرگز نیروی تقوا و ایمان را با اینکه قویترین نیروهای اخلاقی است یک ضامن کافی در برابر تحریکات و دسایس این غریزه ندانسته است.

چقدر عالی و لطیف سروده حافظ شیراز در غزل معروف خود که با این بیت آغاز می شود:

نقدها را بود آیا که عیاری گیرند تا همه صومعه داران پی کاری گیرند

آنجا که می گوید:

قوت بازوی پرهیز به خوبان مفروش که در این خیل حصاری به سواری گیرند

آری در خیل خوبان، سواری برای فتح حصاری از تقوا کافی است.

3. روایت

دلیل سوم از ادله کسانی که پوشش وجه و کفین را لازم شمرده اند روایتی است که در کتب حدیث نقل شده و شهید ثانی در مسالک به آن استدلال و سپس نقد کرده است.مضمون روایت این است:

در حجة الوداع زنی برای پرسیدن مساله ای خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد.

فضل بن عباس پشت سر رسول خدا سوار بود.نگاههایی بین آن زن و فضل رد و بدل شد. رسول اکرم متوجه شد که آندو به هم خیره شده اند و زن جوان به جای اینکه توجهش به جواب مساله باشد همه توجهش به فضل است که جوانی نورس و زیبا بود. رسول اکرم با دست خود صورت فضل را چرخانید و فرمود زنی جوان و مردی جوان، می ترسم شیطان در میان ایشان پا بنهد (18).

شهید رضوان الله علیه در پاسخ این استدلال می گوید:

«این روایت دلیل بر عدم وجوب پوشیدن چهره است و حتی دلیل بر جواز نظر به چهره اجنبیه است نه دلیل بر وجوب پوشیدن چهره و بر حرمت نظر.» ما سخن شهید را چنین توضیح می دهیم: اولا طبق مفاد این حدیث پیغمبر اکرم زن را از باز گذاشتن چهره اش نهی نفرموده بود که منتهی بدین جریان شد.ثانیا خود رسول اکرم ضمن پاسخ دادن به مساله آن زن به چهره زن نگاه می کرد که متوجه شد آن زن آزمندانه به چهره زیبای فضل خیره شده است.ثالثا قرائن این قصه حکایت می کند که نگاه آندو به یکدیگر شهوت آلود بوده است.شک نیست که این گونه تبادل نگاهها حرام است.بدین جهت بود که رسول اکرم دست خود را به پشت سر برد و چهره فضل را به طرف دیگر برگردانید که دیگر او به آن زن نگاه نکند و آن زن به او.رابعا بعد از این جریان نیز زن را امر به پوشیدن چهره نکرد، بلکه عملا مانع نگاههای شهوت آلود آندو به یکدیگر شد.

شیخ انصاری نیز در رساله «نکاح » پس از آنکه این حدیث را از طرف طرفداران لزوم پوشیدن چهره و حرمت نظر نقل می کند، می فرماید: این حدیث بر خلاف مدعای آنها بیشتر دلالت دارد.

4. خواستگاری

یکی دیگر از ادله کسانی که پوشش چهره را لازم دانسته اند این است که در مورد کسی که قصد ازدواج دارد اجازه داده شده است که به چهره زنی که مورد نظر اوست نگاه کند.مفهوم این حکم این است که برای کسی که قصد ازدواج ندارد نظر کردن جایز نیست.اکنون ما بعضی از روایات این باب را ذکر می کنیم:

الف. عن ابی هریرة: کنت عند النبی، فاتاه رجل فاخبره انه تزوج امراة من الانصار.فقال له رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: انظرت الیها؟ قال: لا.قال: فاذهب فانظر الیها فان فی اعین الانصار شیئا. (19)

ابو هریره می گوید: نزد رسول خدا بودم که مردی آمد و گفت با زنی از انصار ازدواج کرده ام.پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به وی فرمود: آیا آن زن را دیده ای؟ گفت نه.فرمود برو او را ببین، زیرا چشم انصار معمولا عیبی دارد.

ب. عن المغیرة بن شعبة انه خطب امراة فقال صلی الله علیه و آله و سلم: انظر الیها فانه اخری ان یدوم بینکما (20).

مغیرة بن شعبه از زنی خواستگاری کرد.پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مطلع شد، بدو فرمود: برو ببین، زیرا اگر ببینی و بعد ازدواج کنی این کار برای دوام ازدواج شما بهتر است.

ج. از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است:

لا باس ان ینظر الی وجهها و معاصمها اذا اراد ان یتزوجها (21).

وقتی شخص بخواهد با زنی ازدواج کند، باکی نیست که به چهره و محل دستبندها نگاه کند.

مفهوم مخالف این حدیث این است که اگر قصد ازدواج در کار نباشد نگاه کردن جایز نیست.

جواب این استدلال همان طور که فقها گفته اند این است که:

اولا نگاه خواستگار با نگاه غیر خواستگار فرق می کند.خواستگار به دیده خریداری و برای خریداری نگاه می کند و به اصطلاح نظر استقلالی دارد و معمولا خالی از تلذذ نیست.لهذا فقها می گویند نگاه خواستگار با علم بدین که تلذذ حاصل می شود مانعی ندارد.البته هدف او باید تحقیق باشد نه تلذذ.ولی غیر خواستگار اگر به منظور تلذذ نخواهد نگاه کند نظرش آلی خواهد بود نه استقلالی.ما فرق بین این دو نوع نظر را در تفسیر آیه 31 سوره نور بیان کردیم و خلاصه این است: کسی که قصد خواستگاری ندارد نباید با چشمان خیره و نگاههای خریداری زن را ورانداز کند و این منافات ندارد که نظر به چهره زن به طور آلی یعنی به اندازه ای که لازمه مخاطبه است جایز باشد.

و ثانیا در مورد نگاهی که مقدمه خواستگاری است، چنانکه روایات دیگر دلالت دارد و فقها هم فتوا می دهند، جواز نظر اختصاص به چهره و دو دست ندارد بلکه سبت به مطلق زیباییهای زن نیز جایز است.از باب نمونه دو روایت را ذکر می کنیم:

1.عبد الله بن سنان قال: قلت لابی عبد الله علیه السلام: الرجل یرید ان یتزوج المراة افینظر الی شعرها؟ فقال: نعم، انما یرید ان یشتریها باغلی الثمن (22).

عبد الله بن سنان می گوید: از حضرت صادق علیها السلام پرسیدم وقتی شخص اراده دارد با زنی ازدواج کند آیا جایز است به موی او نگاه کند؟ فرمود: آری، زیرا به گرانبهاترین قیمت خریدار اوست.

یعنی آنچه انسان در زندگی زناشویی مایه می گذارد از هر چیز گرانبهاتر است. واضح است که مراد مهریه نیست، زیرا ارزش پولی مهریه گرانبهاترین قیمت نیست; بلکه مقصود این است که می خواهد با او زندگی کند و عمر خویش را با او بسر برد.

2.عن رجل عن ابی عبد الله علیه السلام قال: قلت له: ا ینظر الرجل الی المراة یرید تزویجها فینظر الی شعرها و محاسنها؟ قال: لا باس بذلک اذا لم یکن متلذذا (23).

مردی از حضرت صادق علیه السلام می پرسید: آیا مردی که قصد ازدواج دارد حق دارد به مو و زیباییهای زن مورد نظرش نگاه کند؟ فرمود: اشکالی ندارد مشروط بر اینکه مقصودش التذاذ نباشد.

پس معلوم شد جواز نظر برای خواستگار، اختصاص به چهره و دو دست ندارد.

ثالثا بحث ما فعلا در لزوم پوشیدن وجه و کفین است نه در جواز نظر برای مرد. فرضا روایاتی که دلالت می کند که برای خواستگار نظر به چهره زن مورد نظرش جایز است مفهوم مخالفی داشته باشد که نظر غیر خواستگار بر چهره زن جایز نیست، دلیل بر عدم جواز نظر مرد بر چهره زن بیگانه است نه بر وجوب پوشیدن زن وجه و کفین را.

5. آیه «جلباب »

دلیل دیگر که می توان به آن تمسک جست آیه جلباب است که می فرماید: «یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن... ای پیامبر!به همسرانت و دخترانت و همسران مؤمنین بگو که جلبابهای (روسریها) خویش را به خود نزدیک سازند...

این استدلال مبنی بر این است که جمله «نزدیک سازند روسریهای خویش را» کنایه باشد از اینکه با روسریها چهره خویش را بپوشانند; همچنانکه بسیاری از مفسران مانند زمخشری در کشاف و فیض در صافی اینچنین تفسیر کرده اند.

ولی ما در یکی از فصلهای گذشته تحت عنوان «حریم عفاف » ثابت کردیم این تفسیر هیچ مبنایی ندارد; نظر برخی مفسرین دیگر مانند تفسیر المیزان را تایید کردیم. تا آنجا که من الآن به خاطر دارم هیچ فقیهی به این آیه به عنوان یکی از ادله وجوب ستر استناد نجسته است.

پی نوشت ها:

1. وسائل ج 3/ ص 25

2. وسائل ج 3/ ص 29

3. وسائل ج 3/ ص 29 و کافی ج 5/ ص 531

4. وسائل ج 3/ ص 29

5. یعنی مردمی که مسلمان نیستند ولی پیرو یکی از ادیان قدیم آسمانی می باشند و در پناه دولت اسلامی طبق قرارداد زندگی می کنند.

6. وسائل ج 3/ ص 26. (

7. وسائل ج 3/ ص 26. (

8. همان

9. در متن حدیث «اهل سواد» تعبیر شده است.سواد، قراء و کشتزارهای اطراف شهر را می گویند و شایدعلت اینکه «سواد» نامیده می شود این باشد که به علت کشت و زرع از دور سیاه به نظر می رسد.بسیاری ازاوقات مراد از کلمه «سواد» کشتزارهای حومه کوفه است.

10. رجوع شود به منهاج الصالحین چاپ نهم، کتاب النکاح، مساله 3.

11. قرب الاسناد ص 40

12. وسائل ج 1/ ص 135.

13. قرب الاسناد ص 102.

14. کافی ج 5/ ص 528 و وافی مجلد 12 ص 124 و وسائل ج 3/ ص 27.

15. پس از نشر چاپ اول این کتاب، بعضی از ما توضیح خواستند که چگونه ممکن است چهره دختر پیغمبراکرم از گرسنگی زرد باشد؟ چرا و به چه دلیل گرسنه بوده اند؟

از پرسش کنندگان متشکریم که سؤال خود را با ما در میان گذاشتند.باید به دو نکته توجه داشته باشند: یکی اینکه زندگی آن روز مسلمانان در مدینه غالبا به سختی می گذشت.جنگها و کشمکشها خود به خود براقتصاد لاغر مدینه ضربه می زد و گاهی توام می شد با خشکسالی، چنانکه در سالی که غزوه تبوک اتفاق افتاد خشکسالی سختی روی داده بود و لهذا سپاه تبوک را «جیش العسرة » نامیدند.اصحاب صفه گاهی آنچنان در سختی بودند که جامه کافی برای شرکت در نماز جماعت نداشتند.رسول خدا روزی پرده ای درخانه دخترش زهرا آویخته دید، کراهت نشان داد.زهرا فورا آن را پیش پدر فرستاد و رسول خدا آن راتکه تکه کرد و به اصحاب صفه داد.

نکته دیگر اینکه درست است که علی مرد کار بود، علاوه بر حقوق سربازی و غنائم جنگی کارهای کشاورزی داشت و احیانا با مزدوری در باغهای دیگران تحصیل روزی می کرد، ولی علی و زهرا کسانی نبودند که خود سیر بخوابند و در اطراف آنها شکمها گرسنه باشد.آنها آنچه به کف می آوردند به دیگران ایثار می کردند.سوره مبارکه هل اتی در همچو زمینه ای نازل گردید.

آری مسلمانان صدر اول در چنان شرایط طاقت فرسایی پرچم اسلام را به دوش گرفتند و تا دورترین نقاطجهان بردند.

گرسنگی خاندان پیامبر نقصی برای آنها به شمار نمی رود، افتخاری است که بر پیشانی مقدسشان می درخشد.

16. کافی ج/ 5 ص 521 و وسائل ج/ 3، ص 25، و وافی مجلد 12 ص 121.

17. کافی ج 6/ ص 55 و وسائل ج 3/ ص 144

18. صحیح بخاری ج 8/ ص 63.

19. صحیح مسلم، ج 4/ ص 142

20. جامع ترمذی، ص 175

21. وافی مجلد 12 ص 58 و وسائل ج 3/ ص 11 و کافی ج 5/ ص 365

22. وسائل ج 3/ ص 12، تهذیب ج 7/ ص 435

23. کافی ج 5/ ص 365، وسائل ج 3/ ص 11

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان