اشاره
منجی آخر الزمان در جهان بینی و معادشناسی زرتشتی جایگاهی ارجمند دارد وبه همین جهت از آن بسیار گفته و نوشته اند. با این وصف، کنکاش ها درباره ماهیت ومفهوم اندیشه نجات بخشی در باورهای مزدیسنایی اقناع کننده نبوده و هنوز شناخت کاملی از آن به دست نیامده است . از این رو، در نوشتار حاضر کوششی رفته تا بابازخوانی مباحث مربوط به موعود زرتشتی، جنبه های ناگفته ای از آن وانمایی شود.
مزدیسنان موعود یا منجی را «سوشیانت یا سئوشینت» (1) نام کرده اند. این واژه اسم فاعل مضارع از ریشه«~ «us» ~»و«~
as» ~»، به معنی «سود» بوده (2) که به «آن کسی که سود خواهدرساند» و نیز «رهاننده» ترجمه شده است. (3)
در متون دینی زرتشتی، هنگامی که از اوستا تا کتب متأخر به پیش برویم، متوجه می شویم که مفهوم «سوشیانت» یا همان منجی از لحاظ کمی و کیفی بسط روبه تزایدی پیدا کرده است . برای درک بهتر موضوع، جایگاه و تعریف «سوشیانت» را به ترتیب دراوستا و سایر منابع زرتشتی وارسی می کنیم.
«سوشیانت» درگاثاها (4)
در گاثاها، که آنها را سروده های زرتشت می شمارند، واژه «سوشیانت» در دو صیغه مفردو جمع استعمال شده است. به عقیده غالب پژوهندگان، کاربرد شکل مفرد این واژه درگاثاها بر شخص زرتشت دلالت دارد: (5)
ای مزدا!
چگونه دریابیم که تو در پرتو «اشه» (6) برهمگان و برآنان که سر آزار مرا دارند، فرمان می رانی؟
مرا به درستی از هنجار «منش نیک» (7) بیاگاهان. «سوشیانت» باید بداند که پاداش وی چه سان خواهد بود (یسنه هات 48، بند9) .
... «کی گشتاسپ» (8) هوادار «زرتشت سپیتمان» (9) و «فرشوشتر» (10) ، راه راست دینی رابرگزیده اند که «اهوره» به «سوشیانت» فرو فرستاد (یسنای 53، بند2) .
علاوه بر این، در گاثاها، سوشیانت به شکل «جمع» هم آمده و به نظر می رسد در این حالت، به آیندگانی اشاره دارد که با بهره مندی از «منش نیک» ، راه زرتشت را پی خواهندگرفت : (11)
ای مزدا!
چنین خواهد بود «رهانندگان سرزمین ها» (سوشیانت ها)، که با «منش نیک» خویشکاری می ورزند و کردارشان بر پایه «اشه» و آموزش های تو است. به راستی آنان به درهم شکستن خشم (12) برگماشته شده اند (یسنه هات 48، بند12) .
به این ترتیب، در گاثاها هنوز سوشیانت چهره ای مرتبط با پایان گیتی، «فرشگرد» (13) وداوری انجامین نیست، بلکه چون اصطلاحی عام و آشنا، برای همه آن نیک نفسان منتظری به کار رفته است که زرتشت نیز در شمار آنان قرار دارد. (14)
در واقع، کاربرد مفهوم سوشیانت در گاثاها کاملا با آنچه بعدها و در متون دینی زرتشتی شاهد آن خواهیم بود، متفاوت است؛ زیرا در این سروده ها به هیچ وجه ازنقش آفرینی او در فرجام جهان یاد نشده و حتی می توان گفت که در گاثاها، سوشیانت بیشتر نمودی این دنیایی و خاکی دارد. برای مقایسه، به این سرودهای زرتشت راجع به پایان گیتی نگاه کنید که در آنها هیچ اشاره ای به سوشیانت نشده است:
ای هوشمندان!
بشنوید با گوش ها [ی خویش ] بهترین [سخنان ] را و ببینید با منش روشن و هر یک از شما چه مرد و چه زن پیش از آن که رویداد بزرگ به کام ما پایان گیرد، از میان دو راه، [یکی را] برای خویش برگزینید و این [پیام ] را [به دیگران ] بیاموزید (یسنه هات 30، بند2) .
آن گاه شکست و تباهی بر «دروج» (15) فرو خواهد آمد و آنان که به نیک نامی شناخته شده اند، به آرزوهای خویش خواهند رسید و به سرای خوش «منش نیک» و «مزدا» (16) و «اشه» راه خواهند یافت (یسنه هات 30، بند 10) .
ای اهوره!
این [همه ] را از تو می پرسم: به درستی [بازگوی ] که چگونه گذشته است و چگونه خواهد گذشت؟ اشونان و پیروان «دروج» را چه پاداش و پادافره ای در دفتر زندگانی نوشته خواهد شد؟
ای مزدا!
این [همه ] در شمار پسین چگونه خواهد بود؟ (یسنه هات 31، بند14) .
... من چنین کسانی را به نیایش تو رهنمون خواهم شد و همه آنان را از «گذرگاه داوری» (17) خواهم گذراند (یسنه هات 46، 10) .
ای مزدااهوره!
اینک تو را و «اشه» و «بهترین منش» و «شهریاری مینوی» را می ستایم و نیایش می گزارم .
من خواهانم که رهرو راه [راست ] باشم [و] در «گرزمان» (18) به گفتار رادمردان [تو] گوش فرا دهم (یسنه هات 50، بند4) .
مزدی که «زرتشت» به «مگونان» (19) نوید داده، در آمدن به «گرزمان» است، آن جا که ازآغاز سرای «مزدااهوره» بوده است (یسنه هات 51، بند 15) .
سرودهای فوق، به وضوح نشان از بشارت آمدن روز قیامت و غلبه نیکی بر بدی، پل داوری (پل چینوت یا صراط) و بهشت برین دارد؛ اما در هیچ کدام از این سروده های مربوط به آخرت کارکردی برای سوشیانت پیش بینی نشده است.
براین اساس، می توان نتیجه گرفت که کاربرد سوشیانت در گاثاها به گونه ای کاملامشهود عام و غیرمبتکرانه بوده؛ و چنان می نماید که زرتشت در این سروده ها از واژه مذکور به مثابه مفهومی آشنا یا قابل درک برای مردمانش بهره جسته است. این نکته را بامروری بر گاثاها بی دشواری می توان دریافت؛ زیرا جنبه های انقلابی آموزه های زرتشت، چون طرد همه جانبه دئوه ها (دیوان) و نفی شراب خواری، ممنوع کردن قربانی های خونین و ارادت یکپارچه او به اهوره مزدا، همواره تمایزی قابل شناخت داشته اند. این همه در حالی است که در گاثاها، نه فقط مفهوم «منجی» ، در مقایسه با آنچه گذشت، دقیقا تبیین نشده، بلکه زرتشت با سوشیانت نامیدن خود و آنان که خواهندآمد، از این واژه به شکلی غیراختصاصی بهره گرفته است. به عبارت دیگر، با توجه به شیوه و کاربرد واژه سوشیانت در گاثاها، می توان گفت که مفهوم موعود دستاورد ابتکاریا رسالت زرتشت نبوده است.
«سوشیانت» در «یشت» ها (20)
برخلاف گاثاها، سوشیانت در یشت ها تعریفی کاملا اختصاصی دارد که شناخت موجزی از او به دست می دهد:
.1 در فروردین یشت (بند 128) فروشی (21) سه تن که براساس متون متأخر زرتشتی سوشیانت دانسته شده اند، به نیکی ستوده شده است:
فروشی پاکدین «اوخشیت ارت» (22) را می ستاییم.
فروشی پاکدین «اوخشیت نم» (23) را می ستاییم.
فروشی پاکدین «استوت ارت» (24) را می ستاییم.
(درباره زمان و ترتیب ظهور این موعودها، در این یشت و سایر قسمت های اوستا، هیچ گونه اشاره ای وجود ندارد. لیکن خواهیم دید که این موضوع در کانون ادبیات رمزی و پیشگویانه زرتشتی گری متأخر قرار دارد.) .2 در زامیادیشت (بند 92)، سخن از ظهور سوشیانت از دریاچه ای به نام «کیانسیه» (25) رفته است:
بدان هنگام که «استوت ارت» ، پیک مزدااهوره، پسرویسپ تئورویری (26) از آب دریاچه کیانسیه برآید ...
.3 سوشیانت دارای فرکیانی (27) و لذا شایسته فرمانروایی است:
بدان هنگام که «استوت ارت» ، پیک مزدااهوره... برآید، گرزی پیروزی بخش برآورد، [همان گرزی ] که فریدون دلیر (28) هنگام کشتن «اژی دهاک» (29) داشت؛ [همان گرزی ] که افراسیاب تورانی (30) هنگام کشتن «زین گاو» دروند (31) داشت؛ که کی خسرو (32) هنگام کشتن افراسیاب داشت؛ که کی گشتاسپ آموزگار اشه برای سپاهش داشت.
او بدین [گرز]، دروج را ازین جا از جهان اشه بیرون خواهد راند (زامیادیشت، بندهای 92 و 93) .
.4 سوشیانت و یارانش، نیک نفسانی هستند که سعادت مادی و معنوی را برای جهانیان به ارمغان خواهند آورد:
یاران «استوت ارت» پیروزمند به درآیند: آنان نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار ونیک دین اند و هرگز سخن دروغ بر زبان نیاورند (زامیادیشت، بند 95) .
منش بد شکست یابد و منش نیک برآن چیره شود.
[سخن ] دروغ گفته، شکست یابد و سخن راست گفته، برآن چیره شود.
خرداد و امرداد، (33) گرسنگی و تشنگی، هر دو، را شکست دهند.
اهریمن ناتوان بدکنش رو در گریز نهد (زامیادیشت، بند 96) .
به این ترتیب و مجموعا، در «یشت ها» مفهوم سوشیانت با فرجام محتوم گیتی وهنگام غلبه نهایی نیکی بر بدی پیوندی آشکار یافته است؛ هر چند که هنوز از هنگام ظهور او و چگونگی کنش هایش صحبتی در کار نیست.
به هرحال، چنان که دیدیم، در زامیادیشت سخن از سه موعود رفته است. در این یشت نکاتی وجود دارد که نشان می دهد مباحث مربوط به سوشیانت به راستی قدمتی ورای انتظار دارند . از جمله، باید به توصیفی که از «افراسیاب» در آن و در کنار سوشیانت شده، توجه کرد؛ زیرا در یشت مذکور این دشمن مشهور تورانی چندان بدسگال واهریمنی تصویر نشده، بلکه حتی او با کشتن «زین گاودروند» ، همچون دیگر فره مندان ذکر شده، به واقع ناجی ایران زمین گشته است. این امر می رساند که ترسیم چهره ای مخوف از افراسیاب تحولی است که بایستی حداکثر در آغاز زرتشتی گری انجام شده باشد (34) و درست به همین خاطر است که جنگ افزار پیروزی بخشی را که سوشیانت با آن دروغ را سرکوب می کند، در کف او هم می بینیم. همچنین باید از سرنوشت «اژی دهاک» در زامیادیشت یاد شود که برخلاف آنچه بعدها رایج شد، این جا توسط فریدون کشته شده است (35) (می دانیم در اساطیر ایرانی سخن از به زنجیر کشیده شدن او در البرزکوه وسپس خروجش در پایان دنیا رفته است) . بنابراین، می توان باور داشت که این بند اززامیادیشت از لحاظ مضمون بسیار قدیمی است (36) و لاجرم باور به سوشیانت در آن نشان از جهان شناخت آریاییان اولیه ای دارد که باری، منتظر ظهور قهرمانی از نسل پهلوانان اساطیری شان می بوده اند تا بدی ها را از میان بردارد .
موضوع قابل ذکر دیگر، اشاره این یشت به از میان رفتن گرسنگی و تشنگی، خودحکایت از دغدغه های مردمان اولیه ای دارد که با پدیده کشاورزی و آبیاری ناآشنا بوده وشاید به اندازه بدی های اخلاقی از غلبه آنها نگرانی داشته اند.
بنابراین، در یشت ها سوشیانت را در امتداد سلسله قهرمانان اساطیری و حتی بقیةالسیف آنان می بینیم؛ او در عین آن که آرمان های زرتشتی چون غلبه بر منش بد واهریمن را به انجام می رساند، نقطه اوج پهلوانان و حماسه آفرینان هم هست. این همه باروح کلی یشت ها هماهنگی کاملی دارد؛ زیرا در این سروده ها همواره کوشش قابل تشخیصی برای آشتی دادن باورهای کهن آریایی با آموزه های زرتشت دیده می شود. (37)
به سخن دیگر، بندهای ذکر شده از زامیادیشت در واقع تلاقی باورهای کهن آریایی راجع به سوشیانت پهلوان با دینمداری پس از زرتشت را نشان می دهد.
سوشیانت در متون زرتشتی پس از اوستا
برخلاف اوستا، اندیشه سه موعودی که از پی هم خواهند آمد، در متون دینی زرتشتی چون «بندهشن» (38) ، «دینکرت» (39) ، «زندوهومن یسن» (40) و «جاماسب نامه» (41) و غیره... باگسترش فوق العاده ای مطرح شده و شاخ و برگ فراوانی یافته است. (42)
برای آگاهی ازروایات این منابع و به طور بسیار خلاصه: (43)
در جهان بینی زرتشتی، آغاز و انجام آفرینش در زمانی محدود به دوازده هزار سال انجام می گیرد که خود به چهار دوره سه هزار ساله تقسیم می شود. در سه هزاره نخست، گیتی روحانی و مینوی بود و میان قلمرو روشن اهوره مزدا و قلمرو تاریکی اهریمن خلاءحایل بود. در این خلال، اهوره مزدا با دانش کامل خود از وجود اهریمن آگاه بود؛ لیکن اهریمن به دلیل نادانی از جهان روشن اهوره مزدا خبری نداشت. در فرجام سه هزاره اول، بارقه ای از نور که از مرز تاریکی ها گذشت، اهریمن را از وجود جهانی دیگر آگاه کرد و او بر قلمرو اهوره مزدا یورش آورد، لیکن چون خویش را ناتوان دید، «ضدآفرینش» خویش را آغاز کرد و در مقابل آفریده های اهورایی، بدکاران و دیوان را در عالم مینوی خویش به وجود آورد. در سه هزاره دوم، غلبه نسبی با اهوره مزدا شد، زیرا اودعایی بر زبان آورد و اهریمن و دیوان آفریده او را بیهوش کرد. در این فرصت، اهوره مزدا به آفرینش گیتی پرداخت؛ او آسمان و زمین و آب و پیش نمونه های انسان (یعنی کیومرث) و چارپایان و گیاهان را پدید آورد، تا آن که در پایان این هزاره، زنی بدکاره به نام جهی اهریمن را از بهت زدگی بیرون آورد و او را ترغیب کرد تا به جهان روشنی ها یورش آورد. این گونه، سه هزاره سوم و چهارم به حالت «آمیخته» درآمد: آمیختگی میان نیکی ها و بدی ها ، ...، سراسر سه هزاره سوم به خیزش شاهان پیشدادی، سلطه هزار ساله اژی دهاک و شهریاری کیانیان گذشت تا عاقبت در ابتدای آخرین سه هزاره (یعنی هزاره چهارم)، زرتشت پا به عرصه وجود نهاد. باور زرتشتی چنان است که در این دوره، عاقبت بدی ها شکست قطعی می خورند و گیتی از ریم آنها پالوده می شود.در پایان هر هزاره از این دوره، سوشیانتی از تخمه زرتشت برای یاری دین بهی (44) و مسلم گردانیدن شکست دشمنان ظهور می کند.
در پایان هزاره دهم خلقت (اولین هزاره از سه هزاره چهارم)، «پشوتن» (45) ، پسر شاه گشتاسپ کیانی، ظهور می کند و رهبری مؤمنان را به دست می گیرد. وی با یاری صدوپنجاه مرد پرهیزگار و شماری از ایزدان، نیروهای اهریمن را خواهد شکست وجهان را از آلودگی پاک خواهد کرد. به این ترتیب، راه برای زاده شدن «اوخشیت ارت» (اوشیدر یا هوشیدر)، یا نخستین تن از سه پسر رهایی بخش زرتشت هموار می شود. (46)
هوشیدر سپاهی نیرومند بر گرد خود فراز می آورد و در نبردی سهمگین تبه کاران رادرهم می شکند و دین زرتشت را دوباره زنده می گرداند. هزاره یازدهم، دوره «اوخشیت نمه» یا دومین رهایی بخش است. در این هزاره، دیو ملکوش (در اوستا: مهرکوس (47) ) ظاهرمی شود و توفان سهمگینی از تگرگ و برف پدید می آورد که همه آفریدگان را نابودمی سازد . اما مردم و جانورانی که پیش تر به دژ (ور) جمشید (48) پناه جسته بودند از گزندملکوش در امان می مانند و بار دیگر جهان را از آدمی و جانور پر می سازند. اما به واسطه گسترش تبه کاری ها و کژآیینی ها، باز اهریمن نیرو می گیرد و اژی دهاک را که فریدون درکوه دماوند در بندش کرده بود، برمی انگیزد تا از جهانیان کین خواهی کند. اهوره مزدا نیزبه یاری ایزدان، گرشاسپ دلاور (49) و شماری از پهلوانان از جمله کیخسرو وتوس و گیو رااز خواب و بی خودی بیدار می کند. در نبردی که این چنین در می گیرد، گرشاسپ با گرزمعروفش اژی دهاک را به قتل می آورد؛ اهریمن و دیوان شکسته خواهند شد و به ژرفای تاریکی خود باز خواهند گشت. (50)
این گونه، زندگی سراسر خوشی آغاز می شود واهورامزدا «فرشگرد» را با ظهور آخرین و بزرگ ترین سوشیانت آغاز می کند. او «استوت ارت» نام دارد و طی پنجاه وهفت سال، همه مردگان از «کیومرث» تا آخرین انسان را ازگور بر می انگیزاند. همه انسان ها در یک جا بر هم فراز می آیند و هر کسی به چشم خویش کرده های نیک و بدش را می بیند. «استوت ارت» راستکاران را به بهشت برین بازمی فرستد و بدکاران را به دوزخ فرو می افکند. پس از سه روز، رودی از فلز گداخته مهیامی شود که همه روان هااز آن عبور می کنند. با این آزمون، گناهان دوزخیان خواهدسوخت و تبه کاران، همچون پاکان، از آلودگی به هر گناهی پاک خواهند شد. (51) آنگاه سوشیانت در نقش یک موبد (52) گاوی را قربانی می کند و از پیه آن شربت جاودانگی راآماده می کند. هر یک از مردمان با نوشیدن آن شربت جاودانه می شوند. (53) سپس سوشیانت هرکسی را به مقتضای اعمالش پاداش نیک خواهد داد.
نتیجه گیری ها
(1) براساس آنچه گذشت، می توان اندیشید که پیش از رسالت زرتشت، مردم هندوایرانی چشم به راه سوشیانت هایی (در معنای سودرسان و رهاننده) می بوده اند تاهر از گاهی با ظهور خویش زندگی را سامان بخشند و بدی ها را ریشه کن کنند. (54) این «موعودهای اولیه» به مقتضای نحوه زندگی قبیله ای آن دوران لابد سیمایی پهلوانی واسطوره ای داشته اند. شاید زرتشت با سوشیانت خواندن خود مخاطره ای عظیم رابه جان خریده باشد، زیرا بنا به سنت، او یک «زوئتر» (55) یا روحانی بوده و نه حتی لااقل یک «نر«~ Nar ~»» ؛ (56) و شاید بخشی از مخالفت هایی که او را در گاثاها به گلایه واداشته، ناشی از همین نکته بوده که توده مردم توقع ظهور یک پهلوان در مقام سوشیانت راداشتند و نه یک زوئتر ... . به هرحال، چنان معلوم است که پیروان زرتشت بعدها درتلاش برای آشتی دادن مبانی کیش جدید با آیین کهن به آن سوشیانت منتظر سیمایی دینی هم بخشیدند. این گونه در زامیادیشت، «سوشیانت» ، علاوه بر بهره مندی از فرکیانی و نقطه اوج قهرمانان اسطوره ای بودن، سیمایی کاملا دینی و روحانی هم دارد.
(2) جای گرفتن مفهوم موعود در طرح کیهانی هزاره ها و رواج ادبیات رمزی وپیش گویانه راجع به زمان و علایم ظهور سوشیانت محتملا دستاورد دوران محنت بارسلوکیان (جانشینان اسکندر مقدونی) است؛ (57) دورانی که مؤمنان زرتشتی ناراضی ازسلطه کافران یونانی و فرهنگ یونانی مآبی به خود دلداری می دادند که دوام بدی ها فقطتا پایان هزاره زرتشت خواهد بود و به زودی با خیزش دوباره پهلوانان اسطوره ای کهن رهایی به ارمغان خواهد آمد ... . کار که بر «ساسانیان» مسلم شد، اندیشه موعود، درچارچوب آرمان های ملی (ایرانشهر) و مذهبی (زرتشتی گری ثنوی) آنان تجلی تازه ای یافت: اینان در بازبینی مفهوم سوشیانت، برخلاف آنچه در یشت ها دیدیم، کارکردهای پهلوانی و دینی او را تا حدی از هم گسستند. دیگر سوشیانت قهرمانی ازسلاله یلان اساطیری نبود، بلکه «موبدی» از تخمه زرتشت پیامبر وانمود می شد که دست در کار امور رستاخیز دارد . او مردگان را برمی انگیخت؛ آخرین قربانی گاو راپیشکش اهوره مزدا می کرد؛ از پیه آن شربت جاودانگی فراهم می ساخت؛ نیکان راپاداش می داد و ... . و البته پیش از این، پهلوانان اسطوره ای از خواب و بی خودی برمی خاستند و اهریمنان را نابود می کردند تا زمینه برای ظهور سوشیانت نهایی مهیاشود. این گونه، می توان دید که اندیشه های نوآورانه زرتشت راجع به معاد و رستاخیز درفرآیندی طولانی بر پیکره موعود (های) اسطوره ای هندوایرانی تنیده شده و در تعاملی شگرف با آن تکامل یافته است. در واقع، مفهوم سوشیانت، همچنان که از گاثاها ویشت ها آشکار است، ریشه در باورهای بسیار کهن ایرانیان باستانی دارد و بهره گیری زرتشت از این مفهوم نیز در همان چارچوب کهن بوده، لیکن با آموزه های اصیل زرتشت راجع به معاد و در هم ترازی با اعتقاد به سال کیهانی بزرگ و فرجام جهان، آخرین سوشیانت دیگر نمی توانست فارغ از رخدادهای معاد زرتشتی قلمداد شود و به نظرراقم این سطور، هرچند باور به سوشیانت آخرین قدمتی فراتر از زرتشت دارد، لیکن تجسم کارکردهای دینی برای او محصول دوران پس از زرتشت است.
(3) در اوستا اشارات فراوانی به ظهور سوشیانت از آب کیانسیه وجود دارد. (58) لیکن باید دانست که در هیچ جای اوستا شاهد مستقیمی بر این که سوشیانت از تخمه «زرتشت» است، یافت نمی شود؛ همچنان که در بند 128 فروردین یشت تصریح نشده که اوخشیت ارت و اوخشیت نم و استوت ارت همان سوشیانت های موعود هستند. در واقع، با تطبیق دادن مطالب متون متأخر زرتشتی با این بخش های اوستاست که معلوم می شود ازتخمه زرتشت که در آب کیانسیه نگهداری می شود، سه سوشیانت از پی هم برخواهندخاست. بنابراین، می توان پرسید که چرا سرایندگان یشت ها از تصریح دقیق و روشن براین که سوشیانت از نسل زرتشت است، طفره رفته اند؟ آیا باور به برخاستن «رهاننده ها» از دریاچه کیانسیه مقدم بر زرتشتی گری است؟ و چرا این سوشیانت ها به نام مادرانشان نامیده می شدند، نه پدر نام آورشان: زرتشت پیامبر؟ آیا نمی توان در این امر ریشه های باورهای مادرسالارانه را یافت؟ (59)
(4) دقت در ادبیات پیش گویانه راجع به سوشیانت، به ویژه آنچه در منابع متأخرآمده، نشان می دهد که باور به موعود در اندیشه های مزدیسنایی عمیقا مبتنی براسطوره های بازگشت به عصر زرین است؛ زیرا مهم ترین کارکرد سوشیانت احیا وبازسازی گیتی بر مبنای الگوی نخستین آن (فرشگرد) دانسته شده، که این امر بانگرش دوری و نه خطی به «تاریخ» انطباق دارد.
برای درک عمیق تر این نکته، لازم است تا مفهوم نگرش دوری به تاریخ تبیین شود: نگرش دوری به تاریخ دستاورد استنباط بشر از رویدادهای ادواری طبیعت است. بشری که شاهد دوران و چرخش طبیعت در هیئت روز و شب، بهار و خزان، زوال و نوزایی ماه، جزر و مد و امثالهم بود، لاجرم از این رویدادهای شگرف طبیعی نتیجه می گرفت که رنج ها همچون تاریکی وحشت افزای شب یا سرمای کشنده زمستان دوامی ندارند وعاقبت به روشنایی و شادکامی و گرمی می رسند . او با ذهن شدیدا فلسفه گرای خودچرخه دایمی طبیعت را تجلی قانونی کیهانی می دید که بر تمام شئون زندگی حاکم است، قانونی که به زشت کاری و شقاوت پایان می دهد و نیک ورزی را ارج می نهد.این گونه انسان های باستانی در پرتو یکسانی کارکرد بیولوژیک مغزشان، در تمام گیتی، ازمشاهدات خود به این نتیجه یکسان می رسیدند که روزگارانی پیش، در عصری زرین وسرشار از نیکی به سر می برده اند، دورانی سراسر خوشی و آسایش همچون بهار ... . والبته بی گمان بودند که عاقبت در گذر از چرخه عظیم زمان به همان دوران طلایی آغازین واصل خواهند شد . (60) مفهوم موعود در اندیشه های کهن آریایی و زرتشتی درهمین چارچوب معنا می یابد: او کسی است که یک قوم یا حتی جهان را با به ثمر رسانیدن رویدادی به نام «فرشگرد» دوباره به همان عصر زرین آغازین رهنمون خواهد گشت. (61)
(5) از آنچه گذشت، نتیجه ای مهم هم عاید می شود و آن سستی نظریه ای است که باورمندی به موعود شیعی را یکسره وام دار آموزه های زرتشتی راجع به سوشیانت می داند.
توضیح آن که برخی اندیشه مندان بر این راه رفته اند که می توان باور به موعود درادیان گوناگون را دستاورد تکامل یک اندیشه واحد دانست که نخست در زرتشتی گری پدیدار شد و سپس به سایر ادیان رسوخ یافت. (62) به اعتقاد اینان، یهودیت عمیقا از کیش ایرانی و باورمندی آن به موعود تأثیر پذیرفت و سپس این موضوع از آن دین به مسیحیت و اسلام راه یافت تا عاقبت در تشیع و در هیئت مهدی به اوج اعتلای خود رسید. مرحوم صادق هدایت از جمله پیروان این نظریه بود. او در مقدمه ترجمه خود از کتاب زند وهومن یسن، اصولا اعتقاد اسلامی به وجود قائم را به تمامی ملهم از اندیشه های ایرانی وزرتشتی شمرده و حتی از قول ادگار بلوشه نقل کرده که «اعتقاد به ظهور قائم حاصل عکس العمل روح ایرانی علیه روح سامی» است. (63) او در اثر مذکور تلاش زیادی کرده تا بانشان دادن همانندی هایی میان پیشگویی های راجع به هنگامه مهدی (عج) و سوشیانت خواننده را باین نتیجه برساند که باور به آن هر دو دستاورد «افسانه پرستی به عنوان یکی از احتیاجات اصلی آدمی» است. (64)
نیز، برخی کوشیده اند که این نظریه را وجهه ای تاریخی هم ببخشند: «پس از آن که عرب ها در ایران نفوذی یافتند و دانشمندان ایرانی بیشترین کتاب های دینی پهلوی وبیشترین کتاب های رزمی و حماسی را از زبان پهلوی به زبان عربی برگرداندند و درمحافل و مجالس از برای عرب های تازه وارد خواندند، اندک اندک در مغز آنان موضوع موعود جای گرفت، به طوری که دیگر بیرون کردن آن را نتوانستند و بعدها جزو عقایددینی آنها شد و در مذهب شیعه راه کمال پیمود و با عقاید کهن وفق داده شد» . (65)
شکی نیست که چنین دیدگاهی بس ساده انگارانه است؛ زیرا با مروری بر ویژگی های موعود شیعی می توان به روشنی دید که مبانی اعتقاد به آن به شکل فاحشی با الگوهای حاکم بر اندیشه سوشیانت تفاوت دارد؛ زیرا اولا، باورمندی به موعود شیعی، برخلاف سوشیانت، آموزه ای مبتنی بر استنباط خطی از سیر تاریخ است، سیری که به برپایی نظامی کاملا عادلانه و بی بدیل در سرگذشت آدمی منتهی می شود. ثانیا، بر مبنای اعتقادات شیعی، مهدی آمده و آماده است؛ او در جامعه با مردمان می زید و با آنان سخن می گوید و حتی ارشادشان می کند، اما به ناگزیر، تا هنگام مقرر ناشناخته باقی می ماند. (66) ثالثا، پیروزی مهدی در خلال نبردهایی خونین و بی حضور یلان و پهلوانان اسطوره ای به دست خواهد آمد و قیام او، بی کم و کاست، یک انقلاب عظیم برای برپایی حکومتی جهانی با هدف برقراری کامل حق و عدل و قسط خواهد بود، حکومتی که جزدین خالص برجای نمی گذارد. (67) آشکار است که این همه با کارکردهای متصور برای سوشیانت سخت تباین دارد.
از اینها گذشته، در پیشینه و باورهای کهن مردم عرب هرگز چنان اسطوره ای که بن مایه موعود آخرالزمان قرار گیرد، وجود ندارد. سهل است، عرب اساسا معاد ورستاخیز را باور نداشت تا جویا و چشم به راه موعود باشد و این از آن جا پیداست که بیشتر جر آنان با پیامبر اسلام بر سر همین موضوع بود که بس باورنکردنی اش می یافتند.این نکته به ویژه در مورد عرب بادیه نشین صادق است که به تعبیری «اساسا دینی نداشت و اگر داشت آن را در روح و قلب او تأثیری نبود» . (68) عرب تنها به غنیمت و آزادی می اندیشید و فقط از اجل و تقدیر بیم داشت ... او حتی احتمال حشر و رستاخیز را بابردن استخوان پاره ای به نزد پیامبر اسلام به سخره می گرفت و مرگ را آخر همه چیزمی شمرد. (69) از چنین بستری درآمدن اندیشه موعود در هر شکلش البته ناممکن بوده است.
در واقع، خاستگاه موعود شیعی اسطوره ها و باورهای کهن نیستند، بلکه مبنای اعتقاد به آن، به نحو بی نظیری مفهوم «حجت الهی» است که به تعبیر شیعه، همیشه برزمین برقرار بوده و خواهد بود. (70)
اما صفات ممیزه مهدی به همین نکته ختم نمی شود؛ و در سویی دیگر، باید به نقش و مفهوم «انتظار فرج» توجه کرد که در ادبیات شیعی مقامی شامخ دارد ، ..، و این گونه، مفهوم موعود در اندیشه شیعی، مایه های قدرتمندی از انگیزه برای تعالی روحی و علونفس به وجود می آورد . در باورهای اسطوره ای چنین نتیجه ای مطلقا وجود ندارد و انتظارموعود هرگز سبب ساز کنش های روح بخش نمی گردد. باور به سوشیانت و حتی ماشیح یهودیان نیز به چنین رخدادی نمی انجامد، که اولی در کمند هزاره های کیهانی، خودنوبتش فرا خواهد رسید و ظهور دومی منوط به اراده یهوه ای خشمناک گشته است. تنهاموعودی که می توان درباره آن واژه «انتظار» را معنا کرد، عیسای مسیحیان است که البته این یکی هم در بلندای آسمان ها، برخلاف مهدی، کم ترین تعاملی با فردفرددوستدارانش ندارد. به عبارت دیگر، در باور شیعی این برجستگی مهم و منحصر به فردوجود دارد که امام غایب یا همان موعود حجت الهی بر زمین است، حجتی که با یک یک انسان ها رابطه ای عاطفی و هدایت گر دارد.
پی نوشت ها:
«~ Soynt ~»یا«~ 1. Saoyanta ~»
2) ر.ک: گئو ویدن گرن، دین های ایران، ص .129
3) این معنا در واقع از نص اوستا مستفاد می شود؛ ر.ک: اوستا، فروردین یشت، بند 129؛ نیز به: ابراهیم پورداوود، سوشیانت موعود مزدیسنا، ص .8
4) گاثاها یا گاهان، عنوان کلی هفده سرود از هفتاد و دو سرود ابتدای اوستای فعلی، موسوم به «یسنه» است که به اعتقاد محققان، توسط زرتشت خلق شده اند. این سرودها در پنج گروه موسوم به «گاه» ترتیب یافته و عبارت اند از: «اهونودگاه» ، «اشتودگاه» ، «سپنتمدگاه» ، «وهوخشترگاه» و «وهیشتوایشت گاه» .
5) درباره این اعتقاد و دلایل آن ر.ک: مری بویس، تاریخ کیش زرتشت، ج 1، ص .325 نیز به : ابراهیم پورداوود، پیشین، ص .9
6) درباره معنای اشه،«~ (Asa) ~»، اجماع قاطعی وجود ندارد، ولی معمولا آن را راستی، حقیقت، نظم و ترتیب کامل، قانون ابدی آفرینش و میزان مقرر مزدایی دانسته اند. از همین رو، بیشتر مترجمان اوستا ترجیح داده اند که این واژه را به همان صورت اصلی نقل کنند.
7) منش نیک برگردان وهومن یا بهمن است که در آموزه های زرتشتی یکی از امشاسپندان،«~ (Amasaspanta) ~»به شمار می آید.این امشاسپندان که نزدیک ترین مینویان به اهوره مزدا هستند، عبارت اند از: «بهمن» ، «اردیبهشت» ، «شهریور» ، «سپندارمذ» ، «خرداد» ، «امرداد» و «سپندمینو» . درباره چند و چون این مینویان و کارکردهای آنان ر.ک: آر. سی.زینر، طلوع و غروب زرتشتی گری، صص 56 .63
8) کی گشتاسب یا کی ویشتاسپ،«~ (Vistaspa) ~»، آخرین فرمانروا از سلسله کیانیان است که با گرویدن به زرتشت درگیر نبردهای زیادی با همسایگان کافر خود شد. او در ادبیات زرتشتی مقامی بس شامخ و ستایش شده دارد.
9) سپیتمان«~ Spitman ~» (در اوستا: سپیتام«~ Spitama) ~»نام خاندان زرتشت است. ظاهرا سپیتمه به معنای «از نژاد سفید» یا «ازخاندان سفید» است. در کتاب بندهشن، سپیتمان نیای نهم زرتشت شمرده شده است.
10) فرشوشتر«~ Frasustar ~» (به معنی دارنده شتر کارآمد وراهوار) نام پدرزن زرتشت و یکی از نخستین پیروان اوست.
11) درباره این نظریه ر.ک: مری بویس، پیشین، ص 326 و نیز: ابراهیم پورداوود، پیشین، ص .10
12) احتمالا مقصود دیو «خشم» (ائشم«~ Aesma) ~»است؛ از او شریرتر نداریم. معمولا از او با صفت «خونین درفش» یاد می شودو از جمله اسپاهبدان اهریمن در شمار است. بدکرداران به او روی می آورند و پرهیزگاران در نابودی اش می کوشند.
13) در ادبیات دینی زرتشتی، فرشگرد«~ Frasgird ~» (در اوستا: فرشوکرتی«~ Frasukereti) ~»به جهان نوساخته دوره دوازده هزارساله گیتی و برقراری جاودانه پرهیزگاری می گویند که خود به مدد خیزش سوشیانت ها و پاک کردن جهان از اهریمنان پدیدارمی شود.
14) ر.ک: تاریخ ایران کمبریج، ج 3، ق 1، ص .466
15) دروج یا دروگ«~ Drug ~»، نام ماده دیو دروغ و نادرستی و پیمان شکنی است که گاه در معنای دین «دیوپرستی» به کار رفته است.
16) مزدا«~ Mazda ~»به معنی هوشیار و دانا و آگاه است و «اهوره مزدا» را می توان سرور دانا یا خداوندگار آگاه ترجمه کرد. در اوستاگاه خدا را فقط با لفظ مزدا خطاب کرده اند .
17) مقصود پل چینوت«~ Chinvat ~» (یا چینود) است که به اعتقاد زرتشتیان، روان هر یک از مردمان، در چهارمین روز پس از مرگ، باید از آن بگذرد تا بعد از آشکار شدن کردارهای نیک و بد، روانه بهشت یا دوزخ شود.
18) گرزمان یا گرودمان«~ Garo demana ~»به معنی خانه سرود یا سرای نیایش و به عبارت دیگر بهشت و بارگاه اهوره مزدا است.
19) درمعنای واژه مگونان اختلاف است. برخی آن را از ریشه «مغ» و به معنی «انجمن برادری مغان» دانسته اند. نگارنده با کسانی که مگونان را به «انجمن پذیرندگان و پیروان پیام و آموزش زرتشت» ترجمه کرده اند، موافق است.
20) یشت«~ Yast ~»به هر یک از 21 سرودی می گویند که مجموعا سومین و بلندترین بخش اوستای کنونی را تشکیل می دهند. این یشت ها در ستایش ایزدان کهن ایرانی اند که روزهای هر ماه به نام آنان نام گذاری می شد. بیشتر اندیشه مندان براین باورند که مضامین اصلی یشت ها برگرفته از اعتقادات کهن آریاییان است و الحاق آنها به اوستا نشانه تلاش برای آشتی دادن آموزه های زرتشت با کیش کهن است. واژه «یشتر«~ Yastar ~»» به معنی نمازگزار و پرستنده و همچنین واژه های «جشن» و «یزد» از ریشه «یشت» به یادگار مانده اند.
21) فروشی«~ Fravasi ~»یا فروهر«~ Fravahr ~»یا فروهر، به قالب مثالی آفریدگان نیک و ندرتا پلید می گویند که روح و تن، بر اساس آن خلق شده اند. در مزداپرستی، طلب یاری از فروشی ها برای برکت زندگی و دفاع در مقابل دشمنان جایگاه خاصی دارد و «فروردین یشت» در ستایش آنان است.
22) اوخشیت ارت«~ Uxsyat ereta ~»در زبان پهلوی «اوشیدر» و در فارسی «هوشیدر» خوانده می شود و به معنی «پروراننده پرهیزگاری» است.
23) اوخشیت نم«~ Uxsyat nemah ~»در زبان پهلوی «اوشیدرماه» و در فارسی «هوشیدرماه» خوانده می شود و به معنی «پروراننده نماز» است.
24) استوت ارت«~ Astavat ereta ~»به معنی کسی است که مظهر و پیکر قانون مقدس باشد.
25) به تصریح مرحوم پورداوود و نیز بیشتر پژوهندگان، مقصود از کیانسیه همان دریاچه هامون کنونی است. ر.ک: سوشیانت موعود مزدیسنا، صص 19 .23
26) ویسپ تئورویری«~ taurvairi Vispa ~»، نام مادر سوشیانت است. آن را به «برهمگان پیروز» معنی کرده اند. نام دیگر او، «اردت فذری» (کسی که آبروی پدر باشد) است.
27) فر یا خورنه یا فره یا خر، فروغ یا موهبتی ایزدی است که هر کس از آن بهره مند بشود، برازنده سروری و سالاری گردد، به شهریاری رسد و آسایش گستر و دادگر بشود. در اوستا معمولا از دو فر یاد می شود: «ایرینم خورن» (فرایرانی) و «کوئنم خورن» (فرکیانی) . فرایرانی خرد و دارایی نیک می بخشد و دشمنان ایران و اهریمنان را درهم می شکند، و فرکیانی بهره ناموران و شهریاران و اشونان می شود تا از پرتو آن به رستگاری و کامرایی برسند. افتخار بهره مندی از فرکیانی، پس ازگشتاسپ شاه کیانی، نصیب هیچ کس نشده ولی اهوره مزدا آن را برای ایرانیان ذخیره کرده تا در آخرت آن را به سوشیانت عطاکند. اوستا زرتشت را فرهمندترین کس دانسته است.
28) فریدون در اوستا، «ثرئتون»«~ Thraetaona ~»پسر «اثویه»«~ Athwya ~»نام دارداو در زمره اساطیر هندوایرانی است. مشابه ودایی او تریت«~ Trita ~»نام دارد که همچون فریدون اژدهایی به نام وریسوروپ«~ Vrisvarupa ~»را می کشد. در واقع، قهرمانی که مار یااژدهایی را به قتل می آورد، بن مایه ای است که در اساطیر بسیاری از ملل یافت می شود. در متون زرتشتی، به جز اوستا، آمده است که فریدون جهان را میان سه پسرش، سلم و تور و ایرج، تقسیم کرد.
29) اژی دهاک«~ Azi Dahaka ~»یا همان ضحاک، در اوستا (هات 9 یا هوم یشت، بند 8؛ نیز زامیادیشت بند 37)، نام اژدهایی سه کله و سه پوزه و شش چشم است که می خواهد جهان را از مردمان تهی کند. تحول او، که در اوستا خطرناک ترین مخلوق اهریمن دانسته شده، به مردی تازی و دیوسیرت که دو مار بر دوش داشت و هر روز مغز دو جوان را خوراک آنان می کرد، درادبیات متأخر زرتشتی رخ داده است و خود موضوع تحقیقی جذاب و پرکشش است.
30) افراسیاب در اوستا «فرنگرسین»«~ Frangrasyan ~»نام دارد که به معنی هراس انگیز است . صرف نظر از شخصیت شاه پهلوان او در برخی از بخش های اوستای نو و نیز کتب دوره اسلامی، چنان معلوم است که او در دوران کهن منشی اساطیری داشته که خود یادگاری از فرهنگ هندواروپایی است. او در این کالبد دیرینه، نه یک شاه پهلوان، که در شمار اژدهایان و دیوان است ودخیل در نبردهای کیهانی میان ایزدان و اهریمنان. از طرف دیگر، کارنامه او به تمامی سیاه و تاریک نیست، زیرا او به خواهش ایرانیان زین گاو دروند را در هم شکست و ایران را از شر وی رهانید.
31) زین گاو یا زینیگو«~ zainigav ~»نام یکی از دشمنان ایران است که افراسیاب او را به درخواست بزرگان ایران از پای درآورد. به نوشته بندهشن، «زین گاو» از تازیان بود که شاهی ایرانشهر را از آن خود ساخت. این نام را «دارنده گاو زنده» معنی کرده اند و «دروند» را دروغ پرست و گمراه و ناپاک گفته اند.
32) کی خسرو پسر سیاوش است که انتقام قتل ناجوانمردانه پدر محبوبش را از افراسیاب ستاند . او در فرجام کارش از دیده هاناپدید شد و در سلک «باشندگان» درآمد.
33) خرداد یا هوروتات«~ Haurvatata ~»یکی از جلوه های مینوی اهوره مزدا و به معنی «رسایی و کمال» است. امرداد یا امرتات«~ Ameretata ~»جلوه ای دیگر از مزدا و مظهر «جاودانگی و بی مرگی» است.
34) ر.ک: تاریخ کیش زرتشت، ج 3، ص .388
35) در «هوم یشت» (بند 7 و 8) نیز سخن از کشته شدن اژی دهاک رفته است: «فریدون از خاندان توانا... آن که اژی دهاک را فروکوفت؛ [اژی دهاک ] سه پوزه سه کله شش چشم را، آن دارنده هزار [گونه ] ...» ؛ همچنین ر.ک: زامیادیشت، بند .37
36) درباره دیگر شواهدی که زامیادیشت را در زمره کهن ترین یشت ها قرار می دهند، ر.ک : آرتور کریستن سن، مزداپرستی درایران قدیم، صص 78 .82
37) در این باره ر.ک: آر.سی زینر، طلوع و غروب زرتشتی گری، صص 109 .112
38) بندهشن را می توان به «آفرینش آغازین» معنا کرد و خود عنوان کتابی است که در قرن سوم هجری توسط «فرن بغ دادگی» گردآوری شده است. این کتاب علاوه بر مباحثی در چگونگی خلقت، اشارات مفصلی به نجوم دارد.
39) دینکرت یا دینکرد بزرگ ترین و مهم ترین کتاب زرتشتی است که در اصل مشتمل بر نه دفتر بوده است. امروزه دو بخش نخستین آن در دست نیست. مؤلفان آن یکی «آذر فرنبغ» بوده و دیگری «آذرباد» نام داشته، که این دومی کتاب را از نو تحریرو تکمیل و تصحیح کرده، و نیز دفتر نهم را برآن افزوده است. تاریخ انشای دینکرت را قرن سوم هجری دانسته اند.
40) این کتاب در اصل براساس «بهمن یشت» تألیف شده و مشتمل بر پیشگویی هایی از دوره آخرالزمان است. به اعتقاد برخی محققان، زمان نگارش نسخه اصلی آن را باید در دوران پیش از اشکانیان جست وجو کرد؛ در این باره ر.ک: تاریخ ایران کمبریج، ج 3، ق 1، ص .27
41) موضوع این کتاب پیشگویی های جاماسپ، وزیر زرتشتی گشتاسپ شاه کیانی، درباره وقایع آخرالزمان است.
42) باید دانست که این منابع در شرح پاره ای جزئیات با هم اختلافاتی دارند ولی در کلیات یکی هستند.
43) منابعی که در نوشتن این یادآوری از آنها بهره جسته ام عبارت اند از: تاریخ ایران کمبریج (ج 3) ؛ زند وهومن یسن (گزارش صادق هدایت) ؛ اساطیر ایرانی (جان هینلز) ؛ پژوهشی در اساطیر ایران (مهرداد بهار) ؛ نخستین انسان و نخستین شهریار (آرتور کریستن سن) .
44) مقصود دین زرتشتی است.
«~ 45. Pasutan ~»
46) زایش هر سه سوشیانت از یک الگو تبعیت می کند: مادران آنها در آب دریای کیانسیه به هنگام تن شویی، از نطفه زرتشت، که در آن آب و توسط فروشی 99999 انسان درستکار محفوظ مانده بود، باردار می شوند.
«~ 47. Mahrkusa ~»
48) ور جمشید یا ور جمکرد نام قلعه ای زیرزمینی است که جمشید آن را به فرمان اهوره مزدا ساخت تا در زمستانی که دیومهرکوس پدید خواهد آورد، پناهگاه مردمان و جانداران باشد. در این باره ر.ک: «ویدیو داد» ، فرگرد .2
49) گرشاسپ یا کرساسپ، به معنی دارنده اسب لاغر، پهلوان اصلی اوستا است که شمار زیادی از دیوان و اژدهایان به دست او ازپا درآمده اند. در واقع، در اوستا نشانی از رستم به دست نمی آید و همه پهلوانی ها توسط گرشاسپ انجام می گردد. این امرموضوع تحقیقی پردامنه است و به چگونگی افتراق میان تاریخ ملی و دینی ایرانیان بازمی گردد.
50) درباره سرنوشت نهایی اهریمن، منابع زرتشتی قطعیتی ندارد.از قرار، او از همان سوراخی که وارد گیتی شده بود، به ژرفای تاریکی خود پرتاپ می شود و در آن جا بیهوش می ماند (و البته مخلوقاتش یکدیگر را از میان برمی دارند) . به روایت «دادستان دینیک» این بیهوشی چنان خواهد بود که تمام تحرکاتش متوقف می شود.
51) نکته جالب توجه این که روان پاکان نیز باید از این رود عبور کنند؛ اما آنان احساس می کنند که در شیر گرم هستند و سختی نمی بینند.
52) موبد (در اوستا: مغوپیتی)، عنوان پیشوایان دینی کیش زرتشت است. در اوستا گاه واژه «رتو» یا «رد» نیز به همین معنی است.
53) در معادشناسی و جهان بینی زرتشتی اصولا بدی ها بی دوام و فرجام پذیرند. از این رو حتی عذاب دوزخیان نیز پایانی دارد وجاودانه نیست؛ به طوری که صرف نظر از معدودی که مستحق اعدام (مرگ ارزان) و نابودی اند، بقیه پس از پاک شدن ازگناهان بخشوده می شوند.
54) باور به «اوتار» های دهگانه در میان آریاییان هند، نشانه محکمی بر وجود سنت دیرپای باور به «منجی» در میان آریاییان است.
«~ 55. Zaotar ~»
56) جامعه کهن هندوایرانی در دوره شبانی به این سه گروه تقسیم می شد: .1 «واستر«~ Vastar ~»» یا گله بان؛ .2 «زوئتر«~ Zaotar ~»» یاروحانی و مأمور اجرای مراسم نذر و قربانی؛ .3 «نر«~ Nar ~»» یا مردان جنگنده و سپاهی. در این باره ر.ک: مری بویس، تاریخ کیش زرتشت، ج 1، ص .19
57) در این باره ر.ک: تاریخ کمبریج، ج 3، ق 1، ص .27
58) محض نمونه ر.ک: «ویدیودات» ، فرگرد 19، بند .5
59) مرحوم ملک مهرداد بهار نیز به این نکته که سوشیانت ها با نام مادرانشان و نه زرتشت نامیده می شوند، توجه نشان داده وآن را تداوم یک سنت بسیار کهن دانسته است (ر.ک: جستاری چند در فرهنگ ایران، ص 261 و 262) . به هرحال، این موضوع در خور اهمیت فراوان است و اگر بتوان آن را به باورهای مادرسالارانه ربط داد، آن گاه باید به این مسئله پاسخ گفت که چگونه در جوامع مردسالار هندوایرانی از چنان نام گذاری غیرمعمولی استفاده شده است؟
60) برای آگاهی بیشتر از اسطوره های بازگشت به عصر زرین و مفاهیم منتج از آن، ر.ک: میرچا الیاده، اسطوره بازگشت جاودانه.
61) حتی می توان به جرئت گفت که مفهوم اتوپیا یا آرمانشهر نیز بیان فلسفی یا معقولانه تر اسطوره عصر زرین است: آن جا که تمام مختصات و ویژگی های عهدی زرین را در هیئت شهری آرمانی و به دور از رنج و گرسنگی و نادانی تصویر می کند. (یوتوپیا«~ Utopia ~»، واژه ای یونانی از ریشه«~ Topos ~»است که پیشوند«~ OU ~»مفهومی منفی از آن ساخته است. یوتوپیا را می توان هیچستان یا لامکان یا ناکجاآباد ترجمه کرد. اولین کسی که این اندیشه آرمانی را بر برهان عقلی استوار کرد، افلاطون حکیم بود که درکتاب جمهوری برای جست وجوی عدالت راستین، جامعه ای آرمانی را طرح افکند. در اوج درخشش فرهنگ اسلامی، ابونصر فارابی در کتاب اندیشه های اهل مدینه فاضله، جامعه ای ایده آل را در قالب باورهای اسلامی به عنوان مدینه فاضله ترسیم کرد.)
62) از جمله ر.ک: آر.سی زینر، طلوع و غروب زرتشتی گری، ص .76
63) در این باره ر.ک: صادق هدایت، زند وهومن یسن و کارنامه اردشیر پایکان، صص 17 .27
64) ر.ک: همان، ص .17
65) به نقل از: علی اصغر، مصطفوی، سوشیانت یا سیراندیشه ایرانیان درباره موعود آخرالزمان، ص 19 .20 گفتنی است که اساس این گفته ها، برگرفته از کتاب شیعیگری، اثر احمد کسروی است.
66) ر.ک: اصول کافی، ج 1، ص .336
67) ر.ک: بحارالانوار، ج 13، ص 79، 59، 105، 61، 578، 480 و .596
68) ر.ک: عبدالحسین زرین کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص .216
69) ر.ک: همان، همان ص.
70) امام سجاد (ع) فرمود: «از روزی که خدا آدم را آفریده تا حال هیچ گاه زمین از حجتی خالی نبوده است ولی آن حجت گاهی ظاهر و مشهود و گاهی غائب و مستور بوده است؛ تا قیامت نیز از حجت خالی نخواهد شد و اگر امام نباشد خدا پرستش نمی شود» (ینابیع الموده، ج 2، ص 217) . نیز، حضرت علی (ع) فرمود: «الهی، بی هیچ تردید زمین از حجتی که برپادارنده دین خداست تهی و خالی نمی ماند، چنین کسان یا رخ می نمایند و آشکار می شوند و یا بیم دارند و پنهان می گردند، تا این که حجت و دلایل روشن پروردگار ضایع و نابود نشود» (اصول کافی، ج 1، ص 355) .