ماهان شبکه ایرانیان

جوانان

جوانی، یک پدیده ی درخشان و یک فصل بی بدیل و بی نظیر از زندگی هرانسانی است.

جوانی، یک پدیده ی درخشان و یک فصل بی بدیل و بی نظیر از زندگی هرانسانی است.

در هر کشوری که به مساله ی جوان و جوانان، آن چنان که حق این مطلب است، درست رسیدگی بشود، آن کشور در راه پیشرفت، موفقیتهای بزرگی به دست خواهد آورد.

اگر کشوری مثل کشور ما باشد که جمعیت جوان، یک جمعیت غالب وبزرگ و یک نسبت عظیم از جمعیت کل کشور را تشکیل می دهد این قضیه اهمیت بیشتری پیدا می کند.

من امروز مایلم قسمت اول صحبتم بیشتر مورد توجه بزرگترها قراربگیرد; هم مسوولان، هم پدر و مادرها، هم معلمان، و متصدیان مسائل مربوط به جوانان.

در قسمت دوم،خطاب اصلی من به شما جوانان است که مطالبی را باشما در میان خواهم گذاشت.

سمت اول که درباره ی مسوولیتهایی است که نسبت به جوان وجود دارد.

باید بگویم که جوانی این دوره ی مشعشع و درخشان، دوره یی است که اگر چه چندان طولانی نیست، اما آثارش یک آثار ماندگار و طولانی در همه ی زندگی انسان است.

جوانی از بلوغ آغاز می شود.از منظر جوانان به مساله نگاه کنم، تابزرگترها، پدر و مادرها و مسوولان، فضای جوانی را که خودشان هم یک روز در آن فضا بودند، به یاد بیاورند.

جوان در دوره ی جوانی بخصوص در آغاز جوانی تمایلات و انگیزه هایی دارد:اولا چون در حال تکوین هویت جدید خود است، مایل است شخصیت جدید او به رسمیت شناخته بشود; که غالبا این اتفاق نمی افتد وپدر و مادرها جوان را در هویت و شخصیت جدید او گویا به رسمیت نمی شناسند.

ثانیا جوان احساسات و انگیزه هایی دارد; رشد جسمانی و روحی دارد;به دنیای تازه یی قدم گذاشته است که غالبا دوروبریها، خانواده،کسان، افراد در جامعه، ازاین دنیای جدید بی خبر و بی اطلاع می مانند، یا به آن بی اعتنایی می کنند; لذا جوان احساس تنهایی وغربت می کند.

من مایلم این چیزها را بزرگترها بشنوند و مورد توجه قرار بدهندو دوره ی جوانی خودشان را به یاد بیاورند.

ثالثا جوان در دوره ی جوانی چه اوایل بلوغ و چه بعدها با مجهولات زیادی روبه رومی شود; مسائل جدیدی برای او مطرح می شود که سوال انگیز است; در ذهن او شبهه ها و استفهامهایی به وجود می آید که مایل است به این شبهه ها و سوالها و استفهامها پاسخ داده بشود;که در بسیاری از موارد، پاسخ بهنگام و دلنشین داده نمی شود; لذاجوان احساس خلا و ابهام می کند.

رابعا جوان احساس می کند در وجود او انرژیهای متراکمی وجود دارد;تواناییهایی را در خود احساس می کند; هم از لحاظ جسمانی، هم ازلحاظ فکری و ذهنی.

حقیقتا هم تواناییهایی که در جوان هست، می تواند معجزه کند;می تواند کوهها را جابه جا کند; اما جوان احساس می کند که از این نیروها و از این انرژی متراکم و از این تواناییهای او بهره برداری نمی شود; لذا احساس بیهودگی و اهمال می کند.

خامسا جوان برای اولین بار با دنیای بزرگی در دوره ی جوانی مواجه می شود که این دنیا را تجربه نکرده و از این دنیا چیزهای زیادی نمی داند; بسیاری از حوادث زندگی برای او پیش می آید که تکلیف خودش را در مقابل آنها نمی داند; احساس می کند که احتیاج به راهنمایی و کمک فکری دارد; و از آن جا که پدر و مادرهاغالبا اشتغال دارند، به جوان نمی رسند و این کمک فکری به او داده نمی شود.

مراکزی که در این زمینه مسوولند، غالبا در جای لازم و در نقطه ی نیاز حضور ندارند; لذا این کمک به او داده نمی شود و جوان احساس بی پناهی می کند.این احساسات در جوان ما به طور غالب وجود دارد; از یک طرف احساس تنهایی، از یک طرف احساس بی پناهی، از یک طرف احساس تواناییهای فراوان و احساس این که از این تواناییها استفاده نمی شود.

وجود این احساسات، مسوولیتهایی را برای همه به وجود می آورد وهمه مسوولیت دارند; مخصوصا دولت، روحانیت، صداوسیما، بسیج،سازمان ورزش کشور، نهادها و مراکز فرهنگی; اینها مسوولیتهای بزرگی در قبال نسل جوان دارند; بخصوص در کشوری مثل کشور ما که نسل جوان از لحاظ کمیت، متراکم و گسترده; از لحاظ روحیه، دارای روحیه ی ایمان; از لحاظ آمادگی، آماده ی کارهای بزرگ; و از لحاظ استعداد، یک مجموعه ی بسیار با استعداد.

این که من بارها گفته ام که متوسط استعداد جوانان ایرانی ازمتوسط استعدادهای جوانان دنیا بالاتر است، این محصول یک کاوش علمی و یک بررسی علمی است; یک چیز مسلم است.

این استعداد، این کمیت فراوان، این تواناییها، می تواندکشوری مثل ایران را در راههای تکامل و تعالی و ترقی کمک بزرگی کند.

بعضیها نسبت به نسل جوان ایرانی، از لحاظ اعتقادات و از لحاظ ایمان، به طور افراطی دچار قضاوتهای غلط و انحرافی هستند.

من اعتقادم این است، کاوشها هم همین را نشان می دهد که جوان ایرانی، جوانی است مومن، پاکدامن،پاک گوهر، دارای زمینه های دینی بسیار زیاد، مایل به جنبه های معنوی.

البته توقعی که ما از یک جوان داریم، با توقعی که از یک آدم مسن جا افتاده ی، قوا ازدست داده داریم، بکلی متفاوت است.

جوان ایرانی چه دخترانش، چه پسرانش هم از لحاظ امکانات روحی ومعنوی و ذهنی، هم از لحاظ امکانات ایمانی، در حد بسیار خوبی هستند; این مسوولیت بزرگی را بر دوش مسوولان می گذارد.

البته من باید اعتراف بکنم که خوشبختانه امروز به مسائل جوانان توجه و اهتمام می شود; هم مراکزی که مخصوص رسیدگی به امور جوانان است مثل همین مرکز ملی و سازمان جوانان هم مراکزی که از اول انقلاب توانسته است جوانان را در میدانهای بزرگ سازماندهی کندمثل بسیج و هم مراکز دولتی آموزش و پرورش، به اهمیت مساله ی جوانان توجه کرده اند; ولی من بیش از این توقع دارم.

من انتظار دارم که مساله ی جوانان و پرداختن به جوانان وبرنامه ریزی برای هدایت درست و باز کردن راه تعالی و تکامل درمقابل جوانان، به یک مساله ی ملی و حقیقی تبدیل بشود و همه بایداحساس مسوولیت کنند.

برگردیم به نظر اسلام.

اسلام درباره ی جوانان، نظرش دقیقا منطبق بر همان چیزی است که امروز پیشنهاد و نیاز ما از نسل جوان و برای نسل جوان است.

پیامبراکرم درباره ی جوانان توصیه کرده است; با جوانان انس گرفته است; ازنیروی جوانان برای کارهای بزرگ استفاده کرده است.

امسال، سال امیرالمومنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) معین شده است.

شما امیرالمومنین را فقط به عنوان یک چهره ی دوران چهل ساله وپنجاه ساله و شصت ساله نبینید; درخشش امیرالمومنین در دوران جوانی، همان الگوی ماندگاری است که همه ی جوانان می توانند آن راسرمشق خودشان قرار بدهند.

در دوره ی جوانی در مکه، یک عنصر فداکار، یک عنصر با هوش، یک جوان فعال، یک جوان پیشرو و پیشگام بود; در همه ی میدانهامانعهای بزرگ را از سر راه پیامبر برطرف می کرد; در میدانهای خطرسینه سپر می کرد و سخت ترین کارها را برعهده می گرفت; با فداکاری خود، امکان هجرت پیامبر را به مدینه فراهم کرد و بعد در دوران مدینه، فرمانده سپاه، فرمانده دسته های فعال، عالم، هوشمند،جوانمرد و بخشنده بود; در میدان جنگ، سرباز شجاع و فرمانده پیشرو بود; در عرصه ی حکومت، یک فرد کارآمد بود; در زمینه ی مسائل اجتماعی هم یک جوان پیشرفته ی به تمام معنا بود.

پیامبر اکرم نه فقط از کسی مثل علی، بلکه دردوران ده سال و چندماه حکومت خود، از عنصر جوان و نیروی جوان حداکثر استفاده راکرده است.

پیامبر اکرم در یکی از حساسترین لحظات عمر خود، مسوولیت بزرگی را به یک جوان هجده ساله داد.

در جنگها خود پیامبر اکرم فرماندهی را عهده دار می شد; اما آن وقتی که پیامبر در آخرین هفته های زندگی خود احساس کرد که از این عالم خواهد رفت و لشکرکشی به سرزمین امپراتوری روم به وسیله ی خوداو امکان ندارد چون کار بسیار بزرگ و دشواری بود; لازم بودنیرویی برای این کار برگزیده بشود که هیچ مانعی نتواند جلوی آن را بگیرد لذا این مسوولیت را به یک جوان هجده ساله داد.

پیامبر می توانست یک نفر از اصحاب پنجاه ساله، شصت ساله و دارای سابقه ی جنگ و جبهه را بگذارد; اما یک جوان هجده ساله را گذاشت واو «اسامه بن زید» بود.

پیامبر از ایمان و از سابقه ی فرزند شهید بودن او هم استفاده کرد.

آن نقطه یی که اسامه را فرستاد، همان نقطه یی بود که پدراسامه بن زید یعنی زید بن حارثه در دو سال قبل از آن در آن نقطه به شهادت رسیده بود.

پیامبر فرماندهی این سپاه بزرگ و گران را به این جوان هجده ساله داد که همه ی اصحاب بزرگ و پیرمرد و سرداران سابقه دار پیامبر درآن سپاه عضو بودند.

پیامبر به او گفت تا آن محلی که پدرت در آن جا شهید شد، می روی یعنی در «موته » که محلی در امپراتوری روم آن روز و در کشورشام امروز بود آن جا را اردوگاه می کنی; و بعد دستورات جنگی را به او داد.

از نظر پیامبر، نیروی جوان این قدر حایز اهمیت است.

ما امروز در کشورمان اسامه بن زیدهای زیادی داریم; جوانان زیادی داریم; دختران و پسران عظیم و جمعیت انبوهی از این مجموعه ها داریم که حاضرند در همه ی میدانهای فعال در میدان درس،در میدان سیاست، درمیدان فعالیتهای اجتماعی، در میدان مشارکتهای گوناگون برای فقرزدایی، برای سازندگی، و در هر صحنه وعرصه یی که برای آنها برنامه ریزی بشود و امکان داده بشود شرکت کنند; این موقعیت بسیار مهمی برای این کشور است.این نسل، شبیه همان نسلی است که توانست یکی از بزرگترین تجربه های این کشور یعنی تجربه ی جنگ تحمیلی را با قدرت و با موفقیت به پایان ببرد.بد نیست شما برادران و خواهران عزیز بدانید; آن روزی که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شد، بیشتر آن کسانی که در این سپاه عضویت داشتند، جوانان و نوجوانان بودند.

همین کسانی که امروز سرداران این سپاه محسوب می شوند و درجات بالارا دارند، آن روز یا دانشجو بودند، یا تازه فارغ التحصیل شده بودند، یا حتی قدم به دانشگاه هم نگذاشته بودند.

فرمانده سپاه که سالهای متمادی میدانهای جنگ را اداره کرد، آن روزی که امام او را به فرماندهی منصوب کردند، سن او در حدودبیست و شش سال بود! انقلاب از این تجربه یک بار دیگر استفاده کرده و توانسته نقش عظیم و سازنده ی جوانان را اثبات کند; این،آن بخشی بود که مایل بودم بزرگترها و مسوولان به آن توجه کنند;یعنی از منظر جوان به مساله ی جوانی نگاه کردن; آرزوها،توقعات و احساسات جوان را دیدن; وظایف خود را در قبال این توقعات و خواسته های بحق فهمیدن.

همه ی دستگاههای مسوول، چه دولتی و چه غیردولتی، چه صدا و سیما،چه وزارتخانه های مربوط به جوانان آموزش و پرورش و دانشگاههاچه بخشهای مربوط به ورزش، چه بخشهای ویژه ی جوانان، چه بسیج،چه روحانیت، چه ارگانهای تبلیغ و ترویج دین، باید احساس بکنندکه در مقابل این نسل، در مقابل این جمعیت عظیم، در مقابل این همه استعداد و این همه انرژی متراکم مسوولند.

بخش بعدی، یک جمله خطاب به شماست:عزیزان من! با امکاناتی که این کشور در حال حاضر از آن برخوردار است، نتیجه ی منطقی، یک آینده ی روشن، رضایتبخش و افتخارآمیز است.

جمعیت کشور، اکثرا جوانند.دنیا کشورهایی هستند که به کمبودجوان دچارند; سطح سنی آنها بالاست و مجبورند نیروی جوان خودشان را از کشورهای دیگر بیاورند! کشور ما از لحاظ جمعیت جوان کشور،یکی از پرفرصت ترین کشورهاست.

به برکت انقلاب، روحیه ی جوانان و روحیه ی عموم مردم، روحیه ی کار وابتکار وخلاقیت است.

قبل از انقلاب، به جوان و غیرجوان فرصت ابتکار و خلاقیت داده نمی شد نه در زمینه ی علمی، نه در زمینه ی صنعتی، و نه درزمینه ی ابتکارات گوناگون و ابتکارات با بی اعتنایی مواجه می شد;اما انقلاب نیروی استقلال و نیروی اتکا به نفس و اعتماد به خود رادر جامعه ی ما زنده کرد; لذا این روحیه هم یکی از فرصتهای بزرگ است; جمعیتی با این همه جوان و باچنین روحیه یی.

از طرفی، همین جمعیت جوان و آحاد ملت احساس می کنند که در سرنوشت کشور دخیلند; دولتهایی را انتخاب می کنند; مسوولانی راگزینش می کنند; در واقع حرکت و اداره ی کشور به وسیله ی کسانی است که مردم درانتخاب آنها نقش دارند.

امروز در بعضی از کشورهای نزدیک ما در همین منطقه، مردم کمترین نقشی در انتخاب مسوولانشان ندارند; مسوولانی بر آنها حکومت می کنند که مردم در آمد و رفتنشان، مدت حکومتشان، ثروتشان،عیاشیهاشان، استفاده هاشان، نه کمترین نقشی و نه کمترین نظارتی دارند.

در بعضی از کشورها هم صورت ظاهر، دمکراسی است; اما در باطن،حضور مردم نیست; تسلط مراکز قدرت بیگانه یا خودی در آنها به نحوی است که مردم در واقع در اداره ی کشور هیچ نقشی ندارند.

امروز واقعیت در کشور ما، یک واقعیت استثنایی است; لااقل دراین منطقه استثنایی است.

مردم، دولتها و نمایندگان مجلس را با اراده و میل و تشخیص خودانتخاب می کنند و آنها را در معرض آزمایش می گذارند; اگر ازآنهاراضی بودند، باز بار دیگر آنها را برسر کار می آورند; اگرنخواستند، بار دیگر به سراغ دیگری می روند; این هم یک فرصت بسیاربزرگ است.

نکته ی چهارم در فرصتهای ما، راهنماییهای اسلام و اصول وارزشهای اسلامی است که امروز در کشور ما رسمیت دارد.

در بسیاری از مناطق دنیا ممکن است دمکراسی هم باشد، فعالیت اقتصادی هم باشد; اما چیزی به نام عدالت اجتماعی و رفع تبعیض مطرح نیست.

امروز در کشورهای سرمایه داری و در میان طبقات گوناگون، آنچه که رسمیت و اعتبار دارد، مبارزه و جنگ اشخاص برای حفظ منافع خودشان است; چیزی به نام عدالت اجتماعی، به عنوان یک وظیفه، به عنوان یک ارزش، به عنوان یک تکلیف بر دوش برنامه ریزان کشور، وجودندارد.

اسلام که قانون اساسی ما را تشکیل می دهد و قوانین ما را هدایت می کند، عدالت اجتماعی جزو بزرگترین توصیه های آن است.

اگر مسوولانی در کشور برای عدالت اجتماعی، برای نفی فقر درجامعه، برای کم کردن شکاف میان طبقات فقیر و غنی کار نکنند، ازچشم مردم خواهند افتاد; مردم آنها را به عنوان مسوولانی که موردعلاقه و قبول آنها باشند، طبعا نمی پذیرند.

مردمی بودن حکومت هم یکی دیگر از ارزشهایی است که حاکمیت اسلام ومعارف اسلامی به این مملکت هدیه کرده است.

مردمی بودن، چیزی بالاتر از انتخاب شدن به وسیله ی مردم است.

بعضیها ممکن است در یک نظام دمکراتیک، به شکل دمکراتیک هم انتخاب بشوند; اما با مردم رابطه یی نداشته باشند; اینها مردمی نیستند.

در کشور اسلامی ما، مردمی بودن یک ارزش است: رئیس جمهور مردمی است; مسوولان مردمیند و می خواهند مردمی باشند; هرکسی که بیشتر به مردم نزدیک باشد، بیشتر احساسات مردم را درک کند، بیشتر با مردم احساس همدردی و ابراز همدردی کند، مردم به او علاقه ی بیشتری نشان می دهند; این هم یکی از امتیازات بزرگ وضع کنونی ماست.

علاوه ی بر اینها، امتیازات مادی است.

منابع انرژی در کشور ما، استعداد ایرانی که گفتم از متوسط استعدادهای جهانی بالاتر است اقلیم متنوع کشور، آب و هواهای گوناگون، و سایر امکاناتی که در این کشور هست، اگر منطقا واستدلالا برای این نیروی عظیم جوان و این انرژی متراکم به نحوصحیحی برنامه ریزی بشود و این انرژی آزاد گردد; از نسل جوان کشور برای سازندگی کشور استفاده شود; برای تحصیلات و ارتقامعلومات نسل جوان کارو تلاش بشود; بدون تردید آینده ی کشور، یک آینده ی روشن است و این شعار نیست; این یک امر منطقی و استدلالی است; یک محاسبه است.

کشوری با چنین جوانانی، با چنین استعدادی، با چنین انرژی یی، باچنین امکانات طبیعی و اقلیمی یی، با آن زمینه های معرفتی و مکتبی،اگر مسوولانش درست کار کنند که مسوولان کشورمان تصمیم هم دارند که کار بکنند بلاشک آینده یی که در انتظار آنهاست، یک آینده ی بسیاردرخشان است; آینده یی که می تواند برای دنیای اسلام در درجه ی اول،و برای دیگران در درجه ی بعد، به عنوان یک الگو مطرح بشود; اماتهدیدهایی هم هست; این تهدیدها را باید شناخت.

این که من اصرار دارم در همه ی گفته ها و اظهارات چه در خطاب به نسل جوان، چه در خطاب به عموم ملت تهدیدهای متوجه به کشور و ملت و بخصوص نسل جوان را تذکر بدهم، به این خاطر است که اهمیت این تهدیدها خیلی زیاد است.

عزیزان من! گاهی یک غفلت، یک بی توجهی، یک سستی، یک سهل انگاری،ممکن است یک محصول عظیم را از دست ملتی بگیرد; نباید اجازه داد.

ملت ما نشان داده، آن جایی که جای کار و حرکت و تلاش است،اگر فرماندهان و مسوولان خوبی بالای سر او باشند، خواهد توانست کارهای بزرگ را به انجام برساند; بعد از این هم خواهد توانست;مشروط بر این که تهدیدها را بدانیم.

این جا دیگر خطاب من فقط به نسل غیر جوان نیست; بخصوص به خودجوانان هم توجه می دهم و مایلم به طور دقیق تهدیدهایی که وجوددارد، بشناسند و شما هم به سهم خودتان در مقابله ی با این تهدیدها کوشا باشید.

تهدیدهای آینده ی درخشان ما دو نوعند: تهدیدهای خارجی، وتهدیدهای داخلی.

من اول این یک کلمه را بگویم که اگر از داخل، این ملت دشمن داخلی نداشته باشد; نفوذی نداشته باشد; دو چهرگان در مسائل کشورتخریب نکنند; دشمن خارجی نمی تواند کار زیادی انجام بدهد.

البته توجه کنید که بعضی از تهدیدها از درون خود ما و در میان نفس خود ماست.

من می گویم هرچیزی که به سلامت و ایمان و عزم و نشاط لطمه بزند وکار و کوشش و تحصیل جوانان را معوق بگذارد، تهدید است: ولنگاری تهدید است; بی بندوباری تهدید است;مواد مخدر تهدید است;بی اهمیتی به علم و درس و کار تهدید است; سرگرم شدن به مناقشات اجتماعی بیهوده، تهدید است; درگیریهای داخلی تهدیداست; بی اعتمادی به نظام و مسوولان تهدید است; البته غفلت مسوولان هم تهدید است; برنامه ریزی دشمن بیرونی هم تهدید است.

یک ملت بیدار، یک ملت آگاه، یک ملت زنده، یک ملت جوان، یک ملت انقلابی مثل ملت ما، باید همه ی این تهدیدها را از سر راه خودش بردارد.

من وقتی به تهدید خارجی اشاره می کنم، منظور من مراکز قدرت جهانی است.

برادران و خواهران! فرزندان عزیز من! امروز یک تهدید مضاعفی نه فقط ایران را، بلکه همه ی کشورهایی را که در ردیف کشورهای پیشرفته ی اروپایی و امریکایی نباشند، تهدید می کند; این تهدیدمضاعف چیست؟ از یک سو نفوذ مستقیم قدرتهای بزرگ و در راس آنهاامریکا، و از سوی دیگر این موج جهانیگری است; همین چیزی که شمامی بینید الان در خود امریکا، از طرف بخشی از مردم امریکا، علیه این موج تظاهرات می شود.

جهانیگری یعنی چه؟ یعنی یک مجموعه از قدرتهای جهانی; عمدتاآن کسانی که در سازمان ملل هم نفوذ دارند; عمدتا همان کسانی که استعمارگران دیروز دنیا بودند; چند کشوری که درصددند فرهنگ واقتصاد و عادات و آداب خودشان را به همه ی دنیا گسترش بدهند; یک شرکت سهامی درست کنند که نود و پنج درصد سهمش در واقع مال آنهاست، پنج درصد هم مال همه ی کشورهای دیگر; اختیار در دست آنها، و تصمیم گیری هم با آنهاست! این معنای جهانیگری است که امروز بسیاری از کشورها، بسیاری از رجال سیاسی جهان سوم، بسیاری از روشنفکران دنیا، با آن مخالفت و مبارزه می کنند و از آن می ترسند.

بعضی از مسوولان ما نقل کردند که در این کنفرانسهای جهانی،بسیاری ازکشورهای مشترک در این کنفرانس 77 و غیر متعهدها، ازجهانی شدن می ترسند; چون می دانند که جهانی شدن، یعنی سلطه ی امریکا بر اقتصاد و فرهنگ و ارتش و سیاست و حکومت و تقریبا برهمه چیز کشورهای دیگر; این تازه غیر از اعمال نفوذ مستقیم است.

این که شما می بینید بر روی بی اعتنایی ایران به امریکا این همه فشار می آید امریکاییها از تمام وسایل استفاده می کنند، برای این که این چهره ی بی اعتنا و عبوسی را که ملت ایران در مقابل امریکا گرفته، در هم بشکنند برای این است که در اطراف دنیا همه ی زحمت خودشان را کشیده اند تا بتوانند سیاسیون سالم را وادار به تملق و تواضع و تعظیم و تسلیم بکنند.

امریکاییها به روسای کشورهای آفریقایی و آسیاسی و امریکای لاتین این طور تفهیم کرده اند که برای زندگی کردن، هیچ چاره یی نیست، مگرتسلیم شدن در مقابل امریکا و سیاستهای آن; خیلی از آنها هم این را قبول کرده اند! یک کشور و یک ملت و یک دولت در دنیا هست که زیر این بار نرفته، می گوید ما کاری به کار امریکا نداریم; اماحاضر نیستیم تسلیم زورگویی و فشار و تسلیم تحمیل سیاستهاو روابط امریکا بشویم; و آن، کشور جمهوری اسلامی ایران است.

بر خلاف اظهارات ریاکارانه یی که مسوولان امریکایی گاهی در مقام بیان و خطابه ابراز می کنند بعضی وقتها از ملت ایران یک تعریف نیمه کاره ، یا تعریفی از بخشی از مسوولان و نظام ایران بر زبان می آورند هدف آنها این است که بتوانند بر ایران سلطه ی سیاسی واقتصادی، و اگر بشود، سلطه ی نظامی پیدا کنند.

بازارهای ایران مورد طمع آنهاست; منابع ایران مورد طمع آنهاست;از همه بالاتر، چون ملت و نظام انقلابی و اسلامی ایران توانسته است خیزش عظیمی را در دنیای اسلام به وجود بیاورد یک بیداری که به آسانی نمی توانند آن را از بین ببرند می خواهند با قانع کردن وخاضع کردن ایران، این خیزش جهانی را از بین ببرند; یعنی به دنیااین طور بگویند که اینهایی که خودشان شروع کننده بودند، آمدند درمقابل امریکا اظهار تسلیم و خضوع کردند! بنابراین، هدف، روابطسالم نیست.

آنها در تبلیغاتشان آن حرفها را می زنند; عده یی هم متاسفانه درمطبوعات کشور و غیره، همان حرفها را تکرار می کنند; که گویاارتباط با امریکا خواهد توانست همه ی مشکلات اقتصادی کشور را حل کند; این دروغ و خلاف است.

امریکاییها برای ارتباطات و فعالیتهای خودشان در دنیا، یک وجهه ی نظر بیشتر ندارند آن را هم می گویند; پنهان و کتمان نمی کنند و آن، منافع امریکاست.

چنانچه با کسی رابطه برقرار کنند، اگر بپرسند چرا، می گویندمنافع ما ایجاب می کند; چون برای آنها منافعشان مهم است! امریکابه هیچ کشوری سود نمی رساند; اگر چند میلیون دلار به کشوری وام بدهد، چند برابر از او امکانات می گیرد! امروز اگر شما به این منطقه نگاه کنید، می بینید که این کشورهای اطراف ما دچار فقر وضعف و استبداد و فساد و مشکلات فراوانی هستند; اینها مگر باامریکا روابط ندارند؟! همه ی اینها با امریکا روابطدارند; امریکاییها از آنها استفاده می کنند، اما به آنها استفاده نمی رسانند! بارها امریکاییها اعلان کردند که هدف آنها از ارتباطبا کشورها، تامین منافع دولت امریکاست! معنای این حرف چیست؟

معنایش این است که از نظرامریکاییها، منافع یک شهروندامریکایی، بر منافع یک شهروند ایرانی هرکه باشد ترجیح دارد; یک جوان امریکایی، بر جوان ایرانی ترجیح دارد; یک عنصر امریکایی هرکه باشد بر یک عنصر ایرانی و یا غیرایرانی ترجیح دارد; سیاست امریکادر مسائل جهانیش بر این مبناست; هدف اصلی این است.

البته با دروغ و فریب، اسم حقوق بشر را می آورند! کشورهایی هستند که امریکا از نفت آنها استفاده می کند; در آنها یک بار یک مجلس منتخب مردم تا امروز تشکیل نشده است; یک حاکم منتخب مردم،یک رئیس جمهور منتخب مردم در آن کشورها وجود ندارد; اما امریکااسمی از دمکراسی و حقوق بشر در آن کشورها نمی آورد! چرا؟ چون منافعش را از آنها تامین می کند.

با رژیم صدام در دورانی که رژیم صدام با ایران می جنگید; چون برطبق منافع آنها بود کمال همکاری را کردند; بعد که رژیم صدام به کویت حمله کرد و منافع آنها را تهدید نمود، با او مقابله کردند;آن وقت صدام شد ظالم و جنایتکار و عنصر غیر قابل اعتماد! مگر قبلانبود؟!همین الان موسسات متعددی در خود امریکا و در اروپا ازطرف امریکاییها دارند فعالیت می کنند; برای فشار آوردن، چه برروی دولت ایران،چه برروی افکار عمومی ایران، چه برروی فضای ذهنی ایران.

من گزارشی دارم از این مراکز به ظاهر تحقیقاتی، اما در باطن مراکزی که برای این درست شده اند که فشار سیاسی و تبلیغاتی بیاورند; افکار عمومی را علیه نظام اسلامی تجهیزکنند.

من اسم این موسسات را هم دارم; می دانم که فعالیتهایشان چیست وچه کار دارند می کنند.

اینها به زبان، احساس دوستی می کنند; اما فلان عنصر سیاسیشان،عنصر نظامیشان، وزیر دفاعشان، فرمانده نیروهایشان در خلیج فارس،قلدرانه صحبت می کند! دستگاههای جاسوسیشان هم در خفا مشغول توطئه هستند، که چون مجال نیست، من در این خصوص بیشتر صحبت نمی کنم.

متاسفانه بعضی از اینها توانسته اند از بعضی از اوضاع آشفته استفاده کنند; داخل ایران هم بیایند و با این و آن تماس بگیرند!

یکی از اینها وقت برگشت از ایران در آن جا گزارشی داده و گفته که همه چیز در مورد ایران تمام شده است; ما فقط باید سفیرمان را به ایران معرفی کنیم! شخصی شنید، گفت خواب خوش دیدید، خیر باشد! دراین جا به او چه گفتند که او این چنین برداشت کرده که همه چیزتمام شده است؟! چه کسی با او حرف زده است؟! اینها چیزهایی است که تهدیدهای داخلی را تشکیل می دهد.

عزیزان من! اگر ما در داخل متحد و منسجم باشیم، اگر مردم بادولت و مسوولانشان صمیمی باشند و ارتباط داشته باشند، دشمن خارجی هیچ تاثیر سوئی نمی تواند بگذارد و هیچ اقدامی نمی تواند بکند;اما متاسفانه در داخل، ایادی دشمن هستند.

امروز در این کشور عبدالله بن ابی های منافق هستند; کسانی که یک روز حکومت امام و حکومت نظام اسلامی را از بن دندان قبول نکردند!

در زمان پیامبر، یکی از منافقان بسیار فعال، «عبدالله بن ابی » بود که با یهودیها و کفار قریش و جاسوس های امپراتوری روم می ساخت و از هروسیله یی استفاده می کرد، برای این که شاید بتواندحکومت پیامبر را از بین ببرد; چرا؟ چون قبل از آن که پیامبر به مدینه بیاید، او تصور می کرد که در آینده، رئیس و حاکم و پادشاه مدینه خواهد شد! پیامبر در واقع مقام او را از او سلب کرده بود.

امروز در این کشور عبدالله بن ابی هایی هستند; کسانی که خیال می کردند اگر انقلابی در این کشور رخ بدهد، حکومت وقف آنها ومتعلق به آنهاست; نه فقاهت را قبول داشتند، نه امام را قبول داشتند، نه مردم را قبول داشتند، نه احساسات دینی را قبول داشتند.

پیامبر با عبدالله بن ابی خوشرفتاری کرد و او را مجازات نکرد;نظام اسلامی هم با اینها خوشرفتاری کرد و اینها را مجازات نکرد.

اینها امروز به برخی از پدیده هایی که دست دشمن در آنها هست،نگاه می کنند، خیال می کنند فرصتی پیدا کرده اند که به نظام اسلامی ضربه بزنند; فعالیتهای منافقانه ی خودشان را می کنند، به امید این که بین مسوولان اختلاف باشد; به امید این که بین مردم اختلاف باشد; به امید این که جوانان رابطه شان را با نظام اسلامی قطع کنند; به امید این که جوانان با دین قهر کنند!

شما بدانید جوانان عزیز!در هر جایی که شما یک تظاهرات اسلامی یا انقلابی یادینی از خودتان نشان می دهید وقتی در مجالس دعا شرکت می کنید،وقتی در مجامع اعتکاف شرکت می کنید، وقتی در تظاهرات بیست ودوم بهمن شرکت می کنید، وقتی در روز قدس شرکت می کنید، وقتی مسوولان کشور مثل رئیس جمهور و دیگران را مورد احترام قرارمی دهید از هر حرکت شما که نشانه ی دینداری و علاقه مندی شما به انقلاب باشد، این منافقین به خودشان می لرزند و ناراحت می شوند!

اینها همان کسانی هستند که با حرفهای خود، با اظهارات خود، باموضعگیریهای خود، با تبلیغات خود، احیانا با خالت خود در بعضی از اغتشاشها، دشمن خارجی را امیدوار می کنند; دشمن خارجی خیال می کند که حالا باید به سمت تصرف ایران، تسلط بر ملت ایران، درهم شکستن مقاومت انقلابی بیست و یکساله ی ملت ایران بیاید; درواقع اینها مقصرند; اینها به دشمن روحیه می دهند!عزیزان من! هدف اصلی دشمنان چه دشمنان خارجی، چه دشمنان دوروو منافق داخلی عبارت است از نفی حکومت دینی و حکومت اسلام; اصل قضیه برای اینهااین است و به کمتر از این هم راضی نیستند! اینها می دانندتا وقتی که قدرت در دست دین و احکام دینی است، تا وقتی که مقررات مجلس شورای اسلامی باید طبق دین باشد، تا وقتی این قانون اساسی هست که این قانون اساسی منطبق بر دین است اینها در این کشورنمی توانند کاری بکنند.

تا وقتی مسوولان کشور به مبانی دین و اسلام و فقاهت پایبندند،اینها کاری نمی توانند بکنند; می خواهند این پایبندی را از بین ببرند; هدف این است; می خواهند همان تجربه یی که در صدر اسلام به وجود آمد، دوباره تکرار کنند.

من واقعا به شما برادران و خواهران عزیز توصیه می کنم که باتاریخ آشنا بشوید.

تاریخ درس است; از تاریخ خیلی درسها می شود آموخت و خیلی تجربه هامی شود به دست آورد.

عده یی سعی می کنند حوادث روزگار ما را یک حوادث استثنایی که به هیچ وجه از تاریخ قابل استفاده نیست وانمود کنند;این غلط است.

رنگهای زندگی عوض می شود، روشهای زندگی عوض می شود;اما پایه های اصلی زندگی بشر، جبهه بندیهای اصلی بشر، تغییری پیدا نمی کند.

در صدر اسلام بزرگترین و مهمترین ضربه یی که بر اسلام وارد شد،این بود که حکومت اسلامی از امامت به سلطنت تبدیل شد; حکومت امام حسن و حکومت علی بن ابی طالب، به سلطنت شام تبدیل شد! البته امام حسن مجتبی(علیه آلاف التحیه و الثنا) آن روز به خاطر یک مصلحت بزرگتر که حفظ اصل اسلام بود مجبور شد این تحمیل را به جان بپذیرد.

حکومت را از امام حسن گرفتند; وقتی حکومت از مرکز دینی خودش خارج شد و در اختیار دنیاطلبان و دنیاداران گذاشته شد، بدیهی است که بعد هم حادثه ی کربلا پیش می آید; آن وقت حادثه ی کربلا آن حادثه یی نیست که بشود جلویش را گرفت; اجتناب ناپذیر می شود.

بیست سال بعد از آن که حکومت اسلامی از دست محور اصلی آن که امامت است گرفته شد، امام حسین فرزند پیامبر در کربلا با آن وضع فجیع به خاک و خون کشیده شد.

اساس حمله و نقشه ی دشمن این است که حکومت را از محور اصلی محورامامت، محور دین خارج کند; بعد خاطرش جمع است که همه کار خواهدکرد!من به شما عرض بکنم که امروز دشمن قادر نیست.

امروز به برکت ملت هوشیاری مثل ملت ایران، به برکت افکاربرانگیخته یی مثل افکار ملت ایران، به برکت انقلاب بزرگی مثل انقلاب اسلامی ایران، نه امریکا و نه بزرگتر از امریکا اگر درقدرتهای مادی باشد قادر نیستند حادثه یی مثل حادثه ی صلح امام حسن را بر دنیای اسلام تحمیل کنند; این جا اگر دشمن خیلی فشاربیاورد، حادثه ی کربلا اتفاق خواهد افتاد.

من خدا را شکر می کنم که ملت ما بیدار، و مسوولان ما بحمدلله برگردمحور دین و اسلام متفق الکلمه اند.

خیلیها سعی می کنند از زبان مسوولان کشور، از زبان رئیس جمهور یادیگران، حرفهایی را بزنند; اینها زحمت بیهوده می کشند! رئیس جمهور، یک عنصر روحانی، مومن، مرید امام، متکفل ترویج دین ودارای احساس مسوولیت در این زمینه است; مسوولان دیگر هم بحمدلله در سطوح بالا همین طورند; البته در مسوولان میانی کسانی هستند که ما از آنها گله داریم! دشمن در تحلیل خود نسبت به ملت ایران و نسبت به جوانان ایران بسیار اشتباه کرد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان