مرقد گم گشته

مرقد گم گشته

احمد باقریان جهرم

سراغ مرقد گم گشته زهرا ز مولا پرس نشان پهلوی بشکسته را از شیر یکتا پرس
عدو زد بیت زهرا آتش از کین غدیر، افسوس سؤال جایگاه سیلی از آن مرد رسوا پرس
میان درب و دیوار و فشار ظالم غدّار ز ناموس خدا ای دوست سرّ این معما پرس
نظر کن، کرده محسن را به راه دوست قربانی ز زهرا رمز این قربانی و از راز اهدا پرس
ز شمع سوخته سرّ فداکاری چه می پرسی؟ شفق چون گشت طالع، رازهای شام احیا پرس
چه بر زهرا گذشت ای دوست، می دانم نمی دانی سؤال حال زهرا را تو شبها از ثریّا پرس
شبی پرسیدم از نیلوفر محزون، چنین می گفت: سؤال بازوی نیلی زهرا را ز شبها پرس
ز بعد رحلت ختم رسولان، گل شده پرپر بیا احوال گلزار و گلستان را ز گلها پرس
نشان غاصبان بی حیا از حضرت زهرا که کرده خطبه سوزنده ای چون آتش انشا پرس
نموده «باقرا» اسلام ناب از خطبه اش زنده ز زهرا سرّ این احیا و راز و رمز ابقا پرس

* * *

این مدینه، چشمه سارِ چشمِ گریان من است قلبِ شیعه، سوگوارِ بیتُ الأحزان من است
این بقیع و این جمادی، مثنوی های غمند فاطمیّه، غصّه دارِ قبرِ پنهان من است

محمدابراهیم احمدی (نادم)

اسوه تقوا

هاشم کلانتری (شمع)

بی تو یا فاطمه، من بی کس و تنها چه کنم در غم مرگ تو ای اسوه تقوا چه کنم
با وجود تو غم از دل بزدودم همه حال بعد از این با غمت ای بانوی عُظمی چه کنم
باغبان رفته و گلها همه پژمرده شدند بی گل روی تو ای نوگلِ طه چه کنم
فاطمه! رفتی و شد روز علی چون شب تار با چنین فتنه که شد بعد تو برپا چه کنم
مرگت ای راحت جان، از دو جهان سیرم کرد عمر اگر طول کشد، بی تو من اینجا چه کنم
زندگی با تو صفا داشت ولی صد افسوس رفتی ای همسر والا، منِ تنها چه کنم
محسنت کشته شد از ضربِ لگد در پسِ در با عزیزانِ تو و گریه آنها چه کنم
نور رخسار تو می داد به این خانه، صفا خانه، غمخانه شد، ای زهره زهرا چه کنم
من اگر از غم مرگ تو نمیرم، عجب است زندگی بی تو در این وادی غمها چه کنم
بس کن این قصّه که شد باعث خاموشی «شمع» گر شفاعت نکند فاطمه فردا چه کنم
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر