جایگاه دشمنان و مخالفان در نگرش سیاسی امام علی(ع)

در نگرش حضرت علی(ع) مخالف و دشمن، انسانی خطاکار است که باید هدایت شود و مهم ترین وظیفه انبیا و اولیای الهی (و همه حکومت های مبتنی بر دین) زمینه سازیِ هدایت انسان ها و نشان دادن راه حق و حقیقت به آنان است

چکیده

در نگرش حضرت علی(ع) مخالف و دشمن، انسانی خطاکار است که باید هدایت شود و مهم ترین وظیفه انبیا و اولیای الهی (و همه حکومت های مبتنی بر دین) زمینه سازیِ هدایت انسان ها و نشان دادن راه حق و حقیقت به آنان است. در نگاه آن حضرت، انسان اشرف مخلوقات است و تکریم هر انسانی فارغ از عقیده و مذهب او بر همگان واجب است. مهم ترین مؤلفه تکریم انسان، حفظ خون اوست و خون های به ناحق ریخته شده، اول چیزی است که روز قیامت مورد سؤال قرار خواهد گرفت. حکومت و قدرت نیز وسیله ای برای احقاق حقوق و احیای حدود و ارزش های الهی و درنهایت، تکامل و سعادت انسان است و ذاتا دارای ارزش نیست؛ بلکه ارزش و اهمیت آن، کمتر از انسان و جایگاه رفیع اوست.

امام علی(ع) در نگرش سیاسی خود که ریشه در اصول و اعتقادات فوق داشت به آزادی و اندیشه مخالفان باطل خود احترام می گذاشت و هیچ گاه به توهین و هتک حرمت متوسل نمی شد و در سخت ترین و بحرانی ترین شرایط مثل جنگ نیز به اصول اخلاقی پای بند بود.

مقدمه

همواره یکی از مهم ترین دغدغه های هر حکومتی، مخالفان و دشمنان آن بوده است. معمولاً نه تنها مخالفان و دشمنان هر نظام چندان جایگاهی در آن نظام و جامعه ندارند، بلکه سعی حکومت ها در جهت نابودی مخالفان و دشمنان است. جایگاه مخالفان و دشمنان در نظام سیاسی حضرت علی(ع) از اندیشه و عرف رایج سیاسی بسیار متفاوت بود؛ زیرا مخالف و دشمن در درجه اول انسان است و پاسداشت حرمت و کرامت انسان و ادای حقوق انسان ها، برای ایشان که به اصول و ارزش های الهی و انسانی پای بند بودند امری گریزناپذیر می نمود. بنابراین امام علی(ع) هیچگاه در پی نابودی مخالفان و دشمنانش به مفهوم رایج آن برنیامد.

این مقاله درصدد تبیین نگرش آن حضرت به مخالفان و دشمنان و نشان دادن جایگاه آنان در نظام سیاسی ایشان است. در این مقاله، به آزادی سیاسی مخالفان پرداخته نخواهد شد و هدف صرفا تبیین جایگاه آنان در نگرش سیاسی امام و نحوه برخورد حضرت با آنان است. احترام به اندیشه و آزادی مخالفان، عدم تعرض به توهین کنندگان، نفی خشونت و خونریزی و پای بندی به اخلاق در جنگ و برخورد با دشمن، از جمله مباحث مطرح شده در این مقاله به شمار می رود. عمق و عظمت سیره علی(ع) و ضعف و ناتوانی نگارنده، ضریب خطای ناخواسته را در استنباط ها و تحلیل ها افزایش داده است که توقع تذکر و راهنمایی دارم. امید که مورد رضای حق تعالی و مورد قبول حضرتش واقع شود.

1. احترام به آزادی و اندیشه مخالفان

امیرمؤمنان(ع) برای آزادی و اندیشه مخالفانِ خود، احترام فراوانی قائل بود و به مثابه یک حق به آن می نگریست؛ بنابراین طبیعی بود که «حق الناس» را نادیده نگیرد، و حقی را که برای احقاق آن، حکومت را قبول کرده بود1 پایمال نسازد؛ هرچند مخالفان بر باطل و به دنبال خواسته های نابه جای خود بودند. طلحه و زبیر پس از بیعت با علی(ع) درپی حکومت بصره و کوفه، بودند ولی حضرت امتناع کرد و در تقسیم بیت المال آن ها را برتری نبخشید.2 از این رو تصمیم گرفتند که از مدینه خارج شوند و به مکه بروند. به بهانه حج عمره برای اجازه نزد امام(ع) رفتند. حضرت فرمود: من دوست دارم همین جا بمانید؛ ولی آنان بر رفتن اصرار کردند. حضرت فرمود: به خدا برای عمره نمی روید؛ بلکه حیله و نیرنگی در کارتان است و می خواهید به بصره بروید. گفتند: ما بجز عمره چیزی نمی خواهیم. حضرت فرمود: سوگند بخورید که در امور مسلمانان فساد نخواهید کرد و بیعت خویش را با من نخواهید شکست و در فتنه و آشوب نخواهید کوشید. طلحه و زبیر سوگند خوردند و اطمینان دادند که نقض بیعت و فتنه و فساد نخواهند کرد. بعدا ابن عباس نزد علی(ع) آمد و حضرت به او گفت که پس از گرفتن قول و اطمینان دادن طلحه و زبیر مبنی بر عدم اغتشاش و فتنه، به آنان اجازه داده است که به مکه بروند. سپس فرمود: ای ابن عباس! آنان قصدی جز فتنه و جنگ با من ندارند. ابن عباس گفت که اگر مسأله این قدر برای شما روشن است، چرا به آنان اجازه دادی که بروند و چرا آنان را زندانی و مجازات نکردی تا مسلمانان از شرشان آسوده گردند؟ حضرت در پاسخ فرمود: ای ابن عباس! آیا به من امر می کنی که به ظلم آغاز کنم و قبل از نیکی بدی مرتکب شوم و بر اساس ظن و تهمت عقوبت کنم و قبل از وقوع عمل بر آن مؤاخذه کنم؟ هرگز! به خدا با عدالت رفتار می کنم که خداوند به حکمرانی بر عدل از من عهد و پیمان گرفته است.3

طلحه و زبیر از مخالفان و دشمنان حضرت علی(ع) بودند. اگرچه دشمنی اینان از ابتدا صریح و آشکار نبود، امّا برای امام کاملاً روشن بود که آن ها برای ایجاد فتنه و اغتشاش عازم مکه و بصره هستند؛ چنان که پیش بینی خود را نیز صریحا به ابن عباس گفت. حضرت به عنوان حاکم اسلامی و در اوج قدرت می توانست آنان را به ماندن در مدینه وادارد، و حتی می توانست آنان را حبس و تبعید کند؛ ولی به آشوب و اغتشاش و تضعیف حکومت خود تن داد، فقط به این دلیل که به اصول اخلاقی و عدالت پای بند بود. مجازات عملی که اتفاق نیفتاده است و قصاص قبل از جرم، با منطق عدالت سازگار نیست و دلیل امام(ع) هم همین بود. به هر حال امیرمؤمنان(ع) آزادی کسانی را که می دانست مخالفش هستند، محدود نکرد و اندیشه آنان را محترم شمرد.

هم چنین در مورد یکی دیگر از مخالفان و دشمنان امام(ع) که بعدا دست به شمشیر برد، یکی از یاران امام گفت: سزاوار است اکنون او را دستگیر و زندانی کنیم. حضرت فرمود: اگر قرار باشد هر کسی را به صرف اتهام دستگیر کنیم زندان ها پر از مردم می شود. من نمی توانم پیش از این که مردم مخالفت خود را آشکار کرده باشند آنان را دستگیر، زندانی یا عقوبت کنم.4 البته مخالفت آن شخص آشکار بود و احتمالاً منظور امام(ع) اقدام عملی و خشونت آمیز برضد حکومت بود.

گروه بعدی مخالفان جدی حضرت علی(ع)، خوارج بودند. اینان پس از جنگ صفین و مسأله حکمیت، به مخالفت جدی با امام(ع) پرداختند. از ابتدا که این گروه در شُرُف شکل گیری بود، حضرت با آن ها وارد بحث و مذاکره شد و کوشید با منطق و استدلال، توهمات و اشتباهات آن ها را برطرف سازد. پس از بازگشت حضرت به کوفه، آنان همانند گروهی مخالفِ حکومت و به خصوص شخص حاکم، دارای تشکیلات منسجمی شدند. مخالفت آنان نه تنها علنی بود، بلکه دست به تبلیغ برضد دیدگاه های امام و ترویج افکار خود می زدند. پس از مدتی، کار به اهانت و توهین کشید. جلسات سخنرانی و نماز جماعت حضرت را به هم می زدند و به او توهین می کردند و جلسات علنی و سری برای مبارزه با امام(ع) تشکیل می دادند. علی(ع) در مقابل تمام این اقدامات، آنان را به بحث و گفت وگو فرامی خوانْد و سعی در اقناع و هدایت آنان داشت. در این مدت، حضرت نه تنها متعرض آنان نشد، بلکه سهم آنان را نیز از بیت المال پرداخت. امام(ع) آزادی آنان را محدود نکرد و اقدام به دستگیری و حبس و تبعید آنان ننمود، و حتی عقاید اشتباه و فاسد آنان را محترم شمرد و بدون هرگونه توهین و سخره به عقایدشان، با استدلال های محکم و متقن به رد آن ها پرداخت.5 هیچ حکومت و حاکمی با مخالفان خود این گونه برخورد نمی کند، به خصوص که پیش بینی کند اینان بعدا برضد حکومت او دست به اقدام مسلحانه و جنگ خواهند زد؛ مگر حاکم و حکومتی که دغدغه اصلی آن نه حفظ قدرت و حکومت، بلکه مسأله دیگری باشد که ریشه در تکامل و تعالی و انسانیت و ارزش های الهی دارد؛ مثل امیرالمؤمنین(ع) که دغدغه و مسأله اصلی ایشان اجرای عدالت و پای بندی به اصول اخلاقی و الهی بود.

2. عدم توهین و هتک حرمت

یکی از اهداف علی(ع) در دوران حکومتش این بود که سطح فکر و معرفت مردم افزایش یابد و آنان مسائل را با اندیشه، تعقل، تأمل و استدلال بفهمند و درک کنند. دشنام و توهین از جمله مواردی است که باب تفکر و تعقل را مسدود می کند و کسی که به دشنام و توهین متوسل می شود، از کم خردی و ضعف استدلال و منطق خود پرده برمی دارد. در جنگ صفین، حضرت شنید که گروهی از یارانش به معاویه و شامیان دشنام می گویند و توهین می کنند؛ آنان را از این کار منع کرد و فرمود:

من خوش ندارم شما دشنامگو باشید، لیکن اگر کرده های آنان را بازگویید و حالشان را فرایاد آرید، به صواب نزدیک تر بود و در عذرخواهی رساتر؛ و به جای دشنام بگویید خدایا! ما و ایشان را از کشته شدن برهان و میان ما و ایشان سازش قرار گردان و از گمراهی شان به راه راست برسان، تا آن که حق را نمی داند بشناسد و آن که برای دشمنی می رود و بدان آزمند است بازایستد.6

اولاً در گرماگرم نبرد، آن هم جنگی مهم و سرنوشت ساز همچون صفین، چه جای درس اخلاق گفتن و ادب و آداب یاد دادن به سپاهیان بود. ثانیا در هر جنگی فرمانده و رهبر آن اگر حق هم باشد از هر راهی می کوشد حقد و کینه مقابل را در دل سربازان خود ایجاد کند و آنان را برضد دشمن برانگیزد. ثالثا معاویه و اطرافیانش به حدی فاسق و فاجر بودند که هر گونه توهین و دشنام به آنان روا بود و حتی درخورشان بود. رابعا بر فرض که به آنان دشنام نگوید، چرا در حق آنان دعا می کند که خدا آنان را از کشته شدن حفظ کند، مگر نه این است که هر لشکری مرگ طرف مقابل را می خواهد و برای کشتن او آمده است. دعا برای حفظ خون و جان او نقض غرض به شمار می رود، خامسا دعا برای برقراری صلح و سازش و هدایت دشمن به راه راست، در بحبوحه جنگی سرنوشت ساز چه معنی می تواند داشته باشد؟ اگر ما همه حکومت های بشری را از حدود هزار سال قبل از حضرت علی(ع) تا زمان حاضر به اجمال بررسی کنیم، شاید نتوانیم حاکم و حکومتی را بیابیم که با دشمنِ در حال جنگ خود این گونه برخورد کرده باشد. تمام این ها ممکن است در عرف سیاست غیرعقلانی قلمداد شود، اما با مبانی اخلاقی و اعتقادی امام(ع) سازگار است. هدف حضرت آگاه ساختن مردم و احیای ارزش های اخلاقی در جامعه بود و جنگ امام با معاویه نیز برای همین منظور صورت گرفت. از نظر حضرت، هنر حکومت، خونریزی و کشتن افراد نیست، اگرچه دشمن باشند؛ بلکه تکریم انسان، هدایت انسان و زمینه سازی برای تکامل و تعالی اوست.

در عرصه سیاست و تعاملات اجتماعی، معمولاً افراد و گروه هایی به توهین، و تهمت و هتک حرمت متوسل می شوند که هم از منطق و استدلالی قوی برخوردار نباشند، و هم از نظر سجایای اخلاقی و علوّ روحی در مرتبه بالایی قرار نداشته باشند. حضرت علی(ع) بر حق بود و در مقابلِ معاویه و تمام دشمنانش از منطق و استدلالی قوی برخوردار، و نیازی به تمسک به شیوه های غیراخلاقی و ناپسند نداشت. از سوی دیگر، تلاش حضرت این بود که در میان مردم کرامت های اخلاقی و ارزش های انسانی را زنده کند و طبیعی بود که آنان را حتی از دشنام به دشمنانش بازدارد و نعوذ باللّه انسان فرصت طلبی هم نبود که از هر امکان و فرصتی به نفع خود و به ضرر دشمنش بهره بگیرد. نگرش امام علی(ع) به دشمنش هم، بر عزت نفس و کرامت انسانی استوار بود و به توهین و تحقیر آنان رضایت نمی داد.

3. عدم تعرض به توهین کنندگان

چنان که گفتیم کسی که در تعاملات سیاسی اجتماعی به توهین و هتک حرمت متوسل می شود، به احتمال قوی سخن منطقی و مستدل برای گفتن ندارد. جامعه بشری و به خصوص عرصه سیاست دارای قواعدی است که یکی از مهم ترین آن ها گفت وگوست. مهم تر از این، اساسی ترین وجه تمایز انسان از حیوان، ناطقیت به معنی تفکر و اندیشه است که این اندیشه از طریق زبان تجلی می یابد و محقق می شود. در گفت وگو، طرفین یا طرف هایی که در مقابل یکدیگر قرار دارند، می کوشند که سخن یکدیگر را درک کنند و سپس در دفاع از خود یا در رد طرف مقابل، با تعقل و تفکر به استدلال بپردازند. در این میان افراد و گروه هایی که از تعقل و تفکر عمیق و استدلال قوی برخوردار نیستند، معمولاً با خشم و عصبانیت به شیوه های دیگری متوسل می شوند که دشنام، توهین و هتک حرمت از جمله آن هاست. البته افراد ضعیف النفس به این شیوه توسل می جویند و کسانی که از سجایای اخلاقی چندان بهره ای نبرده اند، به توهین و هتک حرمت دیگران راضی می شوند. مخالفان علی(ع) گاهی شخص ایشان را مورد توهین و هتک حرمت قرار می دادند و حضرت کریمانه می گذشت و متعرض آنان نمی شد. بارها مخالفان امام(ع) او را مورد توهین و دشنام قرار می دادند؛ ولی حضرت با روی خوش به آنان می گفت: اگر مایل باشید حاضرم با شما بحث کنم. و گاهی نیز با آنان به بحث و استدلال می پرداخت.7

روزی حضرت در میان عده ای از مردم مطلبی فرمود؛ یکی از خوارج که آن جا بود، گفت: خدا بکشد این مرد را چقدر فقه می داند. اطرافیان شمشیر کشیدند تا او را که به رهبر و حاکم جامعه چنین توهینی کرده بود، بکشند. حضرت مانع شدند و فرمودند: آرام باشید. او دشنامی داده و پاسخش فقط یک دشنام است و البته بخشودن گناه او شایسته تر است و او را بخشید.8 گاهی نیز خوارج به طور دسته جمعی در انظار عمومی به حضرت اهانت و توهین می کردند؛ ولی حضرت در پاسخ، آنان را نصیحت می کرد و مؤکدا به بحث و گفت وگو فرامی خواند تا حقایق روشن شود.9 پس از جنگ جمل، صفیه مادر طلحه تا امام را دید با اهانت فریاد زد: خدا! فرزندان تو را یتیم کند که فرزندانم را یتیم کردی. حضرت اعتنایی نفرمود. او چندبار سخن و اهانت خود را تکرار کرد. یکی از همراهان امام(ع) خشمگین شد و به حضرت گفت: یا امیرالمؤمنین! چرا پاسخش را نمی دهی؟ حضرت فرمود: مگر خداوند به ما امر نکرده است که به زن ها تعرض نکنیم؛ اگرچه کافر باشند. پس چگونه می شود به زن های مسلمان تعرض کرد.10

شاید نتوان در طول تاریخ حاکمانی را پیدا کرد که در اوج قدرت مورد توهین و اهانت مردم قرار بگیرند و با این حد از تحمل و کرامت از کنار آن بگذرند، یا مخالفان را به بحث فراخوانند. حضرت علی(ع) نه تنها خودش در اوج تعالی و علو اخلاقی قرار داشت، بلکه درصدد بنیان گذاری نظام سیاسی و ایجاد جامعه ای بود که ریشه در اخلاق و ارزش های الهی و انسانی داشته باشد و گذشت، بزرگواری، کرامت، منطق و استدلال جای توهین و تهمت را بگیرد.

4. نفی خشونت و خونریزی

معمولاً اعمال خشونت و بروز خونریزی در مقابل مخالف و دشمن معنا می یابد، ولی به هر حال در خشونت و خونریزی، طرف مقابل هر که باشد و هر عقیده ای داشته باشد انسان است و مخلوق خداوند به شمار می رود و خداوند جان و اعضا و جوارح به او عطا فرموده است و لازمه خشونت این است که انسان ها به جان هم بیفتند و یکدیگر را نابود سازند یا ناقص کنند. حضرت علی(ع) تحت هیچ شرایطی خشونت و خونریزی را روانمی دانستند.

به دلایل مختلف عقلی، نقلی و سیاسی اجتماعی، امام(ع) بعد از رسول گرامی اسلام(ص) باید به عنوان حاکم و رهبر جامعه قدرت را به دست می گرفت؛11 ولی برای مدت طولانی و چند دوره حکومت، از حق خود چشم پوشید و از اهرم هایی که می توانست استفاده کند، استفاده نکرد. حضرت یکی از مهم ترین دلایل این امر را پیشگیری از بروز خشونت و خونریزی در جامعه ذکر می کند.12

امیرمؤمنان(ع) در حکومت خود به شدت از خشونت و خونریزی پرهیز و ابا داشتند و اساسا خشونت و خونریزی با اهداف و مبانی فکری حضرت سازگار نبود، زیرا هدف ایشان از قدرت و حکومت، ساختن جامعه ای آباد با وفور نعمت بود که در تمام جامعه و نظام سیاسی قوانین عدالت جاری باشد و ضعیف بتواند در چارچوب نظام سیاسی بدون لکنت زبان حقّ خود را از قوی بگیرد.13 بنیان جامعه ای آباد و استقرار عدالت در سطح اجتماع و نظام سیاسی، نه با خشونت و خونریزی که با امنیت و آرامش امکان پذیر است. حتی حضرت از اساس با خشونت و خونریزی موافق نبودند؛ به همین دلیل به فرزندش امام حسن(ع) فرمود: «هرگز کسی را برای مبارزه دعوت نکن»14 و به حاکم مصر سفارش کرد که از صلحی که دشمن، تو را بدان فرامی خواند و رضای خدا در آن است، روی متاب که صلح باعث آرامش سربازان، از بین رفتن غم ها و امنیت شهرها می شود. هم چنین به حاکم فارس نوشت: کار به عدالت کن و از ستم و بیداد بپرهیز؛ زیرا ستم موجب آوارگی مردم می شود و بیدادگری، شمشیر به میان می آورد.15

خوارج مهم ترین و تندروترین گروه مخالف امام بودند. اینان برضد امام علی(ع) به جوسازی و شایعه پراکنی می پرداختند؛ در انظار عمومی به حضرت اهانت می کردند؛ در نماز جماعت امام اخلال ایجاد می کردند و سخنرانی های حضرت علی(ع) را به هم می زدند. خوارج کینه خود را از هر راهی ابراز می کردند و برای مبارزه با حکومت آن حضرت جلسات علنی و سرّی فراوانی تشکیل می دادند. در مقابل این حرکات توهین آمیز و گاه خطرناک و تهدیدآمیز، آن حضرت هیچ واکنش خشونت آمیز و حتی قانونی ای برای دستگیری و مقابله با آنان انجام نمی داد و سهمیه آنان را از بیت المال می پرداخت. حضرت آن ها را راهنمایی می کرد و به بحث منطقی فرامی خواند و تلاشش این بود که آنان را متوجه اشتباهاتشان بکند. تا این که از کوفه خارج شدند، به مناطق اطراف رفتند و دست به اغتشاش و کشتار زدند. به حضرت خبر رسید که «کعب» را کشته و شکم همسر حامله وی را با شمشیر دریده اند و طفل را از رحم خارج کرده، سر بریده اند، حضرت تحمل نکرد و برای استقرار امنیت با لشکری در نهروان فرود آمد. پیکی برای آنان فرستاد و ضمن نصیحت از آنان خواست که از این اقدامات دست بردارند. سپس خود حضرت رفت و با آنان به بحث و استدلال پرداخت که عده زیادی از آنان به راه باطل خود پی بردند، ولی بقیه هم چنان بر عقاید خود و جنگ با علی(ع) پای فشردند و در نهایت جنگ نهروان اتفاق افتاد.16

در تمام دوران حکومت علی(ع) حتی یک مورد سراغ نداریم که ایشان بدون اتمام حجت و قبل از بحث و استدلال دست به شمشیر برده باشند، یا شروع کننده جنگ باشند. در سه جنگ عمده امام، یعنی جنگ های جمل، صفین و نهروان، پس از آن که مذاکرات و رفت وآمدها نتیجه نمی داد و طرفین به توافق نمی رسیدند و در نهایت دو لشکر در مقابل هم صف آرایی می کردند، حضرت آخرین تلاش های خود را برای جلوگیری از جنگ به کار می بستند و برای چندمین بار، لحظاتی قبل از شروع جنگ طرف مقابل را به صلح و مذاکره دعوت می کردند.17 در بیشتر موارد نیز قرآن می فرستاد یا سربازی قرآن را در میدان بالا می گرفت و می گفت که بیایید دست از نبرد برداریم و هرچه این قرآن که مورد قبول طرفین است حکم کرد، بپذیریم. پس از آن که این اقدامات مؤثر واقع نمی شد، در نهایت به یاران خود می فرمود: اول شما شروع نکنید و بگذارید دشمن جنگ را آغاز کند.18 این بدین معناست که اگر طرف مقابل جنگ را شروع نمی کرد، هیچ گاه جنگی اتفاق نمی افتاد.

در جنگ جمل، شماری از سران دشمن را به اسارت گرفتند و نزد حضرت علی(ع) آوردند. اینان افرادی بودند که از قبل برضد حکومت امام توطئه چینی و مبارزه می کردند و تا لحظاتی قبل هم با امام(ع) می جنگیدند و همه می دانستند که به حدی با حضرت کینه دارند که در آینده نیز برضد ایشان مبارزه خواهند کرد و خواهند جنگید. ظاهرا کشتن چنین افرادی نه تنها معقول، بلکه لازم است؛ ولی حضرت علی با این که می دانست اینان از کینه و دشمنی دست برنمی دارند، آنان را آزاد کرد.19

یکی از یاران امیرمؤمنان(ع) در مورد یکی از دشمنان او گزارشی داد و به امام گفت چرا اکنون او را دستگیر و زندانی نکنیم؟ حضرت فرمود: اگر قرار باشد به صرف اتهام مردم را دستگیر و زندانی کنیم همه زندان ها پر می شود. من نمی توانم افراد را پیش از آن که مخالفت و دشمنی آشکار کرده باشند زندان و عقوبت کنم.20 البته در این مورد، مخالفت و دشمنی شخص مذکور آشکار بود ولی منظور امام علی(ع) اقدام عملی و خشونت آمیز برضد حکومت و امنیت ملی بود. حضرت علی(ع) بارها به مردم و حتی مخالفان و دشمنانش می فرمود: من هرگز کسی را به صرف اتهام مؤاخذه، و براساس ظن و گمان کسی را مجازات نمی کنم، فقط با کسی به جنگ خواهم پرداخت که به مخالفت با من برخیزد و دشمنی آشکار کند و در برابر من بایستد. البته باز هم با او نمی جنگم تا هنگامی که او را بخوانم و با او بحث کنم و استدلال های او را بشنوم؛ اگر استدلالی نداشت و از پذیرش سخن حق سر برتافت و هم چنان با ما سر جنگ بود به یاری خدا با او پیکار می کنیم.21 منظور امام از آشکار کردن مخالفت و دشمنی اقدام مسلحانه و خشونت آمیز برضد مردم و امنیت ملی است و آن گروه از مخالفان امام که دست به اقدام مسلحانه و خشونت آمیز نمی زدند، کاملاً آزاد، و از تمام حقوق اجتماعی برخوردار بودند.22

حساسیت فوق العاده علی(ع) به حرمت خون و قبح خونریزی در نامه آن حضرت به حاکم مصر متجلی است که با بیانی رسا و قاطع، بزرگ ترین گناه را خونریزی به ناحق می داند. حضرت به پیامدهای منفی فراوان خونریزی در ابعاد سیاسی، اجتماعی و اعتقادی اشاره می کند و هشدار می دهد که مبادا بخواهی پایه های قدرت و حکومت خود را با ریختن خون محکم کنی که ریختن خون به ناحق، خود موجب تضعیف و تزلزل قدرت و حکومت می شود. سپس به بزرگ ترین و وفادارترین یار و یاور خود مالک اشتر فرمود: اگر کسی را به ناحق کشتی، پیش من و خدا عذری نداری و باید قصاص شوی. فرمایش امام(ع) این گونه است:

و بپرهیز از خون ها و ریختن آن ها به ناروا، که چیزی چون ریختن خون به ناحق آدمی را به کیفر نرساند و گناه را بزرگ نگرداند و نعمت را نبرد و رشته عمر را نبُرد و خداوند سبحان روز رستاخیز نخستین داوری که میان بندگان کند در خون هایی باشد که از یکدیگر ریخته اند. پس حکومت خود را با ریختن خونی به حرام نیرومند مکن که خون حرام ریختن قدرت را به ناتوانی و سستی کشاند، بلکه دولت را از صاحب آن به دیگری بگرداند و به کشتن به ناحق، تو را نزد من و خدا عذری به کار نیاید چه در آن قصاص باید... .23

کشتنِ به حق، از نظر امام علی(ع)، فقط قصاص و اجرای احکام و حدود الهی و مصرّح در قرآن و سنت نبوی بود.

5. اخلاق مداری در جنگ و برخورد با دشمن

انسانی که معتقد به اصول اخلاقی و ارزش های انسانی است، در هیچ شرایطی برخلاف اصول خود عمل نمی کند. البته ممکن است انسان به چیزهایی عادت کند، یا به بعضی شیوه های رفتاری خوبگیرد که در شرایط خاص و بحرانی مجبور شود این عادات و رفتارهای خود را تغییر دهد و به آسانی نیز این کار را خواهد کرد؛ اما اعتقادات و باورهای انسان که به نوعی ریشه در انسانیت او دارند، جزء ماهیت او محسوب می شوند و به آسانی تغییرپذیر نیستند. ایمان به باورهای اخلاقی و پای بندی به اصول و ارزش های الهی و انسانی از این جمله اند؛ زیرا هویت انسان در پای بندی به ارزش ها و اعتقادات اوست و بدون آن ها احساس پوچی و بی هویتی خواهد کرد. علی(ع) انسانی بود که به اصول و ارزش های اخلاقی و انسانی اعتقاد داشت و این باور و اعتقاد موجب می شد که او تحت هر شرایطی اصول خود را زیر پا نگذارد، مگر آن که بخواهد بر سر اصول و ارزش های اخلاقی معامله کند و به بهای قدرت، یا حکومت و یا پیروزی بر دشمن، اصول و ارزش های اخلاقی خود را زیر پا نهد که این کار از شخصیت با عظمت و دامن مقدس ایشان به دور بود. در پای بندی به اخلاق و انسانیت، دوست و دشمن، فقیر و غنی، داخل و خارج، جنگ و صلح و غیر آن تفاوتی نمی کند. انسانِ مقید به اخلاق در هر حال و همه جا مقید است؛ زیرا باورها و اعتقادات اخلاقی، الهی و انسانی با سرشت او سرشته اند.

علی(ع) در جنگ های خود و در برخورد با دشمنانش نیز به اصول اخلاقی و انسانی خود مقید بود. حضرت در جنگ های خود قبل از نبرد به یاران خود سفارش می کرد و حتی در حین جنگ منادی می فرستاد و دستور می داد که هیچ فراری و زخمی را نکشید؛ عورتی را آشکار مکنید و هیچ کشته ای را مُثله نکنید. سپس توصیه می کرد که چون به محل سکونت و اردوی دشمن رسیدید، پرده ای را پاره نکنید و بدون اجازه وارد هیچ خانه ای نشوید و چیزی از اموال آنان را نگیرید مگر اموالی که در اردوگاهشان یافته باشید و هیچ زنی را آزار ندهید؛ هر چند به شما و فرماندهان و نیکوکارانتان دشنام دهد و ناسزا گوید.24 پس از جنگ جمل، صفیه، مادر طلحه حضرت علی(ع) را به شدت مورد توهین قرار داد؛ در حالی که در همان خانه، اتاق هایی همانند مخفیگاه، مملو از مجروحانی بود که با حضرت جنگیده بودند. حضرت نه پاسخی به زن توهین کننده داد و نه متعرض مجروحان شد؛ فقط اشاره ای کرد که می داند این ساختمان پر از مجروحان جنگ است، و گذشت تا لااقل طرف مقابل دست از دشنام و گستاخی بردارد.25

در جنگ صفین، معاویه و لشگریانش بر سر آب اردو زدند و افرادی را گماردند تا مانع استفاده یاران امام علی(ع) از آب شوند. حضرت قاصدی را نزد معاویه فرستاد تا آب را برای استفاده همگان آزاد بگذارند؛ ولی معاویه پس از مشورت با یارانش امتناع ورزید. پس از مدتی سپاهیان امام علی(ع) حمله کردند و با تارومار کردن لشکر معاویه بر آب مسلط شدند. برخی از یاران امام درصدد تلافی بودند؛ اما حضرت به آنان پیام داد که به اندازه نیازتان آب بردارید و بازگردید و آب را برای استفاده همگان آزاد بگذارید. برخی اعتراض کردند که معاویه با ناجوانمردی آب را به روی ما بست، حال که ما بر آب تسلط یافته ایم، نباید آن را برای استفاده او آزاد بگذاریم. ولی حضرت به آزاد گذاشتن آب دستور دادند؛ زیرا بستن آب را حتی بر دشمن عملی غیراخلاقی می شمردند.26 در همین جنگ بُسر بن ابی ارطاة از سرداران معاویه و عمروعاص از نزدیکان معاویه، هنگامی که در نبرد با امام(ع) مغلوب شدند و در آستانه کشته شدن بودند، عورتهای خود را آشکار کردند و حضرت روی برگرداند و از کشتن آنان صرف نظر کرد.27

موارد پای بندی امام(ع) به اخلاق در جنگ بسیار فراوان است و دشمنان ایشان نیز به این امر آگاه بودند. به هر حال، اگر حضرت همانند آنچه مرسوم است در بحران، و جنگ و گرماگرم نبرد بعضی از مسائل را رعایت نمی کرد و قابل سرزنش هم نبود با سرعت و قوت بیشتری به پیروزی می رسید و حتی می توانست با ایجاد رعب و وحشت در دل دشمن از طریق قتل و غارت، روحیه آنان را تضعیف کند و از نبرد بازشان دارد؛ ولی تقید امام(ع) به اخلاق مانع این امر می شد.

در برخورد با مخالفان نیز، حضرت علی(ع) برخورد بسیار اخلاقی و انسانی از خود نشان دادند؛ اگرچه نمی توان مخالف را دشمن نامید. پس از قبول حکومت و بیعت مردم، برخی از صحابه که شمار آنان شاید به ده نفر می رسید، از بیعت سرباز زدند و هر کدام بهانه ای آوردند. بر اساس عرف سیاسی جامعه آن روز، وقتی که مردم و بزرگان جامعه با حاکم بیعت می کردند، افراد انگشت شمار باقیمانده را از هر راه حتی با توسل به زور مجبور به بیعت می کردند؛ ولی حضرت علی(ع) این افراد را به بیعت مجبور نکرد. حتی وقتی که عبداللّه بن عمر از بیعت خودداری کرد، حضرت به او فرمود: ضامنی بیاور که دست به اغتشاش نخواهی زد. گفت: ضامنی ندارم. یکی از یاران امام(ع) اجازه خواست او را بکشد؛ ولی حضرت مانع شد و فرمود: من خود ضامن او هستم.28

پای بندی امام(ع) به اصول اخلاقی و انسانیِ نشأت گرفته از تعالیم الهی اسلام به حدی بود که در مورد قاتل خود نیز سفارش کرد و به امام حسن(ع) فرمود:

اگر زنده ماندم خود می دانم با او چه کنم، و اگر از دنیا رفتم، برای قصاص فقط یک ضربه به او بزنید؛ چون او یک ضربه به من زده است. مبادا او را مُثله کنید یا به بهانه این که رهبر جامعه کشته شده است، دست به خونریزی بزنید و خارج از عدالت رفتار کنید.29

6. تحلیل نگرش امام علی(ع)

نگرش امام علی(ع) به مخالفان و دشمنان، برای حکومت نوپای حضرت علی(ع)، که معاندان و کج اندیشان از هر سو احاطه اش کرده بودند، هزینه بسیار سنگینی به دنبال داشت. آزادی مخالفان و دشمنان نه تنها برای حکومت امام علی(ع) هیچ فایده و پیامد مثبتی نداشت، بلکه هر روز موجب تضعیف بیشترِ آن گردید و طبیعی هم بود؛ زیرا در مخالفت و دشمنی، منفعت پخش نمی کنند. آزادی مخالفان و دشمنان، از دو جهت نظام سیاسی و شخص حضرت علی(ع) را متحمل ضرر و صرف نیرو و انرژی می کرد: اول از این جهت که اولاً: هر مخالف و دشمنی خلاف جهت اهداف و برنامه های گروه حاکم حرکت می کند، یا با انتقاد از سیاست های جاری به تبلیغ برضد حکومت می پردازد، و حاکمان باید به انتقادات پاسخ دهند و با استدلال و منطق آنان را قانع نمایند یا از گرویدن مردم به آنان از راه منطق و استدلال جلوگیری کنند و امام علی(ع) تمام این اقدامات را انجام می داد ثانیا: مخالفان و دشمنان نیز به عنوان انسان از یک بُعد، و به عنوان شهروند از بعد دیگر، دارای حقوق و خواسته هایی بودند که باید مورد توجه قرار می گرفت و هیچ گونه کوتاهی در آن جایز نبود. دوم از این جهت که علی(ع) با مخالفان و دشمنانی جاهل و بی منطق روبه رو بود. گاهی جامعه از سطح رشد و آگاهی بالایی برخوردار است، یا مخالفان و دشمنان حکومت دانا هستند و از سطح معرفت و شناخت بالایی برخوردارند، که در چنین مواردی مشکل کمتر است. اما فاجعه هنگامی است که سطح شناخت و شعور جامعه بسیار پایین باشد و مردم اهل تفکر، تأمل و اندیشه نباشند؛ و از سوی دیگر حکومت با دشمنانی نادان، متعصب، خشک مغز و بی منطق روبه رو باشد. حضرت علی(ع) در چنین جامعه ای حکومت می کرد و با چنین مخالفان و دشمنانی دست به گریبان بود. با منطق و استدلال سخن گفتن در چنین جامعه ای و مدارا کردن با چنین دشمنانی، شاید «آب در هاون کوبیدن» باشد؛ زیرا تکریم کرامت انسانی، احترام به تفکر و اندیشه مردم و به رسمیت شناختن حقوق مخالفان و دشمنان، در چنین جامعه ای راه به جایی نمی برد. اما حضرت علی تفکر خاص خود را داشت و به شیوه های الهی، اخلاقی و انسانیِ خود پای بند بود؛ به همین دلیل هنگامی که تمام تلاش های ارزشمندش راه به جایی نبرد خطاب به مردم فرمود:

شما با زبان منطق اصلاح پذیر نیستید، تنها چیزی که می تواند شما را به راه اصلاح آورد شمشیر و منطق زور است، ولی بدانید من برای اصلاح شما خودم را دچار فساد نمی کنم.30

یعنی حضرت استفاده از زور و خشونت را از سوی حاکمان، حتی برای اصلاح و احقاق حق و عدالت، فساد می دانست و در نهایت هم، تضعیف حکومت و از دست رفتن آن را پذیرفت. تمام تلاش های خود را برای اصلاح جامعه یا شیوه های انسانی و اخلاقی به کار بست، ولی دست به شمشیر نبرد و آزادی مخالفان و دشمنان جاهل خود را محدود نساخت و مردم ناآگاه و متعصب جاهلی را به برگرفتن راه حق و عدالت مجبور نکرد.

به هر حال نگرش تکریم آمیز به مخالفان و دشمنان با آزادی آنان مسأله ای نیست که به نفع حکومت ها باشد و حاکمان را خوش بیاید. در نسبت بین وجود مخالفان و آزادی سیاسی آنان، سه شق مطرح می شود: اول این که حاکمان نالایق باشند، تصمیم گیری ها و عملکرد آنان در مجاری درست نباشد و بر مردم ظلم روادارند. که در این صورت مخالف و آزادی او را برنمی تابند؛ زیرا قدرت و حکومت آنان مستقیما مورد تعرض قرار می گیرد. دوم این که حاکمان شایسته ترین افراد باشند و تصمیم گیری ها و سیاست گذاری ها به بهترین وجه ممکن صورت گیرد و راه آنان به طور مطلق بر حق باشد، که حکومت حضرت علی(ع) این گونه بود. چنین حکومت ها و حاکمانی بجاست که مخالفت مخالفان و دشمنان را نپسندند و آنان را خوش نیاید؛ زیرا موجب کند شدن روند اداره و رشد جامعه می شود. این که چنین حاکمانی در دل خود و حتی در اظهار با زبان، به دلیل کند شدن روند اداره و تکامل جامعه مخالفت مخالفان را ناخوش انگارند، امری منطقی و به جای خود محفوظ است، اما با واقعیت های اجتماعی چه کنند. سیاست تدبیر واقعیت ها و مدیریت امور خارجی است. وجود مخالف در جامعه واقعیتی انکارناپذیر است؛ انسان بودن مخالف نیز امری بدیهی است؛ برخوردار بودن هر انسانی از حقوق اولیه و حقوق سیاسی اجتماعی خود نیز یک امر عقلی است و یکی از اهداف اسلام احقاق حقوق انسان هاست؛ تکریم حرمت و کرامت انسانی نیز یکی از مهم ترین اصول اسلام است. خلقت مخالفان و دادن رزق و روزی آنان هم به دست حاکمان نبوده و نیست و الاّ از روز ازل آنان را خلق نمی کردند و معمولاً حاکمان دوست دارند سر به تن مخالف نباشد هدف حکومت نیز هدایت، تکامل و تعالی مردم است که مخالفان هم بخشی از آنانند.

بنابراین نادیده گرفتن مخالفان، در یک حکومت حق محور و عدالتخواه به معنی نادیده گرفتن حقوق انسان، کرامت انسان، واقعیت های جامعه و بخشی از انسان های جامعه است که مدعی هدایت و تکامل آن ها هستیم و این ها همه با اصول و مبانی اسلام ناسازگار است. بحث این نیست که مخالف بد است و باطل؛ بلکه قبل از بد و خوب یا حق و باطل بودن او، بحث این است که مخالف انسان است و وجود دارد و خداوند او را خلق کرده است و به تبع حق حیاتی که به او داده، از تمام حقوق انسانی و اجتماعی برخوردار است. از سوی دیگر، اگر حکومت اسلامی مدعی هدایت و تکامل و تعالی انسان هاست در درجه اول باید حقوق انسانی و شهروندی همگان را به رسمیت بشناسد و به رعایت آن پای بند باشد، و در درجه دوم با منطق و استدلال با آنان به گفت وگو بنشیند؛ زیرا مهم ترین مبنای هدایت، معرفت و شناخت است و مهم ترین اصل در تکامل و تعالی، خواست و اراده افراد است، افراد تا آگاه نشوند و شناخت پیدا نکنند هدایت نمی شوند و تا نخواهند و نکوشند، به تکامل و تعالی نمی رسند. شناخت یا اراده برای تکامل، اموری نیستند که با خشونت یا محدود کردن آزادی و کارهای مشابه حاصل شوند.

احتمالاً به این دلایل بود که علی(ع) مخالفان خود را مورد تکریم و احترام قرار داد و ذره ای از آزادی های آنان را محدود نساخت و آنان را از کوچک ترین حقوق شهروندی و سیاسی اجتماعی شان محروم نکرد. اگر مردم جامعه ای از شناخت و آگاهی بالایی برخوردار باشند، با حکومتی همچون حکومت حضرت علی(ع) و حاکمی مثل ایشان، نه تنها کوچک ترین مخالفتی ندارند، بلکه با تمام تلاش در راه تقویت آن می کوشند. در میان تمام مخالفان و دشمنانِ علی(ع)، حتی یک نفر انسان باشناخت و مؤمن نمی توان پیدا کرد. مخالفان و دشمنان حضرت یا افرادی بودند که به امام و راه حق او شناخت و آگاهی داشتند، ولی درپی منافع سیاسی، دنیاطلبی و مقام خواهی یا تعصبات قومی و قبیله ای خود و در یک کلام اسیر هوای نفس و برده دنیا بودند؛ یا افرادی مؤمن با نیت های خالص و آماده فداشدن در راه خدا بودند که شناخت و معرفت چندانی نداشتند و با کوته فکری و تنگ نظریِ آمیخته با تعصب دینی و حماقت، به مسایل سیاسی اجتماعی می نگریستند. ولی حضرت علی(ع) حرمت و احترام هر دو گروه را پاس داشت، کرامت انسانی آنان را مورد تکریم قرار داد و حق آزادی آنان را در مخالفت با خودش محفوظ داشت.

شق سوم که در نسبت بین مخالفان و حکومت مطرح می شود این است که حکومت و حاکمان جهت اصلی حرکت شان حق باشد و اهدافی همچون هدایت جامعه، رشد و توسعه و در نهایت سعادت و تکامل و تعالی انسان ها را دنبال کنند. برای چنین حکومت هایی، وجود مخالفان بدون تردید یک لطف و مرحمت الهی است و برای موفقیت آن حکومت، ضروری به شمار می رود. طبیعی است که حاکمان و مدیران در چنین جامعه ای، به لحاظ انسان بودن از خطا و اشتباه مصون نیستند، و به دلیل پیچیدگی اجتماعات و ابعاد نامعلوم قدرت و حکومت، قادر نیستند از تمام نقاط ضعف و روندهای نامطلوب حکومت خودآگاهی یابند و حتی خود را از سقوط احتمالی در برخی ورطه های خطرناک نجات دهند؛ زیرا در درون قدرت هستند و پدیده ها را فقط از آن زاویه تحلیل می کنند و عقلاً و منطقا قادر به درک و تحلیل برخی دیگر از ابعاد و زوایای پدیده ها نیستند. این جاست که مخالفان حکومت و حاکمان، نقش فرشته نجات را ایفا می کنند؛ زیرا روی نقاط ضعف و نارسایی ها دست می گذارند و این بهترین فرصت برای حاکمان در جهت اصلاح امور است. وجود مخالف بقا و استمرار نظام را تضمین می کند و وجود دو یا چند گروه مخالف، که هدف کلان مشترکی دارند و هر کدام چندصباحی قدرت را در دست می گیرند و همیشه در حال نقد و انتقاد از یکدیگر هستند، بهترین سازوکار برای جلوگیری از انحطاط و عقب ماندگی جامعه و تضمین رشد و تعالی آن به شمار می رود. اگر وجود مخالف هیچ فایده ای دربر نداشته باشد و شرایط به گونه ای باشد که امکان هیچ گونه بهره گیری مثبت از وجود مخالف فراهم نیاید، باز هم نمی توان آنان را به عنوان یک واقعیت خارجی و انسان هایی که گوهر کرامت انسانی شان قابل تکریم است و از تمام حقوق انسانی و شهروندی برخوردارند نادیده گرفت و آزادی هایشان را محدود کرد. شخص علی(ع) و حکومت ایشان، دارای ویژگی های منحصر به فردی بود که هیچ حاکم و حکومتی نمی تواند آن ویژگی ها را در آن حد بالا و به آن شکل جمع کند. تاریخ نیز تاکنون چنین حاکم و حکومتی به ما نشان نداده است. از سوی دیگر به دلیل رشد جوامع انسانی، انسان های امروز بسیار رشدیافته تر و دارای بصیرت بیشتر از جامعه زمان امام علی(ع) هستند و مخالفان نیز بسیار آگاه تر و معقول تر از مخالفان حضرت(ع) هستند. به عبارت دیگر حاکمان و مدیران دنیای امروز از نظر تفکر، بینش، شناخت، مدیریت و... بسیار پایین تر از حضرت علی(ع) هستند به حدی که شاید قابل مقایسه نباشد و مردم و مخالفان بسیار آگاهتر و رشدیافته تر از مردم و مخالفان امیرالمؤمنین علی(ع) هستند. بنابراین شایسته است در حکومت های امروزی، مخالفانِ دارای آزادی سیاسی، به مراتب بیشتر از مخالفان آن حضرت باشند.

پی نوشت ها:

1. محمد بن محمد بن نعمان (الشیخ المفید)، الارشاد (بیروت: دارالمفید، 1414ق / 1993م) ج1، ص247؛ دکتر سیدجعفر شهیدی، ترجمه نهج البلاغه (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1371) خطبه 33، ص34 و خطبه 173 ص79 و خطبه 224 ص259؛ جمال الدین محمد خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، مقدمه و تصحیح و تعلیق: میرجلال الدین حسینی ارموی (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1360) ج3، ص239، و ج5، ص153، 168، 338 و 339.

2. احمد بن محمد مقدس اردبیلی، حدیقة الشیعه (تهران: انتشارات علمیه اسلامیه) ص324؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ (بیروت: دار صادر، 1285ق / 1965م.) ص196؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار (بیروت: مؤسسة الوفاء، 1403ق / 1989م) ج41، ص116117؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الطبری (بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1989م) ج3، ص459.

3. محمد بن محمد بن نعمان الشیخ المفید، الجمل (بیروت: دارالمفید، 1414ق/ 1993م) ص166167.

4. ابراهیم بن محمد بن ثقفی کوفی اصفهانی، الغارات (تهران: انتشارات انجمن آثار ملی، 1355) ج1، ص335.

5. نصر بن مزاحم المنقری، پیکار صفین، پرویز اتابکی (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1370) ص716717؛ محمد بن جریر الطبری، همان، ج4، ص39 و 4548؛ علی بن حسین المسعودی، مروج الذهب، ابوالقاسم پاینده (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1370) ج2، ص391 و 394 و 404407؛ شهاب الدین احمد نویری، نهایة الارب، محمود مهدوی دامغانی (تهران: انتشارات امیرکبیر، 1364، ص209218؛ محمود صلواتی، خارجیگری (تهران: نشر دانش، 1365) ص114150.

6. دکتر سید جعفر شهیدی، ترجمه نهج البلاغه، خطبه 206، ص240.

7. ابوالحسن علی بن عیسی بن ابی الفتح اربلی، کشف الغمّه فی معرفة الائمه(ع) (بیروت: دارالاضواء، 1405ق / 1985م) ص133134؛ ابوالحسن علی بن حسین المسعودی، همان، ج2، ص405.

8. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 420، ص437.

9. محمود صلواتی، همان، ص114150.

10. محمد بن جریر طبری، همان، ج3، ص544؛ عباس محمود العقاد، عبقریة الامام علی(ع) (بیروت: مکتبة العصریه، 1286ه. 1967م) ص21.

11. ابن عساکر، الامام علی بن ابی طالب(ع) (من تاریخ مدینة دمشق) تحقیق الشیخ محمدباقر المحمودی (بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1395ق / 1975م) الجزء الثالث، ص8494.

12. همان، ص92.

13. نهج البلاغه، نامه 53، ص336.

14. عباس محمود العقاد، همان.

15. نهج البلاغه، نامه 53، ص338.

16. محمود صلواتی، خارجیگری (تهران: نشر دانش، 1365) ص114150؛ نهج البلاغه، خطبه 122، ص120.

17. سبط ابن الجوزی، تذکرة الخواص (تهران: مکتبه نینوی الحدیثه) ص69.

18. ابوالحسن علی بن حسین المسعودی، همان، ج1، ص763 و 718؛ احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی (بیروت: دار صادر) ج2، ص182 و 94؛ نصر بن مزاحم المنقری، همان، ص75، 207، 255، 432، 530؛ محمد بن محمد بن نعمان الشیخ المفید، الجمل، ص339؛ محمد بن جریر الطبری، همان، ص517520؛ ابی حنیفه احمد بن داود الدینوری، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر (قاهره: دار احیاء الکتب العربیه، 1960م) ص147؛ ابوجعفر محمد بن عبداللّه اسکافی معتزلی، المعیار والموازنه، محمود مهدوی دامغانی (تهران: نشر نی، 1374) ص140.

19. نهج البلاغه، خطبه 73، ص55؛ محمد بن محمد بن نعمان الشیخ المفید، الجمل، ص339؛ عباس محمود العقاد، همان، ص200.

20. محمد بن ابراهیم بن ثقفی کوفی اصفهانی، همان، ص335.

21. همان، ص372.

22. ر.ک: همان، ص329372.

23. نهج البلاغه، نامه 53، ص339.

24. شهاب الدین احمد نویری، همان، 152155 و 178؛ ابی حنیفه احمد بن داود الدنیوری، همان، ص151؛ محمد بن جریر الطبری، همان، ج3، ص518.

25. محمد بن جریر الطبری، همان، ج3، ص544.

26. نصر بن مزاحم المنقری، همان، ص219222 و 253؛ سبط ابن الجوزی، همان، ص8889.

27. شهاب الدین احمد نویری، همان، ص203204.

28. ابن اثیر، همان، ج3، ص320؛ احمد بن ابی یعقوب، همان، ج2، ص178؛ محمد بن محمد بن نعمان (الشیخ المفید) الجمل، ص9496.

29. ابن اثیر، همان، ص390391.

30. محمد بن محمد بن نعمان (الشیخ المفید) الجمل، همان، 272273 و 281؛ نهج البلاغه، خطبه 69، ص53.



1 عضو هیأت علمی پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر