حجتالاسلام
احمد آکوچکیان، رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک توسعه در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی
قرآن (ایکنا) در خصوص ارزش تعالیم اسلام و پیامبر اکرم(ص) در ارتباط با اداره
حکومت و مدیریت جامعه در دنیای مدرن گفت: ما باید شخصیت پیامبر اکرم (ص) را در سه
سطح ببینیم: یک سطح به مثابه یک انسان که دارد زندگی میکند و عملکردهایی دارد؛
عملکردهایی که به عنوان یک انسان تکاپو کننده میتواند مرجع فهم انسانشناسانه ما
باشد. از این حیثیت، پیامبر اکرم یک معلم زندگی فردی است. یک حیث دیگر پیامبر، موضوع
وحی آوری اوست که در وحی قرآنی گزارشگر قرآن کریم است. از این دیدگاه، ما پیامبر
را از موضع گزارش او از وحی قرآنی تحلیل میکنیم. به این خاطر سوال میکنیم که آیا
قرآن کریم ظرفیت ورود به دنیای جدید را دارد یا نه؟ آیا وحی نبوی ظرفیت ورود به
دنیای جدید را دارد یا نه؟ الگوی وحی تنزیلی قرآن کریم که متناسب با تطور زمان
وارد شده است، دقیقا متناسب با همین منظور است. یعنی رویکرد آیندهنگار تحول از
موضع ساخت تنزیلی قرآن کریم.
وی افزود: اما
بُعد سوم شخصیت پیامبر اکرم، جایگاه ایشان به عنوان مدیر اجتماعی و ایجاد کننده یک
جنبش انبیایی و تحقق بخش آن در ذیل یک مدنیت معین اجتماعی در مدینهالرسول است. از
این دیدگاه، پیامبراکرم حکم یک نمونه علمی اجرایی است که نشان میدهد چگونه میان
حوزه وحی قرآنی و عقل مستقل پیوند ایجاد کنیم تا بتوانیم آن الگوی عملیاتی قرآن
کریم را در ذیل یک بازه زمانی معین حاکمیتی پیاده کنیم. حضرت رسول در 13 سال در مکه
نیرو تربیت میکند. منابع انسانی شکل میدهد. در 10 سال حضور در مدینه، مدیریت منابع انسانی و سازماندهی
حاکمیتی را پیشنهاد میکند. به همین خاطر شما مشاهده میکنید که پیامبر اکرم در
سومین وصف شخصیت خودش یک نماد مرجعیت است. راهگشای تبدیل الگوی پیشنهادی تحول قرآن
کریم برای عینیت زندگی تحولی است. زندگیای که ممکن است در هر دورهای اتفاق
بیفتد. ایده الگوی تنزیلی پشتوانه مرجعیت سنت نبوی است. پیامبر اکرم مدلی برای
مدیریت منابع اجتماعی و حاکمیتی داده است، نه این که صرفا حاکم اجتماع بوده باشد.
وقتی میگوییم سنت نبوی، سنت یعنی الگوی قابل اقدام؛ الگوی مرجع. رسول اکرم در
شیوه مدیریت اجتماعی و تربیتی و نیروی انسانی، مدلی را بنیان گذاشته است که در
دورههای زمانی مختلف، ظرفیت اجرایی خود را حفظ میکند. همانگونه که شما مشاهده
میکنید پس از چندین سده، بیش از هزار و سیصد سال، انقلاب اسلامی به نام جنبش
عاشورا اتفاق میافتد. انگار عاشورای سیدالشهداء در سال 57 انقلاب اسلامی اتفاق میافتد.
تربیت منابع انسانی و مدیریت حاکمیتی نیز به همین قرار قابل پیاده سازی مجدد است.
منتهی ما باید به مدد روش شناسی استنباط، استنتاج و استطباق کوشش کنیم آن مدل
اتفاق افتاده آن دوره را به زبان جامعه و به زبان مسئلههای جهان جدید تفسیر ،
پیاده سازی و پیشنهاد کنیم.
وی در پاسخ به
این سوال که با توجه به شئون مختلف شخصیت پیامبر، چگونه میتوانیم گزارههایی که
از ناحیه ایشان به دست ما رسیده است را از حیث جهتی تفکیک کنیم اظهار کرد: ما دو
علم رجال و درایه داریم که میگوید اول باید بیابیم که سند روایت درست است یا نه؛
این مطلب از نبی صادر شده است یانه. دوم
اینکه روایت به حیث مفهومی و معنایی چه میزان دامنه تفسیر دارد. سوم این که به کمک علوم دیگر، شامل علوم درون
دینی مثل علم فقه، علم کلام، علم اخلاق و علوم برون دینی مثل روان شناسی و جامعه
شناسی دریابیم که به چه میزان این روایت ظرفیت دیده شدن در جهان جدید را دارد. به
همین خاطر ما نیازمند سه سطح پژوهشی هستیم: اول بررسی اصالت استنباطی و استنادی و
معنایی سند به کمک علم رجال و درایه. دوم بررسی دامنه مفهومی این تعالیم به کمک
علوم درون دینی و برون دینی. سوم این که به کمک مدیریت تحقیق و توسعه، در مقام عمل،
ظرفیت پیاده سازی آن مدل را به موضوع داوری و تحلیل بگذاریم و در عمل دریابیم چه
میزان آن تعالیم متناسب با مقتضای جهان جدید قابلیت پیاده شدن دارد. لذا فهم و
شناختِ مقتضیاتی به ما کمک میکند که دریابیم این تعلیم، تعلیمی مستقل از عینیت
بیرون اما فراتاریخی و ناظر به بیرون است یا خیر. دیگر این که به چه میزان به شأن
نزول و اتفاقی که در دورهای افتاده است وابسته است، که در این صورت لزوما نمیتواند
مبنا و مرجعی برای امروز ما باشد.
رئیس مرکز
تحقیقات استراتژیک توسعه در خصوص موانعی که دستیابی ما را به الگوی مدیریتی
پیامبراکرم به تعویق میاندازد خاطر نشان کرد: موانع متعددی وجود دارد: نخست، کاستیهای
روش شناسی. ما هنوز روشهای پژوهشی کافی نداریم. دوم این که همچنان گذشتهنگریم.
سوم این که همچنان به رویکرد داد و ستدی بین علوم درون دینی و علوم برون دینی
توجهی نکردهایم. چهارم، پذیرای رفتار دیالکتیکی میان نظر و عمل و عمل و نظر نبودهایم.
پنجم، قدردان انگیزشی ظرفیتهای ملی و ایمانی خودمان نبودهایم. ششم، حوصله و
صبوری لازم برای عملیاتی سازی این مدلها را نداشتهایم. هفتم، پشتیبانی لازم
حاکمیتی را در اختیار نداشتهایم. هشتم، منابع انسانی لازم برای این که آدمهای
نخبهای بیایند و مولّد دانش و نظر باشند نداشتهایم.
وی در رابطه با نقش انقلاب اسلامی در تسهیل این موانع افزود: ما در دوره اوایل
انقلاب یک منحنی رو به بالا داشتیم. اما چون پایههای نظری لازم را در دهه های
بعدی ایجاد نکردیم، میتوانیم بگوییم الان در آن دوره فروکاهشی و شیب به سمت پایین
این منحنی هستیم. دلیلش هم مربوط به شخص یا جریان خاصی نیست. متاسفانه جریان
موجود، جریانی است که عملا قدرناشناس ظرفیتهایی است که وجود داشته و میتواند به
نوعی زمینه ساز آینده تحولی کشور باشد.