خطبه اول
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلوه والسلام علی رسول الله و علی آله و الائمه المعصومین.اعوذبالله من الشیطان الرجیم.الا بذکرالله تطمئن القلوب.
اوصی عبادالله بتقوی الله و التباع اوامره.
خداوند به ما توفیق بدهد که راهمان را با پناه بردن به تقوا و پرهیز از محرمات به سوی خداوند نگهداریم و از شر شیطان جن وانس, خداوند به ما پناه بدهد.
یکی از فصل های مهم علم اخلاق از دید قرآن که فوق العاده قرآن به آن توجه دارد که شاید مبنائی ترین فصل اخلاق است, مساله ذکر و یقظه و بیداری و در مقابلش غفلت و از خودبیگانگی است.
گرچه معمولا در اخلاق کلاسیک ما این بحث خیلی باز نشده و به اختصار عبور شده و شاید بیشتر این بحث را در علم عرفان و در مقدمات حرکت به سوی خدا و سلوک بشود پیدا کرد و آنجا در نظر علمای علم عرفان, بعضی از مواقع به عنوان منزل اول و گاهی به عنوان منزل دوم روی یقظه و ذکر و یا ذکر حساب می کنند اما واقعا یکی از بحثهای کاملا جدی و مادر است در زندگی خود ما و همه, و یکی از معجزات قرآن است.اینکه قرآن چطور می رود سراغ آن نقاط حساسی که زندگی بشریت را در همه شرایط می تواند تحت تاثیر قرار دهد.یک تعریف مختصری از ((ذکر)) بکنیم, بعد نکاتی را عرض می کنم و باز تاکید می کنم که بحثهای اخلاقی که می کنم فقط فهرست است که اینجا صحبت می کنم و امیدم از این بحثها این بود که درجامعه, این حالت را در جامعه به وجود بیاورند که جویندگان احساس نیاز بکنند و سراغ بحثهای اخلاقی بروند.
این امکان برای ما مثلا نیست که وقتی بحث ذکر رااینجا مطرح می کنیم, همه ابعاد این بحث را توضیح بدهیم.اگر بخواهیم اینکار رابکنیم خطبه های طولانی وقت می گیرد.خوبم هست, هر بحث و هر گوشه ای هم خوبه ولی حالا اینجا, این بحثها, در این مقدار زمان نمی گنجد.فقط راهی است که بنده نشان می دهم چون بحث قرآنی است و دارم قرآن را و آن نقاط حکمت عملی اش را در جامعه مطرح می کنم.ذکر و ذکر هم می تواند به لفظ توجه داشته باشد هم به قلب, به زبان مربوط باشد و یا به دل.آن که من الان بحث می کنم, نوعا آن ذکری است که بیشتر قلب است.ذکری که در زبان است, تنها یک ورد و دعا و خواندن و قرائت و اینهاست.اما آن که محتوای اصلی ذکر است, آن در دل انسان است که یاد است, توجه است , هوشیاری است, بیداری است.آماده باش است در ذهن انسان که این خیلی اهمیت دارد.که نقطه مخالف آنهم غفلت است انسان گاهی از حقایق آنچه که در اطرافش می گذرد, حتی خودش و شرایطی که محفوف به آن است عفلت می کند و در غفلت به سر می برد و این بدترین حالت است و از نظر قرآن, حالت خوب این است که انسان همیشه توجه داشته باشد که در چه شرایطی هست این یک درس مهم اخلاقی, سیاسی, اجتماعی است و واقعا می تواند یکی از پایه های علوم تربیتی باشد.ما اگر می توانستیم این حالت را و مردم را حساس کنیم, حالت هوشیاری و یقظه و بیداری را در جامعه مان به روز نگهداریم, خیلی کار با ارزشی بود.در قرآن حدود سیصد مورد با لفظ ذکر و مشتقات ذکر, این مضمون آمده است.حالا هر صفحه ای شما می توانید یکی, دو مورد در قرآن پیدا کنید.غفلت هم که نقطه مقابلش است, چهل, پنجاه مورد آمده البته الفاظش والا محتوای این مضمون در هر آیه ای و در اکثر آیات انسان می تواند پیدا کند.اصولا می دانید یکی از اسامی قرآن ذکر است, خود قرآن ذکر است, مجموعه قرآن ذکر است و نماز ذکر است.هدف انبیا از بسیاری همین آیات استفاده می شود که ذکر است, توجه دادن و هوشیار کردن است چون در فطرت ما, راه خدا هست.اشکالی که پیدا می شود این است که مااین فطرت خدائی مان رابا غفلت می پوشانیم, فراموش می کنیم و گرد و غبار نفسانیات و شهوات و تمایلات و تعصبات و آن انگیزه های شیطانی, می پوشاند آن نورانیت را و ضعیف می کند و وظیفه مهم انبیا این است که بیایند این حالت هوشیاری و بیداری را در انسان دوباره تجدید کنند و جالب است برای ما که خیلی روشن از فلسفه عبادات می توانیم بفهمیم که اصولا عبادات.برای ذکر است.ذکر به معنای محتوائیش عرض می کنم.یعنی برای این است که انسان حالت بیداری و هوشیاری نسبت به شرایطی که دارد, پیدا کند.نماز, یکبار شما از اول الفاظ اقامه تا سلام نماز را مرور کنید.می بینید که همه آن یادآوری است.و انتخاب آن کلمات و جملات و حرکات نماز نظیر قیام و قعود, سجده و رکوع و حالاتی که در نماز هست, همه اینهایک مجموعه ای است که خداوند طراحی کرده برای هوشیاری و بیداری و ذکر.
ذکر محصول ذکر است.یعنی اگر ما یاد داشته باشیم, آن چه که بدست میآوریم ذکر است.ولی غفلت نقطه مقابل آن است که انسان بکلی یک واقعیت را فراموش کند.حالا چه چیزی را بیاوریم.خیلی چیزها هست منتها حالا من چند نکته مهم آن را عرض می کنم.انسان خودش را ارزیابی کند که کی هستم, در این دنیا یک انسان اگر خودش را ارزیابی کند, همین کافی است که راه خودش را گم نکند.از کجا آمده ایم پیچیدگی های وجود خودمان راکه می توانیم آن را بفهمیم دیگر, بیداریمان, خوابمان را, نیازهای جسمیمان را و چیزهایی را که خداوند در جهان گذاشته برای اینکه این نیازهای ما را تامین کند, توالد و تناسل را و همه حرکاتی که انسان در زندگیش دارد و خودش را مطالعه کند, آنهایی که با سواد هستند خیلی عمیق می توانند مطالعه کنند و آنهایی هم که سطحی هستند باز حداقل می توانند خودشان را ارزیابی کنند ما از کجا آمده ایم و به کجا می خواهیم برویم.مقایسه خود انسان باجهان, این جهان با این عظمت, آسمانها, زمین, دریاها, کوهها و اسراری که ما نمی فهمیم, ذراتی که میلیونهای آنها را جمع کنیم, تازه قابل رویت نمی شود از آنجایی که خیلی ریز است و در هریک از این ذرات چه اسراری خوابیده است, شکافتن چند تا از اینها تبدیل می شود به بمب اتمی که دو شهر ژاپن را آنطور ویران کرد.بعد همه این دنیا با این ذرات و با این کراتش در مقابل آخرت به تعبیر قرآن, یک چیز کوچک است.جمعیت دنیا, تاریخ دنیا, گذشتگان دنیا, آیندگان دنیا, بعد آنهایی که ایمان دارند و خدا را قبول دارند از این راهها, به خدا هم می رسندو عظمت خدا و ضعف انسان را به عنوان یک موجود بسیار ضعیف, بعد زندگی دنیا و آخرت را که همه عمر مثلا هشتاد ساله ما, به اندازه یک لحظه و چشم به هم زدن اگر بخواهیم مقایسه کنیم, نسبت به زندگی آخرتمان نخواهد بود.یک زندگی ابدی و لذات و زجرهای آخرت هم قابل مقایسه با این دنیا نیست.بسیار عمیق تر است, بسیار شدیدتر است هم چهره هایش و هم عقب ماندگی هایش و عذابش, جهنم را و بهشت را, ملائکه را و انسان اینها را برای همه ما مقدور است, فکر کند وخودش را ارزیابی کند و ببیند که ماچه هستیم.چرا آمدیم, چرا هستیم, کجا می خواهیم برویم, عاقبت چه می شود و اگر انسانی با اینها خودش را ارزیابی کند و خدا و خودش را و آخرت را و شیطان را و وسوسه هایی که در وجود خودمان می بینیم حالا یا از درون خودمان و یا از القا شیاطین خاصی که خداوند آنها را معرفی کرده و بما دست می دهد یک مجموعه این مسائل را با هم ببینیم, یک حالتی باید به انسان دست بدهد که این حالت همان ذکر است و سازنده است و ما با این حالت می توانیم خودمان را اصلاح کنیم و خودمان را رو به خوبی داشته باشیم و جلوگیری کنیم از تبعات سوئی که غفلت از آن حالت برای انسان پیش میآید.الا به ذکر الله, من از آن سیصد مورد قرآن, چندتایش را بخوانم.الا به ذکر الله تطمئن القلوب که اول صحبتم آنرا خواندم.این ذکر خداست و با همین ویژگی هایی که عرض کردم.این یاد از خداوند است که قلب انسان را مطمئن می کند و انسان را آسایش و آرامش می دهد.قد افلح من تزکی و ذکر اسم ربه فصلی.با ذکر خدا, انسان به سعادت می رسد.آنطور نیست که فقط با یک الله و یا تسبیح بگوییم, به سعادت می رسیم.این ذکر همان حالتی است که عرض می کنم.اگر ما با این حالت, خودمان را تنظیم کنیم به سعادت می رسیم و توجه کنیم به امروزمان و آینده مان و سعادتمان و دنیایمان و آخرتمان و دشمنمان و دوستمان و دوست ما واقعا کیه, آیا خداست, آیا پیغمبر است, آیا قرآن است, آیا این نماز است, آیا مساجدند یا نه, شیاطینند, مراکز فسادند و آنهائی که ما را دائما می کشانند به طرف فساد و دعوت می کنند به نکبت و بدبختی آیا اینها دوست ما هستند.به اینها دل ببندیم یا به خدا دل ببندیم.علی بن ابیطالب(ع) می فرماید:((غفلت, بدترین دشمن است)) خب غفلت که یک حالت عدمی است اما هیچ دشمنی از این برای آدمی بدتر نیست که فراموش کند که چی هست, کجا هست و چه موقعیتی دارد و آینده اش چه می خواهد باشد و در مقابل یاد و بیداری یقظه بهترین دوست صمیمی انسان است که انسان را به آن راهی که خداوند خواسته می برد.داستان معروفی است که تقریبا همه مومنین و مسجدیها می دانند از فضیل بن عیاض که در بدترین حالی که بنا بود, بدنرین نوع گناه را مرتکب بشود, در شرایط بدی, با یک آیه قرآن که از خانه همسایه که صدائی بلند شده بود, به گوشش رسید, تغییر حالت داد و راه خدا را انتخاب کرد که همین آیه ایست که داستان را می گویم که الم یان للذین آمنو, ان تخشع قلوبهم لذکرالله.یعنی همین حالتی که همراه ذکر و یاد, قلب انسان هم خاشع و خاضع می شود و آماده پذیرش حق می شود و جلوی کارهای انحرافی را می گیرد, در عوامل غفلت معمولا آنهایی که می شمارند می گویند یکی از آن غرور است, تکبر است, خودخواهی است, جهل به واقعیات جهان است, و این چیزها را انسان از خودش دور کند, حالت خشوع و حالت ذکر و یاد و قرب به خداوند پیدا می کند.این که عرفا تکیه می کنند, نظر امام راحلمان این بود که یقظه اولین گام سلوک است ولی بعضی از عرفا نظرشان این بود که نه, اول خداشناسی و خودشناسی است و بعد نوبت یقظه می رسد که قابل جمع این نظر, یعنی این ها با هم است.انسان اگر خدا را و خودش را یک قدری که مقدورش است بشناسد, حالت ذکر و یقظه به وجود میآید و اینها از هم جدا نیست.نمی شود انسان خدا را بشناسد و خودش را نشناسد و حالت هوشیاری و بیداری و آماده باش در وجودش پیدا نشود.و نمی شود این حالت پیدا بشود و انسان خدا را نشناخته باشد این ها با هم هستند حالا بعضی از عرفا جدا کرده اند, ریز کرده اند و امام راحل در اظهاراتشان معمولا اینطوری بود که می فرمودند یقظه اولین گام است وقتی که ما هوشیار شدیم, آماده شدیم و خودمان را شناختیم و جهان بینی درستی پیدا کردیم, جهان بینی هم مخصوص حکما و فلاسفه و بزرگان نیست.همه می توانند این جهان بینی را داشته باشند, منتها هرکسی در محدوده تفکرات خودش و سطح علم خودش, راه رسیدن به خداوند به اندازه عدد همه موجودات است و محدود نیست.هرکسی از طریق وجود خودش می تواند به خداوند برسدو این حالت یقظه را پیدا کند, بیداری را پیدا کند.بهرحال بنده فکر می کنم یکی از بحثهای بسیار بسیار مهم علم اخلاق که انتظار داریم برادران واعظمان و کسانی که مسئولیت تربیت بچه ها را برعهده دارند چه در دانشگاهها و چه در مدارس و مساجد سعی کنند در وجود خود انسان این واعظ بزرگ را خلق کنند این حالت وجدانی اگر خلق شد در انسان, خودش انسان را هدایت می کند.برای چنین کسی نماز یک طور معنا دارد, همه کلمات نماز, همین موقعیت را تشریح می کند, تحرکات نماز رکوعش, سجده اش, آرامش و اطمینانش و تحریمش یعنی وقتی که تکبیره الاحرام می گویید دیگر خودتان را از جاهای دیگر قطع می کنید و در یک محوطه خاص نگهمیدارید که هرکاری غیر از نماز را منافی با این حالت می دانید و این حالت ویژه ای که نماز برای نمازگزار گذاشته است, انسان را در آن وضعی قرار می دهد که خداوند می خواهد.روزه همین است, حج همین است, جهاد همین است, انفاقات همین است, تمام اینها انسان خودش را درست ارزیابی کند و گام مناسب را در مسیری که خداوند برای سلوک و رسیدن به مقام قرب الهی قرار داده برساند.
بسم الله الرحمن الرحیم
انا اعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر ان شانئک هو الابتر
خطبه دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلاه والسلام علی رسول الله و علی علی الامیرالمومنین و علی صدیقه الطاهره و سبطی الرحمه و علی بن الحسین و محمدبن علی و جعفربن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمدبن علی و علی بن محمد والحسن بن علی والخلف الهادی المهدی(عج) صلوات الله علیهم اجمعین.
با تاکید بر حفظ جوهره تقویت نکات قابل توجهی را در رابطه با مناسبتهای هفته عرض می کنم.
اولین مناسبت مساله تنفیذ حکم ریاست جمهوری است که دیروز توسط رهبر معظم انقلاب انجام شد که مرحله مهمی در مدیریت کشور است و در قانون اساسی براساس دیدگاه مکتب اهل بیت(ع) تعیین شده است.
و مشروعیت مدیریت و ولایت مجریان و مدیران را ناشی از اختیاری که پیامبر اکرم(ص), از طرف خداوند این حق را برای افرادی خاص در یک مقطع در مقطع حضور ائمه اهل بیت ائمه منصوص و در غیبت آنها بصورت عمومی و کلی با شرایطی برای افرادی قرار داده است.
و ما بنا داریم بر معیار فقهی و کلامی به عقیده مکتب اهل بیت که هم توجه به مردم دارند و حقی است برای مردم و مردم, مسئولان و مدیران خودشان را انتخاب می کنند و هم حقی برای معارف دینی و عقائدمان می باشد که این در چارچوب همان معیارهایی است که در مکتب ما جزو عقاید ماست.و این مقوله تنفیذ از زمان حضرت امام(ره) در قانون اساسی براین اساس تنظیم شده و کاملا یک حرکت عقیدتی, ایمانی, اسلامی, انقلابی و مردمی است.
نکته دیگری که در مراسم تنفیذ اظهارات رهبر انقلاب بود که انصافا با همان سیاستهای کلی مشخصشان اولویت های کار مسئولان کشور اعم از دولت, مجلس, قوه قضائیه و دیگران را مشخص کردند و توجه به مراعات حدود و ثغور اسلامی و احکام اسلام را که انقلاب ما برای همین بوده و مردم ما از اول به این دلیل وارد میدان شده اند و هستند و مساله معیشت مردم, چیزی است که قرآن و اسلام و همه معارف تکیه دارد بر آن باید دنیای مردم را براساس معیارهای دینی آباد کنیم و زندگی مردم را با شرایط زمان متناسب گردد و هم مسائل اخلاقی و اجتماعی جامعه را که مبارزه با فکر اباحی گری و آلوده کردن محیط زندگی اسلامی به وارداتی که معمولا از مکاتب فاسد مادی غرب و الحادی به ایران میآید و آمده به مبارزه بپردازیم تا انشاالله شاهد تحقق نظرات ایشان و سیاستهائی که حق مکتب ولایت می باشد و تکلیف ایشان است تا مشخص کنند, مشخص کرد.
یکی از مناسبتهای دیگر این هفته سالگرد نهضت مشروطه است و به نظر ما یکی از کارهای خوبی که مشروطه را اینگونه به وجود آمد, تضعیف شد و تحقیقا معدوم شد و مردم ما باید این تاریخ را بدانند این تاریخ آموزنده ای برای جامعه خواهد بود و در این مقطع کم صحبت شده است و باید قدری بیشتر باز صحبت شود البته بعضی ها قصد دارند آنچه که در مشروطه گذشت و در انقلاب اسلامی می گذرد را کاملا منطبق کنند, اما اینجوری نیست و تفاوتهای بسیار اساسی وجود دارد.
انقلاب اسلامی را شما خودتان دیدید و می دانید واقعا مردم نظراتی پیدا کردند و براساس محوریت دین مردم به صحنه آمدند و علما پیشتاز آن بودند و مردم رژیم پهلوی را ساکت کردند و آنها را بیرون راندند و به کلی از تاریخ ایران حذف شدند و یک نظام 2500 ساله شاهنشاهی ارثی خاص را منسوخ کردند و این انقلاب کامل بود در صورتی که مشروطه چنین نبود.
مشروطه فشاری بر گرده سلاطین قاجار آوردند و آنها خودشان تسلیم شدند و شباهتی که وجود دارد آنجا هم علما و روحانیت پیشتاز بودند و مردم هم مقداری آنها را همراهی می کردند به تحصن در شاه عبدالعظیم و جاهای دیگر کشید ولی خوب بیشتر حالت حرکت از بالا بود نه موج عظیم مردمی که شما در انقلاب شاهد آن بودید و بعد هم مردم آن موقع خواستار حذف حکومت قاجار نبودند در اول عدالتخانه می خواستند که تبدیل شد به مجلس و مشروطه شد.
خاندان قاجار و شاه قاجار ماندند و یک بحثی هم وجود دارد که در آن موقع خارجیها چه نظری داشتند, روسها و امپراطور روس به شدت مخالف بود ولی در مورد انگلستان بحث هائی است و بعضی ها می گویند آنها هم در واقع مخالف بودند منتهی در یک حرکتی برای اینکه می دانستند این اتفاق می افتد خواستند در قدم بعدی حضور داشته باشند و نفوذ کنند که چنین نیز کردند.
شباهت مهمتری که وجود دارد حضور علما است و حضور کمرنگ فرنگ رفته ها و چپی ها یعنی کمونیستهای آن زمان و طرفداران بلشویکها و قطعه دوم مساله ای است که اتفاق افتاد و قادر به حفظ دستاورد نشدند که این بیشتر باید مایه عبرت ما باشد البته متناسب با زمان و آن زمان, دوره کنونی فرق داشته ولی از این جهت شبیه به هم می باشد.آنها نتوانستند حفظ کنند و در همان قدمهای اولیه اختلاف به وجود امد و غربیهای آن موقع, دولت انگلیس که خیلی نفوذ داشت به نفع فرنگ رفته ها و غردینی ها موضعگیری کرد که این مساله مهم و برای ما عبرتآموز است.تعدادی روزنامه به سرعت خلق شد که آن روزنامه ها خیلی بد عمل کردند و کاری کردند که مومنین, متدینین, مسلمانان و روحانیت که حامی مشروطه و مجلس بودند دلسرد شده و کنارگیری کردند و میدان خالی شد برای کسانی که صلاحیت نداشتند و وابسته بودند و اتفاقی افتاد که می دانید.البته آن موقع چیزهای دیگری هم که بسیار موثر بود مثل قبائل و شرایطی که در همه تاریخ ایران همیشه وجود داشته که عشایر نوعا تصمیماتشان و اراده شان بر شکل گیری حکومتها فوق العاده مهم بود و کمتر دوره حکومتی در ایران بعد از اسلام دیده می شود که عشایر یک نحوی رهبری نمی کردند, یک عشیره, دو عشیره,, چند عشیره و در مشروطه هم بختیاریها و اقوام دیگر حضور بسیار پررنگی از عشایری و قومی داشتند.
در انقلاب اسلامی مردم عمومی حضور داشتند و رنگ قبائلی, فامیلی, قومی, نژادی و مذهبی به این شکل نبود جز مذهب اسلام شیعه و سنی در این مقطع در میدان بودند.
به هر حال آن نقطه اساسی مشروطه این است که نیروهای مخلص را دلسرد کردند و آنها بیرون رفتند بعدش شد آنچه که می دانید و ظرف مدت کوتاهی به جای خاندان قاجار که آنها یک نوع اصالتی می خواست بودند سلسله دیگری میآید که مبدا آن رضاخان قزاق است و حقیقتا مایه تعجب بود در شرایطی که مردم هوشیار و بیدار شدند و مشروطه خواستند و مجلس و انتخابات به پا کردند و مدرس ها به مجلس راهی شدند نتیجه این شود که یک افسر قزاق بی سوادی آنگونه مسلط بر جامعه شود و آنهمه خطر و تباهی و فساد بیاید که البته آن یک حلقه ای از زنجیره سیاست استعماری انگلیس ها در آن زمان بود که قبلا شبیه آن در ترکیه اتفاق افتاده بود و کسی مثل کمال آتاتورک را آورده بودند و شرایطی درست کردند که اول انگلیسی ها یونانی ها را آوردند و ازمیر را تصرف کردند و آنجا قتل عام و شرارت کردند و مردم را عصبانی نمودند و بعد به دست کمال آتاتورک این منطقه آزاد شد و او به یک قهرمان تبدیل شد قهرمانی که نسخه خاص خودش را اجرا کرد و هنوز هم در این کشور اجرا می شود.
آنها می خواستند در ایران تکرار کنند و تکرارش تا حدودی انجام شد ولی باز خداوند به برکت ائمه اهل بیت و نورانیت اسلام این کشور امام زمان(عج) را از شر آنها نجات داد و انشاالله این نجات ادامه یابد تا صاحب اصلی ولایت امام زمان(عج) از شماها تحویل بگیرند.
و مساله دیگری که این هفته داشتیم روز اهدا خون بود و مساله مهمی است و یکی از نمونه های همکاری اجتماعی می باشد و خوشبختانه در طول تاریخ انقلاب همیشه مردم ما نیاز کشور را حتی در دوران جنگ که خیلی مصرف خون داشتیم تامین کردند, این حرکت مردم قابل تحسین است انشاالله هیچ وقت روحیه انسان دوستی, همکاری و هماهنگی مردمی با مسئولان کشور از ما گرفته نشود و بتوانیم نیازی که ممکن است روزی همه ما به یک چنین ماده حیاتی احتیاج پیدا کنیم در شرایطی که برای ما مقدور است و خون قابل اهدا داریم این وظیفه اسلامی, دینی و ملی را انجام دهیم.
از مهمترین مسائل جهانی امروز, مساله فلسطین است که حقیقتا دل انسان را به خود مشغول می کند و گاهی هم انسان از اتفاقاتی که امروز در دنیا می افتد فوق العاده احساس ناراحتی می کند, من فقط یکی و دونکته را بگویم چون مرتب اخبار را می شنوید و بی اطلاع نیستند, از چیزهای عجیب در دنیای امروز این است که اسرائیلی ها مدتی پیش 400 نفر از سران نیروهای مجاهد فلسطینی را درنظر گرفتند اینها را می خواهند ترور کنند و خبر این موضوع اعلام و پخش شد واقعا وقتی که عنوان شد کسی باور نمی کرد امروز یک دولت عضو سازمان ملل و مسئول نمی تواند چنین مساله ای را بگوید ممکن است بعضی ها عمل کنند اما اعلام و خبر آن مهم است ولی ما کم کم می بینیم درست بود و همین روزها اعلام شد که تاکنون 40 نفر از چهارصد نفری که اینها لیست داده بودند ترور شدند من عجیب را از اسرائیلی ها نمی دانم چون از اول دولت آنها دولت تروریزم بوده و اصلا با سیاست مرعوب کردن فلسطینیان فلسطینی ها را فراری دادند و جای آنها را اشغال کردند و امروز قریب به 4 میلیون آواره فلسطینی از همین رهگذر داریم.
در ظرف همین چند روز اتفاقی افتاد که در مدت چهل ساعت 20 نفر فلسطینی را به شهادت رساندند, تعجب این است در دنیا, دنیایی که خیلی حساسیت نشان می دهد بخصوص آمریکایی ها, چگونه اینجا هیچ حساب خاصی بازنمی کنند و حداکثر یک انتقاد پدرانه ای گاهی آمریکا می کند و کسی که فرزندش بازیگوشی کرده می خواهد به او بگوید خوب یا بد یک چیزی می گوید, اینگونه رفتار می کند.
حقیقتا جای سئوال و تعجب است, یک علامت تعجب بزرگی به اندازه همه قاره آمریکا باید در این فضا رسم شود این سیاست یک بام و چند هوا و اینگونه رفتار کردن و اینقدر یک فرزند نامشروعی را تقویت کردن و نادیده گرفتن خطاها و تخلفات در مقابل فشار آوردن بر روی جاهای دیگرد, چه معنایی دارد, این مناسب یک حکومت باصطلاح متمدن که خودش را متمدن ترین کشور دنیا می داند؟ نیست.اروپائی ها یک مقدار اخم می کنند اما ما اخم انها را هم جدی نمی بینیم آنها اگر می خواستند اخم جدی داشته باشند اقدامی می کردند در گروه 8 که قدرتهای بزرگ دنیا در آن هستند چند روز پیش تصمیم گرفتند که نیروهای حافظ صلح بیایند و مرز بین دولت خودگردان فلسطین و اسرائیل بایستند برای اینکه این اتفاقات نیافتد و اسرائیل صریحا می گوید من قبول ندارم و این کشورهای مقتدر, اینهایی که اگر نازی کنند اسرائیل از هم فرو می پاشد چطور هیچ اقدامی, فشار و تحریمی ندارند حتی چرا کمک خود را قطع نمی کنند تهدیدی نمی کنند مثل کسی که تعارف با او دارند و بادیگران خصومت واقعا باید یک اقدامی شود.
این حالتی که آنها خودشان را بزرگ دنیا تصور کردند و خیال می کنند هرچه آنها بپسندند هنر است این درست نیست و بگونه دیگرش کنفرانسی که می خواست در آفریقای جنوبی تشکیل شود سازمان ملل جزو وظایفش است و بناست یک کنفرانس همین روزها در آفریقای جنوبی تشکیل دهد به عنوان مبارزه با مظاهر نژادپرستی و جای این کنفرانس هم آفریقای جنوبی است زیرا آفریقای جنوبی مدتهای طولانی گرفتار آپارتاید بوده و مردم آنجا با همه وجودشان ظلمهای نژادپرستی را لمس کرده اند آمریکا دو شرطکرده و دو مساله را می خواهند مطرح کنند یکی اینکه صهیونیسم مساوی با نژادپرستی است یعنی مکتب اگر بشود اسم آنرا مکتب گذارد تئوری صهیونیزم از نژادپرستی سرچشمه می گیرد اتفاقا این موضوع را در سال 1975 یعنی 5 سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران سازمان ملل یکبار تصویب کرده و این تصویب شده و این بار هم می خواهند روی این مساله بحث کنند و آمریکا گفته که اگراین موضوع مطرح شود کنفرانس را تحریم می کنم.
یعنی چی, یعنی اگر دیگران نژادپرستی کنند باید جلویشان را بگیرند اما حرفی راجع به اسرائیل گفته نشود, این یعنی چی, چه منطقی آمریکائیها دارند کاخ سفید به چی متکی است چرا اینقدر زورگویی و مساله دوم این است که مطرح کردند و گفتند کسانی که در تاریخ اخیر از رنج دیدند و خسارت دیدند باید برنامه ریزی شود تا خسارت آنها پرداخت شود.
این یک ایده مقدسی است کشورهایی هستند که از این طریق خیلی آسیب دیدند, خانواده هایی هستند که به کلی متلاشی شدند امروز باید رسیدگی شود به این پرونده, چند سال پیش شنیده ای در مورد یهودها مطرح شد که یهودیها در جنگ دوم جهانی که در آلمان و جاهای دیگر خسارت دیده اند یا کار اجباری در اردوگاهها کرده اند باید به اینها خسارت بدهند و تصویب کردند والان هم پرداخت می کنند ولی به این برده هاکه می خواهند خسارت بدهند, آمریکا می گوید اگر مطرح شود ما قبول نداریم وتحریم می کنیم, ببینید یک منطق زورگو و ناحق, خودخواه, خودبین چه بر سر دنیا میآورد, حالا باید ببینید سازمان ملل چقدر می تواند روی افکار و فکر خودش بایستد.
آمریکا با یک رای از یکصد و هشتاد و چند رای در سازمان ملل این قدر بتواند هدایت بکند این مصیبت دنیا است این مسخره گرفتن سازمان ملل است که باید امروز روزی است که دیگر باید این اتفاقات در دنیا نیفتد, آمریکائیها و هر کس و آنهایی که این حرف ها را می پذیرند اگر بخواهند بپذیرند باید اعتراف کنند که یا ضعیف اند, یا مریض اند یا شریک جرم اند والا اینطوری نمی شود بیش از 180 کشور را اینگونه به باد استهزا بگیریم و با آنها برخورد کنیم, و بعد هم صحبت از دمکراسی و آزادی و حق و رای و این چیزها بکند این شش میلیارد نفر جمعیت جهان این چیزها را نمی پذیرند غیر از این چند صد میلیون, آنهم بخشی از شماها, به نظر می رسد که حقیقتا در کلان مدیریت جهان ما نیاز به یک اصلاح اساسی داریم و این بحث جهانی شدن اگر بخواهد این مسیر را بپیماید واگر این در بخواهد روی این پاشنه بچرخد, از همین حالا پیداست که چه بلایی می خواهند بر سر ملت ها بیاورند, واقعا منطق, عقل, حق, عدل, حداقل آبرو و حفظ ظاهر را در نظر بگیرند واین است که آدم چشمش آب نمی خورد و آخرین بخش صحبت ما درباره حضرت زهرا(س) است.
آن معصومه, مظلومه و آن یادگار خداوند در زمین و آن ودیعه بزرگ پیغمبر که بدو توصیه های پیغمبر(ص) عمل نشد حضرت زهرا(س) خیلی عظیم اند, خیلی بزرگند, متاسفانه آن موقعی که بایست شخصیت حضرت زهرا به دنیا به زنهای دنیا و تاریخ دنیا معرفی شود, و در آینده به عنوان یک الگوی محبوب و عزیز در اختیار بشریت قرار گیرد, حکومتهای زمان برعکس آن را عمل کردند, نگذاشتند زهرا شناخته بشود خیلی بزرگ است شماها و همه می دانند کتاب های اهل سنت پر است از این مطالبی که من عرض می کنم قطعه قطعه, حضرت زهرا(س) خوب از لحظه انعقاد جنینشان تحت مراقبت خداوند بودند.
از آن لحظه ای که بنا بود حضرت زهرا در رحم مقدس حضرت خدیجه بطرف دنیا حضور پیدا بکنند با همه مراقبتهای شخصیت بزرگ وتاثیرگذار تاریخ رویش حساب شده شرایط مادی ومعنوی دوران عمر کوتاهشان قبل از بعثت حضرت رسول(ص) ایشان متولد شده باشند ویا بعد متولد شده باشند, 18 ساله باشند هنگام فوت شان یا بیشتر 25 ساله باشند یا 27 ساله باشند اینها زیاد فرقی نمی کند به هر حال این قطعه عمرشان را حضرت زهرا تحت مراقبت تربیت پیغمبر(ص) بودند و اینجوری که خداوند, پیغمبر با فرمان خدا و پیام آور بزرگ حضرت جبرئیل اداره می شد, زهرا را پرورش داد, انصاری می گوید وارد خانه حضرت زهرا شدم در دست حضرت زهرا(س) یک صحیفه ای دیدم که مثل به رنگ زمرد ناب و درخشان صحیفه را که باز کردند مثل دو جلد یک کتاب بود, در داخل آن اوراقی دیدم که مثل خورشید نورانی وسفید به حضرت زهرا عرض کردم این چیست؟ فرمود این هدیه خداوند است که جبرئیل برای پدرم آورده و به من داد گفتم می توانم ازمحتوای این صحیفه مطلع شوم, فرمود:نه اسرار است در اختیار اهل سر قرار می گیرد.
اسامی اوصیا و پیغمبر از اولاد من اینجاست و مطالب مربوط به آن واین مطالب چیست من نمی دانم, کجاست نمی دانم.
شرایط, شرایطی بود که ما نباید از اینها مطلع شویم والا اینها از آسمان نیامده که مخفی بماند, ونیامده که مردم ندانند, شرایط را خود مردم درست کردند, اینجوری که آن امتیاز از ما گرفته شود دریغ شود, اگر 75 روز بعد از رحلت پدرشان از دنیا رفته باشند مثل امروز, و چه 90 روز باشد, 15 روز دیگر خیلی فرقی نمی کند این مدت خیلی برای حضرت زهرا سخت گذشت, خیلی ایشان می دانستند که چه از آسمان آمده و چه لطفی خداوند به بشر کرده وچه راهی خداوند برای بشر تعیین کرده و چگونه افرادی پیدا شدند این راه را بستند و بشریت را محروم کردند ازآن هدیه ناب آسمانی که بنا بود جلوی بسیاری از انحرافات را ظلم و مظالم در تاریخ گرفته شود.
مریض, عزادار, ناراحت, خشمگین ولی این چند روز آنقدر حضرت زهرا حرف زده اند و انجام وظیفه کرده اند که بیش از چندین سال دیگر عمرشان است.
من چهار سخنرانی از ایشان دیدم.یک سخنرانی در مجلس رسمی حکومت برای عموم, یک سخنرانی برای خانمهای مهاجر وانصار که رفته بودند شاید دل شکسته حضرت زهرا را ترمیم کنند و نتوانستند.خودشان هم شکستند در آن جلسه بسیار سخنرانی کوتاه درب منزلشان که تعدادی ازمردم جمع شده بودند و بحث کردند, وایشان آمدند بیرون وبا جملات کوتاهی سرزنششان کردند وگفتند شما لیاقت آن امانت بزرگ الهی را نداشتید وهمه چیز را خراب کردید در حالیکه جنازه پیغمبرتان روی دست ما بود, رفتید علیه ما توطئه کردید و سخنرانی دیگری که باز در جمع دیگری ازمردم هست تلاش زیادی شد که حضرت زهرا را مردم ازپیامبر زیاد شنیده بودند که خشم حضرت زهرا خشم من است ورضایت او رضایت من است وایضا او ایضا من است وخواستن زخم را ترمیم کنند فشار زیادی آمد که علی ابن ابیطالب محافظت کردند, ملاقاتی بشود در سطح بالا حضرت علی(ع) با زهرا ملاقات کردند گفتند از شما ملاقات می خواستند, من هم موافقت کردم.زهرا در محضور واقع شد از یک طرف عواطفش و دلش اجازه نمی دهد, می داند چه اتفاقاتی افتاده چرا ملاقات کند, همان اخم وخشم ممکن است کارساز باشد, ازطرفی علی است این راهم می داند که علی بالاتر از ایشان فکر می کند, می داند که علی حجت خداست و می داند بر او هم تکلیف است که تسلیم نظرات علی باشد.با مودبانه ترین تعبیر راه را باز می کنند, که می فرماید: بیتوک من حر زوجتک صریح نمی گوید بیاید, صریح اجازه نمی دهد تصمیم را به مولا واگذار می کند ومی گوید:خانه توست, تصمیم با شماست من هم گرچه آزاده ام, اما همسر توام, زوجه تو هستم.
ملاقاتی رخ می دهد, اما کمترین صحبت ها آنها خیلی حرف می زنند حضرت فقط دو سه کلمه می گوید, می گوید:حتما یادتان است که پیغمبر گفت هر کس فاطمه را اذیت کند, من را اذیت کرده, حتما یادتان است گفته هر که فاطمه از او ناراضی باشد, من هم از او ناراضی هستم, پس بدانید من از شما راضی نیستم چون او را اذیت کردید, نه به خاطر خودم, شما حق را ازمحورش جدا کردید, چیزی که نبایست اتفاق می افتاد, برای علی ابن ابیطالب هم خیلی سخت گذشت اما با آن دل دریا که مصالح امت وتاریخ را و خیلی چیزها و آینده را در یک لحظه میتواند ببیند به گونه دیگری است ولی حرف های مهمی هم ازعلی (ع) نقل می شود که وقتیکه زهرا را از دست میدهد آرزو می کند که ای کاش جان من با این اشک هایم از دستم می رفت ((یالیت ها خرجت واز ظفرات)) روزگار تلخی است برای خیلی ها تلخ است ولی زهرا وعلی که همه چیز را در طول 23 سال شاهد بوده اند به گونه دیگری به حوادث و تاریخ نگاه می کنند.
بسم الله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد