فقیه
و محدث مورد اعتماد شیعی و وکیل امام یازدهم و دوازدهم شیعیان، کنیه اش در منابع ذکر نشده، اما لقب او «دهقان» است. در نامه ای که امام حسن عسکری علیه السلام برای وکلای منطقه نگاشت، به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری (حامل نامه) دستور فرمود: «وقتی وارد بغداد شدی، آن را برای وکیل مورد اعتماد ما "دهقان" قرائت کن.» منظور از «دهقان» کسی جز او نمی تواند باشد؛ زیرا کسانی که ملقّب به «دهقان» هستند یا اصلاً وکیل نبوده اند؛ مانند ابراهیم دهقان و عبیداللّه بن عبداللّه دهقان و یا مورد اعتماد آن امام نبوده اند؛ مانند عروة بن یحیی دهقان که فردی خبیث و ملعون بوده است. به هر حال، از لقب «دهقان» استفاده می شود که وی به کار باغبانی اشتغال داشته و از این راه هزینه زندگی را تأمین می نموده است. وی از شخصیت های دوره غیبت صغرا (260 329 ق) است و دست کم تا سال 260 ه زنده بوده، بلکه بر اساس سوابق او در سازمان وکالت، احتمال می دهیم که بخش زیادی از دوره غیبت را درک کرده باشد. بنابراین، می توان گفت: وی حداقل تا 270 ه حیات داشته و سپس در بغداد وفات یافته است.
وی اصالتا ایرانی است و چنان که از لقب «همدانی» او برمی آید، در این شهر تولّد یافت، اما تاریخ دقیق آن برای ما روشن نیست. او تحصیلات خود را در زادگاهش آغاز نمود، سپس از طریق پدرش با برخی از عالمان قزوین، قم و ری ارتباط یافت و هنگامی که به عراق سفر نمود، دوران میان سالی خود را می گذراند. پدرش صالح بن محمّد، وکیل امامان پیشین بود و پس از مرگ پدرش، مسئولیت وکالت به او سپرده شد. ظاهرا وی پیش از وفات پدرش سفری به عراق نداشته؛ زیرا گزارشی درباره ارتباط او با امامان پیش از امام حسن عسکری علیه السلام دیده نشده است، در حالی که اگر وی به عراق سفر کرده بود، طبعا به واسطه موقعیت پدرش نزد امامان پیشین، با آنان ارتباط می یافت. بنابراین، می توان گفت: وی بخش عمده ای از حیات علمی خود را در شهرهای ایران به انجام رساند، سپس وارد بغداد شد و تحصیلات فقهی و حدیثی خود را در آنجا تکمیل نمود. وی فردی خوش نام و مورد اعتماد بود و همین امر باعث شد تا امام حسن عسکری علیه السلام او را به عنوان یکی از نمایندگان خود در بغداد منصوب نماید. پس از وفات امام یازدهم علیه السلام نیز همچنان در این مقام باقی ماند و به عنوان وکیل امام عصر(عج) فعالیت می نمود. در گزارش شیخ صدوق (م 381 ق) آمده که وی از جمله وکلایی است که به طور حضوری با امام عصر(عج) ملاقات داشته و با آن حضرت صحبت کرده است.
ظاهرا فعالیت سیاسی و اجتماعی او در عصر غیبت چندان بود که فرصت رسیدگی به امور خانواده اش را نداشت. به همین دلیل، خانواده اش با دست مایه قرار دادن حدیث «خُدّامنا و قوامنا شرارُ خلق اللّه» (خدمتگزاران و نمایندگان ما بدترین مردم هستند)، وی را مورد اذیت و آزار قرار می دادند. اما او طی نامه ای به امام عصر(عج) زبان به گلایه گشود و ماجرا را به آن امام خاطر نشان کرد. امام ضمن انکار حدیث مذکور و با استشهاد به آیه «و جَعلنا بینَهم و بینَ القریَ الّتی بارکنا فیها قریً ظاهرةً»(سبأ: 18)، از وکلای خویش ستایش به عمل آورد.
وی بیشتر تعلیمات و آموخته هایش را به طور مستقیم از امامان عصر خود فرا گرفت. به همین دلیل، گزارشی از نام استادان او در منابع یافت نمی شود. تنها در یک مورد سراغ داریم که وی از سلیمان بن احمد نقل حدیث نموده است. از جلمه شاگردان او، احمد بن محمّد خلیلی و عبداللّه بن جعفر حمیری (م. بعد 297 ق) هستند. وی ظاهرا دارای اثر تألیفی نبوده است.