مبارک باد آمد ماه روزه رهت خوش باد، ای همراه روزه شدم بر بام تا مه را ببینم که بودم من به جان دلخواه روزه نظر کردم کلاه از سر بیفتاد سرم را مست کرد آن شاه روزه مسلمانان، سرم مست است از آن روز زهی اقبال و بخت و جاه روزه بجز این ماه، ماهی هست پنهان نهان چون ترک در خرگاه روزه بدان مه ره برد آن کس که آید درین مه خوش به خرمنگان روزه رخ چون اطلسش گر زرد گردد بپوشد خلعت از دیباه روزه دعاها اندرین مه مستجاب است فلکها را بدرد آه روزه چو یوسف ملک مصر عشق گیرد کسی کو صبر کرد در چاه روزه سحوری کم زن ای نطق و خمش آن ز روزه خود شوند آگاه روزه
(کلیات شمس، جزء و پنجم، ص 137)
رمضان، ماه روزه و ماه نهم از ماههای قمری بین شعبان و شوال است، رمضان در لغت به معنای تابش گرما و شدت تابش خورشید است. بعضی گویند رمضان به معنی سنگ گرم است که از سنگ گرم، پای روندگان می سوزد و شاید ماخوذ از «رمض » باشد که به معنی سوختن است چون ماه صیام گناهان را می سوزاند به این خاطر، بدین اسم موسوم شده است زیرا ماه رمضان موجب سوختگی و تکلیف نفس است. اما صوم و روزه که در این ماه تکلیف شرعی مسلمانان است عبارت است از احتراز از خوردن و آشامیدن و مفطرات دیگر از طلوع صبح تا غروب.
در قرآن مجید یک بار «رمضان » و چهارده بار صوم و صیام و صائمین و صائمات ... آمده است.
شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن ... ماه رمضان است که در آن فرو فرستاده شد قرآن ... دستور روزه در آیه 179 سوره بقره طرح شده است: یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون.
از همان آغاز که رودکی پدر شعر فارسی، بلند بنای کاخ ادب را برافراشت، مفردات روزه، رمضان، صوم و صیام در آیینه شعر فارسی انعکاس یافتند. این انعکاس در تمامی انواع شعر مدحی، اخلاقی، تعلیمی، غنایی و رثا دیده می شود. در شعر شاعران دوره اول، کاربردها سطحی است و از اعلام ماه رمضان یا عید رمضان و مبارک باد گفتن آن فراتر نمی رود:
روزه به پایان رسید و آمد نو عید هر روز بر آسمانت باد امروزا
(رودکی)
همان بر دل هر کسی بوده دوست نماز شب و روزه آیین اوست
(فردوسی 203/3)
بر آمدن عید و برون رفتن روزه ساقی بدهم باده بر باغ و به سبزه
(منوچهری به نقل از دهخدا)
عید قربان بر او مبارک باد هم بر آنسان که بود عید صیام
(فرخی به نقل از دهخدا)
جاهش زد هر چون مه عید از صف نجوم ذاتش زخلقت چون شب قدر از مه صیام گر در مه صیام شود خوانده این مدیح بر تو به خیر باد مدیح و مه صیام
(به نقل از دهخدا)
خجسته باد و مبارک قدوم ماه صیام بر اولیاء و احبای شهریار نام
(نزاری به نقل از دهخدا)
نزد خداوند عرش بادا مقبول طاعت خیر تو و صیام و قیامت
(مسعود سعد به نقل از دهخدا)
روزه دار و به دیگران بخوران نه مخور روز و شب شکم بدران
(به نقل از دهخدا)
دیدگاه ناصر خسرو شاعر تعلیمی و دینی مذهبی اسماعیلیه از شاعران پیشین فراتر می رود وی اگر چه پرسشی را که از مستنصر بالله درباره روزه و دیگر احکام شریعت می کند بی جواب می گذارد:
و آنگاه بپرسیدم از ارکان شریعت کاین پنج نماز از چه سبب گشت مقرر؟ و ز روزه که فرمودش ماه نهم از سال و زحال زکات درم و زر مدور ...
(ناصر خسرو ص 512)
اما مخاطب خود را به تامل درباره این حکم عبادی فرا خوانده می گوید:
چون روزه ندانی که چه چیزی است چه سود است بیهوده همه روز تو را بودن ناهار
(ناصر خسرو ص 165)
همه پارسایی نه روزه است و زهد نه اندر فزونی نماز و دعاست
(ناصر خسرو به نقل از دهخدا)
از نماز و روزه تو هیچ نگشاید تو را خواه کن خواهی مکن، من با تو گفتم راستی
(ناصر خسرو به نقل از دهخدا)
تا نپذیرد ز توی زی خدای نیست پذیرفته صلاة و صیام
(ناصر خسرو به نقل از دهخدا)
سوی بهشت عدن یکی نردبان کنم یک پایه از صلات و دگر پایه از صیام
(ناصر خسرو ص 58)
خاقانی شاعر تعلیمی علاوه بر آن که در شعر خود از مفردات صوم و صیام سود جسته است و صیام را از بهترین سکنات نفس دانسته است:
از جسم بهترین حرکاتی صلاة دان وز نفس بهترین سکناتی صیام دان
(خاقانی)
به خاطر آشنایی با عقاید ترسایی و دین مسیحیت از «روزه مریم » «صوم العذرا» یاد می کند. روزه مریم یا صوم مریم که در آیه 27 سوره مریم آمده است: «فقولی انی نذرت للرحمن صوما فلن اکلم الیوم انسیا: پس بگو بدرستی که من نذر کردم برای خدای بخشنده روزه، پس سخن نمی کنم امروز آدمی را.
آن است که بعد از ولادت عیسی(ع) مریم نذر کرد که روزه بدارد و یک روز تمام با کسی سخن نگفت: چون قوم از وی سخنها پرسیدن گرفتند فقط اشاره به کودک کرد که در گهواره بود و عیسی(ع) گفت: انی عبد الله اتانی الکتاب و جعلنی نبیا: گفت: به درستی که منم بنده خدا، مرا کتاب داده و پیغمبر گردانیده است.
نسطوریه، روزه مریم را هنوز به نام صوم مارت مریم نگاه می دارند و آن در دوشنبه بعد از عید بسبار نسطوری آغاز می شود و در روز عید میلاد تمام می شود:
چه بود آن نفخ روح و غسل و روزه که مریم عور بود و روح تنها چه بود آن نطق عیسی وقت میلاد چه بود آن صوم مریم گاه اصغا
(خاقانی ص 27)
در توحید و معراج حضرت ختمی مرتبت گوید:
دل گرسنه در آمد بر خوان کائنات چون شبهتی بدید برون رفت ناشتا مریم گشاده روزه و عیسی ببسته نطق کو در سخن گشاده سر سفره سخا...
(خاقانی ص 5)
و در واقعه حبس و عزلت خود گوید:
روزه کردم نذر چون مریم که هم مریم صفاست خاطر روح القدس پیوند عیسی زای من نیست بر من روزه در بیماری دل زان مرا روزه باطل می کند اشک دهن آلای من اشک چشم در دهان افتد گه افتد افطار از آنک جز که آب گرم چیزی نگذرد بر نای من
(خاقانی صص 31، 322)
نظامی گنجوی نیز در مثنوی خسرو و شیرین در بیان مرگ مریم، روزه مریم را یاد می کند:
چون مریم، روزه مریم نگه داشت دهان در بست از آن شکر که شه داشت
(خسرو و شیرین ص 288)
مولانا در کلیات شمس، روزه مریم را برای نفس شکمخوار توصیه می کند:
باز رهان خلق را از سر و از سر کشی ای که درون دلی چند ز دل، درکشی... نفس شکمخوار را روزه مریم دهی تا سوی بهرام عشق مرکب لاغر کشی
(کلیات شمس جزو ششم ص 241)
و در موردی دیگر گوید:
روزه مریم مرا، خوان مسیحیت نوا ترکنم از فرات تو، امشب خشک نانه
(کلیات شمس جزو پنجم ص 222)
صوم العذارا نیز ترکیبی است که یک بار در دیوان خاقانی دیده می شود، بنا به ترجمه و شرح مینورسکی در قصیده مسیحیت، صوم العذارا را شروع آن روز دوشنبه بعد از عید تجلی است و سه روز طول می کشد و عبادیان و مسیحیان عرب آن را به یاد دوشیزگان نصاری می گیرند که روزه، آنها را از اسارت پادشاه حیره المنذر رهایی بخشید منذر از امسا چهار صد دختر برد و به عنوان قربانی به عزه از اصنام جاهلی تقدیم کرد. در شرح شیخ آذری صوم العذارا به معنی روزه دختران بکر آمده که به متابعت مریم در هیکل نشینند تا روز وفات.
به خمسین و به دنح و لیلة الفظر به عید الهیکل و صوم العذارا
(خاقانی ص 28)
خاقانی از مضمون روزه گرفتن و افطار کردن، در شعر غنایی، مدحی و رثایی نیز سود جسته است، در شعر غنایی می گوید:
عشق آتشی است کاتش دوزخ غذای اوست پس عشق روزه دار و تو در دوزخ هوا
(خاقانی ص 205)
و در شعر مدحی می گوید:
تا به رویش گرفته ام روزه جز به یادش نکرده ام افطار
(خاقانی ص 205)
و در شعر رثایی، روزه گرفتن را به معنی ترک و قطع علاقه به کار برده است آنجا که از زبان امیر رشید الدین فرزند در گذشته اش می گوید:
من کنون روزه جاوید گرفتم زجهان گر شما در هوس عید بقایید همه
(خاقانی ص 409)
و باز در مرثیه او می گوید:
ز این دونان فلک از خوانچه دونان بینند تا نبینم که دهان از پی خور بگشایید. از طرب روزه بگیرید و به خون ریز سرشک نه به خوان ریزه این خوان چه زر بگشایید
(خاقانی ص 158)
در آثار سعدی شاعر معرفت و اخلاق نیز توجه به روزه و شرایط آن دیده می شود. در یک مورد شاعر، توجه کامل به خدا را مطرح کرده و روزه و عبادتی را که ریا و سمعه ای در آن طرح شود مطرود می داند:
شنیدم که نابالغی روزه داشت به صد محنت آورد روزی به چاشت... پدر دیده بوسید و مادر سرش فشاندند بادام و زر بر سرش چو بر وی گذر کرد یک نیمه روز فتاد اندرو ز آتش معده سوز به دل گفت اگر لقمه چندی خورم چه داند پدر غیب یا مادرم چون روی پسر در پدرم بود و قوم نهان خورد و پیدا به سر برد صوم که داند چون در بند حق نیستی اگر بی وضو در نماز ایستی
(بوستان ص 273)
و در موردی دیگر تهمت و غیبت را از مبطلات روزه دانسته، می گوید:
به طفلی درم رغبت روزه خاست ندانستی چپ کدام است و راست یکی عابد از پارسایان کوی همی شستن آموختم دست و روی که بسم الله اول به سنت بگوی دوم نیت آور سوم کف بشوی پس آنگه دهن شوی و بینی سه بار مناخر به انگشت کوچک بخار به سبابه دندان پیشین بمال که نهی است در روزه بعد از زوال وزان پس سه مشبت آب بر روی زن ز رستنگه موی سر تا ذقن در دستها تا به مرفق بشوی ز تسبیح و ذکر آنچه دانی بگوی دگر مسح سر بعد از آن غسل پای همین است و ختمش به نام خدا کس از من نداند در این شیوه به نبینی که فرتوت شد پیر ده شنید این سخن دهخدای قدیم بشورید و گفت ای خبیث رجیم نه مسواک در روزه گفتی خطاست بنی آدم مرده خوردن رواست دهن گوز ناگفتنی ها نخست بشوی، آنکه از خور دنیا بهشت
(بوستان ص 292)
و در جای دیگر می گوید:
به سرهنگ سلطان چنین گفت زن که خیز ای مبارک در رزق زن برو تاز خوانت نصیبی دهند که فرزند کانت نظر بررهند بگفتا بود مطبخ امروز سرد که سلطان به شب نیت روزه کرد زن از ناامیدی سرانداخت پیش همی گفت با خود دل از فاقه ریش که سلطان از این روزه گویی چه خواست که افطار و عید طفلان ماست خورنده که خیرش بر آید زدست به از صائم الدهر دنیا پرست مسلم کسی را بود روزه داشت که درمانده ای را دهد نان چاشت و گرنه چه لازم که سعیی بری ز خود باز گیری و هم خوری
(بوستان ص 204)
و در قصیده ای از تودیع ماه رمضان، بار بر دل دارد و می گوید:
برگ تحویل می کند رمضان بار تودیع بر دل اخوان یار نادیده سیر زود برفت دیر ننشست نازنین مهمان غادرالحب صحبة الاحباب فارق الخل عشرة الخلان ماه فرخنده روی بر پیچید و علیک السلام یا رمضان الوداع ای زمان طاعت و خیر مجلس ذکر و محفل قرآن مهر فرمان ایزدی بر لب نفس در بند و دیو در زندان تا دگر روز، با حبان آید بس بگردد به گونه گونه جهان بلبلی زار زار می نالید بر فراق بهار وقت خزان گفتم اندوه مبرکه باز آید روزه نو روز و لاله و ریحان گفت ترسیم بقا وفا نکند ور نه هر سال گل دهد بستان روزه بسیار و عید خواهد بود تیرماه و بهار و تابستان تا که در منزل حیات بود سال دیگر که در غریبستان...
(قصاید سعدی 722)
در شعر غنایی نیز سعدی از مضمون روزه و ماه نو بی بهره نبوده و هلال ابروی دوست را هلال عید خود یافته است:
هر که را خاطر به روی دوست رغبت می کند بس پریشانی بباید بردنش چون موی دوست دیگران را عید اگر فرداست ما را از این دهست روزه داران ماه نو ببینند و ما ابروی دوست
(غزلیات سعدی ص 388)
اما بهترین مضامین و عمیق ترین مفاهیم در کلیات شمس به چشم می خورد.
شاعر شوریده مکتب عرفان با شریعت پیوند ناگسستنی دارد از این رو با حلول ماه رمضان ماه معراج آدمی، ماه پرورش عیسی روح، ماه بریدن از نان و رسیدن به جانان به وجد درمی آید:
ماه رمضان آمد ای یار قمر سیما بر بند سر سفره بگشای ره بالا ای یاوه هر جایی، وقتست که باز آیی بنگر سوی حلوایی تا کی طلبی حلوا... مرغت ز خور و هیضه، مانده ست درین بیضه بیرون شو از این بیضه تا باز شود پرها بر یاد لب دلبر خشکست لب مهتر خوش با شکم خالی می نالد چون سرنا خالی شو و خالی به لب بر لب نایی نه چون نی زدمش پر شو و آنگاه شکر می خا... گر تو به زیان کردی آخر چه زیان کردی کو سفره نان افزا کو دلبر جان افزا از درد به صاف آییم و زصاف به قاف آییم کز قاف صیام ای جان، عصفور شود عنقا صفرای صیام ار چه، سودای سفر افزاید لیکن ز چنین سودا یابند ید بیضا هر سال نه جوها را می پاک کند از گل تا آب روان گردد تا کشت شود خضرا بر جوی کنان تو هم، ایثار کن این نان را تا آب حیات آید تا زنده شود اجزا... بستیم در دوزخ یعنی طمع خوردن بگشای در جنت یعنی که دل روشن بس خدمت خر کردی بس کاه و جوش بردی در خدمت عیسی هم باید مددی کردن تا سفره و نان بینی کی جان و جهان بینی رو جان و جهان را جو، ای جان و جهان من اینها همه رفت ای جان بنگر سوی محتاجان بی برگ شدیم آخر چون گل ز دی و بهمن سیریم ازین خرمن، زین گندم وزین ارزن بی سنبله و میزان، ای ماه تو کن خرمن ...
(کلیات شمس جزء هفتم صص 92، 91)
در غزلی دیگر ماه رمضان را موجب قلب ضلالت و رسیدن به لشکر ایمان، ماه حیات جان، ماه صبر، ماه نزول قرآن، عروج روح و ماه دریده شدن پرده های ظلمت و پیوستن به ملائکه و مقربین می خواند:
آمد شهر صیام، سنجق سلطان رسید دست بدار از طعام مایده جان رسید جان ز قطعیت برست، دست طبیعت ببست قلب ضلالت شکست لشکر ایمان رسید لشکر «والعادیات » (1) دست به یغما نهاد ز آتش «و الموریات » (2) نفس به افغان رسید البقره راست بود موسی عمران نمود مرده از و زنده شد چونک به قربان رسید روزه چون قربان ماست زندگی جان ماست تن همه قربان کنیم جان چون به مهمان رسید صبر چو ابریست خوش، حکمت بارد ازو زانک چنین ماه صبر بود که قرآن رسید(3) نفس چون محتاج شد روح به معراج شد چون در زندان شکست جان بر جانان رسید پرده ظلمت درید، دل به فلک بر پرید چون ز ملک بود دل باز بدیشان رسید زود از این چاه تن دست بزن در رسن برسر چاه آب گو: یوسف کنعان رسید عیسی چو از خر برست گشت دعایش قبول دست بشو کز فلک، مایده و خوان رسید دست و دهان را بشو، نه بخور و نی بگو آن سخن و لقمه جو، کان به خموشان رسید
(کلیات شمس جزو دوم ص 198)
مولانا روزه را مادری می داند که کریمانه به سوی اطفال خویش آمده است پس نباید دامان چنین مادری را آسان از دست فرو هشت:
سوی اطفال بیامد به کرم مادر روزه مهل ای طفل به سستی طرف چادر روزه بنگر روی ظریفش بخور آن شیر لطیفش به همان کوی وطن کن، بنشین بر در روزه بنگر دست رضا را که بهاریست خدا را بنگر جنت جان را شده پر عبهر روزه هله ای غنچه نازان، چه ضعیفی و چه یازان چون رسن باز بهاری بجه از خیبر روزه تو گلا غرقه خونی چیی دلخوش و خندان مگر اسحاق خلیلی خوشی از خنجر روزه ز چیی عاشق نانی، بنگر تازه جهانی بستان گندم جانی هله از بیدر روزه
(کلیات شمس، جزو پنجم)
در این ماه که مهمان خدا هستیم، درهای دوزخ بسته و درهای بهشت به رویمان باز خواهد شد:
دلا در روزه مهمان خدایی طعام آسمانی را سرایی درین مه چون در دوزخ ببندی هزاران در ز جنت برگشایی... (4)
(کلیات شمس جزو ششم صص 35 و 361)
در غزلی شیوا با ردیف «صیام » به تاثیر روزه در دل و جان می پردازد که آن از زبان خود مولانا خوشتر است:
می بسازد جان و دل را بس عجایب کان صیام گر تو خواهی تا عجب گردی، عجایب دان صیام گر تو را سودای معراجست بر چرخ حیات دانک اسب تازی تو هست در میدان صیام هیچ طاعت در حبان آن روشنی ندهد تو را چونک بهر دیده دل کوری ابدان صیام چونک هست این صوم نقصان حیات هر ستور خاص شد بهر کمال معنی انسان صیام چون حیات عاشقان از مطبخ تن تیره بود پس مهیا کرد بهر مطبخ ایشان صیام چیست آن اندر جهان مهلکتر و خونریزتر بر دل و بر جان و جا خون خواره شیطان صیام خدمت خاص نهانی تیز نفع و زود سود چیست پیش حضرت درگاه این سلطان؟ صیام ماهی بیچاره را آب آنچنان تازه نکرد آنچ کرد اندر دل و جانهای مشتاقان صیام در تن مرد مجاهد در ره مقصود دل هست بهتر از حیوة صد هزاران جان صیام گرچه ایمان هست مبنی بر بنای پنج رکن لیک و الله هست از آنها اعظم الارکان صیام لیک در هر پنج پنهان کرده قدر صوم را چون شب قدر مبارک هست خود پنهان صیام سنگ بی قیمت که صد خروار ازو کس ننگرد لعل گرداند چو خورشید درون کان صیام شیر چون باشی که تو از روبهی لرزان شوی چیره گرداند تو را بر بیشه شیران صیام بس شکم خاری کند آنکو شکم خواری کندنیست اندر طالع جمع شکم خواران صیام خاتم ملک سلیمانست یا تاجی که بخت می نهد بر تارک سرمای مختاران صیام خنده صایم به است از حال مفطر در سجود زانک می بنشاندت بر خوان الرحمن صیام در خورش آن بام تون، از تو به آلایش بود همچون حمامت بشوید از همه خذلان صیام شهوت خوردن ستاره نحس دان تاریک دل نور گرداند چو ماهت در همه کیوان صیام هیچ حیوانی تو دیدی روشن و پر نور علم تن چون حیوانست مگذار از پی حیوان صیام شهوت تن را تو همچون نیشکر در هم شکن تا درون جان ببینی شکر ارزان صیام قطره تو، سوی بحر کی توانی آمدن؟! سوی بحرت آورد چون سیل و چون باران صیام پای خود را از شرف مانند سر گردان به صوم زانک هست آرامگاه مرد سر گردان صیام خویشتن را بر زمین زن درگه غوغای نفس دست و پایی زن که بفروشم چنین ارزان صیام گرچه نفست رستمی باشد مسلط بر دلت لزر بر وی افکند چون بر گل لرزان صیام ظلمتی کز اندرونش آب حیوان می زهد هست آن ظلمت به نزد عقل هشیاران صیام گر تو خواهی نور قرآن در درون جان خویشتن هست سر نور پاک جمله قرآن صیام بر سر خوانهای روحانی که پاکان شسته اند مر تو را همکاسه گرداند بدان پاکان صیام روزه چون روزت کند روشن دل و صافی روان روز عید وصل شد را ساخته قربان صیام در صیام ار پا نهی شادی کنان نه با گشاد چون حرامت و نشاید پیش غنا کان صیام زود باشد کز گریبان بقا سر برزند هر که در سر افکند ماننده دامان صیام
(کلیات شمس جزو سوم صص 291 تا 293)
مولانا در رباعیات خود نیز به روزه و تاثیر آن توجه داشته است که در ذیل به چند نمونه آن اشاره می شود:
این روزه چو به غربیل ببیزد جان را پیدا آرد قراضه پنهان را جامی که کند تیره مه تابان را بی پرده شود نور دهد کیوان را
(کلیات شمس جزو هشتم شماره 29)
روز محک محتشم و دون آمد زنهار مگو «چون » که ز هجوم آمد روزیست که از ورای گردون آمد زان روز بهی که روزن افزون آمد
(کلیات شمس جزو هشتم شماره 633)
بیزارم از آن لعل که پیروزه بود بییزام از آن عشق که سه روزه بود بیزارم از آن ملک که در یوزه بود بیزارم از آن عید که در روزه بود
(کلیات شمس جزو هشتم شماره 779)
هین نوبت صبر آمد و ماه روزه روزی دو مگو ز کاسه و از کوزه بر خوان فلک گرد پی در یوزه تا پنبه جان باز رهد از غوزه
(کلیات شمس جزو هشتم شماره 622)
عارف شیدا و عاشق گاهی از مضمون روزه در شعر تغزلی نیز بهره می جوید و این کاربرد هم در غزلیات و هم در رباعیات او دیده می شود:
مه روزه اندر آب آمد، ای بت شکر لب بنشین نظاره می کن، ز خورش کناره می کن دو هزار خشک لب بین به کنار حوض کوثر اگر آتش است روزه تو زلال بین نه کوزه تری دماغت آرد چو شراب همچون آذر جو عجوزه گشت گریان شه روزه گشت خندان دل نور گشت ضربه، تن موم گشت لاغر رخ عاشقان مزعفر، رخ جان و عقل احمر منگر برون شیشه، بنگر درون ساغر همه مست و خوش شکفته، رمضان زیاد رفته به وثاق ساقی خود بزدیم حلقه بر در چون بدید مست ما را، بگزید دستها را سر خود چنین چنین کرد و تبافت روز معشر ز میانه گفت مستی، خوش و شوخ و می پرستی که: کسی گوید اینک «روزه شکند ز قند و شکر؟» شکر از لبان عیسی که بود حیات موتی که ز ذوق باز ماند دهن نکیر و منکر تو اگر خراب و مستی به من آ که از منستی و اگر خمار یاری سخنی شنو مخمر چه خوشی! چه خوش سنادی! به کدام روز زادی؟ به کدام دست کردت قلم قضا مصور تن تو حجاب عزت، پس او هزار جنت شکران و ماه رویان همه همچو مه مطهر هله، مطرب شکر لب، برسان صدا به کوکب که ز صید باز آمد شه ما خوش و مظفر ز تو هر صباح عیدی، ز تو هر شبست قدری نه چو قدر عامیانه که شبی بود مقدر تو بگو سخن که جانی، قصصات آسمانی که کلام تست صافی و حدیث من مکدر
(کلیات شمس جزو سوم ص 2 و 3)
و یا در یک رباعی گوید:
روی تو نماز آمد و چشمت روزه وین هر دو کنند از لبت دریوزه جرمی کردم مگر که من مست بدم آب تو بخوردم و شکستم کوزه
(کلیات شمس جزو هشتم شماره 162)
لطف سخن مولوی در آن است که در استفاده از مضامین شرعی و احکام عبادی حرمت آنها را داشته در کاربرد آنها چون بعضی از شاعران به ترک ادب شرعی کشیده نمی شود و علت آن است که معشوق مولوی، معشوق حقیقی و ازلی است در حالی که کاربرد احکام شرعی در خدمت عشق مجازی است که شاعر را به ترک رمت شرعی می کشاند، در ذیل به یک نمونه از این موارد اشاره می شود:
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است آری افطار رطب در رمضان مستحب است روز ماه رمضان زلف میفشان که فقیه بخورد روزه خود را به گمانش که شب است.
(شاعر عباس صبوحی ص 59)
دیوان شاعر رند مذهب ادب فارسی نیز از برکت ماه رمضان بی بهره نبوده است.
حافظ در دیوان خود 5 بار واژه «روزه » 3 بار «رمضان » ،2 بار «صیام » و یک بار «روزه دار» را به کار برده است کاربرد این مضمون تقریبا در تمامی غزلها یکسان است و شاعر در بیشتر آنها به آمدن ماه رمضان و بر چیدن جام می یا دیده شدن هلال عید و در دادن جام و قدح اشاره کرده است. یکی از معانی روزه که در رساله اصطلاحات فخر الدین ابراهیم عراقی نیز آمده است این است که روزه در اصطلاح، قطع التفات را گویند. انصاری گوید:
«روزه جوانمردان طریقت به زبان اهل معرفت بشنو و ثمره سر انجام آن بدان، چنانکه تو تن را به روزه داری، و از طعام و شراب باز داری، ایشان دل را به روزه دارند و از جمله مخلوقات باز دارند تو از بامداد تا شبانگاه روزه داری، ایشان از اول عمر تا به آخر روزه دارند، و روزه و عید خواجه حافظ نیز جز ازین مقوله نمی تواند باشد، در ذیل به شواهدی از دیوان حافظ اشاره می شود:
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست می زخمخانه به جوش آمد و می باید خواست توبه زهد فروشان گران جان بگذشت وقت رند و طرب کردن رندان پیداست
(حافظ ص 16)
بیا که ترک فلان خوان روزه غارت کرد هلال عید به دور قدح اشارت کرد ثواب روزه و حج قبول آن کس برد که خاک میکده عشق را زیارت کرد...
(حافظ ص 89)
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم عمری که بی حضور صراحی و جام رفت در تاب توبه چند توان سوخت همچون عود می ده که عمر در سر سودای خام رفت
(حافظ ص 58)
باز ای و دل تنگ مرا مونس جان باش وین سوخته را محرم اسرار نهان باش زان باده که در میکده عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش...
(حافظ ص 184)
حسن ختام مقالمان را به قطعه ای از دیوان شهریار اختصاص می دهیم با عنوان «هدیه روزه داران »:
حکمت روزه داشتن بگذار باز هم گفته و شنیده شود صبرت آموزد و تسلط نفس و ز تو شیطان تو رمیده شود هر که صبرش ستون ایمان بود پشت شیطان از و خمیده شود عرفان سر کشیده گوش به زنگ کز شب غره ماه دیده شود آفتاب ریاضتی که ازو میوه معرفت رسیده شود عطش روزه می بریم آرزو کو به دندان جگر جویده شود چه جلایی دهد به جوهر روح کادمی صافی و چکیده شود بذل افطاری سفره عدلی است که در آفاق گستریده شود فقر بر چیده دار از خوانی که به پای فقیر چیده شود شب قدرش هزار ماه خداست گوش کن نکته پروریده شود از یکی میوه عمل که درو کشته شد سی هزار چیده شود گر تکانی خوری در آن یک شب نخل عمر از گنه تکیده شود چه گذاری به راه تو به کزو پیچ و خمها میان بریده شود مفت مفروش کز بهای شبی عمرها باز پس خریده شود روز مهلت گذشت و بر سر کوه پرتوی مانده تا پریده شود تا دمی مانده سر بر آر از خواب ور نه صور خدا دمیده شود در جهنم ندامتی است کزو دست و لبها همه گزیده شود مزه تشنگی و گرسنگی گر به کام فرو چشیده شود به خدا تا گرسنه یی نالید تسمه از گرده ها کشیده شود
(دیوان شهریار ج 2 ص 1014)
پی نوشت ها:
1- قرآن کریم 100/1 و 2
2- همان
3- مستفاد است از مضمون آیه: شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن 2/185
منابع و مؤاخذ:
1- قرآن کریم
2- حافظ، خواجه شمس الدین محمد، دیوان، به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، کتابفروشی زوار
3- خاقانی شروانی، افضل الدین، دیوان، به کوشش دکتر ضیاء الدین سجادی، چاپ سوم، انتشارات زوار، 1368
4- خاقانی، شرح قصیده ترسائیه، به قلم ولادیمیر مینورسکی، ترجمه و تعلیقات عبد الحسین زرین کوب، مؤسسه انتشارات سروش تبریز
5- دهخدا، تالیف علی اکبر دهخدا، زیر نظر دکتر معین، چاپخانه دانشگاه تهران، فروردین 1346
6- سجادی، سید جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، کتابخانه ظهوری، تهران، 1350
7- سعدی، متن کامل دیوان، گلستان و بوستان، به کوشش دکتر مظاهر مصفا، نشر کانون معرفت
8- شاطر عباس صبوحی، چهار دیوان، به کوشش تیمور گرگین
9- شهریار، سید محمد حسین شهریار، دیوان، ج 2، چاپ نهم، انتشارات زرین، نگاه، تهران
10- فردوسی، شاهنامه، انتشارات دانش، شعبه ادبیات خاور
11- مولوی، جلال الدین محمد، کلیات شمس، با تصحیحات و حواشی بدیع الزمان
فروزانفر، چاپ دانشگاه تهران
12- ناصر خسرو، دیوان، به تصحیح مجتبی مینوی، مهدی محقق، چاپ دوم انتشارات دانشگاه تهران
رمضان، تجلی معبود (ره توشه راهیان نور) صفحه 255
جمعی از نویسندگان