گفت وگو با دکتر صادق آیینه وند(1)
پژوهش و حوزه: با تشکر از شما که این فرصت را در اختیار ما گذاشتید. سؤال اول را از سیر شکل گیری حوزه های علمی شیعی آغاز می کنم و این که این حوزه ها چه تفاوتی با پایگاه های علمی اهل سنت داشتند؟
الحمد لله والسلام علی رسول الله و علی آله آل الله. حوزه های علمی یا دینی یا بهتر بگوییم حلقه های درس از نیمه اول قرن اول هجری به شکل رسمی و فراگیر در مسجدها تشکیل شد. منزل بعضی از اصحاب مانند عبدالله بن عباس، عبدالله بن مسعود، سلمان فارسی و عمار یاسر را نیز می توانیم به عنوان حلقه درس و نخستین پایگاه های علمی در جهان اسلام محسوب کنیم؛ اما آنچه منظور نظر سؤال شما است، گمان می کنم شکل رسمی و آکادمیک این حلقه ها و محافل علمی است.
عصر تدوین که از نیمه دوم قرن دوم هجری یعنی سال 143 هجری آغاز می شود، تدوین و تألیف را از حالت انفرادی به حالت عمومی و فراگیر در جهان اسلام تبدیل می کند. در حقیقت، نهضت تدوین در جامعه اسلامی پاسخ به فعالیت حلقه های درس و بحثی است که باید از مرحله شفاهی به مرحله مکتوب پیش برود و شیوع عام و فراتری داشته باشد. اگر بخواهیم از پیدایش حوزه به معنای مصطلح امروزی یاد کنیم باید بگوییم در جهان اهل سنت با شروع نسل دوم فقیهان، یعنی همان فقیهانی که حاکمیت به گونه رسمی از نظریات آن ها سود می بُرد و آن ها هم سخنگوی دینی حاکمیت اموی و عباسی بودند، شروع می شود؛ یعنی بعد از فقیهان مستقل مانند شافع، مالک، ابوحنیفه نسبت به امویان و عباسیان که دیدگاه راشدی یا اصحاب حدیث را بیان می کردند، (منظورم، مالک، شافعی و ابوحنیفه است) نسل دوم، و فقیهان دیگری پا در میدان می گذارند؛ مثل اوزاعی(157 88 ه .ق) ابویوسف(182 113ه .ق)، شیبانی(189132ه .ق) و ماوردی (450 364 ه .ق). تا برسد به جوینی (متوفای 434ه .ق) و غزالی (505 450 ه .ق).
پس در جهان برادران اهل سنت، حوزه های دینی با همسویی حاکمیت سنی اموی و عباسی و حکومت های محلی موالی و تابع عباسیان به صورت رسمی شکل می گیرد. و این درست در قرن سوم هجری است. این حوزه ها با شکل گیری نظامیه ها به وسیله خواجه نظام الملک طوسی به اوج اقتدار و رسمیت می رسد؛ ولی چون عملا با فلاسفه و متکلمان و عارفان و صوفیان درگیر می شده اند، اعتبارشان رو به ضعف نهاده بود.
در میان شیعه، شیوه پیدایش و روند تشکیل حوزه به شکل دیگری است که آن را باید به دو عصر، پیش ازغیبت و بعد از غیبت تقسیم کرد. در عصر پیش از غیبت به علت ارتباط با ائمه اطهار(ع) تفسیر دین و بیان شریعت مستقیما از طریق اصحاب ائمه و نمایندگان به اطلاع شیعه می رسید. در حقیقت این رابطان، خود شارحان هم هستند که مسائل دین را از امام (ع) می گیرند، و می توان گفت همه این ها برای اداره حوزه های محلی و دور دست از محل حضور امام(ع) مثلا: مدینه، کوفه، بغداد، طوس، صلاحیت داشته اند و عملا این حلقه ها را تشکیل داده اند.
آنچه موجب توفیق بیشتر شیعه در این کار، یعنی تشکیل حوزه تحت نظارت و هدایت ائمه (ع) می شد، استقلال از حاکمیت اموی و عباسی و در حقیقت بیان و تفسیر «اسلام معیار» بود در برابر اسلام اموی و عباسی، منظورم مؤکدا در رابطه با فقه و کلام است، یعنی فقه رسمی سنی حکومتی و کلام رسمی سنی حکومتی که با بیان و لسان فقیهان و متکلمان رسمی اموی و عباسی طرح و شرح و نشر می شد.
نقطه قوت فقه و کلام شیعه در عصر حضور ائمه (ع) این است که مستقل از هر جریان سیاسی به راه خود ادامه می دهد. و تابع حوادث و رویکردهای جهان سیاست و خلافت نیست.
عصر دوم، یعنی عصر غیبت، به علت نفوذ ایادی حاکمیت و حضور بعضی فرصت طلبان، شاهد فراز و فرودهایی هستیم که در باب احکام و اموال پیش می آید؛ ولی با حضور نواب و امنای عالِم، این مشکل مرتفع می گردد. گرچه باید گفت طلیعه این مشکل پس از شکست طرح مامون از به صحنه آوردن علویان برای دنیا خواه کردن و زمین گیر کردنشان، نمایان می شود.
حال با اشاره ای که شد، می توان گفت حوزه رسمی و علمی شیعه، نیمه دوم قرن چهارم هجری در بغداد پا گرفته است. این عصر که عصر نمایان و درخشان تمدن و ظهور دانش در جهان اسلام است، سه قدرت رقیب و متناظر در جهان اسلام حضور پیدا می کنند: عباسیان سُنی در بغداد؛ فاطمیان باطنی در مصر و شام و افریقیه؛ آل بویه شیعی در فارس با مرکزیت بغداد. فاطمیان برای نشان دادن تفوق فکری و علمی، حوزه بلند آوازه و پر برکت «الازهر» را به نام شریف و مبارک حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بنا می نهند. عباسیان فقه و کلام رسمی سنی را به وسیله ماوردی، باقلانی، فرّاء و قاضی عبدالجبار اسدآبادی به صحنه می آوردند و آل بویه گرچه بیش از آن که تمدن ساز و علم پرور باشند، سیاستمدار و محافظه کارند، سرمایه عظیمی از خلال این رقابت بزرگ علمی و فکری نصیبشان می شود و از آن، سخاوتمندانه استفاده می کنند. در حقیقت میراث ارزشمند آل حمدان و نبوغ چهره های نامدار شیعه در فقه، کلام، ادب، فلسفه و تفسیر حرکتی در بغداد می آفریند که ما آن را آغاز رسمی و علمی حوزه بغداد با شیخ طوسی (460 385 ه .ق) و شیخ مفید (413 336ه .ق) می شناسیم.
بنابراین، وقتی می گوییم حوزه هزار ساله، منظور از این تاریخ است و الا از همان ظهور اسلام، چه در عصر معصوم(ع) و چه پس از آن بزرگواران، حلقه های بحث علمی وجود داشته است؛ اما تفاوت دو حوزه سُنی و شیعی ، به استقلال و ارتباط با معصوم (ع) و منبع و منشا بر می گردد که پیش تر اشاره کردم.
پژوهش و حوزه: مهم ترین کارکرد حوزه های علمیه چه بوده و از منظر تاریخی چه تاثیراتی داشته است؟
حوزه های علمیه، گذشته از وظیفه هدایت دینی امت اسلام، از بعد علمی نیز مروج، مبلغ و محقق علوم دینی در فرهنگ اسلامی به شمار می روند.
در یک تقسیم بندی، علم و پیدایش آن را در عصر اسلام، می توان به سه دسته تقسیم کرد:
علوم اسلامی یا علوم بیانی که تأسیسی است. نشر این علوم را حوزه های علمیه در اسلام به عهده دارند. این علوم عبارتند از: علوم عربی (شامل صرف، نحو و بلاغت)، علوم حدیث (شامل رجال، درایه، مختلف الحدیث، فقه الحدیث و جرح و تعدیل)، علوم تفسیر، علم کلام، فقه و اصول.
در حوزه های رسمی اهل سنت تنها این علوم را علوم رسمی حوزوی می شناسند و تدریس می کنند. هم اشعریان و هم معتزلیان؛ ولی در حوزه های علمی شیعه منطق و فلسفه اسلامی با همه نحله های مشایی، اشراقی و متعالیه تدریس می شود؛ حتی عرفان هم با ریشه های اسلامی و غیر آن تدریس می شود و این امتیاز، ویژه حوزه های شیعی و از توانمندی های آن است.
آنچه بر شمردیم علوم حوزوی بودند. دو قسم دیگر، علوم برهانی یا همان علوم فلسفی و علوم عرفانی است. که فعلا چون به بحث ما مربوط نمی شود، از تفصیل آن چشم می پوشیم.
علوم تأسیسی که با ظهور دین مبین اسلام پیدا شدند، همه بر اساس نیاز بود. جامعه اسلامی نیاز داشت و نخبگان آن را تدارک دیدند. انصافا باید گفت دقت فراوان و رنج بسیار صرف شده است. از علم نحو و بلاغت گرفته تا کلام، اصول و فقه آثار هوشمندی، کاملاً به چشم می خورد. ویژگی دیگر علوم حوزوی که در هیچ علمی و در هیچ مکتب و نحله ای نمی توان سراغ گرفت، این است که مروجان این علوم در عین وفاداری، روشمندی پیوسته را نیز حفظ کرده و هم به توسعه علم همت می گمارند و هم به هدایت خلق دل بسته اند. این، ویژگی حوزه است و در جای دیگر نمی توان سراغ گرفت. گرچه بعضی نقادان خرده گرفته و گفته اند این کار، قدرت نقادی و بازنگری را از حوزویان بازستانده و مگر می شود انسان علمی را هم روشمند توسعه دهد و نشر کند وهم مدافع باورمند آن باشد. این نقادان حتی پا را فراتر گذاشته و گفته اند: جمع بین این دو خصیصه متضاد در علم، به دیگر حوزه های علوم اسلامی هم سرایت کرده و عملاً علوم اسلامی را علومی ابزاری و وفادار به «نص» در خدمت گرفته و نشاط آن را باز ستانده و در یک کلام، صبغه کلامی و دفاعی در هیئت جدل و بیان، گریبانگیر فرهنگ اسلامی شده و نشاط و ابداع را از میان برده است.
من در این سخن که بعضی نخبگان و نقادان نامبردار جهان اسلام از سر دلسوزی و علاقه مندی، درباره علوم تأسیسی دینی گفته اند، کمی بی انصافی اگر نگویم جفا در حق این علوم ملاحظه می کنم.
اگر به گفته بعضی از این نقادان، تمدن اسلامی و یا علوم اسلامی صبغه فقهی دارد، همان گونه که تمدن یونانی صبغه فلسفی، باید بگوییم در باب حوزه های شیعی صادق نیست؛ زیرا در این حوزه ها با تکیه بر عقل و تدریس علوم فلسفی، عرفانی و نجوم، گذشته از پیش برد و توسعه علوم شرعی، در نشر علوم عقلی و فلسفی در ابواب معرفت نیز پیش تاز بوده اند.
روی سخن این نقادان متوجه حوزه های رسمی سنی اشعری است و به شیعه ارتباط ندارد. بهتر است در بیان دقیق تر با قید و اضافه به آن اشاره کنند تا حقی ضایع نشود.
باید گفت حوزه های علمیه شیعی به طور خلاصه این کارکردها را داشته اند:
1. تأسیس و ترویج علوم دینی؛ 2. هدایت امت در تشریع و بیان احکام دینی؛ 3. نشر علوم عقلی و تحکیم عقلانیت در علوم و گشایش ابواب توحید و توسعه ابواب معرفت.
پژوهش و حوزه: روش های پژوهش در گذشته چگونه بوده وآیا پژوهش های زمان ما منجر به تولید علم شده است؟
در علم و روش تحقیق، دو سبک تولید داریم: یکی تخصص گرایی (Specialization) و یکی عام گرایی یا دایرة المعارف گرایی (Encyclopedism). هر وقت در تمدن و تولید علم از مسیر تخصصی رفته ایم در اوج نوآوری و ابداع بوده ایم؛ ولی هرگاه به حاضری خوری یا أکل از مایه پرداخته ایم، از ابتکار و ابداع دور افتاده و به نوشتن دایرة المعارف و تکرار کارهای پیشینیان خود پرداخته ایم. مورخان تاریخ علوم و تاریخ آداب نویسان، این عصرها را عصر انحطاط نامیده اند.
جاحظ در کتاب الحنین إلی الأوطان، و وصولی در اخبار ابی تمام به هر دو شیوه اشاره دارند. علی بن رضوان در النافع فی تعلیم صناعة الطب بر پزشکانی که دست به تألیف دایرة المعارف می زنند، خرده می گیرد و این کار را سقوط علم می داند. ابن خلدون هم در المقدمة بر کسانی که زمینه مصرف علم را برای دیگران فراهم می کنند، حمله می کند.
انسان دوست دارد به جهل خود اعتراف نکند. از این رو، کارهای دیگران را به نام خود می کند. همچنین دوست دارد به همه چیز جواب بدهد و برای این کار از زحمات دیگران استفاده می کند. این در حالی است که ما باید بپذیریم محققان برجسته، وقتی گردنه های علم را یکی پس از دیگری در می نوردند، آنگاه در می یابند که:
تا بدانجا رسید دانش منکه بدانم همی که نادانم
سیوطی در کتاب المُزهِر آورده است: «از شعبی پرسیدند. گفت: نمی دانم. گفتند: فبأی شی ء تأخذون رزق السلطان؟ گفت: ِلأقول لا أدری فیما لا أدری!».
ابن أبی اُصُیبِعه در کتاب عیون الأنباء فی طبقات الأطبّاء از قول جوزجانی آورده است: «ابن سینا هرگاه کتاب جدیدی را به دست می آورد، نخست به نقاط ابداعی مؤلفش می پرداخت تا میزان توانمندی او را در علم بیابد».
محققان مسلمان جمله های «لم یُسبق» و «لم یَسبقنی إلیه أحدٌ» را در تصنیفات خود به کار می بردند تا ابداع و ابتکار خود را در تحقیق نشان دهند.
ابوالعلای معری گوید:
و إنّی و إن کنت الأخیر زمانهلآتٍ بما لم تَستطعهُ الأوائل
دانشمندان اسلامی غایت تحصیل و طلب علم را دستیابی به «مَلَکه» دانسته اند؛ آن سان که بتوان با آن به استنباط و استخراج نایل آمد.
عَلمَوی در کتاب المُعید فی أدب المفید و المستفید گوید: لا ینبغی لمصنّفٍ یَتَصدّی إلی تصنیفٍ أن یعدل إلی صِنفین: إما أن یَخترع معنی، أو یَبتَدعَ وضعا و مَبنی. و ما سوی هذین الوَجهینِ، فهو تسویدُ الورقِ و التَّحلّی بِحِلیة السَّرقِ.
پس می بینید که از نگاه علموی یا باید در علوم بنیادی کشف معنا کرد و به نظریه پردازی پرداخت و یا به ابداعی که به قاعده علمی منجر شود و به اصطلاح پژوهشگران عصر ما، به کار بردی شدن علوم بینجامد، پرداخت.
محققان مسلمان پدید آمدن اثری علمی را به هفت درجه تقسیم کرده اند:
1. استخراج ما لم یسبق إلی استخراجه أحد؛ 2. و ناقصٌ فی الوضع یتمّم نقصه؛ 3. وخَطأٌ یُصحِّح الحکمَ فیه؛ 4. و مُستغلقٌ بإجحاف الإختصار یُشرح أو یتمم بما یوضح استغلاقه؛ 5. و طویلٌ یُبدّد الذّهنَ طولُه یُختصر من غیر إغلاق و لاحذف لَمّا یخلّ حذفه بغرض المصنّف الأوّل؛ 6. و متفرقٌ یجمع أشتات تبدّده علی أسلوب صحیح قریب؛ 7. و منثودٌ غیرُ مرتّبٍ، یُرتّب ترتیبا یشهد صحیح النّظر إنّه أَولی فی تقریبِ العلم للمتعلّمین من الّذین تقدّم، فی حُسنِ وضعه و ترتیبه و تبویبه.
آنچه به عرض رساندم، شمه ای از شیوه های عالمان و محققان مسلمان بود که در عصرهای گذشته تجربه کرده و برای ما به تولید علم پرداخته اند؛ اما اکنون باید دید شیوه حوزه های دینی در تولید علم چگونه است؟
من بر خلاف بعضی ها که در نقد روش یا نقد میراث، بدبینانه به کارکرد علمی حوزه ها می پردازند، خوش بینم و این نوید را می دهم که ما در حوزه های شیعه خصوصا مکتب فقهی و کلامی و فلسفی حوزه قم منتظر ظهور تولیدهای جدید هستیم که می توان از آن ها به یک نهضت علمی تعبیر کرد. این را هم عرض می کنم که، بیش از 20 سال است با این حوزه علمی بزرگ ارتباط نزدیک و مستمر دارم. حرکت خوبی که حوزه در بخش پژوهش شروع کرده، امیدوار کننده است. تعداد مراکز تحقیقاتی فراوانی تأسیس شده، تحقیق در حوزه رسمیت یافته و این امر که طالب علم تنها نباید مبلغ و مروج دین به سبک قدیم بشود، بلکه باید محقق و پژوهشگر در معرفت دینی هم پرورش دهیم، پذیرفته شده است. از همه مهم تر، درک این نیاز از سوی مسئولان محترم و استادان و مدرسان حوزه است.
پژوهش و حوزه: با توجه به ارتباط طولانی شما با حوزه، چه راهکارهایی را برای عملی شدن این نهضت علمی توصیه می کنید؟
برای دستیابی به این هدف بزرگ باید چند کار بکنیم:
اولا. باید دورنما روشن باشد؛ یعنی اصولا در این جهان برای چه به نشر علوم اسلامی می پردازیم؟ برای اقناع جدلی یا اقناع علمی؟ به زبان و بیان روشن تر، ما در یک جهان سکولار و غیر سکولار به دنبال چه مخاطبی هستیم؟ آیا همه مخاطبان ما مؤمنان معتقدند که در ماه های محرم و صفر و یا ماه مبارک رمضان پای منبر می نشینند؟ آیا ما به همان سبک جدلی و کلام سنتی باید به نشر معارف اهل بیت(ع) بپردازیم؟ یا از طریق علم در این بازار مکتب ها و ایسم ها و نحله ها، متاع خود را عرضه کنیم؟
اگر این استراتژی ترسیم شود، سبک آموزش ما هم باید با حفظ همان اصول و نصوص تغییر یابد؛ یعنی باید طالب علم را به اقناع و اثبات علمی برسانیم و آن ها را برای عرضه این دستاوردها در این بازار پر رقابت، وارد کنیم. منظور من این نیست که از همان راهی برویم که دیگران رفتند. منظورم راه نشر علمی با اهداف دنیوی نیست. منظورم این است که روش علمی باید زبان اقناع و اطمینان بخش داشته باشد، نه زبان جدال و احتجاج.
دوم. تغییر در برنامه های آموزشی و تألیف کتبی که جویندگان علم باید در مقدمات و سطح بخوانند، آن هم با بهره گرفتن از شیوه های آموزش و با استفاده از دستاوردهای جدید علوم روز. مثلا نباید فقط یک کتاب منطقی را تدریس کنیم، بلکه باید مکاتب و مدارس منطقی معاصر را هم بیاموزیم و سیر و تطور علم منطق را هم به طالب علم یاد بدهیم تا در بند یک کتاب نماند و بتواند به خوبی با جهان اطراف خود مرتبط شود.
سوم. ملاحظات دقیق در انتخاب جویندگان علم. من اطلاع یافته ام که در نحوه آموزش و انتخاب، قدم های خوبی در چند سال اخیر برداشته شده است.
منظورم از این کار انتخاب دقیق و درجه بندی هوشی و توانمندی طلاب برای مقاصد گوناگون است. طلبه ای ممکن است، برای تبلیغ و منبر مناسب باشد، بیان و حافظه خوبی داشته باشد و طلبه ای دیگر ممکن است برای تحقیق مناسب باشد، ذهن نقاد، صبر و ذکاوت خوبی در او یافت شود؛ این افراد باید برای پژوهشگری انتخاب شوند و پس از گذراندن آموزش فشرده و فنی وارد مرحله پژوهش بشوند. زمان آموزش را باید کوتاه تر کرد.
چهارم. تغییر شیوه آموزش از شفهی به مکتوب و اجرای فحص های مکرّر و کم کردن تعداد طلاب و استاندارد کردن کلاس ها. همین گونه در دروس خارج هم باید ترتیبی اتخاذ شود تا طلبه، حضور تحقیقی و سهم جدی از بحث داشته باشد و ریزه خوار دیگر مستشکلان و هوشمندان نشود. می توان حلقه ها را کوچک تر کرد، موضوع بحث را بین همه تقسیم کرد تا مکتوب کنند و قدرت ابداع و استدلال خود را نشان دهند و استاد بر همه احاطه پیدا کند و توان استدلال آن ها را بسنجد و بر اساس آن، اجازه صادر کند.
من احساس کرده ام که بیشتر طلاب در بیان اندیشه و یافته های دورنی خود که مقدمه ظهور نگارش و پژوهش است، کمی کندند. این را که عرض می کنم، تجربه 20 ساله من در حوزه و دانشگاه است. در دانشگاه ها در دوره دکترا با دانشجویان مباحثی را در میان می نهیم. شیوه استدلال، مناقشه و استشکال در طلاب سطح خارج همیشه بهتر از دانشجویان دوره دکترا در دانشگاه است؛ ولی توان تعبیر و نگارش دانشجویان دکترا بهتر است. برای من اثبات شد که به علت سنت شفهی تدریس و دوری از امتحان، تحقیق و کتابت در میان طلاب، قدرت نوشتن و توان نگارش ضعیف می شود و در عوض قدرت استدلال و مناقشه و مجادله بالا می رود. من در امتحان شفاهی جمعی از طلاب شاهد بودم، بحثی را همه با نمره های خوب قبول شده بودند؛ ولی همان بحث را در امتحان مکتوب غالبا نمره نیاوردند. من این را به حساب روش کار و تدریس در حوزه گذاشتم، نه ضعف علمی طلبه ها.
پیشنهاد آخر من، روش تحقیق در علوم اسلامی یا علوم حوزوی است. چه اشکالی دارد ما در سبک استخراج و استنباط خود روش های دیگرِ علمی را بیازماییم. در استخراج احکام الله، هر روش درست عقلانی که ما را بهتر به یقین برساند، مغتنم است.
بزرگانی از عالمان گذشته، شیوه های دیگری را هم آزموده اند. اندلسیان، همانند ابن باجه (532 ه .ق)، ابن طُفیل (581 ه .ق)، ابن رشد( 520 595 ه .ق)، شاطبی(538 590 ه .ق)، ابن خلدون( 732 808 ه .ق) و ابن حزم(384 464 ه .ق) در استخراج احکام به شیوه دیگری رفته اند. انتظار است ما هم امروز کاری بکنیم. البته این، امری تخصصی و فنی در روشمندی علمی است که مدرسان، محققان و عالمان دین باید کاملا دور از حساسیت و بدگمانی، به آن بپردازند. هر کس حق ورود به این مباحث را ندارد. اگر بنا شد چنین قدمی برداشته شود؛ بنده هم متواضعانه عرایضی دارم که به استحضار می رسانم و آن هم صرفا در روش تحقیق در معامله با قالب ها و معانی است.
در پایان باید عرض کنم، جهان اسلام را که می نگرم، از حیث نوآوری در حدی نیست که با جهان دیگر مقایسه شود؛ ولی با توجه به تلاش های روشمندی که مشاهده می شود تا ده سال آینده شاهد یک نهضت علمی زنده و پویا خواهیم بود.
پژوهش و حوزه: از منظر آسیب شناسی چه عواملی موجب رکود و خمودگی درپژوهش های حوزوی است و آیا پژوهش های حوزوی دچارنوعی رکود وخمودگی نشده است؟
با توجه به تاریخ تأسیس حوزه های علمی که برای تربیت مجتهد، مدرس و مبلغ و بر سبک شفهی است، نباید ملامتی متوجه حوزویان باشد؛ ولی امروز، با تأسیس جمهوری اسلامی ایران و طرح اسلام به عنوان الگوی حکومتی در جهان امروز، نیازمند تغییر در برنامه ریزی هستیم.
پژوهش باید جایگاه در خور داشته باشد و ما به تربیت محقق حوزوی نیز بپردازیم. این امر اقتضا دارد که ما تغییراتی در مواد و دروس بدهیم همان گونه که در پاسخ سؤال های پیشین اشاره کردم، در این 20 سال شاهد فعالیت های خوبی هم در سطح برنامه ریزان وهم در سطح طلبه ها هستیم. اگر به موازات این فعالیت ها، استفاده از ابزارهای آموزشی و بهره گیری از تکنیک ها هم مورد توجه واقع شود، زودتر به اهداف خواهیم رسید.
پیشنهاد من این است که از طریق آزمون های فنی و دقیق، به تشکیل حوزه های علمی خاصی برای تربیت محقق بپردازیم و مثل سایر مراکز آموزشی معمول در جهان، حق داشته باشیم به درجه بندی و تعیین توانمندی داوطلبان دست بزنیم. ممکن است بعضی به این شیوه معترض شوند امکاناتی که برای تربیت طلاب علوم اسلامی اختصاص می یابد، قائل به چنین دسته بندی نباشد و آن را مغایر با سبک و سنت حوزویان بشناسد و یا حتی آن را خلاف عدالت به شمار آورد.
من گمان می کنم که مراجع گران قدر و مجتهدان بزرگوار دامت برکاتهم هم مخالفتی با این سبک درجه بندی براساس توانمندی و ضریب هوشی نداشته باشند؛ چرا که غایت کار، تربیت مجتهد است و مجتهد مطابق با تعریف نظام های آموزشی جهانی، معادل محقق است و معمولا از میان تعلیم یافته گان بین 15 تا 20 درصد محقق می شوند. من با سبک مجادله و مناقشه در مباحث علمی موافقم؛ ولی بهتر است این شیوه در حوزه هایی به کار رود که می خواهد مبلغ پرورش دهد و به اصطلاح منبری منظور نظر باشد. اگر همین نیرو از حالت شفهی به حالت مکتوب و استدلالی درآید، شاهد افزایش اهل قلم و تحقیق خواهیم بود. این امر، نیازمند برنامه ریزی است که طبعا باید کلاس ها از حالت آموزشی یک طرفه یا با محوریت چند طلبه با استعداد، به شکل یک کارگاه آموزشی تحقیقی درآید که نیمی از کار بر عهده طلبه باشد.
بعضی مراکز تحقیقاتی و حتی آموزشی ما، تقلیدی از نظام های رایج آموزشی جهان بود. این امر غیر مستحسن نیست؛ ولی وافی به مقصود نمی تواند باشد. ما خدمت بزرگان و مؤسسان این مراکز عرض کردیم که متناسب با شأن و خواست علوم دینی و همسو با نیاز طلاب، به این گونه کارها دست بزنیم. در این باب من معتقد به بازنگری جدی هستم.
من در شهرهای مذهبی بوده ام و از نزدیک آشنا هستم. در این شهرها تعداد زیادی طلبه به چشم می خورد که از برنامه دقیق و کارکرد روزانه آن ها و این که اوقات علمی خود را چگونه می گذرانند، کمتر اطلاع داریم. بهتر است خود این ها به تشکل هایی از میان خودشان دست بزنند و نظارتی بر کار داشته باشند. این مراقبت های آموزشی برای بهبود تحصیل طلاب و حل مشکل آن ها سودمند است. بهتر است این تشکل ها خود جوش باشند و دولت تنها تسهیل کند.
تغییر در برنامه های درسی و آموزش هم که قبلا اشاره کردم ضروری است.
پیشنهاد من این است که اگر دوباره بخواهیم شاهد نشاط و فعالیت تحقیقی درخشانی در حوزه باشیم، (همانند عصر شیخ مفید أعلی الله مقامه الشریف) بهتر است یک سوم حوزه های موجود تبدیل به مراکز تحقیق شوند و دقت های لازمی که اشاره کردم، در انتخاب و اداره به کار گرفته شود. البته این امر بهتر است پس از پایان سطح انجام شود.
بهتر است، حوزه علمیه قم خصوصا مسئولان محترم پژوهشی یک مرکز نشر فراگیر برای نشر آثار و فعالیت های تحقیقی حوزویان به شکل جهت دار، تأسیس و از طلاب توانمند برای نشر آثارشان حمایت کند. در این 10 سال اخیر خیلی امیدوارم؛ اما تا رسیدن به عصر شکوفایی فاصله فراوان است.
نکته دیگری که این جا عرض می کنم و از محققان و مجتهدان و مدرسان بزرگ مدد می خواهم، این است که تأکید بیش از حد به «نص» و تکرار آن برای طلبه، گاهی طلبه را در بیان و استدلال، قالبی و خشک و یکنواخت کرده است. علت این است که طلبه ها کتب خاصی را تعلیم می بینند و خارج از آن کتب، به مکاتب و کتب دیگر توجه نمی کنند و استادان هم به یک سبک، آموزش را تکرار می کنند. وقتی به تعداد فراوانی از طلبه ها برخورد می کنیم، در مواجهه با یک مسئله و بحث علمی سبک و نحوه استدلال و احتجاج همه تکراری است. این، رکود است؛ یعنی شیوه آموزش ما اشکال دارد که نتوانسته است، استعدادهای درون این طلبه ها را شکوفا کند و به هر یک از آن ها سبکی متمایز از همدوره ای هایش بدهد.
پژوهش و حوزه: با توجه به نیاز شدیدی که تمدن اسلامی به بازسازی واحیا دارد، شما جایگاه حوزه علمیه راچگونه می بینید؟
وقت یک خانه تکانی بزرگ یا به اصطلاح حوزه خودمان، تنقیح مناط فرا رسیده است. باید گامی بزرگ برداشت. الآن دوران خوب ما است، امکانات هست، مانع نیست، دولت مدافع است، مردم توقع دارند و حمایت می کنند. یک حرکت بزرگ لازم است و باید استراتژی روشن باشد و در سه مرحله بلند مدت، میان مدت و کوتاه مدت برای حوزه ها برنامه تعریف کنیم. بهتر است در این راه، تمام حوزویان همکاری کنند. دیگر درست نیست بعضی ها از روی بی مهری نام علوم قدیم بر علوم حوزوی بنهند. دیگر درست نیست نحو و لغت و منطق مان کتاب های قرن ششم و هفتم به بعد باشد. باید با استفاده از شیوه های مقبول جهانی آثار و منابع جدیدی تألیف کنیم و در کوتاه مدت آموزش دهیم. باید در علوم اسلامی و خصوصا آنچه که امروز به نام علوم انسانی و اجتماعی معروف است، سخن نخست از آن ما باشد. امکانات بالقوه و فراوانی موجود است که برای به فعلیت در آوردن آن ها برنامه ریزی دقیق و صحیح لازم است.
اگر این کار را به سرعت انجام ندهیم، بین زبان ما و عصرمان و نسل مان فاصله می افتد و من نگرانم. برای ورود به بحث و انجام کار باید با حضور اسلام شناسان و محققان حوزوی و کارشناسان زبده تعلیم و تربیت و خبرگان آموزش به این کار اقدام شود. من خوشبختانه این سرمایه ها را در حوزه سراغ دارم و امیدوارم به سرعت دست به کار شویم.
در پایان عرایضم برای مراجع بزرگ حوزه های علمیه جهان اسلام دامت برکاتهم آرزوی سلامت و دوام عمر و برای محققان، مدرسان دامت افاضاتهم توفیقات الهی و برای طلاب حفظهم الله تعالی بهره گیری از عمر، از درگاه حضرت احدیت مسئلت می کنم. والله هوالموفق.
1. استاد دانشگاه تربیت مدرس وصاحب نظر برجسته تاریخ اسلام