(پنجاه اشتباه در مقدمه ای هفت صفحه ای)
تصحیح متون قدیم کاری بسیار شایسته و مقدس است، احیای آثار گذشتگان علاوه بر تأثیر زیادی که بر تاریخ علم و شناخت میراث فرهنگی دارد چه بسا منشأ تحولات بزرگی در بحث های علمی نیز می گردد. در سه دهه اخیر کتاب های فراوانی تصحیح و چاپ شده که خود نهضتی در این موضوع به شمار می رود.
از طرف دیگر کارهای تکراری در مراکز علمی به یک معضل فرهنگی تبدیل شده است. تصحیح های تکراری و در عرض یکدیگر و بلکه تصحیح کتاب هایی که چاپ مصحّح و قابل استفاده دارند موجب هدر رفتن نیروها و ضررهای مادی و معنوی است.
جناب آقای صادقی اردستانی که از نویسندگان پر تلاش سخت کوش است اخیراً به تصحیح مجدد و ترتیب (شماره گذاریِ احادیث) کتاب قرب الاسناد پرداخته و موسسه کوشانپور آن را چاپ کرده است. در نیت خیر و قصد خدمت مصحح و ناشر تردیدی وجود ندارد اما این کار چه ضرورت و فایده ای دارد؟!
عبدالله بن جعفر حمیری که از اصحاب امام هادی و امام عسکری(ع) است هفت کتاب با نام قرب الاسناد تالیف نموده و هر کدام درباره روایاتی است که سند عالی دارند به هفت امام اخیر (از امام صادق تا امام دوازدهم ع ) و تنها سه کتاب قرب الاسنادِ او به امام ششم، هفتم و هشتم (ع) به ما رسیده است. ارزش و اهمیت این گونه احادیث عالی السند بر کسی پوشیده نیست، ولی این کتاب مکرراً چاپ شده است که به برخی از چاپ های آن اشاره می کنیم:
الف: در سال 1359 ق. در مکتبة نینوا تهران به امر مرحوم آیة الله بروجردی چاپ شد، این چاپ همراه با تصحیح و حواشی بسیار خوبی است.
ب: در سال 1369ق در مکتبة حیدریه نجف اشرف توسط عبد المولی طریحی تصحیح و چاپ شد.
ج: در سال 1413ق در قم توسط موسسه آل البیت تصحیح و چاپ گردید.
بنابراین، کتاب هرگز نیاز به تصحیح مجدد نداشت. نگارنده مقداری از متن کتاب تصحیح شده جناب اردستانی را با چاپ موسسه آل البیت مقایسه کردم و معلوم شد که تصحیح جدید نه تنها نکته مهمی ندارد بلکه نسبت به تصحیح موسسه آل البیت معایبی در آن نیز یافت می شود.
به هر حال، کتابی که سه بار تصحیح شده است هیچ ضرورتی بر تصحیح چهارم نداشت. مصحح محترم که بر این کتاب مقدمه ای نوشته لازم بود در آن، هدف و ضرورت این تصحیح و نسخه های مورد اعتماد خود را بیان می کرد، اما حتی اشاره ای هم به این مباحث ندارد. ما در این جا فقط به نقد و بررسی مقدمه هفت صفحه ای این کتاب می پردازیم و داوری در مورد تصحیح متن کتاب و نیز مقدمه ای که بر کتاب الجعفریات (که ذیل همین کتاب چاپ شده است) نوشته و نیز تصحیح متن آن و مؤخره سه صفحه ای آن را به عهده خواننده محترم می گذاریم.
1 در ص 7، سطر 6 آمده است: «واما کنیته، یوصف…» در حالی که کنیه کسی به چیزی وصف نمی گردد، و گر چه می توان برای کنیه صفت آورد ولی خود کنیه صفت بر خود کنیه قرار نمی گیرد.
و نیز جواب «أما» واجب است که دارای «فاء» باشد، در حالی که مؤلف محترم نیاورده است. ابن مالک گوید:
أما کمهما یک من شیء وفاء لتلو تلوه وجوباً ألفا
2 در همان سطر: «یوصف ب «ابوالعباس القمی» در حالی که صحیح آن «أبی العباس» است. ضمناً این اشتباه روی جلد کتاب نیز تکرار شده است، زیرا نوشته شده: «قرب الإسناد تألیف أبوالعباس…» در حالی که کلمه «اب» مضاف الیه است و باید با یاء باشد.
3 در ص 7، سطر 7: «لم یثبت عندنا بنحو دقیق تاریخ ولادته ووفاته، وانه کان یعیش فی حدود النصف الأول من القرن الثالث الهجری» ظاهر این کلام آن است که «وانّه کان یعیش…» عطف بر «تاریخ» که فاعل «لم یثبت» است می باشد و در این صورت معنای کلام این است که: «تاریخ ولادت و وفات او به طور دقیق بر ما مشخص نشده و نیز ثابت نشده است که او در حدود نیمه اول قرن سوم هجری می زیسته است» و این کاملاً عکس مقصود و مراد نویسنده است.
4 در همان سطر: جمله «کان یعیش فی حدود النصف الاول من القرن الثالث» صحیح نیست، زیرا عبدالله بن جعفر حمیری چون در اواخر نیمه نخست قرن سوم متولد شده است، باید بگوید: «قد تولّد فی أواخر النصف الأول من القرن الثالث».
5 اگر مؤلف محترم در جمله فوق به زندگی حمیری توجه داشته و صحبتی از تولد او ندارد هم چنان که کلمه «یعیش» بر آن دلالت می کند باید به جای «حدود النصف الأول» بنویسد: «طول النصف الثانی»، زیرا حیات علمی و فرهنگی حمیری در نیمه دوم قرن سوم بوده است نه نیمه اول، و کلمه «حدود» نیز صحیح نمی باشد.
6 در ص 7، سطر 12: «فی حدود أربعین و مأتین أو قبلها»، وقتی گفته می شود: تولد حمیری در حدود سال 240 بوده است دیگر به کلمه «أو قبلها» یعنی یا پیش از آن نیازی نیست، چون کلمه حدود شامل پیش از آن نیز می شود.
7 در همان سطر: «وروایة أبی غالب الرازی» و صحیح آن «الزراری» است، ظاهراً این اشتباه غلط چاپی نباشد، زیرا عین همین اشتباه در سطر اول، ص 11 نیز تکرار شده است.
8 ص 7، سطر 13: «سنة خمس وثمانین ومأتین»، بهتر بود گفته شود: «سنة المأتین وخمس وثمانین».
9 ص 7، سطر 12: «وروایة أبی غالب الرازی المتولد فی سنة خمس وثمانین ومأتین عنه، تدلّ علی انه کان حیّاً فی سنة ثلاثمأة او بعدها»، نویسنده محترم در این عبارت می گوید: چون ابو غالب زراری که در سال 285 متولد گشته از حمیری حدیث نقل کرده است معلوم می شود که او در سال سی صد یا پس از آن زنده بوده است. بهتر و بلکه لازم بود بگوید: «بل بعدها» زیرا بین سال سی صد و پس از سی صد تردید نیست، چون اگر او پس از سال سی صد زنده بوده است به طریق اولی در سال سی صد نیز زنده بوده است، بله اگر به جای کلمه «کان حیاً» کلمه «توفی» بود در این صورت حرف عطف «أو» که برای تردید است صحیح بود.
10 ص 8 سطر 1: «غیر مکاتبات إلی أبی جعفر محمد»، حرف جر «إلی» در این عبارت غلط است و خواننده را به اشتباه می اندازد.
11 از ص 7، سطر 14 تا ص 8، سطر 2، عین کلام آیة الله بروجردی است (هر چند نام نبرده و تنها به «مقدمة قرب الإسناد» نشانی داده شده است) ولی هرگز ابتدا و انتهای کلام ایشان را مشخص نکرده است، ولازم بود با گیومه یا چپ چین یا حروف سیاه یا به هر طریق دیگر آن را مشخص می کرد.
12 ص 8: آن چه که ذیل عنوان «مقامه العلمی» نقل کرده است مربوط به وثاقت اوست نه مقام علمی وی، بله تنها جمله «وسمع اهلها منه فأکثروا» در دو صفحه ای که نویسنده محترم ذیل این عنوان آورده است دلالت بر جایگاه علمی او می کند.
13 در ص 8، سطر 4: «واعترف جمیع علماء الرجال بوثاقته و عظمته، کالمامقانی فی تنقیح المقال والنجاشی فی رجاله والعلیاری فی بهجة الآمال والشیخ الصدوق فی مشیخة الفقیه. اولاً: لازم بود در ترتیب نام این بزرگان تقدم و تأخر زمانی رعایت شود. ثانیاً: آیا جمیع علمای رجال را می توان تشبیه نمود که می گوید: همه علمای رجال همانند مامقانی…؟!! بله اگر به جای کلمه «جمیع» گفته بود: «جمه من…» یا «کثیر من…» در این صورت عبارت صحیح بود.
14 ص 8، سطر 6: «والمجلسی الثانی فی روضة المتقین». این کتاب از علامه محمد تقی مجلسی معروف به مجلسی اول است. احتمالاً نویسنده محترم گرچه به کتاب مراجعه کرده و به آن نشانی داده است ولی روی جلد آن را نگاه نکرده است.
15 ص 8 سطر 7: «وقال الأستاذ الدکتور حسین علی محفوظ فی عظمة شأن…»، کلام دکتر محفوظ چیزی در بیان عظمت حمیری ندارد.
16 ص 8 سطر 8: «محمد ابن یعقوب الکلینی»، کلمه «ابن» هرگاه بین دو عَلَم قرار گیرد احتیاج به همزه نداشته و باید به صورت «بن» نوشته شود.
17 ص 8 سطر 10: «نعم، الحمیری الجلیل…»، کلمه «نعم» استدراک از چیست؟!
18 ص 8 سطر 10: «سنة نیّف وسبعین ومأتین» نویسنده محترم این عبارت را از رجال نجاشی نقل کرده است ولی در رجال نجاشی (ص 219) عبارت چنین است: «سنة نیف وتسعین ومأتین».
19 ص 9 سطر1: «وکان الشیخ من أصحاب الإمام أبو محمد…» و صحیح آن است که گفته شود: «…الإمام أبی محمد…».
20 ص 9 سطر 2: «وهو کما رتّب الفقهاء العظام و رجال الحدیث: من کبار المشهورین والموثقین من الطبقة الثامنة للحدیث»، اولاً: کلمه «کما رتّب» در این جا معنا ندارد. ثانیاً: رجال حدیث چه ترتیبی داده اند وکدام یک از رجال حدیث مرحوم حمیری را به ترتیب در آورده اند؟ ثالثاً: کبار مشهورین و کبار موثقین چه ترکیبی است؟!، عبارت فوق را با این عبارت مرحوم آیة الله بروجردی مقایسه کنید: «وهو فیما رتبّناه من الطبقات، من کبار الطبقة الثامنة» (مقدمة قرب الاسناد، چاپ مکتبه نینوای تهران، ص2)، ظاهراً برای بیان زیبایی این کلام و سستی عبارت اول نیاز به مقایسه و توضیح نباشد، اگر به تفاوت کلمه «کما» و «فیما» به درستی توجه شود همه چیز روشن می گردد.
21 ص 9 سطر 4: «وکاتب الحمیری، الإمام أبو محمد علیه السلام علی ید محمد بن عثمان العمری…» اگر در این جمله «الحمیری» مفعول و «الإمام ابو…» فاعل باشد اشکالی پیش نمی آید، ولی گذشته از آن که سیاق عبارت و مخصوصاً تقدیم «الحمیری» بر «الامام» نشان می دهد که مراد نویسنده آن است که حمیری به امام(ع) نامه نوشت و حمیری فاعل و امام مفعول است، مرحوم آیة الله بروجردی چنین نگاشته اند: «کاتب أبا محمد علیه الصلاة والسلام علی ید محمد بن عثمان العمری» و نویسنده محترم نیز به همین کلام آیة الله بروجردی توجه داشته است. بنابراین روشن است که در عبارت کتاب «أبو محمد علیه السلام» غلط و صحیح آن «أبا محمد علیه السلام» می باشد.
22 ص 9 سطر 15: «ولا یخفی، هم علماء…»، فاعلِ کلمه «لایخفی» ذکر نشده است.
23 همان سطر: «ولایخفی، هم علماء کبار معروفین» علاوه بر رکیک بودن این ترکیب، معروفین باید مرفوع و با واو باشد «معروفون» نه معروفین.
24 همان سطر: «وکانوا من وکلاء الإمام الهادی(ع) والعسکری(ع) وصاحب الأمر(ع)». نواب اربعه وکیل سه امام(ع) نبوده اند و مخصوصاً علی بن محمد سمری تنها وکیل امام عصر ارواحنا فداه بوده است.
25 ص 9 سطر 16: «ووکالة کلّ منهم کان ایضاً من قبل أبیهم»، آیا وکالت نایب اول «عثمان بن سعید» نیز از طرف پدرش بوده است؟!.
26 ص 9 سطر 7: «ولکن فی الفقیه روایة… علی أنّ الحمیری» این عبارت به همین کیفیت غلط است مگر آن که به این صورت اصلاح شود: «ولکن فی الفقیه روایة… تدل علی أنّ الحمیری».
27 در عبارت فوق کلمه «لکن» برای استدارک از چیست؟! و بلکه در این جا استدارک معنا ندارد.
28 ص 9 سطر7: «وفی الکافی الشریف، فی باب موالید الأئمة سبع روایات، بلاواسطة ومقروناً ب«سعد بن عبدالله القمی.» علی أنّ الحمیری کاتب الإمام الهادی(ع) أیضاً، وهذا یدلّ علی أنّه کان من أصحاب الإمامین الهادی والعسکری(ع)».
نویسنده محترم در این عبارت ادعا نموده که این هفت روایت دلالت می کنند بر این که حمیری با امام هادی(ع) مکاتبه داشته پس از اصحاب عسکریین(ع) می باشد.
لکن، اولاً: بسیار بعید است که حمیری که هنگام شهادت امام هادی(ع) کمتر از پانزده سال داشته است چندین نامه به محضر امام(ع) نوشته باشد.
ثانیاً: خود جناب صادقی اردستانی نشانی همه این هفت حدیث را ذکر کرده که ما سند آن ها را می آوریم، تا روشن شود که هیچ یک از آن ها کوچک ترین دلالتی بر نامه نگاری حمیری به خدمت امام هادی(ع) ندارد:
الف: عبدالله بن جعفر و سعد بن عبدالله جمیعاً، عن ابراهیم بن مهزیار، عن أخیه علی بن مهزیار، عن الحسن بن محبوب، عن هشام بن سالم، عن حبیب السجستانی، قال سمعت ابا جعفر(ع)… (اصول کافی، ج1، ص 457، ح 10).
ب: سعد بن عبدالله و عبدالله بن جعفر، عن ابراهیم بن مهزیار، عن أخیه علی بن مهزیار، عن الحسن [در کتاب کافی «الحسن» نوشته شده ولی صحیح آن «الحسین» است] بن سعید، عن محمد بن سنان، عن ابن مسکان، عن أبی بصیر، عن أبی عبدالله(ع)… (اصول کافی، ج1، ص 461، ح2).
ج: همان سند (اصول کافی، ج1، ص 468، ح6).
د: همان سند (اصول کافی، ج1، ص 472،ح6).
ه: همان سند (اصول کافی، ج1، ص 475،ح7).
و: همان سند (اصول کافی، ج1، ص 486،ح9).
ز: همان سند با حذف دو راوی اخیر آن : (اصول کافی، ج1، ص 492،ح11).
بنابراین هیچ کدام از احادیث فوق مکاتبه نیست و ارتباطی نیز با حضرت امام هادی(ع) ندارند. ظاهراً علت اشتباه نویسنده، این کلام آیة الله بروجردی بوده است که فرموده: «وروی عنه ایضاً محمد بن یعقوب الکلینی فی کتاب الکافی سبع روایات فی موالید الائمه(ع) بلاواسطة مقروناً بسعد بن عبدالله» (مقدمة قرب الاسناد، ص 3). و مقصود آیة الله بروجردی این است که در این هفت حدیث مرحوم کلینی مستقیماً و بلاواسطه از عبدالله بن جعفر حمیری حدیث نقل نموده است.
29 ص 10 سطر 1: عنوان بحث «روایاته ورواته» است ولی آن چه ذیل این عنوان آمده است راوی از حمیری و مرویّ عنه حمیری می باشد، اما روایات او را نقل کرده است با این که در عنوان آورده است.
30 ابتدای پاراگراف اول صفحه ده و نیز پاراگراف دوم باید همراه یکدیگر ذکر می شدند، زیرا مربوط به راویان از حمیری هستند. اما ادامه پاراگراف اول، پس از پاراگراف دوم و به عنوان کلام مستقلی ذکر می شد، زیرا درباره مرویّ عنه حمیری است.
31 تقریباً تمام عبارت صفحه 10 و پاراگراف اول صفحه 11 عین کلام مرحوم آیة الله بروجردی است که از مقدمة قرب الاسناد (چاپ مکتبه نینوا) نقل شده است، و گرچه نویسنده محترم در پاورقی به آن نشانی داده است اما هیچ گونه اشاره ای ندارد که این کلام از کیست و تنها تصور خواننده آن است که این کلمات از خود نویسنده مقدمه است. لازم بود برای رعایت کامل امانت داری ابتدا و انتهای کلام مرحوم آیة الله بروجردی را مشخص می نمود تا خواننده به اشتباه نیفتد.
32 ص 11 سطر 5: «ذکروا کبار العلماء والمحدثین…»، وقتی که فاعل تثنیه یا جمع است باید فعل مفرد باشد، ابن مالک گوید:
وجرّد الفعل إذا ما أسندا |
لاثنین أو جمع کفاز الشهدا |
یاد «أکلونی البراغیث» بخیر!
33 ص 11 سطر 5: «ذکروا کبار العلماء…» مفعول فعل «ذکروا» ذکر نشده است، آیا کبار علما چه چیزی را ذکر کرده اند؟!.
34 ص 11 سطر 10: «وللشیخ الحمیری کتب قیمة…»، این جمله گرچه همراه با واو عطف است ولی معطوف علیه نداشته و معلوم نیست عطف بر چیست.
35 ص 12 سطر 16: «وقد کان إسناداً عال عند القدماء» در این عبارت چند اشتباه فاحش ادبی وجود دارد و صحیح آن چنین است: «وقد کان الاسناد العال عند القدماء ممّا…».
36 ص 13 سطر 1: «وقد جمع الاسنانید العالیة، الی کلّ إمام جزء» و صحیح آن چنین است: «وقد جمع الأسنانید العالیة الی کل إمام فی جزء».
37 همان سطر: «والموجود بعضها. منها هو…» و صحیح آن این گونه است: «والموجود بعض منها وهو…».
38 ص 13 سطر 4: «وفی آخر الجزء الثالث، وجاء: اجازة کانت…» این عبارت غلط است و باید چنین باشد: «وجاء فی آخر الجزء الثالث نسخة إجازة کانت…».
39 ص 13 سطر 7: «واستنسخها حسن المیرخانی» و صحیح آن: «واستنسخ الکتاب حسن المیرجهانی».
40 ص 13 سطر 13: «فی 29 جمادی الثانیة سنة 1359 للهجرة» و صحیح آن چنین است: «صبیحة الیوم الثالث من شهر شعبان المعظم سنة 1369 من الهجرة».
41 ص 13 سطر10: «ولما اوردت هذه الأحادیث فی الکتب الأربعة وسایر… لذا اکتفیت فی نقل الروایات عنها»، با تأمل زیاد هرگز معنا و مقصود این کلام برای من روشن نشد، اگر نویسنده محترم صله «اکتفیت» که باید با حرف جرّ «عن» باشد را ذکر می نمود عبارت کاملاً گویا می گردید.
42 در پاورقی های این کتاب وقتی قرب الاسناد نوشته می شود مراد چاپ مکتبه نینوا است، با این که ابتدا به ذهن می آید که مقصود همین چاپ باشد، مانند پاورقی شماره 2 در ص 13.
43 عنوان مقدمه کتاب در فهرست و نیز در ص 7، «تمهید» است، ولی در ص 317 فرموه است : «… راجع مقدمة الکتاب».
44 در خطبه «تمهید» پس از حمد خدا و درود بر پیامبر واهل بیت و درود بر طالبین علم گفته است: «آمین» با این که هیچ مناسبتی ندارد.
45 پاورقی های این مقدمه یک نواخت نیست؛ مثلاً در ص 8، پاورقی های شماره 3 4 5 6 گاهی نام کتاب را ذکر کرده و گاهی نکرده است، با این که عنوان متن یکسان است.
46 ص 11: پاورقی شماره 2 صحیح نیست.
47 هدف اصلی از نوشتن مقدمه توسط مصحح کتاب آن است که ضرورت تصحیح و نسخه های خطی مورد استفاده و روش تصحیح را بیان نماید در حالی که در این مقدمه اصلاً خبری از این گونه بحث ها نیست.
48 در قسمت اول کتاب، فهرست پیش از متن آورده شده است و در قسمت دوم، فهرست کتاب پس از متن قرار داده شده است.
49 ویرگول های اضافه و بی مورد و یا نقطه گذاری های نا به جا و علامت همزه قطع بر همزه وصل و رعایت نشدن سایر قواعد ویراستاری در این مقدمه اندک نیست.
50 ص 9: پاورقی شماره 2، مطلبی را که از آیة الله بروجردی نقل نموده است به جزوه درسی نشانی داده است با این که اصل نوشته آیة الله بروجردی نزد نویسنده محترم بوده و لازم بود به منبع اصلی و بدون واسطه نشانی دهد.