سخنی است از امام علی «علیه السلام » که می فرماید: "ینحدر عنی السیل و لا یرقی الی الطیر".
"از کوهسار وجود من سیلاب دانش فرو می ریزد و مرغ اندیشه را یارای پرواز به بلندای قله وجود من نیست."(خطبه سوم)
می دانیم که کوهستان، آبها را از آسمان می گیرد و از سینه خویش به کشتزارها و پهنه زمین فرو می ریزد. و آن را سیراب و شاداب می گرداند. علم علی «علیه السلام » نیز از آسمان وحی خدایی که همان دانش وافر و بی پایان قرآنی است حاصل می گردد و از آنجا در صدف سینه امام پرورده شده و بر کشتزار جانهای مستعد انسانها و تفته زارهای روح تشنه انسانها سرازیر می شود.
جز مقام ولایت و خلافت الهی، کسی را توان آن نیست که این بارشهای پیاپی و فیاض را به دامان گیرد و از آن سیلابها روان کند ، و جز ارواح متعالی و کامل انسانهایی که به معنا به درجه روح اللهی رسیده اند، کسی قدرت آن را ندارد که با وجود رفعت و شکوه مندی جایگاه و قله بودنش بتواند امواج غلطان آب را در دل خویش مهار کرده و در جای خویش آن را بر جان سوخته انسانها جاری می نماید و عطش آنان را فرو نشاند.
و قله این کوه بلند آن چنان سر در افلاک کشیده و چنان یال بر سینه ابرها ساییده و از چنان عظمتی والا برخوردار است که پرندگان تیز بال و مرغان اندیشه هرگز نتوانسته اند به اوج آن برسند و بر بلندای آن بنشینند و ارتفاع حیرت انگیزش چنان سر در آسمان غیب فرو برده است که هیچ شاهین بلند پروازی نتوانسته است آن را دریابد."(خطبه 3 شقشقیه)
او چنان به اوج بیکران دست یافته و به مقام یقین رسیده است که می فرماید" از آن روزی که حق را دیدم ، در آن تردید نکردم"; و آن چنان حقایق روشن ماوراء عالم برای او نمودار شده که می گوید: "اگر پرده ها را از برابر دیدگانم بردارند بر یقینم افزوده نمی شود."(خطبه 4)
علی پیامبر نیست ولی از رسالتهای آسمانی آگاهی دارد و از وعده های الهی با خبر است و رموز و راههای هدایت را بخوبی می شناسد و می فرماید: "تا لله لقد علمت تبلیغ الرسالات و اتمام العدات و تمام الکلمات و عندنا اهل البیت ابواب الحکم و ضیاء الامر."(خطبه 119)
"سوگند به خداوند که من از تبلیغ رسالتها و همه وعده های آسمانی و کلمات تام الهی آگاه و با خبرم و درهای حکمت و فروغ امر هدایت در نزد ما خاندان پیامبر است."
حکومت و خلافت علی امری الهی است، او رهبری و پیشوایی را برای خود نمی خواهد و مقام ولایت را دستخوش امیال مردم نمی سازد، بلکه از آن روی به این پایگاه علاقه دارد که مردم را به سوی خدا راهبر شود و رضا و خشنودی حضرت حق را در این راه بدست آورد، لذا خطاب به مردم می فرماید:
ولیس امری و امرکم واحدا، انی اریدکم لله و انتم ترید وننی لانفسکم، ایهاالناس اعینونی علی انفسکم.(خطبه 136) "کار من با شما یکسان نیست، شما مرا برای خود می خواهید و من شما را برای خدا، پس مرا برای هدایت و تکامل یاری کنید."
وایم الله لانصفن المظلوم من ظالمه و لا قودن الظالم بخزامته حتی اورده منهل الحق و ان کان کارها.
"به خدا سوگند که حق ستمدیده را بستانم و بینی ستمکار را مهار کنم تا او را به آبشخور حق و عدالت بکشانم ، گرچه او خود بدین کار راضی نباشد."
و سرانجام علی از معجزه وجود خویش سخن به میان می آورد و صریح و روشن و قاطع از بینش غیبی و ماورائی خویش خبر می دهد، زیرا او از زبان پیامبر خدا که مفتاح الغیب است رازهای نهانی و اسرار مگوی بسیاری را شنیده است و بحق بینشی ماورایی یافته و می فرماید:
"بخدا سوگند اگر بخواهم می توانم بگویم که از کجا آمده اید و به کجا می روید و چه در سر دارید و در مخزن دلتان چیست ولی می ترسم که درباره من به پیامبر خدا کافر شوید (مرا از او برتر بدانید و گمراهانه راجع به من اندیشه کنید) ولی من اخبار آینده را به خاصان با ایمان خویش خواهم گفت، سوگند به آنکس که پیامبر را بحق برانگیخت و او را از میان آفریدگان خویش برگزید، من جز به راستی سخنی نمی گویم، این اخبار آینده را پیامبر به من آگاهی داد و سرنوشت آنان را که هلاک یا نجات می یابند بر من روشن ساخت و سرانجام کار خلافت را به من خبر داد و هر سرنوشتی را که به سر من خواهد آمد در گوشم خواند و مرا بدان اطلاع داد:
"و الله لوشئت ان اخبرکل رجل منکم بمخرجه و مولجه و جمیع شانه لفعلت ولکن اخاف ان تکفروا فی برسول الله «صلی الله علیه وآله »....
و همین نفس زکیه و طاهر که به اوائل علم، عارف و بر اواخر آن، خبیر و داناست کسی را بر طاعتی نمی انگیزد و مگر آنکه خود در آن معروف بر آنان پیشی گرفته باشد و اجتماع را از گناه و خطا و لغزشی منع نمی نماید مگر آنکه قبل از دیگران از آن بازمانده باشد.
ایها الناس انی والله ما احثکم علی طاعة الا و اسبقکم الیها و لا انهاکم عن معصیة الاو اتناهی قبلکم عنها.(خطبه 174)
اما اینکه چنین انسان تکامل یافته و خود ساخته ای از چه رو بار سنگین خلافت را پذیرا شده و بیعت و رفراندم عمومی مردمان زمانش را، پاسخ مثبت می گوید، خود می فرماید:
اما والذی خلق الحبة و برء النسمة، لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها و لسقیت اخرها بکاس اولها ولالفتیم دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطة عنز.
"به خدا سوگند، خدایی که دانه را شکافته و مردمان را آفرید، اگر حضور جمعیت حاضر و وجود یاری آنان حجت را تمام نکرده بود و اگر خداوند از علماء پیمان نگرفته بود که بر سیری ظالم و گرسنه ماندن مظلوم، راضی نگردند، هر آینه مهار شتر خلافت را بر کوهان آن می انداختم. و آخر خلافت را به پیمانه اولش (که نپذیرفتن خلافت بود) سیراب می کردم، و شما دانسته اید که این دنیای شما، نزد من خوارتر از عطسه بزی است. چرا که این علی مشتاق آفاق دیگر است و چشم به روزنه های دور تری دوخته است، که از آغاز نیز چشمداشتی بر قبضه قدرت و در اختیار گرفتن زمام امور نداشت. و چه زیبا فرمود که:افلح من نهض بجباح او استلم فاراح، هذا ماء آجن و لقمه یغص بها آکلها(خطبه 5)
قیام کننده ای که با پر وبال و یارو یاور قیام کند، پیروز و رستگار است یا آنکه بی بال و پر است تسلیم گردیده و منزوی شود تا خود را آسوده گرداند، پس اینکه مرا یاوری نیست اگر حق خود را بخواهم، چون آب متعفن و بدبویی است که گوارا نیست و لقمه ای است که گلوی خورنده اش را می گیرد.
چرا که طلب حقی بدون یاور و پشتیبان و چیدن میوه نارسی که وقت چیدنش فرا نرسیده و جامه آن نضج و پختگی لازم را برای درک و دریافت چنین عظمتی ندارد و به آن توان بالای معرفت و استنباط و تعقل دست نیافته تا او را با تمام بزرگیش درک نماید، چون تلاش کشاورزی است که در زمین بی حاصل و غیرقابل کشت به برزیگری بپردازد، پس با واقع بینی خاص خویش می گوید:
فان اقل یقولوا حرص علی الملک و ان اسکت یقولوا جزع من الموت(خطبه 5)"اگر در این حال، از حقوق خویش دم زنم، در حالی که مرا یاور و یاری نیست می گویند از روی طمع و حرص بر امارت و حکومت چنان گفت و اگر سکوت پیشه سازم و سر تسلیم و سازش گرفته و گوشه انزوای خویش گیرم خواهند گفت از مرگ و کشته شدن می هراسد."
اما مگر می شود مردی که از ورود به دالان نوجوانی چشم در چشمان سرخ مرگ دوخته و یکسره در زندگی خود، دوش بدوش مرگ ، تا "حال" پیش آمده، از آن بترسد و مگر "وصل جانان" برای مردی که مستانه و بیقرار مشتاق آن روز "رحیل" است ، می تواند ترساننده باشد، که "بخداوند سوگند، انس و الفت پسر ابی طالب به مرگ بیش از اشتیاق کودک به سینه مادر است و سکوتش بدلیل ، پوشیدگیش در علمی پنهان است که اگر قصد هویدا کردنش را نماید، و آن راز در گوش نامحرمان رسد چنان مضطرب و لرزان می گردند، که بسان ریسمانی در اعماق چاهی ژرف بلرزند".(خطبه 5)
اما هر چه بود جمعیت عظیمی که - پس از تجربه تلخ سالیانی که "یوسف کنعانی" را به بهایی ناچیز و "ثمن بخس " فروختند - به آن آستان هجوم آورده و با حضور و وجود و اصرارشان، اعلام یاری و پشتیبانی شان ، حجت را بر امام تمام کردند و این اقبال عمومی و توجه جمعی مردمان، عرصه را تنگ نمود و علی را وادار به پذیرش کرد، پذیرشی که چندان آسان به نظر نمی آمد آنهم پس از آنکه تمام زمینه های هموار عصر حضور پیامبر ناهموار گشته و شفافیت فرمانها و دستورها ، در پی پرده های شک و فتنه و فریب و تزویر، پوشیده و پنهان و غبار آلود گشته است. می فرماید:
"من به روش خویش و نه بر سیره خلفاء، عمل خواهم کرد. "و چه سخت است از پس اینهمه گردنه و پیچ و خم، نشان دادن آن مسیر روشن محمدی و صاف کردن آن سنگلاخ پرفراز و نشیب. و چه قاطع و سرسخت و بی انعطاف و بی تسامح سخن می گوید، با همان مسلمان مردمان، که از مسلمانی ظاهرش را دارند و از اسلام ادعایش را، و رحمت و رافت اسلام، آنان را در مسیر چپاول و غارت بیت المال مسلمانان حریص تر و در اندوختن ثروتی که از آن مظلومان جامعه است بی باکتر کرده و می سازد.
"بخدا سوگند اگر آنچه را به ناحق و از روی رابطه، به مردمان بخشیده شده است بیابم آن را به مالک آن باز خواهم گرداند، اگر چه در کابین زنهای شوهر کرده و در اختیار کنیزان باشد، چرا که در عدالت و انصاف، گشایش است وبر کسی که عدالت و برابری بر او سخت آید و قدرت تحمل اجرای آن از حیطه توان وی خارج باشد، حلقه جور و ستم بر او تنگ تر و بسته تر و غیر قابل تحمل تر می گردد"(خطبه 15)
اقبال و رویکرد مردمان به حق، پس از دیری کجروی، سر انجام موجب بیعت با علی «علیه السلام » به عنوان خلیفه چهارم گشت و او را در مقامی گریز ناپذیر، مجبور به پذیرش حقی که بنا حق از او سلب شده بود ساخت; اما در روزی که مردمان به بیعت با او برخاستند و با سرخوردگی از آنچه آزمودند و در آن خیری ندیدند به علی در آویختند می گوید:
"ذمه من ، گرو سخنانی است که می گویم و همه را تضمین می کنم و بر درستی آنها ضمانت می دهم... آگاه باشید که بدبختی و بلا ، به شما باز گشته، مانند محنت روزی که خداوند پیامبر شما را برانگیخت (جاهلیت آن زمان) سوگند به آن کسی که پیامبر را بحق فرستاد هر آینه در هم آمیخته شوید و در (غربال امتحان) چنان از هم بیخته و جدا گردید و بر هم زده شوید، مانند بهم خوردن غذایی که در دیگ بوسیله کفگیر زیر و رو می شود، تا آنکه پست ترین شما به مقام بلندترین شما و بلند مرتبه ترین شما به منزله پست ترین شما گردد...)(خطبه 16)
او مرد حق است، حق شفاف و روشن، بدون ابهام و بی توجیه، اهل تساهل با آنانکه، در پوشش نام اسلام، با هویت اسلام در جنگند نیز نیست، قصد افزایش هوادار و یاوران پرجنجال و هیاهو را نیز ندارد تا زمانی از آنچه در دل دارد و قصد انجامش را بجد کرده، دست بردارد تا شاید عده ای را خوش آید، سنخیتی نیز با دروغ و دروغگویی ندارد تا بیهوده مردمان را به وعده بفریبد. پس می گوید اگر با من سر بیعت دارید امورتان را می خواهید به من بسپارید، بدانید که چنان این زمینه فاسد شده را خواهم جنباند که تمام عناصر آن زیرورو گردد و تمام قاعده های به غلط تثبیت شده درهم ریزد، و تمامی آنان که برای خود حق ویژه ای قائل گشته اند، حق نداشته شان ساقط گردد و آنانکه حقشان پایمال جفای نابرابری و بی عدالتی اجتماعی گشته به اوج در آیند". و چنین هم شد و تا آنجا سخت گرفت و بر اجرای عدالت پای فشرد تا به قول آن محقق غیر مسلمان، "شهید عدالت خویش" گشت.
این علی، این تندیس عدالت و قسط، این حلقوم ناشر حق، که به یقین و با تمام ایمان و معرفت به آنچه خویش اشت باورمند بود و می دانست که "چون قطب و محور میانی آسیا مرکزیت دارد و بازتاب انعکاس حق را در عرصه وجود خود، به زلالی در می یافت سالها بر تاریکی و ظلمت کوری و گمراهی خلق صبوری پیشه کرده، ظلمتی که پیران را فرسوده و جوانان را پژمرده و پیر می ساخت، صبر او، جریحه دار کننده تر از خاشاک در چشم و گلوگیرتر از استخوان در حلقوم بود. او گواه و شاهد میراث تاراج رفته خویش" (خطبه 3) و ناظر بر خلافت تقسیم شده بسان پستان شتر بود، خلافتی که سرنگ اندوه و محنت و غم را، در کام امام ریخت و او شکیبا و پر تحمل،زمانی دیرپا صبوری نمود".(خطبه 3)
و سرانجام آخرین ضربه: "شورا"، اجتماعی از منتخبان مردم، اجتماعی که از سویی در سنت عرب، امر ناشناخته ای نبوده و نیست، و از سوی دیگر زمینه های تایید لازم را در قرآن و سنت دار است، و "امرهم شوری بینهم"و "شاورهم فی الامر" و در احادیث و روایات بر آن تاکید شده، و از سوی دیگر با مفهوم "آزادی" موجود در دین انطباق دارد; حقی که مسلم و نیک و سنتی پسندیده و همه پسند است.
اما افسوس که این حق مسلم و پذیرفته شده برای ابطال حق صریح و روشن دیگری به کار می رود. و ابزار کوبیدن حقی دیگر می شود: شورای اسلامی وسیله نابودی، امامت و ولایت و وصایت" ; "حق انتخاب مردم"ابزار و دستاویز نابودی علی ،" ابر مرد تاریخ اسلام و شهید عدالت و قسط" می شود "فیالله و للشوری ".(خطبه 3)
"پس خدایا از این شورایی که تشکیل گردیده، از این مشورت نمودن به تو پناه می برم و از تو یاری می خواهم".(خطبه 3) آه که حرکت بر صراط مستقیم اسلام، چه سخت است، صراطی که به باریکی لبه شمشیری تیز است و یک قدم پس یا پیش نهادن می تواند انسان را، در زمره اشقیاء یا سعداء قرار دهد. تکلیف وی را همان یک قدم روشن می سازد; مگر نه اینست که صراط قیامت به صراط دنیا پیوند دارد و مگر نه آنکه "دنیا کشتگاه آخرت است". پس آن صراط از این صراط جدایی ندارد که بر هر مسیری قدم نهاده ای و می نهی، امتدادش در آنجاست و استواری تو در اینجا تثبیت گر قدمهایت در آنجا خواهد بود.
علی صبور، علی خبیروبینا و با آنکه هرگز همردیف اهل شورا نبود" و خود به "حق خویش و موقعیت خود" معرفت کامل داشت، مرد "قانون" نیز بود و هرگز خود را فراتر از آن نمی شمرد. پس صبر پیشه کرد، و در فراز و نشیب از آنها پیروی کرد(خطبه 3)تا به بیعت مردم گردن گذاشت اما سرانجام با ایشان بر سر راه حق و باطل مصادف شد، و البته آنکه بر آب اعتماد کند، هرگز تشنه نگردد.(خطبه 4)
اما وقتی با همه این صداقت و تعیین چهارچوبها، زمام امور را بدست گرفت و پس از آنهمه شور و اشتیاق و هجوم مردمان که منجر به پاره شدن لباس وی گردید(خطبه 4); فلما نهضت بالامر نکثت طائفه و مرفت اخری و قسط اخرون. (خطبه 3)
" اما وقتی بیعت مردم را پذیرفتم و خلافت را قبول نمودم، جمعی بیعت مرا شکستند و سبوی عهد و پیمان را بر زمین کوبیدند و گروهی از زیر بار بیعتم خارج شده و در حکم و امر بر من پیشی گرفتند و گروهی از حد اطاعت خدا خارج شده و راه ستمکاری پیشه ساختند."
اما به خدا سوگند که این علی اهل فریب نیست تا بگذارد خطاها و کژیها خود زمینه سقوط کسی را فراهم سازد، اهل مکر و نیرنگ نیز نیست تا از پشت خنجر زند و در کمین و انتظار فرصت باشد، او مرد راستی و سخن روشن است، آنقدر روشن که در روشنای آن، همه زوایای تاریک و عفن جامعه و ارواح مردمان، روشن می شود و تاریک خانه های وجود، در پرتو آن نمایان می گردد. "سوگند به خدا، من مانند کفتار خوابیده نیستم که صیاد مدتی در کمین او نشسته و برای فریبش با چوب آهسته بر زمین زند تا دستگیرش نماید، بلکه به همراهی کسی که رو به حق آورده و شنوا و فرمانبردار است شمشیر می زنم و با گنهکاری که از حق روی گردانیده، و در آن تردید می کند، تا زنده هستم می جنگم ، پس سوگند به خدا، از زمان وفات رسول اکرم تا امروز همیشه من از حق خود محروم و ممنوع بر کار خویش، تنها ایستاده بودم." (خطبه 6)
علی مرد عمل است. همانقدر که بر حق سرشته شده و همانطور که در خانه وحی با حق خو گرفته و دمساز گشته و همانقدر که به حق ایمان و اطمینان دارد و زمینه های ذهنی خود را بر حق استوار کرده، در کردار و عمل نیز ، به حق گرایش دارد و مرد شعار و حرفهای تو خالی و پوچ نیست، لذا در شعله ور شدن فتنه های عصر خویش می فرماید:
"ولی ما صدا نمی کنیم و چون رعد به غرش در نمی آییم تا زمان عمل فرا رسد و تا نباریم ، سیل جاری نمی کنیم"، "بگذار آنان، اهل فتنه و دورویی ها و پیمان شکنی و عهد گسستن ، چون رعد بغرند و چون برق بدرخشند و علیرغم آن جوش و خروش و هیاهو، در وقت عمل و کارزار ناتوان و درمانند".(خطبه 14)
"آگاه باشید شیطان حزب و گروه خود را جمع کرده و سواره و پیاده لشکرش را گرد آورده است. ولی بصیرت و آگاهی من، از من جدا نشدنی است، حق را بر خود، به دروغ و به غلط نپوشیده ام و نه آن بر من پوشیده شده است. سوگند بخدا از برای آنان، حوضی را پر کنم که خود آب آن را کشیده و فراهم کرده باشم ، به گونه ای که هر که در آن حوض پا نهد، بیرون نیاید و اگر بیرون آید، دیگر به سوی آن باز نگردد".(خطبه 9)
سربازان و یاوران علی، تنها مردان حاضر در صحنه آن روز نبوده اند بلکه همه شاهدان تاریخ و مردان حق و آنانکه دغدغه ایمان دارند، در سپاه او جای می گیرند و آنان که در پشت مردان و در رحم زنانند، در سپاه علی و بهمراه وی حاضر بوده اند و زود است نسلهای حق خواه مانند خونی که از بینی فوران کند، به بیرون زنند و به وجودشان، ایمان قوت گیرد." (خطبه 12)
چه برخی مردمان دروغگوی زمان وی آنگونه که خود می فرماید "مردمانی هستند که عقلهایشان سبک است و بردباری و صبوری و تسامح آنان ، نابجا و نادرست صرف می گردد، و در اثر این دو ویژگی [یعنی نداشتن عقل کل و بردباری و صبوری به موقع و بجا]، هدفی هستند برای تیرهای تیراندازان و نشانه ای برای آنانکه، آنها را نشان کرده اند، و لقمه ای چرب هستندبرای آنانکه عزم بلعیدن آنها را دارند و شکاری برای مهاجمانند."(خطبه 14)
مردمانی که در قضاوت میان خویشتن و علی بر حق و عدل و انصاف سخن نمی رانند، و حقی را از علی می طلبند که خودشان آن را رها کرده اند ... شیر می خواهند از مادری که از شیر دادن باز مانده و قصد زنده کردن بدعتی را دارند که مرده است.(خطبه 22)
"اما من به حجت خداوند بر آنان و علم او درباره آنها رضایت دارم - (که اگر دو طایفه از مومنان با یکدیگر به جنگ پردازند، پس میان ایشان صلح دهید و اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم و تجاوز کرد و صلح را نپذیرفت، با کسی و گروهی که تعدی می کند، کارزار کنید تا به حکم خدا گردن نهد و از او اطاعت نماید، پس اگر به راه حق بازگشت، جنگ را ترک کنید و اصلاح بیاغازیه و عدالت پیشه سازید که خداوند عدالت پیشه گان را دوست دارد"
(1) .
پس اگر آنان سرکشی نمایند، برندگی و تیزی شمشیر را به آنها حواله خواهم کرد که آنان را در بهبودی از درد و بیماری باطل کفایت می کند و حق را یاری می سازد.(خطبه 22)
مدارا نیک است، بسیار نیک تر از آنکه با استدلال و برهان، بشود اثباتش کرد، رافت و رحمت صفتی از صفات رب رحمان است که اگر بر آینه وجود انسان" مؤمن بتابد باید، انعکاس آن را در اجتماع دید و این مدارا و صبوری و گذشت از آن مومنان و در ارتباط با ایمان اجتماعی آنان است. از "بایستی های" کردار و ذهنیت که مومنان "رحماء بینهم" و "اشداء علی الکفارند" اما در اجرای عدالت و در مقابله با آنکه از راه حق به دور گشته و پای در تیه گمراهی و بیابان سرگشتگی و تحیر نهاده و نام مؤمن نیز دارد و رنگ و بوی ایمان می دهد، گذشتی نیست "بجان خودم سوگند، در جنگیدن با کسی که مخالفت حق کرده و در راه ظلالت و گمراهی قدم نهاده است مسامحه و سستی نمی کنم، پس ای بندگان خدا، از خدا بپرهیزید و از خدا به سوی خدا بگریزید و در راه واضح و روشنی که جلو شما قرار داده حرکت کنید و به چیزی که شما را بدان تکلیف کرده قیام نمایید، پس اگر در دنیا رستگار نشدید، "علی" ضامن پیروزی و رستگاری آن جهانی شماست." (خطبه 24)
علی «علیه السلام » ذره ای انحراف از مسیر حق را بر نمی تابد و لحظه ای در برابر خروج و گذر از حریم حق چشم غفلت و تسامح برهم نمی زند; او در برابر اصرار و پافشاری مومنان به بیعت، دست آنان را فشرده و خواستشان را پذیرفته، اما این امر نمی تواند او را مدیون مردم و زیر فرمان قلوب و خواسته های آنان قرار دهد که علی گردن زیر شمشیر معشوقی دیگر دارد و جان به دو نرگس جادوی دیگری سپرده و دل در حلقه گیسوی یاری تمام عیار نهاده است. علی دربند رضایت و عدم رضایت، خوشامد و بد آمد ، ستایش و نکوهش مردمان نیست او تکلیف را می بیند و وظیفه اش را، و اینکه بیعت مردمان این وظیفه را "قانون" کرده است. او اینهمه زمان تلخ و غمبار سکوت را ، "که با چشمی که در آن خاشاک رفته، بر هم نهاده و استخوان در گلو آشامیده و برگرفتگی راه نفس بر چیزهای تلخ تر از علقم شکیبایی کرده"(خطبه 26) تا بتواند با قانون و با استفاده از حق خویش که به فراموشی و نیرنگ ، از او گرفته شده ، عامل و مجری اجرای حق شود.
اما افسوس که "لارای لمن لایطاع"(خطبه 27) آنکه فرمانش پیروی نشود و آنکه امرش به اجرا در نیاید و کسی که گردن نهنده ای بر دستورش ندارد، رایی و تدبیری نیز ندارد". و " و الله لا ظن هولاء القوم سیدالون منکم باجتماعهم علی باطلهم و تفرقکم عن حقکم و بمعصیتکم امامکم فی الحق و طاعتهم امامهم فی الباطل و بادائهم الامانة الی صاحهم و خیانتکم، و بصلاصهم فی بلادهم و فسادکم."(خطبه 25)
"سوگند بخدا من گمان می کنم بهمین زودی آنان (سپاه معاویه) بر شما مسلط می شوند و بر دولت و قدرت دست می یابند، زیرا در راه باطل خویش ، یگانگی و اجتماع دارند و شما در راه حق دچار تفرقه و پراکندگی گشته اید، و از آن رو که شما، در راه حق، از امام و پیشوای خود نافرمانی می کنید و آنان در راه باطل از پیشوای خویش پیروی می کنند، آنان امانت او را اداء می نمایند و شما خیانت می کنید و پیمان می شکنید. آنان در شهرهای خود اصلاح می کنند و شما فساد می ورزید."(خطبه 5)
و این رمز شکست و مغلوب شدن هر قومی است، چه اگر حتی بر حق باشند اما نه مجتمع و یک صدا، ناچار به پذیرش شکست خواهند بود.
علی نیامده است تا حکومت کند و تا خواهشهای دل را فرو نشاند یا استبداد بخرج داده و یکه سوار قدرت گردد! آنچه در اختیار اوست و قدرتی که در دستش قرار دارد، "لاقیمة لها"ست، بی ارزش و پوچ است مگر آنکه " بتوان با آن قدرت حقی را بر پای داشت و یا باطلی را از میان برداشت"(خطبه 33) او خود می گوید: "سوگند بخدا که وقتی قریش بت پرست و کافر بودند با آنها جنگیدم و اینک که اسلام آورده اند اما راه فساد و فتنه در پیش گرفته اند و از راه حق قدم بیرون نهاده اند با آنان می جنگم و همانگونه که دیروز با پیامبر همراه بودم ، امروز هم همراه او هستم."(خطبه 33)
"ننگ بر شما، که در عوض زندگانی جاودانه، به زندگی کوتاه و گذرای دنیا دل خوش داشته اید و بجای عزت و غرور به ذلت و خواری تن داده اید."(خطبه 34)
"ای مردم مرا بر شما حقی است و شما را بر من حق ، حقی که شما بر من دارید، آنست که شما را نصیحت کنم و پند دهم و آنکه حقوق شما و اموالتان را به تمامی به شما برسانم و حقی را که از بیت المال و اموال عمومی مسلمانان دارید، کاملا اداء کنم، و تعلیم شما حق دیگر من است تا در حیرت و سرگشتگی جهل و نادانی فرو نمانید و حق دیگر پرورش دادن و تربیت شما است تا بیاموزید و نیک پرورش یابید; اما حق من بر شما، باقی ماندنتان بر عهدی است که با من بسته اید و اخلاص ورزیدن و دوستی من در غیاب و آشکار و پاسخگویی و اجابت دعوت و فرمان من و اطاعت و پیروی از آنچه شما را بدان می خوانم".(خطبه 34)
و من همانم که "برای یاری دین قیام کردم آنگاه که مسلمانان ضعیف و سردر گریبان بودند و زمانی که از گفتن وامانده بودند، گویا گشتم و به نور خدا از پرتگاهها گذشتم، آن موقع که آنان حیران و سرگردان بودند، از همه خاموش تر بودم و در پیشی گرفتن از آنها برتر. پس مهار فضیلتها را گرفته و پرواز کردم و آن فضایل را از آن خویش ساختم. مانند کوهی که بادهای شکننده و تند قدرت جنباندن و از جای کندن آن را ندارند، هیچکس نتوانسته از من عیب و نقصی بگیرد. مظلوم و ستم کشیده نزد من عزیز و ارجمند است تا آنگاه که حق او را بستانم; و ستمگر قوی نزد من ناتوان است تا وقتی که حق را از او بگیرم."(خطبه 37)
اما چه کوته نظر و کج نهادند مردمان عصر علی که او را چنین به درد آورده اند; "به کسانی گرفتار گشته ام که چون به آنها فرمان می دهم، پیروی نمی کنند و چون آنها را می خوانم جواب نمی گویند ای بی پدرها برای یاری خدای خویش منتظر چه هستید؟ آیا دینی ندارید تا شما را گرد هم آورد؟ و غیرت و حمیتی ندارید تا شما را به تکان در آورد؟ در میان شما ایستاده و فریاد کنان یار و همراه می طلبم، سخن مرا گوش نمی کنید و فرمانم را نمی برید تا پیش آمدهای بد و ناگوار پدید آیند"(خطبه 39)، سوگند بخدا که شما در میان خانه بسیارید و در زیر پرچمها کم، من آنچه را که موجب اصلاح شماست و کجی هایتان را راست می گرداند، می دانم ولی سوگند به خدا اصلاح کردن شما را با تباه ساختن خود جایز نمی دانم... آنقدر که با باطل آشنا هستید حق را نمی شناسید و آنسان که حق و حقیقت را تبدیل به باطل می کنید درصدد نابودی باطل نیستید".(خطبه 68) آگاه باشید به خدا سوگند که به اختیار خودم به سوی شما نیامدم. و حال به من خبر رسیده که می گویید "علی دروغ می گوید"، خدا شما را بکشد، به که دروغ می گویم؟ آیا بر خدا دروغ می بندم؟ من که اول مؤمن به او هستم! یا بر پیامبر او دروغ می بندم؟ در حالی که اولین تایید کننده و پذیرنده او بودم. سوگند بخدا چنین نیست، و سخنان من صحیح و گفتارم فصیح و روشن است شما در آن هنگام حاضر نبودید و اگر بودید یاقت شنیدن آن را نداشتنید."(خطبه 70)
"من با کسانی که از دین خارج می شوند، استدلال و احتجاج می کنم، اما با تردید کنندگان در دین دشمنی می ورزم، چرا که کارهای شبهه دار و شبیه حق بر قرآن عرضه می شود."(خطبه 74)
پس ای مردم آنچه را که نمی دانید نگویید، زیرا بخش اعظم حق در همان چیزی است که شما انکار می کنید. معذور دارید کسی را که شما را بر او حجت و دلیلی نیست و "او منم"، آیا در میان شما بر طبق میراث گرانبهای قرآن رفتار نکردم؟ و آیا در میان شما، امانت گرانبهای کوچک (عترت) را نگذاشتم؟ پرچم و نشانه ایمان را در میان شما افراشتم و شما را بر حدود و مراتب حلال و حرام واقف ساختم و از عدل و دادگری خود لباس عافیت و سلامت بر شما پوشاندم و با گفتار و کردار خود معروف را گسترانیدم و اخلاق پسندیده خود را بر شما آشکار ساختم پس رای و اندیشه را در چیزی که دیده بینش عمق آن را در نمی یابد و فکر و اندیشه بدان راه ندارد، بکار نبرید".(خطبه 86)
و مگر نه همین علی در روز بیعت بر مردم اتمام حجت کرده و راه بهانه های بعدی را بسته بود: "دست از من بردارید و دیگری را بطلبید، ما به کاری اقدام می کنیم که دارای زوایا و رویه های مختلفی است، که دلها بر آن استوار نیست و عقلها زیر بار آن نخواهند رفت، آفاق را ابرهای سیاه فرا گرفته و راه روشن تغییر یافته و بدانید که اگر من دعوت شما را بپذیرم (و نماینده بیعت شما گردم) طبق آنچه خود می دانم رفتار خواهم کرد و به سخن گوینده و سرزنش توبیخ کننده، گوش نخواهم داد. اما اگر مرا رها سازید و از پذیرش خلافت معذورم دارید، مانند یکی از شما هستم، و در آن هنگام شاید به سخنان شما بیشتر گوش دهم و فرمان کسی را که شما او را بر زمامداری کار خویش قدرت می دهید، بهتر انجام دهم. وزیر و مشاور بودن من برای شما بهتر از آن است که امیر و زمامدار قدرت باشم."(خطبه 91)
و حال که در سایه تحقق عدالت و گسترش حق، پذیرش تندی حق، بر مذاق مردمان سخت آمده و تحمل آن عدالت عظیم بر گرده شان تحمل ناپذیر شده و لذت کجروی و کژی از آنان باز گرفته شده و درمهی از فتنه ها، چشمهایشان قدرت دیدن نور حق را از دست داده می فرماید "هرگاه فتنه ها، روی آوردند، اشتباه رخ می دهد و زمانی که از بین روند، آگاهی بخشند، چون فتنه ها رو آورد معلوم نیستند و نامشخصند و چون بگذرند و پشت کنند شناخته شوند، فتنه ها مانند دور زدن بادها، در گردشند، به شهری می رسند و از شهری می گذرند،... هر که در آن فتنه ها بیدار و هشیار باشد، بلاها و سختی ها به او رو می کنند و هر که بر آن نابینا بود، از بلاء و سختی بدور است."(خطبه 92)
"بخدا سوگند اگر جنگ سخت شود، از پسر ابی طالب جدا خواهید شد، مانند جدا شدن زن از فرزندی که در شکم دارد، من از جانب خدای خود، بر راهی واضح و آشکار رفتار می کنم و راه حق را پیدا کرده و در آن حرکت می نمایم، به اهل یت بنگرید و از روش و طریق آنها جدا نشوید و رفتارشان را پیروی کنید که هرگز شما را از راه راست بیرون نمی برند و به گمراهی و هلاکت بر نمی گردانند.... از آنان پیشی نگیرید که گمراه و سرگردان خواهید شد و از آنان عقب تر نمایند که هلاک و بیچاره شوید."(خطبه 96)
و سرانجام "علی" با همه آشکار بودنش در تاریخ و با وجود درخشش خیره کننده اش بر پیشانی حقیقت، پنهان و ناشناخته است آنقدر ناشناخته که از انبوهی باری که بر سینه دارد، در چاه های مدینه بیصدا فریاد می کند و مسلمانان بر زخم شمشیری که در محراب کوفه می خورد گریه می کنند و شعله ای است که با وجود شراره های انبوهش بی صدا و بی دود می سوزد و شمعی که بر سر شاهراه کاروان بشریت نور می افروزد. آشنای اوییم و غریبه، غریب ماست و آشنای دیرین، سوز او داریم و ناآشناییم، آشنای اوییم و نمی شناسیمش، عدالتش را می ستائیم اما تاب تحمل "عدل علی" را نیاوریم، بر دوستی اش اعتراف داریم و حق دوستی بجا نمی آوریم.
امیر و سالار آرمانشهرهای ماست و تاب امارتش را نداریم و گنجایش پذیرشش را در خود ایجاد نکرده ایم که نه رازش می توانم گفت با کسی نه کس را می توانم دید باوی"زبانت در کش ای حافظ زمانی حدیث بی زبانان بشنو از "نی"
... نی علی
پی نوشت ها:
×) منابع این مقاله از نهج البلاغه فیض الاسلام چاپ 1351 ه.ش ، تهران استفاده گردیده ولی در ترجمه ها سعی شده مطابقت با لفظ بیشتر مراعات شود.
1) حجرات،9