یکی از معروفترین، قدیمترین و جامعترین فهرستها در شناخت آثار علمی اسلامی قرون اولیه اسلام، فهرست ابن ندیم است که در دوران شکوفایی فرهنگ و تمدن اسلامی، و در مرکز خلافت اسلامی «بغداد» در قرن چهارم هجری نوشته شده است و نام بسیاری از آثار علمی چهار قرن را برای آیندگان ثبت و بسیاری از دانشمندان فنون مختلف اسلامی اعم از فنون و علوم دینی و غیر دینی را معرفی نموده است.
اهمیت این کتاب در حدی است که اگر وجود آن را نادیده انگاریم و آن را از قائمه آثار اسلام، حذف کنیم، خسارت جبران ناپذیری در قلمرو فرهنگ اسلامی به وجود می آید و رابطه ما با بخش اعظم فرهنگ و علوم اسلامی قرون اولیه اسلام، قطع می شود. کما اینکه شرح حال شخصیت معروفی مانند «جابربن حیان » و آثار گرانبهای او تنها از این فهرست به دست می آید.
یک نظر اجمالی به ابواب و فصول و به فهرست این کتاب، جامعیت و گسترش محتویات آن را ثابت می کند و به طور قطع، آگهی ما از بخش عمده این مطالب، منحصر به همین کتاب است.
یکی از مزایای بارز این کتاب، وسعت نظر و بی طرفی و روشنفکری نویسنده آن است که نسبت به همه مذاهب اسلام و همه فرقه های اسلامی دیدگاه وسیعی داشته و با علمای مذاهب گوناگون همعصر خود رابطه و گاهی دوستی داشته، آثار هر مذهب را از جمله کتابهای معتزله و اهل حدیث، اهل سنت و شیعه بخصوص شیعه امامیه را معرفی کرده است، همچنین نظر خود را به علوم دینی و آثار و کتب مذهبی محدود ننموده، بلکه همه فنون و علوم از جمله موسیقی و غنا و مغنیان مشهور و ارباب علوم غریبه را مد نظر داشته است. یکی از استادان او ابوالفرج اصفهانی صاحب کتاب معروف اغانی است که جا به جا از او روایت می نماید. همین دیدگاه وسیع ابن ندیم است که کتاب او را تا این حد مورد اهتمام غربیها و دانشمندان عصر ما قرار داده است.
نکته دیگر: گویا ابن ندیم این کتاب را برای یکی از بزرگان نوشته است در اول کتاب می گوید: «النفوس (اطال الله بقاء السید الفاضل) تشراب الی النتایج...» و نیز در ص 92 می گوید: «و نسئل الله البقاء لمن صنفنا له و لنا فی عافیة و امن و کفایة...»
بحث ما در این جا راجع به اصل کتاب واهمیت آن نیست که خود کتابی را می طلبد تا اهمیت آن چنان که باید، شناخته شود و این مختصر از باب مقدمه، ایراد گردید.
بحث اصلی ما راجع به خاندان ابن ندیم و شناخت نسب و تبار اوست. این بحث از دو لحاظ اهمیت دارد:
اول، این که چنین دانشمند متبحری که مسلما اهل بغداد بوده تاکنون خاندان او شناخته نشده که آیا او اصلا عرب ست یا ایرانی و یا از اقوام دیگر. و آیا او در چه خاندانی و با چه شرایطی رشد کرده که توانسته این همه اطلاعات را به دست آورد؟
دوم، این که تاکنون در همه کتابهای فهرست و رجال، او را به عنوان «ابن ندیم » یاد کرده اند، از جمله در فهرست شیخ طوسی ( 385 - 460) که ظاهرا قدیمیترین ماخذی است که از ابن ندیم و فهرست او نام برده و از آن نقل کرده است. (1) و همچنین منابع دیگر تا عصر حاضر، تنها آقای تجدد ( که چند سال پیش از این به سال (1350 شمسی) اقدام به تصحیح و چاپ مجدد این کتاب نموده و کار او مورد توجه دانشمندان داخل و خارج کشور قرار گرفت)، به استناد برخی از نسخ که او را (محمدبن اسحاق الندیم) یا (الندیم) نام برده اند، این عنوان معروف و قدیمی (ابن ندیم) را تبدیل به (الندیم) نمود و حتی زرکلی در چاپ جدید الاعلام (ج 6 ص 29) به این گفته ترتیب اثر داده است و در حاشیه کتاب چنین می نویسد: می گویم: صاحب ترجمه به (ابن ندیم) شهرت دارد، لکن رضا تجدد محقق طبع جدید (فهرست) در تهران در تاریخ (شعبان 1391ه) به این نکته تذکر داده که او (الندیم) است نه (ابن الندیم) وتصویر صفحه اول نسخه خطی نفیس کتابخانه «چستربتی » را آورده که نام کتاب در آن چنین آمده: «الفهرست للندیم » و در حاشیه طرف راست آن، به خط مورخ: «احمد بن علی المقریزی » این عبارت آمده است: «مؤلف هذا الکتاب ابوالفرج محمد بن ابی یعقوب اسحق بن محمد بن اسحق الوراق المعروف بالندیم ».
چنین پیداست که «زرکلی » هم تا حدودی قانع شده که صاحب فهرست «ندیم » است نه «ابن ندیم ». من از همان ابتدای وقوف برگفته آقای تجدد، همواره نسبت به پذیرش آن تردید داشتم، و از این که کسانی فورا و بدون بررسی، حرف او را پذیرفته و در مقالات و نوشته خود به طور قطع صاحب فهرست را «الندیم » نام برده واز شهرت هزار ساله، ست برداشته اند، شگفت دارم. تدریجا برای من چند سئوال مطرح شد که من را به کاوش و تحقیق وادار کرد، و آنچه در این جا می نویسم نتیجه همین کاوش است. البته این مهم نیست که صاحب فهرست «ندیم » باشد یا «ابن ندیم » زیرا خود به خود مشکلی را حل نمی کند، اما شناسایی ابن ندیم و خانواده او ما را نسبت به شخص او در مسیر تازه ای قرار می دهد، ضمن آن که سبب شهرت او به (ابن الندیم) و یا (الندیم) و یا به هر دو را روشن می کند.
اما سئوالهایی که برای من مطرح است چنین است:
1 - سابقه (ندیم) در تاریخ اسلام چیست و به چه کسانی (ندیم) می گفته اند؟
2 - ابن ندیم اگر خود دارای این سمت بوده آیا او ندیم کدام خلیفه یا وزیر بوده است و چرا در فهرست او منعکس نیست؟
3 - اگر خود او (ندیم) نبوده پس پدران او حتما دارای این سمت بوده اند، آیا کدام یک از پدران و اجداد او به این لقب شهرت داشته اند به حدی که این شهرت در خاندان او باقی مانده، اعضای خاندان را به (ابن الندیم) یا (الندیم) ملقب می کرده اند؟
4 - آیا سلسله نسب ابن ندیم صاحب فهرست، درجائی ضبط شده است یا نه؟
5 - اگر چنین سلسله نسبی وجود داشته چرا خود ابن ندیم، آن را یاد نکرده و از آن اطلاع نداشته با این که او اهل بغداد بوده و چنان که از کتاب «الفهرست » پیداست، خاندانهای مشهور را می شناخته و با بسیاری از افراد سرشناس بخصوص دانشمندان رشته های علوم و فنون و با پیشوایان مذاهب اسلامی، تماس داشته و با برخی از آنان - چنانکه گفتیم - دوست بوده است؟
6 - و بالاخره اصل (ابن ندیم) عرب است یا ایرانی و چرا نزد اهل سنت متهم به تشیع بوده است؟
سررشته بحث
آنچه سررشته بحث را به دست می دهد، همانا نام اجداد ابن ندیم است تا چهار پشت که در مصادر مختلف آمده است. زرکلی او را چنین یاد می کند:
. در معجم المولفین (3) زیر عنوان «محمدالندیم » آمده:
«محمد بن اسحاق بن محمد بن اسحاق الندیم الوراق البغدادی ابوالفرج...» نظیر همین عبارت در نوشته مقریزی از حاشیه نسخه خطی «الفهرست » قبلا نقل گردید. ماخذ این نسب نامه مسلما فهرست ابن ندیم است که در ترجمه طبری (224 - 310) (4) می گوید: «قال لی ابی اسحق بن محمد بن اسحق: اخبرنی الثقة انه رای ابا جعفر الطبری بمصریقرا علیه شعرالطرماح اوالحطیئة - الشک منی -...» همچنین کنیه و شغل پدر او در فهرست آمده: «قال محمد بن اسحق الندیم المعروف بابن ابی یعقوب الوراق...» (5)
از این جا به دست می آید که ابن ندیم در عصر خود معروف به «ابن ابی یعقوب الوراق » بوده. کما اینکه بعدا خواهیم گفت پدرش هم معروف به «ابی یعقوب وراق » بوده است.
اکنون باید سراغ خاندانی را گرفت که لااقل برخی از این اسمها: «محمد بن اسحاق بن محمد بن اسحاق » «همراه با لقب (الندیم) یا (ابن الندیم) در آن یافت شود تا این کلاف سردرگم کم کم ، باز شود. در قرن 2 و3 شخصی به نام «اسحاق بن زرکلی (7) راجع به وی می گوید: «من اشهر ندماء الخلفاء تفرد بصناعة الغناء و کان عالما باللغة والموسیقی والتاریخ وعلوم الدین و علم الکلام راویا للشعر، حافظا للاخبار، شاعرا وله تصانیف، نادم الرشید والمامون والواثق العباسیین »
یاقوت حموی (8) نیز شرح حال مبسوطی از او آورده و جامعیت او را ستوده، از جمله تبرز وی را در صنعت (غنا)، ولی می گوید: «و کان اکره الناس للغناء» خود او شدیدا از صنعت غنا و نسبت دادن «مغنی » به او بیزار بود، و مایل بود جزء فقها باشد و از «مامون » خلیفه عباسی خواست که او را در زمره ادبا به شمار آورد و او قبول کرد سپس طلب کرد که روز جمعه جامه سیاه بپوشد و با او در مقصوره به نماز ایستد «مامون » نپذیرفت. مامون می گفت: «اگر اسحاق به غنا شهرت نداشت او را قاضی می کردم.» (9)
اسحاق از مالک بن انس و سفیان بن عیینه و دیگر علمای عراق و حجاز حدیث آموخت. (10)
داستانی راجع به همین بیزاری او از غنا نقل می کند که کسی با او بحث کرد و گفت اگر فقها را ذکر کنند تو اعلم مردم به آن هستی؟ گفت: نه، همین سئوال را راجع به شعر وادب و دیگر علوم کرد و او جواب نفی داد، تا این که پرسید اگر گفته شود چه کسی اعلم مردم به (غنا) می باشد؟ او گفت بلی من هستم، گفت: به همین خاطر توبه «مغنی » شهرت داری.
باری، مسلم است که اسحاق بزرگترین خواننده و موسیقی دان زمان بعد از پدرش بوده و این هنر را از پدرش ابراهیم موصلی چنان که در کتاب اغانی و معجم الادباء آمده به ارث برده است ونیز ذهبی (11) زیر عنوان «اسحاق الندیم » می گوید: «الامام العلامة الحافظ ذوالفنون، ابو محمد اسحاق بن ابراهیم بن میمون التمیمی الموصلی، الاخباری صاحب الموسیقی والشعر... .
در اغانی و دیگر مآخذ راجع به پدر اسحاق «ابراهیم بن میمون » آمده که او بزرگترین مغنیان زمان بوده و برای چند تن از خلفای بنی عباس: «مهدی و هادی و رشید» خوانندگی می کرده و داستانهای فراوان از او نقل می کنند و او راچنین معرفی می نمایند: «ابراهیم بن ماهان بن بهمن بن نسک التمیمی بالولاء، الارجانی الاصل » (12) این سابقه در اغانی به تفصیل آمده که او اصلا اهل ارجان بوده و در کوفه متولد و یتیم شده و در کودکی به بصره رفته و در آن جا موسیقی آموخته و بعدا خود را ابراهیم بن میمون (به جای ماهان) نامیده و شهرت او «موصلی » بوده است، زیرا مدتی در موصل به سر برده است، و نظر به این که از موالی بنی تمیم بوده تمیمی خوانده می شده است. (13) ظاهرا این خاندان تا مدتها به «موصلی » شهرت داشته اند. ابن جوزی (14) می گوید: «اسحاق بن ابراهیم بن میمون ابو محمد التمیمی المعروف ولده بالموصلی » خود اسحاق بارها در کتابها به «اسحاق الموصلی » نام برده شده است (15) ضمن این که پدرش مکنی به ابواسحاق بوده است. (16)
الندیم یا ابن الندیم
در عین حال که اسحاق بن ابراهیم و خاندانش به «الموصلی » شهرت داشتند و بخصوص شهرت ابراهیم (الموصلی) بوده است، اما شهرت «الندیم » هم داشته اند، ذهبی همان طور که گفته شد او را «اسحاق الندیم » عنوان می کند. اما در ترجمه می گوید: «اسحاق بن ابراهیم بن میمون، ابو محمد التمیمی الموصلی، ابن الندیم » (17) یاقوت می گوید: «و اما کتاب الاغانی الکبیر فقال محمد بن اسحاق الندیم قرات...» (18)
در معجم المولفین راجع به اسحاق بن ابراهیم می نویسد: «اسحاق الندیم (50 - 235) وبعد از ذکر نسب او می گوید: «المعروف بابن الندیم » (19)
بنابراین در سه ماخذ یعنی «سیراعلام النبلاء» ، «معجم الادباء» و «معجم المؤلفین » اسحاق بن ابراهیم گاهی به «الندیم » و گاهی به ابن الندیم توصیف شده است. علت این اختلاف، ظاهرا این است که اسحاق و پدرش ابراهیم هر دو (ندیم) خلفا بوده اند ابراهیم، ندیم مهدی، هادی و رشید، و نیز ندیم یحیی برمکی بوده هرچند شاید شهرت به ندیم نداشته است و شهرت او همان «الموصلی » و «المغنی » بوده است.
اما فرزندش اسحاق همان طور که قبلا گفته شد، ندیم سه تن از خلفا «رشید، مامون و واثق » بوده است و این پدر و پسر روی هم، ندیم پنج تن از خلفای بنی عباس بوده اند. اسحاق در بغداد به سال 235 در آغاز خلافت متوکل در گذشت (20) هنگامی که خبر مرگ او را به متوکل دادند محزون گشت و چون پس ازآن خبر مرگ احمد بن عیسی بن زید بن علی را به او دادند گفت این دو حالت یکدیگر را جبران کردند زیرا از قیام احمد خوف داشت. (21)
بنابراین، عنوان «الندیم وابن الندیم » در خاندان اسحاق بن ابراهیم در ردیف «الموصلی » والمغنی وجود داشته است، هم نسبت به خود او و هم نسبت به پدرش ابراهیم . زرکلی «اسحاق بن ابراهیم » را چنین عنوان کرده است: «ابن الندیم الموصلی... ابو محمد ابن الندیم » (22) باری برای این که یقین کنیم به اشتهار اسحاق به «الندیم » کافی است بدانیم که ابن بسام شاعر ونیز محمد بن یحیی الصولی... هر دو کتاب «اخبار اسحاق الندیم » نوشته اند (23) ونیز اسحاق و فرزندش حماد هر دو کتاب «اخبارالندامی » داشته اند (24) که از علاقه و رابطه آن دو به آنان حکایت می کند.
عنوان الندیم
منادمت عبارت از مؤانست و معاشرت نیکو است که غالبا خلفاء وامرا و وزراء به لحاظ کثرت اشتغال وخستگی و یا بوالهوسی و خوشگذرانی نیاز به چنین کسانی داشتند و برای هرکدام ندیمهایی ذکر شده است. بهترین مآخذ برای این هنر، همان فهرست ابن ندیم است که می گوید: «الفن الثالث من المقالة الثالثة من کتاب الفهرست، و یحتوی علی اخبارالندماء، والجلساء، والادباء والمغنین، والصفادمة، والصفاغنة و اسماء کتبهم ». (25)
از این عناوین به خوبی می توان فهمید که ندمای خلفا در ردیف چه کسانی و دارای چه هنری بوده اند، طبعا اهل شعر و ادب و مآنست و خوانندگی بوده اند تا بتوانند مجالس اربابان خود را گرم و دل آنان را شاد نمایند. ندیمان غالبا دارای همه این هنرها واز جمله مطلع از اخبار و حوادث گذشته بوده اند. در باره اسحاق گفته اند: «کان حسن المعرفة حلوالنادرة ملیح المحاضرة ». (26)
عجیب است که ابن ندیم این بخش را با اخبار اسحق بن ابراهیم الموصلی و پدرش آغاز می کند، می گوید: ابراهیم در سال 120 متولد گردید و در سال 188 در بغداد درگذشت. آنگاه نسب او را چنانکه قبلا گفته شد ذکر می کند، آنگاه ولادت اسحق را در سال 150 و وفات او را در سال 235 در سن 85 آورده است. در سلسله نسب ابراهیم بن ماهان بن بهمن بن نسک می گوید: «اصله من فارس. خرج(یعنی ماهان) هاربامنها من جور بنی امیة فی خراج کان علیه، فاتی الکوفة...» (27)
در اغانی ج 5 ص 154 از قول اسحاق بن ابراهیم نقل می کند که گفت اصل ما از فارس ازخاندان شریفی است جد مامیمون از جور یکی از کارگزاران بنی امیه فرار کرد و در کوفه در بنی عبدالله بن دارم (از بنی تمیم) نازل شد. مادر ابراهیم زنی از دهقانان فراری از فارس بود که همراه میمون به کوفه آمده بودند (ماهان) میمون او را به زنی گرفت و ابراهیم متولد شد ولی میمون به مرض طاعون درگذشت وابراهیم را یتیم گذاشت و تولد ابراهیم در سال 125 در کوفه بود و هنگام مرگ پدر، دو سه ساله بود و تا عنفوان شباب باقی ماند و در مکتب خانه همراه فرزندان خزیمة بن حازم بود و به همین خاطر ولای او در بنی تمیم بود (ص 155). در کوفه با داشها دوست شد و به خوانندگی روی آورد و داییها به او سخت گرفتند او به موصل رفت و در آنجا از عده ای از الواتها غناء آموخت و هنگامی که به کوفه برگشت دوستان قدیمی به او گفتند «مرحبا بالمغنی الموصلی » و این سبب شهرت او گردید به «الموصلی » ص 158. سپس به ری رفت و در آنجا موسیقی فارسی وعربی هر دو را آموخت و در آنجا با مادر اسحق (شاهک) ازدواج کرد... در ری به خوانندگی مشغول بود واولین جایزه را از این بابت بدست آورد و آن را در (ابله) یکی از دهات بصره صرف استکمال هنر خود نمود. در بصره به خدمت محمد بن سلیمان بن علی در آمد و بعدا یکی از خدام مهدی عباسی او را به خدمت آن خلیفه برد و مورد محبت او قرار گرفت.ص 159.
ابن ندیم، سرگذشت اسحق و ابراهیم را در چند صفحه بیان و نیز نسبت کتاب «الاغانی الکبیر» را از اسحق نفی می کند. سپس شرح حال «حمادبن اسحق » را که در هنر خوانندگی با پدر شریک بوده یاد می کند. (28) در منابع دیگر که قبلا یاد شد از جمله در «اغانی ج 5» روایات بسیاری توسط حماد از پدرش اسحق آمده است. در خاندان «موصلی » علاوه بر ابراهیم و اسحق تنها «طیاب » برادر اسحق و «حماد» فرزند او از موسیقی حظی داشتند ولی به پایه آن دو تن نمی رسیدند. (29)
این عجیب است که ابن ندیم در فن ثالث مربوط به ندماء با اینکه از این خاندان سخن گفته، اما اسحق و ابراهیم را به وصف (الندیم یا ابن الندیم) نمی ستاید و از آنان به «الموصلی » یاد می کند. در حالیکه منابع بعدی همان طور که گفته شد آنان را به هردو لقب «ندیم وابن الندیم » نام برده اند واین نکته ای است که بعدا راجع به آن سخن خواهیم گفت.
ارتباط ابن ندیم با این خاندان
اینک به بیان رشته اتصال ابن ندیم به این خاندان می پردازیم، که سخن اصلی ما است. ما باید چهار تن را شناسائی کنیم: محمد بن اسحاق بن محمد بن اسحاق یعنی دو محمد و دو اسحاق. محمد اول صاحب فهرست است، اسحاق اول پدر او است که گفتیم معروف به «ابی یعقوب وراق » بوده و مسلما شغل او وراقی (یا کتاب فروشی وکتاب نویسی) بوده است. و از سخن ابن ندیم که گفت پدرم از شخص ثقه نقل کرد که طبری را در مصر دیده (30) به دست می آید که پدر او اهل علم و مانند خود او اهل اطلاع بوده است و این امر لازمه شغل «وراقی » بوده است. بنابراین «اسحق اول » پدر محمد شناخته شد. هر چند از تاریخ تولد و وفات او اطلاع نداریم، ولی مسلما شخص معروفی بوده و به «ابی یعقوب الوراق » شهرت داشته و حتی فرزندش هم به «ابن ابی یعقوب الوراق » شهرت داشته و ظاهرا شغل خود او هم «وراق » بوده است. هرچند نص قطعی براین امر وجود ندارد اما اطلاعات وسیع او در باره کتب و مؤلفان و نیز شناخت او نسبت به بسیاری از علمای معاصر خود در فنون مختلف و دوستی و انس او با بسیاری از آنان، با توجه به شغل پدرش، تقریبا این گمان را به یقین مبدل می کند که او نیز «وراق » بوده است و این شغل را مانند بسیاری از کمالات واطلاعات، از پدر خود به ارث برده است. دسترسی وی به خطوط و نوشته علما مانند طبری (31) و دیگران که جا به جا در فهرست دیده می شود مؤید این مطلب است، و همچنین تماس او با «وراقین » این مطلب را تایید می نماید. از جمله می گوید: «وقال جماعة من اهل العلم واکابرالوراقین » (32) در ص 10 الفهرست عده ای از وراقین راکه مصحف می نوشته اند نام برده است.
تا اینجا از سوی صاحب فهرست دو تن یعنی خود او و پدرش شناخته شدند، کما اینکه از سوی اجداد هم، دو تن یعنی «اسحاق وابراهیم الندیم » را قبلا شناسائی کردیم، باقی می ماند یک تن از این زنجیره، تا «اسحاق بن ابراهیم » را به این دو تن صاحب فهرست و پدرش متصل کند، آن حلقه مفقوده همانا « محمد بن اسحاق » جد صاحب فهرست و فرزند «اسحاق بن ابراهیم » است، آیا ردپائی از او وجود دارد؟
محمد بن اسحاق بن ابراهیم الندیم
بلی، می توان نشانه هائی از او در مدارک فعلی ارائه داد، به این شرح:
اولا کنیه اسحق بن ابراهیم در بسیاری از منابع «ابو محمد» یاد شده است از جمله ذهبی می گوید:«ابو محمد اسحاق بن ابراهیم الندیم و لدسنة بضع و خمسین وماة » (33) در اغانی (34) «حدثنی ابو محمد اسحاق بن ابراهیم عن ابیه...» زرکلی: «هو اسحاق بن ابراهیم بن میمون التمیمی الموصلی ابو محمد بن الندیم » (35) ابن جوزی می گوید:
یاقوت نقل می کند که مامون به اسحاق خطاب می کرد یاابامحمد (37) خطیب بغدادی می گوید: «اسحاق بن ابراهیم بن میمون ابو محمدالتمیمی الموصلی صاحب الاغانی المعروف والده بالموصلی...» (38)
و نیز نقل می کند: «قلت یا ابامحمد» (39) و بسیاری جاهای دیگر در این ماخذ و جز آن. معمولاکنیه شخص را از نام پسر، آن هم از نام پسر اولش انتخاب می کنند، بنابراین اسحاق بن ابراهیم دارای پسری بوده به نام محمد و بزرگترین پسر او هم بوده است. ولی متاسفانه در زمره پسران او ذکر نشده اند. نام فرزندان او را یاقوت چنین آورده: «حمید وحماد و احمد و حامد و ابراهیم و فضل » (40) ولی از محمد که پسر بزرگ او بوده نام نبرده است. مسلما کسی که مقید بوده نامهای (احمد و حامد و حمید و حماد) را که همه از نام رسول اکرم گرفته شده روی فرزند خود بگذارد، قبل از همه نام «محمد» را روی فرزند خود می گذارده است پس اسحاق، پسری به نام محمد داشته است.
ثانیا ذهبی جزء متوفیات سال (340) آورده است:«محمد بن اسحاق بن ابراهیم ابوتراب الموصلی من ساکنی هراة،حدث بهاعن عمیر بن مرادس النهاوندی، و علی بن الحسین بن الجنیدالرازی، وعلی بن محمد بن عیسی المالینی وعنه: ابو منصور محمد بن محمد الازدی » (41) مصحح کتاب در حاشیه نوشته است: «لم اجده بل ذکرالسمعانی اباه اسحاق بن ابراهیم الموصلی ». همچنین ذهبی آورده است: «محمد بن اسحاق بن ابراهیم القرشی الهروی و عنه القاضی ابومنصور محمد بن محمد الازدی » (42) به نظر می رسد این هر دو نفریکی هستند و ظاهرا اهل هرات نبوده بلکه به گفته ذهبی ساکن هرات بوده و از علما ومحدثین، به شمار می آمده. اما یک نکته این احتمال را که این «محمد بن اسحاق » فرزند اسحاق بن ابراهیم الموصلی باشد تضعیف می کند و آن اینکه قاعدة او باید از متوفیات سالهای 270 یا 280 و حداکثر 300ه باشد در حالی که ذهبی او را در متوفیات سال 340 ذکر کرده است. حال اگر واقعا احتمال ما درست باشد باید گفت «محمد بن اسحاق » مانند پدرش از صفت و شهرت مغنی گری منزجر بوده و به همین خاطر بغداد را به سوی هرات ترک گفته تا در آنجا کسی او را به این صفت و این نسبت نشناسد.
باری، ما بیش از این راجع به او چیزی نمی دانیم جز این که محشی هم او را فرزند اسحاق بن ابراهیم موصلی دانسته است.
حال می توان گفت: محمد بن اسحاق خیلی زود بغداد را ترک کرده و به هرات رفته است، اما نام پدر و جد وعنوان «موصلی » را حفظ کرده است و شاید به همین خاطر نام او در بغداد از یادها رفته و جزء فرزندان اسحاق ذکر نشده است. بازهم در این خصوص باید تحقیق کرد و مؤیدات دیگری برای این گفته تحصیل نمود.
از جمله مویدات آن است: ابن جوزی می گوید: ابراهیم بن محمد ابو اسحاق التمیمی قاضی البصره اشخصه المتوکل الی بغداد لتولیة القضاء» (43) که احتمالا او فرزند همین محمد و برادر (اسحاق) پدر صاحب فهرست بوده و نام اسحق را بر فرزند خود گذارده است به لحاظ سابقه جد خود «اسحاق بن ابراهیم ».
ثالثا می توان نیز مؤید این مطلب باشد که ابن ندیم در فهرست چندبار ازخط اسحاق بن ابراهیم که احتمالا در خاندان ایشان بوده نقل می کند. (44) هرچند این امر دلیل نمی شود، زیرا اواز خطوط دیگر دانشمندان نیز مطلب نقل می کند.
یک سئوال
این سئوال مطرح می شود که آیا ابن ندیم نسبت خود را به اسحق بن ابراهیم موصلی، مغنی، الندیم می دانسته یا خیر؟ به نظر می رسد خبر نداشته به لحاظ اینکه با رفتن جدش محمد از بغداد، رشته انتساب از میان خاندان رفته هرچند نام اجداد را ذکر کرده اما انطباق آنان را بر آنچه ما ادعا می کنیم، نمی دانسته است. این احتمال با توجه به عدم اطلاع ابن ندیم از «مسعودی مورخ » معاصر خودش که بغدادی است خیلی بعید نیست. مسعودی در کتاب مروج الذهب ج 1 ص 334 از اینکه سالها از وطنش بغداد دور افتاده تحت عنوان «الحنین الی الاوطان » اشعاری را ترنم می کند و ابن ندیم در فهرست ص 171 راجع به مسعودی می نویسد: «هذا رجل من اهل المغرب و...» البته مسعودی سالهای اواخر عمر خود را در مصر و دیگر کشورها طی کرده است اما نباید بغدادی بودن او بر ابن ندیم پنهان مانده باشد. از این قبیل شواهد بر قلت اطلاع ابن ندیم بازهم می توان در فهرست او پیدا کرد. حقیقت آن است که او ذوفنون بوده اما در فن تاریخ و رجال متبحر نبوده است. وی نام کتاب «مروج الذهب » را برده اما آن را مطالعه نکرده است تا بداند مؤلف آن مانند خود او بغدادی است.
احتمال دیگر، این که ذکر چنین نسبی و معرفی اجدادی که «مغنی و ندیم » بوده اند (و حتی به قدری این عنوان بد بوده که اسحق بن ابراهیم خود از آن به شدت نفرت داشته و چنانکه قبلا گفتیم از مامون می خواسته که او راجزء فقها به شمار آورد) افتخاری برای ابن ندیم بشمار نمی آید و شاید به همین خاطر در این خاندان بجز حماد فرزند اسحاق بن ابراهیم و «طیاب » (45) برادر او کسی دنبال هنر خوانندگی نرفته است و باز شاید به همین خاطر،محمد بن اسحاق جد صاحب فهرست، بغداد را ترک گفته و در دیار غربت «هرات » به فقه وحدیث پرداخته است، شاید هم به همین خاطر ابن ندیم در فهرست عنوان (ندیم) را برای اسحاق و ابراهیم به کار نبرده که این انتساب گم شود و کسی خاندان او را که به (ندیم) شهرت داشته اند به اسحاق بن ابراهیم موصلی مغنی نرساند و این همان نکته ای است که قبلا وعده دادیم بیان کنیم. این دو احتمال هر دو وجود دارد.
در اینجا مناسب است نام چندتن را که می توانند از این خاندان باشند ذکر کنم:
1 - ابراهیم بن محمد ابو اسحاق التمیمی قاضی البصرة (46) که قبلا نام برده شد و اوبرادر اسحاق پدر صاحب فهرست است.
2 - ابراهیم بن اسحاق بن ابراهیم التمیمی (47) و این فرزند اسحق بن ابراهیم و در زمره فرزندان او ذکر شده است.
3 - احمد بن محمد بن اسماعیل بن ابراهیم الموصلی معروف به (وسواسة) او ازپدر و جدش از مخارق شاگرد ابراهیم موصلی نقل می کند. (48)
اما حماد و فضل و طیاب و ابراهیم فرزندان اسحاق بن ابراهیم بارها در اغانی و دیگر مآخذ یاد شده نام برده شده اند.
نتیجه
این که محمد بن اسحق صاحب فهرست از نسل اسحاق بن ابراهیم موصلی المغنی الندیم بوده و خود نمی دانسته یا نمی خواسته بدو انتساب داشته باشد. خاندان او به لحاظ همین سابقه در بغداد سرشناس و اهل اطلاع بودند و به نام (الندیم وابن الندیم) شهرت داشته اند مانند خاندان (کاشف الغطاء) که به عنوان «آل کاشف الغطاء» و «کاشف الغطاء» هر دو شهرت دارند و به لحاظ اینکه محمدبن اسحاق جد صاحب فهرست از بغداد رفته، رشته نسب قطع شده ولی نام اجداد در سلسله نسب باقی مانده است.
در خاتمه تمایل ابن ندیم صاحب فهرست که جا به جا از کتاب او به دست می آید و گرایش او به معتزله نیز می تواند موروثی از خاندان او باشد، زیرا شعرا وندما غالبا آزاد فکر بوده اند و حقیقت را از دیگران بهتر درک می کرده و با گرایشهای عقلی معتزله و شیعیان سنخیت ذهنی و فکری داشته اند بخصوص که جد اعلای آنان چنانکه گفته شد،(میمون) یا یکی دیگر از پدران او از دست بنی امیه فرار کرده و از ایران به عراق روی آورده و با آل عباس که رقیب بنی امیه بودند رابطه برقرار کرده است. در شرح حال اسحق بن ابراهیم آمده که به نجف رفته و قصیده ای در مدح علی علیه السلام سروده و آن را پس از مراجعت برای خلیفه «الواثق » خوانده است. این قصیده را یاقوت نقل می کند. مطلع قصیده چنین است:
یا راکب العیس لاتعجل بنا وقف نحی دارا لسعدی ثم ننصرف
ابن ندیم ایرانی است؟
حال اگر کاوش و استنباط ما راجع به خاندان ابن ندیم صاحب فهرست درست باشد، به این نتیجه می رسیم که او اصلا ایرانی است مانند جدش ابراهیم که به فارسی و عربی هر دو خوانندگی می کرده و به قول مترجمین او (ارجانی) یا (ارکانی)الاصل و به قول دیگران فارسی الاصل بوده است، و از این لحاظ بر افتخارات ایران افزوده می شود هرچند کثرت دانشمندان برخاسته از ایران در فنون مختلف ما را از مباهات به ابن ندیم بی نیاز می سازد. یکی از مؤیدات ایرانی بودن ابن ندیم آن است که چند تن از ادبا و اهل ذوق و ندمای خلفا از قبیل «محمد بن یحی الصولی الندیم » که قبلا نام او برده شد اصلا ایرانی و اجداد او از فرمانروایان مازندران بوده اند. اصولا این قبیل ذوق و تمایلات اعتزال و تشیع در ادبای ایرانی آن عصر وجود داشته است. آنچه ما در این بحث ابتکاری می دانستیم عرضه داشتیم، حال بر محققان است که بحث را دنبال کنند تا به نتیجه قطعی برسند.
پی نوشتها و مآخذ
1- شیخ طوسی در فهرست خود، کتابهای محمد مسعود عیاشی عالم شیعی ماوراءالنهر را از فهرست ابن ندیم نقل کرده است. وی در فهرست (ط دانشگاه مشهد ص 317 و ط نجف ص 163 می گوید: «ذکر فهرست کتبه ابن اسحاق الندیم » که در چاپ نجف اشتباها «ابواسحاق الندیم » آمده است. نجاشی (م 450) معاصر شیخ طوسی در رجال خود نام (ابن ندیم) را نبرده است و از طریق دیگری کتابهای عیاشی را نقل کرده، می گوید: اخبرناحیدربن محمدالسمرقندی قال حدثنا محمدبن مسعود.(ص 247 ص 250 چاپ سنگی). شیخ طوسی نیز در فهرست، ص 120، ترجمه و فهرست کتابهای سمرقندی را آورده و در پایان، طریق خود را تنها به دو کتاب او ذکر کرده و پیداست که کتابهای عیاشی را مانند نجاشی از سمرقندی نقل نمی کرده است.
در اینجا دو نکته قابل ذکر است: نکته اول، اینکه شیخ طوسی قطعا ابن ندیم را درک نکرده است زیرا ابن ندیم بنا به قول مشهور در 385 ه که سال ولادت شیخ طوسی است و یا به احتمال در اوائل قرن پنجم فوت کرده، در حالی که شیخ طوسی، در سال 408 به بغداد وارد شده است.
نکته دوم، آنکه خطیب بغدادی معاصر شیخ طوسی (م 364) در (تاریخ بغداد) از ابن ندیم با آن همه شهرت، نام نبرده است. و لهذا شیخ طوسی - همان طور که گفتیم - نخستین کسی است که از (ابن ندیم) نام می برد واز فهرست او نقل می کند. برخی از محققان عدم ذکر خطیب را بخاطر شیعه بودن ابن ندیم دانسته اند در حالیکه نقل شیخ طوسی از او دلیل تشیع او نیست و گرنه باید او را به عنوان یک مؤلف در فهرست مؤلفین شیعه ذکر می کرد، ولی نکرده است.
2- الاعلام، ح 6 ص 253.
3- ح 9 ص 10.
4- الفهرست، ص 291.
5- همان، ص 417. این نکته لازم به ذکر است که ابن ندیم هنگام نام بردن از خود در فهرست در بیش از پنجاه مورد می گوید: «قال محمدبن اسحاق » تنها در چهار مورد صفحات 263، 291،369و417 (چاپ تجدد) می گوید: قال محمد بن اسحاق الندیم و در مورد اخیر - همانطور که در متن آمده - اضافه می کند: «المعروف بابن ابی یعقوب الوراق.»
6- الاغانی، ج 1 ص 2 در متن و درحاشیه هر دو و این قدیمیترین ماخذ موجود است که راجع به اسحاق الندیم سخن گفته است به تفصیل و با ذکر حکایات مربوط به او و روایات او از دیگران و ندیم بودن او برای خلفای عباسی و پس از (اغانی) فهرست ابن ندیم مکررا از آن دو نام برده بخصوص در الفن الثالث در زمره شعرا و ندما ص 160. در اغانی ج 5 نیز از ص 169 تا 268 راجع به ابراهیم الموصلی پدر اسحق، و از ص 278 تا ص 449 راجع به خود اسحق بحث کرده است.
7- الاعلام، ج 1 ص 283 زیر عنوان «ابن الندیم الموصلی 155 - 235»
8- معجم الادباء، ج 6 - ص 16 به بعد.
9- همین منبع و سیر اعلام النبلاء ج 11 ص 118 و 120. و اغانی ص 268 و ص 273 و286 و ص 390. در جای اخیر نقل می کند که اسحاق درزی فقها (باطیلسان و مبطنه) بر مامون وارد می شد.
10- اغانی، ج 5 ص 269.
11- سیر اعلام النبلاء، ج 11 ص 118، در حاشیه این صفحه شماره 2، منابع بسیاری در ترجمه اسحاق آورده است.
12- معجم المولفین، ج 1 ص 227.
13- الاغانی، ج 1 ص 2 تا213. در صفحات اول کتاب می گوید ابراهیم موصلی به امر رشید صد وزن را انتخاب کرده که بعدا اسحاق آنها را توسعه داد.
14- المنتظم، ج 11 ص 226.
15- همان، ج 8 ص 10 و ج 9 ص 5 و157.
16- الاغانی، ج 5 ص 210.
17- سیر اعلام النبلاء، ج 11 ص 118.
18- معجم الادباء، ج 6 ص 56.
19- معجم المولفین، ج 1 ص 227.
20- الاغانی، ج 5 ص 430.
21- همان مصدر، ص 431.
22- الاعلام، ج 1 ص 283.
23- همان ماخذ، نام این هر دو کتاب در «الذریعة الی تصانیف الشیعه » ج 1 ص 320 آمده است.
24- فهرست ابن ندیم، ص 160.
25- الفهرست، ص 157.
26- تاریخ بغداد، ج 6 ص 338. ابن ندیم ص 161 در باره برخی از ندما گوید:«ابوالحسن علی کان شاعرا ادیباظریفامتکلما خیرانادم الخلفا. و نیز در باره «صولی » (که در کتاب اغانی بارها روایت او با واسطه از اسحق و داستانهای او آمده و چنانکه گفته شد راجع به «اخبار اسحاق الندیم » کتاب نوشته) می گوید «ابوبکر محمد بن یحیی بن العباس الصولی من الادباء والظرفاء والجماعین للکتب و نادم الرضی و کان یعلمه اولا. الفهرست ص 167. ابن ندیم نظیر این اوصاف را در باره دیگر ندما آورده به «المقالة الثالثة » صفحه 157 به بعد چاپ دوم تجدد، رجوع شود.
27- الفهرست، ص 157.
28- همان، ص 159.
29- الاغانی، ج 5.
30- الفهرست، ص 291.
31- همان، ص 391.
32- همان، ص 420.
33- سیراعلام النبلاء، ج 11 ص 118.
34- اغانی، ج 19 ص 210.
35- الاعلام زرکلی، ج 1 ص 292.
36- المنتظم، ج 11 ص 226.
37- معجم الادباء، ج 6 ص 21.
38- تاریخ بغداد، ج 6 ص 338 و339.
39- همان ماخذ، ص 343.
40- معجم الادباء، ج 6 ص 55.
41- تاریخ الاسلام (کبیر)، شماره 598 ص 358 (شماره جلد ندارد).
42- همان ماخذ، ص 307 شماره 507.
43- المنتظم، ج 12 ص 36 و37.
44- الفهرست، ص 47: و من خط اسحق بن ابراهیم الموصلی; همان، ص 55: قرا به خط اسحق بن ابراهیم; همان، ص 188، راجع به مقدار اشعار شعرا: اسحق بن ابراهیم خمسون ورقة.
45- همان، ص 157: «لم یکن فی ولد ابراهیم من یغنی الا اسحاق و طیاب ».
46- المنتظم، ج 12 ص 36 و37 و الاغانی، ج 23 ص 216. احتمالا او همان ابراهیم محمد الوراق باشد که در اغانی، ج 19 ص 50 آمده و مانند برادرش (اسحاق) پدر صاحب فهرست، وراق بوده است هر چند شغل وراقی با قضاوت سازگار نیست.
47- الاغانی، ج 4 ص 24 حدثنا الغنزی قال قال لی ابراهیم بن اسحاق بن ابراهیم التمیمی. و نیز در کتاب صبح الاعشی، ج 1 ص 292 ابراهیم اسحاق الموصلی در ردیف شعرای محدثین آمده است.
48- همان، 5 ص 193 و نیز در ص 154 واخبرنی به عبدالله بن الربیع عن وسواسة، و هواحمد بن محمد بن اسماعیل بن ابراهیم الموصلی عن ابیه عن جده وعن حماد عن ابیه (و هواسحاق بن ابراهیم) وسواسة. در جای دیگر اغانی نیز از حمادبن اسحق روایت می کند ص 257 و ص 296.
49- معجم الادباء، ج 6 ص 29. در حاشیه معجم الادباء ج 6 ص 30 ذیل «النجف » نوشته است: «موضع بین البصرة والبحرین » اگر چنین باشد این قصیده نمی تواند در مدح علی علیه السلام بوده باشد.
50- معجم المولفین، ج 1 ص 227.
×این مقاله برای «کنگره کتاب و کتابخانه در تمدن اسلامی » که از سوی بنیاد پژوهشهای اسلامی برگزار گردید تهیه شده است و خلاصه آن در آن کنگره عظیم ایراد گردید.