ز گل نسیم تو جوید دل چو غنچه من
که یوسفست مرادم ز بوی پیراهن
تو نوگلی و منم جانگداز کوره غم
تو یوسفی و منم مبتلای چاه حزن
رواست با رخ تو ترک دیدن خورشید
خطاست بی خط تو یاد آهوان ختن
به قصد کشتن احباب زلف را مگشا
پی شکست دل خسته ذره را مشکن
سرم چو حق تو شد در ره وفاداری
بیا و حق خود آخر ز گردنم بفکن
ز زلف کج که رخت راست می کند چوگان
دلم فتاده چو گوئی درون چاه ذقن
زجور چین سر زلف کافرت شاید
که من به درگه سلطان دین کنم مامن
امام روضه رضوان علی بن موسی
رضا و راضی و مرضی و مرتضای زمن
همام و هادی و مهدی و هاشمی هیئت
امام و آمر و مشکور و مکه ای مسکن
بزرگ اهل هدایت به علم و حلم و کرم
حبیب اهل روایت به اتفاق حسن
مرا دلیست به سوی وصال او مایل
مرا رخیسست به خاک رهش نهاده ذقن
اگر ز خار ره وصل او کشم خواری
به دیده خار رهش را نهم به جای سمن
چو شمع آتش شوقش مرا برافروزد
تنم بود دل مشتاق را به جای لگن
زدست قدرت و بازوی شاه عالی قدر
روایتی دهمت در سخن چو در عدن
چو زهر قاتل اعدا گرفت حضرت را
به راه موت ببایسست بیشکی رفتن
ز محرمان در خویش بنده ای را گفت
که من چو روح روان را جداکنم زبدن
برای مدفن من این محل قبر مرا
شکاف و نیک نظر کن که هست منزل تن
درو ببین که یکی چشمه ای است روح افزا
که هست منبع او جنت اله منن
نهاده تخت وز سندس لباس من پیدا
روان بیار و مرا ساز از آن لباس کفن
پسم بیار درین روضه بهشت برین
ز قبر ساز تن اشرف مرا مکمن
روایتست که بعد از وفات شاه رضا
زبهر قبر گشودند منزل احسن
نمود تخت بهشت و لباس اخضر او
چنانچه گفته بدان شاه آشکار و علن
چو سرو روضه آن قبرساخت مسکن خویش
برست از غم و آزاراین سرای حزن
به سوی موطن اصلی خویش راجع شد
همین بود بر ارباب فهم حب وطن
به قول شاه علی رضی بهشت بود
محل قبر شریفش زهی بیان حسن
کسی که میل بهشتش بود درین عالم
بگو که بوسه ده این خاک را به روی و دهن
مهیمنا به حبیب محمد عربی
به حق شاه ولایت علی عالی فن
بهر دو سبط مبارک به شاه زین عباد
به حق باقر و صادق به کاظم احسن
به حق شاه رضا ساکن حظیره قدس
به حق شاه تقی و نقی صبور محن
به حق عسکری و حجت خدا مهدی علیه السلام
کزین دوازدهم ده نجات روح و بدن
فدای خاک رضا باد صد روان (امین)
که اوست چاره درد و شفیع زلت من (1)
پی نوشت:
1) مهمان نامه بخارا، ص 336 - 338 . - اشعار از فضل الله بن روزبهان خنجی اصفهانی سنی صوفی .