درآمد:
برای آگاهی از جریانات تاریخ معاصر، خصوصا نهضت مشروطه که از مقاطع بسیار مهم تاریخ کشور ماست، یکی از راه ها مراجعه به متون تاریخی می باشد . اما از آن جا که اغراض نویسندگان و سطح اطلاعات و معلومات تاریخی آنها در درستی و نادرستی این متون نقش دارد، لذا پی بردن به حقایق تاریخی، مخصوصا مواردی که در بین متفکران مورد نزاع بوده و احتمال تحریف در آن بیشتر می رود، کاری است پر زحمت و طاقت فرسا . اما اگر بتوانیم به افرادی مراجعه کنیم که مطمئن و غیر مغرضند و خود شاهد این حوادث بوده اند و یا از واسطه ای مطمئن و آگاه به مسایل آن روز، مطالب را نقل می کنند; احتمال خطا بسیار کم و درصد رسیدن به حقایق بسیار بالا خواهد بود . حال اگر این اشخاص، صاحب فکر و اندیشه و برخاسته از مراکزی باشند که مبدا تحول آفرینی های بسیاری در طول تاریخ بوده اند، نظرات آنها می تواند در حل بسیاری از معضلات تاریخی - تحقیقی حلال مشکلات بوده و نسبت به حوادث و شرایط کنونی جامعه، راه گشا باشد . گروه تاریخ و اندیشه معاصر، در اولین گام برای رسیدن به این اهداف به محضر حضرت آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی شرفیاب گشته، ابتدا گزارشی از عملکرد گروه، توسط جناب استاد دکتر نجفی ارایه شد و آنچه در پی می آید برگرفته از خاطره ها، رهنمودها و توصیه های معظم له می باشد .
سخنان حضرت آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی
بسم الله الرحمن الرحیم
اصل مطلب - یعنی اطلاع از جریانات - بسیار مهم است . در کاری که شما شروع کرده اید در واقع از اصل جریانات مطلع می شوید و به حقایق دست پیدا می کنید، لذا در این کار باید محتوای جریانات در عصر مشروطه و بلکه پیش از آن نیز روشن شود و هم چنین کتاب هایی که نوشته شده است باید مورد بررسی قرار گیرد . بررسی کتاب ها برای این است که بعضی از کسانی که تاریخ معاصر ما را نوشته اند یا در نوشتن آن نقش داشته اند; منحرف از دین، وابسته به بیگانگان و حتی جزء بهائیت یا بابیت (ازلی) بوده اند که به عنوان متجدد و با نقاب روشن فکر ظاهر می شدند و کتاب ها جزء منابع و مدارک شده است . امروزه هم، بر اساس همین نوشته ها قضاوت می شود چون افراد دیگری مطلب ننوشته اند .
با توجه به این مدارک، معلوم می شود حرکتی در جریان بوده که در کل، به ضرر اسلام و احکام آن صورت پذیرفته است . بنابراین پرداختن به کتاب ها و نقد و بررسی آنها کاری بس مهم و ضروری است . و جریانات اصلی و فرعی نیز باید از هم مشخص شوند . بنابراین باید به اصل و ریشه اینها پرداخته شود که تقریبا از زمان ناصرالدین شاه، بلکه از عصر فتحعلی شاه در کشور ما و در نقاط دیگر شروع شده است و هنوز هم ادامه دارد .
بیگانگان در واقع در پی تغییر هویت اسلامی مسلمانان بوده و هستند و می خواستند استقلال فکری و سیاسی ممالک اسلامی را از بین ببرند . همان طور که می بینید، کشورهای بسیار کوچک اروپایی هم استقلال دارند; اما اگر یک کشور اسلامی بخواهد استقلال داشته باشد اگر بتوانند، فورا صدای استقلال خواهی او را خفه می کنند . مساله این است که اینها با اسلام طرفند و بسیاری از برنامه های تحمیلی مثل یکسان سازی شکل لباس و کشف حجاب، همه برای تغییر هویت اسلامی بود . توجه به مدنیت قبل از اسلام و ایران باستان و احیای مدنیت های مرده در نقاط دیگر; همه برای همین مقصد بود . در کتابی به نام «فی ذکر الهداس » ، درباره این مساله (بازگشت دادن ملل اسلامی به عنوان فولکلور) مطالب جالبی دارد که نشان می دهد حتی سازمان ملل و یونسکو و یونیسف هم در این امر دخالت دارند . پیدایش بابی ها و بهائی ها و حتی پهلوی ها برای همین مساله بوده است . وقتی خوب دقت می کنیم، معلوم می شود که اینها از طرف غربی ها و و مسیحی ها بود تا حرمت اسلام را شکسته و از بین ببرند و در نتیجه بتوانند ممالک اسلامی راتجزیه و استعمار کنند .
س : شما در صحبت هایتان به روشن فکران اشاره فرمودید; لطفا توضیح دهید که آنان در مشروطه با چه عناوین و اهدافی کار می کردند؟
ج: اینها به عنوان متجدد می آمدند و هدف اصلی شان از بین بردن اصل اسلام و جوهره دین و هویت دینی بود . البته در برهه ای از زمان هم به مقاصد خود رسیدند . اینها با اسلامیت حکومت کار داشتند و می بینیم که حتی با خود ناصرالدین شاه هم کار نداشتند . در نوشته های تاریخی شان در بدگویی به اسلام و مسلمین کم نگذاشته اند و همه علل عقب ماندگی را به اسلام برگردانده اند . حتی گاهی کتاب های غیر تاریخی نیز این گونه است . شما همین «لغت نامه دهخدا» را نگاه کنید، چه قدر حق کشی کرده است! ببینید چند صفحه به آن زن بابی (قرة العین) اختصاص داده است; نزدیک به بیست و هفت - هشت صفحه درباره او مطلب نوشته است، اما در مورد حضرت زهرا - سلام الله علیها - به یکی - دو صفحه نمی رسد . برخی از این کتاب ها تا توانسته اند به روحانیت اهانت کرده اند; صریحا دین را مظهر عقب ماندگی می شمارند . هر کسی که حرفی علیه دین زده یا عقاید دینی را منکر شده، در این کتاب ها جایگاه دارد، هر چند که بعضی از این کتاب ها تاریخی نیستند .
اصولا روشن فکران غرب زده دنبال این بودند که دین و اسلام را مظهر عقب ماندگی معرفی کنند .
کتاب «موقف العقل و العلم و العالم من رب العالمین » که پنج جلد است و توسط شیخ الاسلام عثمانی نوشته شده است ملاحظه کنید . او بعد از مصطفی کمال که جمهوری لائیک اعلام کرده بود، به مصر می رود و در عالم سنی گری خود با آنها و با همه روشن فکرانی که در آن زمان در مصر بودند، به معارضه بر می خیزد و می بیند که روشن فکری در آن جا هم رواج دارد، لذا شروع می کند به نوشتن مطالب .
امروزه هم با همین عناوین به اسلام ضربه می زنند . شما کتاب «مهدی بامداد» را نگاه کنید; چه قدر علما را بد جلوه می دهد، چهره مرحوم آقانجفی را چه قدر وارونه جلوه می دهد! ایشان کسی بود که با تمام وجود در مقابل بهائی گری، نغمه های بیگانگان و دخالت های روس ها و انگلیس ها ایستاد . با تمام وجود در مقابل حاکم مستبد یعنی «ظل السلطان » ایستاد; ولی چه تهمت ها که به او نمی زنند و بعد عنوان می کنند که ما آزادی خواه هستیم، ما طرفدار عدل و عدالتیم!
نکته ای که خیلی مهم است، این است که بعضی از اهل علم متاسفانه به این مسایل اطلاعات کافی ندارند و نمی دانند که منشا این حرکت ها که هنوز هم ادامه دارد از کجاست . گاهی من در زمان شاه می گفتم: این کارهایی که شاه انجام می دهد برنامه های خودش نیست; چرا که او این قدر عقلش نمی رسید، بلکه این نقشه های بیگانگان، منحرفان و متخصصان استعمار در ضدیت با اسلام بود و او فقط اجرا می کرد . مثلا در بین بلاد عربی که اکنون در تجزیه به سر می برند، از ماسینیون می گویند برای حفظ جدایی و تفرقه آنها از یکدیگر و بیگانه شدن آنها از زبان و این که زبان همه است نظر می خواهند او پیشنهاد می کند که در هر جا زبان محلی، زبان رسمی باشد تا به تدریج زبان مشترک آنها که زبان قرآن است فراموش شود، در نتیجه همه ملیت ها جدایی پیدا کنند و از اسلام و قرآن هم بیگانه گردند .
در بین کتاب های موجود، به کتابی که حقایق را نوشته باشد برنخورده ام و این امر کار شما را دشوارتر می کند . خیلی ها ادعای آزادی خواهی، مشروطیت و غیره می کردند، اما خود مرحوم آخوند خراسانی را که به حق از رهبران بزرگ مشروطه بود قبول نداشتند . این گونه برخوردها از اهداف پلیدی حکایت می کند که امروزه هم آن را دنبال می کنند و می خواهند اسلام را برای جوانان غیر منطقی، ناکارآمد و عقب مانده معرفی می کنند تا آنها را بی هویت کنند . مراجع و علما را جوری معرفی می کنند که نه با جامعه کار دارند و نه به فکر مردم هستند و نه آشنا به مسایل جهانند .
آنهایی که مشروطه را قبول داشتند، چون نمی توانند نقش آخوند و دیگران را منکر شوند، لذا نقش آنها را کم رنگ جلوه می دهند، و امثال ستارخان و باقرخان را که در مقابل مرحوم آخوند به حساب نمی آمدند، بزرگ جلوه می دهند . حتی یپرم ارمنی را - با آن سوابق - جزء افراد مشروطه خواه معرفی می کنند . اینها اصلا نمی فهمیدند مشروطه چیست و حتی مشروطه ای را که علما می خواستند، قبول نداشتند .
س: آنچه از تاریخ و لابه لای متون سیاسی بر می آید، این است که خط تفکر نهضت تنباکو در مشروطه نیز جلو آمد، ولی نتوانست مانند گذشته نتیجه بگیرد; به نظر شما علت چه بود؟
ج: برای این که به این سئوال جواب بدهیم، باید چند چیز مد نظر قرار گیرد:
اولا: باید شرایط دوران ناصر الدین شاه، خوب تجزیه و تحلیل شود و اوضاع سیاسی - اجتماعی آن دوره را نباید با دوره مشروطه مقایسه کرد; وضعیت کاملا فرق می کرد; مثلا مجله ای را که در آلمان منتشر می شد اگر فراموش نکرده باشم، اسم آن "علم و هنر" بود نگاه کنید; در آن جمله ای از قول ناصر الدین شاه نوشته شده بود که: این چه وضعی است که ما داریم؟ ! اگر بخواهم به جنوب کشور بروم، سفیر انگلستان اعتراض می کند و اگر بخواهم به شمال بروم سفیر روسیه اعتراض می کند! غرض این که ناصرالدین شاه با سلاطین دیگر فرق می کرد . همین جریان بابیه را ملاحظه کنید; وقتی که می خواستند ناصرالدین شاه را ترور کنند، مادر وی اصرار می کرد که باید «حسین علی بهاء» را اعدام کنند . آنها به سفارت روس آمدند و روس ها گفتند که نه، نمی شود اعدامش بکنند . آن وقت قرار شد که هم او و هم «یحیی » را اخراج کنند . در اخراجشان قرار شد یک مامور از طرف دولت و یک مامور از طرف روس ها، اینها را همراهی کنند . مامور دولت، برای این که مطمئن شوند که از کشور اخراج می شوند; و مامور روس ها، برای این که آسیبی به آنها نرسد . بنابراین این که می فرمایید بعد از نهضت تنباکو; می خواهم بگویم نه، بلکه قبلش هم بود .
ثانیا: جنگ ایران و روس نیز در تحلیل این وقایع مهم است، گرچه ایران در جنگ شکست خورد و ناپلئون خلف وعده کرد و حکومت عثمانی هم با وجود در خواست ایران، به فتوای مفتی دولت از یاری مسلمانان خودداری کرد و ما شاهد توافق نامه های ننگین شدیم . ولی در عین حال، روس ها معتقد بودند در ایران قدرتی وجود دارد که بالاتر از قدرت شاه است، لذا سعی داشتند تا حد امکان این نیروی با نفوذ را تضعیف کنند . بنابراین از راه مهدویت و بابیت وارد شدند و فعالیت هایی را نیز شروع کردند و هدفشان همان شکستن قدرت نفوذ و اعتلای روحانیت بود و سعی داشتند که در بین این قشر، اختلاف بیندازند . البته هدف اصلی، همان شکستن اسلام بود که این مطلب در نهضت مشروطه نمود بیشتری پیدا می کند .
س: یکی از چهره های ماندگار در تاریخ ایران، مرحوم شهید شیخ فضل الله نوری است . به نظر شما در مورد ایشان اشتباه در کجا بود و چرا آن وقایع تلخ اتفاق افتاد ؟
ج: در مورد ایشان اشتباه در صغری بود . روشن فکران با الفاظ گمراه کننده، سعی داشتند عوام و حتی بعضی از علمای خیرخواه را جذب کنند . ببینید، خود مرحوم شیخ هم ابتدا مخالفتی ندارد و با آنها در یک جبهه بوده است، اما بعدا مخالفت می کند; یعنی درست هنگامی که به اهداف آنها پی می برد، شروع به مقابله کرده و می فهمد که غرض آنها مخالفت با احکام اسلامی و هویت اسلامی است .
کسی که می خواهد در این مورد چیزی بنویسد، باید به تمام این مطالب دقت و توجه کند . کسی که می خواهد در مورد مرحوم شیخ، مطلب بخواند باید هویت کسانی را که در مورد ایشان مطلب نوشته اند کاملا بشناسد و این کار شماست . مثلا باید هویت کسروی، ملک زاده و ناظم الاسلام را شناسایی کنید، که چرا این مطالب دروغ را به عالمی مثل مرحوم شیخ نسبت داده و حتی امروزه هم آن را دنبال می کنند، و الا گفته های مرحوم شیخ چیزی نبود که ابهام یا مشکلی داشته باشد .
در حوزه نجف هم اول با الفاظی فریبنده جلو آمدند و برخی از علما هم که به مردم علاقه شدید داشتند، از کنه حرکت آگاه نبودند . در تهران مرحوم شیخ زودتر از دیگران متوجه شد; حتی مرحوم سید عبدالله هم بعدا متوجه شد . وقتی که می گفتند همه مردم دارای حقوق مساوی هستند و همه شهروند هستند (چه مسلم، چه غیر مسلم) گفت: این که نمی شود، لااقل در مجلس نباید چنین باشد، چرا که این خلاف اسلام است و اگر قرار باشد که از همه ادیان وکیل داشته باشند - یعنی نصرانی، زرتشتی و . . . - چه بسا با رای آن نصرانی حکمی تصویب شود و قانونیت پیدا کند . لذا اگر قرار باشد صرفا رای اینها ملاک باشد، این خلاف اسلام است . این مساله، امروزه هم مطرح می باشد که غیر مسلمانان با مسلمانان فرقی ندارند . هنگامی که این اصل مساوات ی خواست به تصویب برسد، مرحوم بهبهانی مخالفت کرد، سپس شخصی به او نامه ای نوشت که اگر مخالفت کنی تو را می کشیم، در نتیجه او نیز پا عقب کشید .
این که چرا آخوند از مشروطه طرفداری می کرد، باید گفت که مطلب را جور دیگری در نزد وی منعکس کرده بودند . او فکر می کرد با مشروطه، ستم هایی که از سوی حکام روا می شود دفع خواهد شد .
عزیزان، آنها تلاش می کردند بین علما اختلاف بیندازند . نمی توان گفت که آنها عامدا در مقابل یکدیگر بوده اند . از نیات آنها هم که خبر نداریم، لذا باید موضع گیری های علما را که قطعا از روی وظیفه بوده است، حمل بر صحت کرد .
نکته دیگری که نباید از نظر دور داشت، این است که دوری علمای نجف از تحولات ایران هم در این مناقشات دخالت داشته است و معلوم نیست که خبرها چگونه به دست آنها می رسید . در واقع اخبار ایران درست به نجف نمی رسید . همان گونه که گفتم، بعضی از همین مشروطه چی ها مرحوم آخوند را هم قبول نداشتند، تا چه رسد به مرحوم حاج شیخ . آنها فریاد آزادی و قانون سر می دادند، اما هنگام عمل به هیچ چیز پایبند نبودند .
بنابر این افراد مغرض در هر دو طرف بودند; هم در مشروطه خواهان و هم در صف مقابل . اما بزرگان ما بالاتر از این بودند که بخواهند خدای نکرده به خلاف اسلام، طبق مصلحت جامعه مسلمین موضعی بگیرند . البته افرادی مثل ملک المتکلمین که علمای اصفهان او را از شهر بیرون کردند و بعدا خود را به عنوان ناطق ملت جا زد ، یا سید جمال واعظ (پدر جمال زاده) و امثال او را باید از عالمان دینی که همه هم و غمشان دین و اسلام بوده، جدا کرد .
البته چهره های مثبت هم کم نبودند; کسانی چون آقا سید اسماعیل صدر که می خواست شبهات الحادی و به طور کلی تبلیغات ضد دینی را جواب دهد، شبهه هایی که در آن زمان خیلی در اذهان رسوخ کرده بود . از طرفی، ترقی صنعتی اروپا هم خیلی جلوه می کرد و مردم را تحت تاثیر قرار داده بود و تبلیغات ضد دینی هم به طور کلی گسترده شده بود .
س: خواسته های اولیه مردم در مشروطه چه چیزهایی بود و لفظ مشروطه چه زمانی مطرح شد و معنای آن چه بود ؟
ج: در خواسته های مردم، ابتدا مشروطه مطرح نبود; بلکه عدالت خانه مطرح بود و شما می دانید هنگامی هم که مشروطه مطرح شد، شخصی می گفت: ما در مدرسه (قنبر علی خان) بودیم با یک نفر دیگر می رفتیم به سفارت انگلیس (درست آن وقتی که مردم برای تحصن به سفارت رفته بودند)، می گفت روزی که داشتیم در آن جا ناهار می خوردیم یکی از کارمندان می خندید; من از او پرسیدم چرا می خندی؟ گفت: من از این می خندم که پای هر دانه از برنجی که می خورید، بدانید که یک سرباز قرار دارد . می گفت وقتی که از سفارت بیرون می آمدیم، کنار درب سفارت، زن سفیر از درشکه پیاده شد و پرسید: شما چه می خواهید؟ گفتم: ما عدالت خانه می خواهیم، ما مجلس عدالت می خواهیم . گفت: شما مشروطه می خواهید . من که تا به حال لفظ مشروطه را نشنیده بودم، اما شخصی که با من بود گفت: بله ما مشروطه می خواهیم . گفت: اگر مشروطه بخواهید باید با علما درگیر بشوید، آنها را بکشید; ما هم که مشروطه می خواستیم، کشیش هایمان را کشتیم . او گفت: باشد، ما هم می کشیم; حتی اگر امام زمان هم باشد، حاضریم با او مبارزه بکنیم . آن وقت من به آن خبیث گفتم: ای خبیث، این چه حرفی است که زدی، مگر کافر شده ای، بعد از آن هم دیگر به سفارت نرفتم .
منظور علما از مشروطه، در واقع محدود شدن قدرت شاه بود، نه آن که از هر دولتی که خواست، پول قرض بگیرد و هر کاری در امر کشورداری خواست، انجام دهد و این خواسته بدی نبود . اما مشروطه ای که انگلیسی ها می خواستند نفی حاکمیت اسلام و تغییر هویت جامعه بود . تنها چیزی که علما و تقریبا همه مسلمانان مشروطه خواه می خواستند، تغییر نکردن احکام اسلام بود ، نه این که احکام اسلام را تغییر دهند; مثلا قانون ارث را ببرند در مجلس و به قیام و قعود تغییر دهند و خود آنها قانون وضع کنند، و این خلاف آن چیزی بود که قبلا از مشروطه می خواستند و هیچ کس هم این را نمی گفت . در این موقعیت است که مرحوم شیخ مقابل اینها می ایستد; در حالی که تعدادی از علما عقب نشینی کرده و دیگر به مشروطه دل خوش نبودند و آن پافشاری ها را در مورد مشروطه نداشتند; چرا که هر چه می گذشت وضع بدتر می شد و در واقع چهره آنها (کسانی که پشت صحنه بودند و اهداف دیگری داشتند) مشخص تر می شد . این وضع ادامه پیدا می کند تا این که رضاخان را روی کار آوردند . در این زمان، وضع خیلی بدتر شد و مشروطه ای هم که بود، تعطیل شد و حمله ها به روحانیت خیلی زیاد شد . کسانی که پشت آن مشروطه در این زمینه سازی و تغییر وضع دخیل بودند، در حوادث بعدی خیلی نقش داشتند . تغییر هویت اسلامی، اتحاد شکل، کشف حجاب و غیره، مقدماتی داشت که اول با تبلیغات، زمینه ها را آماده می کردند . مثلا برای کشف حجاب، آن قدر مقاله و شعر علیه حجاب نوشتند، تا رضاخان به آن صورت و با آن قساوت و جنایات، حجاب را ممنوع کرد . لذا مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم هم نمی توانست کاری بکند، و الا همه می دانستند که احمد شاه یک شاه مشروطه بود و کاری به این کارها نداشت . از طرفی، ابتدا رضاخان هم اظهار بی دینی نمی کرد . او جلوی دسته ها راه می افتاد و اظهار مسلمانی می کرد; بنابراین مؤسس حوزه هم موقعیت را مناسب نمی دید تا در مقابل آنها مخالفت و ایستادگی کند .
س : ظاهرا مرحوم والد، خاطراتی از مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری داشته اند; لطفا کمی از آنها را بیان فرمایید .
ج: مرحوم والد هنگامی که در تهران بودند، با مرحوم شیخ فضل الله هم فکر بودند و کاملا از اهداف مشروطه خواهان که حرکت را رهبری می کردند آگاه شده بودند . وقتی هم که در اصفهان بودند، مدرس بودند . مرحوم آیت الله العظمی بروجردی خیلی از ایشان تعریف می کرد . به والد ما می گفت: من یک شب هم شما را در دعای نماز شب فراموش نمی کنم . وقتی که ایشان از اصفهان به تهران مهاجرت کرده بودند، می فرمودند: هنگامی که مجاهدان شهر را گرفتند، وضع به گونه ای بود که ملاقات با مرحوم حاج شیخ ممنوع بود . مرحوم حاج آقافخر (یکی از روحانیان گلپایگان) به مرحوم والد گفته بود که حکمی از طرف مرحوم نجم آبادی و یکی دیگر از علما (که من اسم او را فراموش کرده ام) دارم و می خواهیم به امضا و تنفیذ شیخ برسد . مرحوم والد، متعذر می شود که در این شرایط دیدار شیخ مخاطره انگیز است . بالاخره با اصرار او به وسیله شیخی که متصدی امور مرحوم شیخ بود، قرار ملاقاتی بعد از نماز مغرب و عشا گذاشته می شود و به دیدار وی موفق می شوند . ایشان می گفتند: من حکم را به مرحوم شیخ دادم، او نیز به اعتبار این که یکی از آن دو نفر را می شناخت آن را امضا کرد . مرحوم والد می فرمود: بعد از کمی صحبت می خواستم بگویم که کار خطرناک است و شما باید مواظب خودتان باشید و اصلا فکر هم نمی کرده است که این گونه می شود . مرحوم حاج شیخ پرسید: چه خبر دارید؟ همه را گفتم; اوضاع شهرها، مجاهدان و علما . مرحوم شیخ نیز کمی فکر کرد و گفت: چه باید کرد؟ گفتم: آقا، امروز مشیر السلطنه از دربار آمده بود و می خواست به خانه اش برود که در راه به او شلیک می کنند، ولی نجات می یابد . وقتی که به خانه می رسد، یک پرچم روس به خانه اش می زند (و هر کس آن پرچم را می زد در امان بود) . در این هنگام مرحوم شیخ گفت: می گویید من هم به سفارت روس پناهنده شوم؟ ! گفتم: من نمی گویم که به روس پناهنده شوید; اما در بین مردم منتشر کرده اند که شما با روس ها ارتباط داشته اید و نوشته ای به این مضمون پخش کرده اید .
مرحوم شیخ گفت: شما کاغذ را دیده اید؟ گفتم: نه، من ندیده ام و می دانم که دروغ است و اصل این کاغذ هم دروغ است، ولی جامعه این را قبول نمی کند . در واقع یک کاغذی درست کرده اند و به نام مرحوم شیخ، در خطاب به سفارت روس منتشر کرده اند . این جا مرحوم شیخ جوابی داده اند که خیلی عالی است . ایشان به مرحوم والد، قریب به این مضامین می گوید: من هر قت خواستم از خودم دفاع کنم نگذاشتند . هر وقت می خواستم خودم را معرفی کنم، اجازه نمی دادند و با راه های متفاوت، جلوگیری می کردند و حقایق را وارونه جلوه می دادند . درست مثل امام حسین علیه السلام که در روز عاشورا هر وقت ی خواست خودش را معرفی کند، هلهله می کردند و بر دهن می زدند و نمی گذاشتند کسی متوجه شود و سخن حضرت را بشنود . من چگونه به این مردم می توانم حالی کنم، یاحتی به گوششان برسانم که من نبودم؟ !
با این حال، من در میان دول خارجه جزء علمای درجه اول محسوب می شوم; حالا هستم یا نیستم، در نظر اینها این طور است . اگر پرچم آنها را بر سر در خانه خود بزنم، آنها چه می گویند؟ ! آیا نمی گویند که شیخ فضل الله به ما پناهنده شد؟ بلکه می گویند، یک عالم اسلامی به کفر پناهنده شد . از این گذشته، آیندگان چگونه فکر خواهند کرد؟ ! لذا اگر مرا بکشند، بهتر است که پناهنده به غیر شوم .
بنابر این، دوباره می گویم که کار شما کار خوبی است . عمده این است که نوشته های آنها را بخوانید، و نقدش کنید و بتوانید آنها را همان طوری که هستند، معرفی کنید . مثلا دولت آبادی; آنها متهم بودند که ازلی هستند . جدشان، یحیی دولت آبادی بود . با کتابی که نوشته بود، نزد میرزای شیرازی رفته بود . آن کتاب، عبارت «فرقه مستحدثه بهائیه » را آورده بود و در واقع ی خواست بگوید که بهائی ها مستحدثند، ولی خودشان اصلی هستند . به هر حال، آدم های خوبی نبودند . دخترش صدیقه دولت آبادی، وقتی که در قم در زمان پهلوی به زور جشن کشف حجاب را گرفته بودند، می گفتند که او برای سخنرانی آمده بود .
س : یکی از کتاب های مهم مشروطه خواهان، تنبه الامة مرحوم نایینی است که نظر بسیاری از مخالفان و موافقان را به خود جلب کرده است; نظر شما در این مورد چیست؟
ج: تنبیه الامة کتابی استدلالی است; اما در مقابل این سئوال که بالاخره درباره رای اکثریت چه باید کرد، طرحی ندارد و معلوم نیست که چه می خواهد بگوید . آیا منظورش این است که قوانین در مجلس بیاید و تصویب شود و عده ای هم قیام و قعود کنند و عده ای دیگر هم حق داشته باشند که بلند نشوند و رای ندهند، و آن قانون با رای اکثریت به رسمیت برسد ؟ ولو این که با اسلام و اصول اسلامی موافقت نداشته باشد! قطعا چنین چیزی نمی تواند صحیح باشد و به یقین می دانیم که منظور مرحوم نایینی نیز این نبوده است; چرا که بارها در همان کتاب، به مبانی اسلامی اشاره می کند . اما این که چه باید کرد، معلوم نیست . بر این اساس، شما می بینید که بعدا خودشان دستور می دهند که کتاب را جمع آوری کنند . به هر حال آنچه ایشان می خواستند، تحدید حکومت حاکم و شاه است که در حدی باید تعدیل شود .
با تشکر از حضرت عالی که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید .
من هم از شما تشکر می کنم و امیدوارم خداوند به همه ما و شما توفیق بدهد که در راه خدا و اسلام به وظایف خود عمل کنیم و مشمول دعای خیر امام زمان علیه السلام شویم، تا بتوانیم به دین و اسلام در حد توان و لیاقت خود خدمت کنیم، ان شاء الله تعالی.