در نوشتار زیر، نویسنده بر آن است که جلوه ای از ادبیات پایداری در افغانستان را آشکار کند. این جلوه را، وی در گنجینه ادبیات مردمی (عامیانه) می جوید. رضا چهرقانی برچلویی، ضمن گریز زدن به تاریخ ادبیات مقاومت در سرزمین های مختلف، به صورت تندسیر و گذرا، به افغانستان بازمی گردد و نمونه هایی از ادبیات ستیز این سرزمین را تا فراگیر شدن جنگهای داخلی به خواننده پیشکش می کند.
در افغانستان نیز ادب عامیانه حضوری گسترده و چشمگیر به طوری که بخش اعظم ادبیات واقعی این کشور نامکتوب است و از طریق آوازها و ترانه های عامیانه ای که شاعران حرفه ای و آوازخوانان دوره گرد می خوانند از جایی به جایی و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.
«مخته» نوعی آیین سوگواری در طوایف هزاره است که از نمایش، شعر و موسیقی تلفیق شده و درون مایه ای حماسی و تراژیک دارد. در این آیین، زن مخته خوان با شیوه های آهنگین و کلام حماسی خود که برخاسته از تاریخ پر از جنگ افغانستان است، مردان ایل را که خسته و افسرده اند به پایداری در برابر دشمن برمی انگیزد.
«سنت ادبی افغانستان در دو سبک و شیوه کاملاً متفاوت، شکل یافته و سامان گرفته است: یکی ادبیات عامیانه، که متضمن روح و روحیه قبایل و قانون قبیله ای است و دیگر، ادبیات فارسی (رسمی) که مختص طبقات تحصیل کرده است».(1) مقصود از ادبیات عامیانه در عبارت فوق، آن بخش از ادبیات یک قوم یا ملت است که روایت گفتاری، رسالت نگهبانی اش را به عهده می گیرد و کاربرد عمومی، ماندگارش می سازد.
همچنان که محتوای ادبیات رسمی، شامل انواعی از قبیل حماسه، تراژدی، کمدی، شعر غنایی و نظایر آن است. ترانه های عامیانه )folk songs( نیز مضمون های متنوعی دارند. شرح درگیری قهرمانان یا مرثیه هایی که در مرگ پهلوانان محبوب ملی و قومی سروده شده اند، از جمله مضامین عمده این بخش از ادبیات هستند که در قالب تصنیف ها، مثل ها، لالایی ها و... در میان مردم معمول و متداولند.
درخصوص رابطه عنصر پایداری و ادبیات عامیانه، نظریات مختلفی وجود دارد. غالی شکری در این خصوص می نویسد: «آنچه مسلم است این است که تا چندی پیش، مصداق راستین شعر پایداری را- از یک دیدگاه بنیادی- شعر توده ای یا به دیگر سخن، شعر عامیانه می دانستند»(2) در مقابل این نظریه افراطی، عده ای عقیده دارند که ادبیات پایداری با شکل عامیانه ادبیات که مخصوص اقوام، قبایل و ملت های مختلف است سازگاری ندارد؛ چرا که ادبیات پایداری به طور حتم باید جنبه فراملی و انسانی داشته باشد، اما به عقیده ما، جنبه انسانی ادبیات مقاومت، لزوماً با شکل قومی و ملی آن تعارضی ندارد. آثار برجسته ادبی فراوانی در حوزه مقاومت و پایداری وجود دارد که در عین برخورداری از جنبه های ملی، میهنی، قومی و حتی نژادی به شهرت جهانی دست یافته اند و در خارج از قلمرو جغرافیایی خود، منشأ اثر بوده اند.(3)
کهن ترین نمونه های ادبیات پایداری عامیانه که از یونان باستان برجای مانده، اشعاری است متعلق به طوایف «دوریان» که با الهام از جنگهای «یونان» و «ایران» و جنگهای «مدیک» سروده شده اند(4) در ایران باستان نیز ترانه هایی از این نوع درباره مرگ «سیاوش» وجود داشته که شکل خاصی از آن هنوز هم در «کهکیلویه» خوانده می شود و به «سوسیوش» معروف است.(5)
از سده های آغازین پس از اسلام نیز دو شعر به زبان عامیانه برجای مانده، که مضامین پایداری در آنها مشاهده می شود. یکی از این اشعار را «یزیدبن مفرغ» در هجو و مذمت «عبیدالله بن زیاد» سروده و دیگری را «عباس بن طرخان» در تأسف بر خرابی سمرقند. ذبیح الله صفا، ماجرای شعر نخست را به صورت زیر نقل کرده است؛
«یزیدبن مفرغ، برادر عبیدالله بن زیاد را هجو کرد لذا عبیدالله او را به زندان انداخت و فرمود تا به او نبیذ شیرین و شبرم نوشانیدند و خوک و گربه ای به او بستند و در بصره گردانیدند. چند کودک فارس زبان به دنبال او راه افتادند و می گفتند: «این چیست؟ این چیست؟» و او می گفت:
آب است و نبیذ است
عصارات زبیب است
سمیه رو سپیذ است(6)
شعر عباس بن طرخان هم از قرار زیر است:
سمرقند کندمند
بذینت کی افکند
از چاچ ته بهی
همیشه ته خهی(7)
کهن ترین شعر مقاومت عامیانه که در قلمرو افغانستان کنونی سروده شده و به دست ما رسیده، به دنبال یک واقعه تاریخی و توسط مردم بلخ ساخته شده است. توضیح آن که اسدبن عبدالله حاکم خراسان در سال 108 ه . ق برای جنگ با امیر ختلان و خاقان ترک بدان سامان رفت و شکست خورده به بلخ بازگشت. بلخیان او را در شعری با لهجه دری هجو کردند که کودکان بلخ آن را می خواندند:
از ختلان آمذیه
به روی تباه آمذیه
آواره باز آمذیه
بیدل فراز آمذیه(8)
درمیان اعراب هم روایت افسانه ای از زندگی «عنتره بن شداد»، شاعر سلحشور دوران جاهلیت و صاحب یکی از معلقات سبع، به عنوان کهن ترین نمونه این قسم از ادبیات معرفی شده است.
«غالی شکری» درباره آن می نویسد:«سرگذشت عنتره، کهن ترین حماسه توده ای مردمی -عامیانه) است که نمودگار پایداری قهرمانی مردم این منطقه از جهان را درقالبی همساز با تکامل داستانی به معنای قدیمی آن طرح ریزی می کند... سرگذشت عنتره، قصه زندگی برده ای است که زنجیر بردگی شکست و آنگاه قبیله خود و سپس تمامی امت عرب را آزاد ساخت... نبرد بر ضد بردگی و جدایی نژادی مضمون سرگذشت است و این مضمونی سیاسی است که وجدان انسان را از نخستین فریاد برضد نابرابری لبریز می سازد. این فریاد می گوید: آدمیان اعضای یک پیکرند و ریشه نژاد یا رنگ پوست نمی تواند ایشان را بر یکدیگر برتری بخشد».(9)
درافغانستان نیز ادب عامیانه، حضور گسترده و چشم گیر دارد. به طوری که «بخش اعظم ادبیات واقعی این کشور نامکتوب است و از طریق آوازها و ترانه های عامیانه ای که شاعران حرفه ای و آواز جوانان دوره گرد می خوانند از جایی به جایی و از نسلی به نسل دیگر، منتقل می شود». (10) علاوه بر این، حضور اقوام و زبان های گوناگون و متعدد درافغانستان موجب شده است که ادبیات عامیانه این کشور از تنوع و غنای کم نظیر برخوردار گردد. قومیت های «ازبک»، «تاجیک»، «ترکمن»، «پشتون»، «هزاره»، «بلوچ» و... هرکدام از میراث ادب عامیانه مخصوص به خود برخوردارند. درمیان ازبک ها ترانه هایی به زبان ترکی جغتایی مشهور است که تعدادی از آنها به امیر علیشیر نوایی؛ نقاش، مورخ سیاستمدار و شاعر بزرگ قرن نهم هجری منسوب شده است. (11) در «دیوان لغات الترک» هم شعری به این زبان نقل شده که از هجوم چنگیز به خطه ماوراء النهر خبر می دهد. (12) نوعی از ترانه های عامیانه با وزن های کوتاه نیز در میان تاجیکان افغانستان رواج دارد که به آنها «میده» می گویند.(13) درقلمرو زبان و فرهنگ «پشتو» نیز «لندی» یکی از مظاهر ادب شفاهی و از جمله قدیمترین اشکال شعر دراین زبان است.(14) اما «شیر» درفرهنگ بلوچی و «مخته» درمیان طوایف هزاره - برخلاف لندی، میده و ترانه های ازبکی که درون مایه هایی غنایی و عاشقانه دارند- واجد مضامین ادب پایداری هستند. شیر نوعی شعر فللکوریک حماسی درادب شفاهی بلوچی است که داستان های مقاومت مردم بلوچ در برابر مهاجمان عرب، مغول، هندی و انگلیسی را شامل می شود.(15) «مخته»، نیز نوعی آیین سوگواری درطوایف هزاره است که از نمایش، شعرو موسیقی تلفیق شده است. (16) «مخته» درون مایه ای حماسی و تراژیک دارد و به این صورت اجرا می شود که «وقتی جنازه مبارز ناموری را از میدان نبرد به روستا یا قبیله اش می آوردند مردم برگرد آن حلقه می زنند و زنی که معمولا مادر یا خواهر مقتول است برمی خیزد و گوشه دچار را زیرلبه کلاه خود می گذارد و بقیه چادر را پشت سر می آویزد و نوحه خوانی می کند. توصیف دلاوری های جنگاور، چگونگی کشته شدن وی، وضعیت خانواده و آنچه از او به جای مانده، موضوعات اصلی مخته ها هستند. در این آیین، زن مخته خوان با شیون های آهنگین و کلام حماسی خود که برخاسته از تاریخ پر ازجنگ افغانستان است، مردان را که اینک خسته و افسرده اند به پایداری دربرابر دشمن برمی انگیزد». ویژگی اصلی این سنت، ابداع و ابتکار شخصی در آن است؛ چرا که کیفیت اجرای مخته، بستگی تام و تمام به اطلاعات ادبی و توانایی های هنری مخته گر دارد. مهمترین مخته های برجای مانده عبارتند از: مخته «فیضوخان»، قهرمانی از قره باغ غزنی که درسال 1297 ق درجنگ با انگلیسی ها به شهادت رسید، مخته «نجف بیگ شیرو» از مردان هزارجات که دریک تهاجم ناگهانی از سوی کوچی ها (عشایر پشتون) - با تحریک و پشتیبانی نادرخان - به شهادت رسید و مخته «گل محمدخان» که درسال 1308 ش درنبرد با بچه سقا کشته شد. مخته ها در وزن ها و قالب های مختلفی سروده شده اند. مثلا درمخته گل محمدخان، هرسه مصراع از یک ردیف و قافیه متابعت می کنند و بعد از آن سه مصرع دیگر، به عنوان ترجیع می آید و این قاعده تا پایان، ادامه می یابد و درنهایت مخته، قالب ترجیع بند به خود می گیرد. (17)
دراینجا باید یادآوری کنیم که ادبیات عامیانه قوم هزاره - نسبت به سایر اقوام افغانستان -از درونمایه ها و موضوعات مربوط به پایداری و مقاومت بهره بیشتری دارد. طوایف هزاره که عموما
شیعه هستند علاوه براختلاف نژاد و زبان از نظر مذهب نیز با سایر قومیت ها اختلاف دارند. لذا همواره ازسوی حکومت ها و اقوام دیگر مورد هجوم و آزار واقع شده اند. این مسأله رنگ حماسی غلیظی به ادبیات شفاهی این قوم بخشیده است. به گونه ای که حتی درلالایی هایی که برای کودکان خردسال خوانده می شود. سخن از جنگ، نبرد، خونخواهی، انتقام و... است در حالی که درونمایه لالایی های سایر ملل را عموما مضامین غنایی تشکیل می دهد.
کته شوه میدو موره Kota sova meydu mora
د جنگ کافرو موره de jange kaferu mora
خونخوایی آته ی خو موره xun xayi atey xu
mora
یعنی:
(فرزندم) اگر بزرگ شود به میدان می رود/ به جنگ کافران می رود/ به خونخواهی پدر خود می رود. (18)
البته در گویش هزاره ای، که شاخه ای از زبان فارسی است، اشعاری با مضامین غنایی هم دیده می شود. (19) ازجمله این اشعار، دوبیتی هایی هستند که به آنها «بایت» گفته می شود. لهجه هراتی نیز دوبیتی هایی موسوم به «چاربیتی» وجود دارد که اغلب مضامین عاشقانه دارند (20) مشهورترین این دوبیتی ها، مربوط به «سیاه مو» و «جلالی» دو دلداده پرشور ولایت غور است که داستان عشق خود را به شعر آورده اند. (21)
اصولا ادبیات پایداری عامیانه را به دودسته می توان تقسیم کرد. یک دسته اشعار عامیانه که شاعر مشخصی ندارند و ذوق جمعی مردم آنها را پدیده آورده است ودسته دیگر اشعاری که شاعران به منظور نفوذ و تأثیر بیشتر بر مخاطب عام به زبان مردم کوچه و بازار سروده اند.
قدیمیترین نمونه اشعار دسته اول در افغانستان، مفردی است مربوط به زمان شاه شجاع الملک فرزند تیمورشاه، که سجع سکه او، این بیت بود.
سکه زد بر سیم و زر، روشن تراز خورشید و ماه
نور چشم در دران شه شجاع الملک شاه
اما مردم مفرد زیر را به حال این پادشاه مزدور، مناسب تر یافته بودند:
سکه بر سیم و طلا زد، شه شجاع ارمنی
نور چشم «لارد» و «برنس»،(23) خاک پای کمپنی(23)
شعر دیگری که در این خصوص می توان ذکر کرد به دوره تسلط مجدد انگلیسی ها بر کابل باز می گردد. روز دوازدهم اکتبر 1789م، ژنرال «رابرتس» با تعدادی از سپاهیان انگلیس به منظور سخنرانی و تشریح خط و مشی سیاست خویش به سوی بالاحصار، که مردم را در آنجا جمع کرده بودند روانه شد. درمیان مردم فروشندگان دوره گرد هم با زنبیل های میوه و آجیل حضور داشتند. یکی از فروشندگان که زنبیل بزرگی از انگور روی سر داشت راه می رفت و فریاد می زد:
محمد جان خان مرد میدان است
ایوب خان شیر غران است
میربچه خان رس رسان است
آزادی فخر افغان است
رایت کل لات کلان است
بیا بیادر انگور بخو (24)
«محمدجان خان»، «ایوب خان» و «میربچه خان» از سرداران دومین نبرد افغان و انگلیس بودند که نامشان درشعر فوق ذکر شده است.
پس از سقوط دولت کمونیستی درسال 1371 ش و ورود مجاهدین به کابل نیز ذوق انتقادی مردم، نمونه دیگری از این اشعار راخلق کرد. رفتار نامناسب مجاهدین سرمست ازپیروزی با مردم کابل و قدرت طلبی فرماندهان نظامی و سیاسی که این شهر را صحنه برادرکشی و جنگهای خونین ساخته بود، موجب یأس و سرخوردگی مردم از آنها شد. درچنین روزگاری بود که کودکان کوچه های کابل سرود معروف «قو قو برگ چنار» را مناسب شرایط تحریف کرده و در حین بازی می خواندند. اصل سرود که به صورت دسته جمعی و همراه با نشستن و برخاستن بچه ها خوانده می شود، چنین است؛
قوقو، برگ چنار/ دخترا نشته قطار/ می چینن دانه انار/ کاشکی کفتر می بودم/ به هوا پرمی زدم/ ریگ دریا می چیدم/ آب زمزم می خوردم/ شیر گفت الا الا/ مه گفتم درد و بلا
قریحه انتقادی کودکان، شعر فوق را به صورت زیر تغییر داده بود:
قوقو برگ چنار/ رهبرا نشته قطار/ می چینن پوند و کلدار/ کارشان قتل و کشتار/ کاشکی رهبر می بودم/ به هوا پر می زدم/ آب زمزم می خوردم/ کاشکی «صبغت» می بودم/ سرقدرت می بودم/ کاشکی «ربانی» می بودم/ سرچوکی می بودم/ کاشکی «سیاف» می بودم/ دبین لحاف می بودم/ کاشکی «گیلانی» می بودم/ دالر دانی می بودم/ «گلو» گفت الا الا/ «مسعود» گفت درد و بلا.(25)
اما دسته دوم از ادبیات مقاومت عامیانه که توسط شاعران و سخنوران پدید می آید در افغانستان نماینده برجسته ای ندارد. در صورتی که «علی اکبر دهخدا» و «سیداشرف الدین گیلانی» دو آفریننده شاخص این گونه آثار در ایران معاصر، به شمار می روند.(26) این دو شاعر محبوب و مردمی کسانی هستند که شکل، زبان و وزن ترانه های عامیانه را با مایه هایی از طنز و هجو برای بیان مضمون های سیاسی، اجتماعی و انتقادی به کار برده اند. در جهان معاصر عرب «بیرم التونسی» را به عنوان نماینده این دسته از شاعران می شناسند. غالی شکری درباره او می نویسد: «در این زمینه سخنوری بزرگ و توانا مانند بیرم التونسی توانسته است مصر را به شکل چراغی فروزان در دل دوستان و تیری جانشکار در سینه جهانخواران گنجبر درآورد... بیرم التونسی را می توان از این دیدگاه بنیانگذار و پرورنده جنبش سخن سرایی توده ای (=مردمی/عامیانه) هم روزگار مصر دانست که پس از وی «صلاح جاهین»، «عبدالرحمن الانبودی» و «سید حجاب» آن را دنبال کردند.(27)
با آن که در میان شاعران افغانستان کسی را در حد و اندازه بیرم التونسی، شاملو یا حتی نسیم شمال نمی توان یافت، از بعضی دوبیتی های «فضل احمد پیمان» هم نمی توان صرف نظر کرد.
این دو بیتی سرای افغانستان که به «سوگوار» مشهور است، نمونه های بعضاً جالب توجهی را در این زمینه عرضه کرده است.
الهی روس را رنجور بینم
اسیر لانه، زنبور بینم
مثال کنده پاچال قصاب
سرش را بر دم ساطور بینم
ءءء
الهی شهر مسکو در بگیره(28)
تراز کهنه و نودربگیرده
به هرجا هست آثار کمونیزم
بسان تیل مندو (29) دربگیره (30)
در اینجا، باید یادآوری کنیم که اغلب شاعران افغانستان -علی رغم آن که به زبان عوام سخن نگفته اند - به صورتی گسترده از کنایات، اشارات، ضرب المثل ها و عقاید عامه برای مضمون پردازی های شاعرانه استفاده کرده اند. برای رعایت اختصار تنها به ذکر چند نمونه اکتفا می کنیم.
«ریگ در کفش کسی گذاشتن» را که کنایه از آزار و اذیت کردن است. محمدکاظم کاظمی در بیت زیر به کار برده ا ست.
گفت جنگ و جدل از مرد دعا مپسندید
ریگ در کفش فروهشته ما مپسندید(31)
در گرفتن (آتش گرفتن) پوستین و پریدن کیک، کنایه از این است که شخصی در زمان قدرت و امنیت خود، به آزار و اذیت دیگران مبادرت ورزد و به محض این که احساس خطر کرد از معرکه بگریزد. تعبیر فوق در بیت زیر، دستمایه مضمون پردازی شده است.
اکنون که پوستین وطن در گرفته است
مانند کیک در پی پرواز و جستن است(32)
پس از کاری به دو زانو نشستن نیز کنایه از آن است که کسی عمل نادرستی را انجام دهد و با تغییر حالت وانمود کند که کار، کار او نبوده است.
این آتشی که بار ندامت به دوش اوست
از بعد خجلتی به دو زانو نشستن است(33)
کاربرد کنایات و مثل های عامیانه در شعر افغانستان، حدیث مفصلی است که بحث پیرامون آن نیازمند پژوهشی مستقل و مجزا است.
پی نوشت ها:
1- مری لوئیس کلیفورد، سرزمین و مردم افغانستان، ترجمه مرتضی اسعدی، چاپ دوم، تهران، علمی و فرهنگی، 1371، ص 140.
2- غالی شکری، ادب مقاومت، ترجمه محمد حسین روحانی، چاپ اول، تهران، نشر نو، 1366، ص 7.
3- همان، صص 12-13.
4- عبدالحسین زرین کوب، ارسطو و فن شعر، چاپ اول، تهران، امیرکبیر، 1357، ص 91.
5- میمنت میرصادقی(ذوالقدر)، واژه نامه هنر شاعری، چاپ دوم، تهران، مهناز 1376، ص 59.
7- ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، جلد اول، چاپ دوازدهم، تهران، توس، 1371، ص 148.
7- همان، ص 149.
8- همان، ص 148.
9- غالی شکری، پیشین، ص 61.
10- مری لوئیس کلیفورد، پیشین، ص 88.
11- عبدالحکیم شرعی جوزجانی، تأملی دیگر در گستره آثار و افکار امیرعلیشیرنوایی، مجله شهر، ص 14، س 1373، صص 10 و 11.
12- اسداله شعور، پخش اطلاعات و مفاهمه جمعی (در ترانه های عامیانه بلوچی و ازبکی) مجله شعر، ش 14، س 1373، ص 93.
13- محمد احمد پناهی سمنانی، آوای همسایه ها، مجله شعر، ش 23، س 1377، ص 19.
14- رک: عبدالقهار عاصی، لندی و چند ترجمه از آن، مجله شعر، ش 14، س 1373، ص 100 و محمد آصف فکرت، لندی ترانک های مردم پشتو، بخارا، ش 20، س 1380، صص 127-129.
15- رک: اسدالله شعور، پیشین،ص 92.
16- رک: حسینعلی یزدانی، فرهنگ عامیانه طوایف هزاره،چاپ اول، مشهد، بی نا، 1371، ص 93.
17- حسن انوشه و همکاران، دانشنامه ادب فارسی، جلد سوم (ادب فارسی در افغانستان) چاپ اول، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1375، ص 933.
18- ابوطالب مظفری، مخته دمیدن در اجاقهای خاموش، مجله شعر، ش 14، س 1373، ص 96.
19- ابوطالب مظفری، گویش هزارگی، شاخه ای از زبان فارسی، مجله شعر، ش 21، س، صص 220-223.
20- برای آشنایی بیشتر با دوبیتی های هزاره رک؛ چنگیز پهلوان، نمونه های شعر امروز افغانستان، چاپ اول، تهران، بنیاد نیشابور، 1371، صص 342-351.
21- رک: محمد کاظم کاظمی، دوبیتی های محلی سیاه مو و جلالی، مجله شعر، ش 21، 1376، صص 224 و 225.
و عباس مهرین (شوشتری)، تاریخ زبان و ادبیات ایران در خارج از ایران، چ اول، تهران، مانی 1352، ص 251 و 252.
22- لارد و برنس دوتن از صاحب منصبان دولت بریتانیای هند هستند. برای آگاهی از شرح حال آنها رک؛ حواشی علی احمد نعیمی بر «اکبرنامه» حمید کشمیری، چاپ اول، کابل، انجمن تاریخ افغانستان، 1330 ش، ص 244.
23- محمد سعادت خان، تاریخ سلطانی، طبع لکهنو، بی نا، س 1885 م، ص 237.
24- میرغلام محمد غبار، افغانستا ن در مسیر تاریخ، چاپ سوم، تهران، مرکز نشر انقلاب اسلامی، 1366، ص 624.
25- عبدالقهار عاصی، آغاز یک پایان، چاپ اول، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1375، ص 60
26- میمنت میرصادقی (ذوالقدر)، پیشین، ص 60.
27- غالی شکری، پیشین، ص 9.
28- درگرفتن: آتش گرفتن.
29- تیل مندو: نوعی روغن قابل اشتعال.
30- فضل احمد پیمان، شام شهیدان(مجموعه اشعار)، چاپ اول، تهران، دفتر فرهنگی جمعیت اسلامی افغانستان، بی تا، ص 120.
31- محمد کاظم کاظمی، پیاده آمده بودم، چاپ اول، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1370، ص 78.
32 و 33- محمد حنیف بلخی، نیزار (مجموعه سروده ها)، چاپ اول، لاهور، بی نا، 1365، ص 79.