علم اخلاق مجموعه اصولی معیاری و سنجشی است که شایسته است رفتار انسانها مطابق آن ها صورت گیرد و به عبارت دیگر: اصول اخلاقی راه رفتار پسندیده و هدفها و انگیزه ها را توضیح و ترسیم می نماید. (1)
از اینرو علم اخلاق و به دو بخش اصلی و بنیانی تقسیم می گردد و هرکدام از آن دو آثار و ویژگیهائی دارد که آن دیگری فاقد آن است.
بخش اول: این که انسانها از نظر اخلاقی چه تکالیفی دارند و چه وظائفی خواه مادی یا معنوی، اجتماعی یا فردی و خا نوادگی و غیر آن در رابطه با سایر انسانها عهده دار است و باید انجام دهند و چه چیزهائی را نباید انجام دهند؟
بخش دوم: این که این تکالیف و وظائف را برای چه مقصودی باید انجام دهد یا ندهد؟ و هدف و غایت این وظائف و تکالیف چیست؟
بخش اول در اصطلاح علماء علم اخلاق، اخلاق عملی و بخش دوم را اخلاق نظری و یا فلسفه اخلاق می نامند.
پس فلسفه اخلاق عین علم اخلاق نیست گرچه با آن در رابطه نزدیکی قرار دارد زیرا علم اخلاق عام بوده، شامل هر دو بخش می گردد پس نسبت بین آن دو نسبت میان عام و خاص است و فلسفه اخلاق یک بخشی از آن محسوب می گردد.
و به عبارت دقیق تر می توان گفت نسبت فلسفه اخلاق (یعنی اخلاق نظری) و اخلاق عملی نسبت میان مبادی و غایت محسوب می گردد از اینرو لازم است قبل از هر چیز از اخلاق نظری بحث نمود زیرا باید ابتداء غایت را شناخت سپس راه های وصول به آن را مورد بررسی قرار داد. (2)
فلسفه اخلاق از جهت رده بندی علوم، داخل در فلسفه نظری می باشد و فلسفه نظری عبارت است از برداشت کلی از جهان و رابطه ذهن با خارج و دارای پنج جزء است:
1 - فلسفه اولی.
2 - منطق.
3 - زیبائی شناسی.
4 - علم النفس.
5 - علم اخلاق.
پس هر حکم و اثر و یا ویژگی که فلسفه (به عنوان پدر) دارد در اجزاء آن (به عنوان فرزند) از جمله علم اخلاق و در نتیجه فلسفه اخلاق نیز جاری و ساری است.
در نتیجه علم اخلاق و به دنبال آن دو بخش اخلاق عملی و نظری (و فلسفه اخلاق) رابطه نزدیکی با فعل و عمل و وظیفه و تکلیف انسانها وجود دارد و علم اخلاق در زمینه فعل و عمل انسانی متجلی می گردد.
تحقیق و بررسی طبیعی و علمی در مورد علم اخلاق و یافتن آثار و ویژگیهای آن در مقایسه با سایر علوم ما را رهنمون می گردد به این که افعال انسانها را از جهات گوناگون مورد مداقه قرار دهیم.
اقسام افعال انسانها
به طور کلی ما می دانیم که افعال انسانها به یک نسق نیست، افعال انسانها سه گونه اند:
1 - افعال اخلاقی.
2 - افعال طبیعی.
3 - افعال عادی.
نمونه های عملی و توضیح این سه قسم و موارد آن برای همه ما تا حدودی روشن و واضح است و نیاز به تفصیل زیاد ندارد.
آری بیان آثار و ویژگی هر یک از اقسام سه گانه بالا و بیان فرق بین آنها نیاز به توضیح دارد به این ترتیب که عمل اخلاقی قابل ستایش و تحسین هستند برخلاف عمل عادی بشری. پس انسانها برای اعمال اخلاقی، ارزش قائل بوده و افعال اخلاقی مثل احسان به مستمندان و محبت به غیر و غیر اینها از افعال اخلاقی در وجدان بشری ارزشمند از نوع ارزشمندی یک کارگر در برابر کارش مثلا نیست زیرا این ارزش، ارزش مادی و سبب استحقاق مبلغی پول یا کالا در مقابل کار کارگر مثلا نیست و ارزش کار اخلاقی فوق این ارزشها بوده، با پول و کالای مادی قابل مقایسه نمی باشد مثل شهادت در راه خدا و نقد جان باختن برای احیاء دین محمدی صلی الله علیه وآله از قبیل ارزش مادی نیست، بلکه ارزش معنوی دارد.
حال این سؤال اساسی و منطقی در اینجا مطرح می گردد که پس توجیه این ارزشها چگونه است؟ یعنی با چه فلسفه و یا با چه مکتبی و معیاری (انسانی، دینی یا عقلی و وجدانی) می توانیم این ارزشها را توجیه کنیم؟
قبل از این که پاسخ این سؤال را بررسی کنیم، ناچار باید نمونه ها و مثالهائی برای اثبات اخلاقی بودن برخی از افعال و کارهای انسان ها را در اینجا ذکر نمائیم.
الف - عفو و گذشت در انسانها یکی ازاعمال و افعال قابل ستایش و تحسین می باشد یعنی انسانی فرض کنیم که به گردن دیگری حقی دارد مثلا او را آزرده باشد و یا طلبی از او داشته باشد در این هنگام او می تواند از حق خود نگذرد و می تواند از حق خود بگذرد و او را عفو نماید.
و لذا در دین اسلام و قوانین آن می بینیم که عفو را یکی از صفات حمیده و پسندیده انسانها در رابطه با دیگران به حساب آورده است چنانکه از رسول خداصلی الله علیه وآله چنین نقل شده است:
«ثلاث من مکارم الاخلاق » : یصل من قطعک و تعطی من حرمک و تعفو ممن ظلمک ». (3)
یعنی: سه چیز از اخلاق بزرگوارانه است: یکی اینکه با کسی که با توقطع رابطه کرده است، بپیوندی و به آن که ترا محروم ساخته ببخشی و کسی را که به تو ظلم کرده است، عفو نمائی.
ب - حق شناسی و وفاداری یعنی در مقابل احسان کسی به این نحو که او را تا آخر عمر فراموش نکردن و نیکی او را قدردانی نمودن یکی از افعال اخلاقی نیکو و پسندیده انسانی است.
در قرآن مجید در سوره «الرحمن » آیه 60 می فرماید:
هل جزاء الاحسان الا الاحسان یعنی آیا جزای نیکی جز نیکی است؟
پس نیکی در مقابل نیکی یک اصل اخلاقی فطری است که قرآن آن را یادآور می شود.
ج - ترحم به حیوانات حتی حیواناتی که پلید هستند و آن پلیدی منافاتی با ترحم به آنها ندارد مثلا سگ به جهت داشتن میکرب در لعاب دهانش یا در همه بدنش و یا به جهات دیگری می گوئیم که پلید است، باید از آن اجتناب نمود این، منافات ندارد به این که این حیوان قابل ترحم است پس ترحم به حیوان گرسته و یا تشنه جزء افعال اخلاقی انسانها محسوب می شود.
مردی از بیابانی می گذشت سگی را دید که از شدت تشنگی زبانش را به خاکهای نمناک می مالد در آنجا چاه آبی بود مرد کفش خود را به دستار شالی بست و آن را فرستاد به ته چاه و از آن آب کشید و بعد با دست خودش آب به این حیوان داد و او را سیراب و از مرگ حتمی نجات داد وحی به پیامبر زمانش رسید که خدا کار این انسان را پاداش می دهد و این عمل نزد خداوند دارای ارزش و بها است (شکرالله له و ادخله الجنة) خداوند از عمل نیک این مرد قدردانی نمود و او را به پاس این عمل اخلاقی و پسندیده به بهشت برد.
سعدی در در کتاب بوستان در توضیح این حدیث شریف اشعاری سروده است که می گوید:
یکی در بیابان سگی تشنه یافت برون از رمق در حیاتش نیافت کله دلو کرد آن پسندیده کیش چه حبل اندر آن بست دستار خویش به خدمت میان بست و بازو گشاد که داور گناهان او عفو کرد
نتیجه این حدیث و حاصل آن این است که این عمل، عمل اخلاقی بوده، نزد خداوند و خلق ارزش دارد از این جهت در دعای مکارم الاخلاق که یکی از دعاهای صحیفه سجادیه (4) است اینگونه از پیامبر نقل کرده می فرماید:
«بعثت لاتمم مکارم الاخلاق » (5) و به روایت دیگر شیعی: «علیکم بمکارم الاخلاق فان ربی بعثنی بها» یعنی من مبعوث گشتم که اصول اخلاقی را برای جامعه انسانها تتمیم و تکمیل نمایم و بر شما است که این اصول اخلاقی را عمل نمائید زیرا پروردگار من مرا براساس این اصول گرانقدر مبعوث گردانید.
سپس امام سجادعلیه السلام به دنبال این روایات جملاتی بسیار لطیف که می تواند شاهد گویای اخلاقی بودن برخی از افعال باشد می فرماید: «اللهم صل علی محمد و آله و سددنی لان اعارض من غشنی بالنصح و اجزی من هجرنی بالبر و اثیب من حرمنی بالبذل و اکافی من قطعنی بالصلة » یعنی پروردگارا درود بفرست بر پیامبر و خاندانش و به من توفیق بده که با آن کسانی را که مرا ترک کردند با آنها مقابله به مثل نکنم، بلکه با بر و نیکی با آنها مقابله نمایم و پاداش نیکو دهم آنکه مرا محروم کرد و مکافات ندهم هرکس را که با من قطع رابطه می کند ارحام و دوستانی که قطع صله رحم یا قطع صله مودت می کنند، به اینکه رابطه را با آنها برقرار کنم آنها می برند و من پیوند کنم! مکافات من این باشد که آنها این رابطه را می برند و من در مقابل وصل کنم آنها فصل می کند و من وصل کنم...
آیا این نوع دعاها و درخواستها از پروردگار حکایت از حد اعلای محبت به خلق و احسان به غیر نمی نماید؟ آیا این امور ارزش دارد یا نه؟ قطعا ارزش دارد و ارزش آن مادی نیست، بلکه معنوی است.
در تواریخ معتبر اسلامی نقل شده است که روزی مالک اشتر از بازار کوفه می گذشت فردی از بازاریان که مالک اشتر را نمی شناخت کیسه زباله ای به سر و صورت مالک انداخت مالک اعتنائی نکرد و شخص دیگری که نظاره گر این جریان بود، به آن مرد گفت: آیا شناختی کی بود که کیسه زباله را تو به سر و صورت او انداختی؟ گفت: نشناختم گفت: او مالک اشتر نخعی بود فرمانده کل سپاه علی علیه السلام بدنش به لرزه افتاد و گفت: قبل از اینکه او تصمیمی درباره تو بگیرد از او عذرخواهی کن به عقبش رفت، دید داخل مسجد شد شروع به نماز کرد، دو رکعت نماز خواند صبر کرد تا سلام داد پس سلام داده افتاد به التماس مالک گفت به خدا قسم نمی خواستم به مسجد بیایم مسجد نیامدم جز اینکه دو رکعت نماز بخوانم و بعد درباره تو دعا کنم که خداوند از گناه تو بگذرد و ترا هدایت نماید.
ادامه دارد
پی نوشتها:
1) فلسفه اخلاق، ص 15..
2) فلسفه اخلاق از دیدگاه قرآن...ص 16..
3) تحف العقول، درباب مواعظ النبی و حکمه..
4) صحیفه سجادیه کتابی است جامع و دعاهائی با مضامین بسیار عالی و لطیف در موضوعات مختلف رابطه انسانها با یکدیگر و رابطه انسانها با خالق خویش. این مجموعه دعاهای پرمحتوا منسوب به امام علی بن الحسین علیه السلام معروف به زین العابدین، امام چهارم شیعیان است که از صدر اسلام مورد توجه علماء و بزرگان بوده، بعد از قرآن تنها مجموعه ای است که از اواخر قرن اول و اوائل قرن دوم هجری به صورت تالیف و تصنیف باقی مانده است و پس از قرآن قدیمی ترین کتاب شیعی که از اول به صورت تالیف کتابی به وجود آمده واکنون در دست ما است همان صحیفه سجادیه است که جناب زید بن علی بن الحسین علیه السلام وقتی که در جنگ با امویان در بیابان معروف به «فخ » نزدیک شهر مکه شهید گردید، همین کتاب همراهش بود و آن را به کسی سپرد و از آن دو نسخه موجود بوده است.
5) سفینة البحار، ج 1، ص 411 - محجة البیضاء، ج 4، ص 121 - علم الیقین، ص 439.