ماهان شبکه ایرانیان

مثل های زیبای قرآن (۱۰)

قلب که عضوی در سینه انسان است، گرچه وظیفه پخش خون در بدن را به عهده دارد، اما اثر پدیده های روانی مانند خشم، ترس، شادی و اندوه، زودتر از اعضای دیگر در آن مشاهده می شود . (تندی و کندی ضربان) . از این رو بسیاری از امور روانی مانند قساوت و بی رحمی، و حتی تعقل و تفکر به آن نسبت داده می شود .

دلهای سخت تر از سنگ

(مثل چهارم)

قلب که عضوی در سینه انسان است، گرچه وظیفه پخش خون در بدن را به عهده دارد، اما اثر پدیده های روانی مانند خشم، ترس، شادی و اندوه، زودتر از اعضای دیگر در آن مشاهده می شود . (تندی و کندی ضربان) . از این رو بسیاری از امور روانی مانند قساوت و بی رحمی، و حتی تعقل و تفکر به آن نسبت داده می شود .

«ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجارة او اشد قسوة و ان من الحجارة لما یتفجر منه الانهار و ان منها لما یشقق فیخرج منه الماء و ان منها لما یهبط من خشیة الله و ما الله بغافل عما تعملون » (1) .

«سپس دلهای شما پس از این جریان (ذبح بقره برای شناخت قاتل) سخت شد، آنها مانند سنگ اند یا سخت تر از آن (زیرا) برخی از سنگها است که از آن آب فوران می کند، برخی از آنها می شکافد و آب از آن بیرون می آید، و برخی از آنها از ترس خدا، فرو می افتد خداوند از آن چه که انجام می دهید، بی خبر نیست » .

پیش از تفسیر این «مثل » نکاتی را یادآور می شویم:

1 . داستان بقره بنی اسرائیل

از آنجا که قرآن این «تمثیل » را پس از داستان بقره «بنی اسرائیل » مطرح کرده است، لازم است به صورت فشرده به داستان آن اشاره شود، تا ارتباط آیه با ما قبل خود، روشن گردد .

یک نفر از «بنی اسرائیل » به دست کسی کشته می گردد، ولی قاتل آن شناسایی نمی شود، تمام قبایل خود را تبرئه کردند، و می رفت که خون مقتول لوث شود، و در نتیجه، درگیری بزرگی در میان اسباط رخ دهد، سرانجام خصومت نزد موسی علیه السلام برده شد تا گره کور این حادثه پیچیده را بگشاید، جریان از طریق موازین عادی، قابل حل نبوده، باید از غیب استمدادی برسد .

وحی الهی فرود آمد، و دستور داد که گاوی را سر ببرند، و برخی از اعضای مقتول را به گاو بزنند، او زنده می گردد، و قاتل خود را معرفی می نماید .

آنان سخن موسی علیه السلام را شوخی و یا استهزاء تلقی کردند و با تحاشی حضرت موسی علیه السلام که فرمود:

«اعوذ بالله ان اکون من الجاهلین » ; (به خدا پناه می برم که از جاهلان باشم) روبه رو شدند و فهمیدند که کار جدی است و شوخی در کار نیست . ولی چون فرمان خدا را از صمیم دل نپذیرفته بودند، درصدد برآمدند که به گونه ای از آن شانه خالی کنند .

از این رو یک رشته سؤالها که همگی نوعی بهانه جویی برای فرار از تکلیف بود، مطرح کردند . نخست از سن و سال گاو پرسیدند .

خطاب آمد: میانسال باشد، نه آن قدر پیر که از کار افتاده و نه آن قدر جوان که نزاییده باشد .

در مرحله دوم از رنگ آن پرسیدند .

خطاب آمد: که زردرنگ باشد که بینندگان را خوشحال کند .

در مرحله سوم خواستار دیگر مشخصات گاو شدند .

خطاب آمد: گاوی که برای شخم زدن رام نشده، و کار آن آبکشی برای زراعت ها نبوده و رنگ آن یکپارچه بوده، و در سراسر بدن او رنگ دیگری نباشد .

آنگاه که درهای بهانه جویی را بسته دیدند، راهی جز تسلیم نداشتند و خواه ناخواه به موسی گفتند: «الآن جئت بالحق » «حالا حق مطلب را اداء کردی » .

ولی چنین تصدیقی، جز ظاهرسازی، چیز دیگری نبود . از لحظات نخست صدور فرمان، تصمیم بر فرار از تکلیف بود، سرانجام فرمان الهی را با کمال کراهت و بی میلی اجرا کردند چنان که می فرماید: «فذبحوها و ما کادوا یفعلون » (2) «گاو را سر بریدند ولی مایل نبودند که آن را انجام بدهند» .

موسی علیه السلام برای پیدا کردن قاتل، دستور داد که پاره ای از بدن مقتول را به گاو بزنند تا وی زنده گردد و قاتل خود را معرفی کند، سرانجام دستور انجام گرفت و مقتول پس از احیاء، قاتل خود را معرفی کرد .

شایسته بود که بنی اسرائیل با دیدن این معجزه بزرگ که نشانه عظمت خدا، و صدق رسول او موسی، و نمونه ای از معاد بود، نرمی بیشتر نشان بدهند، و کفه معنویت آنها بر کفه مادیت سنگینی کند، ولی بر عکس; با مشاهده این آیت الهی، قساوت آنان بیشتر شد، و پیوسته از جاده حق، منحرف می شدند .

قرآن به این وضع اسفبار با جمله «ثم قست قلوبکم من بعد ذلک » اشاره می کند یعنی پس از این پدیده یاد شده، دلهای شما به جای انعطاف و گرایش به معنویت، سخت تر گردید .

2 . قلب صنوبری مظهر حیات

قلب صنوبری که در سمت چپ سینه انسان قرار دارد، عضوی از بدن انسان است که وظیفه آن پخش خون به سراسر بدن می باشد، در حالی که قلب; عضوی از کل بدن است، مظهر حیات انسان به شمار می رود، و ایستادن آن، غالبا نشانه مرگ می باشد و اثر پدیده های روانی در آن، زودتر از اعضای دیگر مشاهده می شود، قلب انسان هنگام فرح و شادی، غضب و خشم، خوف و ترس، زودتر از اعضای دیگر، عکس العمل نشان می دهد، ضربان آن تند و یا کند می گردد .

به خاطر چنین ویژگی; بسیاری از امور روانی حتی تعقل و تفکر به آن نسبت داده می شود، در حالی که قلب; مظهری بیش، برای این موضوعات نیست، و مرکز آنها همان نفس انسان و قوه عاقله اوست و به خاطر همین ویژگی، قساوت و بی رحمی که پدیده روانی خاصی است، در آیه مورد بحث به «قلوب » نسبت داده و فرموده است: «ثم قست قلوبکم » در حالی که محور واقعی آن روح و روان است .

3 . دلهای سخت تر از سنگ

در زبان فارسی به انسان بی رحم و بی مروت; سنگدل می گویند، انسانی که در برابر پدیده های رافت خیز، واکنشی از خود نشان نمی دهد و از کنار آنها با بی تفاوتی کامل می گذرد، در ریختن خون انسانهای بی گناه نمی نالد، بلکه چه بسا از آن لذت می برد .

در ادبیات فارسی واژه های «سنگدل » و «سنگدلی » که اولی وصف، و دومی حاصل مصدر است، در این مورد به کار می رود .

حافظ می گوید:

بر خود چو شمع، خنده زنان گریه می کنم

تا با تو سنگدل، چه کند سوز و ساز من

سعدی می گوید:

در اندیشه ام تا کدامین کریم

از آن سنگدل دست گیرد به سیم

فردوسی می گوید:

سیاه اندرون باشد و سنگدل

که خواهد که موری شود تنگدل

و نیز می گوید:

ز هر کس بپرسید و شد تنگدل

که آن مرد بی دانش و سنگدل

اگر «سنگدل » صفت مرکبی است و به معنی بی رحم، «سنگدلی » حاصل مصدر است که در ادبیات از آن بهره می گیرند .

و در شعر فرخی هر دو در یک بیت آمده اند .

ای پسر نیز مرا سنگدل و تند مخوان

تندی و سنگدلی پیشه تو است ای دل و جان

تفسیر تمثیل

از آنجا که در جهان «سنگ » به صلابت و مقاومت معروف است، دلهای فارغ از رحمت و رافت را که هیچ نوع رقت به آن دست نمی دهد، به سنگ تشبیه می کنند . قرآن در معرفی قوم بنی اسرائیل از این تمثیل بهره می گیرد و می فرماید:

«ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجارة »: «پس از مشاهده جریان گاو، دلهای شما جای «نرم دلی » قسی و بی رحم و بسان سنگ گردید» .

بعدا گام فراتر نهاده و یادآور می شود که قلوب بنی اسرائیل در نتیجه دوری از معنویات حتی از سنگ هم سخت تر شدند، نه تنها آنان سنگ دلانند، بلکه از سنگ هم سخت تر و قسی ترند .

برای روشن شدن این تمثیل، قرآن به سه نوع تاثیرپذیری سنگ اشاره می کند که هر کدام می تواند برهانی بر گفتار خود (از سنگ هم سخت ترند) باشد:

1 . گاهی شکاف وسیعی در سنگ که در دامنه کوه است، رخ می دهد که ناگهان آب روانی از آن بیرون می جهد که نهر عظیمی را تشکیل می دهد .

این شکاف وسیع که قرآن آن را «انفجار» می نامد، نخست در صخره پدید آید، آنگاه در آب، و قرآن برای اختصار، آن را به آب که تشکیل دهنده نهر است نسبت داده، چنان که می فرماید: «و ان من الحجارة لما یتفجر منه الانهار» «برخی از سنگها به گونه ای است که نهرها از آن فوران می کند» .

2 . گاهی شکاف ریز و کوچکی در دل سنگ پدید می آید که قرآن از آن به لفظ «یشقق » تعبیر می کند، آنگاه آب کمی از آن بیرون می آید که در لغت عرب آن را «عین » و یا به زبان فارسی «چشمه » می نامند .

3 . برخی از سنگها، به خاطر احساس عظمت حق، از نقطه بالا به زیر می افتد، هر چند ابزار علمی برای آن، علت طبیعی معرفی می کند، ولی این مانع از آن است که در طول آن، عامل دیگری که همان احساس عظمت حق است، مؤثر باشد .

در هر حال سنگ با آن صلابت و سختی از پدیده نرمی به نام آب دو نوع اثر می پذیرد درحالی که دلهای بنی اسرائیل از هیچ حادثه و پدیده ای به خاطر قساوت متاثر نمی شدند; زیرا یک نوع انانیت و خودخواهی و غیر خودنخواهی بر آنها حکومت می کرد .

این بیان بر این اساس است که هر نوع انفجار و «شقاق » معلول فشار آب و تاثیر آن است .

ممکن است در این مورد عامل دیگری نیز مانند زلزله و صاعقه کمک کند، و انفجار و یا شکافی در صخره ها پدید آید و آب محبوس، با فشار; راه خود را باز کند، و موانع را از سر راه خود بردارد .

در هر حال، سنگ با آن صلابت، صخره با آن سختی در مقابل حادثه، تاثیرپذیر بوده و از خود نرمش می دهند ولی فرزندان اسرائیل به خاطر تربیت های ناصحیح و عوامل موروثی در برابر هرنوع پند و اندرزی، و دلیل و برهانی مقاومت نشان داده و به روح و روان و قلوب آنان راه پیدا نمی کرد .

امروز عکس العمل حکومت غاصب اسرائیل در برابر انتفاضه، گواه روشن بر قساوت و سنگدلی آنها است، با این که جهان، خشونت اسرائیل را محکوم می کند، و هیچ سیاستمدار واقع بینی آن را حمایت نمی کند ولی آنان به عمل ننگین خود مانند کشتن نونهالان و شیرخواران در آغوش پدران و مادران ادامه می دهند، ملت اسرائیل یک جمعیت کولی و خانه به دوش هستند که از اطراف جهان به این سرزمین فراخوانده شده، با اخراج ملت فلسطین از خانه و کاشانه خود سرزمین آنها را تصاحب کرده اند .

درباره سقوط سنگ از قله کوه به خاطر احساس ترس در عظمت، و جلد دوم «منشور جاوید» به صورت گسترده سخن گفته ایم، و ثابت نموده ایم که از نظر براهین عقلی و آیات قرآنی، نوعی احساس و شعور در سراسر موجودات جهان را حاکم است و عارفان در این مورد سخنانی دارند و به عنوان نمونه چند بیت از مرحوم صدرالمتالهین را می آوریم:

بر عارف همه ذرات عالم

ملک وارند در تسبیح هر دم

کف خالی که در روی زمین است

بر عارف کتاب مستبین است

به هر جا، دانه ای در باغ و راغی است

درون مغز او روشن چراغی است

به فعل آید ز قوه هر نهانی

ز هر خاکی یکی عقلی و جامی

بود نامحرمان را چشم دل کور

و گرنه هیچ ذره نیست بی نور

بخوان تو آیه نور السماوات

که چون خورشید یابی، جمله ذرات

که تا دانی که در هر ذره ای خاک

یکی نوری است تابان گشت زان پاک

گسترش شعور و دانشهای امروز

خوشبختانه دانشهای امروز بر اثر زحمات پژوهشگران، وجود علم و ادراک را در جهان نبات ثابت نموده است تا آنجا که دانشمندان روسی معتقدند که گیاهان اعصاب دارند و فریاد هم می کشند . لابراتوار علائم کشاورزی «مسکو» فریاد و گریه های ریشه گیاهی را که در آب گرم قرار گرفته بود، ضبط کرد . خبرگزاریهای جهان از رادیو مسکو نقل می کنند که گیاهان اعصاب دارند، فریاد می کشند .

رادیو مسکو چندی قبل گوشه ای از نتایج تحقیقات دانشمندان روسی را در نباتات و گیاهان فاش ساخت و گفت دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که گیاهان نیز دارای دستگاهی شبیه شبکه اعصاب حیواناتند . این، نتیجه آزمایش یک دانشمند است که در ساقه «کدو» و دستگاههای «الیافی » آن فرستنده هایی نصب کرد و سپس مطالعات را با تعقیب ریشه و گیاه دنبال کرد و انجام بریدگی در ریشه گیاه، با عکس العمل گیاه مواجه شد .

همزمان با این آزمایش، آزمایش مشابهی در آزمایشگاه «فیزیولوژی نباتات فرهنگستان علوم کشاورزی » نتیجه مشابهی به بار آورد . در این آزمایش ریشه گیاهی را در آب گرم قرار دادند و متوجه شدند که صدای فریاد گیاه بلند شد .

البته فریاد گیاه آنچنان نبود که به گوش برسد ولی گریه ها و فریادهای نامرئی این گیاه را دستگاه های دقیق الکترونیکی روی نوار پهنی ضبط کردند (3) .

پی نوشت:

1) بقره: 74 .

2) بقره: 71 .

3) روزنامه اطلاعات: 16 بهمن 1352 . 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان