اشاره
در ادامه سلسله مباحث اخلاقی استاد مصباح یزدی، در این شماره نیز شرح بخش دیگری از وصایای امام جعفر صادق علیه السلام به عبدالله بن جندب را پی می گیریم:
«یاابن جندب انما شیعتنا یعرفون بخصال شتی; بالسخاءو البذل للاخوان و بان یصلوا الخمسین لیلا و نهارا. شیعتنالایهرون هریرالکلب و لا یطمعون طمع الغراب و لا یجاورون لناعدوا ولا یسالون لنا مبغضا ولو ماتوا جوعا. شیعتنا لا یاکلون الجری و لا یمسحون علی الخفین و یحافظون علی الزوال ولایشربون مسکرا.»
دوست داشتن اهل بیت علیهم السلام، اولین قدم
شیعیان واقعی دارای ویژگی های خاصی هستند و به وسیله همان صفات و نشانه ها نیز شناخته می شوند.صرف داشتن محبت اهل بیت علیهم السلام برای شیعه بودن کافی نیست; زیرا بسیارند کسانی که ادعای محبت اهل بیت علیهم السلام دارند، اما شیعه واقعی نیستند. برای شیعه واقعی بودن باید دقیقا با پیروی از ائمه اطهارعلیهم السلام، آنان را در گفتار، رفتار، عبادت و... الگو و سرمشق خود قراردهیم و متمسک به سیره عملی آنان باشیم. کلمه «شیعه » در قرآن هم آمده است. قرآن کریم پس از بیان داستان حضرت نوح علیه السلام می فرماید:«و ان من شیعته لابراهیم »(صافات:83). حضرت ابراهیم علیه السلام،یکی از شیعیان حضرت نوح علیه السلام بود; یعنی درست همان راهی رامی پیمود که حضرت نوح علیه السلام پیموده بود.
بنابراین، محبت اهل بیت علیهم السلام غیر از شیعه واقعی بودن است و باید این دو مقوله را از یکدیگر تفکیک کرد. برای روشن تر شدن موضوع، روایتی را در این زمینه نقل می کنیم. پس از این که مساله ولایتعهدی امام رضاعلیه السلام مطرح گردید و آن حضرت به مروتشریف فرما شدند، مردم دسته دسته برای عرض تبریک خدمت ایشان شرفیاب می شدند; زیرا در نظر مردم این پیش آمد پیروزی بزرگی برای اهل بیت علیهم السلام به حساب می آمد. مدتی پس از استقرارامام علیه السلام در مرو، دسته ای از شیعیان برای زیارت آن حضرت به محضر ایشان شرفیاب شدند. دربان منزل از آنان سؤال کرد: شماکیستید و چه می خواهید؟ گفتند: ما جمعی از شیعیان امام هستیم و تقاضای شرفیابی حضور امام را داریم. دربان گفت: منتظر باشیدتا من اجازه بگیرم. دربان خدمت حضرت آمد و عرض کرد:جمعی آمده اند و می گویند ما از شیعیان شما هستیم و می خواهیم شما را زیارت کنیم. حضرت اجازه نفرمودند. دربان، پاسخ حضرت را به آنان گفت. آنان رفتند و روز دوم آمدند و همان درخواست را مطرح کردند. باز هم حضرت اجازه ملاقات به آنان ندادند. برای روز سوم آمدند و مجددا همان تقاضا را تکرار کردند.این بار نیز حضرت اجازه نفرمودند. آنان بسیار متاثر شدند،فهمیدند تعمدی در کار است که حضرت اجازه نمی فرمایند.بعضی از آنان با گریه و زاری از دربان خواستند تا از حضرت سؤال کند گناهشان چیست که اجازه ملاقات نمی دهند. دربان، مطلب راخدمت امام عرض کرد. حضرت فرمودند: چه گناهی بالاتر ازاین که آنان دروغ می گویند، آنان می گویند ما شیعه هستیم در حالی که صفات شیعه در آنان نیست; شیعیان واقعی امثال سلمان وابوذر هستند. دربان برگشت و فرمایش حضرت را به آنان گفت.آنان گفتند: ما واقعا شیعه هستیم و امام را دوست داریم، ما دروغ نمی گوییم. حضرت به دربان فرمودند: به آنان بگویید شما ازدوستان ما هستید، اما از شیعیان ما نیستید. آنان گفتند: آری، مااهل بیت علیهم السلام را دوست داریم و از دوستان امام علیه السلام هستیم.
حضرت فرمودند: حالا راست گفتند،می توانند وارد شوند.
شاید اگر ما جای آنان بودیم و سه مرتبه در خانه امام می رفتیم و اجازه حضور نمی یافتیم، خسته می شدیم وبرمی گشتیم، ولی آنان چون عاشق بودند،ایستادند و استقامت کردند تا سر مطلب رادریابند. حضرت به این وسیله آنان راتربیت کردند و به آنان فهماندند که صرف داشتن محبت اهل بیت علیهم السلام کافی نیست،بلکه محبت اهل بیت علیهم السلام قدم اولی است که نباید به آن اکتفا کرد; مراتبی که شیعیان در سایه انتساب به اهل بیت علیهم السلام بایدکسب کنند، بسیار بیش از این هاست. اگرخدای متعال لطف کرده و محبت اهل بیت علیهم السلام را در دل ما قرار داده است، بایدبه خوبی از آن استفاده کنیم و در همان پله اول توقف نکنیم.
نشانه های شیعیان
امام صادق علیه السلام در این روایت شریف،اولین صفت شیعیان را جود و بخشش وعدم امساک نسبت به سایر شیعیان ذکرمی کنند. انسان همان گونه که به اهل وعیالش توجه می کند، باید نسبت به برادران ایمانی اش هم احساس مسؤولیت داشته باشد. در حقوق اخوان، که در اصول کافی هم بابی به این نام وجود دارد، آمده است: اگر کسی غلامی دارد که امور منزلش را انجام می دهد و برادر ایمانی اش ازداشتن غلام محروم است، او به عنوان حق اخوت موظف است غلام خودش رابفرستد تا کارهای برادر ایمانی خود را هم انجام دهد. در جایی که حتی فرستادن غلام- که آن زمان داشتن غلام بسیار مرسوم بود- به خانه برادر دینی برای انجام کارهای اواز وظایف مؤمنانی که از این نعمت برخوردارند، ذکر شده است، مسلمابرطرف کردن نیاز برادر ایمانی و یا رفتن به ملاقات او هنگام بیماری و یا مراجعت ازسفر و ... از ابتدایی ترین وظایف شیعیان به شمار می آید. البته، رعایت این گونه دستورات اخلاقی اهل بیت علیهم السلام بسیارمشکل است. مثلا فرض کنید شما در خانه خود کتاب هایی دارید که نیاز چندانی به آن ها ندارید و از آن طرف، دوست شماگرفتار یک مشکل بزرگی شده است که احتیاج مبرم به مقداری پول دارد، این که شما بروید و آن کتاب ها را بفروشید تا نیازدوست خود را برطرف سازید، کار آسانی نیست.
اما در رابطه با بندگی خدا هم بایدنشانه هایی در شیعیان وجود داشته باشد.ما به این دلیل نسبت به اهل بیت علیهم السلام محبت داریم که آنان بندگان خاص و ممتازخدا هستند; یعنی چون خدا آنان را دوست دارد، ما هم آنان را دوست داریم. بنابراین،کسی که خود را شیعه آنان می داند، بایدنشانه ای از این ارتباط بیش تر با خدا در اوبه چشم بخورد. یکی از نشانه های شیعیان این است که پنجاه و یک رکعت نمازشبانه روزی وی ترک نشود: (17 رکعت نماز واجب و دو برابر آن نماز نافله). «وبان یصلوا الخمسین لیلا و نهارا»; پنجاه رکعت نماز شبانه روز را بخواند. خمسین ازباب تغلیب است; یعنی نماز پنجاه و یک رکعتی را می گویند نماز پنجاه رکعتی.
در عرب مرسوم است که بعضی ازصفات ناپسند را به حیوانات نسبت می دهند. البته، در فرهنگ ما هم کم و بیش این مساله وجود دارد; یعنی وقتی می خواهند زشتی یک عملی را مجسم سازند، آن صفت را به یک حیوانی نسبت می دهند. معروف است که سگ در میان حیوانات، حمله کننده و پارس کننده است;یعنی وقتی فرد ناشناسی را می بیند به اوحمله می کند. این حالت سگ، نشانگرروحیه پرخاشگری است. البته، سگ های پاسبان برای همین منظور تربیت می شوندکه در مقابل افراد بیگانه چنین حالتی داشته باشند، اما به هر حال، از وجود این خوی که در حیوان هست به صورت صحیح استفاده شده است. همچنین معروف است که طمع زیاد یکی از صفات کلاغ است.این حیوان حتی اگر گرسنه هم نباشد، موادغذایی را ذخیره می کند تا در آینده از آن هااستفاده کند. مثلا گردو را زیاد دفن می کند;مشهور است که می گویند بسیاری ازدرختان گردو از گردوهایی به عمل آمده که کلاغ ها آن ها را دفن کرده اند. حضرت می فرمایند: «شیعتنا لایهرون الکلب ولایطمعون طمع الغراب »; شیعیان ما مانندسگ پرخاشگر و مانند کلاغ طمع کارنیستند; یعنی نه درصدد آزار و اذیت دیگران برمی آیند و نه بیش از نیازشان به جمع آوری مال و ثروت می پردازند. به کاربردن چنین تعبیرهایی برای این است که زشتی بعضی رفتارها نشان داده شود تاکسانی که زمینه این گونه صفات در آن هاوجود دارد، خودشان را تزکیه کنند ونگذارند این صفات در آن ها رشد کرده و به صورت ملکات ثابتی درآید. شان شیعیان اهل بیت علیهم السلام با روحیه پرخاشگری وطمع کاری سازگار نیست; آنان باید عزت نفس داشته باشند و نسبت به مال و کاردیگران طمع نورزند.
استغنا و عزت نفس شیعیان
یکی از صفات پسندیده انسانی که اسلام هم تاکید فراوانی بر آن نموده، حالت استغنا و عزت نفس است. انسان باید تامی تواند از دیگران حتی از نزدیکان و یاپدر و مادرش هم چیزی نخواهد. البته ممکن است در زندگی مواردی پیش آید که انسان حتی برای انجام برخی وظایف واجب خود هم به کمک دیگران نیاز پیداکند. گاهی شبی، نیمه شبی یک گرفتاری ومشکلی برای انسان پیش می آید که ناچارمی شود مثلا برای رساندن همسر و یافرزند بیمار خود به بیمارستان، وسیله نقلیه همسایه اش را قرض بگیرد. دنیای امروز، دنیایی نیست که انسان بتواند به تنهایی و بدون این که هیچ گونه نیازی به دیگران داشته باشد، زندگی کند; خواه ناخواه مواردی پیش می آید که انسان چاره ای جز کمک گرفتن از دیگران ندارد.اما این که از چه کسانی باید تقاضای کمک کنیم، نکته مهمی است که حضرت به آن اشاره فرموده اند: «لایجاورون لنا عدوا ولایسالون لنا مبغضا ولو ماتوا جوعا»; شیعیان ما با دشمن ما همسایه نمی شوند و حتی اگر از گرسنگی هم بمیرند، از کسی که با ماعناد و دشمنی دارد چیزی نمی خواهند. دردستورات اخلاقی اهل بیت علیهم السلام سفارش شده است که هرچه می توانید از مؤمنان وشیعیان اهل بیت علیهم السلام کمک بگیرید وزیربار منت فساق و کسانی که با این خاندان سر و کاری ندارند، بالاخص دشمنان اهل بیت علیهم السلام نروید. البته،برقراری رابطه و انجام معامله و یا حتی درخواست کمک از افرادی که بنا به دلایلی هنوز اهل بیت علیهم السلام را نشناخته اند; یعنی جاهل و گمراه اند اما عناد ندارند، چندان مشکل نیست. چه بسا انسان بتواند در اثرارتباطی که با آنان پیدا می کند، کم کم آنان را هدایت نماید. اما بعضی از افراد ذاتا اهل عناداند. این گونه افراد در زمان ائمه علیهم السلام تعدادشان زیاد بود. اگرچه امروزه انگیزه های عناد کم تر شده است، ولی به هرحال هنوز هم هستند کسانی که دشمن اهل بیت علیهم السلام می باشند. اصولا غیرت شیعیان به آنان اجازه نمی دهد که دست نیاز به سوی کسانی دراز کنندکه دشمن اهل بیت علیهم السلام هستند.
لزوم عمل به فتاوای اهل بیت علیهم السلام درکلیه احکام
شیعیان از همان ابتدا در یک سلسله احکام، اختلافات آشکار و روشنی با اهل تسنن داشتند. این اختلافات که بسیار هم معروف بود، هم در عبادات، هم درماکولات و هم در مناسکی که مسلمانان داشتند، به چشم می خورد. از جمله آن خوردن مارماهی مورد اختلاف شیعه وغیرشیعه بود. به این معنی که اهل بیت علیهم السلام صید آن را حرام می دانستند، درحالی که اهل تسنن به فتوای علمای خود،صید و خوردن آن را حلال می دانستند. همچنین در وضو، بعضی از مخالفین شیعه مسح پا از روی کفش رابخصوص در مواقع اضطرار و سرما جایز می دانستند، درحالی که شیعه از همان اوایل با این فتوا، که به «مسح علی الخفین » معروف است،مخالف بود. در مورد مسکرات هم اختلافاتی بین شیعه و اهل سنت وجودداشت. البته، مسلمانان غیرشیعه هم شرب خمر را حرام می دانستند، ولی در مواردمشتبه، مانند فقاع، و آب جو، که مسکر بین به شمارنمی آمدند، بین شیعه و اهل تسنن اختلاف وجود داشت; یعنی بسیاری ازاهل سنت بر خلاف شیعه، استفاده از آن هارا جایز و حلال می دانستند. در آن زمان،مرسوم بود که خرما و مویز را برای مدتی خیس می کردند و سپس آب آن را که یک سکر ضعیفی ایجاد می کرد، می نوشیدند.گویا اشاره حضرت در این روایت شریف به همین مساله است که موارد فوق نیزمسکر و حرام بوده و شیعیان ما همان طورکه خمر را تحریم می کنند و از شرب آن اجتناب می ورزند، از سایر مسکرات هم هرچند درجه اسکار آن ها ضعیف باشد،ماند آب جو و مویز، استفاده نمی کنند. حضرت می فرمایند: «شیعتنا لا یاکلون الجری و لا یمسحون علی الخفین ویحافظون علی الزوال و لا یشربون مسکرا»; شیعیان ما از خوردن مارماهی امتناع می ورزند، مسح علی الخفین انجام نمی دهند، مواظب هستند که نماز ظهر ونافله اش را درست انجام دهند و شرب خمر نمی کنند.
تعداد اندک شیعیان واقعی
پس از این که حضرت ویژگی های شیعیان واقعی را برشمردند، ابن جندب از جا ومکان این گونه افراد سؤال می کند. حضرت در پاسخ، با اشاره به آیه ای از قرآن، محل زندگی آنان را بالای کوه ها و اطراف شهرهابیان می کنند: «قلت: جعلت فداک فاین اطلبهم؟ قال علیه السلام: علی رؤوس الجبال و اطراف المدن و اذا دخلت مدینة فسل عمن لایجاورهم و لایجاورونه فذلک مؤمن کما قال الله "وجاءمن اقصی المدینة رجل یسعی" والله لقد کان حبیب النجار وحده.» (1)
حضرت در زمانی این سخنان را بیان می فرمایند که حکومت نسبت به اهل بیت علیهم السلام و شیعیان، سخت گیری های شدیدی را روا می داشت. خصوصا درزمان بنی مروان، شیعیان سخت تحت فشار قرار داشتند; گاهی به اتهام تشیع،افراد را زندانی می کردند، شکنجه می دادندو حتی به طرز فجیعی به قتل می رساندند. همین امر موجب شده بود تا شیعیان غالبااز حجاز به سایر مناطق از جمله ایرامهاجرت نمایند. یکی از دلایل وجودمقبره امام زاده ها در مناطق کوهستانی وخصوصا در شمال ایران، همین مساله است. زیرا آنان برای در امان ماندن از ایادی حکومت، به گوشه و کنار شهرها و بالای کوه ها پناه می بردند. در یک چنین شرایطی است که حضرت به ابن جندب می فرمایند:توقع نداشته باش شیعیان ما را فوج فوج در شهرها و در میان عموم مردم ببینی; اگرخواستی آن ها را بیابی، دقت کن چه کسانی هستند که با مردم عادی رفاقت و معاشرت ندارند، نه آنان با مردم انس می گیرند و نه مردم با آنان، از این طریق می توانی شیعیان ما را پیدا کنی. سپس حضرت می فرمایند:مثل شیعیان ما در بین مردم، مثل حبیب نجار در انطاکیه است.
خدای متعال درسوره «یس »، پیامبرصلی الله علیه وآله را مورد خطاب قرار داده و از وی می خواهد برای مردمی که هنوز ایمان نیاورده اند، از شهری - که در روایات به انطاکیه معروف است - مثل بزند که مردمانش علی رغم دعوت پیامبران سه گانه(که از طرف خداوند و برای هدایت آنان،به آن جا رفته بودند) همچنان از آوردن ایمان و پذیرش حق، سر باز می زدند: «اذارسلنا الیهم اثنین فکذبوهما فعززنا بثالث فقالواانا الیکم مرسلون » (یس: 14); نخست دو تن از رسولان را فرستادیم، چون تکذیب کردند، باز رسول سومی برای مدد ونصرت مامور کردیم تا همه گفتند ما (ازجانب خدا) به رسالت (برای هدایت) شماآمده ایم. مردم آن شهر نه تنها به پیامبران الهی ایمان نیاوردند، بلکه آنان را به قتل نیزتهدید کردند. در چنین شرایطی بود که حبیب نجار برای حمایت پیامبران الهی، ازدورترین نقاط شهر، نزد آنان آمد: «و جاء من اقصی المدینة رجل یسعی قال یا قوم اتبعواالمرسلین » (یس: 20); و (در این گفت وگوهابودند) مردی (حبیب نام) شتابان ازدورترین نقاط شهر فرا رسید و گفت ای مردم (از من بشنوید و) رسولان خدا راپیروی کنید. حبیب نجار در گوشه ای ازشهر، تنها و دور از اجتماع زندگی می کرد; زیرا با آن مردم سنخیتی نداشت.پس از این که وی آن قوم را به پیروی ازرسولان خدا دعوت کرد، مورد آزار واذیت مردم قرار گرفت و به دست آنان کشته شد.
غافل نشدن از فعالیت های اجتماعی وبرنامه های عبادی
نکته ای که در این جا باید مورد توجه قراردهیم این است که ببینیم سخنان حضرت ناظر به چه شرایطی است. زیرا فهمیدن کلمات ائمه معصومین علیهم السلام احتیاج به دقت و نوعی اجتهاد دارد. درست نیست که انسان روایتی را بخواند یا بشنود، بعد به اطلاق پنداری آن عمل کند. بعضی از افرادکه شرایط ورود، لحن و قیود روایت را به خوبی درک نمی کنند، اگر یک روایتی به مذاقشان خوش بیاید و زمینه اش هم درآن ها وجود داشته باشد، به آن روایت عمل یا استناد می کنند. مثلا آنان با دیدن روایاتی که شیعیان را افرادی گوشه نشین ویا بریده از اجتماع معرفی می کند، چنین می پندارند که همه شیعیان در هر زمانی باید از تمام مردم حتی شیعیان دیگر نیزدوری کنند; و یا کسی که شیعه است بایدسرش توی لاک خودش باشد، از خانه اش کم بیرون بیایید، اگر هم بیرون آمد، عبایش را روی سرش بکشد تا کم تر دیگران راببیند، با کسی حرف نزند و ... . این گونه افراد با چنین سلیقه هایی پیش از انقلاب زیاد بودند، اما به برکت انقلاب ورهنمودهای امام راحل رحمه الله و سایر بزرگان،به حمدالله این گرایش های انحرافی کم شده است. البته، هنوز هم گوشه و کنارهستند کسانی که به این گونه روایات تمسک می کنند. باید بدانیم که هیچ وقت امر مستحبی و اخلاقی، جای تکلیف واجب را نمی گیرد; آن جایی که امر به معروف، نهی از منکر، مشارکت در امرسیاسی و ... واجب است، استناد به این گونه دستورات اخلاقی، که در یک شرایط خاصی برای افراد داده شده، به هیچ وجه صحیح نیست. مثلا کسانی که گرایش های درویش مآبی دارند، از روایاتی که درباب عزلت گزینی و گوشه نشینی واردشده، چنین برداشت می کنند که باید دور ازاجتماع زندگی کنند و با هیچ کس معاشرت نداشته باشند. اگر چنین باشد، پس این همه تکالیف اجتماعی که ما در اسلام داریم برای کیست و چه وقت باید به آن هاعمل شود؟
از سوی دیگر، کسان دیگری فقطدستورات اجتماعی اسلام را می بینند واحکام عبادی را به کلی فراموش می کنند.آن ها گمان می کنند که اگر وارد فعالیت های اجتماعی شدند، دیگر نیازی به انجام عبادات مستحبی ندارند. عبادت مخصوص افرادی است که یک گوشه ای نشسته اند، برای پیرزن ها و پیرمردهایی است که دستشان به جایی نمی رسد و ازاین رو، وقتشان را با خواندن قرآن و دعا وگفتن ذکر پر می کنند! این یک اشتباه بزرگ است که کسی به بهانه انجام تکالیف اجتماعی، از مسایل عبادی غافل شود.هیچ کس بی نیاز از برنامه های عبادی وخودسازی نیست. البته، شرایط زندگی ونیازهای افراد با یکدیگر متفاوت است وبالطبع نوع عباداتشان هم فرق می کند،ولی به هر حال، فعالیت های اجتماعی،جای این ها را نمی گیرد. اگر انسان این عبادت ها را ترک کند، کم کم ماهیت آن فعالیت های اجتماعی هم عوض می شود;یعنی به جای این که به قصد انجام وظیفه وواجب باشد، گرایش های مادی و دنیوی جای آن را می گیرد. اگر چنین حالتی پیش آمد، رعایت احکام شرع به فراموشی سپرده می شود و خدای ناکرده انسان به گناه آلوده می گردد. کسانی که مسؤولیت های مهم اجتماعی دارند، نبایدفکر کنند که از وظایف عبادی مانندنمازهای نافله، دعاهای مستحبی، قرائت قرآن و ... معاف هستند و با خود بگویندما آن قدر به جامعه خدمت می کنیم که ثواب هر کدامش از چند ختم قرآن بیش تراست! البته خدمتی که وظیفه و واجب باشد، ثوابش از ختم قرآن بیش تر است، اماانسان برای انجام دادن آن خدمت، ازبرنامه های عبادی مستغنی نیست. اگرانسان با عبادت سر و کار داشته باشد، آن روح معنوی در او باقی می ماند تا بتواند به جامعه خدمت کند وگرنه انگیزه های الهی در انسان ضعیف می شود و به جای این که انجام وظیفه کند، خودش هم آفت زده می گردد و فاسد می شود.
ضرورت حفظ هویت شیعی
این که در روایات تاکید شده تعداد شیعیان ما بسیار اندک می باشد و ایشان کم تر در میان اجتماع و سایر مردم زندگی می کنند، نسبت به اشخاص فرق می کند.مثلا علی بن یقطین، که یکی از بزرگان شیعه و از اصحاب خاص امام موسی کاظم علیه السلام بود،به دستور حضرت، عهده دار وزارت هارون الرشید گردید; زیرا علاوه بر این که ایمان خودش را حفظ می کرد، می توانست به شیعیان هم خدمت کند. کسانی که از چنین قدرتی برخوردارند که معاشرت با دیگران،در عقایدشان، عباداتشان، اخلاقشان و...اثر سوء نمی گذارد، باید در اجتماعات فاسد حضور داشته باشند تا دیگران راهدایت کنند. هیچ گاه وظیفه هدایت دیگران از دوش ما برداشته نمی شود. ازسوی دیگر، کسانی که مراتب ایمانشان ضعیف است، اگر در میان اجتماعی فاسدقرار گرفتند که بیم ذوب شدن در آن جمعیت و یا از دست دادن هویتشان می رود، باید هرچه زودتر از آن اجتماع جدا شوند. هم چنین، افرادی که معرفتشان کم است و استدلالشان برای عقایدخودشان ضعیف است، نباید با هر کس ودر هر زمینه ای بحث کنند. اگر یک گروه ازمسلمانان در جامعه ای که اکثریت آنان فاسد و یا کافرند قرار گرفتند، باید هویت خودشان را حفظ و رابطه با یکدیگر را زیادکنند. امروزه ما شاهد هستیم که در بسیاری از کشورهای غیر مسلمان، جمعیت هایی ازمسلمانان به خصوص شیعیان ارتباطخودشان را با یکدیگر حفظ کرده اند،احکام دینی شان را رعایت می کنند و به غیر از خودشان با دیگران معاشرت ندارند،مگر در امور بازار آن هم در حدی که به مسایل دینی و عملی آنان لطمه ای واردنیاید. من خودم در کشور کنیا، جوان مسلمان شیعه ای را دیدم که روزه ماه رجب و شعبانش ترک نمی شد. گروه اندکی ازشیعیان در یک کشور مسیحی آن هم درقلب افریقا، آن چنان خودشان را حفظکرده اند که حتی مستحباتشان را هم ترک نمی کنند. چرا؟ به دلیل این که در آن جامعه ذوب نشده اند. از سوی دیگر، برخی ازشیعیان ایرانی که در کشورهای مسلمان دیگر زندگی می کنند، آن چنان تحت تاثیرفرهنگ آن جوامع قرار گرفته و در آن ذوب شده اند که وقتی انسان آنان را می بیند حتی در مسلمان بودنشان نیز شک می کند. آنان هویت خودشان را از دست داده اند و فقط اسم شیعه را یدک می کشند. از تشیع نیزفقط امام حسین علیه السلام را می شناسند و بس!امام صادق علیه السلام چنین روزی را می دیدند که به شیعیان سفارش می فرمودند هویت شیعی شان را حفظ کنند. مخصوصا کسانی که از نظر عقاید و افکار ضعیف هستندبیش تر باید مواظب خودشان باشند تاخدای ناکرده معاشرت و مجاورت بادیگران، موجب از دست رفتن دین ومذهبشان نگردد. ادامه دارد.
پی نوشت:
1- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 78، ص 281، روایت 1، باب 24