مناسبات دانش اصول و فلسفه تحلیلی

برای این که بتوانیم زمینه های مقایسه و تطبیق میان مباحث فلسفه تحلیلی و علم اصول را عرضه کنیم، باید تعریفی از هر کدام از آنها به دست دهیم .

استاد صادق لاریجانی

برای این که بتوانیم زمینه های مقایسه و تطبیق میان مباحث فلسفه تحلیلی و علم اصول را عرضه کنیم، باید تعریفی از هر کدام از آنها به دست دهیم .

پاسخ به این پرسش که فلسفه تحلیلی چیست، کار آسانی نیست; چون فلسفه تحلیلی اشاره به یک جریان و گرایش فکری خاص دارد که خود دچار تحولات بسیار متعددی شده است . ولی به اجمال می توان گفت که فلسفه تحلیلی، یک نوع گرایش به حل مسائل فلسفی از طریق تحلیل مفاهیم است . بنابراین، فلسفه تحلیلی یک روش است نه یک رشته و موضوع خاص فلسفی . علم نیست، بلکه گرایشی است که مسائل فلسفی را با تحلیل زبانی بررسی می کند . تمام فیلسوفان تحلیلی در این نکته متفق اند که کار فلسفی، همان تحلیل مفهوم است، و از طریق تحلیل مفهوم، حل یا انحلال مسائل فلسفی ممکن می گردد . منتها در این که تحلیل مفهومی چیست، خود بنیان گذاران فلسفه تحلیلی، مانند راسل، مور و فرگه، اختلاف نظر دارند .

توضیح مطلب این که فلسفه تحلیلی دوره های متعددی را طی کرده است: در یک دوره راسل و دیگران معتقد بودند که فلسفه تحلیلی، از طریق تحلیل مفهومی، مسائل فلسفی را روشن می کند; ولی آن را حل نمی کند . مثلا مسائلی چون استقرا، علیت و وجود خدا با تحلیل مفهومی شفاف و روشن می شوند، اما حل آنها مستلزم پیمودن راه های فلسفی است . البته در دوره ای دیگر، بعضی از فیلسوفان تحلیلی، معتقدند که ما اساسا مسئله حقیقی فلسفی نداریم; بلکه معماهایی وجود دارند که ناشی از پیچیدگی زبان اند . لذا کار فیلسوف این نیست که مطالبی درباره عالم بگوید، بلکه این است که تنها به تحلیل زبان بپردازد . به همین لحاظ گاهی گفته می شود که فلسفه تحلیلی، یک معرفت درجه دوم است .

ولی در دوره ای دیگر، یعنی پس از جنگ جهانی دوم، ایدئولوژی های گذشته، زیر سؤال رفت و فیلسوفان تحلیلی دوباره به مسائل فلسفی روی آوردند و با روش تحلیلی به حل مسائل مهم فلسفی پرداختند . بنابراین، فلسفه تحلیلی گرایش و روشی است که هرگاه با آن به سراغ زبان می رویم، فلسفه زبان پدید می آید، و اگر سراغ اخلاق می رویم، فلسفه اخلاق پدید می آید و . . . .

نکته دیگری که باید بدان توجه کرد، این است که مراد از این که گفته می شود فلسفه تحلیلی علمی درجه دوم است، این است که به گزاره ها و مباحث علم درجه اول، مثل خود اخلاق، خود زبان و . . . . توجه می کند، نه این که کارش پرداختن به گفته های عالمان و اقوال فیلسوفان باشد . به هر حال، در فلسفه تحلیلی بر تحلیل زبان و تحلیل مفهوم تاکید مضاعفی می شود .

حال وقتی می پرسیم که فلسفه تحلیلی با علم اصول چه ارتباطی دارد، مرادمان تنها فلسفه زبان نیست، بلکه تمام حوزه های فلسفه تحلیلی است و تمام بحث هایی است که فیلسوفان تحلیلی در آن تحقیق کرده اند . به هر حال، در فلسفه تحلیلی، مباحث زیادی مطرح می شود که علاوه بر این که برای عالم اصول، سودمند بوده و فواید متعددی دارد، می تواند به علم اصول ما نیز تحرک ببخشد .

حال باید دید علم اصول چیست که ما از رابطه آن با فلسفه تحلیلی سؤال می کنیم؟

علم اصول تعریف مشهوری دارد که در آن مناقشه شده است . به هر تقدیر، در تعریف علم اصول می توان چنین گفت: علم اصول مجموعه مباحثی است که به استنباط حکم شرعی یا تحصیل حجت بر حکم شرعی، منتهی می شود . علم اصول، دست کم چهار قسمت دارد:

1 . مباحث الفاظ و دلالات که مربوط به اکتشاف ظهورات است; مثل این که می گوییم معنای حرفی مدلولش چیست؟ مشتق، مدلولش چیست؟ مدلول هیئت امر چیست؟ مدلول ماده امر چیست؟ ادات کل، ظهور در چه چیزی دارد؟ و مانند اینها .

2 . بحث های عقلی، مثل بحث از وجوب مقدمه واجب، بحث ضد و اجتماع امر و نهی . این نوع بحث ها عقلی هستند و ربطی به لفظ و دلالت ندارند .

3 . بحث حجج، مثل بحث از حجیت قطع و ظن، حجیت اجماع، تواتر، شهرت و ظهورات . 4 . مباحث اصول عملیه، مثل بحث از برائت، تخییر، احتیاط، استصحاب و . . . .

5 . قسم دیگری از مباحث نیز در علم اصول طرح می شود که جزء مسائل علم اصول نیست; ولی اصولی را مجبور می کند که این مباحث را طرح کند; مانند سیزده مقدمه ای که مرحوم آخوند خراسانی در آغاز کتاب کفایة الاصول آورده است; مثل بحث وضع، معنای حرفی، استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد، حقیقت و مجاز، حقیقت شرعیه و صحیح و اعم . این مباحث، مباحث اصولی نیستند، زیرا نتیجه آن ها در اثبات حکم شرعی وسط واقع نمی شوند، بلکه با چند واسطه در استنباط دخیل اند . یا مثلا بحث حسن و قبح که بحثی کلامی است، ولی در اصول طرح می شود; یا بحث از واقعیت اعتبار که بحثی فلسفی است، ولی در اصول طرح می شود . به نظر می رسد که این مسائل باید از علم اصول خارج و به عنوان فلسفه علم اصول یا مبادی علم اصول، آورده شوند .

حال می رسیم به این پرسش که میان علم اصول و فلسفه تحلیلی چه رابطه ای وجود دارد؟ به نظر من، ارتباط وثیقی بین آنها وجود دارد . هم در فلسفه زبان و هم فلسفه اخلاق و هم فلسفه حقوق و هم فلسفه منطق و ریاضیات، مسائلی هستند که می توانند سنجش و مقایسه شوند . البته پیش از بر شمردن موارد سنجش و مقایسه باید به این پرسش پاسخ دهیم که اساسا علم اصول و فلسفه تحلیلی، قابل مقایسه با یکدیگر هستند یا نه . ممکن است گفته شود که دو دسته درباره زبان بحث کرده اند:

الف . کسانی که برای زبان موضوعیت قائلند و زبان را بما هو زبان، مورد بحث و بررسی قرار می دهند; مانند زبان شناسان .

ب . کسانی که زبان را طریق می دانند و برای حل مسائل فلسفی به زبان و تحلیل آن توجه می کنند .

حال مسلما عالمان اصول برای حل مسائل فلسفی به زبان توجه نمی کنند، در نتیجه، جزء دسته اولند . بنابراین مباحث علم اصول را نمی توان با مباحث فلسفه تحلیلی، مقایسه کرد .

در پاسخ می توان گفت که اولا عالمان علم اصول نیز برای زبان موضوعیت قائل نیستند; بلکه آنان نیز برای تحصیل حجت بر حکم شرعی به مباحث الفاظ می پردازند; ثانیا گرچه غرض آنان متفاوت است، اما مسئله مورد بحث هر دو یکی است . مثلا هر دو می پرسند که مجاز چیست; ما در مجاز چه می کنیم; متکلم چه نوع جابه جایی صورت می دهد; آیا جابه جایی در معناست یا در تطبیق . پس هر دو مسئله مشترکی دارند; گرچه اغراض پرداختن به این مسئله واحد، مختلف است . بنابراین، فلسفه تحلیلی و علم اصول در مباحث بسیاری با هم ارتباط و قرابت دارند . از این رو، می توانیم مباحث علم اصول را، هم در مباحث زبانی و هم در مباحث غیر زبانی با مباحث فلسفه تحلیلی و سایر حوزه ها مقایسه و ارزیابی کنیم . در خاتمه به پاره ای از این مباحث، اشاره می کنیم:

1 . بحث حکم در علم اصول بسیار مهم است و بخش عمده آن هم مسئله الزام است . در فلسفه تحلیلی نیز درباره الزام بسیار بحث کرده اند . بحث الزام در فلسفه حقوق و فلسفه اخلاق هم وارد شده است .

2 . بحث حسن و قبح که هم در اصول طرح شده و هم در فلسفه اخلاق .

3 . بحث وضع: آیا وضع قراردادی است یا تکوینی؟ در ذهن است یا حیطه خاصی دارد؟

4 . مسئله معنا که در علم اصول بسیار مهم است . در فلسفه تحلیلی هم درباره معنا بسیار بحث کرده اند و محور فلسفه زبان است .

5 . ربط معنا با قصد متکلم: میان معنا و اراده متکلم چه ارتباطی هست؟

6 . مجاز .

7 . دلالات .

8 . افعال گفتاری .

9 . بحث اوامر که هم در اصول و هم در فلسفه تحلیلی بسیار مهم است .

10 . جملات شرطیه که در علم اصول در بحث واجب مشروط طرح می شود .

11 . مفاد ادات عموم . راسل بحث ادات عموم را در فلسفه ریاضیات طرح کرده است .

12 . بحث اعتباریات . در فلسفه تحلیلی هم، بحث اعتباریات با عنوان «حقایق نهادی، [institutionalfacts] » مطرح است . بحث حقایق نهادی، قرابت بسیاری با بحث اعتباریات ما در علم اصول دارد .

اینها مواردی بود که به اختصار فهرست کردم; اما موارد دیگری هم هست که جای مقایسه و سنجش دارد و با بحث و فحص می توان آنها را استخراج کرد .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان