ماهان شبکه ایرانیان

رویکردهای نوین استاد در دانش اصول

دانش اصول در سیر تاریخی خود مراحل گوناگونی را پیموده است. این دانش در عصر استادبزرگ و ژرف اندیش شیخ انصاری دوران شکوفایی و بالندگی خود را آغاز کرد و در مسیر گسترش و فربهی گام نهاد.

دانش اصول در سیر تاریخی خود مراحل گوناگونی را پیموده است. این دانش در عصر استادبزرگ و ژرف اندیش شیخ انصاری دوران شکوفایی و بالندگی خود را آغاز کرد و در مسیر گسترش و فربهی گام نهاد.

در مکتب آموزشی شیخ شاگردان برجسته و فرهیختگان وارسته ای پرورش یافتند که پس ازاستاد راه و روش او را پی گرفتند و به موشکافیهای نظری فراوانی در دانش اصول دست یازیدند.

در این دوران علم اصول نظم و نظام ویژه یافت و پایه های آن به خوبی استوار گردید. این حرکت تکاملی ادامه یافت و رو به گسترش نهاد تا آن جا که از محدوده خود نیز پا را فراتر نهاد و دچار رشدی تورم گونه و فربهی ناموزون شد و به تدریج این دانش در حوزه ها میدان را بر دیگر دانشها تنگ ساخت. طلایی ترین فرصتهای حوزویان را ویژه خود کرد و عمر گرانبهای آنان را در دست اندازهای فرساینده و متون و حواشی پیچیده فرو برد. گاهی چنان آنان را در گشودن عبارتهای معمّاوش گرفتار کرد که از رسالت سنگین حوزوی نیز آنان را جدا ساخت و خود هدفی شد مستقل.

پس از این مرحله (گسترش بی اندازه و غیرضروری اصول) فرزانگانی از حوزه در اندیشه پاک کردن این دانش از زواید برآمدند و با پالایش آن از بحثهای بی ثمر کم فایده و حاشیه ای دانش اصول را گزیده تر و کاربردی تر در حوزه ها مطرح ساختند.

ییکی از پرچمداران این حرکت آیت اللّه بروجردی بود که ضمن پاسداری از میراث گذشتگان این دانش را به سبک و شیوه ای نوین و بی پیرایه و به دور از دشواریها و پیچیدگیها و حاشیه های زاید ارائه داد و آموزش خود را بر این پایه استوار ساخت و در نتیجه مجال اندیشه در دیگر دانشهای مورد نیاز را برای حوزویان فراهم ساخت:

(شیوه مرجع بزرگ جهان تشیع آیت اللّه بروجردی در تدریس دانش اصول این بود که: مطالب زاید و کم فایده را از این علم زدود و از مسائل جنبی و بی ربط و حاشیه ای پرهیز کرد و بدین وسیله راه نوینی را در شیوه تعلیم و تدریس مسائل اصولی پیش روی نهاد.)1

سیر پاک سازی دانش اصول از زواید پس از آیت اللّه بروجردی به دست توانای امام خمینی ادامه یافت و این احیاگر بزرگ با تشکیل حوزه های درسی پرشور و پرنشاط شمع جمع طلاب و فضلای حوزه علمیه قم گردید و پرچمدار تهذیب حوزویان در زمینه های اخلاقی و آموزشی شد. از آغاز تدریس درس خارج اصول شاگردان را به گونه ای پرورش داد که هسته های اصلی این دانش را فرا گیرند و از مطالب جنبی و حاشیه ای بپرهیزند. مدار تدریس خود را در عمل نیز بر همین اصل قرار داد. تقریرات و نوشته های اصول آن عزیز نیز گویای این شیوه و روش است. در یکی از نوشته های اصولی ایشان چنین آمده است:

(انی قد ترکت البحث فی هذه الدورة عن الأدلة العقلیة مطلقا لقلة فائدتها مع طول مباحثه والمرجوّ من طلاب العلم وعلماء الأصول ایدهم اللّه ان یضنّوا علی اوقاتهم واعمارهم الشریفة ویشرکوا مالافایدة فقهیة فیه من المباحث ویصرفوا هممهم العالی فی المباحث المفیدة الناتجة ولایتوهم متوهم: ان فی تلک المباحث فوائد علمیّة فانّ ذلک فاسد ضرورة ان علم الأصول علم آلی لأستنتاج الفقه فاذا لم یترتب علیه هذه النتیجة فأیة فائدة علمیّة فیه والعلم مایکشف لک حقیقة من الحقائق ـ دینیّة او دنیاویّة ـ والا فالأشتغال به اشتغال بما لایعنی واللّه ولی التوفیق.)2

این بحث [انسداد کبیر و صغیر] را از مدار دلیلهای عقلی به گونه کلی خارج کردم; زیرا افزون بر طولانی بودن کم فایده نیز می نمود. امیدوارم که دانشجویان و دانشمندان دانش اصول ارزش وقت و عمر شریف خود بدانند و مسائل اصولی که سود فقهی ندارد وانهند و به مسائل بالاتر ولازم تر روی آورند.

کسی نگوید که طرح این گونه بحثه فایده های علمی به دنبال دارد که این سخنی است بی اساس و بی ارزش; زیرا دانش اصول مقدمه و ابزاری است برای استنباط مسائل فقهی چنانچه از این مقدمه این نتیجه به دست نیاید چگونه می توان بر آن نام علم نهاد؟ علم آن است که حقیقتی از حقایق دینی یا دنیایی را به انسان بیاموزد و روزنه ای نوین بر او بگشاید و اگر چنین نشد فراگیری آن کاری است بیهوده.

در این نگرش چهارچوب مسائل و مباحث اصول و کاربرد آنه به گونه کامل روشن است: دانش وسیله است نه هدف اگر قرار باشد همه عمر حوزوی در به دست آوردن وسیله ومقدمه سپری شود و هنگام رسیدن به هدف شور و نشاط و بازدهی و توان نداشته باشد دچار خسران بزرگ و غیر درخور جبران خواهد شد. به همین جهت این دو استاد فرزانه درحوزه علمیه قم طرح پاک سازی دانش اصول را از زواید درافکندند و درعمل نیز آن را به شاگردان خود آموختند. شاگردان برجسته ای از این مدرسه برخاست که هم اینک آثار وجودی آنان در جامعه اسلامی بر همگان نمایان است. در این میان باید از عزیز فرزانه ای یاد کنیم که عمر تحصیلی کوتاه و پربرکت خود را در خدمت استاد بزرگوار بروجردی و پدربزرگوارش امام خمینی سپری کرد و از خرمن دانش بینش و روشنایی آن دو بزرگ خوشه ها چید و خود سرچشمه روشنایی و برتری در دانش برای امت اسلامی و حوزه ها گردید.

استاد شهید حاج آقا مصطفی خمینی از آن دو بزرگوار در زمینه طرح مباحث اصولی خط نشان گرفت و شیوه آن مباحث را بر مشی عملی آن دو عزیز استوار ساخت و مجموعه افکار اصولی خویش را با عنوان: (تحریرات فی الأصول) به حوزه ها ارائه داد.

او به شایستگی توانست اندیشه استادان خود را پی بگیرد و دانش اصول را با تفسیر و تحریر نوین و پیراستن و آراستن ویژه مطرح سازد.در این زمینه به نوآوریه دیدگاهه و به تعبیر خود ایشان به (ابداعات)ی دست یافت. در این نوشتار به گوشه هایی از دیدگاههای ایشان نگاهی گذرا خواهیم داشت:

1 . دیدگاه انتقادی

در علم اصول این پرسش وجود دارد که حقیقت و ماهیت این علم چیست؟ و موضوع آن را چه چیزی تشکیل می دهد؟

رابطه این دانش با دیگر دانشها چه رابطه ای است و جایگاه آن کدام؟

در پاسخ به این پرسش پاسخهای گونه گونی و گاه ناهمگون در نوشته های اصولی به چشم می خورد.

استاد شهید در این زمینه می نویسد:

(در اساس بر دانش اصول نمی توان مانند دیگر دانشهای حقیقی و اعتباری نام علم نهاد; زیرا در آغاز یک سلسله اصول فقهی نوشته شد و چون فقها خود را نیازمند به آن اصول دانسته و در مسائل فقهی مورد نیاز آنان بود و در سرتاسر فقه به کار آنان می آمد ناگزیز شدند آن اصول را در مقدمه کتابهای فقهی یک جا گردآورند سپس کم کم این اصول رو به گسترش و کمال نهاد و به مرحله ای رسید که جداگانه به نگارش درآمد و مسائلی چون مسائل عقلی مباحث لفظی و… به آن راه یافت که پیوند تنگاتنگی با یکدیگر ندارند و هیچ دانشی را نمی توان دید که مسائل آن این گونه از یکدیگر جدا و ناسازوار باشند.)3

براساس این نگرش تعیین موضوع برای دانش اصول دشوار شد و آراء و افکار گوناگون در این زمینه ارائه گردید و هر کسی برابر ذوق و سلیقه خویش به تعیین موضوع پرداخت.

آیت اللّه بروجردی و امام خمینی بر این باور بودند که موضوع دانش اصول (حجت در فقه) است و هر آنچه که بتوان به وسیله آن در مسائل فقهی اقامه برهان و حجت کرد و به استخراج و استنباط فقهی دست یافت جزء موضوع علم اصول به شمار می رود.4

علامه شهید آقا مصطفی خمینی پس از اشاره به گفته ها و دیدگاههای گوناگون در موضوعات علوم و نقد و بررسی آنها و نیز اشاره به قول دو استاد بزرگوارش به تعریف موضوع علوم پرداخته و دیدگاه نوینی را در تعیین موضوع دانش اصول مطرح ساخته است:

(والذی ذکرنا فی محله ان موضوع العلوم و منها علم الأصول لیس مقابل المحمول ولاجامع المحمولات بل موضوع العلم اللازم هو المعنی الموجود المرتبطة به المسائل المتشتة المتباینة موضوعا و محمولا وذلک المعنی لیس واحداً شخصیا ولا موجود یعبر عنه بعناوین بسیطة او مرکبة وذلک المعنی لیس الفرض ولا الأثر لأنهما متأخران عنه بل هو امر موجود کامن مستتر فی ذوات المسائل الموجبة لتعدد العلوم طبعا والارتباط المسائل المتفرقة المجتمعة فی العلم قهراً وهذه السنخیّة الخاصة بین المسائل هو موضوع کل علم.)5

از آنچه درجای خود یادآور شدیم روشن می شود که: موضوع علم و از جمله دانش اصول آن چیزی نیست که در برابر محمول قرار می گیرد و آنچه که دربرگیرنده تمام محمولات باشد نیز موضوع آن علم نیست بلکه موضوع هر دانشی عبارت از آن چیزی که تمام مسائل از هم جدا و دارای موضوع و محمول مستقل ر به یکدیگر پیوند می زند و به یک رشته می کشد. بنابراین موضوع علم واحد شخصی و عینی خارجی نیست که بتوان روی آن انگشت نهاد و با عنوانهای بسیط و یا مرکب از آن نام برد. بر این اساس به غرض و مقصد و نیز اثر و نتیجه علم نمی توان نام موضوع گذاشت چه این که این دو در مرحله پس از موضوع قرار دارند.

بنابراین موضوع هر علمی امری است موجود لکن پنهان در لابه لای مسائل گوناگون آن و با یک نشانه و معیار می توان از آنان یاد کرد و آن هم سنخ بودن ویژه مسائل آن علم است.

با این معیار می توان از درهم آمیختگی دانشها جلوگیری کرد و مرز هر کدام را از دیگری باز شناخت. بنابراین نیازی به بحثهایی چون: (موضوع هر علمی آن است که از عوارض ذاتی آن بحث می کند.)6 و… نیست; زیرا این گونه بحثهای عقلی که برگرفته شده از نوشته های یونانی است و وارد این دانشها شده نه تنها راه گشایی ندارند که جویندگان دانش اصول را در آغاز شروع به یادگیری دانش اصول دچار سردرگمی و دلزدگی نیز خواهند کرد.

در پیوند با تعریف علم اصول نیز مانند تعیین موضوع آن دیدگاههای گوناگونی مطرح شده و درنوشته های اصولی آمده است. پاره ای از این تعریفه به اشکالِ جامع و یا مانع نبودن گرفتارند و گروهی از پژوهشیان را بر آن داشته که راه میانه ای بجویند و با طرح این مسأله که این گونه تعریفه تعریفهای شرح الأسمی اند و نه حقیقی از گیر و دار اشکالها برهند.

استاد شهید پس از نقد و بررسی دیدگاههای پیشینیان در این زمینه می نویسد:

(فاالأولی فی تعریفه ان یقال هی القواعد التی یمکن ان یحتج بها علی الوظائف الثابتة من المولی علی العباد او مایؤدی الی تلک الحجج تأدیة عامة وعلی هذا یندرج جمیع المباحث و تخرج القواعد الفقهیة…)7

بهترین تعریف دانش اصول آن است که بگوییم: قواعدی است که مولا به آنها بر بندگان احتجاج و از آنان بر کارهایی که بر عهده دارند باز خواست می کند. و یا هر چیزی که انسان مکلف را به این گونه حجته به گونه عام می رساند. بنابراین تمام بحثهای اصولی در این تعریف می گنجند و قواعد فقهی از این دایره خارج می شوند.

راه یافتن این گونه بحثهای کم فایده و یا پاره ای از مطالب حاشیه ای دیگر به دانش اصول سبب شده است که این دانش دچار گونه ای تورم گردد. استاد شهید با اشاره به این نکته که مقوله تکامل با تورّم نباید به یکدیگر اشتباه شود و گسترش و رشد اصول غیر از فربهی دروغین و تورم آن است می نویسد:

(فترتیب المقدمات الکثیرة ادلا واقامة الأدلة المفصّلة ثانیا و ذکر تنبیهات علی حدة ثالثا کله من التورم فی الأصول غافلین عن ان التورم غیر السمن.)8

مقدمه چینیهای فراوان آوردن دلیلهای گسترده و یادآوری نکته های اضافی در پایان بحثه همه و همه از آثار تورم دانش اصول است نه تکامل آن که سوگمندانه از آن غفلت شده است.

این نکته که باید دانش اصول را از زواید و حواشی پیراست و به مطالب و قواعد لازم و کارآمد آراست یکی از جدّی ترین نکته هایی است که استاد شهید در نوشته اصولی خویش بر آن پای می فشارد و به پیروی از استادانِ خود در جای جای مباحث اصولی به آن اشارت دارد.

* در بحث استصحاب شیخ انصاری تنبیهات گوناگونی آورده که یکی از آنها مسأله شک در مقتضی و رافع است. این مسأله از آن پس معرکه آرای اصولیان گردیده و احتمالها و تقسیمهای فراوانی برای آن بیان کرده اند که طالب علم را در حیرت و سر در گمی فرو می برد.

علامه شهید با اشاره به این مسأله می نویسد:

(وغیر خفی ان علم الأصول قد تورم فی دواوینهم غافلین عن ان التورم غیر السمن فوقعوا فی التقاسیم المختلفة والأحتمالات الکثیرة الباطلة فان الأصولی من یتصدی لأبداع مسألة حدیثة او حلّ مشکلة قدیمة.)9

روشن است که دانش اصول درنوشته های دانشوران این علم متورم شده و از هدف اصلی [پرورش افکار و پیدایش نیروی استنباط] دور گردیده و دچار بخش بندیهای گوناگون و احتمالهای فراوان درطرح مسائل شده که هیچ گونه ضرورتی ندارد. زیرا حوزه پژوهش اصولی دو چیز است:

1 . آفرینش مسأله ای جدید و قاعده ای نوین.

2 . گشایش مشکل دیرین.

* از آثار تورم دانش اصول گرفتار ساختن دانشجوی حوزوی است در بحثهای دست و پاگیر و معمّاوش و گسترش استدلال درمسائل روشن و معمولی مانند: دلالت صیغه امر بر وجوب… که استاد با سوز و گداز از آن یاد می کند:

(ولعمری ان بعضا من المسائل الأصولیة غنیة عن البیان والبرهان والمناقشات القطعیة والتسویلات الشیطانیة والوهمیّة لاتضر بما علیه لأب العقلاء وعادة الناس…)10

2 . دیدگاههای روش شناختی و اصلاحی

بیان درد چندان دشوار نمی نماد. دشوار راه نشان دادن و شیوه درمان است. نقدی که در کنارش طرح و شیوه اصلاح نباشد راه به جایی نمی برد. بسیارند کسانی که به شیوه های آموزشی دانشها انتقاد می گیرند و کاستیهای آن را به رخ می کشند اما به هنگام اصلاح و گشودن گره و نشان دادن راه حل پیاده اند و ره به جایی نمی برند. آنچه ارزشمند و کارساز است نمودن طرحها و راهکاره درکنار نقدها و سامان دادن به نابسامانیهاست.

استاد شهید به شیوه آموزشی دانش اصول و مطالب مطرح شده آن انتقاد بسیار دارد و بسیاری از بحثهای این دانش را بیگانه و بی ارتباط با آن می شمارد; اما به این بسنده نکرده بلکه به شیوه های پالایش و پیرایش دانش اصول نیز اشارتهایی دارد که به سه نکته از آن اشارت می کنیم تا دیدگاه ایشان در زمینه روش شناختی نیز نمایان گردد!

الف . مرزبندی مسائل: جدا کردن مسائل اصول از مباحث کلامی و فلسفی می تواند بسیاری از دشواریهای دانش اصول را بر طرف سازد و آن را از در هم آمیختگی دور سازد. بسیاری از مباحث پردامنه و جنجالی که در دانش اصول راه یافته هیچ گونه پیوندی با آن ندارند و به اندک مناسبتی درمباحث اصولی مطرح شده اند. مشخص کردن مرز علم اصول با دیگر دانشه گامی است مهم و بنیادی در راستای پیرایش آن. به همین جهت استاد شهید در جای جای مباحث اصولی خویش از این واژه بهره می گیرد که (ولاتکن من الخالطین) و یا (لاتختلط) از کسانی مباش که بحثها را به یکدیگر در هم می آمیزند و مرز مباحث را پاس نمی دارند. گاهی در موارد ویژه به بیان مصداق پرداخته و موارد درهم آمیختگی را نشان می دهد.

* در بحث طلب و اراده پس از بیان این مطلب که:

آیا طلب و اراده از لحاظ مفهومی یکی هستند؟

ییا ازجنبه مفهومی و مصداقی یکی هستند؟

و یا این که از نظر مفهوم و مصداق دوتا هستند؟

می نویسد:

(والعجب من الأعلام اوقعوا انفهسم فی مسألة عویصة اجنبیّة عن هذا المسائل و بعیدة عن افهام المحققین فضلا عن المشتغلین بالعلوم الأعتباریة و کان ذلک لمجرد المساس ولتناسب بعید جد فان من کون الأمر بمعنی الطلب ذهب ذهنهم الی الطلب والأرادة ومن لغة الارادة سافر ادراکهم الی الأرادة التکوینیة والتشریعیة ومن تلک الصفة الی اختیاریّتها ولااختیاریّتها و من ذلک الی الجبر و التفویض.)11

مایه شگفتی است که بزرگان دانش اصول خود را دچار مسائل دشواری ساخته اند که به کلی از مسائل اصولی به دور است و بیگانه و فهم آنها بر پژوهشیان علوم عقلی سنگین است تا چه رسد به مبتدیان دانشهای اعتباری [درمثل در بحث طلب و اراده] به مناسبت اندکی که عبارت است از بودن واژه (امر) به معنای (طلب) ذهن و فکر بزرگان به سوی بحث پردامنه طلب و اراده و از واژه (اراده) به گونه های اراده های تکوینی و تشریعی سیر کرده و از آن به بحث اختیاری بودن و اختیاری نبودن اراده کشیده شده اند. و سرانجام به این جا رسیده اند پیوند این مسأله با بحث جبر و تفویض چگونه است؟

روشن است که خارج شدن از چهارچوب دانش اصول و فرو رفتن در بحثهای ژرف فلسفی و کلامی راه درک و فهم را بر طالب علمان دشوار و طولانی می سازد. در نتیجه دانشی که باید مقدمه استخراج و استنباط احکام فقهی گردد خود به دانشی مستقل و دامنه دارتبدیل می شود و چه بسا جوینده آن را به بی راهه نیز بکشاند.

استاد شهید در ادامه بحث طلب و اراده می نویسد:

(واما کیفیة تصویر هذه الارادة وکیفیة المراد بالذات وبالعرض فی حقه تعالی فهو موکول الی ارباب النص… و انه من مزال الأقدام لایجوز للعالم الأصولی سلوک هذه المسالک الخطیرة لوقوعه فیما لاینبغی…)12

واما چگونگی اراده خداوند به چیزها و چگونگی مراد بالذات و بالعرض درباره پروردگار به صاحب نظران و کارشناسان وانهاده شده است و این مقوله ها از مواردی است که گامها در آن می لغزد و بر دانشمند اصولی روا نیست که در این وادیها گام نهد; چه این که احتمال فرو افتادن وی در مباحثی که شایسته او نیست بسیار است.

* در بحث (اجزاء) و این که آیا فرمانبری امرظاهری و اضطراری بسنده از امر واقعی می کند یا نه؟ اصولیان بحثها و تقسیمهای گوناگونی دارند و در این زمینه دامنه بحثها آن قدر گسترده شده که دانش اصول پا را از دایره خود فراتر گذاشته و دچار بحثهای فنّی و ظریف عقلی و کلامی گردیده است.

استاد شهید با توجه به بایستگی مرزبندی بین بحثها می نویسد:

(وانت خبیر بان هذا البحث لایرجع الی محصل ضرورة ان الأصولی والفقیه خادم الأدلة والأطلاق والعموم ولایلاحظ ما هو الخارج عن افق عقله و حدّ فکره فضلا عن حدود علمه و فنه فا اللازم علیه التفتیش عن حال الأدلة بمقدریسعه المقام ثم ایکال الأمر بحسب اختلاف صور الأضطرار مع امکان اختلاف الأدلة حسب تلک الصور بلا شبهة واشکال.)13

آگاه باش که این بحث راه به جایی نمی برد; زیرا دانشور اصولی و دانشمند فقیه پیرو دلیلها و اطلاق و عموم آنهایند و نباید از آنچه بیرون از افق اندیشه و حوزه کاری آنان است پا را فراتر نهند تا چه رسد به این که بخواهند از چهارچوب دانش و فن مربوط خارج شوند.

پس شایسته عالم اصولی است که به اندازه توان درباره دلیلهایی که در دست دارد به کندوکاو و بررسی همه جانبه بپردازد سپس موارد اضطرار را یک به یک مورد بررسی قراردهد و گشودن هر یک را به مورد آن واگذارد.

ب . اهمیت به سیر تاریخی مسائل: در راستای پیرایش دانش اصول و آرایش آن توجه به سیر تاریخی مباحث و مسائل اصولی امری بایسته و اساسی است. اگر دانشور اصولی تاریخچه ورود مطالب اصولی را به درستی بشناسد و جایگاه تاریخی هر مسأله ای را بکاود زودتر و بهتر می تواند در آن مسأله به داوری بنشیند و پیرایه ها و زواید آن را بزداید و آن را کارآمد و سودمند سازد.

بی گمان چنین نگرشی می تواند دانشمند اصولی را به قواعد اساسی رهنمون گردد و او را به سرچشمه مسائل آشنا سازد و از سردرگمی و گاه درهم آمیختگی دور سازد.

علامه شهید در این زمینه نیز به نکته های نوینی اشاره کرده و در ارائه و طرح مباحث اصولی نیز سراغ ریشه های تاریخی و بسترهای ورودی آن رفته است. در مثل در بحث دامنه دار براءت و احتیاط واختلاف اصولیان و اخباریان درباره حدیث رفع و مقدار دلالت آن و نقش اجماع بر براءت و نه احتیاط می نویسد:

(… فالمهم ثبوت هذ الأتقان بین السلف الأمجاد ولاسیما اصحابنا الأقدمین الآیلین الی متون الأخبار وانّی لنا اثباته ودونه خرط القتاد لعدم المعروفیّة المسئلة بینهم علی وجه یعنون فی کتبهم ورسائلهم ولاسیما القمیین منهم فلیلاحظ. و غیر خفی ان تقسیم اصحابنا الی الأصولیین والأخباریین من التقاسیم الأخیرة وذهاب القدماء امثال السید وابن ادریس الی نفی العمل بالخبر الواحد لایورث کونهم قائلین بالإحتیاط فیما نحن فیه. وبالجمله الطعن علی التقریب المذکور بذهاب الأخباریین الی الأحتیاط غیر واقع فی محله ظاهراً والمسألة تحتاج الی التأمل و التدبر فی تاریخ البحث.)14

مهم اثبات کردن اتفاق عالمان بویژه پیشینیان و آنانی است که به اخبار نزدیک بوده اند لکن ثابت کردن این نکته امری است دشوار; زیرا این مسأله در آن زمان به گونه کامل شناخته شده نبود که آن را در نوشته های خود عنوان کنند بویژه در نزد اصحاب قمی. در اصل تقسیم اصحاب به اخباری و اصولی از تقسیمهای پسینیان است نه پیشینیان. این که ابن ادریس و سید بن زهرة به خبر واحد عمل نمی کرده اند نمی توان نتیجه گرفت که آنان طرفدار احتیاط در شبهات حکمیه و موضوعیه بوده اند.

گزیده سخن آن که: تاختن به طرفداران براءت به دلیل این که اخباریان به احتیاط باور داشته اند درست نیست و این مسأله نیاز به دقت و درنگ بیش تر در تاریخ و سیر بحث آن دارد.

ایشان برای درک و بررسی همه سویه مسائل اصولی آشنایی به تاریخ و سیر بحث را راه گشا و بایسته می داند و در طرح مسائل به سیر تاریخی پرداخته و نتیجه گیریهای بسیار کرده است. در مثل در بحث طلب و اراده چند جهت را مورد بررسی قرار داده است از جمله می نویسد:

(الجهة الثانیة فی الأشارة الأجمالیة الی تاریخ المسئلة فان له قدما فی فهم ما هو المقصود فی الباب…)15

دومین جهت آن است که به گونه ای گذرا به تاریخ مسأله اشاره کنیم; زیرا این نکته در فهم مقصود نقش اساسی دارد.

سپس به تاریخچه این مسأله پرداخته و چرایی ورود این مسأله از دانش کلامی به دانش اصولی را ریشه یابی کرده و نمایانده است.

به نظر ایشان این شیوه در شناخت مسائل اصلی اصولی و مباحث حاشیه ای و فرعی که به تدریج به آن راه یافته راه می نماید. و دانشمند اصولی را در بسیاری از مطالب یاری می رساند.

افزون بر این راه را برای پیراستن دانش اصول ازمطالب کم فایده و حاشیه ای هموارتر وروشن تر می سازد.

ج . بهره گیری از کارشناسان: فقه تئوری کامل اداره جامعه است. سیستمهای اجتماعی تربیتی سیاسیاقتصادی و… را فقه ترسیم می کند. دانش اصول عهده دار (حجت) دادن به فقیه در تمام این زمینه هاست. رسیدن به (حجت) تنها با بررسیهای علمی فردی نشاید بلکه باید در هر رشته ای از صاحب نظران و کارشناسان آن فنّ سود جست و با آنان به رایزنی پرداخت تا موضوع برای صدور حکم و فتوا روشن گردد و واقع بینانه و کاربردی شود.

استاد شهید یکی از روشهای ناپسند در حوزه ها (بویژه در آموزشهای اصولی و فقهی) را این دانسته که بیش تر به کار فردی پرداخته و کم تر به رایزنی درمسائل علمی بها داده می شود. بسیاری از اصولیان می خواهند در گوشه خانه خویش به همه اندیشه ها دست یابند و حاضر نیستند از تجربه و نظر صاحب نظران و دستاوردهای علمی روز بهره گیرند و این شیوه ای است که آنان را در به دست آوردن (حجت) ناکام می گذارد و در نتیجه دستاوردهای حوزوی و اصولی با دستاوردهای علمی و تجربی ناهماهنگ و ناسازگار می گردد:

(اتخاذ الحجة العقلائیة بعد الفحص و الرجوع بالأدله امر لابد وان یکون علی وجه ایدن العقلاء ودأب ارباب الحقوق والعارفین بقوانین عرفیة واصحاب النظر والفکرة فی المسائل الأجتماعیة و غیرهما… فالتطرف الوحید فی زاویة بیته العتیق ولو بمراجعة کتب اهل الخبرة والأجتهاد غیرکاف ظاهراً فی اتخاذ الحجة…)16

دست یافتن به حجت افزون بر جست وجو و کاوش در دلیلهای شرعی [و گشودن ناسازگاریها و زدودن نابسامانیهای نصوص] نیاز به این دارد که اصولی به راه و روش خردمندان و دانشمندان حقوق و کارشناسان فنّ و آشنایان به مسائل اجتماعی و… اشراف داشته باشد…. بنابراین این تنها راه نیست که در گوشه خانه به پژوهش درنوشته های خبرگان و صاحب نظران بپردازد تا به حجت [شرعی و عقلی] دست یابد [بلکه آشنایی به دانشهای روز و رشته های گوناگون: حقوقی قضایی تجربی اقتصادی و… دانشمند اصولی را در شناخت موضوعها و به دست آوردن حجت و دلیل روشن برای استنباط دقیق و واقع بینانه مدد می رساند.]

3 . رویکردهای نوین درمسائل اصولی

استاد شهید افزون بر نقد و بررسی دانش اصول و پیشنهاد راهکارهای عملی برای اصلاح و پالایش آن به نکته ها و مسائلی پرداخته که رویکرد به آنها در دانش اصول نو و ابتکاری است و یا دست کم پرورش و پردازش و کاربردی کردن آنها به این گستردگی از ویژگیهای ایشان است.

در این ج به سه محور به عنوان نمونه اشاره می کنیم:

الف . اصل اصیل یا خطابهای قانونی:خطابه دوگونه اند:

1 . کلی و قانونی.

2 . شخصی.

درخطابهای شخصی آن سوی سخن باید معلوم و توانایی انجام را داشته باشد. اگر این شرطها را دارا بود و باز دارنده ای در راه نبود خطاب به او کاری است درست و شایسته و گرنه خطاب به او بیهوده خواهد بود. در این گونه خطابه هم خطاب فراوان است و هم مخاطب; یعنی به شمار هر نفر خطابی وجود دارد.

در برابراین گونه خطاب خطاب کلی است که هماره در این گونه خطابه خطاب یکی است و مخاطب فراوان. درخطابهای قانونی چنانچه گروهی طرف خطاب قرار گیرند که بخشی از آنان شرایط را داشته باشند برای درستی خطاب کافی است و لازم نیست که همه افرادِ زیر پوشش همه شرایط را داشته باشند.

خطاب قانونی را دراین دو نمونه زیر می توان ترسیم کرد:

1 . شخصی را درنظر بگیرید که به گروهی از مردم پند می دهد که شماری از آنان توانایی شنیدن ندارند و شماری توانایی دارند ولی گوش فرا نمی دهند و دسته ای خواب آلودند و دسته ای درغفلت و شماری هم به گوینده و سخنان او اعتقادی ندارند. در برابر همه این گروهه اندک مردمانی هستند که سراپا گوشند و به سخنان گوینده به دقت گوش فرا می دهند و پندهای او را به جان و دل فرا می گیرند و به کار می بندند.

در این مثال خطاب یکی است و مخاطبها گوناگون. از این که می گوید: مردمان و یا مسلمانان چنین و چنان کنید و گروهی اندک حرف او را می شنوند و گروهی بسیار نه به درستی خطاب او صدمه ای وارد نمی سازد و همین اندازه برای درستی خطاب کافی است.

2 . در مجالس قانونگذاری هرگاه قانونی بر اساس مصلحت ملت و مملکت به تصویب می رسد و اعلام می گردد همگان را فرا می گیرد. در این میان اگر کسی شرایط را نداشته باشد و یا از قانون سرباز زند باز هم زیر پوشش قانون قرار دارد و این گونه نیست که قانون از آغاز تنها برای افراد توانا و آگاه وضع شده باشد.17

مرزبندی بین خطاب شخصی و قانونی و جدا کردن آن دو در بحثهای اصولی بسیار راه گشا و کارساز است و این کار برای دانشور اصولی که هماره با خطابهای کلی و شخصی از سوی شارع رو به روست از گامهای نخستین و بایسته استنباط احکام به شمار می رود. شهید آقا مصطفی خمینی که در مکتب فقهی و اصولی امام خمینی پرورش یافته بود این نکته را از ایشان آموخت و به خوبی و شایستگی از آن در دانش اصول و گشودن دشواریهای آن بهره گرفت.

در باور بسیاری از شاگردان امام و از جمله شهید آقا مصطفی بنیان گذار این اصل و مؤسس و مبتکر آن حضرت امام خمینی است.

شهید آقا مصطفی این اصل را از پدر خویش فراگرفته و با پردازش و پرورش نوینی آن را مطرح و در اصول کارآمد ساخته است.

وی این اصل را ازاصول کلیدی واصل اساسی می داند و از آن به عنوان: (اصل اصیل18) نام می برد.

بی گمان این اصل به این گستردگی درنوشته های پیشینیان طرح نشده و برای نخستین بار در آموزشها و نوشته های امام خمینی مطرح شده و توسط شاگردان ایشان گسترش یافته است.

شهید آقا مصطفی براین باور است که طرح این اصل در دانش اصول از سوی امام به شکل الهام گونه و درخششی آسمانی برای حوزه ها بوده است:

(ولعمری ان من القی حجاب العناد و تدبر بعین الأنصاف والسداد لایتمکن من رفض هذه البارقة الملکوتیه التی تتحلّ بها کثیر من المعضلات واساس طائفة من المشکلات فلله دره و علیهاجره.)19

به جانم سوگند آن که به دیده انصاف بنگرد و پرده دشمنی و خودبینی را کنار نهد نمی تواند [درمباحث اصولی] این بارقه ملکوتی را نا دیده انگارد; زیرا این اصلی است اساسی که بسیاری از دشواریهای علم اصول به واسطه آن برطرف می شود و سامان می یابد. خدای به بنیان گذار آن پاداش نیک دهاد.

در جای دیگری از آن به عنوان سفره الهی یاد کرده که توسط امام برای حوزویان گسترده شده است.20

درجاهایی به روشنی ابزارمی دارد:

(ما ابدعه الوالد المحقق من حدیث الخطابات القانونیة لایوجد الا لدینا.)21

این نوآوری امام ویژه اوست و شرح و تفسیر آن پیش ماست و ما از تمام ریزه کاریهای آن آگاهیم.

این گونه سخنها و عبارته نشان می دهد که بنیان گذار این اندیشه امام خمینی بوده و پیش از ایشان این اصل در اصول یا مطرح نبوده و یا به این شکل مورد بهره برداری قرار نگرفته است.

به هر حال استاد شهید این اصل را پذیرفته و با تمام توان از آن به دفاع برخاسته و ثمره های فراوان نیز از آن گرفته است. دربرخی از موارد نیز به مؤسس آن خرده گرفته که امام با توجه پذیرش این اصل نتوانسته استفاده لازم را از آن بکند از باب نمونه در بحث جمع بین حکم ظاهری و واقعی می نویسد:

(ومن الغریب ان سیدنا الوالد المحقق الاستاذ الذی هو مؤسس هذه الطریقة لم یلفت النظر الی ماشیّد ارکانه واسس بنیانه فی هذه المسألة فی کتاب الظن و هو کما تری.)22

مایه شگفتی است که استاد فرزانه و پدر پژوهشگر م که خود بنیان گذار این اصل و راه است به آنچه خود آن را بنیان نهاد. توجه نکرده و سخنی را گفته که با آنچه در کتاب (ظن) گفته ناسازگار است.

در بحث از فعلیت تکلیف در موارد قاعده فراغ سخنی همانند این دارد:

(… وان کان الوالد المحقق لم یلتزم به لعدم الألتفات الیه.)23

پدر پژوهشگرم این نکته را درباب قاعده فراغ نپذیرفته چون توجه به خطاب قانونی نداشته است.

و از این گونه سخنان درلابه لای مباحث کتاب ایشان به چشم می خورد و این نشانگر این معناست که ایشان این اصل (خطابهای قانونی) را چشم و گوش بسته نپذیرفته بلکه با توجه به همه سویها و نقد و بررسی دلیلهای آن آن را پذیرفته و با پردازش و پرورش جدید و گسترده تر از امام آن را در مباحث و بررسیهای اصولی به کار بسته است که به چند نمونه اشاره می کنیم:

1 . دربخش الفاظ و در بحث اوامر مسأله ای عنوان شده که بیش تر رنگ کلامی ـ اصولی به خود گرفته و پژوهشگران علم اصول را به گزینش دیدگاههای گوناگون و ناهمگون واداشته است. طرح آن مسأله بدین گونه است.

(امرِ امر کننده با علم به نبود شرط جایز است یا خیر؟)

به دیگر سخن آن که در مقام فرماندهی قرار دارد و می داند که شماری از فرمان او سرباز می زنند و برابر امر و یا نهی او رفتار نخواهند کرد آیا چنین فرمانی از آغاز بر او رواست یا خیر؟ بویژه اگر دستور دهنده به تمام ریزو درشت و حتی نیّت و انگیزه های درونی افراد هم آگاهی داشته باشد مانند: پروردگار جهانیان. آیا در این صورت امر و فرمان حقیقی از او نسبت به کسانی که گوش به فرمان وی نمی دهند صادر می شود یا خیر؟

دراین مسأله فرقی نمی کند که انگیزه نافرمانی آنان کفر و ناباوری خداوند باشد یا کم توجهی و بی اعتنایی در عین باور خداوند. ریشه نافرمانی درون ناپاک باشد و خودبینی و ستیزه جویی و یا ناتوانی و نادانی. در تمام این موارد این پرسش وجود دارد که مخاطب قرار دادن این گونه افراد و سپس کیفر دادن آنان چگونه است؟ در پاسخ به این پرسش دیدگاههای گوناگونی ارائه شده است:

اشاعره و هواداران آنان بر این باورند که: این گونه امر و نهی شدنی است و مشکل عقلی و اعتقادی و شرعی هم ندارد.

مشهور بین عالمان پسین آن است که چنین دستورهایی جایز نیست.

شماری از پژوهشگران هم به تفصیل گراییده و این گونه امر و نهی را در خطابهای کلی و قانونی پذیرفته اند و درخطابهای شخصی خیر.

امام خمینی از کسانی است که این مشکل را با همین کلید گشوده و آن را به سامان رسانده است. شهید آقا مصطفی خمینی نیز به این بحث پرداخته و آن را از دو راه حلّ کرده است:

(راه نخست آن است که پیش از این در بحثهای طلب و اراده گفتیم: سزاواری کیفر بر امر به انگیزه برانگیختن امتحان و حجت وابسته نیست; زیرا نبود اراده جدّی از سوی مول گاهی به خاطرنبود زمینه در متعلق است و گاهی به جهت وجود باز دارنده و زمانی دیگر به خاطر آگاهی مولا به این که: عهده دار تکلیف به وظیفه خود جامه عمل نخواهد پوشاند. بنابراین همین علم پیش خردمندان سبب می شود که مولا عهده دارتکلیف را کیفر دهد چه این که عهده دار تکلیف انگیزه مولا را به طور کامل می داند و باید برابر آن قیام کند. پس از ممکن نبودن امرِ امر کننده به هنگام نبود شرط سزاوار نبودن مجازات به دست نمی آید. راه دوم همان راهی است که پدر پژوهشگر ما [امام خمینی] پیش روی نهاده است; یعنی همان خطابهای قانونی; زیرا بر اساس این دیدگاه خطابهای قانونی به خطابهای فراوان بر نمی گردد تا لازم باشد نگهداشت شرطهای خطاب شخصی از قبیل احتمال برانگیختگی طرف مقابل و این که مکلف گناهکار ناتوان و نادان به طور قطع طرف خطاب جدّی نیستند بلکه درخطابهای قانونی خطاب یکی است و مخاطبها فراوان. اگر همه آنان نه شرط و نه شایستگی تأثیر داشته با

شند خطاب بیهوده و ناممکن است و اگر شماری شرایط را نداشته باشند و شماری شرایط را داشته باشند (که به طور معمول چنین است) پس اراده جدی بر عنوان کلی برابر می شود و برای کسانی که علم و قدرت بر انجام و یا ترک دارند هیچ گونه بهانه ای پذیرفته نیست. در این صورت حکم با نبود شرط درباره گناهکاران جدّی خواهد بود و شبهه ای در مسأله باقی نخواهند ماند و نتیجه این می شود: ممکن است در برخی از موارد امر کننده امر کند با این که به نبود شرط هم علم دارد.)24

بدین سان استاد شهید با این اصل به جنجال کلامی و اصولی پایان داده و بحثهای حاشیه ای را کنار نهاده و طالب علمان را از دو دلی و سرگردانیرهایی بخشیده است.

2 . یکی از مباحث دامنه دار و با این حال سودمند و کارآمد در دانش اصول بحث براءت و اشتغال است:

چنانچه انسانِ به تکلیف رسیده به اصل تکلیف آگاهی پیدا کرد ولی در ویژگیهای آن دچار دو دلی شد مانند این که شک درنوع تکلیف و یا وابسته و یاموضوع آن کرد که این شک باز به نوبه خود گاهی شبهه تحریمی است و گاهی وجوبی.

زمانی بین دو چیز است و زمانی بیش از آن. گاهی شک میان تکلیف به کم است و گاهی به زیادت و این گاهی مربوط به یکدیگر است (ارتباطی) و گاهی جدای از هم (استقلالی). در این گونه موارد راه چاره چیست؟

حکم عقل و سیره خردمندان و دستور شرع کدام است؟ آیا علم اجمالی به تکلیف تنجّز آورده است یا خیر؟

اگر تکلیف آور است آیا در پیرامون علم اجمالی براءت رواست یا خیر؟ هر یک از این دو باز در دومقام درخور بحث است:

1 . به حسب تصور و به اصطلاح مقام ثبوت که آیاخردمندانه است انسان علم به تکلیفی داشته باشد و برابر آن رفتار نکند بلکه برخلاف آن حرکت و عمل کند؟

2 . آیا شرع اجازه می دهد که انسان در پیرامون علم اجمالی براءت جاری کند یا نه که این مقام اثباتی نام گرفته است. مقام ثبوت را در مباحث قطع از دانش اصول بحث و بررسی می کنند و مقام اثبات را در مباحث براءت و اشتغال.

ییکی از شاخه های این بحث دراز دامن آن است که: آیا در موارد علم اجمالی به تکلیف و یا حکم ظاهری به آن علم به تکلیف فعلیّت دارد یا خیر؟ و اگر فعلیّت دارد با پذیرفتن نشانه ها وراهها از سوی شرع سازگاری دارد یاخیر؟ اگر شارع علم و آگاهی وظواهر را حجت شرعی دانسته چگونه می توان تصورکرد که در همان زمینه اجازه ترک را هم صادر کرده است؟

در این ج دو مسلک و شیوه وجود دارد که به آن اشاره می کنیم:

1 . بنابر دیدگاه مشهور درموارد جمع بین حکم واقعی و ظاهری اثرحکم واقعی برداشته می شود امّا خود آن خیر; یعنی درموارد ناچاری ناتوانی و ناخواستی حکم واقعی از بین نمی رود لکن چون مکلف به این باز دارنده ها گرفتار آمده پوزش دارد; از این روی اگر کاری از او سر زد که بر خلاف حکم واقعی بود مجازات ندارد.

ب . بنابر دیدگاه غیرمشهور فرقی بین موارد توانایی و ناتوانی آگاهی و ناآگاهی و… وجود ندارد و بر کار انجام نگرفته نیز بازخواست و کیفری بار نمی شود.

استاد شهید با پذیرش سخن مشهور می نویسد:

(… فانا نلتزم لحرمة الخمر و نجاسة الثوب الواقعیّة وعذریة البیّنه لرفع العقوبه ولانرید الجمع بینهما الا ذلک.)25

ما بر این باوریم که در موارد یاد شده حرام بودن خمر و نجس بودن جامه به حال خود باقی است و اما این که دلیل و دو شاهد می گویند این جسم روان شراب نیست و یا آن جامه نجس نیست جزا را از مکلف بر می دارند و مقصود ما از جمع بین حکم ظاهری و واقعی همین است.

پس از اظهار نظر دراین مسأله مبنای خود را با اصل خطابهای قانونی چنین استوار می کند:

(ان مصالح الاسلام والمسلمین فی امضاء الطرق والأمارات علی وجه تجری فی اطراف العلم الأجمالی لاتستتبع تقییداً فی الأحکام الواقعیة وتخصیصاً فی المجعولات النفسیّة حتی یتوهم ان الترخیص المذکور یوجب الخلف و تصدیق هذا الذی ذکرناه منوط بالأطلاع علی مقدمات حدیث الخطابات القانونیّة و انها لاتنحل الی الشخصیّة مع انحلال الحکم الأحکام الکثیرة انحلالاً حکیما ولذلک تجری البراءة فی الشبهات الحکمیة علی الأطلاق.)26

تأیید و تأسیس طرق و امارات ازسوی اسلام پیرامون علم اجمالی برخاسته از مصلحت اسلام و مسلمانان است و این امضاء احکام واقعی را دگرگون نمی کند و دامنه آنها را تنگ نمی سازد تا این که گفته شود این اجازه دادن با اصل جعل تکلیف ناسازگاری دارد. باور این معنی بسته به آگاهی از اصلی است که پیش از این آن را استوار ساختیم که همانا خطابهای قانونی باشد. این گونه خطابها کلی اند نه شخصی و با حکم به احکام گوناگون خود حکم منحلّ نمی شود بر این اساس در تمام شبهه های حکمی براءت جاری می شود.

3 . در بحث (ظنّ) و تعبد به امارات واصول این نکته به صورت دیگری طرح شده است: تعبد با حکم الزامی به حکم واقعی سازگار نیست; زیرا یا این تعبد با آن حکم یکسان است که مشکل احتمال دو همانند پیش می آید و یا ناسازگار است که مشکل اجتماع دو ضد رخ می نماید.

در پاسخ به این شبهه نیز دیدگاههای گوناگونی به چشم می خورد که از حوصله این نوشتار خارج است.

استاد شهید با اشاره به خطابهای قانونی به حلّ این مشکل پرداخته و ریشه مباحث گوناگون را در ناآشنایی به این اصل دانسته است:

(وحیث تبیّن کیفیة الخطابات القانونیة العامة وشرائطها تبیّن ان الخلط بینها و بین الشخصیّة اوقعهم فی هذا المشکلة وان الخطاب القانونی یحمل التکالیف الفعلیّة علی کافة الأنام ولو کانت الأفراد و الأحاد عاجزین مادام العمر و جاهلین ما عاشوا. اتضحت مادة المغالطة والغائلة وان الأشتراک ممکن… خالی هنا بحمداللّه وله الشکر حلت الغافلة والمشکلة فی هذه العویصة التی لم تنحلّ الی زماننا هذا بوجه لایلزم التصرف فی فعلیة الأحکام الواقعیّة کما عرفت.)27

از آنچه درباره خطابهای قانونی نگاشتیم روشن شد که بسیاری از آنان که در این بحث دچار مشکل شده اند از آمیختگی است که بین خطابهای قانونی و شخصی به وجود آورده اند و نیز روشن شد که خطابهای قانونی حمل کننده تکلیف فعلی بر همه مردمانند گرچه آنان در تمام عمر نادان و یاناتوان باشند.

بنابراین مشترک بودن [دانا و نادان توانا و ناتوان] در تکلیف امری است ممکن.

شکرخدای را که این مشکل که تا این زمان حلّ نشده بود با این بیان روشن گردید به گونه ای که بدون تصرف در احکام واقعیه این گونه افراد تکلیف دارند.

در سراسر نوشتار اصولی ایشان شیوه بهره بری از این اصل نمایانده شده و از این زاویه بسیاری از دیدگاههای نوین روشن شده است که به فهرست پاره ای از موارد دیگر اشاره می کنیم.

* در بحث مخاطبان قرآن و این که خطابها ویژه باشندگانند یا نباشندگان هم را در برمی گیرند.28

* در توجیه امر به مرکّب نسبت به افراد فراموشکار نادان.29

* درباره آیه نبأ و مفهوم وصف و شرط.30

* در تفسیر معنای (رفع) نسبت به تمام فقره های حدیث رفع.31

* در دوران امر بین محذورین و اجرای براءت شرعی در آن.32

* در بحث مقدمه واجب و واجب استقبالی.33

* جریان استصحاب در موارد شک درمقتضی و رافع.34

* آیا حکم در تکلیفه ویژه عالمان و آگاهان به آن است یا هم دانا و هم نادان را در بر می گیرد.35

و…

اصل سهولت

اصل سهولت از بنیادی ترین اصول و قواعد دینی است. شریعت محمدی دیانتی است آسان و آسان گیری در تشریع و اجرای احکام; از این روی بر پیاده شدن احکام دینی به آسان ترین شکل ممکن تأکید ورزیده و از هرگونه سخت گیریهای آسیب زننده به نظام اجتماعی و زندگی فردی نکوهش کرده است.36

نقش کلیدی و اساسی این اصل در شناخت و استنباط احکام شرعی بر کسی پوشیده نیست. یکی از کارآمدترین ابزار استنباط برای دانشمند اصولی دراستخراج حکم شرعی از منابع دینی اصل آسانی و آسان گیری دینی است. این اصل که می توان از آن به عنوان روح دیانت و مذاق شریعت یاد کرد در بسیاری از موارد به فقیه و اصولی یاری می رساند و او را از (احتیاط) های دست و پاگیر می رهاند و افق روشنی را بر او می گشاید. اجتهادی که بر پایه (احتیاط) های فراوان استوار گردد ره به جایی نمی برد و مشکلی را نمی گشاید. هنر آن است که اصولی و فقیه دین آسان را به مردم بنمایاند.

استاد شهید در این باره گفته های روشنگر و نوینی دارد که در سرتاسر مباحث اصولی وی به چشم می خورد و از مجموع آنها چنین بر می آید که ایشان آسان گیری را یکی از ملاکهای مهم در استنباط درست احکام می شمارد و به حوزه ها نیز این نکته را گوشزد می کند و از آنان می خواهد که از این اصل غفلت نورزند:

(ضرورة ان هذه الحوزات العلمیة المنتشرة فی اوساط البلاد الأسلامیة مرهونة لزوم الفحص والأجتهاد… کما لاینبغی ان یخفی ان سدّ باب الأحتیاط فتح باب الخیرات والبرکات و ان فی الأحتیاط تعطیل القوی و تضییع الأوقات و ان الفقیه کل الفقیه ان یعرف الأسلام بأنه دین سهل سمح کما ورد:

(انی بعثت علی الشریعة السمحة السهلة.)

فربما الأحتیاط خلاف الأحتیاط.)37

ماندگاری و فلسفه وجودی حوزه های علمی در جهان اسلام در گرو تلاش و اجتهاد پی گیر آنان است. از طرف دیگر بستن راه احتیاط درهای خیر و برکت را به روی مردمان می گشاید; چه این که احتیاط نیروها و استعداد ها را هدر می دهد و وقتها را تباه می سازد. بنابراین فقیه راستین و هنرمند آن است که اسلام را به عنوان مکتبی آسان و درخور فهم و عمل برای همگان ترسیم کند آن گونه که صاحب شریعت فرمود: (من بر دین آسان برانگیخته شدم) چه بسا احتیاط دربرخی از موارد خلاف احتیاط باشد.

اگر به دین و مسائل دینی از این زاویه بنگریم و نگرش خود را بر مدار آسانی و آسان گیری شرعی قرار دهیم بسیاری از تنگناهای علمی و عملی از بین خواهد رفت و چهره آسانِ دین در همه زمینه ه رخ خواهد نمود.

البته زیاده روی و کوتاهی در این مسأله نیز روا نیست. گروهی با هر گونه احتیاط سرناسازگاری دارند و آن را وسواس و آسیب رساننده به نظام اجتماعی می دانند و پیروان شریعت را از آن پرهیز می دهند. در برابر گروهی آن چنان چهره شریعت را غیر درخور نرمش جلوه می دهند که نتیجه ای جز کاهش گرایش به دین و مذهب نمی گیرند. برخی هم راه میانه را می گیرند و احکام فردی و اجتماعی را جلوه و نماد (امت وسط) می دانند. اینان با این که در عمل پایبند به ارزشهای دینی هستند درنظر نگرفتن آسان گیری دینی را گناه نابخشودنی می شمارند.

استاد شهید با توجه به این دیدگاهها می نویسد:

(… والسرّ کل السر ان الشریعة الأسلامیّة لابد و ان لایعرف بانها شریعة صعبة شدیدة قتالة هدامّة حتی یفرّ عنها الناس و تنفّر عنها الطبایع ولذلک رخص فی کثیر من المواقف.)38

راز این همه تأکید بر آسان گیری دین آن است که: شریعت اسلامی را نباید به گونه ای جلوه داد که گمان شود اسلام دینی است دشوار سخت گیر ویران گر که سبب شود مردم از آن گریزان گردند و زمینه پذیرش دین در میان انسانها از بین برود و گرایش به آن بر روحیه ها ناخوشایند آید. از این روست که می بینیم اسلام در بسیاری از موارد رخصت داده و حکم شرعی را برمکلفان آسان گرفته است.

بدین سان روشن می شود که آسان گیری در شریعت جایگاهی بنیادی و اساسی دارد و بدون فهم و درک این نکته نمی توان روح حاکم بر مسائل دینی و ارزشی را بیرون آورد.

علامه شهید با توجه به اهمیت این اصل در راه گشایی مسائل اصولی و استنباط احکام شرعی در جای جای مباحث اصولی از آن سود جسته و با ملاک آسان گیری گرههایفراوانی راگشوده است که به دو مورد ازآن اشاره می کنیم:

1 . آسانی و آسان گیری و تکلیف

در شریعت اسلامی دستورهای مثبت و منفی امر و نهی فعل وترک و جود دارد که هر کدام باری بر دوش انسان مسلمان می گذاردو او را به زحمت می اندازد. بنابراین هر تکلیف به گونه ای دشواری و سختی دارد لکن در داوری نباید تکلیف را با بی تکلیفی مقایسه کرد و نتیجه گرفت که هر تکلیفی دشواری آور است بلکه باید پس از پذیرش اصل وجود تکلیف و بایستگی آن برای سعادت فردی و اجتماعی بشر آن را با تکلیفهای دشوار دیگر دینها و مذهبها سنجید و آن گاه به داوری پرداخت. با این نگرش تمام تکلیفهای الهی در دین اسلام بر مردمان آسان می نماید و نسبت به دیگر ادیان تکلیف دشواری بر مسلمانان واجب نشده است. این تکلیفه به گونه ای است که سیر معمول زندگی را به هم نمی زند و معاش و معاد را با هم به گونه ای ظریف و دقیق درمی آمیزد.

البته اسلام در قانونهای اصلی و راه بردی تمام سویها را در نظر می گیرد. پس از ملاحظه همه سویه آنها به تأسیس قانون براساس مصلحت نوعی می پردازد. در این شیوه شاید پاره ای از قانونها نسبت به تک تک افراد صلاح نباشد لکن قانونگذار همواره باید جانب نوع را نگهدارد نه فرد ر با این معیار چه بسا قانونی نسبت به فرد سودهای فراوان داشته باشد که باید فدای نوع گردد. این شیوه ای است عمومی و خردمندانه در تمام جامعه های بشری. البته مقصود از آسانی و آسان گیری دینی در تکلیفهای شرعی آسانی نوعی است نه شخصی احکام دینی بر مبنایی جعل شده اند که برای عامه مردم آسان است.39

در پرتو آنچه یاد شد می توان به این نتیجه رسید که اصل آسانی دینی حکایت از روح شریعت اسلامی دارد. بنابراین در استنباط هر حکم شرعی بایستی از این اصل سود جست و به آسانی از آن نگذشت. درفهم آیات و روایات در جمع بین روایات و یا پیش داشتن دلیلی بر دلیل دیگر اصل آسانی و آسان گیری دینی را نمی توان نادیده انگاشت.

قرآن کریم اصل سهولت را در وضع قانونهای کلی و جعل تکلیفها پذیرفته است:

(… یرید اللّه بکم الیسر لایرید بکم العسر…)40

خدا برای شما آسانی می خواهد نه دشواری.

شهید آقا مصطفی خمینی از این آیه شریفه قانون عام و کلی استفاده کرده و مانند بسیاری از فقها آن را در روزه مریض و مسافرمحدود ندانسته است:

(وغیرخفی ان ملاک التسهیل ربما یبلغ الی حدّ یریده المولی کما فی القصر والأفطار فی السفر (فان اللّه یرید بکم الیسر) مع ان النظر الی التسهیل والسرّ کل السر ان الشریعة الأسلامیة لابدّ ان لایعرف بانها شریعة صعبة شدیدة…)41

معیار آسانی و آسان گیری چه بسا انگیزه گذاردن قانونها و دستورهای خداوندی می شود و خداوند براساس آن درمثل نماز شکسته و روزه نگرفتن را برای شخص مسافر واجب می کند و این بدان جهت است که روح دیانت که همان آسان گیری است نمایانده شود. و دیگر این که دین و احکام شرعی چهره سخت و ناسازگاری با شرایط از خود در بین مردمان به جای نگذارد.

بنابراین آسان گیری بااصل بایستگی و واجب بودن تکلیف آمیخته شده و این دو از یکدیگر جدایی ناپذیرند. آنچه که انسان مسلمان را به سختی و دشواری و ناآرامشی و ناآسایشی بیندازد نه دین است و نه تکلیف:

(و ما جعل علیکم فی الدین من حرج.)42

و برای شما در دین هیچ دشواری مقرر نداشت.

بود آسانی و نبود دشواری در دین باید در همه زمینه ها و از جمله قواعد اصولی خود را بنمایاند. اصولی راستین کسی است که بتواند با توجه به روح آسان گیر دین که حاکم بر سایر اصول است به فرانمایی قواعد نوین و به کاربستن آنها بپردازد و تکلیف را بر مکلفان دشوار نسازد. با توجه به همین نکته است که اصولی ژرف نگر شهید آقا مصطفی خمینی یکی ازابزار لازم برای دانش اصول را (سهولت) دانسته و درجای جای بحثهای اصولی آن را به کار می بندد و راه می گشاید. از جمله می نویسد:

(یحتمل اقوائیة مصلحة التسهیل الموجبة لجعل الأصول المرخصة فیقدم جانب الترخیص.)43

گاهی معیار و مصلحت آسان گیری چنان قوی است که سبب پیدایش اصول (ترخیص) می شود و در نتیجه جنبه ترخیص بر جنبه تکلیف مقدم می گردد.

به عبارت دیگرمعیار آسان انگاری از اصول نخستین درجعل تکلیف است. شارع مقدس پیش از هر چیز به این اصل اساسی توجه کرده و پس از آن به حکم واجب و حرام می پردازد:

(ان الشرع فی توجیه التکالیف کما یلاحظ جانب المحبوب الألزامی والمبغوض یلاحظ جانب التسهیل علی العباد و یقتضی هذا اللحاظ اما التوسعة بتذکر الأدلة الداّلة علیها او التوسعة بسکوتها عما لایسکت عنه نسیانا.)44

شارع در تکلیفه هم به جنبه پسندیده و ناپسندیده کارها نظر دارد و هم جنبه آسانی و آسان گیری را مورد توجه قرار می دهد. به همین جهت یا درارائه دلیلها برتکلیفها گشایش می دهد و یا درمواردی ازروی عمد در بیان دلیل سکوت می کند تا مکلف در آن موارد به اصول ترخیصی دست یازد.

2 . سهولت و اجزاء

از بحثهای دامنه دار و گسترده دانش اصول بحث (اجزاء) است. یعنی اگر کسی بر اساس ظاهر دلیلها و یا فتوای مرجع خود کاری را انجام داد سپس به دلیل دیگری دست یافت و یا فتوای مجتهد وی تبدیل شد به نظر جدید آیا این سبب دوباره انجام دادن کاری را که انجام داده می شود یا همان اولی بسنده است. درمثل اگر کسی وضو داشت و وضوی وی باطل شد و دسترسی به آب نداشت که وضو بگیرد تیمم کرد و نمازگزارد و پس از آن دسترسی به آب پیدا کرد آیا باید نماز را دوباره با وضو بگزارد یا خیر؟

به عبارتی دیگر: آیا انجام مأمور به به امر ظاهری و یا اضطراری از امر واقعی بسنده می کند یاخیر؟

این مسأله که در بین اصولیان مورد تضارب آراء شده است مشهور و معروف بر آنند که: انجام مأموربه با قیدها و شرطهای آن علت تامه است برای ساقط شدن امر هدف مولا به همین حاصل می گردد. بنابراین اصل پرسش بی معناست و فرقی ندارد که آنچه مکلف انجام داده از باب ناگزیری بوده و یا براساس امرظاهری. صِرف انجام موضوعی برای انجام دوباره باقی نمی گذارد. همان گونه که انجام یک کار پس از انجام آن معنی ندارد.

البته این مسأله در امارات پذیرفته شده ولی در باب اصول این پرسش مطرح شده که اگرمکلف بر اساس اصل عملی کاری را انجام داد و سپس کشف خلاف شد آیا آن عمل بسنده است یا خیر؟

گروهی در این جا به تفصیل بین امارات و اصول گراییده اند. استاد شهید این تفصیل را نپذیرفته و می گوید اگر در امارات مسأله بسندگی را پذیرفتیم باید دراصول هم بپذیریم به دلیل اصل آسانی و آسان گیری شرعی:

(آنچه از دلیلهای احکام واقعی برمی آید دراین گونه احکام تمام مکلفان شریکند و در تمام مرحله ها این احکام نگهداری شده است. چنانچه این دلیلها را با دلیلهای اصول شرعی (که شارع آنها را تأسیس کرده) بسنجیم چه بسامحتوای این اصول در برابر احکام واقعی قرار گیرد. لکن شارع از باب آسانی و آسایش بر مکلفان این اصول را بنیان نهاده است. پس همان گونه که اگر کسی براساس اماره و دلیل شرعی عمل کرد و سپس خلاف آن معلوم شد عمل پیشین او کافی است و نیاز به انجام دوباره ندارد دراصول شرعی نیز به طریق اولی چنین است; زیرا تأسیس این اصول به دست شارع بوده و می توانست از آغاز غیر از امارات چیز دیگری را حجت نداند ولی بر اساس آسان گیری بر امّت و مهربانی نسبت به آنان این اصول نوین را پدید آورد درحالی که عقلهای بشری را به سوی آن راهی نیست. بنابراین نمی توان گفت که عمل ناقص پذیرفته نیست چون امر واقعی حفظ شده است; از این روی اگر برابر دلیل ظاهری عمل کرد و یا با آبی که پاکی ظاهری داشت وضو گرفت و… پس خلاف آن روشن شد معلوم می شود که در حال شک و شبهه پاکی واقعی شرط نیست. پاکی آبی که به آن وضو می گیرد اعم از پاکی ظاهری و واقعی است.)45

اگر به مسأله بسنده بودن عمل انجام گرفته از زاویه آسان گیری بنگریم روشن تر می توانیم آن را ترسیم وتصویر کنیم. خداوند به عنوان قانونگذار واقعی در آغاز خواسته عالی و اعلی را در نظر می گیرد و آن را از بندگانش می خواهد و شرطهای رسیدن به آن خواسته را نیز اعلام می دارد. در مثل اگر هدف نماز گزاردنی است که انسان را به معراج می برد و نزدیک کننده بنده به اوست این نماز را با لباس و بدن پاک و با وضو از مکلفان می خواهد. امّا همان مول از آغاز می داند و می گوید که اگر ممکن نشد که مکلفان با آب وضو بگیرند با تیمم هم می توانند عمل عبادی را انجام دهند. بنابراین اگر کسی چنین کرد و پس از آن به آب دسترسی پیدا کرد همان نماز با تیمم را که ناقص است به جای نماز با وضو می پذیرد و نیازی به دوباره گزاردن آن نیست. با این نگرش عمل انجام شده بسنده است و دروح این دیدگاه هم همان مسأله آسان گیری است که به آن اشارت کردیم و استاد شهید هم بر آن اصرار دارد:

(ثم بعد ذلک اذا کان یری اختلاف الناس و اختلاف قدرتهم و تمکنهم فی الوقت من اوله الی آخره ولایمکن حفظ جمیع المطلوب مع هذا الأختلاف الشدید الواضح یتنزل عن مطلوبه الأعلی لحفظ المصالح الآخر السیاسیة و غیر السیاسیّة ومن السیاسیّة تسهیل الأمر علی المکلّفین لئلا یرتدعوا من الشریعة المطهرة ولایقع فی انفسهم انها صعب یشکل المشی معها و لایناسب الا اهل العطلة و جماعة خاصة فلیوسع الأمر علیهم مع شدة طلبه للصلاة الجامعة للشرائط.)46

مولا و قانونگذار شرعی از سویی آن هدف برتر را درنظر می گیرد و از دیگرسوی مردمان را می بیند که از جهت توانایی در آن محدوده زمانی یکسان نیستند از آن هدف برتر دست بر می دارد و به کم تر ازآن هم قانع می شود و این به نوبه خود بر اساس مصالح سیاسی و مانند آن است از جمله: مسأله آسان گرفتن بر مردمان تا آن که از شریعت پاک برنگردند و به سختی و دشواری نیفتند همان دشواری که مردمان بیکار و گروهی ویژه به آن دچار می شوند. بنابراین خداوند در حالی که از بندگانش نماز کامل با تمام شرایط را می خواهد لکن از باب گشایش بر آنان نماز ناقص را هم از آنان می پذیرد ونیازی به دوباره گزاردن آن نمی بیند. دانشمندی که می خواهد به قواعد استنباط و ابزار بیرون کشیدن احکام شرعی آگاهی بیابد و سپس آن ابزار را در فقه به کار بندد و ثمره بگیرد باید تلاش ورزد خود را بر این مدار استوار سازد که راههای آسان و کم دردسر را برای مردم بجوید و به آنان نشان دهد نه آن که آنان را در گردنه های پر پیچ و خم (احتیاط) ها قرار دهد که از شریعت زده شوند و از انجام دستورهای شرعی سرباز زنند.

فقیه و اصولی ژرف نگر آن است که راههای شوق انگیز را به مردمان بنمایاند تا گرایش به دین و دینداری را در میان آنان بیفزاید نه آن که روحیه گریز از دین و دستورهای دینی را فراهم سازد.

استاد شهید این حقیقت و واقعیت را در یک جمله بیان کرده و روح آسان گیری شرعی را برای فقها چنین نمایانده است:

(الفقیه کل الفقیه من یحتال ولایعید الصلاة.)47

فقیه توان مند کسی است که راه چاره بجوید تا مردم در مثل نمازی که گزارده اند نیازی به دوباره گزاردن نیابند.

3 . رویکرد قرآنی در دانش اصول

تمام دانشهای حوزوی و دانشمندان دینی کم وبیش در پرتو قرآن زیسته اند و از آن الهام گرفته اند. از دانشهایی که در کنار سفره قرآن زیسته و از آن تغذیه کرده دانش اصول است. عالمان اصولی هر یک به اندازه آشنایی و انس خود با قرآن از این کتاب بهره گرفته اند.

از این روی رویکرد اصولیان به قرآن گونه گون است:

اصول اصلی را از قرآن گرفته و آن را زیر بنای پژوهشهای خویش قرار داده اند.48.

با اشاره به پاره ای از آیات قرآن به مسائل اصولی پرداخته اند مانند صاحب کفایه که تنها به سی وشش آیه از قرآن بسنده کرده و مباحث اصولی را بر آن استوار کرده است. شهید آقا مصطفی خمینی به خاطر آشنایی دقیق با قرآن به بیش تر بحثهای اصولی روح قرآنی دمیده و در این زمینه به نوآوریهای فراوانی دست یافته است. گاهی آنچنان مباحث را با آیات قرآن آمیخته که آدمی احساس نورانیت می کند و خود را در محضر قرآن می بیند. در این جا به پاره ای از برداشتهای قرآنی ایشان در دانش اصول اشاره می کنیم به این امید که حوزویان از این روش الگو بگیرند و مباحث قرآنی را با مباحث اصولی در آمیزند و در پرتو فروغ آن ادامه سیر بدهند.

معنای امر

در بخش الفاظِ دانش اصول این بحث پیش آمده که واژه (امر) به چه معناست؟ مشهور برآنند که این لفظ معناهای گوناگونی دارد. طلب شأن فعل غرض حادثه و کار شگفت و… براساس این دیدگاه (امر) مشترک لفظی است.

در برابر این دیدگاه گروهی برآنند که (امر) یک معنی بیش تر ندارد و همه معانی به همان معنای جامع بر می گردد. این مبنی را میرزای نائینی برگزیده است.49

استاد شهید بر میرزای نائینی خرده گرفته و اشتراک معنوی را با تصویر دیگری می پذیرد و اشتراک لفظی را هم به نقد می کشد و آن را ناممکن می شمارد و بر این باور است که ماده و ریشه اصلی برگرفته ها (مشتقات) وضع نوعی دارند و آنچه که برای معنای جامد نهاده شده وضع آن شخصی است و خردمندانه نیست که یک کلمه دوگونه وضع داشته باشد: نوعی و شخصی; زیرا این دو با هم سازگاری ندارند لکن پذیرفتن اشتراک معنوی و این که کلمه امر در تمام موارد کاربردش چه امور تکوینی و چه امور تشریعی یک معنی داشته باشد مشکلی ندارد50 و از قرآن هم می توان بر این معنی استدلال کرد:

(فماورد فی الکتاب من قوله تعالی:

(وما امرنا الا واحدة.)51

(ان الروح من امر ربّی.)52

(فلمّا جاء امرنا و فارَ التّنّور.)53

وهکذا کله من الامر بمعنی المزبور الاّ ان الاختلاف فی الخصوصیات واللواحق هنا کالاختلاف فی سایر الأسماء والالفاظ المستعملة فی حقه تعالی و تقدس فلاتختلط. فعلی ما تقرر ان الامر مشترک معنوی والموضوع له هی الهیئات بما لها من المعانی و بذلک یخرج الأوامر الأمتحانیة فیه عن کونها أو امر لانها غیر مستعمله فیما هو معانیها حقیقة فتأمل. و أما توهم استعمال الأمر فی الفعل العجیب فهو غیر ثابت ولعله بکسر الهمزة کما فی قوله تعالی:

(لقد جئت شیئا امرا.)54

فوقع الخلط … وتوهم استعماله فی مطلق الفعل کما فی قوله تعالی

(و ما امر فرعون برشید.)55

فهو فاسه لانه مسبوق بقوله تعالی:

(واتبعوا امر فرعون.)56

نیست امر م جز یکی

روح از امر پروردگار است.

چونکه امر ما آمد و آب تنور را فرا گرفت.

و… به یک معناست لکن ویژگیهای آن فرق می کند.

از آنچه نوشته آمد روشن شد که (امر) مشترک معنوی است و موضوع له او هیأتهای امر است با معناهای ویژه به خود. بنابراین امرهای امتحانی امر نیستند زیرا در معنای خود به کار نمی روند.

و اما این که گمان شده امر به معنای کار شگفت می آید درست نیست شاید اِمر (به کسر همزه) دارای این معنی باشد که قرآن می گوید:

(هر آینه تو کار شگفتی را ارائه داری).

و این که گفته شده امر به معنای هر کاری اطلاق شده و این آیه را مؤید آورده اند که خداوند می فرماید:

(امر فرعون رشد یافته و کامل نبود.)

این هم درست نیست; زیرا پیش از این آیه آیه دیگری است که می گوید:

(و پیروی کردن امر فرعون را.)

معلوم می شود به معنای هر فعلی نیست بلکه امر ویژه و دستور است.

از این فراز روشن شد که چگونه این اصولی دانشور بر آیات قرآن آگاهی دارد و به جا از آنها در اصول استفاده می کند و همه سوی های بحث را روشن می سازد. مانند همین بحث درباب هیأت (امر) پیش آمده که آیا این هیأت دلالت برواجب بودن می کند یا مستحب بودن؟

ایشان بر این باور است که موضوع هیأت (امر) انشاء طلب است و تنها تحریک اعتباری را می رساند و ایجاد انگیزه می کند اما واجب بودن (امر) از نبودن نشانه به دست می آید نه خود هیأت. آن گاه این مبنی را با قرآن پیوند می زند و این آیات را یادآور می شود:57

(اطیعوا اللّه واطیعوا الرسول…)58

(تعاونوا علی البر والتقوی ولاتعاونوا علی الأثم والعدوان.)59

(فلیحذر الدین یخالفون عن امره.)60

(ما منعک الا تسجد اذ امرتک.)61

در بحث (مرة) و تکرار و این که امر دلالت بر انجام یک بار می کند یا بیش تر بر این باور است که به اقتضای صنعت علمی به هنگامی که سخن مطلق است بیش از یک بار از آن فهمیده نمی شود و این نکته را از آیات قرآن نیز می شود استنباط کرد:63

(لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا.)64

(من شهد منکم الشهر فلیصمه.)65

از این آیات بایستگی تکرار حج روزه و نماز استفاده نمی شود. دلیل بیرونی است که این استمرار را ثابت می کند.

حجت بودن خبر واحد

بحث از خبر واحد در دانش اصول از جنجالی ترین مباحث است که موافقان و مخالفان فراوانی داشته و دارد. بسیاری از فقیهان خبر واحد را که همراه با نشانه ها باشد حجت شرعی می دانند و خبر واحدی که مشهور به آن توجه ندارند و به اصطلاح (شاذ) است نمی پذیرند.

استاد شهید پس از بیان چند مقدمه بر حجت بودن خبر واحد به دلیلهای مخالف و موافق اشاره می کند و به هر دو نظر از دیدگاه قرآن می پردازد. نخست دلیلهای مخالفان حجت بودن خبر واحد را می آورد:67

(وما یتبع اکثرهم الا ظنّا ان الظن لایغنی من الحق شیئاً.)68

(وما لهم به من علم ان یتبعون الاالظن وان الظن لایغنی من الحق شیئاً.)69

(ان یتبعون الا الظلن وان هم الا یخرصون.)70

(ما لهم به من علم الاتباع الظن وماقتلوه یقیناً.)71

مخالفان حجت بودن خبر واحد می گویند از آن جا که پیروی از خبر واحد پیروی از گمان است بنابراین نکوهش قرآن از گمانه این مورد را هم در بر می گیرد.

استاد شهید به این استدلال قرآنی مخالفان پاسخ قرآنی می دهد:

(والذی یتوجه الی الأستدلال اولا ان کلمة الظن ربما یکون مراداً منها العلم و منه قوله تعالی:

(وانی لأظنک یا فرعون مثبوراً.)72

وهذا کثیر الدور فتکون الآیات ربما ناهیة عن العلوم الباطلة والأعتقادات المأخوذة عن الآباء والأقوام من غیرتدبر وتأمل… و هذا اجنبی عن الظن النوعی الذی تدعی حجیّته ولاتنافی بین کون الظن غیر حجة والخبر الواحد حجة.)73

در پاسخ استدلال آنان باید گفت: واژه (ظنّ) در قرآن در بسیاری از جاه به معنای (علم) به کار رفته است از جمله:

(و من تو را ای فرعون هلاک شده می دانم.)

بنابراین آیات پیشین که پیروی از گمان را نکوهش می کنند پیرویهای نادرست مردمانی را می نکوهند که بدون اندیشه در پی پیشینیان روانند. و بین این گونه از گمان که پسندیده نیست با گمانی که خبر واحد براساس آن حجت است فرق بسیار است.

سپس به دلیلهای موافقان حجت بودن خبر واحد پرداخته و دیدگاه آنها را از دیدگاه قرآن مورد بررسی قرار داده است.

موافقان از این آیه شریفه:

(ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا ان تصیبوا قوما بجهالة فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین.)74

استفاده کرده اند که خبر عادل حجت است و نیازی به بررسی ندارد. استاد با کمک آیات دیگر قرآنی واژه (جهالت) را تفسیر کرده و می گوید: مراد از آن (سفاهت) است نه جهالت در برابر علم; یعنی آیه شریفه از پیروی خبر شخص فاسقی که سرانجام آن ناروشن است باز می دارد و آن را کاری نابخردانه می داند.

(ویؤید کون المراد منها لیس الجهل انها استعملت فی اربع آیات فمنها قوله تعالی: (انه من عمل منکم سوء بجهالة ثم تاب من بعده واصلح فانه غفور رحیم.)

والآیة الثانیة مثله (بصیغة اخری) والثالثة: (انما التوبة علی للذین یعملون السوء بجهالة) ولامعنی للتوبة فی مورد الجهل فان الجاهل معذور عقلا و شرعا ولایجب علیه التوبة والأصلاح فیعلم منه ان الجهالة السفاهة وهو المناسب للحکم والموضوع ولامعنی للمخاطبیّة مع الجاهلین اذا کانوا غیر ملتفتین بخلاف العالم بالقضیّة. والجاهل بتبعات العمل ویؤید ذلک قوله تعالی (فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین.)75

آنچه تأیید می کند این معنی را که مقصود از جهالت در آیه شریفه جهل و ناآگاهی نیست به کار رفتن این واژه است در چندین آیه دیگر از قرآن از جمله: (آن که کاری ازروی جهالت انجام دهد سپس توبه و اصلاح کند خداوند بخشنده مهربان است.)

و آیه دیگری نیز به همین مضمون و سومین آیه که می گوید:

(توبه بر خدا برای کسانی است که کارهای بد را از روی نادانی انجام داده اند.)

روشن است که توبه برای کارهای بدی که از روی ناآگاهی انجام شده معنی ندارد; زیرا شخص نادان از دیدگاه عقل و شرع عذرش پذیرفته است و بر او توبه و اصلاحی نیست. پس روشن می شود که مراد از جهالت همان سفاهت است که با حکم و موضوع هم سازگاری دارد. مخاطب قرار دادن کسی که توجه و آگاهی ندارد بی معناست; اما اگر کسی آگاهی به مسائل دارد ولی به پیامدهای کار ناآگاه است او را می توان طرف خطاب قرارداد. یاری دهنده این نکته سخن خداوند است که فرمود: (بر آنچه انجام داده اید پشیمان می شوید.)

مخاطبان قرآن

در دانش اصول مسائلی چند درباره قرآن مطرح شده است:

* حجت بودن ظواهر کتاب.

* تخصیص قرآن به سنّت.

* تحریف قرآن.

* نسخ

و…

ییکی از مباحث نیز این است که آیا خطابهای قرآنی ویژه کسانی است که در زمان نزول وحی حاضر بوده اند یا آنان را که نبوده اند نیز در بر می گیرند؟

در همین باره این پرسش مطرح است که آن سوی خطاب مؤمنان و گروندگان به اسلام هستند یا کافران را هم خطاب در بر می گیرد.

این مسأله در اصول به گونه ای گسترده مورد نقد و بررسی قرار گرفته و گاهی هم پا را از این دانش فراتر گذاشته و رنگ کلامی و عقیدتی به خود گرفته است. استاد شهید در آغاز نظر خود را بیان می کند و سپس آن را با آیات قرآن مستند و مستدلّ می سازد:

(والذی هو المستفاد من مقایسة القوانین الالهیة الموجودة فی الکتاب والسنّة الی القوانین المصوّبة العرفیّة المضبوطة ان جمیع الطبقات مشترکة فی شمول القوانین لهم و ان جمیع القوانین مستویة بالنسبة الی کافة الأنام سواء کانوا غائبین او معدومین او غیر ملتفتین و هذا مما تشترک فیه العقول والآراء العقلاء.)76

آنچه از سنجش دستورهای الهی که درقرآن و روایات آمده با دیگر قانونهای موجود در جامعه های بشری به دست می آید آن است که: تمام رده های جامعه زیر پوشش قانون هستند چه باشندگان و چه نباشندگان ولکن توجه ندارند و چه آنانی که هنوز به دنیا نیامده اند و این مطلبی است که همه خردمندان در آن اتفاق نظر دارند.

سپس پرسش دوم را از دیدگاه آیه های قرآن بررسی عالمانه کرده و از لا به لای آیات گوناگون به جمع بندی نهایی رسیده که کافران هم مانند مؤمنان مکلف بر فروع هستند. در این زمینه آیات را به چند دسته تقسیم می کند:

1 . آیاتی که خطاب آنها ویژه مؤمنان و گروندگان به دین است:

* (یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود…)77

* (یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام…)78

* (یا ایها الذین آمنوا انفقوا مما رزقناکم…)79

* (یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص…)80

* (یا ایها الذین آمنوا لایحل لکم ان ترثوا النساء کرها و…)81

2 . آیاتی که انسان را مورد خطاب قرار داده و یا حکمی عمومی را بیان کرده اند:

* (ووصّینا الأنسان بوالدیه حسنا…)82

* (یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد…)83

* (یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم…)84

و…

آن گاه به جمع این دو دسته از آیات از دیدگاه مفسران می پردازد و آنها را به بوته نقد و بررسی می نهد و در پایان نظرخود را این گونه بیان می کند:

(از دسته نخست چنین بر می آید که کافران مکلف به فروع نیستند. بنابراین اگر دلیل دیگری داشتیم که قرآن برای همگان مایه هدایت است همان گونه که دسته دوم چنین بود با دلیل می داشتیم که خداوند فرمانهای خود را برای همگان بیان می کند که در دسته دوم این نکته نیز روشن شد نتیجه می گیریم که: مقتضای اطلاق این دو دلیل بلکه فراگیر بودن دلیل دوم آن است که: تمام مردم در تمام زمینه های هدایت یکسانند. و خطاب هدایت شامل همه آنان می شود.)85

افزون بر این آیه های دیگری در قرآن وجود دارد که قرآن را عامل هدایت برای عموم مردم معرفی می کند و آن را بسته به چیز دیگر نکرده است: (انزل فیه القرآن هدی للناس.)86

دمیدن روح قرآن در بحثهای خشک اصولی از ویژگیهای شیوه اصولی ایشان است که در این نوشتار مجال بیش از این نیست و به سرخطِ پاره ای از مباحث در این زمینه اشارت می کنیم:

* در مسأله تحریف قرآن و ادله مخالفان و موافقان از قرآن سود جسته است.87

* استدلال بر مسلک اعمّی ازآیات قرآن مجید.88

* تفسیر کلمات معصومان به کمک آیه های روشن قرآن.89

* حجت بودن ظواهر آیات قرآن و حجت نبودن آن از دیدگاه قرآن.90

* در بحث واجب عینی و کفایی از آیه: (ولتکن منکم امة…) برداشتی نو دارد)91

* در بحث براءت به آیه های فراوانی استدلال می کند و به برخی از استدلالها پاسخ می دهد.92

* به آیاتی که اهل احتیاط از آن استفاده کرده اند پاسخ قرآنی می دهد.93

و…

جدایی آموزشهای حوزوی بویژه اصولی از قرآن مجید از جمله کاستیها به شمار می رود و شایسته است استادان وارسته این دانش را در دامن قرآن پرورش دهند تا دانشجویان حوزوی همراه بافراگیری قواعد اصولی زیربنای فکری و استدلالی خود را با قرآن استوار سازند و با این سرمایه به استنباط احکام بپردازند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان