مثل های زیبای قرآن (۱۱)

خداوند رسول گرامی را از نظر دلسوزی; به چوپان گله، و نافهمی و بی شعوری مشرکان را به نافهمی حیوانات تشبیه می کند و آنان را افرادی کور و کر و لال معرفی می نماید .

مردمان کور و کر و لال!

خداوند رسول گرامی را از نظر دلسوزی; به چوپان گله، و نافهمی و بی شعوری مشرکان را به نافهمی حیوانات تشبیه می کند و آنان را افرادی کور و کر و لال معرفی می نماید .

1 . «و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آبائنا اولو کان آباؤهم لا یعقلون شیئا و لا یهتدون » (1) .

«وقتی به آنان (مشرکان) گفته شود از آنچه خدا فرو فرستاده است پیروی کنید، می گویند: از (آیینی که) پدران خود را بر آن یافته ایم، پیروی می کنیم، هر چند پدران آنها نه چیزی می فهمیدند و نه به (حقیقت) راه می بردند» .

3 . «و مثل الذین کفروا کمثل الذی ینعق بما لا یسمع الا دعاء و نداء صم بکم عمی فهم لا یعقلون » (2) .

«داستان دعوت کافران بسان کسی است که بانگ می زند چیزی (گوسفند) را که نمی شنود جز خواندن و فریاد، کافران کر و لال و کورند چیزی نمی فهمند» .

تفسیر لغات

1 . «دعاء» و «نداء» دو واژه عربی است که در معنی صدا زدن و فراخواندن به کار می روند، چیزی که هست هرگاه کسی را از نزدیک بخوانند در آن جا کلمه «دعاء» و هرگاه از نقطه دور صدا بزنند لفظ «نداء» به کار می برند، مثلا گاهی می گویند: «دعوت زیدا» و گاهی می گویند: «نادیت زیدا» .

و در آیه کریمه هر دو واژه وارد شده و مقصود از مجموع آن دو، سر و صدا است .

2 . «ینعق » از ماده «نعق » گرفته شده که به معنی زجر و بازداری حیوان از انجام کار است، مثلا آنجا که حیوان می خواهد بیراهه رود، چوپان داد و فریاد راه می اندازد، در حالی که حیوان از آن، جز سر و صدا چیزی نمی فهمد، و اگر با شنیدن صدای چوپان از راه رفتن باز می ایستد، نه این است که مقصود چوپان را می فهمد، بلکه یک نوع سرگردانی به آن دست می دهد و متحیر می ایستد .

قرآن به این حقیقت با این جلمه آغاز می کند:

«کمثل الذی ینعق بما لا یسمع الا دعاء و نداء» .

بسان کسی که حیوان را بانگ می زند در حالی که حیوان جز سر و صدا چیزی احساس نمی کند .

3 . «صم » جمع «اصم » به معنی کر و «بکم » جمع «ابکم » به معنی لال، «عمی » جمع «اعمی » به معنی کور است .

هدف از توصیف افراد با این صفات، نفی شعور و آگاهی است . می گویند: فلانی کر و لال و کور است، یعنی چیزی درک نمی کند و لذا در آیه مبارکه پس از این سه وصف می گوید: «فهم لا یعقلون »: «چیزی نمی فهمند» .

جهت آن نیز روشن است زیرا عقل و خرد از مجاری حس، مایه می گیرد و هرگاه فردی این سه حس را از دست داد یا از آن ها بهره نگرفت، طبعا دستگاه تفکر او نیز تعطیل می شود و در حقیقت آیه مبارکه به این نکته که در شناخت به آن توجه کامل هست، اشاره می نماید .

در آیه دیگر نیز حس را مجاری آگاهی معرفی می کند چنان که می فرماید:

«و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة لعلکم تشکرون » (3) .

«خدا شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی نمی دانستید برای شما گوشها و چشمها و دلها قرار داد شاید شکرگزار باشید» .

خدا در این آیه، نخست از ناآگاهی انسان سخن می گوید: «اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا» . در جمله بعد از ابزار شناخت به نام سمع و بصر و فؤاد یاد می کند، اشاره به این که آن ناآگاهی از طریق به کارگیری ابزار شناخت از بین می رود و اگر این ابزار از دست انسان گرفته شود و یا آنها را به کار نگیرد، در نادانی مطلق فرو می رود .

تا اینجا با لغات و خصوصیات آیه آگاه شدیم اکنون به تفسیر آیه نخست که پیرامون نکوهش تقلید است، می پردازیم .

نکوهش تقلید ناروا

پرورش انسان در نخستین روزهای زندگی، در پرتو تقلید و پیروی از حرکات پدر و مادر صورت می پذیرد و اگر غریزه تقلید در نهاد کودک نبود، او گامی به سوی تکامل بر نمی داشت . این روح «محاکات » است که هر روز صفحه جدیدی در زندگی کودک به روی او می گشاید، ولی باید توجه نمود که حس تقلید در نخستین فصول انسان زندگی کاملا مفید و سازنده است ولی پس از سپری گردیدن چنین مرحله باید نیروی فکر و اندیشه جای تقلید و محاکات را بگیرد، و از طریق تفکر و تعقل و با آگاهی کامل چیزی را بپذیرد یا رد کند، قرآن در آیات متعددی انسان را به اندیشیدن دعوت کرده و از پیروی های نسنجیده از پدر و مادر و یا محیط، نکوهش نموده است و در آیه ای چنین می فرماید:

«و لا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولا» (4) .

«از چیزی که به آن یقین نداری، پیروی مکن زیرا هر یک از گوشها و چشمها و دل، مسؤول می باشد» .

قرآن در بازداری مشرکان از پرستش سنگ و گل و چوب و فلز، آنان را به کارگیری نیروی خرد دعوت می کند حتی دعوت به تفکر، اساس دعوت تمام پیامبران الهی را تشکیل می دهد . از باب نمونه:

ابراهیم علیه السلام به مشرکان عصر خود که بستگان او بودند، چنین خطاب می کند: «قال هل یسمعونکم اذ تدعون او ینفعونکم او یضرون » (5) .

«آیا آنگاه که شما بت ها را عبادت می کنید و از آنها درخواست حاجت می نمایید، آنها سخنان شما را می شنوند یا سود و زیانی به شما می رسانند؟» .

پاسخ مشرکان در همه عصرها از عصر ابراهیم علیه السلام تا عصر نبی خاتم صلی الله علیه و آله یکی بود، و آن این که درست است آنها نه سخن ما را می شنوند و نه سود و زیانی به ما می رسانند، اما علت گرایش ما پیروی از روش نیاکان است چنان که می فرماید:

«قالوا بل وجدنا آبائنا کذلک یفعلون » (6) .

«گفتند: پدرانمان را دیدیم چنین می کنند (ما نیز چنین می کنیم) .

و لذا مشرکان همین منطق را در برابر دعوت پیامبر اسلام به توحید تکرار کردند و گفتند:

«بل نتبع ما الفینا علیه آبائنا»

«از راه پدران خود پیروی می کنیم » .

در حقیقت جهان شرک در همه دورانها در مقابل رسالت پیامبران یک منطق پوشالی بیش نداشت و هم اکنون نیز بر همین منطق تکیه می کنیم .

این همان تقلید کورکورانه و تعصب های بی جا است که انسان بدون دلیل از دیگران پیروی می کند بدون این که در عواقب آن بیندیشد .

شعرای نغزسرا درباره این نوع تقلید سروده هایی دارند که دو بیت را یادآور می شویم:

ناصرخسرو می گوید:

بیان کن حال و جایش را، اگر دانی مرا ور نه

مپوی اندر ره حکمت، ز تقلید ای پسر عمیا سعدی می گوید:

عبادت به تقلید گمراهی است

خنک رهروی را که آگاهی است

رجوع به متخصص حساب جداگانه دارد

در اینجا از یادآوری نکته ای ناگزیریم و آن این که رجوع به انسان متخصص ارتباطی به تقلید کورکورانه ندارد زیرا در رجوع به متخصص، انسان از دلیل اجمالی که او را بر پیروی از گفتار او دعوت می کند، پیروی می نماید و آن دلیل اجمالی این است که او فرد درس خوانده و آگاه است و پاسی از عمر خود را در این راه به کار گرفته و من یک فرد ناآگاهم و ناآگاه باید مشکلات خود را از طریق رجوع به فرد آگاه برطرف کند .

و به دیگر سخن: زندگی اجتماعی بر اساس تقسیم مسؤولیت ها استوار است و هر انسانی مسؤولیتی بر عهده گرفته که باید دیگران از تجارب و اندوخته علمی او بهره گیرند، از این جهت پزشک به هنگام ساختن خانه به مهندس و معمار مراجعه کرده و آن دو به هنگام بیماری از دانش پزشک، بهره می گیرند .

مساله مراجعه به فقیهان آگاه از احکام اسلام بسان مراجعه به پزشک و مهندس است زیرا آنان پاسی از عمر خود را در فراگیری احکام الهی به کار برده و در این قسمت خبیر و متخصص گشته اند از این جهت مهندس و معمار و طبیب و پزشکیار در احکام شرعی باید به فقیه مراجعه کنند همچنان که فقیه نیز در رفع نیازهای زندگی به آنها مراجعه نماید .

حاصل سخن این که بهره گیری از دانش انسان های خبیر پیروی نسنجیده و بی دلیل نیست، بلکه با دلیل اجمالی همراه است .

تا اینجا تفسیر آیه نخست به پایان رسید .

اینک به تفسیر آیه دوم که موضوع اصلی است، می پردازیم:

موقعیت پیامبر صلی الله علیه و آله در برابر مشرکان

قرآن برای ترسیم اثرپذیری مشرکان در مقابل دعوت پیامبران و مصلحان از تمثیلی بهره می گیرد، و این تمثیل برای خود ارکانی دارد که به تدریج روشن می گردد . قرآن یادآور می شود که:

موقعیت مصلحان و صاحبان رسالت های آسمانی در برابر مشرکان کوردل که درباره سخنان پیامبران نمی اندیشند بسان چوپان دلسوزی است که بر گله داد و فریاد می زند و آنها را از بیراهه رفتن باز می دارد . همان طور که گوسفندان از سروصدای چوپان جز داد و فریاد چیزی درک نمی کنند، همچنین مشرکان دوران رسالت از آیات قرآنی و دعوت پیامبر جز الفاظ، چیزی نمی شنوند بی آنکه در معانی آنها بیندیشند .

در حقیقت این تشبیه بر دو پایه استوار است .

1 . پیامبران صاحب رسالت، بسان سرپرستان دلسوز گله اند .

2 . بهره گیری مشرکان از این دعوت ها بسان بهره گیری گوسفندان از داد و فریاد چوپان است .

وجه شبه در هر دو، این است که هر دو سرپرست به نجات مورد سرپرستی خود علاقه مند است و در عین حال مورد سرپرستی در هر دو مورد از بهره گیری صحیح محروم است و جز یک مشت صدای ممتد چیزی به گوش او فرو نمی رود .

اکنون برگردیم آیه را تطبیق کنیم:

«مثل الذین کفروا کمثل الذی ینعق » .

با توجه به تقریری که از مثل کردیم کلمه ای در آیه مقدر است و آن «مثلک مع الذین کفروا» یعنی موقعیت تو ای رسول خدا در برابر کافران بسان موقعیت چوپان فریادگر است که داد و فریاد می کند ولی گله از داد و فریاد او جز سر و صدا چیزی نمی فهمد .

در این جمله به دو رکن نخست چنین اشاره شده است:

الف: «مثلک » .

ب: «کمثل الذی ینعق » .

و به دو رکن دیگر با جمله های دیگر اشاره شده است یعنی:

«الذین کفروا»

«بما لا یسمع الا دعاء و نداء»

از آنجا که گروه مشرکان از ابزار شناخت بهره نمی گیرند، قرآن آنها را حکما کر و لال و کور می خواند زیرا فرقی با فاقدان این ابزار شناخت ندارند، اگر فاقدان ابزار شناخت راهی به حقیقت ندارند آنان نیز به خاطر عدم بهره گیری از ابزار شناخت در نتیجه با آنها یکسانند .

در پایان یادآور می شویم تفسیری که ما انتخاب کردیم، طبرسی (7) آن را نخستین تفسیر آیه قرار داده، هر چند نظریات دیگری نیز نقل کرده است .

بار دیگر تکرار می کنیم علت تقدیر واژه «مثلک » این است که منهای آن، آیه مفهوم صحیحی پیدا نمی کند و اگر به ظاهر آیه اکتفا ورزیم، نتیجه این خواهد بود:

خدا کافران را به چوپان تشبیه می کند و می گوید: «مثل الذین کفروا کمثل الذی ینعق » در حالی که واقع تشبیه غیر از آن است .

خدا رسول گرامی را از نظر دلسوزی به چوپان گله، و نافهمی و بی شعوری مشرکان را به نافهمی حیوانات تشبیه می کند .

و در حقیقت جمله «مثل الذین کفروا» اشاره به جامعه کافران و مشرکان است که پیامبر در میان آنان بوده است و در حقیقت چنین می گوید: «مثل این جامعه با ویژگی ی دارد که (رسول خدا در میان آنها است)، مثل چوپانی است که بر سر گوسفندان داد و فریاد می کشد ... .

پی نوشت:

1) بقره: 170 .

2) بقره: 171 .

3) نحل: 78 .

4) اسراء: 36 .

5) شعرا: 72 و 73 .

6) شعرا: 74 .

7) مجمع البیان، ج 1، ص 254 . وی به جای کلمه «مثلک » که ما در تقدیر گرفتیم، جمله دیگری را در تقدیر گرفته می گوید: «مثل الذین کفروا فی دعائک ایاهم » .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان