اندیشه سیاسی علوی در نامه های نهج البلاغه(۹)

از نامه های مهمی که از ناحیه امام علی علیه السلام شرف صدور یافته و برای یکی از فرماندهان سپاه ارسال شده، نامه ای است که با همه کوتاهی عبارات، به خوبی می تواند سیاست جنگی آن ابر سیاست مدار نوع بشر را برای ما ترسیم کند.

جنگ تا کجا وبا کدام نیرو؟

از نامه های مهمی که از ناحیه امام علی علیه السلام شرف صدور یافته و برای یکی از فرماندهان سپاه ارسال شده، نامه ای است که با همه کوتاهی عبارات، به خوبی می تواند سیاست جنگی آن ابر سیاست مدار نوع بشر را برای ما ترسیم کند.

قطعا کسی که در آن شرایط حسّاس، مسؤولیت خطیر رهبری امت را -که هم الهی و هم مردمی است- پذیرفته، باید سیاستی جامع و همه جانبه در بُعد دفاعی و اقتصادی و فرهنگی و بین المللی داشته باشد و به مردم و مخصوصا به کارگزاران حکومتی ابلاغ کند، تا هر کس وظیفه خود را بداند و ضمنا خط مشی سیاسی رهبران آینده امت اسلامی نیز ترسیم شود، به علاوه زمینه ای باشد، برای قضاوت تاریخ و وسیله ای باشد برای مطالعه آنهایی که می خواهند با جمع آوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات، سیاست علوی را بشناسند و به فرهیختگان و پژوهشگران معرفی کنند تا بدانند که علی کیست و سیاستش چیست؟ و چرا شیعه، تنها رهبری او را قبول دارد و رهبری دیگران را ناقص و فاقد مشروعیت می شناسد؟.

نامه را باید در دو بُعد مطالعه و بررسی کرد:

یکی اینکه آیا جنگ در هر شرایطی مشروع و لازم و پسندیده است؟ یا اینکه مشروعیت و لزوم و مرغوبیّت و مطلوبیّت آن مشروط است و به هیچ وجه نباید رویکرد مطلق انگاری داشت و چنین فکر کرد که تنها چیزی که می تواند ادامه یا شروع جنگ را محدود کند، نداشتن قدرت است؛ ولی اگر نیرو فراهم، و قدرت و ابزار مهیّا باشد، باید جنگید و نتیجه آن را هرچه باشد، باید پذیرفت؟.

دیگری اینکه خواه مشروعیت جنگ را محدود بدانیم و خواه غیر محدود، با چه نیروهایی باید به جنگ پرداخت یا به آن تداوم بخشید؟ آیا همگان صلاحیت دارند که لباس رزم بپوشند؟ آیا برای جنگ باید بر جنگاوران نستوه و صاحبان عزم راسخ و دلیرمردان کارآزموده، اعتماد کرد یا هرکس و ناکسی در این آزمون استقامت و پیکار، پذیرفتنی و هر بزدل سست عنصری در عرصه نبرد و در میدان ناورد، آوردنی است؟.

سعدی طرفدار گزینه اول است و صد البته که او گذشته از مقام فرهنگی خود، پرورش یافته مهد اسلام و الهام گیرنده از آیات و روایات است. او می گوید:

به کارهای گران مرد کاردیده فرست

که شیر شرزه در آرد به زیر زخم کمند

جوان اگرچه قوی یال و پیل تن باشد

به جنگ دشمنش از بند بگسلد پیوند

نبرد پیش مصاف آزموده معلوم است

چنانکه مسأله شرع پیش دانشمند

و البته منظور او از جوان، آدم بی تجربه و خام و ناپخته است و اگر جوان، تجربه اندوخته و تمرین های لازم را انجام داده باشد، بهتر از پیران رنجور و کارآزموده می تواند کارآمد و مؤثر باشد.

الف - مشروط بودن جنگ مشروع

امام علی علیه السلام در بخش اول نامه -که معلوم است آن را فرماندهی نوشته که مشغول جنگ با اشرار و عصیان گران بوده- می نویسد:

«فإن عادوا الی ظلِّ الطّاعةِ فذاکَ الّذی نُحِبُّ».

«اگر اشرار و افراد سرکش به سایه فرمانبری و تسلیم بازگردند، این، همان است که ما آن را دوست داریم».

جنگ به خاطر رفع فتنه و شرارت است. اگر افرادی که منشأ فتنه و شرارت بوده اند، سر تسلیم فرود آورند، حتما باید جنگ متوقف شود. رهبر امت باید در راه بسط امنیّت و جلوگیری از ناامنی و شرارت بکوشد، تا مردم بتوانند در سایه آرامش، با اطمینان خاطر به کارهای روزمرّه خود بپردازند و مشکلی آنها را تهدید نکند و جان و مال و ناموسشان به خطر نیفتد. اخلال گران یا از راه تذکر و مذاکره به راه می آید، یا از راه جنگ. ممکن است آنها در نیمه راه جنگ تسلیم شوند و ممکن است تا آخرین نفس به جنگ ادامه دهند. در صورت اول، نیازی به جنگ نیست. در صورت دوم بعد از تسلیم دشمن، نیازی به ادامه جنگ نیست و درصورت سوم باید جنگ را تا هر جا که فتنه سرکوب، و آتش فساد خاموش شود، ادامه داد.

آنچه حضرتش در جمله فوق بیان فرموده، دقیقا مفاد آیه ای از قرآن است که می فرماید:

«و إن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلیَ اللّهِ اِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ العَلِیمُ»(1).

«اگر دشمنان تمایلی به صلح نشان دهند، تو نیز تمایل به صلح نشان بده و از درِ صلح درآی و بر خداوند توکل کن که او شنوا و داناست».

اسلام، دین جنگ و شمشیر و خونریزی نیست؛ بلکه دین صلح و صفا و آشتی است. تنها در صورتی دین اسلام اجازه جنگ می دهد که ضرورت اقتضاء کند. در حقیقت، جنگ های اسلامی -حتی جهاد ابتدایی- جنبه تدافعی دارد، نه جنبه تهاجمی. اگر احیانا اقدام به تهاجم کند، از روی ناچاری و برای سرکوب کانون توطئه و فتنه و ریشه کن کردن موانع رشد و پیشرفت اسلام و برانداختن عواملی است که مانع ایمان مردم پاکدل و مستعد می شوند.

حال این سؤال مطرح می شود که ممکن است توطئه گران بخواهند با اعلام صلح و تسلیم، نقشه شوم تازه ای پیاده کنند. در این صورت چه باید کرد؟ آیه ای که به دنبال آیه فوق آمده، به این سؤال پاسخ داده است. آیه چنین است:

«و إن یُریدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبکَ اللّهُ هُو الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ و بِالمؤمِنینَ»(2).

«اگر بخواهند با خدعه و نیرنگ تو را فریب دهند (خطری متوجه تو نیست)، زیرا خداوند تو را بس است. اوست که تو را به نصرت خود و با نیروی اهل ایمان، تأیید کرده است».

در این صورت خدا پشتیبان است و از مجرای غیب، پیامبرش را از توطئه آگاه می سازد و با امدادهای غیبی، توطئه دشمن را خنثی می کند. چنانکه در موارد حسّاس، این امدادهای غیبی، پیامبر را آگاهی می بخشید و از این که غافلگیر شود، محافظت می کرد. به علاوه، نیروی اهل ایمان نیز نیرویی کارآمد و هشیار و گوش به زنگ است و قطعا چنین نیرویی به دشمن مکّار فرصت نمی دهد که با خدعه و نیرنگ، بر مسلمانان، شبیخون بزند و نیّات شوم خود را عملی سازد.

در حقیقت، آیه فوق به مؤمنانی که همواره یار و مددکار و پشتیبان پیامبر خدا بوده اند، اعلام آماده باش می دهد، تا بدانند که نباید از حال دشمن، غافل بمانند و فرصت سوزی نکنند و دشمن شادکن نباشند و با اطلاعات مردمی خود، تجزیه و تحلیل اطلاعات، وضعیت روحی دشمن شکست خورده را کاملاً روشن کنند؛ تا اگر اقدامی لازم است، خود را آمادگی بخشند و اگر اقدامی لازم نیست، با حفظ هوشیاری و آمادگی، آسوده خاطر باشند و در عین حال، مواظب باشند که امنیّت از مردم سلب نشود.

در یک آیه قبل از آیه صلح می فرماید:

«وَ أعِدُّوا لَهُم مَا أسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الخَیْلِ تُرْهِبونَ بِه عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ و آخَرینَ مِنْ دونِهم لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَی ءٍ فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ و أَنْتُم لا تُظْلَمون»(3).

«هر نیرویی که در توان دارید و هرگونه اسب های ورزیده را برای مقابله با دشمن فراهم کنید، تا دشمنان خدا و دشمنان خودتان و گروهی را که شما آنها را نمی شناسید و خدا آنها را می شناسد، بترسانید و هرچه در راه خدا انفاق کنید(و از این رهگذر، اسلام را تقویت کنید) به طور کامل به شما بازگردانده می شود و گرفتار ستم نمی شوید».

آمادگی جنگی، زیباترین حماسه است. درست است که آمادگی جنگی هزینه بردار است؛ ولی این هزینه و این سرمایه گذاری، موجب عزّت و شوکت امّت و بیم و هراس دشمن می شود و جلوی بروز هرگونه فتنه ای را می گیرد و اگر فتنه ای بروز کند، در نطفه خفه اش می کند. بنابراین، چنین هزینه ای -که پیش خدا ضایع نمی شود- نه تنها ضرر نیست، بلکه منفعتی بزرگ است که آثار نیک آن، در همه جا ظاهر و آشکار می شود. همیشه پیش گیری بر درمان مقدم است. چرا کاری نکنیم که جلوی بیماری هایمان گرفته شود و چرا کاری کنیم که ناچار شویم رو به درمان آوریم، آنهم درمانی که ممکن است بی فایده باشد؟ در مبارزه نیز پیش گیری بر درمان مقدم است. نباید دست روی دست گذاشت و در خواب غفلت بود، تا دشمن مکّار، چنگیزوار هجوم آورد و جان و مال و ناموس مسلمانان را به خطر اندازد. اگر در جنگ تحمیلی، ما آمادگی داشتیم، شاید حمله ای صورت نمی گرفت و یا به سرعت، دفع می شد؛ ولی افسوس که به خاطر شرایط خاص پیروزی انقلاب، آمادگی لازم نبود و دشمن بعثی گستاخانه یورش آورد و پیشروی کرد؛ ولی البته ناکام ماند؛ چراکه در ضمن جنگ نیروها آمادگی یافتند و ارتش و سپاه به میدان آمدند و بسیج مردمی به کمک شتافت و سرانجام بعد از هشت سال، طعم شیرین آمادگی را چشیدیم و دشمن را ناکام کردیم و حتی یک وجب از خاک میهن عزیز اسلامی را به دشمن ندادیم. اکنون بهتر می فهمیم که آمادگی نظامی چه فواید و برکاتی دارد.

آمادگی رزمی مفهومی گسترده دارد. برای آمادگی رزمی، هم نیروی ورزیده انسانی لازم است و هم استفاده از تکنیک پیش رفته جنگی. در صدر اسلام، آمادگی جنگی به نیروی انسانی و اسب و شمشیر و نیزه و کمان و سپر و کلاه خود بود؛ ولی امروز جنگها الکترونیکی است. ابزار امروزی، خشکی و دریا و هوا را فراگرفته و اگر کشوری از موشک های دوربرد و کشتی ها و هواپیماهای جنگی و دیگر ابزارهای دقیق و پیش رفته محروم باشد، در عرصه سیاست جهانی، خوار و ضعیف و زبون و در فرهنگ و اقتصاد و دفاع، وابسته خواهد بود.

امروز، کشورهایی از انرژی اتمی به جای استفاده صلح آمیز، استفاده تخریبی و جنگی کرده اند و هر لحظه دنیا را به یک جنگ تمام عیار اتمی تهدید می کنند. جالب اینکه به کشورهای دیگر، حتی اجازه استفاده صلح آمیز از انرژی اتمی را هم نمی دهند. چنانکه اکنون مدتی است کشور ما را -که شعاری جز استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای ندارد- در بن بست مذاکرات طولانی و کم نتیجه گرفتار کرده اند. آنها نه تنها نمی خواهند که ما مجهّز به سلاح هسته ای باشیم، بلکه اصولاً نمی خواهند که ما با استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای گام به پیش برداریم و از لحاظ صنعت و تکنیک، مملکت خود را به اوج اقتدار و عظمت برسانیم. انرژی هسته ای -حتی با استفاده صلح آمیز- یکی از چیزهایی است که ما را قوی و نیرومند می سازد و دشمن غدّار را دچار رعب و وحشت می کند. به همین جهت است که کوتاه آمدن از برنامه انرژی هسته ای؛ یعنی تخلّف از آیه شریفه «و أعدوا لهم ما أستطعتم...».

روزی روزگاری، قوت و شوکت، اسب و شمشیر و مردان جنگی بود؛ امروز ابزارهای قوت و شوکت، به اوج عظمت و دقت رسیده و چنان است که برای انسان قرون گذشته، قابل تصور هم نبوده؛ ولی حتما آرزویش را داشته و قطعا آرزوها، حرکت آفرین و زمینه ساز موفقیّت ها و پیروزی ها و گره گشای مشکلات است و خدا می داند که در آینده های نزدیک یا دور، بشر به چه مراحلی می رسد و مغزها به چه اختراعات و اکتشافاتی موفق می شوند. آنچه مهم است، این است که مسلمانان نباید از قافله علم و تکنیک عقب بمانند و باید همان مقام رهبری گذشته را بار دیگر به کف آورند و سیادت و آقایی خود را -که موجب سعادت مردم و دنیاست- به منصّه بروز و ظهور برسانند و البته باید در ایمان و اخلاق هم بر قله رهبری باشند.

ب - با کدام نیرو؟

«و إن توافتِ الأمورُ بِالقومِ إلی الشِّقاقِ و العِصْیانِ فَانْهَدْ بِمَنْ أطاعکَ إلی مَنْ عَصاکَ و اَسْتَغْنِ بِمَنِ انْقادَ مَعَکَ عَمَّنْ تَقاعَسَ عنکَ».

«و اگر شرایط و اوضاع و احوال، گروه مخالف را مهیّای عصیان و سرکشی نموده است، به کمک آنهایی که سر بر فرمان تو دارند، با آنهایی که به نافرمانی روی آورده اند نبرد کن و خویشتن را به یاران منقاد و همراهان گوش به فرمان، از آنهایی که سستی می ورزند، بی نیاز گردان».

حال که دشمن سرکش تسلیم نمی شود، باید جنگید؛ ولی برای اینکه جنگ، ضایعات و تلفات کمتری داشته باشد و بر گستره زمین و زمان بال نگشاید و هرچه زودتر خاتمه یابد، باید از نیروهایی استفاده کرد که چون شیر ژیان آماده نبرد و با عزم راسخ گوش به فرمان و سرسپرده اند و از آنهایی هستند که اگر فرمانده از آنها بخواهد که در کام آتش بروند و یا تن به امواج کوه پیکر دریا بسپارند یا قدم بر زمین مین گذاری شده بگذارند و برای گشودن راه برای دیگر رزمندگان بر اثر انفجار مین، قطعه قطعه شوند، لحظه ای درنگ نمی کنند.

تنها چنین نیروهایی هستند که در روز نبرد، قابل اعتماد و اعتنایند. با ورود اینها به ناوردگاه، می توان جنگ را با نخستین یورش خاتمه داد و از گسترش شعاع آن به سایر مناطق جلوگیری و اضطراب و نگرانی را از جامعه دور کرد. بی جهت نیست که قرآن مجید می گوید:

«وَ العادِیاتِ ضَبْحَا * فَالْمُورِیاتِ قَدْحا * فَالْمُغِیراتِ صُبْحا * فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعا * فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعا»(4).

«سوگند به اسب های تیزتک و رزمندگان که نفس زنان بر لشگرگاه و پناهگاه های دشمن یورش می برند. همان اسب هایی که در تکاپوی قهرمانانه رزمندگان، از برخورد نعل های پولادینشان با سنگها تولید جرقه می کنند. هجوم آوران بامدادی که خواب نوشین را از چشم دشمنان گرفته اند و غافلگیرشان کرده و به غارت ساز و برگ جنگی و قلع و قمع منابع حیاتی آن ها پرداخته اند. در آن هنگامه ای که گرد و غبار تکاپویشان به هوا برخاسته و در میان جمعیّت دشمن حضور یافته و شیرازه انسجام و مقاومتشان را گسیخته اند».

آری در میدان نبرد و در تکاپوی جدال های رزمی، اسبها و مرکب هایی باید تیزتک و مردها و یکه سوارانی باید نیکو جست و خیز، که هرکس به صحنه نبردشان بنگرد، به حیرت افتد و فریاد برآورد که: اوه! از بس که گرد و خاک از زمین برخاسته و به هوا رفته، زمین، شش طبقه و آسمان هشت طبقه شده است. همان طوری که فردوسی در وصف یکی از جنگ های باستانی چنین گفت:«زمین شد شش و آسمان گشت هشت»

با چنین نیروهایی می توان از دست و پاگیر شدن جنگ و گسترش آن به مناطق دیگر جلوگیری کرد و دشمن را هرچه زودتر به تسلیم و اطاعت واداشت یا تار و مار کرد؛ ولی با وجود نیروهای سست و کم تحرک در عرصه جنگ، یا باید در انتظار شکست بود، یا باید طولانی شدن و فراگیرشدن جنگ و خستگی و نداشتن روحیه را برای رزمندگان پذیرا شد. البته طولانی شدن و گسترش جنگ ممکن است معلول علت و یا علل دیگر باشد. اگر دشمن هم قوی و نیرومند باشد و با عزم راسخ و اراده پولادین، به جنگ ادامه دهد، زمینه برای طولانی شدن جنگ فراهم است.

طولانی شدن جنگ های هفتصد ساله ایران باستان و روم، یا معلول سستی و سرخوردگی نیروهای طرفین بود، یا معلول سرسختی طرفین و تعصّبات قومی و نژادی بود و هرچه بود جز خسارت و ویرانی و بدبختی و خون ریزی و مصائب جان سوز و دل خراش و جگرگداز، نتیجه ای در بر نداشت و به خاطر همین مصائب خانمان برانداز است که اسلام، طرفدار بی قید و شرط و بی حدّ و مرز جنگ نیست و اصل را بر صلح و تفاهم و تسالم نهاده و جز در موارد ضرورت، شعار جنگ سر نمی دهد و مسلمانان را به کشتن و کشته شدن، تشویق نمی کند و اگر تشویق کند؛ اولاً آنها را به وعده نصرت، دل گرم و امیدوار و خوش بین می سازد و ثانیا به آنها مژده «إحدَی الحُسْنَیَیْنِ»(5) می دهد و آنها را مطمئن می سازد که هم کشته شدن، حُسْن است و هم کشتن، و رزمندگان مسلمان و مجاهدان راه خدا و قرآن، به هرکدام که دست یابند، مأجور و مثابند و نه تنها ضرر و زیانی دامن گیرشان نشده؛ بلکه بزرگترین فایده، نصیب شان گشته است.

چه فایده ای از این بالاتر که قرآن، شهیدان راه حق را زندگان واقعی شمرده و از حال آنها خبر داده است که در نزد پروردگارشان از رزق و روزی او برخوردارند(6). بی جهت نبود که یاران اسلام، مرگ سرخ در میدان جهاد را بر مرگ زرد در بستر مرگ ترجیح می دادند و همواره خود را برای استقبال شکوهمندانه آن آماده می ساختند.

در سرزمین کربلا و در گرماگرم کارزار قهرمانانه عاشورا، برخی از یاران سیّدالشّهدا، با شعار «الموتُ أحْلی مِنْ العَسَلِ»(7) اعلام می داشتند که مرگ سرخ در کام جانِ پرتلاطم شان از عسل هم شیرین تر و گواراتر است. دلیل آن روشن بود. آنها در آینه مرگ سرخ، همه حقایق را شهود کرده و به چنان یقینی رسیده بودند که علی وار شعار «لو کُشِفَ الغِطاءُ ما أزددتُ یقینا»(8) سر می دادند.

گروه های سه گانه در صحنه نبرد

در صحنه نبرد، مردم را باید به سه گروه تقسیم کرد:

گروه اول همان هایند که وصف شان گذشت. وجود و حضور اینها در ارتش اسلام واجب و لازم و ضروری است.

گروه دوم، آنهایند که وجود و عدم وجود آنها یکسان و حضور و غیبت آنها بی تفاوت است. نه ارتش اسلام از حضورشان نفعی می برد و نه از غیبت شان ضرری متحمّل می شود. به اینها کاری نیست. حداقل فایده وجود و حضور آنها این است که سیاهی لشگرند و چه بسا سیاهی لشگر هم مطلوب باشد. به همین جهت، گاهی خداوند با تصرّف در قوّه باصره، نیروهای کفر را در چشم نیروهای اسلام، کم و ناچیز نشان می داد(9) تا بر جرأت و جسارت رزمندگان اسلام بیفزاید و اسباب شکست و رعب دشمن را فراهم آورد. به خوبی واضح است که تضعیف روحیه غیر خودی ها و تقویت روحیه خودی ها از تاکتیک های مهم و مؤثر و پرفایده میادین جنگ است.

گروه سوم، آنهایند که عدم شان به از وجود، و غیبت شان به از حضور است. اینها باید از صحنه نبرد و -حتّی- از سیاهی لشکر اسلام حذف شوند؛ چراکه حضور آنها مایه تضعیف روحیه ها و فراهم شدن زمینه حیرت و دودلی و تردید و سرخوردگی و یأس و نومیدی و ناکامی است. یک مرد جنگی، به از صدهزار نامرد جنگ ستیز و هزاران آدم زبون جنگ گریز است. بی جهت نیست که مولا در پایان نامه ای که بیان گر سیاست رزمی و دفاعی آن بزرگوار است، به آن فرمانده سپاه خود در بیان رمز بی اعتنایی و عدم اعتماد به افراد سست عنصرِ ترسو می فرماید:

«فإنّ المُتَکارِهَ مغیبُهُ خیرٌ مِنْ مَشْهَدِهِ و قُعُودُهُ أغْنی مِنْ نُهوضِهِ».

«کسی که از جنگ کراهت دارد، نبودش بهتر از حضور، و عقب نشینی اش، بهتر از قیام اوست».

اسلام برای میدان جنگ، مردانی می جوید پرصلابت، بلند همّت، جنگاور، پر هیبت و دارای ایمان قوی و استقامت. اینگونه مردان، همواره مورد توجه رهبران اسلام بوده و در هر فرصتی آنها را مورد ستایش قرار داده اند؛ تا هم حق آنها ادا شده باشد و هم درس عبرتی باشد برای آیندگان و هم یاد و نام شان بر صفحات تاریخ ثبت و ضبط شود. به همین جهت است که امیرالمؤمنین علیه السلام درباره انصار که در روزهای ضعف اسلام با تمام نیرو به یاری اسلام برخاستند، فرمود:

«هُمْ -واللّه- رَبَّوا الإسلامَ کَما یُرَبّیَ الفِلْوُ، مَعَ غَناءِهِم، بِأیدیهِمُ السِّباطُ و ألسِنَتِهِمُ السِّلاطُ»(10).

«به خدا سوگند، آنها اسلام را در دامن خود، همچون فرزندان شان پرورش دادند. آنها با اینکه نیاز مادّی به اسلام نداشتند، با دست های باز و سخاوت مندانه و با زبانهای گویا و کوبنده هرچه در توان داشتند در راه پیروزی اسلام به کار بستند و لحظه ای در این راه کوتاهی نکردند و از عزم و همّت والای خود نکاستند».

آنها انصار پیامبر بودند. علی علیه السلام نیز چنین انصاری می طلبید. اگر امام حسن مجتبی علیه السلام چنین یارانی داشت، تن به صلح تحمیلی نمی داد و اگر امام حسین علیه السلام بیش از آنهایی که مخلصانه و قهرمانانه در رکابش می جنگیدند، ناصر و یاور داشت، با چنان وضع فجیعی به شهادت نمی رسید و اهل و عیالش اسیر نمی شدند، و آن همه فجایع جانگداز به بار نمی آمد و اگر سایر امامان در تنگنای محدودیّت و معدودیّت یاران مخلص و ایثارگر قرار نمی گرفتند، آن همه تحت فشار مظالم اموی و عباسی گرفتار نمی شدند.

جهادِ جهادگرانی که این چنین بر قله همّت و استقامت پای نهاده اند، در درجه ای بس والا قرار دارد و اگر خدای ناکرده روزی روزگاری جهاد را با همه مراتب آن -یعنی جهاد با دست و زبان و دل- از آنها بگیرند، همه چیز را از آنها گرفته اند. حضرتش فرمود:

«أوَّلَ ما تُغْلَبونَ عَلَیْهِ مِنَ الجِهادِ الجِهادُ بِأیْدیکُمْ، ثمّ بِألسِنَتِکُمْ ثمّ بِقُلوبِکُمْ، فَمَنْ لَمْ یَعْرِفْ بَقَلْبِهِ معروفا و لم یُنْکِرْ مُنْکَرا قُلِبَ فَجُعِلَ أعْلاهُ أسْفَلَهُ وَ أسْفَلَهُ أعْلاهُ»(11).

«نخستین جهادی که از شما می گیرند، جهاد با دست، سپس با زبان، سپس به دلهایتان است. هرکس از جهاد با دل محروم شود و معروف را معروف و منکر را منکر نشناسد، بالا و پایین می شود (و از تشخیص نیک و بد عاجز می ماند)».

بدون شک، اصل و منشأ جهاد با زبان و دست، جهاد با دل است. اگر کسی در فضای دل، ضد منکر و موافق معروف نباشد، چگونه حاضر است با مشکلات جهاد با دست و زبان، دست و پنجه نرم کند و به خاطر ایده های اعتقادی و عملی، با مردمی که در عقیده، فاسد و منحرفند یا در اخلاق و عمل، اسیر منکرات و وابسته به وسوسه های شیطانی و هواها و شهوات نفسانی اند، به مبارزه و مجادله برخیزد و احیانا آماج توهین ها و افتراها یا حملات و ضربات کوبنده و شکننده و کشنده آنها واقع شود.

اگر جهاد با شمشیر و سلاح در توان ما نباشد یا اگر در توان ماست، ضرورتی نداشته باشد، چرا نباید با قلم و زبان جهاد کنیم و با تذکر و موعظه و اندرز و انذار و تبشیر معضلات اخلاقی و عملی را برطرف نکنیم و چنان جوّی نسازیم که در انظار پیر و جوان، معروف، معروف و منکر، منکر باشد و گرایش به نیکی و گریز از بدی به صورت عادتی پسندیده و رفتاری متعارف درآید و منکراتی ها در میان مردم، منفور و مطرود گردند و آنهایی که از منکرات گریزانند و در اندیشه و زبان و عمل، پاکی و صلاح را دنبال می کنند، عزیز و آبرومند و سربلند باشند؟

چرا نباید رفتار مردم در برابر منکراتی ها به گونه ای باشد که آنها را از خر شیطان پایین آورد؟ چرا اگر پسر و دختری با رفتار مستانه خود، عفت و پاکدامنی جامعه را جریحه دار می کنند و فساد و بی بند و باری را رواج می دهند و جامه عفاف و تقوا را می درند، نباید حداقل با اخم و نفرت مردم روبه رو شوند، تا شاید به خود آیند و شرم و حیا را پیشه و شیوه زندگی خود قرار دهند و مجری بی مزد و منّت شیطان های کوچک و بزرگ و مستکبران چپاول گر نشوند؟

اگر جمعی آنگونه رفتار می کنند، ماهم جادّه صاف کن آنهاییم و باید اعتراف کنیم که: «از ماست که بر ماست!».


1. انفال، 61.

2. انفال، 62.

3. انفال، 60.

4. عادیات، 1 تا 5.

5. «قُل هَلْ تَرَبَّصونَ بِنا إلاّ إحدی الحُسْنَیَیْن....»: بگو آیا جز یکی از دو نیکی(یا شهادت یا پیروزی) برای ما انتظاری می کشید؟(توبه، 52).

6. «ولا تحسبنّ الذین قُتِلوا فی سبیلِ اللّه أمواتا بل أحیاءٌ عند ربِّهِم یُرْزَقونَ...»(آل عمران، 169).

7. درباره امیرالمؤمنین علیه السلام گفته اند: مرگ برای او از اینکه تشنه ای آب گوارا بنوشد، گواراتر است.(سفینة البحار، ج2، ص553: موت).

8. غررالحکم، ج9، ص756.

9. «و إذ یُریکُموهُمْ إذِ التَقَیْتُمْ فی أعْیُنِکُمْ قلیلاً و یقلِّلُکُمْ فِی أعْیُنِهِمْ لِیَقْضِی اللّهُ أمْرا کانَ مَفْعولاً....»: به یاد آور هنگامی که با دشمن روبرو شدید. در آن هنگام خداوند آنها را در چشم شما اندک نشان داد و شما را نیز اندک جلوه داد، تا آن چه شدنی است، تحقق یابد. (انفال، 44).

10. نهج البلاغه، ح466.

11. نهج البلاغه، حکمت375.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر