ماهان شبکه ایرانیان

معرفی کتاب: نظریة المعرفة

معرفت شناسی دانشی است که در متون فلسفی غرب با سه اصطلاح Gnostology،Epistemology و Theory of knowledge به کار رفته است و در سه دهه اخیر تعبیر «نظریه شناخت» استعمال می شود

نظریة المعرفة
آیة الله الشیخ جعفر السبحانی
المرکز العالمی للدراسات الاسلامیّة، قم
3000 نسخه، 1411 ه. ق.

معرفت شناسی دانشی است که در متون فلسفی غرب با سه اصطلاح Gnostology،Epistemology و Theory of knowledge به کار رفته است و در سه دهه اخیر تعبیر «نظریه شناخت» استعمال می شود. نظریه معرفت یا شناخت، دانشی است که از حقیقت معرفت انسان، ارزش، ادوات، مراحل، حدود و موانع معرفت او سخن می گوید. فلاسفه اسلامی گرچه به طور مستقل از این زوایای معرفت سخن نگفته اند، ولی در فصول مختلف علم، منطق، فلسفه و عرفان بدان پرداخته اند. علامه طباطبایی به عنوان اولین متفکر اسلامی با تألیف کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، معرفت شناسی را بر هستی شناسی مقدم ساخت و مباحث معرفت شناسی را به طور مستقل مورد کنکاش قرار داد. شاگردان وی نیز این طریقت را طی کرده و آثار مستقلی در این عرصه نگاشته اند. شبهات جدید کلامی که عمدتا زاییده مباحث معرفت شناختی است، مراکز علمی و پژوهشی حوزه های علمیه را به چالش انداخت و اساتید حوزه را واداشت تا با این رویکرد به مسایل معرفت شناختی بپردازند. فلاسفه اسلامی نوصدرایی، با دو رویکرد به تألیف آثار معرفت شناختی پرداخته اند. برخی مانند استاد شهید مطهری، امکان معرفت را آغازین مباحثِ معرفت شناسی دانسته اند و در فرایند این دانش از دکارت الگو گرفته اند. گروهی دیگر مانند استاد جوادی آملی و استاد سبحانی همانند معرفت شناسان جدید، از تعریف معرفت شروع کرده اند. البته عالمان گذشته یونان باستان و فلاسفه اسلامی نیز این طریقت را دنبال می کردند.

کتاب نظریة المعرفة به عنوان درآمدی بر علم و فلسفه و الهیات، پاسخی نو به پرسش های جدید معرفت شناختی است که توسط استاد آیت الله سبحانی تدریس و توسط شیخ حسن محمد مکی العاملی به زبان عربی تدوین شده است و از سال 1370 تاکنون به عنوان کتاب درسی رشته تخصصی کلام اسلامی در مؤسسه امام صادق علیه السلام تدریس می گردد. کتاب نظریة المعرفة در یک مقدمه، دوازده فصل و یک خاتمه تدوین شده است. مقدمه آن به اهمیت «نظریه شناخت» و ارتباط و حاجتمندی معارف بشری پرداخته اند و آن را سنگ بنای اساسی همه معارف معرفی می کند.

مؤلف در فصل اول به ذکر تعاریف متکلمان و فیلسوفان در باب علم و شناخت پرداخته و تعاریف معتزله، ابوبکر باقلانی، شیخ اشعری، ابن فورک اشعری و تعریف مشهور فلاسفه را نقل و سپس نقد می نماید و جامع و مانع نبودن آنها را گوشزد می کند و در پایان، علم را چنین تعریف می کند:

ان العلم عبارة عن حضورالمعلوم لدی العالم، اما حضورا بالمباشرة او بغیرها.

شمول تمام اقسام علم حضوری و حصولی در این تعریف از امتیازات آن به شمار می رود.

فصل دوم کتابِ نظریة المعرفة، به بررسی اقسام معرفت، از جمله انقسام علم به تصور و تصدیق، ضروری و اکتسابی، علم الهی و علم بشری و علم حیوانی، تقسیم ضروری به اولیات، مشاهدات، تجربیات، متواترات، حدسیات و فطریات و اقسام تصور کسبی به حد تام، حد ناقص، رسم تام و رسم ناقص و اقسام تصدیق کسبی به قیاس، استقراء و تمثیل، انقسام علم به فعلی و انفعالی، حصولی و حضوری، کلی و جزئی، تفصیلی و اجمالی، علمی و عملی، حقیقی و اعتباری اختصاص دارد.

فصل سوم کتاب نیز به بررسی یکی از مهمترین مسایل معرفت شناختی، یعنی ارزش شناخت پرداخته است. مؤلف محترم در این باره می گویند:

«انسان با اشرافی که نسبت به عالم دارد، اشیاء را مشاهده می کند و علم یقینی نسبت به موجودات عالم پیدا می کند و به وجود حقایقی ورای صور ذهنی اعتراف می نماید. در عین حال، خطای پاره ای از صور ذهنی را می پذیرد. بر این اساس، معیار معرفت را جویا می شود تا معرفت صحیح از سقیم را تشخیص دهد.»

در برابر این رویکرد، منهج انکار و منهج شک ظهور می کند. منکران نیز به سه طایفه منشعب می شوند. گروهی که مطلق واقعیات را انکار می کنند و دسته ای که در ضمن انکار واقعیات، به چند حقیقت اعتراف می کنند و عده ای که به صراحت از واقعیت انسان و علم او سخن می گویند. شکاکان نیز به شبهاتی چون خطای حواس، خطای ادراکات عقلی و مانند اینها پرداخته اند و مؤلف کتاب، تمام شبهات شکاکان و منکران را به نقد کشیده و منهج یقین را به تفصیل دنبال می کند. منهج یقین از دو اصل دفاع می کند: اصل اول اینکه وراء ذهن و ذهنیات، واقعیات خارجی وجود دارد و دوم اینکه انسان با توجه به ادوات و ابزار معرفت بر درک صحیح آن واقعیات البته به قدر طاقت بشری تواناست.

مؤلف محترم در این قسمت از کتاب به نظریات گوناگون در باب معرفت یقینی پرداخته و رویکرد سقراط، افلاطون، ارسطو، اپیکور، فلاسفه اسلامی، فلاسفه غربی از جمله عقل گرایان، حس گرایان، نسبی گرایان، دیالکتسین ها و روان کاوان پرداخته و آنها را مورد نقد و بررسی قرار می دهد.

در پایان فصل ارزش شناخت، به عوامل اساسی تمایل فلسفه غرب به شک، از جمله کاستن ارزش حس، تأثیر ظروف زمان و مکان و دستگاه فکر، تفسیر مادی از معرفت و تأثیر اوضاع اقتصادی و عناصر لاشعوری در ادراکات شعوری اشاره می کند.

فصل چهارم کتاب به ادوات معرفت و ارزش معرفت شناختی آنها اختصاص دارد. ابزار حس، عقل، تمثیل، استقراء، تجربه، الهام، اشراق و کارکرد آنها مورد بحث قرار گرفته است. علاوه بر این به نقدهای پاره ای از مخالفان حس و عقل و اشراق و غیره پاسخ داده شده است.

در این فصل استنتاج، ادراک مفاهیم کلی، تصنیف موجودات، تجزیه و تحلیل، ترکیب، تلفیق، درک مفاهیم ابداعی و نیز تفاوت استقراء، تجربه، ارزش علمی تجربه و توجه عالمان اسلامی از جمله جابربن حیان، محمدبن زکریای رازی، ابن سینا، ابن هیثم و خواجه طوسی مورد توجه قرار گرفته و در پایان فصل، ضمن بیان الهام و اشراق به شرایط لازم جهت فرایند اشراق پرداخته است.

مراحل معرفت پنجمین فصل کتاب نظریة المعرفة است که به تبیین نظریه فلسفه علمی و اصحاب فلسفه مادی دیالکتیکی و فلاسفه اسلامی پرداخته است.

ملاک حقیقت و معیار تمییز حقایق از اوهام، دو فصل دیگر کتاب مذکور است که به تئوری های «صدق» از دیدگاه فلاسفه اسلامی و غربی و نیز به بررسی نظریه «بداهت»، «تجربه» و «غلبه» پرداخته و در این راستا، نظریه مطابقت را ترجیح داده و نظریه پراگماتیسم و انسجام گرایی جامعه شناختی و نسبی گرایی و نیز نظریه تجربه گرایی و نظریه مارکسیستها را مورد نقد قرار داده است.

حدود و گستره معرفت، از ارزشمندترین مباحث معرفت شناسی است که استاد در فصل هشتم بدان پرداخته و به نقدهای مخالفان معرفت در عرصه توانایی عقل بشری نسبت به حقیقت وجود، واجب الوجود، حقایق اشیاء، براهین اثبات خدا و... پاسخ می دهد.

فصل نهم و دهم نیز به تجرد معرفت و رابطه معرفت با مقولات عشر اختصاص دارد و تمایل تجرد معرفت از جمله استحاله انطباع کبیر در صغیر، امتناع انطباع متصل در منفصل، انقسام ناپذیری روابط تصدیقی و وجدانیات، ثبات فکر و ادراکات کلی و...، را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد و مشکلات وجود ذهنی و اتحاد صور ذهنی با حقایق خارجی در ماهیت را حل می نماید.

شرایط و موانع معرفت، فصل یازدهم کتاب نظریة المعرفة است که به انتباه، سلامت ذهن و سلامت حواس به عنوان شرایط معرفت و به بررسی موانع داخلی و خارجی معرفت پرداخته است.

آخرین فصل کتاب به مسأله مهمی در فلسفه اخلاق یعنی رابطه «هست» و «باید» و حکمت نظری با حکمت عملی پرداخته است و با طرح سه نظریه افراطی، تفریطی و اعتدالی، از نظریه اخیر دفاع می کند و تأثیر حکمت نظری در حکمت عملی را به نحو مقتضی می پذیرد.

مؤلف در خاتمه کتاب به مسأله ثبات و تطور معرفت پرداخته و به اجمال آن را از نظر می گذراند.

علی رغم اینکه کتاب نظریة المعرفة از امتیازهای فراوان جامعیت و ارزش علمی خوبی برخوردار است و با نثر روان و زیبایی تدوین شده، دارای کاستی هایی است که باید در ویرایش های بعدی جبران گردد.

1 غربیان نیز در تعریف علم، تحقیقات ارزشمندی ارائه نموده اند. از جمله تعریف علم به «باور صادق موجه» که بعدها توسط گتیه مورد نقد قرار گرفت و قیودی بر آن افزوده شد. توصیف و تحلیل این گونه تعاریف به روزآمد بودن کتاب می افزاید.

2 برخی از تقسیمات علم در فصل دوم از حصر عقلی برخوردار نیستند. برای نمونه تقسیم علم به تصور و تصدیق، از تقسیمات علم حصولی به شمار می آیند و باید به عنوان اقسام مطلق علم معرفی گردند.

3 گونه های شک و یقین از مباحث مهم معرفت شناختی است که کتاب مذکور فاقد آن است. یقین منطقی، یقین روان شناختی، یقین ذاتی، یقین موضوعی و نیز شک منطقی، وهمی، استدلالی، مزاجی، مطلق، نسبی، منطقه ای، دستوری و هوسی از مهمترین اقسام شک و یقین اند و نیز ادوار و مراحل شکاکیت از جمله شکاکیت باستان (شکاکیت منطقه ای هراکلتیوس، سوفیسم، آکادمی) و شکاکیت نوین (مونتنی، دکارتی، هیومی و معاصر) باید به تفصیل مورد توجه قرار گیرد.

4 - مشکل استقراء و تجربه بسیار عمیقتر و گسترده تر از آن است که در کتاب نظریة المعرفة بدان پرداخته شده است. اشکالات و جوابهای هیوم، بیکن، جان استوارت میل، رایشنباخ، راسل، پوپر، گودمن و شهید صدر باید مورد توجه قرار گیرد.

5 تئوری های صدق و تئوری های توجیه نیز به طور جامع در این کتاب مورد بحث قرار نگرفته است. اشکالات فراوانی نسبت به تئوری مطابقت مطرح شده که باید پاسخ داده شود. علاوه بر اینکه تئوری انسجام گرایی از قرائت ها و تقریرهای گوناگونی از سوی برادلی، رِشِر، کواین، کوهن و نیز تفسیرهای مختلف از نظر پراگماتیسم از سوی ویلیام جیمز و جان دیوئی مطرح شده است که باید به توصیف و تحلیل آنها پرداخت. نظریه کاهشگرا وحشو اظهاری نیز در این کتاب اصلاً مورد توجه قرار نگرفته است.

6 کاستی دیگر این اثر، خلط میان مباحث معرفت شناسی با هستی شناسی علم، یا علم شناسی فلسفی است که در فصل نهم و دهم خود را نمایان می سازد؛ زیرا معرفت شناسی به حیثیت کاشفیت و حکایت علم و انطباق آن با واقع می پردازد، ولی هستی شناسی علم، از عوارض و احکام وجود یا ماهیت علم سخن می گوید. بنابراین مباحث تجرد علم، اتحاد علم، عالم و معلوم، وجود ذهنی و رابطه علم با مقولات عشر به هستی شناسی علم اختصاص دارد.

7 فصل دوازدهم کتاب یعنی رابطه حکمت نظری با حکمت عملی نیز از مسایل فلسفه اخلاق یا معرفت شناسی اخلاق است که در کتاب نظریة المعرفة مطرح گردیده است.

8 لازم بود مسأله ثبات و تطور معرفت به طور جامعتری تدوین گردد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان