مثل بیست و یکم:
مقایسه حق و باطل
حق، همچون آب، سودمند و پایدار است . اما باطل، همانند کف روی آب،
بی فایده و نابود شدنی است .
انزل من السماء ماء فسالت اودیة بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا و
مما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة او متاع زبد مثله کذلک یضرب الله الحق و
الباطل فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض کذلک یضرب الله
الامثال » (1) .
خداوند از آسمان آبی فرستاد، [آب] هر رودخانه ای به اندازه گنجایش
آن جاری گشت . سپس سیل بر روی خود کفی را حمل کرد و از آنچه در کوره ها برای به
دست آوردن زینت آلات یا چیزهای دیگر به آن آتش روشن می کنند [ذوب می کنند] نیز
کفهایی پدید می آید . اما کفها به بیرون ریخته می شوند ولی آنچه بر مردم سود
می رساند - آب یا فلز خالص - در زمین می ماند . خداوند این چنین مثل می زند» .
تفسیر آیه
آیه یاد شده از آیه های بس زیبا و پر معنای قرآن است (هرچند همه
آیات آن، زیبا و پرمعناست) . قبل از تبیین تشبیه، به تفسیر جمله های آیه
می پردازیم:
1 . «انزل من السماء ماء» ناظر به آب باران است که از بالا فرو
می ریزد و حیات بخش و حرکت آفرین است .
2 . «فسالت اودیة » آب رودها به راه می افتند، زیرا در سایه ریختن
باران شدید، سیلابها از نقطه بالا مانند کوهها و تپه ها به سمت پایین سرازیر شده،
و آبها پشت هم رود عظیمی را تشکیل می دهند و رودخانه ها را پر می کنند .
3 . «بقدرها» درست است آب سیل آسا از بالا فرو می ریزد و از کوهها
و تپه ها به سمت پایین سرازیر می شود، ولی هر رودی به اندازه گنجایش خود، آب
برمی دارد . چه بسا آب پشت رود، ده برابر باشد ولی رود جز گنجایش خود آب نمی گیرد
. با واژه «بقدرها» به این حقیقت اشاره می کند .
4 . «فاحتمل السیل زبدا رابیا» . هنگامی که سیل در رودها به راه
می افتد، کفی را نیز همراه دارد و آن را روی خود حمل می کند «زبد» به معنی کف و
«رابی » به معنی بلندی است .
5 . «و مما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة او متاع زبد مثله » ،
نه تنها سیل کفی را با خود حمل می کند، بلکه آنگاه که فلزات برای ساختن زینت آلات
یا وسائل دیگر در کوره قرار می گیرد، از آن نیز کفی برمی خیزد، بسان کفی که در آب
است .
در لغت عرب هرگاه چیزی را روی آتش قرار دادند . و عرب هنگامی که
برای پختن، آتش روشن کند، می گویند: «اوقد النار» ، ولی این جمله در آیه با واژه «
علیه » همراه است، تو گوئی آتش کوره همه جوانب فلز را از بالا و پایین دربر گرفته
تا به خوبی ذوب شود و ناخالصی های آن بیرون رود و ماده خالص در کف دیگ باقی بماند
.
6 . «کذلک یضرب الله الحق والباطل » این جمله یادآور آن است که هدف
از مطرح کردن این دو مطلب:
الف . سیلاب جاری می شود و کف را همراه خود می برد .
ب . فلزاتی که در کوره ذوب قرار می گیرند، ناخالصیهای آنها بیرون
ریخته می شود، ترسیم واقعیت حق و باطل است .
7 . «فاما الزبد فیذهب جفاء» کف بیرون ریخته می شود و از بین
می رود .
8 . «و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض » ولی آنچه به مردم سود
می رساند، مانند فلز خالص، در زمین می ماند .
9 . «کذلک یضرب الله الامثال » خدا اینگونه مثل می زند و حق و باطل
را ترسیم می کند . حق بسان آب و فلز خالص است که پس از طی مراحلی در زمین باقی
می ماند، یکی مایه حیات، دیگری هم مایه زینت یا وسیله زندگی است . درحالی که باطل
بسان کف روی آب، یا روی دیگ کوره است که پس از اندی خاموش می شود یا به دور ریخته
می شود اما آب یا فلز باقی می ماند، حق و باطل نیز چنین اند . حق پایدار و باطل
لرزان و ناپایدار است .
تا اینجا از تفسیر جمله های آیه فارغ شدیم، اکنون هنگام آن رسیده
است که نکاتی را که آیه به آن اشاره می کند، بیان کنیم:
آیه در تمثیل به نکات دهگانه ای اشاره می کند، و این خود می رساند
که قرآن و بالاخص این آیه محصول فکر انسانی نیست که در محیطی دور از علم و دانش
پرورش یافته باشد، بلکه سخنی است که از عالم بالا بر او القا گردیده است . این
نکات عبارتند از:
1 . گاهی مبارزه حق و باطل به صورت مبارزه ایمان به خدا و کفر به
او در می آید، در این صورت تشبیه حق (ایمان) به آب، تجلی خاصی پیدا می کند، زیرا
همان طور که آب، مایه حیات، بلکه آغاز حیات جانداران و گیاهان است و قرآن مجید
درباره آن می گوید:
«... و جعلنا من الماء کل شی حی ...» (2) .
«هر موجود زنده ای را از آب آفریدیم » .
همچنین ایمان به خدا و روز رستاخیز مایه حیات اجتماعی می باشد و در
پرتو ایمان به خدا، عدل اجتماعی که در حقیقت مایه زندگی اجتماعی است، زنده می گردد
. عواطف انسانی و احساسات پاک بشری، تجلی خاصی پیدا می کنند، در صورتی که ملت فاقد
ایمان، هیچ انگیزه ای برای مراعات حقوق افتادگان و اجرای عدالت اجتماعی ندارد و
پیوسته در لب پرتگاه فاصله طبقاتی قرار گرفته و با جنگهای کوچک و بزرگ دست به
گریبان است .
روزی «فروید» روانکاو معروف تصور می کرد که روزگار دین سپری گردیده
و نظامات مدنی و تربیتهای اجتماعی، جایگزین دین شده است، ولی تلفات وحشت آور جنگ
اول جهانی، که آمار آن از ده میلیون نفر تجاوز کرد، او را مجبور کرد که فرضیه خود
را پس بگیرد . جنگ دوم جهانی روشن ساخت که اروپای ماشینی فاقد حیات انسان اجتماعی
است و هنوز به صورت درندگان باقی است .
اگر ایمان به فلزات تشبیه شده است، آن نیز برای این است که برخی از
آنها مایه حیات انسان است و قرآن درباره یکی از آنها چنین می فرماید:
«... و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس ...» (3) .
«آهن را آفریدیم، در آن قدرت عظیم و سودهایی برای مردم است » .
اگر این فلز از بین برود، زندگی انسان دچار اختلال می گردد .
2 . کفهای روی سیل یا فلزات ذوب شده بسان حجابی است که تا مدتی
چهره آب و فلز را می پوشاند ولی طولی نمی کشد که تمام کفها نابود شده و سیمای شفاف
آب، چشم ها را خیره می سازد . همچنین چهره حقیقت گاهی به وسیله نقاب باطل پوشیده
می شود، اما سرانجام نقاب باطل به کنار می رود، و سیمای حق با درخشندگی خاصی
خودنمایی می کند .
گاهی افکار شیطانی و آرای باطل، تا مدتی آفتاب حق را بسان ابرهای
تیره بهار می پوشاند ولی این «پرده پوشی » همیشگی نیست و قرآن این حقیقت را به
زبان دیگر نیز بیان کرده است آنجا که می فرماید:
«و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا» (4) .
«بگو حق آمد و باطل نابود گردید و باطل از میان رفتنی است » .
و در جای دیگر می فرماید:
«... یمح الله الباطل و یحق الحق بکلماته ...» (5) .
«خداوند باطل را نابود می سازد، و حق را با سخنان خود پایدار
می دارد» .
3 . باطل; بی خاصیت و بی فایده است ولی حق; منبع انواع برکات
می باشد، از کفهای روی آب گلی رشد نمی کند و درختی سبز نمی شود . و تشنه ای سیراب
نمی گردد، ولی آب سرچشمه هزاران جلوه حیات و زندگی در جانداران و گیاهان می باشد .
4 . همان طور که باران از آسمان می بارد، و هر نقطه به اندازه
گنجایش و ظرفیت خود از آن بهره مند می گردد و به اصطلاح «در باغ لاله روید و در
شوره زار خس » . همچنین روح و روان افراد بشر از نظر گنجایش یکسان نیستند و هر
کدام به اندازه شایستگی خود، از معارف و تعالیم آسمانی بهره می گیرند . قلوب و
ارواح از نظر گنجایش باهم اختلاف دارند، برخی به اندازه یک سبو، و برخی دیگر به
اندازه یک دریا است و هرکدام به نسبت گنجایش خود، از تعالیم آسمانی بهره مند
می گردد .
قرآن برای رسانیدن این نکته لفظ «بقدرها» را آورده است .
اختلاف در مساله آفرینش به اندازه ای مهم است که قرآن روی آن تکیه
کرده و می فرماید: «و قد خلقکم اطوارا» (6) . «شماها را مختلف و
جوراجور آفریده ایم » .
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله استعداد و شایستگی افراد
را به معادن زیرزمینی تشبیه کرده که برخی طلا و برخی دیگر نقره است آنجا که فرموده
است: «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة » (7) .
امیرمؤمنان در سخن معروف خود به کمیل چنین فرمود:
«ان هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها» (8) .
«قلوب و ارواح مردم ظرف هایی هستند، بهترین آنها، وسیع ترین آنها
است » .
خلاصه هر فردی به اندازه شایستگی خود از نعمت های معنوی و مادی
بهره می گیرد .
5 . رمز بقا و پیروزی در صحنه های مبارزه این است که شی ء، مفید و
سودمند باشد . خداوند برای تفهیم این مطلب چنین فرموده است:
«و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض » . «آنچه که به حال مردم
مفید است، در زمین باقی می ماند» .
6 . باطل به شکل های گوناگون و چهره های مختلفی در صحنه های متعددی
خودنمایی می کند همان طور که کف، هم بر روی آبها و هم بر روی فلزهای ذوب شده،
آشکار می گردد چنانکه می فرماید: «و مما یوقدون علیه فی النار» . «کف نه تنها بر
روی آبها، بلکه بر روی فلزات ذوب شده نیز ظاهر می گردد» .
7 . فروغ ناپایدار باطل، از فروغ پیوستگی حق است، و باطل در
خودنمایی موقت خود مدیون حق می باشد و تا از حیث حق بهره نگیرد، نمی تواند خود را
به جایی قالب بزند، کفهای باطل از موقعیت آب استفاده می کنند و خود را نشان
می دهند و اگر آبی در کار نبود، کف را یارای خودنمایی نبود، قرآن برای افهام این
نکته جمله «فاحتمل السیل زبدا» را آورده است .
8 . باطل همواره از بازار آشفته و محیطهای هرج و مرج استفاده کرده
و خود را نشان می دهد و در محیطهای آرام و بی صدا، نمی تواند خودنمایی کند همچنان
که کف موقعی ظاهر می شود که سیلاب از سراشیبی تند کوهها با هیجان و شور، به پایین
بریزد اما وقتی آب به جلگه و نقاط صاف و هموار رسید، و شور و هیجان سپری گردید،
به طور تدریج به خاموشی می گراید .
9 . حرکت باطل بر حرکت حق استوار است، تا باطل بر دوش حق سوار
نشود، نمی تواند حتی به صورت موقت حرکت کند همچنان که حرکت کف، بر اثر حرکت آب
انجام می گیرد .
10 . باطل محض، چون تاریکی و تیرگی خالص است و نمی تواند خود را
نشان دهد، بلکه باید خود را به نوعی با حق بیامیزد تا بتواند خود را نشان دهد،
همچنان که کف در همان خودنمایی موقت خود نیازمند ذرات آبی است که در درون آن نهفته
است و به خاطر همین ذرات است که می تواند خود رانشان دهد و کف بدون ذرات از هر نوع
خودنمایی ناتوان است .
امیرمؤمنان علیه السلام در یکی از سخنان پرمغز خود به این حقیقت
اشاره کرده و می فرماید:
«... فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف علی المرتادین، و لو
ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندین و لکن یؤخذ من هذا ضغث و من
هذا ضغث فیمزجان فهنالک یستولی الشیطان علی اولیائه و ینجو الذین سبقت لهم من الله
الحسنی » (9) .
«اگر باطل با حق آمیخته نمی شد، حق برای راه پویان پوشیده نمی شد و
اگر حق در میان باطل پنهان نمی گشت، زبان معاندان بریده می شد ولی بخشی از باطل و
بخشی از حق گرفته و آمیخته به هم گردیده، آنگاه شیطان بر دوستان خود تسلط یافت و
کسانی که قضای الهی بر هدایت آنان رفته است، نجات می یابند» .
پی نوشت:
1) رعد، 17 .
2) انبیاء، 30 .
3) حدید، 25 .
4) اسراء ، 81 .
5) شوری، 24 .
6) نوح، 14 .
7) بحارالانوار، ج 4، ص 405 .
8) نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 127 .
9) نهج البلاغه، خطبه 49، چاپ عبده .