شناسه : ۳۵۴۳۶۰ - جمعه ۲۳ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۰۶:۲۸
علی (ع) در آینه شعر فارسی
... علی بود
| تا صورت پیوند جهان بود، علی بود |
تا نقش زمین بود و زمان بود، علی بود |
| شاهی که ولی بود و وصی بود، علی بود |
سلطان سخا و کرم و جود، علی بود |
| هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس |
هم صالح پیغمبر و داود، علی بود |
| هم موسی و هم عیسی و هم خضر و هم ایوب |
هم یوسف و هم یونس و هم هود، علی بود |
| مسجود ملایک که شد آدم زعلی شد |
آدم چو یکی قبله و سجود علی بود |
| هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن |
هم عابد و هم معبد و معبود، علی بود |
| آن لَحمُک لحمی بشنو تا که بدانی |
آن یار که او نفس نبی بود، علی بود... |
مولانا جلال الدین مولوی
بنده اهل بیت
| چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی |
خداوند امر و خداوند نهی |
| که من شهر علمم، علیم در است |
درست این سخن گفت پیغمبر است |
| اگر خلد خواهی به دیگر سرای |
به نزد نبی و وصی گیر جای |
| منم بنده اهل بیت و نبی |
ستانیده خاک پاک وصی |
| گرت زاین بد آید گناه من است |
چنین دان و این راه، راه من است |
| بر این زادم و هم بر این بگذرم |
یقین دان که خاک پی حیدرم... |
ابوالقاسم فردوسی
مقصود نبی ز لافتایی
| ای گوهر گوهر ولایت |
خورشید منور ولایت |
| ای مهر فروغ بخش اسلام |
وی مشعل انور ولایت |
| ای آیت حق و روح قرآن |
وی رایت و افسر ولایت |
| سلطان سریر عقل و ایمان |
والی هنر، در ولایت |
| ای گوهر عشق و جان عرفان |
تاج سر مفخر ولایت |
| مقصود نبی ز لا فتایی |
ممدوح خدا ز هل اتایی |
مهرداد اوست
در پی سیمرغ
| شنیدم آب به جنگ اندرون معاویه بست |
بروی شاه ولایت، چرا که بود خسی |
| علی به حمله گرفت آب و باز کرد سبیل |
چرا که او کس هر بی کس است و دادرسی |
| سه بار دست به دست آمد آب و در هر بار |
علی چنین هنری کرد و او چنین هوسی |
| فضول گفت که ارفاق تا بدین حد بس |
که بی حیایی دشمن ز حد گذشت بسی |
| جواب داد که ما جنگ بهر آن داریم |
که نان و آب نبندد کسی به روی کسی |
| غلام همت آن قهرمان کون و مکان |
که بی رضای الهی نمی زند نفسی |
| تو هم بیاد تماشای حق و باطل کن |
ببین که در پی سیمرغ می جهد مگسی |
استاد محمدحسین شهریار
شیر مردان
| مسلم اول شه مردان علی ست |
عشق را سرمایه ایمان علی ست |
| از ولای دودمانش زنده ام |
در جهان مثل گهر تابنده ام |
| از رخ او فال، پیغمبر گرفت |
ملت حق از شکوهش پر گرفت |
| مرسل حق کرد نامش بو تراب |
حق یدالله خواند در ام الکتاب |
| هر که دانای رموز زندگی است |
سر اسماء علی دانه که چیست |
| شیر حق این خاک را تسخیر کرد |
این گل تاریک را اکسیر کرد |
| هر که در آفاق گردد بوتراب |
باز گرداند ز مغرب آفتاب |
| ذات او؛ دروازه شهر علوم |
زیر فرمانش حجاز و چین و روم.... |
اقبال لاهوری
شاه ولایت
| شیر خدا، شاه ولایت علی |
صیقلی شرک خفی و جلی |
| روز احد، چون صف هیجا گرفت |
تیر مخالف به تنش جا گرفت |
| روی عبادت، سوی محراب کرد |
پشت بدرد سر اصحاب کرد |
| خنجر الماس، بدو آختند |
چاک به تن، چون گلشن انداختند |
| غرقه به خون، غنچه زنگار گون |
آمد از آن گلبن احسان برون |
| گل گل خونش، به مصلا چکید |
گشت چو فارغ زنماز آن بدید |
| صورت حالش چو نمودند باز |
گفت که سوگند به دانای راز |
| کز الم تیغ ندارم خبر |
گرچه زمن نیست، خبر دارتر |
عبدالرحمن جامی
شاهکار خلقت
| ای ماه من، زمانه پس از ختم انبیا |
بهتر ز ذات پاک تو، دیگر پسر نداشت |
| باشد خدا علی و تو را نیز نام اوست |
شاخ حیات، از تو گلی خوبتر نداشت |
| بالله تجلیات جمال تو گر نبود |
از جلوه و جمال خدا کس خبر نداشت |
| تیغ تو گر نبود شجاعت یتیم بود |
داد تو گر نبود عدالت پدر نداشت |
| آغاز عدل از تو و انجام آن به تو |
بود او تنی که بی تو بر اندام سر نداشت |
| در کارگاه خلقت اگر گوهرت نبود |
نخل تناور بشریت، ثمر نداشت |
| تو شاهکار دستگه آفرینشی |
عنوان نامه شرف و فضل و بینشی |
بهجتی شفق
شمع جهان افروز...
| خرم دلی که مجمع سودای حیدرست |
فرخ سری که خاک کف پای حیدرست |
| جایی که جبرییل، بدانجا نمی رسد |
برتر هزار مرتبه زآن، جای حیدرست |
| در دعوت ملایکه، بر خوان آرزو |
هر نعمتی که هست، به آلای حیدرست |
| درّ خطیر معرفت و سر کاینات |
یک قطره حقیر ز دریای حیدرست |
| علمی که هست عالم افلاک را زبر |
عکسی ز نور خاطر دانای حیدرست |
| کس حال کاینات به علم الیقین ندید |
ور دید، کار دیده بینای حیدرست |
| عقل ار چه در ممالک هستی، سرآمدست |
دیوانه وار، واله و شیدای حیدرست... |
ابن یمین فریووری
فهرست افتخار....
| اسلام شد مشید و دین گشت استوار |
از بازوی یدالله و از ضرب ذوالفقار |
| آن رحمت خدای، که از لطف عام اوست |
شیطان هنوز با همه عصیان امیدوار |
| آن اولین نظر که ز رحمت نمود حق |
و آن آخرین طلب که زحق کرد روزگار |
| ای برترین عطیه ایزد که امر تو |
بر رد و منع حکم قضا دارد اقتدار |
| از کن غرض تو بودی و پیش از خطاب حق |
بودی نهفته در تتق نور کردگار |
| نابوده را خطاب به بودن نکرد حق |
وین نغز نکته، گوش خرد راست گوشوار |
حکیم قاآنی
خضر راه...
| در قیامت کافرینش خیمه بر محشر زنند |
سکه دولت به نام آل پیغمبر زنند |
| تشنگان وادی ایمان، چو در کوثر رسند |
از شعف دست طلب، در دامن حیدر زنند |
| شهسواران در رکاب راکب دلدل روند |
خاکیان لاف از هوای صاحب قنبر زنند |
| هر که او چون حلقه نبود بر در حیدر مقیم |
رهروان راه دین، چون حلقه اش بر در زنند |
| مؤمنان حیدری را می رسد کز بهر دین |
حلقه ناموس حیدر، بر در خیبر زنند |
| ره به منزل برد هر کو مذهب حیدر گرفت |
آب حیوان یافت، آنکو خضر را رهبر گرفت |
خواجوی کرمانی
شیر خداوند جان
| مدحت کن و بستای کسی را که پیغمبر |
بستود و قضا کرد و بدو داد همه کار |
| آن کیست بر این حال که بودست و که باشد |
جز شیر خداوند جهان، حیدر کرار |
| این دین هدای را به مثل دایره ای دان |
پیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار |
| علم همه عالم به علی داد پیغمبر |
چون ابر بهاری که دهد آب به گلزار |
کسایی مروزی
لطف دوست
| اندر خبر بود که نبی شاه حق پرست |
چون سوی عرش، در شب معراج رخت بست |
| بر مسند دنی فَتدلّی نهاد پای |
دستی زغیب آمد و بر پشت او نشست |
| چون دست حق بدو اثر لطف دوست بود |
از فرط شادمانی مدهوش گشت و مست |
| گویند پانهاد بدوشِ نبی علی |
از طاق کعبه خواست چو اصنام را شکست |
| جاه و جلال بین که یدالله پا نهاد |
آنجا که حق نهاد به صد احترام دست |
ایرج میرز
آینه حسن ازلی
| تافت تا جلوه جانانه زسیمای علی |
یافت هر ذره فروغ از رخ زیبای علی |
| تا چو خورشید بر افروخت رخ از مطلع غیب |
گشت خلق دو جهان محو تماشای علی |
| خواهی از آینه حسن ازل را نگری |
دیده بگشا و ببین، روی مصفای علی |
| هر که دل داد بدو، زنده جاویدان گشت |
معنی آب حیات است تولای علی |
| بر شد از خاک و قدم بر سر افلاک نهاد |
هر که آگاه شد از همت والای علی |
| فارغ از سود و زیانست و غم هر دو جهان |
آنکه در سر بودنش مایه سودای علی |
| دوست را ساقی کوثر بچشاند می عشق |
خنک آن کس که بود مست صهبای علی |
در ستایش علی(ع)
| نمی دانم که پیک باد صبحی از کجا آمد |
که پیشش سبزه و گل بر زمین سودند پیشانی |
| مگر آمد زدرگاه شریف آسمان قدری |
که دارد خاک راهش صد شرف بر تاج سلطانی |
| امام انس و جن، شاه ولایت، سرور غالب |
که می زیبد گدای آستانش را سلیمانی |
| اگر در بیشه گردون وصیت عدل او باشد |
اسد در هم دراند ثور را چون گاو قربانی |
| نسیمی کز حریم روضه اش آید عجب نبود |
اگر بخشد بطفلان نباتی روح حیوانی |
| زراح روح بخشی مهر او خصم است بی بهره |
بلی کی بهره ور باشد جماد از روح انسانی |
| بسلطانی نشان مهرش اگر آباد خواهی دل |
که بی والی چو باشد ملک رو آرد به ویرانی |
| اگر یابد خبر از ریزش دست گهربارش |
صدف دیگر ندارد کاسه پیش ابر نیسانی |
وحشی بافقی
ستایش علی(ع)
| شاهد کل الجمال ایزد یکتا علی است |
پرتو اشراق آن پیدای ناپیدا علی است |
| معنی فرقان فروغ ملک جان فخرجهان |
شاهد ایمان شه امکان مه بطحا علی است |
| سر مطلق والی حق پیشوای ماخلق |
کاشف اسرار قرآن راز ما اوحی علی است |
| بلبل گویای اسرار گلستان وجود |
سر سبحان شاه ایمان ماه او ادنی علی است |
| بر همه خوبان عالم قبله گاه رحمت اوست |
جمله پاکان جهان را سرور و مولی علی است |
| در صف احزاب میر بر همه امت امام |
نزد خاصان (کان عهدالله مسئولا) علی است |
| تکیه گاه وی سریر «هل اتی» در قرب دوست |
زانکه در حب خدا آن فرد بی همتا علی است |
حکیم مهدی الهی قمشه ای
علی(ع)
| فارغ از هر دو جهانم به گل روی علی(ع) |
از خم دوست جوانم به خم موی علی(ع) |
| طی کنم عرصه ملک و ملکوت از پی دوست |
یادآرم به خرابات چو ابروی علی(ع) |
امام خمینی(ره)