ن و القلم و ما یسطرون
سر دبیر
دفتر عرفان قلم منشی دیوان روح و جان قلم در دل دیوان هستی آشکار ریزد از کلک تو
در شاهوار پرده دار حرمت پاکان قلم ناوکی بر قلب سفاکان قلم از نوای نای «نون و
القلم » «علم الاسماء» را کردی رقم کشتی علم و عمل را لنگری یار مسکین، دشمن
مستکبری هر کسی بر دامن فیضت غنود از تو رمز صد معما را گشود ای قلم ای بهترین
آموزگار رمز حکمت در ضمیر روزگار از تو پیدا دانش و فضل و هنر از تو برپا پرچم عدل
و ظفر جان حکمت بی گمان در دست توست عقل و بینش پرتوی از شست توست کرده پنهان در
تو ذات کردگار رمز هستی در نهان و آشکار هر که آوای صفیرت را شنید بر سریر اوج
دانش آرمید بو علی سینا دلش در بند توست بوعلی های جهان فرزند توست از تو پیدا نام
مردان بزرگ بر تو شیدا قلب نیکانی سترک چون ابوریحان نشانی از تو داشت بذر فرهنگ و
هنر مردانه کاشت در دلت گر در نایابی نبود در دل فاراب، فارابی نبود چون ادیسون
مدتی دل با تو داشت بذر حکمت در ضمیر سینه کاشت صد انیشتن ریزه خوار خوان توست ابن
سیرین خادم دربان توست ابن هیثم با تو چون دمساز شد آنچنان مردی بلندآواز شد هر که
یک پیمانه از جام تو خورد نزد ارباب خرد هرگز نمرد هر که لب بر جام عرفانت نهاد شد
به حکمت جابر نیکو نهاد ای قلم ای مونس ارباب شور طور سینا پرتو آیات نور هر کسی
گل از گلستان تو چید شیخ طوسی گشت یا شیخ مفید ملا صدرا چون تو را همیار بود این
همه ابواب حکمت را گشود چون ارسطو میوه از باغ تو چید باده سرشار حکمت را کشید ای
قلم محرم توئی، مرهم توئی شهپر اوج بنی آدم توئی ای قلم از مصدر دادار پاک پتک
عدلی بر سر ظلم ضحاک ای امید بزم و شمع عارفان مرهم زخم دل مستضعفان چونکه حق لطف
و عنایت بر تو داشت بر دلت گنجینه حکمت گذاشت این امانت را مداوم حفظ کن چون شریح
قتل حسین(ع) امضا مکن گر خطاکاری کنی در داوری با ابو موسی تو در یک سنگری تا که
باشد قامت سرو تو راست کاخ ایوان تمدن پابه جاست گر که یابد راه و رسمت انحراف
عالمی پر گردد از جور و خلاف بر در ارباب زور و زر مرو در دیار آذر بتگر مرو پرده
حقد و ریا را پاره کن چاره درد دل بیچاره کن «باقری » تحسین بر آن صاحب قلم کو نهد
در کوی محرومان قدم گر جز این سیرت در این هنگامه زیست آن قلم باتیشه عدوان یکیست