هر جامعه ای بر حسب نوع و تناسب طبقات اجتماعی اش از جوامع دیگر متمایز می گردد و همین طبقات اجتماعی هستند که ترکیب فرهنگی و تمدنی شهرها و کشورهای مختلف جهان را صورت می بخشند. روشنفکران ایران با همه سنخ ها و گونه هایی که داشته اند، به هر روی تاثیر و تاثر آنها در حیات اجتماعی نوین ایران را نمی توان نادیده گرفت و آنها را به عنوان یکی از طبقات اصلی جامعه ایران مورد بازشناسی و مداقه قرار نداد.
یکی از مهمترین طیف های روشنفکری ایران در صد ساله اخیر، طیف فن سالاران یا تکنوکرات ها می باشند که بنا به ویژگی ها و کارکردهای سیاسی اجتماعی ویژه ای که در تحولات تاریخی معاصر داشته اند از جریان عمومی روشنفکری متمایز می شود و راهشان در بسیاری از میدان ها و نقطه ها از گونه های دیگر روشنفکری جدا شده است. به نظر می رسد که تکنوکرات ها شکل تکامل یافته، خودآگاه و رشد یافته طبقه دیرپای پیشه وران باشند که در سطحی برتر و با گستردگی و آگاهی بسط یافته در ساختار اجتماعی جوامع جای می گیرند و نقش های اساسی ایفا می کنند. مقاله ای که پیش رو دارید، بنیادها، کارکردها و تحولات تاریخی این سنخ از جریان روشنفکری ایران را، مورد بازکاوی و بازنگری قرار داده است. شما را به مطالعه آن دعوت می کنیم.
در این مقاله، برای تحلیل واکنش روشنفکران در قبال تاثیرات انقلاب اسلامی و بازتاب آن در حیات سیاسی جامعه، ضروری است که در فرقه های روشنفکری تامل کنیم. جریان روشنفکری در یک نگاه کلّی و به اعتبار کار ویژه خاص آنان، به دو طیف عمده قابل تفکیک است:
گروه اوّل به ساخت و سازهای مادی جامعه معطوف است؛ و گروه دوم با ساخت فرهنگی و فکری جامعه سر و کار دارد. قشر اوّل را «تکنوکرات» یا «فن سالاران» می نامند که داعیه «مهندسی اجتماعی» را دارند، و قشر دوم مشخصا روشنفکر نامیده می شوند. وجه مشترک هر دو در «تجدّدطلبی» آنهاست و به همین دلیل با یکدیگر تعامل فرهنگی اجتماعی دارند.
تکنوکرات های ایران
فن سالاران متجدد، پروژه نوسازی را از اقتصاد و با صنعت محوری سرمی گیرند؛ زیرا به دلیل علایق حرفه ای و معطوف شدن توجه شان به جنبه های عینی تمدن غربی (تکنولوژی) صنعت را محور توسعه و سازندگی کشور می دانند؛ بنابراین در ظاهر به فقدان ایدئولوژی تظاهر می کنند و آمادگی همکاری با هر دولتی را دارند؛ ولی در نهاد خود، به ایدئولوژی اقتصادی صنعت مدار شدیدا وفادارند. تکنوکرات ها، کارگزاران اصلی سرمایه داری نو هستند و بورژوازی، بدون آنها دوامی ندارد. تکنوکرات ها هویت سوداگرانه و مصلحت اندیشانه دارند و با نظام بورژوازی میثاق وفاداری و خدمت گزاری بسته اند.(1)
آنان در کشورهای در حال توسعه، عموما در درون دولت متمرکز شده و ازاین حیث در جهت گیری های اقتصادی دولت های متبوع خود، تاثیرات چشمگیری بر جای می گذارند.
کارگزار دولت مطلق مدرن
پیشینه تاریخی تکنوکرات های ایران به اعزام دانشجو به اروپا و تاسیس دارالفنون به وسیله امیرکبیر برمی گردد. انگیزه اصلی امیرکبیر، فراگیری فنون نظامی و حرفه ای به منظور نوسازی ارتش و صنعت کشور بود. این برنامه در زمان رضاخان به طور جدّی پی گیری شد و در زمان محمدرضا شاه، تکنوکرات های تحصیل کرده در داخل و خارج کشور، جمعیت قابل توجهی را در درون دولت تشکیل داده(2) و کارگزاران اصلی در برنامه ریزی های پنج ساله حکومت پهلوی بودند. شکل گیری تکنوکرات ها درون دولت مطلق مدرن، زمینه مساعدی را برای حاکمیت بورژوازی نو در ایران به وجود آورده بود؛ ولی مهمترین مانع توسعه و تبدیل تکنوکرات ها از کارگزار دولتی به کارگزار سرمایه داری، حکومت استبدادی بود که از کارکنان دستگاه دیوان سالاری خود چیزی جز فرمانبرداری نمی خواست. تکنوکرات ها که توان مقاومت در برابر حکومت استبدادی را در خود نمی دیدند، با آینده ای نامعلوم تن به فرمانبرداری دادند. تنها بخشی از این گروه، با اندیشه های اصلاح طلبانه، آرمان استبداد زدایی از جامعه و دولت ایران را در سرداشت تا این که ناگهان شعله ای فروزان شد و پایه های حکومت استبدادی را به آتش کشید و دولت مطلق مدرن پهلوی را نابود کرد.
با وقوع انقلاب اسلامی، بخشی از تکنوکرات ها که به رژیم استبدادی وابسته بودند یا نمی خواستند با دولت انقلابی همکاری کنند، از کشور خارج شدند وعده زیادی از آنان، با همان هویت و ایدئولوژی بر جای ماندند. نویسنده کتاب ایرانیان و اندیشه تجدّد در وصف تکنوکرات های ایران نوشته است:
جماعتی از این تجددطلبان که تکنوکرات ها باشند، نخبگانی هستند که پس از تحصیلات عالی در اروپا و امریکا به ایران بازگشتند و در بخش خصوصی و یا عمومی مسوولیت های مهم [را [به عهده گرفتند و پس از رویدادهای سال 1357شمسی (1979م) اکثرشان راهی غرب شدند و برخی نیز با دولت اسلامی به کار خود ادامه دادند. هدف این تکنوکرات ها رشد اقتصادی کشور است و برای رسیدن به این هدف، راهی جز پذیرش کامل علم و فن غربی و راه و رسم زندگی غربی [را] نمی شناسند. به حفظ هویت فرهنگی توجه خاص ندارند و هر نوع پایبندی به سنت را نوعی عقب نشینی در راه پیشرفت می دانند. وجدان تاریخی غالب آنها مادی گرا است و اعتقاد به جدایی سیاست از دین دارند. ایران را درست نمی شناسند و با مردم نشست و برخاست نداشته اند. در میان آنان حتّی آنهایی هم که از قشرهای پایین جامعه آمده بودند، دوست نداشتند گذشته ها را به یاد بیاورند.
گروهی از این تکنوکرات ها نیز معتدل تر بودند. به ویژه آنها که در اروپا تحصیل کرده بودند، به شناخت جامعه ایران علاقه مند بودند و با دیدی جامعه شناسانه، مسائل اقتصادی و اجتماعی ایران را می نگریستند و به جای تقلید مدل های رشد غربی معتقد به «توسعه درونزا» و «توسعه جامع» بودند.(3)
انقلاب اسلامی و رویکردهای تکنوکراتیک
بیشترین تاثیر معنوی انقلاب اسلامی بر همین گروه اخیر بود و چون آنان، انقلاب را سد راه برنامه ریزی توسعه نمی دیدند، با نیروهای انقلابی اصول گرا، ائتلافی ملی مذهبی برقرار کردند؛ سازندگی های اقتصادی اجتماعی بعد از انقلاب نیز از همین ائتلاف متاثر است؛ اما بخش مهمی از تکنوکرات ها که در دل، حاضر به چنین وفاقی با انقلاب نبودند، مجبور شدند با توجه به وضعیت جدید پیش آمده، آرمان های اقتصادی شان را تعقیب کنند؛ زیرا به گمان آنان اگر چه حکومت استبدادی به وسیله انقلابیان از هم پاشیده شد، مانع دیگری، یعنی انقلاب اسلامی، در راه برنامه ریزی توسعه، جایگزین دولت مطلق مدرن شده است.
دکتر غنی نژاد گفته است:
اجرای طرح های مهندسی اجتماعی، نیازمند دست یافتن به اهرم های اجرایی دولتی است. حال یا باید این قدرت را کاملا در اختیار داشته باشد و یا لااقل با نخبگان سیاسی در مورد سیاست های تکنوکراتیک به توافق عملی برسد.(4)
تکنوکرات های ناسازگار، هر دو راه را آزمودند و از طریق راه حل دوم به موفقیت هایی نسبی نیز دست یافتند. سال های نخستین انقلاب به دلیل جوان بودن آن، مناسب ترین اقدام تکنوکرات ها برای تصاحب قدرت سیاسی، اتخاذ راه حل اول بود؛ از این رو، با توجه به ارتباط و همکاری نزدیکی که با مهندس بازرگان و اعضای نهضت آزادی داشتند، به حمایت از دولت موقت برآمدند. بزرگترین آرزوی تکنوکرات ها در اوایل انقلاب، تثبیت حاکمیت دولت موقت بود؛ زیرا استراتژی دولت بازرگان تجلی اندیشه کلاست لیبرال بود؛(5) بنابراین، سقوط دولت موقت باعث ناکامی تکنوکرات ها در تصاحب قدرت سیاسی است و از آن به «شکست خط آزادی خواه لیبرال در برابر تهاجم گسترده عوام انقلابی و نیروهای سیاسی» تعبیر شده است.(6)
تکنوکرات ها با سقوط دولت موقت عملا راه حل دوم، یعنی توافق عملی با نخبگان سیاسی را انتخاب کردند. به ثمر نشستن این راه حل به زمان درازی نیاز داشت که ظاهرا صبورانه در انتظار رسیدن فرصت مناسب به کارشان ادامه دادند. وقوع جنگ تحمیلی هشت ساله عراق علیه ایران، تا اندازه ای فاصله زمانی را طولانی تر کرده بود؛ ولی جنگ تحمیلی، انگیزه هایی قوی در گرایش برخی از نخبگان سیاسی انقلاب به توافق عملی با تکنوکرات ها را به وجود آورد. خرابی شهرها در اثر جنگ تحمیلی، تحقق انتظارات به تاخیر افتاده مردم (به دلیل وقوع جنگ تحمیلی) از انقلاب برای آبادانی و رفاه شهروندان بهترین فرصت را برای دخالت تکنوکرات ها در عرصه سیاست و فرهنگ به وجود آورد.اهتمام رهبران مذهبی انقلاب برای اثبات استقبال مذهب از توسعه و سازندگی نیز یکی دیگر از دلایل دخالت تکنوکرات ها در این عرصه بود. شتاب غیر منطقی برخی از نخبگان سیاسی انقلاب، مانع بهره گیری از نیروهای متعهد متخصص کارآزموده در صحنه های جنگ و نیز تکنوکرات های معتدل شد. آنان بدون توجه به ضرورت اصلاح نظام برنامه ریزی و ساختار اداری کشور و تربیت برنامه ریزان و مدیران متعهد به آرمان های انقلاب اسلامی، پیش نویس برنامه پنج ساله اول و دوم را که تکنوکرات ها در تدوین آن نقش داشتند، با مختصر تغییراتی به اجرا گذاشتند.(7) بدین ترتیب تکنوکرات ها فرصت مناسبی را برای تکمیل پروژه ناتمام خود که ریشه های فکری و اجرایی آن به قبل از انقلاب باز می گردد، با پشتیبانی اقتدار انقلابی نخبگان سیاسی و استفاده از تریبون محافل مذهبی به دست آوردند و اجرای آن را با جدیت پی گرفتند.
پیامدهای سیاسی اجتماعی
نتیجه اصلی کارنامه تکنوکرات های ایران امروز، هزینه کردن تمام توان مادی و معنوی جامعه به منظور صنعتی شدن کشور است؛ اما از آنجا که روشنفکران ایران، پیش از انقلاب، هویت «شبه مدرنیستی» پیدا کرده اند، نتیجه پروژه های نوسازی آنان نیز شبه مدرنیستی است و شاید از این هم کمرنگ تر باشد؛ به طوری که تاکنون به دلیل اجرای برنامه های توسعه تکنوکرات ها، به کشور توسعه یافته «شبه صنعتی» هم نزدیک نشده ایم. البته فعالیت کارگزارانِ نوسازی، نتایج مهم دیگری را نیز در پی داشته است. فرایند شبه صنعتی شدن، پایه های نظام اسلامی و آینده انقلاب و ارزش های دینی را تهدید کرده؛ زیرا فرایند نوسازی، دنیایی شدن و دین زدایی است. برای یک جامعه صنعتی (یا شبه صنعتی)، تحمل آرمان های انقلابی و ردای دینی و قدسی گرایی بسیار سنگین است. برنامه توسعه سکولاریستی، حکومت اسلامی را در وضعیت صدور «احکام ثانوی» و در نهایت «عرضی» شدن احکام حکومتی قرار می دهد. رشد فعالیت «مجمع تشخیص مصلحت نظام» غیر از موارد تعیین سیاست های کلی، نشانه ای از این وضعیت است.
از سوی دیگر، برنامه توسعه اقتصادی تکنوکرات ها به کادر حرفه ای آموزش دیده دانشگاهی به شدت نیازمند بود؛ از این رو دولت برای تامین نیروی متخصص برنامه توسعه، به دانشگاه ها توجه خاصی پیدا کرده و درنتیجه ، ظرفیت ورودی و خروجی دانشگاه ها افزایش جدی داشته است. پیش بینی فرصت های شغلی در برنامه توسعه، تا اندازه ای فارغ التحصیلانِ دانشگاهی را به بازار کار جذب کرد. این در حالی است که توجه دولت حکومت اسلامی به حوزه های علمیه و تحصیل کردگان آن، روزبه روز کاهش یافت. آینده شغلی و رفاه اجتماعی دانشگاهیان برای دولتِ حکومت اسلامی حائز اهمیت بود؛ حال آن که این تلقی درباره حوزویان وجود نداشت؛ زیرا حوزویان در برنامه توسعه، جایگاهی نداشتند تا توجه دولت به آنها معطوف شود. به هر حال، برنامه توسعه اول و دوم باعث شکل گیری طبقه متوسط جدیدی شد که سایه حکومت استبدادی را بر سر خود احساس نمی کند، در فضای شبه مدرنیستی فکر می کند، می نویسد و عمل می کند و در نتیجه ، خواهان نظام سیاسی مورد علاقه خود است. طبقه متوسط جدید، سخنگویان و مجریان انتظارات سیاسی اجتماعی خاصی هستند که از برنامه توسعه برخاسته است.(8)
یکی از تاثیرات مهم برنامه ریزان و کارگزاران توسعه، تحول گفتمانی در نگرش و رفتار سیاسی اجتماعی برخی از نخبگان سیاسی درون نظام اسلامی است. بررسی این تحول را باید حول موضوع قدرت سیاسی جست وجو کرد. نخبگان سیاسی، همواره از روش ها و برنامه هایی حمایت می کنند که حاصل آن، کسب اقتدار سیاسی باشد. از سوی دیگر، فن سالاران برای دفع موانع توسعه در عرصه سیاست، خواهان جلب موافقت نخبگان سیاسی هستند؛ بنابراین، هر دو گروه در یک تعامل طرفینی به مقصودشان نزدیک می شوند. این تعامل سیاسی، میان بخشی از دولتمردان و تکنوکرات ها به وجود آمد. برخی از نخبگان سیاسی، به واسطه پیشرفت های اقتصادی برنامه توسعه، منزلت اجتماعی و اقتدار سیاسی مطلوبی کسب کردند و در مقابل، تکنوکرات ها نیز به واسطه نقش واسطه ای دولتمردان در محافل مذهبی، توانستند با کمترین موانع احتمالی، برنامه توسعه را به اجرا گذارند.
تبلور عینی این تعامل در عرصه سیاست، حزب «کارگزاران سازندگی ایران» است که مجموعه ای از تکنوکرات ها و صاحب منصبان دولتی هستند. نشریات] همشهری] و [ایران] ارگان های غیر رسمی این گروه سیاسی است. گروه کارگزاران سازندگی در آغاز برنامه توسعه به دلیل عدم شکل گیری طبقه متوسط جدید و پدید آمدن بورژوازی نیمه دولتی برای کسب منزلت سیاسی اجتماعی مجبور به نزدیک شدن به روحانیان و محافل مذهبی بودند؛ ولی با شکل گیری طبقه متوسط جدید و پدیده بورژوازی نیمه دولتی، پایگاه اجتماعی خود را تغییر داده اند. از شعارها و واکنش های سیاسی آنان نیز پیداست که هر چه زمان می گذرد، جلوه های دینی و انقلابی شان را بیشتر از دست می دهند. کارگزاران سازندگی، با تغییر پایگاه اجتماعی خود نیازی به روی آوردن به روحانیان و محافل مذهبی احساس نمی کنند و پروایی از مخالفت آنها با خود ندارند.(9)
تاثیر گفتمان توسعه بر نخبگان سیاسی، به تغییر پایگاه اجتماعی و تبدیل نگرش دینی به سکولار (غیر دینی) محدود نشده، بلکه در آنان نوعی روحیه سوداگرانه سیاست بازان نیز به وجود آمده است.(10)
نقد نظریه سازگاری اندیشه تکنوکراتیک و تفکر سنتی
در اینجا لازم است به دو نکته نادرست که دکتر غنی نژاد در کتاب تجددطلبی و توسعه در ایران معاصر آورده، اشاره کنیم.(11)
نکته اول آن است که به گمان غنی نژاد، اندیشه مهندسی اجتماعی با اندیشه و ارزش های حاکم بر جوامع سنتی سازگاری دارد؛ زیرا اولا هر دو دولت مدار هستند و ثانیا اندیشه سنتی از ناحیه اندیشه تکنوکراتیک احساس خطر نمی کند و بدین ترتیب در کشورهای در حال توسعه، زمینه مناسب برای تشکیل یک بلوک قوی از ترکیب تفکر سنتی و اندیشه به ظاهر مدرن مهندسی اجتماعی به وجود می آید. دکتر غنی نژاد به خصلتی از اندیشه تکنوکراتیک استدلال کرده که در حقیقت، خلاف نظرش را نتیجه می دهد:
«مهندسی اجتماعی، وسیله بسیار موجهی برای تحقق ارزش های قومی سنتی تلقی می شود؛ چرا که از یک سو به اینها وجهه مدرن و مترقی می دهد و ازسوی دیگر، چون در اندیشه تکنوکراتیک، سلطه علم و فن، دیگر جای چندانی برای ارزش ها باقی نگذاشته، خطری از این جهت متوجه سیستم ارزش های سنتی نیست. هدف های اخلاقی و اجتماعی معینی در تفکر فن سالارانه وجود ندارد؛ از این رو می تواند به عنوان وسیله خوب و قابل انعطافی به کار گرفته شود.»(12)
غنی نژاد در کتاب خود، بزنگاه های بحث را که باید تعریف شفافی از اصطلاحات به کار رفته ارائه کند، به وضوحش احاله می دهد و این روش در بحث های علمی، درست نیست. او پیاپی، اصطلاحاتی نظیر تفکر سنتی، اندیشه سنتی و ارزش های سنتی و فرهنگ سنتی را در نوشته خود به کار برده است؛(13) ولی در هیچ جای آن، تعریفی از «سنت» به دست نمی دهد؛ جز این که «سنت» یعنی «آنچه مدرن نیست». البته او این تعریف سلبی را هم ارائه نکرده و «خواننده» بدان می رسد. مفهوم «دولت» نیز بدون تعریف به کار رفته است. دولت یک پدیده مدرن است؛ لذا مفهوم آن نیز مدرن است و اگر معنای غیر مدرن آن منظور باشد، باید مخاطبان را بدان توجه داد. «دولت مدار» بودنِ فرهنگ سنتی به چه معناست؟ اگر سنت، پدیده غیر مدرن است، دولت مدار نخواهد بود و اگر مفهوم «دولت» غیر مدرن است، پس نباید پدیده ای مدرن به نام «اندیشه تکنوکراتیک»، دولت مدار باشد.(14)
استفاده از مشترکات لفظی نه فقط چیزی بر معرفت ما نمی افزاید که جفای آشکار بر دانش است. حال اگر منظور دکتر غنی نژاد از سنت، دین و ارزش های حاکم بر حکومت دینی باشد( نه سنت های قومی قبیله ای)، در این صورت بی خطر بودن اندیشه تکنوکراتیک درباره دین و ارزش های دینی، از اساس، توهمی بیش نیست. دلیل آن، استدلال خود اوست که «در اندیشه تکنوکراتیک، سلطه علم و فن دیگر جای چندانی برای ارزش ها باقی نگذاشته». برنامه ریزان و کارگزاران مهندسی اجتماعی، جامعه را به سمتی سوق می دهند که فضای حاکم بر آن از هرگونه اندیشه دینی و ارزش های سنتی عاری می شود؛ زیرا در برنامه توسعه، جای چندانی برای ارزش های دینی در نظر نگرفته اند. سنت (دین و ارزش های دینی) در آغاز اجرای برنامه توسعه برجای می ماند و هر آن چه غیر دینی است، در «سبد توسعه» جای می گیرد. چنین فضای غیر دینی، همان تحقق دنیای مدرن است؛ بنابراین چگونه است که اندیشه تکنوکراتیک، فاقد ایدئولوژی است و با سایر ایدئولوژی های دولت مدار سازگاری دارد.
به گمان غنی نژاد، انگیزه های ابزار انگارانه همواره از ناحیه تفکر سنتی (اندیشه دین) اتفاق می افتد و مدرنیته، به دور از این گونه انگیزه های مذموم است. این سنت است که به انگیزه کسب وجهه مدرن و مترقی به اندیشه تکنوکراتیک روی می آورد. حال آن که به گفته او، فن سالاران برای اجرای طرح های مهندسی اجتماعی یا باید قدرت را کاملا در اختیار داشته باشند، یا دست کم با نخبگان سیاسی درخصوص سیاست های تکنوکراتیک به توافق عملی برسند. فن سالاران برای حفظ موقعیت ممتاز خود، پشت سر ارزش های سنتی قومی سنگر می گیرند.(15)
این سنگرگیری تا زمانی است که پایگاه اجتماعی قابل اعتمادی بیرون از نظام سنتی پدید نیامده باشد. چنین فرایندی در ایران بعد از انقلاب اتفاق افتاده یا در آستانه به انجام رسیدن آن هستیم. حقیقت آن است که انقلاب اسلامی و رهبران اصیل مذهبی آن، بسیاری از جنبه های مادی و فرهنگی و مدرنیته را به دیده مثبت می نگریستند و اگر به برنامه های توسعه در اندیشه مدرن روی آوردند، نه به انگیزه کسب وجهه مدرن و مترقی که به قصد ایجاد آبادانی و توسعه وعده شده در انقلاب بود؛ اما بیشتر تکنوکرات ها که در باطن با اندیشه و ارزش های دینی سرناسازگاری دارند، مصلحت اندیشانه از فرصت موجود در راه پروژه «بسط مدرنیته» بهره گرفتند.
نکته دوم آن است که به گمان او چون گفتمان توسعه عبارت از جذب، استحاله و در نهایت مسخ مفاهیم جدید علوم انسانی است، باید عامه مردم و مغزهای متفکر جامعه، یعنی روشنفکران به معنای عام کلمه، در مقابل تبلیغات اندیشه مهندسی اجتماعی عکس العمل منفی نشان دهند؛ زیرا:
اگر افکار عمومی، در پرتو نقّادی روشنفکران، پذیرای این اندیشه نباشد، واضح است که تبلیغ و اجرای طرح های مهندسی اجتماعی، جاذبه خود را برای مبلغین تا حدود زیادی از دست خواهد داد.(16)
عامه مردم عکس العمل منفی خود را در مقابل تبلیغات مهندسی اجتماعی نشان داده اند؛(17) اما مغزهای متفکر جامعه (روشنفکران) چطور؟! حقیقت آن است که مغزهای متفکر جامعه ما، هنوز ظرفیت نقدپذیری را در خود ایجاد نکرده اند تا بتوانند جامعه خود را به نقدپذیری تمرین دهند. بدبختانه روشنفکران ایران امروز، کما فی السابق، بیش از آن که در نقادی و اندیشه گری ایفای نقش کنند، «سیاستمدار» بوده اند. نمونه بارز آن دفاع جانانه ای است که بیشتر روشنفکران عرصه علم و هنر از همین برنامه ریزان و کارگزاران مهندسی اجتماعی کردند و از این لحاظ خود را کاملا در موضع مقابل عکس العمل عامه مردم قرار دادند.
دفاع روشنفکری از کارگزار تکنوکرات
تاریخ 27 تیرماه 1377 در یکی از مجلات جوان، ولی اسم و رسم پیدا کرده روشنفکری، مقاله ای با عنوان «یک شهردار به فروش می رسد» به وسیله یکی از روشنفکران (چنگیز پهلوان) چاپ شد. شهرداری که در این مقاله به نقد کشیده شد، از رهبران حزب کارگزاران، یعنی از جمله «مدافعان سر سخت اندیشه تکنوکراتیک (مهندسی های اجتماعی) است.(18) در مقابل این نقد تند و شفاف از حاملان گفتمان توسعه،(19) مجله روشنفکری «جامعه ما»، بلافاصله در شماره بعد خود (14) سیل پاسخ های تند خود را در معرض انظار عمومی گذاشت. در جوابیه ها جامعه روشنفکری نه تنها به استقبال این نقادی نرفت، بلکه نویسنده مقاله را نیز مورد بی مهری و برخوردهای تند معتصبانه ای که خاص گروه زیادی از جماعت روشنفکری است، قرار داد.(20)
آنان به جای نقد مقاله، به نقد شخصیتی و شماتت نویسنده پرداختند و شهردار تهران را به «اسطوره روشنفکری» تبدیل کردندتا آنجا که گفته شد:
گریه [...] بیش از آن که به قول آقای پهلوان به هنرپیشگی و ضعف او بازگردد، از دیدگاه جامعه روشنفکری و مردم، به عزت و صداقت وی بازمی گردد.(21)
همچنین نویسنده مقاله را به «رواج لحن جاهل مآبانه» «عوام گرایانه و پوپولیستی» و نقادی از روی شکایت «خصوصی» متهم کردند. جالب این که مدیر مسوول همین نشریه روشنفکری که داعیه ضد فاشیستی دارد، به دفاع از اندیشه تکنوکراتیک، قبل از دیگران، مقاله «سه چهره، چند نکته» را می نویسد؛(22) بنابراین، روشن نیست که چگونه می توان از مغزهای متفکر، یعنی روشنفکران، انتظار نقادی طرح های مهندسی اجتماعی را داشت. البته عکس العمل مثبت روشنفکران درباره برنامه ریزان و کارگزاران گفتمان توسعه، طبیعی است. عکس العمل طبیعی آنها این نظر را قوت می بخشد که روشنفکران، مولود تحولات سیاسی اقتصادی هستند، نه یک پدیده مستقل فرهنگی. از این حیث، گفته یکی از اعضای حزب کارگزاران بسیار معنادار است:
در آستانه انتخابات مجلس پنجم، کارگزاران در شرایطی وارد عرصه فعالیت سیاسی شدند که جناح چپ، یک مرده سیاسی بود و ورود کارگزاران باعث احیا و تحرک آن شد.(23)
پی نوشت ها:
1. دکتر شریعتی درباره هویت تکنوکرات ها در نظام سرمایه داری غربی گفته است: «بوروکرات تکنوکرات طبقه ای است از نظر دماغی از هر دو طبقه اصلی جامعه برتر که خود را به طبقه سرمایه دار فروخته. کارگر بازویش را به او فروخته و وی، روحش و دماغش را. ماشین را او می چرخاند. سازمان ها را او اداره می کند. احزاب را او می گرداند. مطبوعات را می نویسد و چاپ می کند. دستگاه های تبلیغاتی را او راه می اندازد و همه کارها را او می کند و هیچکدام نه برای خود، برای دیگری. هیچکدام نه به انتخاب خود، به انتخاب دیگری. او همه کاره هیچ کاره است. ... رسالت، مسوولیت جایگاه طبقاتی و تشخص بارز وجودی ویژه خویش را ندارد. معنا ندارد. احساس خلا و پوچی و عبث و کینه دارد. طغیان می کند. خشمگین و نامعقول و شدیدا پوچ و خالی از محتوای وجودی است. خالی است. فلسفه می بافد و مکتب می سازد تا وجود ناموجه خویش را توجیه کند. پایگاه اجتماعی مستقل ندارد... برای خود دشمن می تراشد تا طرف یک نقیض شود. مصنوعا وارد یک تضاد دیالکتیکی ساختگی و کاذب می شود تا خود را در متن واقعیت ها جای دهد. مجموعه اینها همه فاشیسم است». (مجموعه آثار، ج 12، ص 54)
جلال آل احمد تکنوکرات شدن روشنفکران را سرنوشت محتومی می دانست که در نهایت به بی ارادگی و بی هویتی روشنفکری خاتمه می یافت. او در این باره نوشت: «صاحبان مشاغل روشنفکری، روز به روز بیشتر به خدمت عملی ادارات و موسسات صنعتی و بازرگانی درمی آیند و این دسته از روشنفکران، همان ها هستند که به صورت تکنوکرات ها درمی آیند و تکنوکراسی را اگر به معنای «حکومت فن» یا «حکومت تکنیک» بگیریم، این حضرات همان چرخ های گرداننده دستگاهند که روزبه روز بیشتر به سمت بی ارادگی و سلب حیثیت روشنفکری می روند». (در خدمت و خیانت روشنفکری، ج1، ص 72)
دکتر غنی نژاد از زاویه دیگری به این موضوع نگاه کرده است: «تکنوکرات ها، همانند جادوگران قبیله در اعصار گذشته، با ترفندهای علمی و فنی خود، توده ها و نیز نخبگان سیاسی آنها را مرعوب می کنند. این جادوگران عصر جدید همانند همتاهای قدیمی خود، مدعی علم کامل و قدرت نامحدودند. آنها این فکر را در اذهان مردم القا می کنند که گویا کلید خوشبختی و موفقیت همه را در کف دارند و اگر مردم، تمام اختیارات را به آنها تفویض کنند و تابع مطلق دستوراتشان باشند، همگی را به سر منزل رفاه و خوشبختی یا به اصطلاح امروزی توسعه می رسانند؛ در حالی که واقعیت درست خلاف این ادعاست». (ر.ک: تجددطلبی و توسعه در ایران معاصر، ص 70)
2. مهندس بازرگان، نمونه ای از تکنوکرات های عصر پهلوی است. او در آستانه اعزام به خارج به اتفاق دیگر دانشجویان اعزامی، در کاخ سلطنتی با رضاخان ملاقات کرد و تحت تاثیر شخصیت او قرار گرفت و درباره دیدارش با رضاخان و انگیزه های اعزام دانشجو به اروپا گفته است: «اعلیحضرت شاه سابق با بیان خیلی ملایم و در عین حال مطمئن و متین و با نگاه خفته و بیدار مخصوص به خود، در حالی که تیمور تاش و مرحوم اعتمادالدوله قرگزلو وزیر معارف درطرفین قدری عقب ایستاده بودند، ما را خطاب صحبت قرار دادند... گفتند: یقینا تعجب می کنید [که] ما شما را به کشوری می فرستیم که رژیم آن با ما فرق دارد. آزادی و جمهوری است؛ ولی وطن پرست هستند. شما وطن پرستی و علوم و فنون [را] به ایران سوغات خواهید آورد». بازرگان، دولت را نیروی اصلی پیشبرد اصلاح و ترقی می دانست و در باب اصلاحات حکومت رضاخان نوشته است: «در عرض 20 سال یک حمله همه جانبه ای در جبهه اصلاحات و اقدامات به فرماندهی و ابتکار شاه سابق به عمل آمده و نتایج [و [موفقیت های بزرگی نصیب شده بود: ارتش نوین و نیرومند، راه آهن سراسری (شاهکار هنر و صنعت) کارخانجات نساجی و قند و برق شاهی و دولتی، تسلیحات، دانشگاه، فرهنگ، وزارت کشاورزی، دادگستری پر طول و عرض با کاخ مجلل و تشکیلات مفصل، دارایی با شعب و فعالیت های اقتصادی متنوع». بعدها بازرگان متوجه می شود که تمام این اصلاحات سطحی و کم محتواست. در این باره نوشت: «می دیدیم که اصلاحات و اقدامات، کمتر از حدود سفیدکاری دیوارها و مغازه ها و تغییر لباس مردها و روپوش زن ها تجاوز می کند. آنچه هست، ظواهر خیلی سطحی امور و تقلیدهای کودکانه فرنگ است. ندرتا توجه و تمایل به عمق و اساس است». (ر.ک: سعید برزین: زندگی نامه سیاسی مهندس مهدی بازرگان ،ص 38)
3. جمشید بهنام: ایرانیان و اندیشه تجدد، ص 119.
4. موسی غنی نژاد: تجدّدطلبی و توسعه در ایران معاصر، ص 66.
5. سعید برزین: زندگی نامه سیاسی مهندس بازرگان، ص 272.
6. دکتر سعید برزین، علت این شکست را در ناتوانی آزادی خواهان لیبرال در مهار جامعه انقلابی دانسته است: «اما [آزادی خواهان لیبرال [فاقد آن سیاست و پایگاهی بودند که عوام انقلابی شهرها را مهار کند. عوامی که مزه پیروزی و قدرت سیاسی را زیر دندان چشیده بودند و می خواستند گذشته را به خاطر آینده ای نامعلوم (!) قربانی کنند و روح شیطان اجتماعی را با خشونت انقلابی(!) و قهر الهی برکنند و نفس مطلقاً قدسی را حاکم نماید». (ر.ک: همان، ص 272.) در فصول قبل نیز اشاره کردیم که روشنفکران لیبرال توانایی رهبری جامعه را ندارند؛ لذا از بروز «جامعه انقلابی» واهمه دارند و از ظهور «جامعه اصلاح طلب» دفاع می کنند.
7. یکی از اتفاقات ناگوار در مرحله تدوین (نه تصویب) برنامه های پنج ساله آن است که کادر علمی و متعهد حوزه، کمترین نقش را داشته اند؛ به طوری که در تحقیق انجام شده به وسیله یکی از فضلای حوزه علمیه قم، از مجموع 625 نفری که در تنظیم و تصویب «پیش نویس نهایی برنامه دوم توسعه» شرکت داشته اند، فقط یک نفر آن ها حوزوی بوده که او نیز چون در پست «معاون سازمان اوقاف» قرار داشته، در یکی از کمیته های برنامه ریزی شرکت کرده است. (ر.ک: سلیمان خاکبان: درآمدی بر اسلام، توسعه و ایران، ص 35.) مشاهدات نویسنده از سازمان برنامه و بودجه و سازمان اداری و استخدامی نیز این نظر را تایید می کند.
8. سعید حجّاریان در مقاله ای (1375) به سرّ گفتمان ترقی رایج در ایران امروز اشاره کرده است: «گفتمان توسعه یا گفتمان تکنوکراتی که عمدتا از درون سنت فکری مدرنیزاسیون و کارکردگرایی بیرون آمده، پس از انقلاب و به خصوص پایان جنگ و آغاز دوران بازسازی، می رود که به گفتمان غالب در میان کارگزاران و برنامه ریزان رسمی و هم چنین روشنفکران خارج از مدار قدرت بدل شود». به اعتقاد او ، مهمترین ویژگی های این گفتمان عبارت است از: 1. باید احتیاط کرد و از آرمان های بلند پروازانه ارزش گرایانه دست برداشت. 2. از طریق مهندسیِ پاره پاره اجتماعی (به تعبیر پوپر) می توان در طریق ترقّی قدم زد. 3. مفاهیم کشداری مانند سعادت و رستگاری، اموری شخصی است که درقاموس هر فرد معنای متفاوتی می دهد و لذا نمی تواند هدف توسعه باشد. 4. دنیا را نباید ثَنَوی دید. مفهوم ستیز را باید به رقابت بدل کرد؛ لذا باید در مفاهیم سنتی استقلال و وابستگی، تجدید نظر کرد و به جای آن «همبستگی» و تنوعات را نشاند و باید دست از «تئوری توطئه» برای تبیین عقب ماندگی برداشت. 5. این گفتمان به شدت ضد تاریخ گرایی و تعصبات ایدئولوژیک است» به گمان او، الگوی حاکم بر سیاست های توسعه که لیبرالیزه کردن ساختار اقتصادی است، خواه ناخواه به تقویت نگره نوسازی انجامیده، آن را از اندیشه ای وارداتی به گفتمان درونی تبدیل خواهد کرد. حاملان اصلی این قرائت ترقی، فن سالاران و کارآفرینان نوع وطنی است. حجّاریان توصیه می کند که گفتمان سوم باید بتواند از دین، قرائتی عرفی، عصری و علمی (به معنای تحصلی) داشته باشد وگرنه همواره به عنوان عنصری خارجی تلقی خواهد شد.
(ر.ک: سعید حجّاریان: «تصعید، تکامل، توسعه» (تحول گفتمان ترقی در اندیشه روشنفکران دینی)، مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش 113 و 114، ص 54.)
9. دکتر حسین بشیریه تغییر پایگاه اجتماعی نخبگان سیاسی را در طیف وسیع تری که شامل کارگزاران سازندگی نیز هست، مشاهد کرده است: «طی سال گذشته (1376) پایگاه های حمایتی جدیدی بین طبقات متوسط جدید، روشنفکران و بورژوازی مدرن برای دولت درحال شکل گیری بوده است. به نظر می رسد که ائتلاف جدیدی از طبقات مدرن به عنوان پایگاه اجتماعی دولت در حال تکوین باشد. اگر طبقات اجتماعی را نه صرفا از لحاظ مواضع اقتصادی، بلکه به علاوه از حیث مواضع سیاسی و ایدئولوژیک تعریف کنیم، می توان به طورکلّی گفت که ائتلاف جدیدی از طبقات مدرن در حال شکل گیری است. البته از لحاظ کارکنان، دولت فعلی نیز از درون نخبگان سیاسی پس از انقلاب برخاسته است ولیکن پایگاه اجتماعی آن متفاوت است...». (ر. ک: «انتخابات سال 1376 از چشم انداز مبارزات طبقاتی در ایران»، راه نو، ش 8، ص 9.)
10. برای مثال یکی از رهبران حزب کارگزاران سازندگی گفته است:« کارگزاران بیشتر یک محفل هستند تا یک حزب و لذا ما با هر کس به هر مقدار که موضع مشترک داشته باشیم ائتلاف می کنیم. ما سیاسی کار هستیم. وقتی نتوانستیم با جامعه روحانیت به توافق برسیم، با آقای... همراه شدیم. در صدر اسلام هم سیاسی کار می شد». (ر.ک: روزنامه کیهان، یک شنبه 15/1/1378)
11. از نوشته های دکتر غنی نژاد به دست می آید که یکی از ویژگی های معرفتی او آن است که هر آنچه مذموم و کژ و غیر علمی است، مربوط به اندیشه و ارزش های سنتی بوده، اندیشه مدرنیته از این خصلت های ناپسند پاک و منزه است. یک نمونه این مطلب را در اینجا آورده ایم و به نمونه دیگر در بحث «خشونت» اشاره خواهیم کرد.
12. موسی غنی نژاد: تجدّدطلبی و توسعه در ایران معاصر، ص 66.
13. در بخش اول کتاب او، صفحه ای نیست که دست کم دو یا سه بار این اصطلاحات را به کارنبرده باشد.
14. او برای گریز از پاسخ به این سوال، از اندیشه تکنوکراتیک، به اندیشه به ظاهر مدرن تعبیر می کند (موسی غنی نژاد: تجددطلبی و توسعه در ایران معاصر، ص 67.)؛ حال آن که چنین چیزی را اول بار از او شنیده ام. اندیشه مهندسی اجتماعی یک پدیده مدرن است و کاملا ریشه در مدرنیته دارد.
15. موسی غنی نژاد: تجدّدطلبی و توسعه در ایران معاصر، ص 66 و 67.
16. موسی غنی نژاد: تجدّدطلبی و توسعه در ایران معاصر، ص 69.
17. انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری اسلامی در سال 1376 شکل عینی این عکس العمل منفی عامه مردم بود؛ ولی ناگهان مدرن های رهزن از راه رسیده و آب را گل آلود کردند و عامه مردم را در حیرت و آشفتگی فکری قرار دادند. به فصل آخر کتاب رجوع کنید.
18. یکی از رهبران این حزب درباره پایبندی شان به ایدئولوژی توسعه گفته است: «شعار توسعه آقای... راه به جایی نمی برد و چون ایران همانند امریکا و روسیه، کشوری دارای منابع غنی است که لازم است توسعه اقتصادی را سر لوحه عمل خود قرار دهد، لذا ما =]کارگزاران [بحث توسعه اقتصادی در مقابل توسعه سیاسی و فرهنگی بر اساس همین تفکر راه انداختیم». (ر.ک: روزنامه کیهان، یکشنبه 15/1/1378)
19. ناقد =]چنگیز پهلوان] اعتقاد داشت که: «در جریان دستگیری و محاکمه شهردار تهران، داوری ها و قضاوت هایی به زبان آمد که به نظر من اهمیتی بیش از دستگیری خود شهردار دارد. این تصور رواج داده شد که گویا اگر این شهردار نمی بود، شهر تهران «نه در زباله دان تاریخ، که در هاویه ما قبل خلقت فرو می رفت.» این گونه داوری های افراطی را مردم عادی برزبان نرانده اند؛ بلکه کسانی طرح کرده اند که ادعای دمکراسی، اصلاح اجتماعی و مدرنیته را دارند... دوران شهرداری [... [داستانی پایان نایافتنی از خودسری های یک مدیر شهری است که در نوع خود بی سابقه و حیرت انگیز است. از افراد مختلف شنیده ام که [...] گفته بوده است: این شهر را باید مانند رضا شاه چکمه به پا اداره کرد.... زباله دانی که [...] فراهم آورد، ابعادی غیر قابل تصور به خود گرفت. او موجب رواج فسادی در شهر تهران شد که بی تردید نه تنها به عنوان یک الگو، سراسر کشور را در برگرفت، بلکه سال های سال طول خواهد کشید تا بتوان این نوع از مدیریت را کنار گذاشت و از مدیران کشور انتظار داشت که طبق ضوابط به فعالیت بپردازند... . شهردار در هیچ موردی نخواست نظر شهرنشینان تهرانی را بپرسد و بنابر تمایلات آنان دست به اقدام بزند... . شاید بتوان گفت که هیچ کس به اندازه [...] در ترویج فساد اخلاقی در این کشور موثر نبوده است. اخلاق کاسبکارانه در چارچوب حکومت، چیزی است که ترویج گسترده آن مدیون [...] است... تردید ندارم که شهردار چیزی را به وجود آورد که در عرف زبان جامعه شناختی، آن را «باند مافیایی» می گویند. این باند، بازوی اجرایی شهردار بود و از طریق حساب مدیران، پاداش ها و کارمزدهایش را دریافت می کرد. ... وسیله دیگر مدیریت این شهردار ایجاد یک شبکه قدرت بود. او با راه اندازی روزنامه و برنامه های اختصاصی که بلندگوی شخصی وی بودند، نظریات خاصی را منعکس می کرد که تنها با بهره گیری از امکانات مالی شهرداری ممکن می شود. ... توسعه تهران، در اساس توسعه ای بوده است آمیخته با فساد، خود رایی، متمرکز، ضد شهرنشینان، و خلاصه توسعه ای دیکتاتوری مآبانه و به اصطلاح امروزی ها ضدّ جامعه مدنی، یعنی ضد عنصر شهروندی به معنای عام کلمه». (ر.ک: راه نو، ش 13، ص 4)
20. عکس العمل منفی جامعه روشنفکری از این مقاله، از گزارشی که نشریه راه نو در شماره بعد (14) داده، روشن می شود: «انتشار مقاله «یک شهردار به فروش می رسد» به قصد فتح باب گفت وگو در مورد مسائل مبتلا به جامعه ما از منظرهای گوناگون بود؛ اما متاسفانه نوشته آقای پهلوان، لحنی غیر قابل قبول داشت. راه نو از بابت درج این بخش ها جدا از همگان پوزش می خواهد و انتظار دارد که این سهو را بر او ببخشایند... انتشار مقاله مذکور انعکاس گسترده ای داشت، از جمله این که زنگ تلفن راه نو بی مبالغه، دمی قطع نمی شد. خوانندگان که شامل بسیاری از چهره های فرهنگی نامدار می شدند، می خواستند نظر خود را در مخالفت با آن مقاله ابراز کنند». (ر.ک: راه نو، ش14،ص8)
21. و یا گفته شد: « [...] تنها مدیری است که در فضای تعدیل و تعطیل فرهنگ و سیاست و حواله شدن همه چیز به قاعده سوداگری و بسط بازارها، توسعه فرهنگی و تکثر سیاسی را چاشنی فعالیت شهرداری نمود و بدون طرح شعارهای تند سیاسی، اطلاع رسانی از حقوق ملی و مدنی را بسط داد». «برجسته ترین ویژگی این نوشته ها اصرار در ارائه نظرگاه های مخالف با سایر روشنفکران و تحقیر جریان روشنفکران ایران است. ... این بار آقای دکتر پهلوان نه تنها همچون همیشه نظر روشنفکر ایرانی را نمی پسندد؛ بلکه در ادامه توهین به شهردار و مدیران شهرداری، روشنفکران را به حرکت در پس توده ها و «دفاع از چیزی» متهم می کند که از آن اطلاع درستی.. ندارد». (همان، ص 9.) «در واقع آقای پهلوان از این عصبی و ناراحتند که در یکی از معدود موارد در سال های اخیر، روشنفکران، فعالانه وارد عرصه اجتماع شده اند و به روشنگری اذهان عمومی پرداخته اند و اتفاقا ایشان دراین جریان حضور ندارد». (همان، ص 11.) البته چنگیز پهلوان در شماره بعد راه نو (15)، در مقاله خلاف جریانی به این نقدهای «روشنگرانه روشنفکری» پاسخ می دهد.
22. مدیر مسوول راه نو در مقاله «اولین فاشیست شیطان است» (کیان، ش 39) در تبیین ماهیت فاشیسم مکررا به گفته های دکتر شریعتی استناد کرده است؛ از جمله به این عبارت شریعتی که: «پس فاشیسم زاییده ایجاد طبقه تکنوکرات در آلمان است»؛ ولی ظاهرا او گفته های خود را در این مقاله (اولین فاشیست شیطان است) فراموش کرده، از رهبر حزب وفادار به گفتمان توسعه دفاع می کند. او گفته است: «دفاع کنونی روشنفکران و دیگر شهروندان از [...]در چارچوب رویارویی جبهه انحصار و جبهه دوم خرداد قابل فهم است»؛ سپس در توجیه علمی اعمال شهردار تهران برآمده که: «توسعه آمیخته با فساد» مطلوب نیست و روشنفکران و مردم، خواهان «توسعه آمیخته با فساد» نیستند؛ اما پرسش این است که آیا توسعه فارغ از فساد ممکن است؟ از منظر جامعه شناختی، فساد از «عواقب ناخواسته... توسعه و نو سازی است» در این توجیه، رگه هایی از اندیشه تکنوکراتیک مشاهده می شود. دست آخر هم ژست ضد فاشیستی اش را به یاد آورده و گفته است: «هدف تمامیت خواهان، نابودی، تفرّر» و دگر اندیشی است و این یعنی فاشیسم. گفتمان فاشیستی، فرزند گفتمان طالبانی است. نادیده گرفتن این نکات در تحلیل رویدادهای کنونی ایران، هر تحلیلی را ناقص و غیر واقعی می سازد». (ر.ک: راه نو، ش 14، ص 6)
23. روزنامه کیهان، پنجشنبه 19/1/1378.