ماهان شبکه ایرانیان

گلوله ای که خطا رفت

کتاب «ترور شاه» که توسط مرکز بررسی اسناد تاریخی منتشر شده است، حادثه ترور محمدرضا پهلوی را به روایت اسناد تاریخی بازگو کرده و همان گونه که در مقدمه کتاب ذکر شده، مقصود آن بوده که: «با ورود این حجم از اطلاعات به حوزه تاریخ معاصر ایران، راه پژوهش های تازه درباره انقلاب اسلامی، هموارتر گردد.»

کتاب «ترور شاه» که توسط مرکز بررسی اسناد تاریخی منتشر شده است، حادثه ترور محمدرضا پهلوی را به روایت اسناد تاریخی بازگو کرده و همان گونه که در مقدمه کتاب ذکر شده، مقصود آن بوده که: «با ورود این حجم از اطلاعات به حوزه تاریخ معاصر ایران، راه پژوهش های تازه درباره انقلاب اسلامی، هموارتر گردد.»

این کتاب با 612 صفحه در قطع وزیری و قیمت 2900 تومان چاپ شده است. اسناد کتاب، به گونه ای محققانه دسته بندی و توضیحات مورد نیاز هرکدام، به عنوان پاورقی در ذیل اسناد ارائه شده است. همچنین فهرست نسبتا کاملی از اسامی افراد، مکان ها، کتاب ها، حزب ها، گروه ها فرقه ها و مطبوعاتی که در کتاب آمده است، در انتهای کتاب درج شده که محقق را در استفاده بهتر از این اثر یاری می دهد. با این حال، نقد آثار منتشر شده در زمینه تاریخ، یکی از ارزشمندترین امور علمی، نه فقط در جامعه ما، بلکه در گستره فرهنگ و دانش بشری است؛ چرا که موضوعات و پدیده های تاریخی، اجزای تشکیل دهنده حقیقت فردی و اجتماعی انسان به شمار می روند.

مطالعات تاریخی، برخلاف آثار ادبی و یا روزمره سیاسی، به ریشه ها و بنیادهای ماهوی جامعه برخورد می کند و محقق تاریخ را بر آن می دارد که بی هیچ شائبه ای در کار نقد و اصلاح برآید. آثاری که با استفاده از اسناد نهادهای رسمی فراهم می شوند، طبیعتاً دارای اهمیت و اعتبار مضاعفی خواهند بود؛ لذا نقد و بررسی آنها از سوی مورخان و محققان، به هر گونه که باشد، موجب استحکام بیشتر آن می شود؛ که مقاله حاضر را به همین لحاظ پیش رو دارید. بی گمان ممکن است دیدگاه های دیگری نیز پیرامون این کتاب وجود داشته باشد که زمانه با احترام به آن دیدگاه ها، بدون تایید، رد مطالب این نقدها حق پاسخگویی به ویژه برای دست اندرکاران تهیه و تدوین کتاب مزبور محفوظ می داند.

«ترور شاه» نام کتابی در زمینه تاریخ اسلامی است که به همت مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، روانه بازار کتاب شده. موضوع کتاب «ترور شاه» مربوط است به حادثه کاخ مرمر در صبحگاه 21 فروردین 1344 که در آن روز رضا شمس آبادی سرباز گارد شاهنشاهی به سرسرای کاخ حمله برده و به سوی شاه و محافظینش رگبار گلوله می بندد و...

این حادثه که خود معلول مجموعه ای از علل و عوامل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است بازتاب های گسترده ای در داخل و خارج از کشور را موجب شد و مواضع و عکس العمل های متفاوتی را از سوی حاکمیت، جریان ها و گروه ها و احزاب سیاسی مخالف و موافق در پی داشت.

کتاب مزبور می کوشد تا از فرایندی ترور، مواضع، برخوردها و بازتاب های گوناگون از ابعاد مختلف و نیز جریان های سیاسی پیش روی آن و بهره برداری و بهره مندی از حادثه به روایت اسناد سخن بگوید.

رژیم شاه که پس از این حادثه دچار آشفتگی و سردرگمی شده بود، بیم آن داشت که این عمل نزد افکار عمومی جامعه ایران و جهان، به عنوان نمادی از نارضایتی و ناخشنودی نسبت به سیاست های دستگاه حاکمه تلقی شود؛ ضمن این که می ترسید این رویداد، متاثر از حرکت امام خمینی (ره) و قیام 15 خرداد 42 باشد. از این رو رژیم طی اقداماتی تبلیغی و سیاسی، واقعه را توطئه ای سازمان یافته و از پیش طراحی شده، از طرف یک گروه مارکسیستی جوان به نام مصطلح «گروه نیکخواه» قلمداد کرد تاعلاوه بر رفع بیم و هراس مذکور، نزد دنیای غرب خود را کشوری غیرمارکسیست و هدف حملات جهان کمونیست جلوه دهد تا بدین طریق از کمک های غرب بهره مند شود.

پیداست که این کتاب همانند اغلب کتاب ها از حیث ساختار، محتوا و شکل، دارای نقاط قوت و ضعف است. و نقد و بررسی آنها که نیاز تاریخ معاصر است، موجب خواهد شد تا آثار و تحقیقات بعدی با اعتبار بیشتر و عیب و نقص کمتر در اختیار علاقه مندان و محققان قرار گیرد. از این رو آنچه از این باب نگاشته خواهد شد، بسان آیینه ای است که زیبایی ها، کاستی ها و معایب چهره ای را که در آن منعکس است، نشان خواهد داد. تند و کند شدن این قلم در نقد کتاب ترور شاه، فقط و فقط به خاطر بهبود این گونه آثار تحقیقاتی در آینده است؛ تحقیقاتی که خود منشا اثر و استناد در کتب تالیفی و تدوینی تاریخی خواهد بود. پیداست که این کتاب همانند تمامی کتاب ها از حیث ساختار، محتوا و شکل، دارای نقاط قوت و ضعف است.

الف) ساختار کتاب

1. در مقدمه طولانی کتاب فرضیه تحقیق چنین تعریف و سوال شده است: «آیا ارتباطی بین شهید رضا شمس آبادی در حادثه ترور شاه در 21 فروردین سال 1344 در کاخ مرمر، با گروه مارکسیستی پرویز نیکخواه وجود داشت؟» (صص 11 و 12) با انتشار اسناد 15 فصل کتاب، سعی شده به این فرضیه پاسخ داده شود.

ایراد ساختاری این تحقیق، نداشتن فرضیه جایگزین ب است؛ از این رو اسناد منتشره برای تحصیل جواب سلبی به فرضیه (الف) است. گرچه حقیقت این واقعه در همین جواب است، ولی می بایست با طرح فرضیه و جایگزین و ارائه مدارک و مستندات، پرده های دیگر این رویداد به تصویر کشیده می شد تا خواننده در عین آگاهی، به جواب اثباتی فرضیه (ب) می رسید. به خاطر وجود همین اشکال ساختاری است که در مقدمه سعی شده پیشاپیش خواننده برای دریافت جواب منفی به فرضیه تحقیق جهت دهی شود. آنجا که از تاثیر قیام 15 خرداد 1342 بر رضا شمس آبادی و نیز واکنش او به گلوله های شهید محمد بخارایی(1) صحبت می شود، یا آنجایی که از زبان احمد کامرانی(2) سوابق فعالیت ها، حالات و روحیات ضارب بیان می شود، این جهت دهی محسوس تر است.

2. ساختار کتاب بر انتشار اسناد استوار است و هر جا که لازم دیده شده برای اطلاع و آگاهی بیشتر خواننده درباره اشخاص و وقایع خاص، پاورقی زده شده است.

اولین آفتی که فرایند نشر سند را تهدید می کند، نحوه گزینش و انتخاب و چینش اسناد است. چنین خطری عمدتا در شرایطی رخ می دهد که مرکز و موسسه مربوط و مسوول، قصد جهت دهی و اعمال نظر جانبدارانه داشته باشد. البته گاهی در اثر سهو، بی تجربگی و کم دانشیِ عوامل درگیر و دخیل در نشر سند، امکان دامنگیرشدن آفت فوق فراهم می شود و چنین است که تحریفی در حقیقت یک واقعیت شکل می گیرد. دومین خطری که تدوین گران با آن مواجه هستند، خطری است که در بطن جریان قرار دارد و آن وجود اسناد جعلی و «سازمان ساخته» است که عوامل قدیم، با نیت تاثیرگذاری در خط سیرهای به ویژه سیاسی بعد، آن را به وجود آورده اند تا چهره ای را مخدوش و واقعیتی را تحریم کنند یا حادثه ای را وارونه جلوه دهند. چنین حربه ای در رابطه با اشخاص سیاسی، گاه به دلیل به همکاری کشاندن و یا به تسلیم و زانو درآوردن او و گاه به دلیل خراب کردن اعتبار، اعتماد و وجه مشخص او در میان همفکرانش به کار گرفته می شود.

ب) پیرامون محتوای کتاب

1. یک اشکال معنایی که بر سر صفحه تمامی اوراق کتاب به چشم می خورد، ذکر کلمه سوء قصد در جمله «ماجرای سوء قصد به شاه در کاخ مرمر» است. از نظر ما عمل شهید شمس آبادی در ترور شاه، با اهداف متعالی و عدالت جویانه، عمل سوئی نبوده که از آن به سوء قصد یاد کنیم، بلکه در آن حسنی هم نهفته بوده است. تنها زمانی که از زبان اسناد، مطبوعات و گزارش های وقت، سخن می گوییم لازم است با تعابیر آنها نقل کلام کنیم، نه در عنوان و سرصفحه های کتاب.

2. مقدمه: محتوای مقدمه در برگیرنده کلیاتی درباره رضا شمس آبادی، بیوگرافی، حالات و روحیات، فعالیت های سیاسی و عملیاتی، علل و انگیزه های ترور و... است.

در بخشی از مقدمه با طرح سه پرسش، اقدام شمس آبادی به ارزیابی گذاشته شده است: چرا چنین کرد؟ توفیق یا شکست ترور چه آثاری در پی داشت؟ و آیا شمس آبادی با گروه های مارکسیستی (آن طور که رژیم ادعا می کرد) در ارتباط بود؟ (ص نوزده) و پرسشی که در این کتاب برای پاسخ دادنش تلاش می شود، تنها پرسش سوم است.

درخصوص مطلبی که از کتاب «بررسی تحلیلی از نهضت امام خمینی» در مقدمه نقل شده که: «کمونیست های واداده ای چون نیک خواه و کامرانی که برای حفظ جان خود روی پای شاه دژخیم می افتند و عجز و لابه کرده...» (ص بیست و شش) باید گفت که کامرانی هیچ گاه، و نیکخواه هم دست کم تا سال 1349 برای نجات جان خود به نزد شاه نرفته و به پایش نیفتاده اند. تنها احمد منصوری است که به ملاقات شاه می رود. همچنین قابل ذکر است که کامرانی گرچه بانیروهای چپ و کمونیست معاشرت و نشست و برخاست می کرده، ولی هیچ گاه طوق بندگی آنها را بر گردن نیاویخت و در هیچ جای پرونده او، اعتراف و اقراری مبنی بر پذیرش مرام اشتراکی او نمی توان یافت.

3. فصل اول شامل اسنادی است که نحوه برخورد شتابزده روزهای اول، و رفتار تبلیغاتی و سیاسی روزهای بعد ساواک با حادثه را نشان می دهد. البته برخورد و رفتاری که بر مسائل گروه نیکخواه متمرکز است؛ و چون وضعیت اعضای گروه در خارج از کشور، عضویت و فعالیت هر یک از افراد گروه در اتحادیه ها و انجمن های دانشجویی، حضور در کنگره ها و میتینگ های سیاسی، نحوه گرایش آنها به اندیشه های چپ مارکسیستی مائوئیستی، فعالیت های داخل کشور، چگونگی ارتباط با یکدیگر و جذب نیرو، تشکیل جلسات، تزها و اندیشه های مورد بحث، ترجمه و تکثیر جزوه های سیاسی، سفر به مناطق مختلف کشور، نحوه اطلاع از طرح ترور و مواضع آنها در این زمینه و چگونگی دستگیری و اعترافات آنها).

اسناد منتشره درخصوص موارد ذکر شده بسیار تکراری است. گرچه تکرار در این دست کارهای تحقیقاتی، به جهت مستندسازی و تحکیم پایه های فرضیه اجتناب ناپذیر است، اما نه در این حد که موضوع و محتوای هر فصل در فصل های بعدی تکرار شود.

در بعضی از اسناد به امر شکستن و مخدوش کردن برخی چهره های موجه کنونی، به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، توجهی نشده است. مثلا فردی روحانی زاده از خانواده های بسیار متدین، که در گذشته و حال به عنوان چهره ای مذهبی و نافذ کلام مطرح بوده و هست، در لفاظی ها فردی مشروب خوار و ولنگار معرفی شده است. شایسته بود که در گزینش و چینش و انتشار اسناد دقت بیشتری می شد تا چهره حقیقی آنها مخدوش نشود؛ البته سانسور و تحریف لازم نیست، بلکه با بیان اقتضائات و شرایط بازداشت، محاکمه و زندان، مشخص می شود که افراد گاهی برای فرار از شکنجه های مرگبار و جان فرسا و یا یک هدف عالی تر، ناچار از اعتراف به برخی «ناکرده ها» و «نارفته ها» بودند. ضمن این که باید خواننده را توجه داد که این اسناد ممکن است «سازمان ساخته» باشند.

4. فصل دوم در برگیرنده مواضع، واکنش ها، جلسات حزبی، میتینگ ها و اعلامیه های منتشره (در خارج از کشور) است. حزب (منحله) توده، بازاری ها، جمعیت های اسلامی، حزب زحمتکشان، جامعه سوسیالیست ها (نیروی سوم) و دیگران، تمامی از واقعه ترور اظهار خشنودی کرده و آن را نمادی از نارضایتی عمومی دانسته اند.

در این فصل جای خالی مواضع برخی احزاب چون حزب مردم ایران خالی است. درعوض مواضع برخی احزاب هم مثل حزب توده، تکراری است. (صص 140 و 136 و 121)

در بخشی از یک گزارش به شایعات و عقاید رایج درباره حادثه اشاره شده است. با توجه به این که فصل بعد به بحث «شایعات» اختصاص دارد، وجود این بخش گزارش خسته کننده است. درج متن اعلامیه ها و اطلاعیه هایی از کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در هواداری و دفاع از گروه نیکخواه نیز شاید به خاطر اثبات مارکسیست بودن گروه بی مورد باشد (صص 156 تا 163)، چراکه اسناد کافی برای اثبات این مدعا در کتاب آورده شده و اگر قصد بر ابراز مواضع کنفدراسیون است، بهتر است به کتاب «کنفدراسیون جهانی» (صص 214 تا 220) نوشته حمید شوکت ارجاع داده شود.

5. فصل سوم حاوی شایعات، اطلاعات و اخبار موثق و غیرموثقی است که به لایه های مختلف و اقشار مردم نفوذ کرده و شایع شده است. شایعاتی نظیر وجود محرک خارجی (امریکایی یا انگلیسی، هر کدام به دلایلی)، دخالت فدائیان اسلام، احتمال کودتای زودهنگام، ساختگی و نمایشی بودن حادثه و...

6. فصل چهارم شامل مواضع، برخوردها، دیدگاه ها و نظرهای اشخاص حقیقی (بعضا با جایگاه حقوقی) و سیاسی است که در مدح و ثنای عقیم ماندن ترور و نیز اظهار خشنودی و مسرت از بقای حیات شاه است.

7. فصل پنجم با عنوان «افکار عمومی و حادثه کاخ مرمر» در ابتدا چنین به ذهن متبادر می کند که اسناد ارائه شده، منعکس کننده افکار لایه های مختلف مردم خواهد بود، درحالی که چنین نیست و این بخش در انحصار اظهارنظرهای مامورین، نگهبانان کاخ و درجه داران گارد شاهنشاهی و شایعات و شنیده های میان آنهاست.

در بخشی از متن، تنها سندی که به طور صحیح و مرتبط با عنوان فصل آورده شده، به سانسور خبری ایراد گرفته و به نفوذ اصل خبر در میان مردم اعتراف دارد و می شود گفت که سنجش صحیحی از افکار عمومی است. (صص 206، 207، 208).

در پانوشت شماره 1 صفحه 201 این فصل، با استناد به یکی از پرونده های ساواک، تاریخ اعدام محمد بخارایی 20/10/1344 ذکر شده، در حالی که تاریخ صحیح اعدام بخارایی، نیک نژاد، هرندی و امانی 26/3/1344 است.

از آنجا که شایعه گاه ساخته و پرداخته اذهان و افواه جویای حقیقت و گاه ابزار دیپلماسی در ساختار قدرت است و در بسیاری موارد با هدایت دست های پنهان سوار بر افکار عمومی می شود، بهتر بود بخش مربوط به آن (فصل سوم) در این فصل می گنجید.

8. فصل ششم به موضع گیری های مجامع و شخصیت های جهان در مورد حادثه اختصاص دارد و در آن به فعالیت ها و واکنش های مطبوعات جهان مانند لوموند، زود دویچه و... اشاره ای می شود.

انتظار می رفت این فصل حاوی اسنادی از اقدامات مجدانه «زیگ فرد جی گر» آلمانی و «الیزابت هاگفورز» از طرف کمیته عفو بین المللی باشد، که سلیقه تدوین گران، یکی دو سند مربوط را به فصل دهم فرستاده است.

9. فصل هفتم مربوط به «جریان محاکمه متهمین حادثه» است و اسناد و اطلاعاتی از دادگاه عادی، تجدید نظر و عوامل آن و نیز وکلای مدافع متهمین و دفاعیات آنان را نشان می دهد؛ البته محدود، نارسا و ناقص.

این فصل می توانست به خودی خود خلاصه ای از تمامی کتاب باشد و خواننده را با خواندن اسناد معتبر اقناع کند؛ ولی چند عامل مانع از این ویژگی است:

الف) دفاعیات بیشتر از زبان وکلای مدافع نقل شده است، و آنچه هم آنها بحث کرده اند، در مسائل کلی و شکلی نظیر عدم صلاحیت دادگاه، شرط وجود امر تعقیب و نبود هیات منصفه محدود می شود. در جدی ترین قسمت های دفاع، عمل ترور را تقبیح کرده و از پشیمانی متهمان سخن گفته اند و آنان را جوانانی احساسی، خام، بی تجربه و ماجرا جو معرفی کرده اند.

ب) طبق قرائن موجود، متهمان لایحه دفاعیه خود را، حداقل در دادگاه تجدید نظر، به صورت مکتوب ارائه کرده اند که سندی از آن منتشر نشده، و اگر دفاعی هم در جایگاه متهمان داشته اند، تنها به ذکر تیترها و عناوین، آن هم در گزارش مامورین بسنده شده است.

ج) از حواشی دادگاه مانند تلاش های پنهان و پیدای داخلی و خارجی سندی ارائه نشده است.

د) اسناد از متن کیفرخواست اطلاعی نمی دهند.

ه) در پایان دادگاه بدوی و تجدیدنظر معلوم نیست احکام به اثبات کدام جرم و تبرئه کدام اتهام صادر شده است. چنان که تغییراتی نیز در میزان احکام صادره در دادگاه تجدید نظر نسبت به دادگاه بدوی ایجاد شده. (ص 285) و از علت آن اطلاعی و خبری نیست. مثلا باید معین می شد که در دادگاه تجدید نظر، پرویز نیکخواه از اتهام شرکت در توطئه سوء قصد (به زعم رژیم شاه) تبرئه و به خاطر داشتن مرام اشتراکی، به ده سال حبس محکوم شده بود.

10. فصل هشتم اسناد مربوط به «پرویز نیکخواه» رهبر گروه مارکسیستی را در مقاطع مختلف در دل خود جای داده است. مدارک موجود در برگیرنده سوابق، نظریات و نحوه استحاله و چگونگی تغییر و همکاری او با رژیم و ساواک است.

جالب این که سندی درباره وضعیت استحاله شده «کوروش لاشایی» که کاملا بی ارتباط با این کتاب است، تنها به صرف داشتن اسم «نیک خواه» در ذیل سند و نظریه شنبه (گزارشگر و منبع نفوذی ساواک) آورده شده است! (صص 326 و 327).

در پایان فصل تحت چند پاورقی مفصل، وضعیت و عاقبت پرویز نیکخواه پس از پیروزی انقلاب اسلامی بیان شده است.

11. فصل نهم اسنادی را از وضعیت، سوابق، فعالیت ها، نظریات، نحوه عفو و آزادی از زندان مهندس احمد منصوری تهرانی مقدم ارائه می کند. منصوری کسی است که در کارخانه ارج با احمد کامرانی آشنا شده و بعدها از طریق او از طرح ترور آگاه می شود. او وقتی شرایط بازداشت و بازجویی را تنگ می بیند، تقاضای دیدار شاه را می دهد و ماموران هم به امید اقرار و اعتراف او، ترتیب دیدار را می دهند.

در این فصل، اشتباهی صورت گرفته که قابل گذشت نیست؛ در پانوشت شماره 1 صفحه 426 آورده شده است: مهندس منصوری، مدرس دانشگاه شیراز و عضو لژیون فراماسونری بوده است. درحالی که مهندس احمد منصوری تهرانی مقدم، عضو هیات علمی هیچ دانشگاهی نبوده و تدریس هم نمی کرد. هیچ گونه ارتباطی با تشکیلات مخفی و در پرده فراماسون ها نداشته است. اطلاعات ارائه شده، مربوط به شخصی دیگر به نام احمد منصوری، غیر از منصوری تهرانی مقدم است.

12. فصل دهم دربرگیرنده اسناد مربوط به «احمدکامرانی» است. او دوست دوران کودکی، نوجوانی و جوانی شهید شمس آبادی بود و در یک حوزه حزبی «صدره و سرپره» حزب مردم ایران، شاخه کاشان، با هم فعالیت می کردند.

متاسفانه چینش اسناد مربوط به کامرانی و نحوه بیان نقش او و ارتباطاتش با احمد منصوری، به گونه ای است که خواننده را به اثبات مارکسیست بودن او سوق می دهد؛ در حالی که کامرانی هیچ گاه به این سلک در نیامده و در هیچ جا اعترافی بر پذیرش مرام اشتراکی از طرف او نیست.

کامرانی در مصاحبه با دفتر ادبیات انقلاب اسلامی تاکید دارد که گروه مارکسیستی نیکخواه، به اندازه سرسوزنی در نقشه های رضا نقش نداشته است. او مطالب نادرست و اقاریر و اعترافات منتشره به صورت سند را، ناشی از شکنجه های جسمی و روحی و فشارهای شدید و سخت روانی می داند؛ تا حدی که در مقطعی از بازجویی ها از کالبد منطقی و شعوری خود خارج شده و در حالت عدم تعادل روحی و روانی، هر چه را که بازجوها دیکته کرده اند بر روی کاغذ آورده است.

13. فصل یازدهم اسناد مربوط به «فیروز شیروانلو» را به تصویر می کشد. شیروانلو که پدرش ساواکی بود، قبل از عزیمت به خارج از کشور تقاضای همکاری به ساواک می دهد، ولی در خارج به اپوزسیون دانشجویان پیوسته و پس از ورود به کشور جزو چهار نفر اصلی گروه نیکخواه می شود، تا حدی که برخی جلسات گروه، و به خصوص آخرین جلسه، در منزل پدری او تشکیل می شود. او پس از بازداشت و زندان، شروع به خوش خدمتی به رژیم می کند و چنان در این راه غوطه ور می شود که ظرف مدتی کوتاه مدارج ترقی را طی کرده و به واسطه رابطه دوستی اش با لیلی امیر ارجمند، از فعالیت در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به ریاست امور فرهنگی دفتر فرح می رسد.

با توجه به این که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در برخی محافل روشنفکری از شیروانلو به عنوان یک هنرمند و ادب دوست یاد شده است، پرداختن به چهره مرموز این فرد، برای محققین خالی از لطف نخواهد بود.

14. فصل دوازدهم: حاوی اسنادی محدود از منصور پورکاشانی است. کسی که به صراحت از نداشتن ایمان به اسلام و در مقابل، از اعتقاد به مارکسیسم به عنوان یک حقیقت اجتماعی صحبت می کند. (صص 514و 521)

متاسفانه اسناد موجود در این کتاب به سرانجام و عاقبت او نپرداخته و پرونده او را در میان پرسش های فراوانی درباره وضعیت او در زندان، چگونگی آزادی و فعالیت های پس از آن و موقعیتش پس از پیروزی انقلاب اسلامی ناتمام گذاشته است.

15. فصل های سیزدهم و چهاردهم، اسناد بسیار کمی را از «اسفندیار نوایی» و «بهمن فره وشی» نشان می دهد. به دلیل بی اهمیت بودن اسناد و نقش این دو در گروه نیکخواه و نیز جایگاه آخرین آنها در ردیف های اتهامی، حذف این دو فصل لطمه ای به کتاب نمی زند و تاثیری در روند کلی تحقیق نمی گذارد.

16. فصل پانزدهم از حجیم ترین و غیرمرتبط ترین بخش های کتاب است، زیرا اسناد منتشره، اشارات وسیع و گسترده ای به سوابق سیاسی قبل و بعد «منوچهر مقدم سلیمی» دارد که بی ارتباط با موضوع ترور شاه و حادثه کاخ مرمر است و فقط و فقط بیانگر وضعیت های متفاوت و مختلف سیاسی و اجتماعی این شخصیت متزلزل گروه است. تدوین گران برای تامین چنین مقصودی می توانستند به ارائه یک یا دو سند اکتفا کرده و باقی مطالب غیرتکرار را حاشیه نویسی یا پانویسی کنند. البته این نظر نفی کننده اهمیت اسناد مزبور نیست و بدیهی است که جایگاه حقیقی و بهتر این اسناد، در تحقیقی مستقل درباره مقدم سلیمی است.

ج) در مورد شکل کتاب

رنگ آمیزی و گرافیک زیبای روی جلد کتاب قابل تحسین است؛ همچنین باید از متن نویسی قدم به قدم با تصویر سند، که کار بسیار دشواری است و همچنین نمایه سازی اعلام در پایان کتاب، به عنوان وجوه مثبت یاد کرد. گذشته از اشکالات تایپی، حروفچینی و قلم آرایی(3)، به چهار ایراد متنی و شکلی اشاره می شود:

1. نبود شماره صفحه ها برای عناوین فهرست، باوجود درنظر گرفتن محلی برای آن.

2. ذکر نام غلط «حسین آقا شریف» به جای اسم صحیح «حسن شریف» در قسمت تصاویر.

3. جاافتادگی پاسخ سوال در سطر 26 صفحه 65. (جواب را در متن سند صفحه 62 ببینید.)

4. چاپ سندی در صفحه 71 به صورت نگاتیو و برگردان.

چند نکته، ایراد و کاستی

1. پس از حادثه و تعیین هویت ضارب، احمد کامرانی که در زمستان سال 1343 به دیدار دوست و همشهری اش شهید رضا شمس آبادی رفته بود، شناسایی و به دست رکن 2 ارتش می افتد. در پی آن شهر کاشان محاصره و افراد بسیاری از جمله شکرالله محکمه ای، حسین جوکار (استاد کار شمس آبادی)، حسین دواتگران، تقی دوستانی، حسین شاطری و حسین سلیمانی دستگیر شده و به اداره آگاهی کاشان انتقال می یابند. تعدادی را به تهران منتقل و برخی را نیز پس از چند سوال و جواب در همان ابتدا آزاد می کنند.

از بزرگترین کاستی های کتاب، عدم اشاره به رویداد فوق و تبعات آن است.

2. به غیر از جریان بازداشت، بازجویی، محاکمه و زندان اعضای گروه نیکخواه، در یک دادگاه نظامی دیگر پرونده ای تشکیل شد و به جریان افتاد و سه تن از افراد گارد جاویدان، به اتهام همکاری با شهید شمس آبادی محاکمه شدند.

متهم ردیف اول «منوچهر طالب لو» نگهبان کاخ، علاوه بر اتهام همکاری با ضارب، به دلیل ترک پست هنگام عملیات ترور، مجرم شناخته شد و به 12 سال و اندی زندان محکوم شد. او فردی متدین، مذهبی و اهل شهرستان بوئین زهرا است که تمام مدت محکومیت خود را بدون کمترین تخفیفی کشید و در سال 56 از حبس رهایی یافت.

حال این ایراد و سوال اساسی بر تدوین گران که دسترسی آسانی به تمامی اسناد مربوط به حادثه کاخ مرمر دارند، وارد است که چرا به این بخش مهم از تبعات حادثه نپرداخته و تنهابه ارائه اسناد ماوقع گروه نیکخواه بسنده کرده اند.

3. برای 8 نفر از 9 متهم مطرح در دادگاه تجدیدنظر، فصلی اختصاص داده شده و اسناد مرتبط و غیرمرتبطی درباره آنان منتشر شده است؛ امّا یک فرد جامانده، حاج حسن شریف (متهم ردیف سوم) است. انتظار می رفت پس از احمد کامرانی، فصلی به مدارک مربوط به او اختصاص می یافت. کسی که در کاشان مقام معلمی شمس آبادی را داشته و در حزب مردم ایران (شاخه کاشان) مسوول او بوده است. شریف، مردی است متدین و مذهبی، از یک خانواده روحانی که پس از کامرانی، دومین فرد غیرکمونیست پرونده است. او از بدو ورود به زندان قصر، از همراه شدن با گروه مارکسیستی نیکخواه سرباز می زند و به کمون (اجتماع) بچه های اسلامی می پیوندد و به همین دلیل، همواره مورد ایراد و انزجار گروه نیکخواه بوده است.شنیده های بسیاری حکایت ازنقش تشویقی و تعلیمی او در شمس آبادی، برای از بین بردن سرمنشا تبعیض ها و ناعدالتی ها دارد. او کم سخن می گوید و بیشتر می شنود و می اندیشد و به دلیل همین ویژگی ها دربازداشت و بازجویی و زندان دچار دردسر کمتری می شود. حال این که چرا اسناد معتبر و حقیقی چنین شخصیتی منتشر نشده، سوالی است که امید است تحقیقات بعدی، با تبیین نقش واقعی و حقیقی او در این حادثه و پرونده پاسخ گفته شود.

4. 270 صفحه از 612 صفحه کتاب در هفت فصل، به پرویز نیکخواه و افراد گروهش تخصیص یافته است و شاید حدود 80% حجم سایر فصل ها نیز به این گروه، تزها و نظریاتشان، آن هم با تکرار بسیار موضوعات تعلق دارد. لذا با توجه به روند کتاب و پس از مداقه محتوا و اسناد آن (که بیشتر بیانگر مواضع، موقعیت، سرنوشت و نظرگاه های گروه مارکسیستی نیکخواه است، بهتر بود نام کتاب به «گروه نیکخواه» تغییر می یافت.

4. در آخرین جمله جا دارد از تدوین گران که سختی و زحمت تدوین این اثر ارزشمند را کشیده اند، تقدیر و تشکر شود. کاری که پس از گذشت 35 سال از عمر واقعه، بر تبلیغات و سیاست رژیم شاه و نیز تالیفات و روایات مکتوب (که شاید بیش از 50 اثر آنها را نگارنده دیده است) که همگی بر نقش گروه مارکسیستی نیکخواه اذعان داشتند، خط بطلان کشید و بر نقطه ای تاریک از تاریخ معاصر نور تابانید.

البته نگارش این نقد، به سبب جسارتی است که ارزش این کتاب به آن بخشیده و باب آن از این رو کوفته شد تا تحقیقات بعدی، صدای آن را بشنوند و امید است که تندی و تیزی این قلم رنجش خاطری را فراهم نکرده باشد.

پی نوشت ها

 


1- شهید محمد بخارایی در اول بهمن ماه سال 1343، حسنعلی منصور (نخست وزیر وقت و عامل احیای کاپیتولاسیون) را به ضرب گلوله مصدوم کرد.

2- مصاحبه احمد کامرانی با مجله پیام انقلاب. (10/8/1361)

3- به عنوان نمونه بنگرید به صص 69 تا 72.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان