خسته از دروغ شنیدن

خواندن نام رابرت فیسک (Robert Fisk) در ابتدای مقالات خارجی و رغبت زیادی برای ترجمه آنها ایجاد می کند؛ چرا که گزارش های دقیق این روزنامه نگار مشهور بین المللی درخصوص خاورمیانه امکان سنجش و ارزیابی سیاست های رسمی را برای فعالان سیاسی سراسر دنیا فراهم کرده است

خواندن نام رابرت فیسک (Robert Fisk) در ابتدای مقالات خارجی و رغبت زیادی برای ترجمه آنها ایجاد می کند؛ چرا که گزارش های دقیق این روزنامه نگار مشهور بین المللی درخصوص خاورمیانه امکان سنجش و ارزیابی سیاست های رسمی را برای فعالان سیاسی سراسر دنیا فراهم کرده است. او که در نشریه ایندیپندنت لندن مطلب می نویسد، مقالات کارسازی برای روشن کردن اذهان ملت ها و سیاست مداران دنیا نوشته و به چاپ رسانده است؛ از جمله «توجیه اشغال از زبان اسرائیل توسط امریکا»، «بوش به دنبال جنگ است نه عدالت!»، «معیار دوگانه در جنگ» و...

مطالبی که پیش رو دارید یکی از مقالات جدید اوست که گوشه ها و زوایای صهیونیستی طرح حمله به عراق توسط امریکا را بازگو می کند.

تصورم این است که در نهایت، چیزی جز دروغ شنیدن عاید ما نشود. از این که با تحکم با ماحرف می زنند، ما را زیر بمباران سیاست های افراطی میهن پرستانه به جای مانده از جنگ جهانی دوم، داستان های ترسناک و اطلاعات غلط قرار داده اند و انشاهای بچگانه را به عنوان اخبار و اطلاعات به خوردمان می دهند، خسته شده ایم. از این که مورد اهانت کوتوله های سیاسی همچون تونی بلر، جک استراو و افرادی مثل جورج بوش و عمال محافظه کار نوین اش قرار می گیریم که برای منافع خود سال ها در حال توطئه و دسیسه چینی و تغییر نقشه سیاسی خاورمیانه بوده اند، حالت تهوع به ما دست می دهد.

پس تعجب آور نیست که تکذیب صریح اطلاعات امریکا [درباره عراق] در سازمان ملل متحد، از سوی هانس بلیکس موجب آرامش و تسلّی خاطر بسیاری شد. به ناگاه شاهدیم که هانس بلیکس های این عرصه قادرند ماهیت امریکایی ها را به خاطر آن که به متفقینی غیرقابل اعتماد تبدیل شده اند، افشا کنند.

انگلیسی ها دلخوشی زیادی از صدام حسین ندارند، همان طور که از عبدالناصر نداشتند. اما بسیاری از انگلیسی ها برخلاف بلر، جنگ جهانی دوم را به یاد دارند؛ آنها فریب قصه های کودکانه هیتلر، چرچیل، چمبرلین و تسامح و سیاست های کج دار و مریز را نخواهند خورد. دوست ندارند شنونده سخنرانی و آه و ناله مردانی باشند که تجربه شان از جنگ محدود به تجربیات تلویزیونی و هالیوودی است.

مطمئنا هنوز معدود افرادی وجود دارند که خواستار ورود به جنگی بی پایان با فرماندار جلاد تگزاس هستند؛ کسی که از خدمت زیر پرچم برای اعزام به ویتنام فرارکرد و کسی که در حال حاضر به همراه رفقای نفتی اش درصدد است برای نابودی ملتی مسلمان که به هیچ وجه ارتباطی با جنایات و فجایع ضد انسانی 11 سپتامبر ندارد امریکایی های بیچاره را به آنجا اعزام کند. جک استراو و بلر از تمامی این نکات غافلند. او با طرح خطر تسلیحات هسته ای عراق که البته عراق فاقد چنین سلاح هایی است و شکنجه و تجاوزگری های یک دیکتاتور [صدام] که زمانی در «زمره دوستان ما» بود و امریکا و انگلیس از او پشتیبانی می کردند، درصدد فریب دادن ما است.

اما او و بلر نه می توانند درباره نقشه سیاسی تاریکی که دولت جورج تهیه دیده، بحث کنند و نه می توانند درباره «مردان شروری» (بنا به تعبیر یکی از مقامات عالی رتبه سازمان ملل متحد) که گرداگرد رئیس جمهور را گرفته اند، صحبت کنند.

مخالفان جنگ، ترسو نیستند. انگلیسی ها تا حدودی تمایل به جنگیدن دارند. در چند نسل گذشته، آنها اعراب، افغان ها، مسلمانان، نازی ها، ناشیست های ایتالیایی و امپریالیست های ژاپنی را بی نصیب از ضربات و حملات خود نگذاشته اند و عراقی ها نیز از جمله آنها بودند؛ گر چه ما سعی کردیم واقعیات حمله نیروی هوایی سلطنتی انگلیس به شورشیان کرد در دهه(1) 1930 را با استفاده از گازهای سمی، کم اهمیت جلوه دهیم، اما هنگامی که برای جنگیدن فراخوانده شوند، تنها میهن پرستی کافی نیست. در مواجهه با داستان های ترسناک، انگلیسی ها و خیلی از امریکایی ها بسیار شجاع تر از بلر و بوش خواهند بود. همان طور که توماس مور در داستان «مردی برای تمام فصول» به کرامول می گوید، انگلیسی ها دوست ندارند برای ترساندن بچه ها و قصه تعریف کنند.

شاید خشم هنری هشتم در آن نمایش، آنجا که می گوید: «آیا آنها مرا احمق فرض کرده اند؟» بهتر بتواند دیدگاه مردم انگلیس را نسبت به بلر و بوش بیان کند. انگلیسی ها همچون سایر مردم اروپا، افرادی تحصیل کرده هستند. نکته ظریف آن است که موضع گیری آنها در قبال این جنگ شرم آور ممکن است سبب شود خود را اروپایی تر فرض کنند.

موضوع فلسطین بیشتر با این مساله ارتباط پیدا می کند. انگلیسی ها هیچ ارادتی نسبت به اعراب ندارند اما آنها به سرعت بوی نامطبوع بی عدالتی را استشمام می کنند و از این که ملتی [اسرائیل] که در پیشبرد سیاست های امریکا در خاورمیانه نقش مهم دارد، بخواهد با استفاده از یک جنگ استعماری فلسطینی ها را در هم بکوبد، برآشفته خواهند شد. به ما القا می کنند که تهاجم به عراق ربطی به نبرد فلسطین و اسرائیل ندارد، جنگی که همچون زخمی دردآور است. بوش در سخنرانی عوام فریبانه اش تنها 18 کلمه به این موضوع اختصاص داده است، در حالی که بلر راه گریزی در این موضوع نداشت؛ از این رو کنفرانسی به منظور ایجاد اصلاحات در دولت فلسطین بر پا کرد، اما از آنجا که آریل شارون نخست وزیر اسرائیل به هیات فلسطینی برای شرکت در این کنفرانس اجازه مسافرت به لندن نداد، آنها مجبور شدند به طریق ویدیو کنفرانس در این نشست حضور پیدا کنند.

برخلاف تمام نفوذی که بلر بر کالین پاول، وزیر امور خارج امریکا دارد، باید بسیار متاسف بود از این که او نتوانست شارون را متقاعد کند در تصمیمش تجدیدنظر نماید.اما دست کم باید اذعان کرد گر چه ممکن است شارون به خاطر قتل عام هایی که در سال 1982 در صبرا و شتیلا مرتکب شد یک جنایتکار جنگی محسوب می شود، اما رفتار تحقیرآمیزی با بلر داشت که البته شایسته چنین رفتاری نیز بود. امریکایی ها هم نمی توانند رابطه ای که میان عراق، اسرائیل و فلسطین وجود دارد، کتمان کنند. پاول در سخنرانی ترفندآمیزی که در شورای امنیت سازمان ملل متحد ارائه کرد، به هنگام ابراز نارضایتی از حماس که عملیات های شهادت طلبانه اش چنین بیرحمانه باعث بدبختی اسرائیلی ها می شود و دفتری نیز در بغداد دارد، عملا میان این سه رابطه برقرار کرد.

درست هنگامی که پاول درباره مردان مرموز القاعده که حامی خشونت در چچن و پانکیسی (pankisi) در گرجستان هستند سخن می گفت، امریکا با این شیوه مجددا دست و لادیمیر پوتین را برای حملات و کشتار تجاوزکارانه بر ضد چچنی ها بازگذاشت. اظهارات عجیب پاول در دوازدهم سپتامبر گذشته در مجمع عمومی سازمان ملل درباره ضرورت حمایت از ترکمن های عراقی، وقتی دقیقا روشن می شود که متوجه می شویم ترکمن ها دو سوم جمعیت کرکوک را تشکیل می دهند و کرکوک یکی از بزرگترین حوزه های نفتی عراق است.

دولتمردانی که بوش را تحریک به جنگ می کنند، اغلب در گذشته یا حال از نمایندگان فعال گروه فشار در کنگره هستند که برای منافع اسرائیل فعالیت می کنند و سال هاست خواستار نابودی قدرتمندترین کشور عربی هستند. ریچارد پرل، یکی از بانفوذترین مشاوران بوش، و داگلاس فیت، پائول و لفووتیز، جان بولتون ودونالد رامسفلد همگی از سال ها پیش از انتخاب جورج دبلیو بوش به ریاست جمهوری البته اگر واقعا انتخاب شده باشد برای سرنگونی عراق مبارزه می کردند و البته این اقدام آنها برای حفظ منافع امریکایی ها و یا انگلیسی ها نبود. اطلاعیه ای تحت عنوان «شکست کامل: راهبردی جدید در حفظ امنیت قلمرو» (www.israeleconomy .orgistarti. htm) برای جنگ با عراق فراخوان داد.

این مطلب برای بنیامین نتایناهو، نخست وزیر آینده اسرائیل و نه امریکا و تحت هدایت گروهی با سرپرستی ریچارد پرل نوشته شده بود. البته نابودی عراق حافظ انحصار تسلیحات هسته ای در دست اسرائیل خواهد بود و به همین ترتیب اسرائیل می تواند فلسطینی ها را سرکوب کند و شارون نیز تمامی شهرک های یهودی نشین آماده بهره برداری را بر فلسطینی ها تحمیل کند.

هر چند بوش و بلر جرات ندارند موضوع جنگیدن به نفع اسرائیل را با ما مطرح کنند و بگویند برای این جنگ قرار نیست فرزندان ما جلوی اداره نظام وظیفه صف ببندند و به سخنان رهبران یهودی امریکا گوش دهند که با شوق و شور فراوان از فواید جنگیدن با عراق صحبت می کنند. در واقع این گروه های شجاع یهودیان امریکا که در حال حاضر اینچنین بی محابا با این حماقت مخالفت می کنند، جزو اولین افرادی بودند که به این موضوع اشاره می کردند؛ چگونه سازمان های طرفدار اسرائیل به عراق نه تنها به عنوان یک منبع جدید نفتی و آبی نظر دارند، بلکه فکر می کنند چرا نباید با حفر تعدادی کانال آب رودخانه فرات را به نواحی خشک خاور نزدیک (سرزمین های واقع در کرانه خاوری مدیترانه) سرازیر کرد. پس جای تعجب نیست که هرگونه بحثی در این زمینه باید سانسور شود. همان طور که پس از سخنرانی پاول در سازمان ملل، پروفسور الیوت کوهن استاد دانشگاه حانز هاپکینز قصد داشت دست به چنین کاری بزند. نظر کوهن این بود که مخالفت مردم اروپا با جنگ ممکن است باز هم مربوط به «نوعی یهودستیزی و تنفر نسبت به یهودیان به عنوان مردمی شرور و بدجنس باشد که تصور می شد سال ها پیش در غرب مرده است. لازم به ذکر است که این چرندیات با مخالفت بسیاری از روشنفکران اسرائیلی همچون یوری آونری مواجه شد که معتقدند جنگ بر ضد عراق باعث افزایش تعداد عرب های دشمن با اسرائیل می شود، به ویژه اگر صدام به اسرائیل حمله کند و شارون نیز در جنگ بر ضد اعراب به امریکا ملحق شود.

توهین و اتهام «ضدیهودبودن» را می توان تلویحاً در اظهارات گستاخانه رامسفلد درباره «اروپای پیر» مشاهده کرد. او درباره آلمان «پیر» در دوره نازیسم و فرانسه «پیر» متهم به خیانت کاری صحبت کرد. اما آلمان و فرانسه ای که با این جنگ مخالفند، نمایندگان اروپای «نوین» هستند؛ قاره ای که گاه به گاه به مخالفت با کشتار بیگناهان برمی خیزد. این رامسفلد و بوش هستند که نماینده امریکای «پیر» و نه امریکای «نوین»، نه امریکای مهد آزادی و نه امریکای فرانکلین روزولت محسوب می شوند. رامسفلد و بوش نماد امریکایی پیر هستند که دست به کشتار سرخپوستان بومی این کشور زد و ماجراجویی های امپریالیستی را آغاز کرد. این امریکای «پیر» است که ما را به جنگیدن فرا می خواند، امریکایی که به صورت جدیدی از استعمار پیوند خورده است، امریکایی که در ابتدا تهدید به کنار گذاشتن سازمان ملل از این موضوع می کند و سپس همین اقدام را در مورد ناتو عملی می کند. برای سازمان ملل یا ناتو این آخرین فرصت نیست، اما ممکن است آخرین فرصت برای امریکا باشد که از سوی دشمنان و دوستانش جدی تلقی می شود.

در این آخرین روزهای صلح و آرامش، پس از قطعنامه دوم سازمان ملل، انگلیس نباید دچار اشتباه شود و بعد متوجه شود که اصل ماجرا چیست. صدور مجوز از سوی سازمان ملل باری امریکا به مفهوم مشروعیت بخشیدن به جنگ نیست، بلکه صرفا مبیّن تاثیرپذیری شورای امنیت از حق السکوت، تهدید و غیبت سایر اعضاست. با این اوصاف، غیبت اتحاد جماهیر شوروی بود که به امریکا اجازه داد در لوای پرچم سازمان ملل جنگی بی امان را در شبه جزیره کره راه بیندازد. شکی نیست که پس از پیروزی سریع نظامی امریکا بر عراق، در صورتی که کشته های آنها بیش از کشته های ما باشد، آنگاه با خیل بی شماری از مخالفان جنگ مواجه خواهیم شد که مدعی هستند از ابتدا طرفدار جنگ بودند. تصاویر اولیه از بغداد «آزاد شده»، کودکان عراقی را نشان خواهند داد که برای خدمه تانک های امریکایی سرود پیروزی می خوانند. اما آزار و اذیت ها و سوءرفتارهای واقعی وقتی آشکار می شود که جنگ پایان یابد، آن هنگام که تصرف استعماری یک کشور مسلمان از سوی امریکا و اسرائیل آغاز می شود.

اشکال همچنان باقی است. بوش، شارون را «مرد صلح» می خواند. اما شارون هنوز نگران است که به خاطر کشتار صبرا و شتیلا محاکمه شود و به همین علت است که به تازگی سفیر خود را از بلژیک فراخوانده است.

می خواهم شاهد حضور صدام در همان دادگاه باشم، همچنین شاهد محاکمه شدن رفعت اسد به خاطر قتل عام سال 1982 در شهر حما در سوریه و تمامی شکنجه گران اسرائیل و دیکتاتورهای عرب.

در حال حاضر جاه طلبی های امریکا و اسرائیل به هم پیوند خورده و تقریبا مترادف هم هستند. هدف این جنگ نفت و کنترل منطقه است. سردسته این غوغاسالاری، یک سرباز فراری [جورج بوش] است که فریبکارانه به ما می گوید این نبردی جاودان بر ضد ترور است. انگلیسی ها و بیشتر اروپایی ها سخنان او را باور نمی کنند. موضوع این نیست که انگلیسی ها به نفع امریکا وارد جنگ نمی شوند بلکه آنها نمی خواهند که به خاطر بوش و دوستانش بجنگند و اگر مساله نخست وزیر مطرح باشد، حتی به خاطر بلر هم نمی خواهند بجنگند.

پی نوشت


1- مترجم: تاریخ دقیق دهه 1920 است. رجوع شود به:

Geoff Simons, Iraq, Frorm Sumer to saddam, Newyork:st . Martins . press, 1994.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر