ماهان شبکه ایرانیان

دلائل عقلی برای اثبات رابطه نزدیک بین نفس و قلب

در شماره گذشته، مساله رابطه نفس با قلب و نحوه ارتباط آنهااز دیدگاه قرآن و احادیث معتبر اسلامی و فلاسفه و صوفیه بود،مورد بحث قرار گرفت. اینک در این مقاله، رابطه نفس و قلب را ازدیدگاه عقل و دلائل عقلی مورد بحث و بررسی قرار می دهیم:

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

در شماره گذشته، مساله رابطه نفس با قلب و نحوه ارتباط آنهااز دیدگاه قرآن و احادیث معتبر اسلامی و فلاسفه و صوفیه بود،مورد بحث قرار گرفت. اینک در این مقاله، رابطه نفس و قلب را ازدیدگاه عقل و دلائل عقلی مورد بحث و بررسی قرار می دهیم:

چند دلیل عقلی وجود دارد که قلب محل علم و تنها عضوی است که نفس انسانها مستقیما با آن در رابطه است:

دلیل اول)این که عقلاء فهم و ادراک و علم انسانی را نمی یابندجز از ناحیه قلب و این نیز جز از این جهت نیست که نفس، رابطه نزدیکی با قلب دارد و قلب، محل علم نفس می باشد پس محل اراده مشروط به علم است پس محل اراده و در نتیجه محل تحریکات انسان از لحاظ افعال بدنی همان قلب می باشد.

در مقابل قول بالا «جالینوس » یکی از فلاسفه یونان قدیم معتقداست که قلب، محل غضب بوده نه محل علم و در پاسخ آن چنین گفته شده که غضب، عبارت است از دفع منافی و دفع منامی ناچار نیاز به شعور به منافی دارد و اگر ما معتقد باشیم که قلب، محل غضب است،ناچار باید بپذیریم که قلب، محل علم و ادراک بوده (1) ، محل اراده و در نتیجه محل تحریکات انسان از لحاظ افعال بدنی همان قلب می باشد.

دلیل دوم)این که اختلافی نیست در این که نفس حیوانی حساس بوده، متحرک بالاراده می باشد پس هنگامی که نفس متعلق به قلب باشد، ناچار دارای حس و حرکت ارادی است و این مطلب ایجاب می کندکه قلب، دارای ادراک و شعور و قوه محرکه بوده باشد.

همین مطلب قول «جالینوس » را رد می کند که معتقد است ماده اولی برای ادراک و حرکات ارادی همانا از دماغ می باشد نه قلب.

دلیل سوم)این که حس و حرکات ارادی در محیط حرارت نه برودت حاصل می گردند، زیرا برودت و حالت سردی مانع از حس و حرکات ارادی است و تجارب پزشکی و طبی بر این گفته گواه است.

از اینجا گفته می شود که قلب، منبع حرارت و گرمازائی است ودماغ و مغز مرکز برودت و سرمازائی است. پس قلب که مبدا حس وحرکات ارادی است، از مغز و دماغ برتر و افضل است که با نفس وجان رابطه نزدیکی داشته باشد.

علاوه بر این، هر انسانی به ملاحظه طبع و سرشت طبیعی خویش،هنگامی که می گوید: «من » ; اشاره به سینه، یعنی ناحیه قلب خودمی نماید و این دلیل محسوس بر این است که قلب از سایر اعضاء با«من » یعنی «نفس » در رابطه نزدیکی است.

دلیل چهارم)این که یکی از آشکارترین صفات و ویژگیهای نفس ناطقه، نطق و تکلم انسانها است و در این صورت لازم و واجب است که منبع اصلی نفس ناطقه، محلی باشد که آلت نطق و تکلم از آنجاسرچشمه می گیرد و می دانیم که آلت نطق و تکلم، صوت است و درتولید صدا و صوت و اخراج نفسهای انسانی، تنها فعل قلب وواکنش های او دخالت مستقیم دارند، به طوری که هوای مورد نیاز باحرکات قلب، تامین می گردد. پس داخل نمودن نفس ها اولا و خارج نمودن آنها ثانیا به کمک قلب انجام می گیرد و در نتیجه نسبت دادن این افعال به قلب بهتر از این است که آنها را به دماغ نسبت دهیم زیرا برای دماغ، دخالت چندانی در تامین این حالات نفسانی وجود ندارد.

ولی «جالینوس » یکی از فلاسفه یونان قدیم معتقد است که صوت وصدا از قلب پدید نمی آید، بلکه از دماغ و مغز حاصل می گردد زیراآلت و وسیله اولی برای صدا و صوت همان حنجره انسانی است وحنجره نیز مرکب از سه غضروف است و این سه غضروف با عضلات زیادی در رابطه نزدیک است و از جمله عضلات، اعصاب انسان هاست و اعصاب انسانها نیز از مغز و دماغ پدید می آیند پس فاعل صوت و صدا،دماغ و مغز می باشند نه قلب.

از اینجا «جالینوس » ادعا می کند که معدن ادراک و فهم انسان همان دماغ است زیرا دماغ، محل اعصاب بوده، باعث پیدایش آن می باشد و اعصاب نیز آلت ادراک است و این را نیز می دانیم که هرآنچه که آلت و وسیله ادراک و فهم باشد، معدن قوه ادراک بشمارمی رود پس دماغ منشا و منبع اعصاب یعنی ادراک و فهم انسانهااست و می دانیم که اعصاب وسیله حس و حرکت ارادی می باشند و درنتیجه معدن قوه حس و حرکت ارادی بوده، از دماغ پدید می آیند پس دماغ منبع و معدن این قوه به شمار می رود (2) .

معانی سه گانه عقل و رابطه آن با نفس

عقل در موارد گوناگون در قرآن مجید و احادیث معتبر وارد ازپیامبر و ائمه(علیهم السلام)بکار برده شده، با مطالعه آنها باتوجه به دیدگاههای فلاسفه و غیر آن می توان ادعا کرد که به طورکلی عقل در سه معنی بکار رفته است چنانکه ابوحامد محمد بن احمدغزالی در کتاب «معارج القدس فی مدارج معرفه النفس ص 41 و 42»به آن تصریح نموده است.

معنای اول: مراد از عقل، عقل اول است از دیدگاه فلاسفه و شایدمراد از عقل همان باشد که از قول پیامبر(ص)نقل شده است: «اول ما خلق الله العقل فقال له اقبل فاقبل ثم قال له: ادبرفادبر» (3) .

«اولین مخلوق خدا به هنگام آفرینش تمام موجودات، عقل می باشدپس خداوند به او گفت: روی بیاور، روی آورد سپس فرمود: پشت سربرو، اطاعت نمود. یعنی جلو بیا تا تو را کمال بخشم و پشت سر بروتا جمیع عالم از تو کمال یابد».

و لذا روایات دیگری وارد است که خداوند خطاب به عقل می گوید:

«و عزتی و جلالی ما خلقت خلقا اعز علی و لا افضل منک » .

«سوگند به عزت و جلالم که نیافریدم موجودی را که عزیزتر وبالاتر از تو یعنی عقل باشد» .

و در برخی از روایات چنین وارد است: «و عزتی و جلالی ما خلقت خلقا هو احب الی منک و لا اکملتک الا فیمن احب. اما انی ایاک آمرو ایاک انهی و ایاک اعاقب و ایاک اثیب » (4) .

«سوگند به عزت و جلالم که مخلوقی را نیافریدم که دوست تر ازتو باشد و تو را انسانی کامل خلق نکردم مگر در کسی که او رابیشتر دوست داشتم، حال آگاه باش ای عقل; ملاک و معیار امر و نهی من به انسانها تو هستی و در نتیجه معیار عقاب و ثواب در برابرافعال واعمال آنان نیز تو می باشی » .

و شاید مراد از عقل همان قلم باشد که رسول خدا(ص)فرمود: «ان اول ما خلق الله القلم فقال له اکتب فقال: و ما اکتب؟ قال: ماهو کائن الی یوم القیامه من عمل و اثر و رزق و اجل. فکتب مایکون و ما هو کائن الی یوم القیامه » (5) .

«اول موجودی که خداوند آفریده، قلم است سپس به او خطاب کرد:

بنویس. در پاسخ عرض کرد: خدا یا چه چیز را بنویسم؟ فرمود: هرآنچه تا روز قیامت و روز واپسین واقع خواهد شد از اعمال وافعال و آثار موجودات و رزق و روزی و مدت عمرهای موجودات را پس همه آنها را نوشت و رونویس کرد..» !

معنای دوم مراد از عقل همان نفس انسانی است (6)

معنای سوم صفات نفس است و آن نسبت به نفس انسانی مثل بینائی نسبت به چشم است و این معنی در حقیقت واسطه بوده، انسان به واسطه آن آماده می شود که معقولات را درک نماید همان طور که چشم،زمینه بینائی را برای ادراک محسوسات فراهم می آورد چنانکه رسول خدا(ص)از قول خدا چنین نقل می کند:

«و عزتی و جلالی لاکمننک فیمن احببت » (7) . «خداوند خطاب به روح و نفس انسانی نموده، چنین فرمود: سوگند به عزتم و جلالم هرآینه تو را در کسی که دوست دارم، مخفی و پنهان می دارم یعنی خداوند حالت و روحی در برخی از انسانهای صاحب کمال و دوستدارخداوند قرار می دهد که با آن حالت و صفت، روح ها روی به تکامل سیر می نمایند» .

تا اینجا بیان و توضیح لفظ و کلمه نفس و قلب و عقل و روح ورابطه آنها با یکدیگر بود که تقدیم خوانندگان گرامی گردید. غیراز این چهار لفظ، الفاظ و اسماء دیگری است که در رابطه نزدیکی با نفس قرار داشته مرحوم شیخ فضل الله بن حامد الحسینی ازعلمای قرن نهم هجری متوفای 921ه در کتاب «رساله النفسیه » ، ص 17 به آنها چنین اشاره دارد:

«در اصطلاح اهل الله و غیرایشان و آن اسماء سر است و خفی وروح و قلب و کلمه و روع و فواد و صدر و عقل چنانکه حق تعالی می فرماید:

(یعلم السر و اخفی » (8) . «اگر سخن آشکار بگویی(یامخفی کنی)او اسرار و حتی پنهان تر از آن را نیز می داند» .

(و قل الروح من امر ربی) (9) «بگو ای پیامبر، روح از عالم امرپروردگار من است » .

(و ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب) (10) . «در این، تذکری است برای آن کس که عقل دارد...» .

(ما کذب الفواد ما رای) (11) «قلب پاک او در آنچه دید، هرگزدروغ نگفت » .

(الم نشرح لک صدرک) (12) «ما سینه تو را گشاده نساختیم؟» .

(و نفس و ما سواها..) (13) «قسم به جان آدمی و آن کس که آن را(آفریده)و منظم ساخته » .

سپس در توضیح و توجیه آنها ص 19 چنین می گوید:

«اما سر به اعتبار آن گویند که حقیقت نفس بر عارفان و غیرایشان پوشیده است » .

«اما روح به اعتبار آن گویند که نفس مصدر حیات حسی است ومنبع فیضان او بر جمیع قوای نفسانی » .

«اما قلب به اعتبار آن گویند که متقلب است میانه وجهی که یکی حق تا افاضه انوار کند از حق سبحانه و تعالی » .

و میانه وجهی که یکی نفس حیوانی است تا افاضه انوار کند براو از آنچه استفاده کرده باشد از حق سبحانه و تعالی به قدراستعداد او.

«و اما کلمه به اعتبار آن گویند که ظاهر است در نفس رحمانی مثل ظهور کلمه در نفس انسانی » .

«و اما فواد به اعتبار آن گویند که او متاثر است از مبداخود جل و علا زیرا که فواد در لغت جرح و تاثیر باشد» .

«و اما صدر به اعتبار آن گویند که مصدر انوار بدن باشد و به اعتبار تصدر او گویند در بدن » .

«و اما روع به اعتبار خوف و فزع او گویند از قهر مبدع قهاراگر ماخوذ باشد از روع و آن فزع است » .

«و اما عقل به اعتبار تعقل او، ذات خود را و موجد خود را واز برای تقید او به تعین خاص و تقید او آنچه را از ادراک و ضبطکرده باشد و حصر او آنچه را تصور کرده باشد» .

«و اما نفس به اعتبار تعلق او گویند به بدن و تدبیر او بدن را و هرگاه که از او افعال نباتی ظاهر گردد، به واسطه مدام او...» .

پی نوشت ها:

1) کتاب النفس والروح و شرح قواهما، تالیف امام فخرالدین محمد بن عمرالرازی متوفای 606ه ش تحقیق دکتر محمد صغیر حسن المعصومی، محل نشر تهران سال 1364ه ش ص 60.

2) مدرک سابق، ص 51 و...

3) راجع به عقل روایات زیادی در کتب معتبر احادیث شیعی و اهل سنت نقل شده است، برای استفاده بیشتر به کتاب اصول کافی تالیف مرحوم کلینی رازی، متوفای سنه 328 -329، ج 1، چاپ دارالکتب الاسلامیه، ص 10 تا29 مراجعه فرمایید.

4) اصول کافی، ج 1، کتاب العقل والجهل، حدیث 1، بنقل از محمدبن مسلم از امام باقر(ع).

5) معارج القدس،ص 10 - فی مدارج النفس، ص 41 و 42.

«اول موجودی که خداوند آفریده، قلم است سپس به او خطاب کرد:

بنویس در پاسخ عرض کرد خدایا چه چیز را بنویسم؟ فرمود: بنویس هر آنچه تا روز قیامت

6) معارج القدس، ص 41 و 42.

7) مدرک سابق، ص 42.

8) طه:7.

9) بنی اسرائیل:87.

10) ق:37.

11) نجم: 11.

12) انشراح: 1.

13) شمس:7.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان