زندگانی پیامبر(ص), نگاه ها و توجه های تاریخی تحلیلی گوناگون را برتافته و بر می تابد. در سده های پیاپی, تاریخ نگاران و تحلیل گران مسلمان و غیر مسلمان, از آن می گویند و می نویسند و تا آخرین روز که آفتاب گیتی از خاور برآید و در باختر فرو رود, این زندگانی مبارک هم چنان تلألؤ دارد و نگاه ها و نگره هایی را به خود می خواند و به قدر و اندازه گستره نگاه پرتو می افکند.
در دوره های پیاپی سه سطح مواجهه و پیوند با این خیزش الهی تاریخی وجود داشته است:
سطح نخست, پیگیری و نقد رویدادهای دوره بیست و سه ساله است. در این سطح, تاریخ نگاران کوشیده اند روایتی تاریخی از حادثه ای بی مانند ارائه کنند. دغدغه تاریخ نگاران جست و جوگر آن است که رویدادهای واقعی را بیابند و نادرستیها و تحریفها را از زندگانی حضرت بزدایند.
سطح دوم, تحلیل درون مایه رویدادهای بیست و سه ساله است. به این سطح, انگشت شماری از گویندگان و نویسندگان دوره حیات نبوی پرداخته اند. در این نگاشته ها و گفته ها تلاش آن است که پیوندهای علّی معلولی رویدادها خود را بنماید. زمینه های محیطی اجتماعی هر رویداد واشکافی شود و سطح مطالعه زندگانی پیامبر(ص) از سطح (روایت) به مرحله (فهم و درایت) اعتلا یابد. صد البته آثاری که در این رده می گنجد, از زاویه ژرفایی, گستره, مبانی تحلیلی و … در یک رتبه جای ندارند.
سطح سوم, پاره ای بسیار اندک از آثار و نگاشته ها, در رتبه ای فراتر قرار دارند و روایت زندگی پیامبر(ص) را نه از باب حادثه ای در تاریخ, بلکه از باب رخدادهای جاری در زمان, به مطالعه می پردازند و تلاش می ورزند که به کریمه (و لکم فی رسول الله اسوة حسنه) عینیت بخشند و زندگانی آن حضرت را به عنوان الگوی رفتاری, نه تنها مسلمانان, که جهانیان بشناسند و بشناسانند.
در سده اخیر, کم و بیش مطالعاتی از این گونه انجام شده است و آثاری از این دست نشر یافته است. در میان گویندگان و نویسندگان, مقام معظم رهبری که به مباحث تاریخ اسلام بستگی دیرین و آشنایی ژرف دارند, در این زمره اند. ایشان بیش از چهار دهه, در حوزه تاریخ صدر اسلام, بویژه تاریخ معصومان(ع), مطالعات و درنگها و تأملهای ژرف داشته اند. چیرگی و گستره اطلاعات ایشان, از سخنرانیها و آثار ایشان مشهود است و نزدیکان ایشان نیز نمونه های فراوان تری در اختیار دارند
در سال 85, به مناسبت سال پیامبر(ص) مجموعه ای از سخنان ایشان در ارتباط با آن حضرت, با عنوان (نیّر اعظم) نشر یافت. (نیّر اعظم, تهیه و تنظیم مؤسسه پژوهشی, فرهنگی انقلاب اسلامی, سروش, 1385, 421ص).
این مجموعه, نشان دهنده حضور و چیرگی مقام معظم رهبری در حوزه مورد سخن در هر سه سطح یاد شده است. از یک سو در نقل درست رویدادهای تاریخی, دقت و تیزبینی ویژه ای در مجموعه موارد نقل شده دیده می شود. از باب نمونه مطالعه فصل دوم کتاب با عنوان: ویژگیهای عصر بعثت و نیز فصل چهارم کتاب, با عنوان: وقایع خاص در تاریخ پیامبر اکرم, نشان دهنده نکته یاد شده است.
از سوی دیگر, در همین دو فصل (و اشاراتی در فصلهای دیگر) لایه های ژرف تحلیلی از زندگانی پیامبر(ص) وجود دارد.
کتاب, سرشار از تحلیل هایی است که شاید کم تر شنیده یا خوانده ایم. فرصت نوشتار, چندان نیست که بتواند حتی نمونه های برجسته را بازنویسی کند, از این روی, تنها به ارائه چند نمونه بسنده می شود:
(دل پیغمبر در مدت کوتاهی با دو حادثه وفات خدیجه و وفات ابی طالب شکست. به فاصله کمی, این دو شخصیت از دست پیغمبر رفتند و پیغمبر احساس تنهایی کرد. فاطمه زهرا در آن روزها قد برافراشت و با دستهای کوچک خود غبار محنت را از چهره پیغمبر زدود, (ام ابیها); تسلی بخش پیغمبر. این کنیت از آن ایام نشأت گرفت.)/145
(به فاصله ده فرسخ; پانزده فرسخ, بیست فرسخ از مدینه, قبایل نیمه وحشی ای وجود دارند که تمام زندگی آنها عبارت از جنگ و خونریزی و غارت و به جان هم افتادن و از همدیگر قاپیدن است. پیغمبر اگر بخواهد در مدینه نظام اجتماعی سالم و مطمئن و آرامی به وجود آورد, باید حساب اینها را بکند. پیغمبر فکر اینها را کرد. در هر کدام از آنها اگر نشانه صلاح و هدایت بود, با آنها پیمان بست. اول هم نگفت بیایید مسلمان شوید… آنهایی را که شریر بودند و قابل اعتماد نبودند, پیغمبر علاج کرد. این سریه هایی که شنیدید پیغمبر پنجاه نفر را سراغ فلان قبیله فرستاد…)/154
(این یکی از شگردهای الهی است که پیغمبر را در قلب شهرهای بزرگ و متمکن و متمدن مبعوث نکرد. در زیر سایه قدرتهای جبار و ستمگر و مسلط مبعوث نکرد… خدای متعال, این شجره طیبه را در جایی غرس کرد که فرصت پیدا کند ریشه بدواند و آن وقتی که قدرتهای بزرگ بفهمند چه شده و چه اتفاقی افتاده, دیگر قادر به قلع و قمع این شجره طیبه نباشند. این حقیقتاً یکی از مکرهای الهی است; (و مکروا و مکرالله)/99
اما شاید بخش برجسته این اثر, در سطح سوم آن قرار دارد. ایشان در سطح یک و دو متوقف نمی مانند, بلکه کوشش دارند, نقل درست و تحلیل ژرف را در خدمت ارائه یک الگوی فراتاریخی قرار دهند. و در این میان, آن چه در افق نگاه ایشان جلوه گر است, تنها تصویر یک الگوی خُرد و فردی نیست, حتی ترسیم یک الگوی جمعی صرف نیز نیست, بلکه تهیه و تدوین یک الگوی تمدنی است.
(پیغمبر اکرم, همه آن چیزهایی را که می تواند یک انسان و یک جامعه انسانی را به سعادت برساند, بیان فرمود. نه فقط بیان, بلکه آنها را عمل و پیاده کرد. در زمان پیغمبر, حکومت اسلامی و جامعه اسلامی تشکیل شد, اقتصاد اسلامی پیاده شد, جهاد اسلامی برپاشد و زکات اسلامی گرفته شد, یک کشور و یک نظام اسلامی شد. مهندس این نظام و راهبر این قطار در این خط, نبی اکرم… است.)/ 49
پیامبر اسلام(ص) در میان پیامبران ادیان ابراهیمی, این ویژگی متمایز را داشت که توانست در حیات خویش, بنیانگذار دولتی گسترده و پایه گذار تمدنی شگرف باشد. بر بنیاد روایات تاریخی, ابراهیم(ع) گروهی اندک را با خویشتن همراه ساخت و موسی(ع) قوم بنی اسرائیل را از فرعونیان نجات داد و با ایشان از منطقه ای به منطقه ای رو آورد و عیسی(ع) در میان یهودیان, مظلوم زیست و در کنار تنها دوازده حواری شام واپسین را به سر برد و قرنها پس از وی پیروانش آواره بودند و در شکنجه و سختی زیستند, تا در عهد کنستانتین مسیحیت در روم, دین رسمی شد. اما پیامبر اسلام(ص) توانست در دوره بیست و سه ساله, امت و حکومتی را پدید آورد و زمینه سازی گسترش آن را در قالب (تمدن اسلامی) شکل دهد.
بخش مهم از نگرشها و درنگهای مقام معظم رهبری, معطوف به این پدیده نادر تاریخی و اجتماعی است. این نکته که چگونه پیامبر(ص) توانست در برهه ای بس کوتاه, چنان دگرگونیهای عظیم و گسترده را پایه ریزی کند و در مواردی بس فراوان, میوه ها و ثمرات آن را خود مشاهده کند.
این گزارش کوتاه, نمی تواند تمامی ابعادی که در متن دیدگاه های ایشان وجود دارد, با تمامی زوایا روایت کند. از این روی, به اختصار و ایجاز, به گوشه هایی از نکته های مهم تر بسنده می شود.
عصر بعثت
شرایط تاریخی اجتماعی عصر بعثت, از نکته های اساسی است که می تواند ما را به فهم بهتر پدیده یاد شده کمک کند. مشهور و متعارف آن است که واژه (جاهلیت) در فضای ترسیم شرایط شبه جزیره عربستان و منطقه حجاز در عصر بعثت, به کار رفته و می رود و بر همین اساس تصویر حضرت علی(ع) از فضای ظهور پیامبر(ص) ناظر به این موقعیت جغرافیایی تفسیر می گردد. تعبیراتی که حضرتش فرموده اند:
(و قام لواؤه فی فتن داستهم بأخفافها وطئتهم باظلافها و قامت علی سنابکها .
و بیرق او را افراشتند, حالی که فتنه چون شتری مست, آنان را به پی می سپرد و پایمال می کرد.)
مقام معظم رهبری, تأکید بر آن دارند که شرایط جاهلی, نه در شبه جزیره عربستان, که در تمامی گیتی حکمفرما بود. ایشان, به ترسیم وضعیت ایران, روم, هند, چین و… در آن دوره تاریخی می پردازند و اظهار می دارند:
(اشتباه است اگر کسی خیال کند که این مشکلات, مخصوص همان جزیرة العرب بوده است)/92
و در سخن دیگر, مناسبات بعثت را با شرایط تاریخی با این تحلیل ارائه می کنند:
(اگر بخواهیم محاسبه کنیم, باید بگوییم: زحمات انبیاء بزرگ, از دوره آغاز نبوت, یعنی دوره آدم(ع) تا دوره عیسی و پیغمبران بعد از عیسی … تقریباً به پایان رسیده بود و همه انبیاء با زحماتی که تحمل کرده بودند, بشریت را تا این حد رسانیده بودند; جلوتر از این, حقیقتاً بشریت نمی توانست یک قدم بردارد…. در دوران پیغمبر, بشریت واقعاً زمین گیر شده بود, دیگر هیچ حرکتی به سمت کمال وجود نداشت, تاریکی مطلق بر دنیا حکومت می کرد.)/91
ایشان, در بررسی شرایط حاکم بر جهان و محیط جزیرةالعرب به نکته ای ظریف و درخور توجه اشاره می کنند:
(جزیرةالعرب هم فاسد بود, خراب بود, انحطاط اخلاقی داشت, جهالت فراوان داشت, اما بدتر از جاهای دیگر نبود. سطح زندگی مردم پایین تر بود, اما هیچ دلیلی نداریم که گمراهی مردم آن روز در جزیرةالعرب , از گمراهی مردم در روم شدیدتر بود; نه, شاید از جهاتی برخی از رگه های نیکی هنوز در زندگی این مردم بود که در زندگی دیگران نبود.)همان
این نگرش و تحلیل, پاسخ دهنده به این پرسش مطرح است که چرا و چگونه به سرعت دعوت اسلام, جهانگیر شد و نقاط مختلف, که در حاکمیت امپراتوریهای زمانه بودند, به آسانی جذب دعوت جدید شدند. هم چنین این سؤال تاریخی که چرا و چگونه دعوت اسلام, از منطقه حجاز آغاز گردید, پاسخ های بسیاری را داشته است. نکته اخیر در کلام ایشان, یکی از پاسخهای درخور توجه می تواند باشد که این منطقه, بر خلاف دشواریهای اجتماعی اخلاقی, به خاطر فاصله از آلودگیهای تمدنی زمان, با مشکلات کم تر درگیر بوده است و از این روی, آمادگی بیش تری برای محیط بعثت و نقطه کانونی تمدنی جدید داشته است.
تمدن تأسیسی
تمدن اسلامی نبوی شگفتیهای فراوانی را با خود به همراه داشته است: سرعت پیشرفت, توان معارضه و برتری بر امپراتوریهای متعدد رقیب.
اما در این میان, نکته اساسی و گاه مورد غفلت, این بوده است که (تمدن نبوی) نه در یک پروسه, بلکه در یک جهش شکل گرفت و خود را نمایاند. این سخن, خود از شگفتیهاست که یک تمدن در فرایند زمانی و با اقتباسهای تمدنی شکل نیابد, بلکه با یک دگرگونی ژرف و بزرگ, خود را بنمایاند:
(تمدن را چه کسانی به وجود می آورند؟ تمدن یونان و روم … هر قدم اش مترتب بر قدم های قبلی بوده است. مگر یک تمدن عظیم, همین طوری از یک کویر می جوشد؟ مگر چنین چیزی ممکن است؟ اما در مورد اسلام, چنین شد, عده ای که حتی سواد خواندن نداشتند… تمدن عظیم را پی ریزی کردند.)/ 193
این موضوع را که در سخنان ایشان به روشنی بازتاب یافته, از پرسشهای اساسی است که تمدن اسلامی را به عنوان موضوع بدیع تمدنی مورد توجه قرار می دهد. ساخت و ساز تمدن نبوی, بر اساس تمدنهای پیشین پیاپیی تمدنی نبود, بلکه در مقام یک تمدن تأسیسی خود را بروز داد. این که چگونه این پدیده شگفت شکل گرفت, از نکته هایی است که مطالعات دقیق تر را برمی تابد و به گوشه هایی از آن در سخنان و مکتوبات خود ایشان اشاراتی صورت گرفته است.
تشکیل امت
پیامبر(ص) سرمایه گذاری ویژه ای را بر تربیت نخستین مؤمنان داشت, بدین گونه او توانست کانون انسانی مورد اطمینان را برای فرایند تمدن سازی شکل دهد, این افراد, از یک سو تجسم پیام وحی در مقیاس خرد بودند و از سوی دیگر, ارکان شکل دهی مدینه نبوی به شمار آمدند:
(پایه ها و ستونهای انسانی لازم است تا این بنا بر دوش آنها قرار گیرد. چون نظام اسلامی قائم به فرد نیست. پیغمبر بسیاری از این ستونها را هم در مکه به وجود آورده و آماده کرده بود. یک عده, صحابه بزرگوار پیغمبر بودند, با اختلاف مرتبه ای که داشتند, اینها معلول و محصول تلاش و مجاهدت دوران سخت سیزده ساله مکه بودند, یک عده هم کسانی بودند که قبل از هجرت پیغمبر, در یثرب با پیام پیغمبر به وجود آمده بودند. از قبیل سعد بن معاذها و ابی ایوب ها و دیگران.)/196
بدین گونه فرایند تمدن نبوی, از تکثیر سلولی مؤمنان آغاز شد. این فرایند, نه به قهر و غلبه و نه با تطمیع و چشمداشت که با آمیزه ای از جوهره دانایی, باورمندی و صداقت و مجاهدت خود را نشان داده و:
(روز به روز مدیران لایق, انسانهای بزرگ, شجاع, با گذشت, باایمان, قوی و با معرفت به عنوان ستونهای مستحکم این بنای شامخ و رفیع وارد مدینه شدند.)197/
پیامبر اسلام(ص) مسیر تمدن سازی را از (مدینه سازی)آغاز کرد. ایشان, با جهاد و مجاهدت پیگیر, توانست الگوی مدنیت مطلوب را در (مدینةالنبی) ماکت سازی کند و با این تمثال, جهت گیریهای تمدنی را به قله ای معین (و نه مدینه فاضله ذهنی و انتزاعی) رهنمون سازد.
(دوران مدینه, دوران شالوده ریزی نظام اسلامی و ساختن یک الگو و نمونه از حاکمیت اسلام برای همه زمانها و دورانهای تاریخی انسان و همه مکانهاست.)194/
پیامبر(ص) با عینیت سازی تعالیم وحی, توانست مدل یابی را برای مؤمنان سهل تر و روان تر سازد, از گستره تحریف و تأویل بکاهد و با ارائه شاخص های عینی, نظام سازی اسلامی را برای بشریت در روزگار خویش و پس از خود تا آینده های دور ممکن و در دسترس سازد.
بی تردید, بخشی از تسریع روند تمدنی در اسلام, وامدار آن بود که تعالیم پیامبر(ص) تنها در قالب کتاب محدود نبود, بلکه در فراخنای یک (مدینه) ظهور و بروز یافت و در عمل نومسلمانان و یا ناظران کنجکاو می توانستند در یک تعامل سریع از (کتاب وحی) به (مدینه فاضله در عمل) رو آورند و تفسیر متنی را نه در تأویلهای هرمنوتیکی ذهن که در عینیت اجتماعی وحی جست و جو کنند.
(ده سال هم امت سازی به طول انجامید. این امت سازی, فقط سیاست نبود. یک بخش از آن سیاست بود. بخش عمده دیگر آن, تربیت یکایک افراد بود.)
(هو الذی بعث فی الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة )
یزکیهم یک یک دلها زیر تربیت پیغمبر قرار می گرفت. پیغمبر به یکایک ذهنها و خردها, دانش و علم را تلقین می کرد. (یعلمهم الکتاب و الحکمه) حکمت یک مرتبه بالاتر است. فقط این نبود که قوانین و مقررات و احکام ر ا به آنها بیاموزد بلکه به آنها حکمت می آموخت و چشمهای آنها را به حقایق عالم باز می کرد.)/198
پیامبر(ص) در دوره امت سازی, با استفاده ای همه جانبه از فرصت و زمان, در جهت به حقیقت پیوستن مدل عینی (مدینه اسلامی) تلاش ورزید. به گفته زیبای مقام معظم رهبری:
(پیغمبر به مجرد این که وارد مدینه شد, کار را شروع کرد. از جمله شگفتیهای زندگی آن حضرت این است که: در طول این ده سال, یک لحظه را هدر نداد… بیداری او, خواب او, مسجد او, خانه او, میدان جنگ او, در کوچه و بازار رفتن او, معاشرت خانوادگی او و وجود او, هر جا که بود, درس بود. عجب برکتی در چنین عمری وجود دارد. کسی که همه تاریخ را مسخّر فکر خود کرد و روی آن اثر گذاشت… فقط ده سال کار حکومتی و سیاسی و جمعی کرده بود. چه عمر با برکتی)/209
پیامبر(ص) در این دوره ده ساله, توانست اسلوبها و شالوده هایی را برای زیست اجتماعی بنا کند و الگویی را برای عمل شکل دهد. از مهم ترین آن موارد, به نکته ها و موردهای زیر می توان اشارت داشت:
1. فرهنگ صفا و اخوت:جامعه جاهلی, در پرتوی تعالیم اسلامی, به سرعت ستیزها و جنگهای قبیله ای و غیر قبیله ای را به کنار نهاد و در فضایی از صمیمیت و اخوت دینی قرار گرفت. در فرصتی بس کوتاه, بدبینیها و ستیزه جوییها رخت بر بست و برادری و همدلی سایه گستراند. این دگرگونی روحی و اجتماعی, گرچه آسان روایت می شود, اما به آسانی رخ نمی نماید. شاید گونه ای از اعجاز را می ماند که از اعجاز کلامی سرچشمه یافته و در واقعیت اجتماعی رخ نموده است:
(در نظام نبوی, درگیریهای برخاسته از انگیزه های خرافی, شخصی, سودطلبی و منفعت طلبی مبغوض است و با آن مبارزه می شود فضا, فضای صمیمیت و اخوت و برادری و همدلی است.)/207
2. فرهنگ مجاهدت و استقامت:مدینه نبوی, سرشار از مجاهدت و ایثار و فداکاری شد. تاریخ صدر اسلام, روایتگر وقایع تاریخی شگفتی است. پایمردیها و سخت کوشیهایی که بدون آن, نهضت اسلامی از حرکت می ماند و یا به زوال و نابودی ره می سپرد.
(در صدر اسلام, فداکاری, واقعاً ارزش مضاعف داشت. علت آن هم این بود که در آن دوران, اسلام مثل نهالی بود و اگر فداکاریها نمی بود, شاید دشمنان اسلام, این نهال را می کندند.)/ 204
پیامبر اسلام(ص) با تبیین و تبلیغ مفهوم (قیام لله) روحیه مجاهدت و ایثار را گستراند تا در لایه های درونی امت اسلامی ریشه دواند. در پرتوی تعالیم آسمانی چونان:
(قل انمّا اعظکم بواحدة ان تقوموا لله)
و دیگر آموزه ها, توانست قیام, تعهد اجتماعی و تحرک مسؤولانه را ارزش سازی کند, تا مؤمنان دریابند که انسان, نه در عزلت و انزوای رهبانی که در میدان جهادی است که فرصت بازخوانی و بازسازی ایمان را پیدا می کند:
(سختیهای زیادی در زمان پیامبر(ص) تحمل شد. سرگذشت اصحاب صفه را که می دانید. لباس قرض دادن به یکدیگر را که شنیده اید. آنها در آن دوران با یک خرما در میدان جنگ مقاومت می کردند. نفر اول خرما را می مکید تا از شیرینی آن مقداری جان بگیرد بعد از دهانش بیرون می آورد و به نفر دوم می داد و…این گونه زندگی می کردند, این طور سختی می کشیدندو این طور کمبود داشتند. در ابتدای کار فشار روی آنها از همه طرف زیاد بود. اول کار, همان پنج شش ماه و یک سال اول نیست. پنج شش ماه در عمر یک مسافرت, اول کار محسوب می شود, نه در عمر یک ملت و نه در عمر یک تاریخ نو. در عمر یک ملت, ده سال و بیست سال, چند روز محسوب می شود.)/226
3. فرهنگ کار و تلاش: از مهم ترین دگرگونیهای فرهنگی در جامعه آن روز, تبدیل رخوت بدویت به پویایی مدنیت بود. در نظام نبوی, کار و فعالیت ارزش یافت و تنبلی و رکود و بیعاری ناپسند بود. از همان روزهای آغازین, شکل گیری نماد مدینه نبوی (یعنی مسجد النبی) با یک فعالیت پرتکاپو و همه جانبه آغاز شد و پیامبر(ص) با حضور فعال و نشاط آفرین خود, نقش اساسی در این انگیزش و حرکت و تکاپوی جمعی داشت. مسجد نبوی, گرچه ساده و بی آلایش شکل یافت, اما قرار بود که مجتمع مدینه نو بنیاد باشد. و این بنیاد, معرف حاکمیتی بود که با (پول) و (زور) و نیروی کار بردگان و مزدوران ساخته نشد, بلکه تمامی مسلمانان در مدینه, از کوچک و بزرگ و اشراف تبار, تهیدست و… در آن حضور فعال داشتند. شکل گیری این نماد, که با یک حرکت جمعی گسترده آغاز شد, معناسازی خود را داشت. این که مدینه نبوی, با فعالیت و کار شاداب جمعی قرار است ساخته شود… و این نقطه, نقطه شکل گیری یک تمدن بود:
(شاخص هفتم, کار حرکت و پیشرفت دائمی است. توقف در نظام نبوی وجود ندارد, به طور مرتب, حرکت, کار و پیشرفت است… البته این کار, کار لذت آور و شادی بخشی است, کار خستگی آور و کسل کنند ه و ملول کننده و به تعب آورنده ای نیست. کاری است که به انسان نشاط و نیرو و شوق می دهد.)/208
(… پیامبر اکرم(ص) به این که دستور بدهند, مردم باید کار و تلاش کنند, اکتفا نمی کردند. ایشان با روشهای مختلف, روحیه کار و تلاش را در مردم زنده می کردند و گاهی اگر جوانی را مشاهده می کردند که بیکار است, می فرمودند:
(ان الله لا یحب الشاب الفارغ) خداوند از جوانی که عمر خود را تلف می کند و به بیکاری می گذراند, خشنود نیست.)/208
4. فرهنگ اخلاق و معنویت: پیامبران, فیلسوفان و روشنفکران این تفاوت عمده را داشتند که مسؤولیت مهم خویش را در حوزه جان و روان آدمیان می دانستند و نقطه آغاز اصلاح را از جان آدمی آغاز می کردند. و این سیر تحول ساز را نه با تعلیم صرف که با (تزکیه) انجام می دادند:
(شاید در چند آیه قرآن که (یزکیهم) پس از (یعلمهم) یا قبل از آن بیان شده است, مراد از تزکیه در این آیات همین مطلب باشد; یعنی پاک کردن و طاهر کردن و پیراسته کردن مردم. مثل طبیبی که به مریض خود فقط نمی گوید این کار را بکن و این کار را نکن, بلکه او را در محل مخصوص قر ار می دهد و آن چه را که او لازم دارد, به او می دهد و می خوراند و آن چه را که برای او مضرّ است, از او باز می گیرد. پیامبر اکرم(ص) چنین وضعیت و روشی را در طول بیست و سه سال نبوت دنبال می کردند. مخصوصاً در ده سالی که در مدینه زندگی می کردند که دوران حاکمیت اسلام و تشکیل حکومت اسلامی بود.)/203
پیامبر(ص) توانست در فرصت بیست و سه ساله, دگرگونی شگرف اخلاقی را در جامعه مؤمنان پدید آورد و بخش گسترده ای از فضایل اخلاقی را از اقلیتهای کم و اندک شمار به فضای عام اجتماعی سریان دهد و مدینه نبوی را نمادی از جامعه اخلاقی قرار دهد و بخش گسترده ای از این دگرگونیها, با رفتار شخصی پیامبر(ص) تعلیم و تثبیت می شد. خُلق متعالی آن حضرت, الگوسازی می کرد و (اسوه حسنه) ملکات و اعمال اخلاقی می شد. از ده ها فضیلت اخلاقی, در زندگی آن بزرگوار و هزاران شاهد و مصداق در آن موارد, می توان یاد کرد که در این توسعه اخلاق انسانی نقش بسزایی داشت. تاریخ نبوی, سرشار از روایات و حکایاتی است که در زمینه های مهرورزی, عفو و گذشت, حیا و عفت, امانت, صداقت, تواضع, بردباری, وفای به عهد, نظم و انضباط, نظافت و بهداشت, قانون گرایی, خانواده دوستی و … در زندگی پیامبر(ص) نقل شده است. بی تردید گستره تعامل حضرت با مردم زمان و نیز توجه ایشان به تأثیر تربیتی رفتار, موجب آن بود که این افعال اخلاقی, به سرعت در میان جامعه مشتاق و شیفته پیامبر(ص) الگویابی شود و در درون هزاران نومسلمان علاقه مند به سرشت وجودی تبدیل گردد.
از باب نمونه, به این مصداق توجه کنید:
(پیامبر اکرم(ص)به مردم می فرمودند:هیچ کس درباره اصحابم به من چیزی نگوید, دائماً نزد من نیایید و از همدیگر بدگویی کنید. من مایلم وقتی که در میان مردم ظاهر می شوم و به میان اصحاب خود می روم, (سلیم الصدر) باشم. یعنی با سینه صاف و پاک و بدون هیچ گونه سابقه و بدبینی به میان مسلمانها بروم… ببینید چقدر این رفتار رسول اکرم کمک می کند به این که مسلمانها احساس کنند که در جامعه و محیط اسلامی باید بدون سوء ظن و با خوش بینی با افراد برخورد کرد.)/62
پیامبر(ص) توانست در فرصتی بس کوتاه, به دگرگونی ای ژرف اخلاقی توفیق یابد و بخش گسترده ای از ویژگیهای اخلاقی جامعه جاهلی را از سیمای مدینه نبوی بزداید. از باب نمونه, چند مورد از دگرگونیهای اخلاقی را نام می توان برد.
جامعه جاهلی, درگیر فرهنگ اخلاق طبقاتی و قبیله ای بود. فرهنگ اشرافیت و قبیله گرایی, اخلاق ویژه ای را تولید کرد و رفتار اجتماعی را برابر آن سامان داد.
(اشرافی گری و تعصبهای خرافی و غرور قبیله ای و جدایی قشرهای گوناگون مردم از یکدیگر, مهم ترین بلای جوامع متعصب و جاهل آن روز عرب بود.)/95
پیامبر(ص) با تدبیر مهارت و مرارت, به جنگ اخلاق اشرافی, قبیلگی برآمد و به جایگزینی اخلاق انسانی پرداخت. زحمات پیامبر(ص) در دوره امت سازی, برای اشرافیت زدایی و تعصبات قبیلگی, خود شرح بسیط و درازدامن را برمی تابد; چه این که تغییر جامعه صد در صد قبیله ای و اشراف گرا, به جامعه امت وار و پیراسته از تعصبات اشرافی و قبیله ای, در فرصتی ده ساله کاری آسان و حتی ممکن نمی نماید. اما حضرتش, با توفیقات ربانی و سرشت روحانی و تدبیری متعالی توانست این ناممکن را واقعیت و عینیت بخشد. بخش گسترده ای از این تغییر, از افق خلق و رفتار او شکل گرفت و در جامعه نبوی ظهور و بروز یافت:
(مانند خود مردم و متن مردم زندگی کرد. با آنها نشست و برخاست کرد, با غلامان و طبقات پایین جامعه دوستی و رفاقت کرد. با آنها غذا می خورد, با آنها می نشست, با آنها محبت و مدارا می کرد. قدرت, او را عوض نکرد, ثروت ملی, او را تغییر نداد, رفتار او, در دوران سختی و در دورانی که سختی بر طرف شد, فرقی نکرد.)/53
نمونه دیگر را می توان در اخلاق جنگ یاد کرد. نبردهای عهد جاهلی (چه در جزیرة العرب و چه در فراسوی آن) فاقد مرامنامه اخلاقی بود. جنگ, مجوّز مطلق بود. هر رفتاری که در فضای غیر جنگی, ممنوع و یا ناپسند بود, در فضای نبرد مجاز و مشروع می نمود. از این روی, جنگهای بشری, آکنده از کثافات اخلاقی بودند و عمیق ترین لایه های حیوانی را به نمایش عام در آوردند.
جنگهای قبیله ای گسترده و پیاپی در سرزمین حجاز اوضاع و احوال بس دلخراشی پدید آورده بودند. جنگها مصیبت انسانی بودند و از مصائب طبیعی موحش تر و پر صدمه تر. آسیبهای فیزیکی و روانی آن دهه های پیاپی در بازماندگان جنگها چون خاطره ای تلخ نازدودنی می ماند و دوباره در برهه ای دیگر سر برمی آورد و نبردی دهشتناک تر را سامان می داد.
در چنان روزگار و احوال, توصیه های نظامی چنین بود:
(از توصیه های پیغمبر در میدان نبرد و به افرادی که به جنگ می رفتند, این بود که به زنان و کودکان رحم کنند, با رزمندگان دشمن هم مردانه رفتار کنند. آب را بر روی آنها نبندند, غذا را از آنها منع نکنند. اگر کسانی تسلیم شدند, تسلیم آنها را قبول کنند. حتی در بحبوحه میدان جنگ, اگر کسی اظهار کرد که به اسلام گرویده و اسلام را قبول کرده, از او قبول کنند, یعنی به کلی دور از حالت انتقام گیری و خشونت.)/75
جهت گیریهای معرفتی ایمانی
پیامبر(ص) تمدنی را پایه گذارد که در آن دانش و معرفت, جایگاه ویژه ای داشت. تعقل, تدبیر, تعلیم و تعلم و ده ها واژه همگرا, از واژگان کلیدی تمدن نو بنیاد اسلامی بود. هم در متن وحی و هم در تفسیر و هم در عینیت اجتماعی, تفکر و فرهنگ با تأکیداتی بایسته مورد اهتمام بودند.
(پیامبر اکرم(ص) نظامی را به وجود آورد که خطوط اصلی آن چند چیز بود. اول معرفت شفّاف و بی ابهام… همین معرفت بود که به علم و علم اندوزی منتهی شد و جامعه اسلامی را در قرن چهارم به اوج تمدن علمی رساند.)/199
سازواری پیام نبوی با نیازهای درونی انسان, در سرعت فراگیری تمدن اسلامی, بس اثرگذار بود. دعوت به دانستن پیامی همخوان با نهاد و فطرت آدمی بود. در روزگارانی که نظامهای استبدادی و طبقاتی (از ایران تا هند و…) از گسترش دانش جلوگیری می کردند و علم و شبه علم را در انحصار طبقات فرا دست می خواستند, پیام محمد(ص) با (اقرأ) آغاز شد و با تکریم دانش و قلم همراه گردید:
(آن چه پیغمبر به آن دعوت کرد, همان چیزهایی است که بشر در همه دوره های تاریخ زندگانی به آن نیازمند است. پیغمبر, انسان را به علم دعوت کرد. اولین آیات قرآن, تجلیل از علم است (اقرأ باسم ربک الذی خلق. خلق الانسان من علق. اقرأ و ربّک الاکرم. الذی علّم بالقلم.) ابتدا تعلیم را مطرح کرد, دانش, وسیله نجات و رستگاری انسان است که به زمان و مکانی خاص بستگی ندارد و مربوط به همه دوره های زندگی بشر است.)/122
تمدن نوبنیاد, به جای تأکید بر تقلید و اعتماد, بر تعقل و آموزش تأکید ورزید. با برافراشتن رایت علم آموزی, نهضت وسیعی در محیط بیگانه از دانش آموختگی پدیدار شد. این موج وسیع نه در مرحله زمانی تلاقی تمدنی (که به نهضت ترجمه و … معروف است) بلکه در مبدأ تکوین تمدنی شکل یافت. به عبارتی دیگر, نمادهایی چون آن چه در قرن سوم و چهارم رخ داد, ره آوردی از یک بذر مبارک بود که در عصر تمدن سازی کاشته شد و با مرور زمان, میوه ها و شاخ و برگ آن نمایان تر گردید.
(اسلام, یاد گرفتن را به عنوان یک فریضه برای همه مقرر داشته است. حداقل این است که هر کس باید واجبات دینی اش را بیاموزد و هر آن چیزی که انسان را به فراگیری واجبات دینی کمک می کند, به عنوان مقدمه ای واجب برای او واجب است. و بعد, هر آن چیزی که بتواند انسان را در فعالیت های زندگی و انجام وظایف بزرگش کمک کند, لذا فریضه فراگیری تا بی نهایت ادامه دارد.)/107
بدین گونه بود که پیام اسلام, دائره دانش و معرفت می گردید, از آن آغاز می شد و به آن می انجامید. این مدار مقدس, مبنای عمل اجتماعی نیز بود. فرد قرار نبود که با زور و یا اعتماد کورکورانه در مسلخ عمل اجتماعی قرار گیرد و تبدیل به ابزار قدرت, شیخوخیت و… شود. فرد و جامعه در فرایند آگاهی و آگاهی بخشی در تعهدات اجتماعی جای می یافتند و به ایفای نقش می پرداختند.
(در نظام نبوی, پایه همه چیز, دانستن و شناختن و آگاهی و بیداری است. کسی را کورکورانه به سمتی حرکت نمی دهند. مردم را با آگاهی و معرفت و قدرت تشخیص, به نیروی فعال نه نیروی منفعل بدل می کنند.)/همان
پیامبر(ص) دانش درست را مبنای باورسازی قرار داد و با جدیت و تلاش به تصحیح و تحکیم عقیده پرداخت. اصلاح باورهای نادرست و تثبیت و درونی سازی باورهای صحیح, کانون و مبدأ دعوت نبوی بود.
(اول باید عقاید و اندیشه های صحیحی وجود داشته باشد, تا این نظام بر پایه آن افکار بنا شود. پیغمبر(ص) این اندیشه ها و افکار را در قالب کلمه توحید و عزت انسانی و بقیه معارف اسلامی, در دوران سیزده ساله مکه تبیین کرد. بعد هم در مدینه…)/196
مدل دعوت نبوی و تمدن اسلامی, بر عقیده درست و باور مؤمنانه متکی بود. این مدل, با نگره های فیلسوفانه (که بر محور فعالیت ذهن و عقل قرار دارند) و یا فعالیتهای سلطه گرایانه و زورمدارانه (که بر شبه باورها استوارند) و… تفاوتهای روشنی داشته و دارد.
در تعالیم نبوی, باور صادق جازم که از آن به یقین یاد شده است جایگاه ممتازی دارد و فعالیت پیامبر در مکه و مدینه, آن بود که باورسازی, به درستی اتفاق افتد.
در این میان, توحید, بیت الغزل دعوت نبوی بود. پیامبر(ص) کوشید بن مایه های توحیدی را در باور انسانها بارور سازد و زنگارهای شرک و چندگانه پرستی را بزداید. این اهتمام را باید رازگشایی کرد. براستی چرا در آن سطح و عمق, دعوت به توحید در تعالیم پیامبر اسلام(ص) جای دارد؟
(بعثت نبی اکرم در درجه اول, دعوت به توحید بود. توحید, صرفاً یک نظریه فلسفی و فکری نیست, بلکه یک روش زندگی برای انسانهاست خدا را در زندگی خود حاکم کردن و دست قدرتهای گوناگون را از زندگی بشر کوتاه نمودن)/109
اصل توحید, در هندسه تعالیم اسلام, نقطه کانونی بود. هر آموزه دینی, با آن پیوند داشت, از آن برمی خاست و با آن داوری می شد. توحید, نه تنها سازگار سازی درون آدمی با مبدأ وحدت ساز بود, که نفی تکثرات خودساخته اجتماعی به سود وحدت مطلق نیز بود. در این تفسیر,آدمی در درون و برون, جلوه ای از وحدت ممتاز و متمایز را می بیند و در فراسوی تعیّنات برساخته, آفتاب حق و حقیقت را شهود می کند.
(شاید بتوان گفت که هدف از همه زحماتی که پیغمبر اکرم و بزرگان دین و انبیای الهی, علیهم الصلاة و السلام, متحمل شده اند, استقرار ولایت الهی بوده است….
در باب ولایت, دو قلمرو اساسی هست. یکی قلمرو نفس انسانی است که انسان بتواند اراده الهی را بر نفس خودش ولایت بدهد… مرحله دوم این است که محیط زندگی را در ولایت الله داخل کند. یعنی جامعه با ولایت الهی حرکت کند. هیچ ولایتی ولایت پول, ولایت قوم و قبیله, ولایت زور, ولایت سنتها و آداب و عادات غلط نتواند مانع از ولایت الله شود.)/113
پیامبر(ص) با تأکید بر ایمان توحیدی توانست جهشی را در دگردیسی فردی و اجتماعی به وجود آورد و تمدن اسلامی را بر قاعده این ایمان استوار, سامان دهد.
(انگیزه و موتور پیشبرنده حقیقی در نظام نبوی, ایمانی است که از سرچشمه دل و فکر مردم می جوشد و دست و بازو و پا و وجود آنها را در جهت صحیح به حرکت در می آورد.)/205
مدل سازی در نظام سیاسی
پیامبر(ص) کوشید تا آمیزه توفیق مند دیانت و سیاست را عینیت بخشد. غیاب حضور دین در عرصه ٌ سیاست از یک سو و حضور فریب کارانه دین در عرصه سیاست از سوی دیگر, دو معضل تاریخی بشریت بوده اند, هر یک در طول تاریخ, صدمه های سنگین بر عرصه زندگی جمعی و فردی انسانی وارد ساخته اند. در غیبت دیانت, سیاست بی مهارهای اخلاقی دستوری در کام سلطه جویان بود و در حضور سالوسانه دیانت, اغوا و فریب تهیدستان و مستضعفان با نام دین و مقدسات انجام شد. تنها در دوره هایی کوتاه از تاریخ بشری مانند دوران فرمانروایی پیامبران بنی اسرائیل: داود و سلیمان و … عینیت بخشی از دیانت و سیاست, نمودی عینی و موفق یافت. پیامبر(ص) به عنوان آخرین پیام آور, این فرصت تاریخی را یافت که مدل ترکیب سازی دین و سیاست را نمود خارجی بخشد و فاصله عرصه دین و سیاست را در نگره های ذهنی کاهش دهد و در یک مدل عینی, الگویی فراتاریخی برای (حکومت دینی) پدید آورد.
(نبی مکرم اسلام در آغاز هجرت, در اولی که توانست خود را از دشواریهای مکه نجات دهد, اولین کاری که کرد, سیاست بود.
بنای جامعه اسلامی, تشکیل حکومت اسلامی, تشکیل قشون اسلامی, نامه به سیاستمداران بزرگ عالم, ورود در عرصه سیاسی عظیم بشری آن روز.)/240
پیامبر(ص) در شکل دهی (مدینه فاضله) بر چند اصل تأکید فرمود:
1. اصل مشورت: در نظامهای امپراتوری, استبدادی, اشرافی, قبائل و… که نظامهای شناخته شده سیاسی آن روزگار بودند, توده های مردم در ساخت و ساز نظام سیاسی حرمت و اعتباری نداشتند. در دموکراسی ترین نظامهای سیاسی باستانی, بخش وسیعی از مردم در آفرینش و شکل دهی و تصمیم سازی سیاسی, هیچ گونه جایگاهی نداشتند. اما پیامبر اسلام(ص) علی رغم پشتوانه غیبی و اعتماد بی سابقه و گسترده مردمی, به آرا و دیدگاه های (امت) توجه داشت و به آن در تصمیم های خرد و کلان اهمیت می داد.
(پیغمبر اکرم… از مردم نظر می پرسید, به وسیله مردم, دین خدا و شوکت الهی را توسعه می داد, با مشت مردم, دشمنان خدا را می کوبید. یک حکومت مردمی به معنای واقعی کلمه.)/211
اصل مشورت و شورا, در زندگانی سیاسی پیامبر(ص), اصل تشریفاتی و حاشیه ای نبود, بلکه مبنایی بنیادین برای تصمیم گیری بود. حکومت نبوی, پیشتاز مدل دموکراسی مستقیم و اخذ آراء از شهروندان در مسائل مهم حکومتی بود. نمونه ای از این رجوع به آرای عمومی را در غزوات احد, احزاب و… می توان یافت. و صد البته نمونه ها بس فراتر از آن بودند:
(اسلام,منادی و پیشرو برپایی حکومتهای مردمی و شورای در چارچوب وحی و قوانین الهی است. پیامبر گرامی اسلام, به فرمان الهی ( و شاورهم فی الامر) در مهمات حکومتی مشورت می فرمودند و حتی در صورت غلبه رأی جمع بر نظر مبارک ایشان, در مواردی به نظر اصحاب عمل می کردند. شاید بتوان گفت که این امر یکی از رموز پیشرفت سریع و بی سابقه مسلمین در آغاز تاریخ اسلام بوده است.)/70
2. عدالت باوری: اصل عدالت سیاسی, از مبدأ (عدالت الهی) تغذیه می کند و خداوند عادل و جهان عدل, نظام اجتماعی عادلانه را بر می طلبد. از این روی, شاید بتوان گفت که اصل عدالت سیاسی و اجتماعی, کانون نظام سازی اسلامی است. نظامهای سیاسی در سنجش با عدالت, مشروعیت دارند و یا از ایشان سلب مشروعیت می شود.
(اگر در دنیا, دو نقطه وجود دارد که یکی نقطه ٌ عدل و یکی نقطه ظلم است و هر دو هم غیر اسلامی اند, اسلام به آن نقطه عدل, و لو غیراسلامی, توجه موافق دارد. پیغمبر اکرم(ص) خودش مهاجرین را به حبشه فرستاد. یعنی آنها را در پناه یک پادشاه کافر, به خاطر عدل, قرار داد.)/51
جامعه جاهلی, در بی عدالتی غوطه ور بود; ظلم و بیداد بر فضای جهان سلطه یافت و ظلمت متراکم را پدید آورد. در این شرایط واحوال بود که هدف بعثت, تأمین عدالت قلمداد شد: (لیقوم الناس بالقسط):
(این طور نبود که گاهی یک نفر ظلم کند, بنای نظام جامعه بر ظلم و تبعیض و زورگویی قوی به ضعیف بود. زورگویی مرد به زن, زورگویی ثروت مند به بی پول بود. زورگویی ارباب به برده بود. باز همان اربابها, به نوبه خودشان, زورگوییهای سلاطین و صاحبان قدرت را قبول می کردند. زوراندر زور بود. یکسره زندگی مردم, ظلم و تبعیض و زورگویی بود. این, خصوصیت زندگی جاهلی است. هر جا این طور باشد, جاهلی است.)/98
با این نگرش و تحلیل, (عدالت) در مدل نظام سیاسی اسلامی, اصل کانونی شد. فاصله نظام اسلامی و زندگی جاهلی, با شاقول (عدل) سنجیده شد و حکومت و سیستم اجتماعی, در قرب و یا بعد با عدالت, مورد تمجید و نکوهش قرار گرفت.
عدالت, در اضلاع متنوع آن, تبیین و تفسیر گردید و مبنای دولت سیاسی و عمل اجتماعی شد:
(خط اصلی دوم, عدالت مطلق و بی اغماض بود. عدالت در قضاوت, عدالت در برخورداریهای عمومی و نه خصوصی امکاناتی که متعلق به همه مردم است و باید بین آنها با عدالت تقسیم شود عدالت در اجرای حدود الهی, عدالت در مناصب و مسؤولیت دهی و مسؤولیت پذیری… در زمان پیامبر, هیچ کس در جامعه اسلامی از چارچوب عدالت خارج نبود.)/199
3. انسجام اجتماعی: مدل سیاسی حکومت پیامبر(ص) بر اساس ایجاد همگرایی اجتماعی و مقابله با نقاط واگرایی بود. در جامعه جاهلی جزیرةالعرب, که قبایل و ادیان گوناگون در آن, موجب تفرق و تعصب قومی و دینی شده بود, نوای اسلام و حکومت پیامبر, بر همدلی و همراهی بود:
(اگر انسان هر واقعه ای را جداگانه حساب کند, چیزی ملتفت نمی شود باید نگاه کند و ببیند ترتیب کار چگونه است; چطور همه کارها مدبرانه, هشیارانه و با محاسبه صحیح انجام گرفته است.
اول, ایجاد وحدت است. همه مردم مدینه که مسلمان نشدند, اکثراً مسلمان شدند و تعداد بسیار کمی هم نا مسلمان ماندند… پیغمبر اکرم یک میثاق دسته جمعی عمومی ایجاد کرد… اقدام بعدی بسیار مهم, ایجاد اخوت بود. اشرافی گرایی و تعصبهای خرافی و غرور قبیله ای و جدایی قشرهای گوناگون مردم از یکدیگر, مهم ترین بلای جوامع متعصب و جاهلی آن روز عرب بود. پیغمبر با ایجاد اخوت, اینها را زیر پای خودش له کرد.)/82
4. مهرورزی با شهروندان: نظام تأسیس اسلامی, با خشونت و غلظت قبیلگی و استبدادی, همراه نشد; گرچه در دوره های تحریف و انحراف, رگه هایی غلیظ و رقیق از تندخویی و بدویت, خود را نمایاند, اما در عهد تأسیس و در دوره ٌ حضور, خالی از هرگونه تأثیر و تأثّر از زیست بوم خویش بود. مهر و رحمت, حلقه اتصال رهبری و مردم در حکومت نبوی بود.
(آن مردمی که ده سال با او زندگی کردند, روز به روز محبت پیغمبر و اعتقاد به او در دلهایشان عمیق تر شد وقتی در فتح مکه, ابوسفیان مخفیانه و با حمایت عباس عموی پیامبر به اردوگاه آن حضرت آمد تا امان بگیرد صبح دید که پیغمبر وضو می گیرد و مردم اطراف آن حضرت جمع شده اند تا قطرات آبی را که از صورت و دست ایشان می چکد, از یکدیگر بربایند. گفت: من کسری و قیصر این پادشاهان بزرگ و مقتدر دنیا را دیده ام, اما چنین عزتی را در آنها ندیده ام.)/52
5 سیاست خارجی مقتدر و منعطف: حکومت نوبنیاد اسلامی, با ستیزه جویان گوناگون رو به رو شد. مدل ارتباطی پیامبر با دشمنان, مخالفان, بی طرفان و … درس آموز بود. ایشان, با برخی از غیر مسلمانان, پیمانهای درازمدت داشت و به آن وفادار بود.
(پیامبر اکرم, در حدیبیّه با کفار قریش قرارداد بستند. حتی با بعضی کفار قرارهای بلند مدت داشتند… این موضوع در خود قرآن هم مشخص است, (لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبرُّوهم و تُقسطوا الیهم); آن کفاری که با شما مسأله و دعوا و سابقه سویی ندارند و به شما ظلم نکردند و اخراجتان نکردند, شما می توانید با آنها ارتباطات حسنه داشته باشید.)/68
پیامبر(ص) مبنای نظام ارتباطی خود را بر اساس احترام به قراردادها, قرارداد و بر (وفای به عهد) به عنوان یک اصل اخلاقی لازم الاجرا در حکومت داری تأکید ورزید. او, هیچ گاه تابع وسوسه های سیاست بازان قرار نگرفت و اقدام به پیمان شکنی حتی با دشمن ترین دشمنان نکرد:
(از دیگر خلقیات حکومتی او این بود که عهد نگهدار بود. هیچ وقت عهد شکنی نکرد. قریش با او عهدشکنی کردند; اما او نکرد. یهودیان بارها عهدشکنی کردند, اما او نکرد.)/46
آستانه تحمل پیامبر(ص) در برابر مخالفان و دشمنان, بسیار در اوج بود. رحمت و حکمت او چندان گسترده بود که به سرعت از (عصبیت ) به (عصبانیت) و از آن به خشونت و … گرایش نیابد. تدبیر متکی بر رحمت چنان بود که دشمن ترین دشمنان را نیز تحمل کرد و یا در شرایط قدرت, به بخشش و چشم پوشی از آنان گذشت:
(بعضی از دشمنان , دشمنانی بودند که دشمنی شان عمیق بود. اما پیامبر(ص) اگر می دید خطر عمده ای ندارند, کاری به کارشان نداشت و نسبت به آنها آسان گیر بود. بعضی دشمنان هم بودند که خطر داشتند; اما پیامبر آنها را مراقبت می کرد و زیر نظر داشت, مثل عبدالله بن ابی. عبدالله بن ابی منافق درجه یک علیه پیامبر توطئه می کرد, لیکن پیامبر فقط او را زیر نظر داشته, کاری به کار او نداشت و تا اواخر عمر پیامبر هم زنده بود … وقتی مکه را فتح کرد, چون دیگر خطری از ناحیه آنها نبود, حتی امثال ابی سفیان و بعضی بزرگان دیگر را نوازش هم کرد.)/56
صدالبته, نظام نبوی, ساده لوحی و وادادگی در مقابل دشمنان را توصیه نداشت و تحمل و مدارا در نظام سیاسی اسلامی, به معنای غفلت و تغافل نبود:
(قرآن درباره اصحاب پیامبر می فرماید: ( اشدّاء علی الکفار رحماء بینهم); اینها در مقابل کفار یعنی همان دشمنانی که صف بسته اند, شدیدند. مراد از کفار, آن یهودی و مسیحی نبود که زیر سایه پیغمبر در مدینه زندگی می کردند… به کفاری می گوید که یا مثل کفار قریش به طور دائم علیه اسلام و مدینه اسلامی در حال تحرکات نظامی بودند… (اشدّاء) یعنی چه؟ اشدّاء یعنی با استحکام مطلق, درباره آهن می گوید: (فیه بأس شدید) شدید است یعنی مستحکم است. شدت در این جا به معنای ظلم نیست, به معنای خونریزی هم حتما نیست, به معنای استحکام است. یعنی این خاکریز نباید شل و نرم باشد, این دیوار نباید رخنه داشته باشد.)/66
6. نظم و قانون گرایی: مدینه سازی در جامعه ای بدوی, کاری آسان و سهل نمی نمود, بیسوادی و خصلتهای بدوی, گونه ای گریز از نظم و انضباط و قانون اجتماعی را طبیعی می کرد و مسیر مدنیت و تمدن سازی را دشوارتر و دشوارتر می ساخت. اما پیامبر, در همان محیط کوچک, توانست قواعد مدنیت را پایه ریزی کند:
(مدیریت اجتماعی و نظامی او در حد اعلا بود و به همه کارها سر می کشید البته جامعه, جامعه کوچکی بود, مدینه بود و اطراف مدینه و بعد هم مکه و یکی دو شهر. اما به کار مردم اهتمام داشت و منظم و مرتب بود. در آن جامعه بدوی, مدیریت و دفتر و حساب و محاسبه و تشویق و تنبیه را در میان مردم باب کرد.)/73
در شکل دهی به (مدینةالنبی) پیامبر بر (اجرای بی اغماض قانون) تأکید کرد و بذر مدنیت را که قانون گرایی است, در محیط بدوی قانون گریز کاشت و پرورد. و این تحول اجتماعی, بس عظیم و سترگ بود:
(او حافظ و نگهدارنده ضابطه و قانون بود و نمی گذاشت قانون چه توسط خودش و چه توسط دیگران نقض شود. خودش هم محکوم قوانین بود… وقتی در جنگ بنی قریظه چند نفر از امهات مؤمنین… به پیامبر عرض کردند: یا رسول الله! این همه طلا و این همه ثروت از یهود آمده, یک مقدار هم به ما بدهید; اما پیامبر با این که زنها مورد علاقه اش بودند… حاضر نشد به خواسته شان عمل کند… بعد که زیاد اصرار کردند, پیامبر با آنها حالت کناره گیری به خود گرفت و یک ماه از زنان خودش دوری کرد که از او چنان توقعی کردند.)/55
7. جوان گرایی و مقابله با شیخوخیت: جامعه بدوی, در سلسله مراتب اشرافی و نیز سنّی طبقه بندی می شد. در میان قبیله ها, قبیله هایی احساس برتری داشتند و در یک قبیله, تیره هایی اشراف قبیله بودند و درمیان اشراف قبیله, شیوخ ایشان, ممتاز بودند. در چنان سلسله مراتب مقدس! نظام نبوی, کلیشه شکنی داشت و در تفویض مناصب (فرماندهی غزوات, جانشینی در مدینه و…) پیامبر تابع آن عرف دیرین نشد و با این تصمیم و اقدام, زمینه بروز و ظهور خلاقیتهای گسترده را در صحنه مدیریت اجتماعی پدید آورد:
(پیامبر اکرم درباره جوانان توصیه کرده است; با جوانان انس گرفته است و از نیروی جوانان برای کارهای بزرگ استفاده کرده است… شما امیرالمؤمنین را فقط به عنوان یک چهره دوران چهل ساله و پنجاه ساله و شصت ساله نبینید, درخشش آن حضرت در دوران جوانی, همان الگوی ماندگاری است که همه جوانان می توانند آن را سرمشق خودشان قرار دهند… پیامبر اکرم, نه فقط از کسی مثل علی, بلکه در دوران ده سال و چند ماه حکومت خود از عنصر جوانی و نیروی جوان حداکثر استفاده را کرده است.)/69
8. پایگاه مردمی حکومت: نظام سیاسی نبوی مردم مدار بود. در پیوند با مردم, معنی یابی و هویت سازی داشت.مهرورزی با مردم, حضور مردم در تصمیم گیریها و تصمیم سازیهای حاکمیتی و… تنها جلوه هایی از بنیادی اساسی تر بود. در تبیین و تفسیر مقام معظم رهبری با گویایی و ژرفایی, زوایای آن را می یابید:
(ولایت, معنای عجیبی است. اصل معنای ولایت, عبارت از نزدیک بودن دو چیز با یکدیگر است. وقتی که دو ریسمان محکم به هم تابیده می شوند و جدا کردن آنها از یکدیگر به آسانی ممکن نیست, آن را در عرب (ولایت) می گویند. ولایت یعنی اتصال و ارتباط و قرب دو چیز به صورت مماس و مستحکم با یکدیگر.
… اسلام حکومت را با تعبیر ولایت بیان می کند… معنای آن این است که در نظام سیاسی اسلام, آن کسی که در رأس قدرت قرار دارد و آن کسانی که قدرت حکومت بر آنها در اختیار اوست, ارتباط و اتصال و پیوستگی جداناپذیری از هم دارند… هر حکومتی که این طور نباشد ولایت نیست; یعنی حاکمیتی که اسلام پیش بینی کرده است, نیست… اگر کسانی باشند که رابطه آنها با مردم, رابطه ترس و رعب و خوف باشد نه رابطه محبت و التیام و پیوستگی این ولایت نیست. اگر کسانی با کودتا سر کار بیایند, این ولایت نیست. ولایت آن وقتی است که … یک ارتباط نزدیک, صمیمانه, محبت آمیز و همان طوری که در مورد خود پیامبر وجود دارد, یعنی (بعث فیهم رسولاً من انفسهم…) باشد.)/219
9. صداقت حکومت: نظام نبوی, بر اصل راستی و صداقت بنا نهاده شده. سیاست و تدبیر را در دو دوزه بازی و دروغ گویی و ریاکاری و فریب مردم ندید, بلکه راه ماندگاری و دیرپایی را در گفتار و کردار صادقانه با مردم یافت. علی رغم تفسیر متعارف, که سیاست موفق در دغلکاری است, او سیاست را در درستکاری تعریف کرد و توفیق مندی آن را در دوره ای کوتاه و در گستره جهانی نمایاند.
(زندگی ده ساله پیغمبر, زندگی عجیبی است. واقعاً مجموعه متراکمی است که متأسفانه بسیاری نمی دانند. من می خواهم بگویم که صداقت, نشانه آن بینش توحیدی است, این صداقت را در عمل و در گفتار همیشه حفظ کنید. هیچ رویه ای, هیچ روش سیاسی ای و هیچ مانور سیاسی ای نمی تواند به قدر صداقت جاذبه ایجاد کند و دلها را متوجه خود کند.)/41
در پایان, یادآور می شویم: این مختصر, بیان موجزوار از روایت (نیّراعظم) بود. نگاهی که شاید توانسته باشد منظری بنیادین و ضروری را در نوع نگرش به حیات نبی مکرم ایجاد کند و مقدمه ای برای مطالعات و پژوهشهای گسترده تر را فراهم سازد.
بی تردید, سطح مطالعات خرد و یا پراکنده با تمامی فواید و ارجمندی, قادر نیست که (بعثت نبوی) را به یک (بعثت مدام) تبدیل کند و فاصله و انحطاط را به اعتلا و تفوق تمدنی برساند. این مهم, تنها در گرو نگرش به رخداد بیست و سه ساله, به عنوان یک الگوی فراتاریخی است که بتواند مقتدا و الگوی نظری عینی برای خیزش مجدد و صدالبته متناسب دگرگونیهای زمان و مکان باشد.