امام خمینی(قدس سرّه):
نهضتهایی که به وسیلهی انبیا و اولیا(علیهم السلام) واقع شده است، قابل مطالعه است. ما که تابع مکتب انبیا هستیم باید آن نهضتها را مطالعه کنیم, و بفهمیم نهضت چه بوده است؛ و برای چه بوده است؛ مقصد انبیا چه بوده است, مقصد پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله) از نهضت اسلامی چه بوده است؛ مقصد ائمه(علیهم السلام) چه بوده است. آیا فقط این بوده است که دست ستمکاران را کوتاه کنند؟ آیا دعوت انبیا فقط برای این بوده است که مزاحمین با مستضعفین را کنار بزنند؛ و همین که غلبه بر آنها کردند و کار را به پیروزی و راندن آنها رساندند, کار تمام است؟ آیا مقصد انبیا این است که ظالم نباشد فقط؟! یا مقصد بالاتر از این است؟! اگر مقصد بالاتر از این است, باید ما هم که تابع انبیا هستیم و تابع مکتب اسلام هستیم, به تبعیت از آن بزرگان دین و دنیا، مقصدمان همان مقاصد باشد. آیا راندن رژیم پهلوی و ابطال رژیم شاهنشاهی تمام مقصد بود؟ آیا رفاه ملت و رسیدن ملت به چیزهای مادی آخر مقصد است؟ انبیا آمدهاند تا مردم را, تا جامعه را, ترتیبی بدهند که رفاه زندگی مادی آنها باشد؟ مقصد انبیا این بوده است که مستکبرین بروند, و مستضعفین به نوای دنیا برسند؟! یا مقصد بالاتر از اینهاست؟! مقصد انبیا دنیا بوده است؟! این همه انبیا آمدهاند و دعوت کردند و کشته شدند, جنگها کردند و زحمتها کشیدند, فقط برای این بود که مستکبرین را کنار بزنند, و تودههای مردم را برای آنها رفاه حاصل کنند؟! یا مقصد بالاتر از اینهاست؟ خدای تبارک و تعالی که انبیا را فرستاده است برای تعمیر دنیا فقط فرستاده است؟! یا مقصد بیشتر از اینهاست, بالاتر از اینهاست؟([1])
مقصد اسلام و مقصد همهی انبیا این است که آدمها را تربیت کنند؛ صورتهای آدمی را آدم معنوی و واقعی کنند. مهم در نظر انبیا این است که انسان درست بشود. اگر انسان تربیت شد, همهی مسایل حل است. یک مملکتی که دارای انسان مهذب است, تمام مطالبش حل است. انسان آگاه مهذب همهی ابعاد سعادت را برای کشور تأمین میکند. انسانی که ایمان به خدای تبارک و تعالی دارد, انسانی که متعهد است, انسانی که مهذب است, دست ظالم را کوتاه میکند، لکن مقصد همین نیست. این یکی از خدمتهایی است که میکنند. آزادی برای مردم تأمین میکنند، لکن این یکی از مقاصد است؛ همه این نیست. استقلال برای کشور تأمین میکند لکن همهی مقصد این نیست. رفاه برای امت درست میکند لکن مقصد این نیست.
انسان حیوان نیست, انسان یک موجودی است که در طرف سعادت به بالاترین مقام میرسد, در طرف کمال به بالاترین مقام موجود ـ است ـ میرسد؛ و اگر انحراف داشته باشد, از پستترین موجودات پستتر است. انبیا که دیدند مردم در هلاکت هستند از حیث اخلاق, از حیث عقاید, از حیث اعمال, مکتبهایی را خدای تبارک و تعالی به آنها الهام کرد تا نجات بدهد انسان را به همهی ابعادی که دارد. اگر انسان حیوانی بود مثل سایر حیوانات, لکن حیوانی که تدبیر دارد, حیوانی که اهل صنعت است، اگر این بود, احتیاج به آمدن انبیا نداشت. برای این که این راه، راهی است که مادیین خودشان ادراک میکنند. آمدن انبیا برای این است که آن راههایی که بشر نمیداند, آن حقایقی را که انسان نمیداند, به آنها تعلیم بفرمایند. انبیا برای راهنمایی یک مقام بالاتر, یک مقام انسانی بالاتر, آمدهاند.([2])
انبیا که جنگ میکردند با مخالفین توحید، مقصدشان این نبود که جنگ بکنند و طرف را از بین ببرند, مقصد اصلی این بود که توحید را در عالم منتشر کنند؛ دین حق را در عالم منتشر کنند, آنها مانع بودند. اینها میدیدند که این مانع را باید برداشت و به مقصد رسید.([3])
تمام زحمتی که انبیا کشیدهاند و تمام رنجهایی که اولیای خدا از بدو خلقت تاکنون کشیدهاند و بعدها هم تا آخر خواهند کشید, مقدمهی این بوده است که این موجودی که در خارج میگویند انسان، انسان بشود.([4])
مقام معظم رهبری (مدظلّه العالی) :
امروز ظرفیت عالم برای فهم پیام نبوی، از گذشته بسیار بیشتر است. هرچه علم بشر بیشتر شود، توفیق پیام اسلام محتملتر میشود. هرچه قدرتمندان عالم ـ در هر کجای دنیا ـ از ابزارهای حیوانی و سبعگونه بیشتر استفاده کنند برای سرکوب کردن احساسات انسانی، برای به تسخیر کشیدن انسانها ـ که ظلم قدرتها به بشر، به این ترتیب آشکارتر شود ـ جا برای شناسایی نور اسلام بیشتر باز خواهد شد و انسانها بیشتر تشنه خواهند شد. امروز ما آثار تشنگی بشریّت را به پیام اسلام ـ که پیام توحید است، پیام معنویت است، پیام عدالت است، پیام کرامت انسان است ـ احساس میکنیم؛ انسانها مشتاقند.([5])
از اولین لحظات بعثت و وحی بر نبی اکرم(صلّی الله علیه و آله) همهی وسایل برای صلاح و اصلاح جامعه بشری، در آیات قرآن مورد توجه قرار گرفت. در همین سورهی مبارکهی علق، بعد از نام خدای متعال و امر به پیامبر اسلام برای قرائت، اشاره میکند که: خَلَقَ الإنسانَ مِن عَلَق.([6]) بشری که بزرگترین درد او، خودخواهی و طغیان و خود بزرگبینی و خود غنیبینی است، به این بشر تذکر میدهد که: خَلَقَ الإنسانَ مِن عَلَق. منشأ تو علق است. آن که تو را خلعت هستی و کمال و تکریم پوشانید، خداست. باید در مقابل او، همیشه احساس بندگی کنی؛ طغیان نکنی؛ بر ارزشهای الهی سرکشی نکنی؛ خود را به جای خدا، فرماندهی حیطهی زندگی انسان به حساب نیاوری، این، اولین کلمه است که بعد از دو، سه آیه هم میفرماید: کَلاّ إنَّ الإنسانَ لَیطْغی أن رّءاهُ اسْتَغْنَی([7]) این که انسان، خودش را غنی ببیند و مستغنی به حساب بیاورد، او را به طغیان وادار خواهد کرد.([8])
تا کسی خود دارای برترین مکارم اخلاق نباشد، خداوند متعال این مأموریت عظیم و خطیر را به او نخواهد داد؛ لذا در اوایل بعثت، خداوند متعال خطاب به پیغمبر میفرماید: وَإنّّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ.([9]) ساخته و پرداخته شدن پیغمبر، تا ظرفی بشود که خدای متعال آن ظرف را مناسب وحی خود بداند، مربوط به قبل از بعثت است؛ لذا وارد شده است که پیغمبر اکرم که در جوانی به تجارت اشتغال داشتند و درآمدهای هنگفتی از طریق تجارت به دست آورده بودند، همه را در راه خدا صدقه دادند؛ بین مستمندان تقسیم کردند. در این دوران که دوران اواخر تکامل پیغمبر و قبل از نزول وحی است ـ دورانی که هنوز ایشان پیغمبر هم نشده بود ـ پیغمبر از کوه حرا بالا میرفت و به آیات الهی نگاه میکرد؛ به آسمان، به ستارگان، به زمین، به این خلایقی که در روی زمین با احساسات مختلف و با روشهای گوناگون زندگی میکنند. او در همهی اینها آیات الهی را میدید و روز به روز خضوع او در مقابل حق، خشوع دل او در مقابل امر و نهی الهی و ارادهی الهی بیشتر میشد و جوانههای اخلاق نیک در او روز به روز بیشتر رشد میکرد. در روایت است که: کان أعقل النّاس و أکرمهم؛([10]) پیامبر قبل از بعثت، با مشاهدهی آیات الهی، روز به روز پربارتر میشد، تا به چهل سالگی رسید. فلمّا استکمل أربعین سنة و نظرالله عزّوجلّ إلیه و إلی قلبه فوجده أفضل ألقلوب و أجلها و أطوعها و أخشعها و أخضعه؛([11]) دل او در چهل سالگی نورانیترین دلها، خاشعترین دلها، پر ظرفیتترین دلها برای دریافت پیام الهی بود. أذن لأبواب السّماء ففتحت و محمّد ینظر إلیه.([12]) وقتی به این مرحله از معنویت و روحانیت و نورانیت و اوج کمال رسید، آن وقت خدای متعال درهای آسمان و درهای عوالم غیبی را به روی او باز کرد؛ چشم او را به عوالم معنوی و عوالم غیبی گشود. واذن للملائکة فنزلوا و محمّد ینظر الیهم؛([13]) او فرشتگان را میدید، با او سخن میگفتند؛ کلام آنها را میشنید، تا اینکه جبرئیل امین بر او نازل شد و گفت: إقر؛ سرآغاز بعثت.([14])
این مخلوق بی نظیر الهی، این انسان کامل که قبل از نزول وحی الهی به این مرحلهی از کمال رسیده است، از اولین لحظهی بعثت یک جهاد مرکبِ همه جانبهی دشوار را آغاز کرد و بیست و سه سال در نهایت دشواری این جهاد را پیش برد. جهاد او در درون خود، جهاد با مردمی که از حقیقت هیچ ادراکی نداشتند و جهاد با آن فضای ظلمانی مطلق بود، که امیرالمؤمنین در نهج البلاغه میفرماید: فی فتن داستهم بأخفافها وطأتهم بأظلافها و قامت علی سنابکه؛([15]) از همه طرف فتنهها مردم را میفشرد: دنیاطلبی، شهوترانی، ظلم و تعدی، رذایل اخلاقی در اعماق وجود انسانها، و دست تعدی قدرتمندانی که بدون هیچ مانعی و رادعی به سوی ضعفا دراز بود. این تعدی نه فقط در مکه و در جزیره العرب، بلکه در برترین تمدنهای آن روز عالم؛ یعنی در امپراتوری بزرگ روم و در شاهنشاهی ایران، وجود داشت تاریخ را نگاه کنید؛ صفحهی ظلمانی تاریخ، سراسر زندگی بشر را فرا گرفته بود. مجاهدت با این قدرت عظیم و تلاش بیوقفه و غیر قابل تصور از اولین ساعات بعثت و تحمل وحی الهی برای پیغمبر آغاز شد و وحی الهی هم پیوسته مثل آب زلالی که به سرزمین مستعدی برسد، بر قلب مقدس آن بزرگوار نازل میشد و او را نیرو میبخشید و او همهی توان خود را به کار برد تا اینکه بتواند این دنیا را در آستانهی یک تحول عظیمی قرار بدهد؛ و موفق شد.([16])
اولین سلولهای پیکرهی امت اسلامی در همان روزهای دشوار مکه با دست توانای پیغمبر بنا شد؛ ستونهای مستحکمی که باید بنای امت اسلامی بر روی این ستونها استوار بشود؛ اولین مؤمنین، اولین ایمان آورندگان، اولین کسانی که این دانایی، این شجاعت، این نورانیت را داشتند که معنای پیام پیغمبر را درک کنند و دل به او ببندند، فَمَن یُردِالله أن یَهدیَهُ یَشْرَحَ صَدْرَهُ للإسلام....([17]) دلهای آماده و درهای گشودهی دل به سمت این معارف الهی و این دستورات الهی، با دست توانای پیغمبر ساخته شد، این ذهنها روشن شد، این ارادهها روز به روز مستحکمتر شد؛ و سختیهایی در دوران مکه برای همان عدهی قلیل مؤمنین ـ که روز به روز هم بیشتر میشدند ـ پیش آمد، که برای من و شما قابل تصور نیست. در فضایی که همهی ارزشها، ارزشهای جاهلی است، تعصبها، غیرت ورزیهای غلط، کینهورزیهای عمیق، قساوتها، شقاوتها، ظلمها و شهوتها درآمیخته با هم است و زندگی مردم را میفشرد و در خود احاطه کرده ـ و در بین این سنگهای خارا و غیر قابل نفوذ ـ این نهالهای سرسبز بیرون آمد. و انّ الشّجرة البریّة اصلب عوداً و اقوی وقود([18]) که امیرالمؤمنین میگوید، این است. هیچ طوفانی نمیتوانست این سبزهها، این نهالها و این درختهایی را که از لای صخرهها رویید و ریشه دوانید و رشد کرد، تکان بدهد. سیزده سال گذشت و بعد براساس این پایههای مستحکم، بنای جامعهی اسلامی، جامعهی مدنی و نبوی، بر روی این پایهها گذاشته شد. ده سال هم امت سازی به طول انجامید. این امت سازی فقط سیاست نبود؛ یک بخشی از آن، سیاست بود. بخش عمدهی دیگر آن، تربیت یکایک افراد بود: هُوَ الّذی بَعَثَ فِی الأُمیّین رَسُولاً مِّنهُم یَتْلُوا عَلَیْهِم ءَایَاتِهِ وَ یُزکّیهِم و یُعَلِّمُهُم الْکِتابَ وَالْحِکمَةَ.([19]) یزکّیهم؛ یک یک دلها در زیر تربیت پیغمبر قرار میگرفت. پیغمبر به یکایک ذهنها و خردها، دانش و علم را تلقین میکرد. ...وَ یُعَلِّمُهُم الْکِتابَ وَالحِکمَةَ...([20]) حکمت یک مرتبهی بالاتر است. فقط این نبود که قوانین و مقررات و احکام را به آنها بیاموزد، بلکه حکمت به آنها میآموخت.([21])