ماهان شبکه ایرانیان

توبه و جایگاه آن در عرفان

گذشت که:توبه در عرفان جایگاه بلند و والا دارد، نخستین گام سالک برای وصول به حق،توبه است.دراین زمینه سخنان چهره های برجسته عرفان را نقل کردیم; آنگاه پیرامون حقیقت توبه و فضیلت و شرایط آن به تفصیل سخن گفتیم، واینک آخرین قسمت ازاین مقال را پی می گیریم.

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

گذشت که:توبه در عرفان جایگاه بلند و والا دارد، نخستین گام سالک برای وصول به حق،توبه است.دراین زمینه سخنان چهره های برجسته عرفان را نقل کردیم; آنگاه پیرامون حقیقت توبه و فضیلت و شرایط آن به تفصیل سخن گفتیم، واینک آخرین قسمت ازاین مقال را پی می گیریم.

مراتب توبه

توبه دارای مراتب و درجاتی است، همه باید توبه کنند و توبه هرکس مناسب مرتبه ومقام معنوی اواست، زیراتوبه همان سوز و آتش ندامت و انقلابی از درون است برای از میان برداشتن حجابها. و حجابها دارای انواعی است: حجاب ظلمت و حجاب نور، و هرکجا که حجاب باشد توبه هم هست، از این رو همان ملاکی که برای توبه گناهکار است، برای توبه یک پیامبر هم هست، و خدای سبحان می فرماید: «توبوا الی الله جمیعا ایهاالمومنون لعلکم تفلحون » (1)

گرچه در سخنان عارفان دراین مورداندک اختلافی به نظر می رسد، اماتقریبا بلکه تحقیقا همه آنان اتفاق دارند که توبه دارای مراتب است و همه باید توبه کنند. و اختلاف، در تعداد مراتب و کیفیت توبه هر مرتبه است.

ملاهادی سبزاوری در منظومه می فرماید: «توبه دارای سه مرتبه است:

1- توبه عام: که همان توبه عوام از گناهان و معاصی می باشد.

2- توبه خاص: که توبه از ترک اولی است مانند: حضرت آدم علیه السلام و...

3- توبه اخص: و آن عبارت است از توبه کردن از توجه به غیر خدا، مانند توبه پیامبر صلی الله علیه وآله که می فرماید: «انی اتوب الی الله فی کل یوم ماة مرة » (من در هر روز صد بار به درگاه خدا توبه می کنم.)

و توبة عم و خص و اخص

والعم بالذنب و خصها یخص

بترک الاولی. والاخص التوب

من توجه بغیر حق فلازکن (2)

و در مصباح الهدایة می فرماید:

«در طریق صوفیان توبه درجاتی دارد و برسه مرتبت منقسم آید، عام، خاص و خاص الخواص... توبه عام: رجوع از معاصی، به معنای استغفار به زبان و ندامت به دل، و دلیل این که استغفار توبه است قول خداست «فاستغفروالذنوبهم » اما توبه خاص، رجوع است از طاعت خویش به معنای تقصیر دیدن و به منت خدای نظاره کردن که هرفعلی بیاورد آن فعل، سزای خداوند نبیند و از آن طاعت همچنان عذرخواهد که عاصی از معصیت، و استغفار انبیاء را معنی این است چنان که خداوند فرمود مصطفی را - علیه السلام - «واستغفرلذنبک » و او را ذنب و عصیان نبود لکن در گذاردن حق خدا لامحاله مقصربود، از آن که هیچ بنده ای حق خداوند خویش به تمامی نمی تواند گذاردن.

اماتوبه خاص خاص: رجوع است از خلق به حق به معنای نادیدن منفعت و مضرت از خلق چنان که گفت: «لاتدع دون الله مالاینفعک ولایضرک » و باایشان آرام ناگرفتن و بر ایشان اعتماد نکردن و عجز خلق در جنب قدرت حق دیدن و فقر ایشان در جنب غنای حق دیدن » (3)

سعیدبن فرغانی پس از ذکر مراحل اولیه عشق و طی آن مراحل می گوید:

«پس از رسیدن به این مرحله تمام مرحله اول عشق را گناه شمرد و از آن توبه کند، چنان که موسی در آن افاقت از انبساط و طلب رویت توبه کرد و قرآن از او حکایت کرد «قال انی نبت الیک » ای رجعت عماظننت و توهمت بالاشتغال بک و بحبک و طلب حظوظها و لذاتها منک وانا اول المومنین.» (4)

در جای دیگری از همین کتاب ارزشمند پس از نقل روایت مشهور که انی لاسغفرالله... همین مطلب را می گوید (5) و در توضیح شعر ابن فارض که:

وفی صعق رکی الحس خرت افاقة

لی النفس قبل التوبة الموسویة.

مطلب را به خوبی توضیح می دهد که جهت مراعات اختصار از نقلش صرف نظر می کنیم. (6)

و پیرهرات می فرماید:

توبه عامه، از فراوان کردن طاعت است و آن به سه چیز دعوت می کند: این که بنده از شر گناه و از نعمت مهلت پاداش چشم بپوشد; براین ادعا که بر خدا حق دارد; (از این دوری بجوید) خود رابی نیاز نشمارد که آن عین جبروت و سرکشی از خدا است.

و توبه متوسطان : توبه کردن از کم انگاشتن و کوچک شمردن معصیت وگناه است و آن عین گستاخی و سرکشی است. و محض آراستن است خود رابه حمیت. وتن دادن به خود را از بندگی خدا بریدن است.

و توبه خاصه: توبه از ضایع کردن وقت است، و ضایع کردن وقت، فرو افتادن در نقیصه می باشد و نور مراقبت را خاموش می کند و عین صحبت را مکدر می سازد و مقام توبه کامل نمی شود مگر با انتهای توبه از هرچه پایین تر از حق است و سپس رؤیت نقصان آن توبه و سپس توبه از رؤیت آن علت.» (7) برای کمال بحث سخنی دیگر از این بزرگ نقل می کنیم:

«... توبه عوام از ذلت، و توبت خواص از غفلت، و توبه خاص خاصان از ملاحظه اوصاف بشریت است . توبه عوام به آن است که از معصیت به طاعت برگردند و توبه خواص، که از رؤیت طاعت به رؤیت توفیق آیند و طاعت خود را نبینند بلکه همه را توفیق حق بینند. حد نظر عوام به افعال است، و میدان نظر خواص به صفات. محل نظر خاص خواص جلال ذات است. عوام گوید: «خداوندا من از عقاب تو، به عفو تو پناه می برم.» خواص می گوید: «خداوندا من از خشم تو، به رضای تو پناه می برم.» خاص خواص گوید: «خداوندا من از تو به خودت پناه می برم.» (8)

امام صادق علیه السلام می فرماید: «بنده باید پیوسته و در همه حال، در حال توبه باشد و برای هر فرقه و طایفه، توبه ای مخصوص است پس، توبه پیامبران از مضطرب شدن باطن و بهم خوردن حالت اطمینان است; و توبه اولیاء از عوارض رنگارنگ و تلون خاطر است که بر خلاف ثبوت و استقامت است و فراغت; و توبه اصفیاء و برگزیدگان حق از استراحت و فراغت و غفلت و کدورت می باشد که برخلاف دوام توجه است. و توبه افراد خاص و بندگان مخصوص از مشغول بودن به غیر پروردگار است، که توجه به غیر خدا پیدا کرده وسرگرم آنها باشد; و توبه عوام و عموم مردم از گناهان و معاصی و خلافها است. و برای هرکدام از این اصناف و طبقات، نسبت به موضوع توبه مخصوص خود و نتیجه توبه و هدف و برنامه خود، معرفت و علم مخصوصی است که به دیگری صدق نمی کند... (9)

عزیزالدین نسقی می گوید:«اماثوابی که موعوداست درآخرت زاهدان و تائبان را،آن زاهدی است که روی ازدنیابه کلی برگردانیده وآن تائبی است که روی ازمعاصی به کلی گردانیده باشد. (10)

تاملی در مراتب توبه

در هر حال، بی گمان بحث از مراتب توبه از مهم ترین مسایل توبه از دیدگاه عارفان است، از نظر آنان هرکسی در هر مقامی و مرتبه ای که هست باید توبه کند و همیشه باید در حال توبه باشد، و حتی از این توبه خود هم توبه کند، و این مطلب بسیار خطیر است تا آنجا که محیی الدین عربی، امام العارفین پس از بحث توبه، بابی را برای توضیح (ترک) «التوبة من التوبة » گشوده است و به تفصیل در آن سخن گفته است. (11) آیات قرآنی و سنت پیامبر وائمه معصومین(س) نیز موید این معنی است - چنان که نمونه اش از مصباح الشریعة گذشت - در قرآن، هم توبه گناهکاران مطرح است و هم توبه پیامبران.

تحلیل علامه طباطبایی: علامه، تحلیلی دقیق از مسئله ارائه می دهد و آن این که توبه به معنای رجوع به خدا برای قرب به اوست و بی گمان، معنای قرب و بعد، نسبی و تشکیکی است. بنده ای که درمقامی قرار دارد گرچه نسبت به برخی از مقامات، دارای قرب است، امانسبت به سایرمقامات دارای بعد است. از این رو مقربان درگاه خدا و بندگان شایسته او همواره باید برای رهایی از بعد نسبی و صعود به مقامی والاتر و بالاتر و مقرب تر به کوشند واین مصداق توبه است و به قول شارح مصباح الشریعة (12) - رضوان الله تعالی علیه - این، به مراتب دشوارتر است از توبه از گناه، و مرحوم علامه توبه پیامران را چنین تفسیر و توجیه می فرماید. (13)

براساس آنچه ما از تعریف توبه ارائه دادیم نیز، این مساله کاملاقابل تبیین است. ماگفتیم توبه همان آتش ندامت است که در جان سالک افتاده وشعله هایش دردی و سوزی توصیف ناپذیررا در درون وی ایجاد کرده است، این حالت هم می تواند در مورد بنده گناهکار خداوند باشد و هم درباره پیامبری بزرگ. باتوجه به اهمیت مطلب به ذکر مثالی می پردازیم که شامل توبه جمعی گناهکار وسیه دل، وپیامبری ازپیامبران بزرگ خدا(یونس) است:

یونس سالها در میان قومش به انجام وظیفه و تبلیغ رسالت خویش مشغول بود، اما قوم ناسپاس او نه تنها ایمان نیاوردند بلکه استهزاء و اذیت و آزار او را به اوج خود رسانیدند تا آنجا که پیامبرخدا (یونس ) از هدایت آنان نومید شد و از خدا درخواست کیفری سخت برای آنان کرد. «روبیل » مردی دانشمند بود که در میان آنان می زیست و به یونس ایمان آورده بود، هنگامی که نشانه های عذاب شدید خدا نمایان شد، او در صدد توبه مردم برآمد عارف کامل و واصل، میرزا جواد ملکی تبریزی - رضوان الله تعالی علیه - صحنه را چنین به تصویر می کشد:«... که آن حکیم تربیت شده خانواده نبوت، جناب «روبیل » چه حال برای آنان یاد داد که خود را به آن حال انداختند و بلای نازل را برگرداندند و حال آن که دیده نشده بود که بعد از نزول بلا، توجه ثمری بدهد. ولی روبیل به آنان یاد داد که بچه را از مادران جدا ساختند و بره هارا از میش ها جداکرده، گوساله هارا از ماده گاوها گرفتند، ماده ها را بالای کوه بردند بچه هایشان را در ته دره انداختند، مردها پلاس پوشیده، روی خاک افتاده، خاک بر سر ریختند، حیوانات مادرها را به جهت علف صدا می کردند اطفال خودشان، به جهت شیر و به جهت مادرها، گریه می کردند خودشان از ترس عذاب و شدت هول که از زرد شدن خورشید (اصفرارشمس ) و وزیدن بادهای عذاب و سیاهی رنگشان که می دیدند، ناله های جانسوز به (ربنا ظلمنا انفسنا وان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین) وندای «یاارحم الراحمین » به اوج فلک رسانیده، خلاصه محشری به پاکردند تا آن که دعوت و نفرین پیامبرشان بعد از نزول عذاب را برگرداندند، دریای رحمت ارحم الراحمین به جوش آمد، حضرت اسرافیل را امر رسید که قوم یونس را بخشیدم ایشان را دریاب، بلا را از ایشان دورکن...» (14) قوم یونس توبه ای واقعی می کنند چنان شعله های آتش ندامتشان فروزان و سوزان است که قبل از این که آتش عذاب الهی برسد، جانشان را می سوزد و دیگر جای برای آن نمی گذارد اما قصه بر اینجا ختم نمی شود، زیرا یونس که در انتظار کیفری سخت بر این مردم نادان و ناسپاس بود پس از موعد مقرر برگشت تا آثار عذاب الهی رامشاهده کند، اما باکمال شگفتی دید مردم به زندگی معمولی خود با نشاطی افزون، ادامه می دهند. او ناراحت شد و در یک لحظه غافل شد که خدای بالا سر او است و جز از سر حکمت تصمیم نمی گیرد، علیرغم دعوت قومش مصمم شد به جای دیگری رود. به کنار دریا آمد، سوار قایق و یا لنجی شد، نهنگی عظیم الجثه ظاهر شد: درآن زمان معمول بود که برای نجات سرنشینان لنج یاقایق، به قید قرعه یک نفر را انتخاب و به کام نهنگ می انداختند و قرعه بنام او در آمد، دیدند مرد خوبی است، از نو قرعه کشیدند، بازهم به نام او درآمد ... و بالاخره یونس را به کام نهنگ انداختند. هنگامی که او در ظلمات درون شکم نهنگ قرار گرفت با خود گفت : شگفتا: خداوند توبه این بندگان گنهکار را که به پیامبرش ستم کردند می پذیرد، آیا توبه مرا نمی پذیرد؟ چرا غافل شدم و پس از قبول توبه آنان، رهایشان کردم. و احتمالا افکار واندیشه هایی از این قبیل منشا انقلاب درونی یونس شد، آتش پشیمانی جانش را فرا گرفت و شعله کشید، شعله هایش فروزان و فروزان تر شد، فریاد زد: ای خدای زیبای بی عیب و نقص من، جز تو محبوب و معشوقی نیست ، توخوبی ، همه وجودت جلال و جمال است، و این منم که برخود ستم کردم.

«وذاالنون اذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لااله الاانت سبحانک انی کنت من الظالمین ». (15)

خدای سبحان او را نجات می دهد، همانگونه که قومش را و هر مؤمنی که راه وی را به پیماید. «فاستجبناله ونجیناه من الغم و کذلک ننجی المؤمنین » (16)

و نتیجه سخن آن که: توبه قوم یونس و خود او، که دو مرتبه کاملا متفاوت از یکدیگر است، همان سوز و گداز و آتش و انقلاب درونی است، اما هرکدام متناسب با موقعیت خود. وکلام را باشعری از سوخته ای شیدا و شیفته ای عاشق یعنی «فیض کاشانی » ختم کرده و زینت می دهیم.

زهرچه غیریا استغفرالله

زبود مستعار استغفرالله

دمی کان بگذردبی یاد رویش

از آن دم بی شماراستغفرالله

زبان کان توبه ذکردوست نبود

زسرش الحذر استغفرالله

سرآمد عمرویکساعت زغفلت

نگشتم هوشیار استغفرالله

جوانی رفت وپیری هم بیامد

نکردم هیچکار استغفرالله

نکردم یک سجودی درهمه عمر

که آید آن بکار استغفرالله

خطابودآنچه گفتم آنچه کردم

ازآنهاالفرار استغفرالله

زکردار بدم صدبار توبه

زگفتارم هزار استغفرالله

شدم دورازدیاریارای فیض

من مهجورزاراستغفرالله (17)

توبه نصوح

توبه نصوح چه توبه ای است؟ چه ویژگی دارد که عارفان و عالمان همواره به آن تشویق می کنند و آن را الگوی کامل و جامع توبه می دانند.

نجم الدین رازی در مرصادالعباد (18) از آن یاد می کند. عطار نیشابوری (19) در تذکرة الاولیاء می گوید: ابراهیم ادهم توبه نصوح کرد. در «کشاف اصطلاحات الفنون » می گوید:... واصح توبه، توبه نصوح است (21) وبالاخره خداوند تبارک و تعالی فرمان می دهد که توبه نصوح کنید «یاایهاالذین آمنو توبوا الی الله توبة نصوحا» (ای مومنان همانند نصوح توبه کنید، توبه نصوح کنید) از امام صادق علیه الصلوة والسلام از معنای آن سؤال می شود امام صادق علیه السلام در پاسخ می فرماید:

«توبه نصوح این است که بنده خدا طوری توبه کند که تاآخر عمر به گناه باز نگردد "یتوب العبدثم لایرجع منه".» (22)

پیرهرات (خواجه عبدالله انصاری) در کشف الاسرار، معانی ای برای آن ذکر کرده است (23) اما مولوی با الهام از حدیث فوق و باتوجه به معنایی که از توبه ذکر کردیم ،توبه نصوح را چنین به تصویر می کشد.

نصوح مردی بود زن نما، چهره ای بسان رخسار زنان داشت و مردی خود را پنهان می کرد و در حمام دلاک دختر شاه بود واز این راه شهوترانی می کرد.

بودمردی پیش ازاین نامش نصوح

بد ز دلاکی زنان اورافتوح

بود روی او چو رخسار زنان

مردی خود راهمی کردی نهان

او بحمام زنان دلاک بود

درنما و حیله بس چالاک بود

دختران خسروآنرا زین طریق

خوش همی مالید ومی شست آن عشیق

اندرآن حمام پرمی کردطشت

گوهری از دخترشه یاوه گشت

گمشدن گوهر دختر شاه سبب شد در حمام رابستند ابتدا میان رختها را جستند و سپس شروع کردند به تفتیش زنان یکی پس از دیگری

پس در حمام بربستند سخت

تابجویند اول اندر بیخ رخت

درشکاف فوق وتحت وهر طرف

جستجوکردند در از هر صدف

بانگ آمد که همه عریان شوید

هرکه هستند از عجوزوازلوند

یک بیک را حاجیه جستن گرفت

تاپدید آید گهر بنگر شگفت

زنان را لخت کرده و کاملا می جستند و نصوح را از روی احترام مجبور به عریان شدن نکرده بودند امااو احساس می کرد خطر در بیخ گوش اوست و هرلحظه ممکن است نوبت اوبرسد، آبرویش بریزد و رسوای کوچه و بازار گردد و این بحث سبب شد که انقلابی در درونش ایجاد شود وآتش ندامت در جانش افتد و خالصانه به درخانه خدا رود.

آن نصوح ازترس شد در خلوتی

روی زرد و لب کبوداز خشیتی

پیش چشم خویشتن می دید مرگ

سخت می لرزیدبرخودهمچوبرگ

گفت یارب بارها برگشته ام

توبه هاو عذرها بشکسته ام

کرده ام آنها که ازمن می سزد

تا چنین سیل سیاهی در رسید

نوبت جستن اگر در من رسد

وه که جان من چه سختی هاکشد

درجگر افتاده استم صدشرر

درمناجاتم ببین خون جگر

ای خداآن کن که ازتو می سزد

که زهرسوراخ مارم می گزد

جان سنگین دارم ودل آهنین

ورنه خون گشتی دراین دردوحنین

وقت تنگ آمد مرا ویک نفس

پادشاهی کن مرا فریاد رس

گر مرا این باستاری کنی

توبه کردم من زهرناکردنی

توبه ام بپذیراین باردگر

تاببندم بهر توبه صدکمر

اوهمی زارید وصد قطره روان

کاندر افتادم بجلاد و عوان

ای خدا و ای خدا چندان بگفت

کان در و دیوار بااوگشت جفت

و دراین حال که شرارهای جانسوز آتش ندامت قلبش را می سوخت و شعله های این آتش سوزنده و سازنده اوج گرفته بود، وی را صدا زدند که بیا، همه را گشتیم و درگران قیمت پیدا نشد اینک نوبت تو رسیده است و این امر سبب شد که این سوز و ساز به اوج خود برسد.

جمله را جستیم پیش آی ای نصوح

گشت بیهوش آن زمان پرید روح

همچو دیواری شکسته درفتاد

هوش وعقلش رفت شد همچون جماد

چونکه هوشش رفت از تن آنزمان

سر او باحق بپیوست از نهان

چو ن تهی گشت و خودی او نماند

باز جانش را خدا در پیش خواند

چون شکست آن کشتی او بی مراد

در کنار رحمت دریا فتاد

جان بحق پیوست چون بی هوش شد

موج رحمت آن زمان در جوش شد

و اینجابود که توبه حقیقی کامل بوقوع پیوست و خداوند وی را از هلاکت نجات داد

بانگ آمد ناگهان که رفت بیم

شد پدید آن گمشده در یتیم

ونکته برجسته توبه او این بود که دیگر گناه را تکرار نکرد و به آن باز نگشت

بعد از آن آمد کسی کز مرحمت

دختر سلطان ما می خواندت

دختر شاهت همی خواند بیا

تاسرش شویی کنون ای پارسا

گفت رو، رو دست من بیکار شد

وین نصوح توکنون بیمار شد

بادل خود گفت ازحد رفت جرم

ازدل من کی رود آن ترس و کرم

من بمردم یک ره و بازآمدم

من چشیدم تلخی مرگ و عدم

توبه کردم حقیقت با خدا

نشکنم تا جان شود از تن جدا

بعدازاین محنت که را بار دگر

یا رود سوی خطر الا که خر (24)

پی نوشتها

1- نور: 31

2- سبزواری، منظومه، (قم:مکتبة المصطفوی،بی تا)، ص 5 -354

3- عزالدین محمود بن علی کاشانی، مصباح الهدایه، چ سوم، (تهران: مؤسسه نشر وفا، 1367)، ص 266

4- سعیدبن فرغانی، مشارق الدرر، با تصحیح آشتیانی،(تهران: انتشارات فلسفه و عرفان اسلامی، 1398 ه )، ص 92

5 و6- همان، ص 310 و ص 313

7- عبدالله انصاری،منازل السائرین،ترجمه روان فرهادی،(تهران:انتشارات مولی، 1361)،ص 30

8- عبدالرزاق کاشانی، شرح منازل السائرین، (تهران: کتابخانه علمیه، 1354)، ص 252

9- مصباح الشریعه،با شرح و ترجمه حسن مصطفوی، (تهران:انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1352).

10- ر. ک.به: الانسان الکامل، عزیزالدین نسقی،باتصحیح ماریژان موله، چ دوم، (تهران: کتابخانه طهوری، 1403 ه)

11- فتوحات،143 الباب الخامس والسبعون فی ترک التوبه درهمان صفحه شعری از ابن عریف نقل می کند

قدتاب اقوام اقوام کیثروها

تاب من التوبه الا انا

12- علامه طباطبایی، المیزان، چ سوم، ج 4،(قم:مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1394 ه )، ص 245

13- حسن مصطفوی، شرح و ترجمه مصباح الشریعه، ص 352

14- میرزا جواد ملکی،پیشین، ص 88 -89

15 و16- انبیاء:(21)،87 و88

17- محمدبن مرتضی (فیض کاشانی) کلیات اشعار، (تهران: انتشارات کتابخانه سنایی، 1354)، ص 371

18- نجم الدین رازی، مرصادالعباد، ص 355. وآن توبه نصوح یک دم او را چنان پاک کند که گویی ....

19- عطار نیشابوری، تذکرة الاولیاء، چ 5، (تهران: انتشارات مرکزی، 1336)، ص 89

20- به عنوان مثال در ج 2، صفحه 451 می گوید: ای آزادمرد، چند گه که در خوابی، بیدار شو... هین که هنگام صبوح است تا کی شکسته دل و عهدی بیاکه وقت قبول نصیحت و توبه نصوح است.

21- مجله علوم انسانی واجتماعی شیراز، شماره 1و2 سال 70-69 به نقل از کشاف اصطلاحات الفنون

22- محمدتقی مجلسی،بحارالانوار، چ 3،ج 6،(تهران:دارالکتب الاسلامیه، 1363)، ص 20

23- عبدالله انصاری، کشف الاسرار، ج 10، ص 160

24- جلال الدین رومی،مثنوی، دفتر پنجم، (بی جا:انتشارات کتابفروشی اسلامی)، ص 502 - 499

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان