مدینه نظارهگر روزهای پایانی عمر رسول خدا(ص) بود؛ روزهایی که آکنده از غم و اندوه، اضطراب و نگرانی و پریشانی بود، غم از دست دادن بزرگترین فرستاده خدا و اضطراب دوری از او و نگرانی و پریشانی از آینده اسلام.
راستی زمین چگونه توانست این بار گران را بر دوش خود تحمّل کند و در فراق آن قطب هستی دوام آورد؟
او که سالهای عمر را برای تربیت و سازندگی امت خود صرف کرد و جنگها و مرارتها، گرسنگیها و وحشتها، جهالتها و نفاقها و دو دستگیها را تحمل و درمان کرد.
آری حرکتی که رسول خدا(ص) طی بیست و سه سال برای آن تلاش کرد تا بتواند جهل و فساد، تجاوز و تعدی، نفاق و دورویی را از آن جامعه ریشهکن کند، در غدیر خم به بار نشست و با دستور الهی ثمرهی این زحمات به امّت ابلاغ شد، زمانی که رسول خدا(ص) دست علی7 را بالا گرفت و فرمود «من کنت مولاه فعلیٌّ مولاه»([1])
ولی داستان در همینجا به پایان نرسید و تلاشها و اقدامات آن گرامی پس از ورود به مدینه نیز ادامه داشت. حضرت از جوّ سیاسی مدینه و فعالیتهای رهبران نفاق آگاهی داشت، بر آن شد که به هنگام پرواز روح از بدنش، مدینه از فعّالان سیاسی خالی شود، و همهی سران مهاجر و انصار در جیش اسامه به سمت روم حرکت کنند، تا زمینه برای رهبری آیندهی اسلام به خوبی فراهم باشد. اما بهانههای واهی عدهای باعث شد که از دستور رسول (ص) سرپیچی کرده و با نفرین حضرتش مواجه شوند؛ «اُنفذوا جَیشَ اُسامة لَعن الله مَن تخلّف عنها؛ نفرین و لعن بر هر کس که به لشکر اسامه نپیوندد».([2])
در واپسین روزهای عمر نیز کاغذ و قلمی خواست تا چیزی بنویسد و به یادگار بگذارد که نَصُب العین آنها بوده و به اختلاف دچار نشوند، اما کوردلان مصلحت اندیش با زمزمهی «انّ الرجل لیهجر»([3]) و «حسبنا کتاب الله»([4]) این راه را نیز مسدود کرده و اجازه ندادند که سند مکتوب رهبری حضرت علی7 در تاریخ باقی بماند، تا آنکه صدای ضجه و ناله و گریه از آن حجرهی محقّر بلند شد و پیام پر کشیدن روح هستی را سر داد. در این هنگام فقط علی7 و زهرا علیها السلام بودند که بیشتر از همه رنج میبردند و این فقدان عظیم را احساس میکردند، آنان که جایگاه و مقام آن رسول مکرّم را درک کرده و اضطرار به وجودش را شناخته بودند.
در چنین شرایط حساسی حزب نفاق اقدامات خود را آغاز کرد و با اخذ چند رأی، خلافت خود را ثابت شده دید و برای همراهی دیگر جاهلان جامعه، در کوچه و بازار به راه افتاد و طرفدارانی برای خود دست و پا کرد.
اما پس از این رأیگیری چه باید میکرد تا بتواند خود را به عنوان جانشین رسول (ص) و خلیفهی رسمی مسلمانان نشان دهد.
در اولین حرکت برای تثبیت این خلافت کذایی اقدام به گرفتن فدک که ملک فاطمه علیها السلام بود، نمودند. همان ملکی که در سال هفتم هجری قمری بدون جنگ، خالصهی رسول خدا(ص) قرار گرفته بود و با نزول آیه )وءَاتِ ذَی ٱلقربیٰ حقه ...(([5]) فدک را به نزدیکترین فرد، نسبت به خود بخشیده بود.
آری ملکی که خداوند سندش را برای فاطمه علیها السلام امضا کرد و فاطمه علیها السلام نیز حاصل درآمد آن را در راه خدا انفاق میکرد.
اما دستآویز آنان برای تصاحب فدک حدیث جعلی «نحن معاشِرَ الانبیاء لانوَرِّث ما ترکنا صدقه»([6])، بود.
فدک از آن که بود؟
آیا فدک به هنگام رحلت رسول خدا(ص) در دست حضرت فاطمه علیها السلام بوده؟ یا هنوز جزو اموال رسول خدا(ص) به شمار میرفته است؟
امیر مؤمنان7 در نهجالبلاغه میفرماید: «بلی کانت فی أیدینا فدک»([7])؛ مشخص میشود که فدک در دست حضرت فاطمه علیها السلام بوده و به ایشان واگذار و بخشیده شده بود. و حضرت زهرا علیها السلام هم عاملینی داشته که در ملک فدک کار میکردهاند، نه آنکه از اموال رسول (ص) باقی مانده باشد، تا ارث به حساب آید، بلکه به فاطمه علیها السلام، عزیز رسول واگذار شده بود و در اختیار ایشان بود تا در پیشبرد اهداف ولایت قرار گیرد.
در فقه اسلامی ملکیّت و ید دلیل نمیخواهد، و آنچه که در دست توست، برای تو است و احتیاجی به سند نیست. پس چه معنا دارد که گرفته شود. اگر قرار بود چنین حرکتی انجام شود، رسول (ص) در حین حیات انجام میداد. پس ادعای اجماع مسلمین مبنی بر غصب فدک چه معنا داشت که مال کسی را که در دست اوست بگیرند و خرج امور دیگر نمایند.
و نیز آنکه اگر فدک از اموال رسول خدا(ص) ، همانگونه که خلیفهی وقت ادعا میکرد، بود؛ پس آیات قرآن در باب ارث که دلالت بر ارث انبیا دارد، چه میشود؟ و از همینرو است که فاطمه علیها السلام میفرماید: «سبحان الله ماکان رسول الله عن الکتاب صادقاً و لا ﻹحکامه مخالفاً»([8]).
مگر نه این است که آنها بعد از رسول (ص) بر غدر و خیانت و حیله و نیرنگ اجتماع کردند؟
برای فاطمه علیها السلام تنها مسأله فدک مطرح نیست، بلکه مسألهی اصلی غدر و خیانتی است که شکل گرفته و امکانات را از دست علی7 باز پس گرفتهاند.
سخن؛ کنار زدن علی و دوستان علی است و روی کارآمدن دشمنان او.
خروش فاطمه آغاز میشود و فاطمه تناقض و کذب آنها را آشکار میسازد و به کتاب خدا استدلال میکند و عمل آنها را زیر سؤال برده، میفرماید: کجای قرآن این تخصیص آمده که رسول تنها به یک نفر بگوید که ما ارث نمیگذاریم؟
و این تنها یادگار رسول خدا(ص) است که در اوج غربت و در جامعهای غفلت زده به پا میخیزد، جامعهای که طوفان حوادث سقیفه، خالصترین و سرسختترین مدافع و یاور اسلام را از متن ادارهی جامعهی اسلامی به انزوا کشانیده است و در حساسترین مقطع تاریخ؛ زمانی که اولین قدم برای کنارگذاری ولی و جانشین رسول خدا(ص) صورت میگیرد، در خطبهای افشاگرانه، غاصبان را رسوا میسازد. آنچه باعث گردید، دختر گرامی پیامبر9 چنین نطق بدیع و بلیغی در عرصهی سیاست برای دادخواهی و استیضاح خلیفه ایراد نماید، تنها باز پسگیری فدک که حق اوست، نبود. بلکه برای باز پسگیری حقوق پایمال شدهای بوده که یک جامعه را به خطر انداخته و آن را به سوی جاهلیّت کشانده بود.
جریان غصب فدک یک اقدام مرتجعانه و ستم آشکار، بر آل محمد (ص) بود. اما درد و رنج فاطمه بسی بالاتر و عظیمتر از ماجرای دردناک فدک است.
این فریادها و سخنان، تازیانهی بیداری بر گردهی غفلتزدگانی است که زمینهی وقوع این ستم نابخشودنی و فراموش ناشدنی را فراهم ساختهاند و بیانگر انحطاط امّتی است که در گرداب فتنه سیاستبازیهای دنیاطلبان دینفروش ارادهی خود را از دست دادهاند.
آری به گواه تاریخ، روزی که فاطمه علیها السلام برای باز پسگیری حق خود قیام کرد، پوشش خود را بر سر انداخت و ردایی بلند بر تن کرد و در میان گروهی از زنان از قوم خویش (بنیهاشم) از خانه بیرون آمد و راهی مسجد شد. آنچنان گام مینهاد که راه رفتنش شباهتی تمام به راه رفتن پیامبر داشت. آنگاه بر خلیفهی اول که در میان انبوهی از مهاجر و انصار در مسجد نشسته بود، وارد شد. پردهای در مسجد آویختند و فاطمه علیها السلام در پس پرده نشست، آنگاه آهی عمیق و جانسوز از دل کشید که همه به گریه افتادند.([9])
پس از آن شروع به سخن گفتن کرد و آنچنان خطبهای ایراد کرد که فصاحت و بلاغت و رسایی و جامعیت آن، نشانی از معارف نظری و قوانین اجتماعی و به تعبیر دیگر تبیین عقلایی شریعت پیامبر9 و آرمانهای آن رسول گرامی بود.
آری فاطمه؛ آیینه تمامنمای حجاب و عفت، در کمال پوششی است که قرآن به او امر کرده:
)... ولیضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ...(؛([10]) «روسری خود را بر گریبان بیفکنید تا گردن و سینهشان مستور گردد.»
و اوست بهترین مطیع در برابر امر خداوند تبارک و تعالی که برای اصلاح امر اجتماعی قیام کرده و باز به امر قرآن به پاخاسته است. )إنمّا المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله و إذا کانوا معه علی أمر جامع لم یذهبوا حتّی یستأذنوه... (([11])؛ «مؤمنین کسانی هستند که به خدا و رسول ایمان آورده و در مسایل و امور اجتماعی مشارکت نموده و ترک امر جامع را نمیکنند، مگر اینکه اجازه بگیرند.»
امر جامع همان مسایل جمعی یک نظام است که مؤمنین باید در آن دخیل باشند و رهبرشان را تنها نگذارند.([12])
و زهرا علیها السلام نیز همچون یک مؤمن واقعی رهبر خود را تنها نگذاشت و برای احقاق حق او بهپا خاست. چگونگی حجاب و مشی فاطمه علیها السلام و حضور در مسجد در برابر خلیفه نه در خانه او، نشاندهندهی ضرورتی است که فاطمه علیها السلام آن را درک کرده و برای آن قد عَلَم نموده است. تا در لوای باز پسگیری فدک، از حق از دست رفتهی امام علی7 دفاع کند.
فاطمهای که فرمود: «خیر النساء ان لایرین الرجال و لایراهن الرجال ([13])؛ خیر و خوبی زن در این است که نه او مردان را ببیند و نه مردان او را. » و «أدنی ما تکون من ربها تلزم قعر بیتها ([14])؛ آن لحظهای که زن در خانهی خود میماند به خدا نزدیکتر است.» با حضور در جامعهی واپسزده آن زمان و در برابر چشم خلیفه و مهاجر و انصار به دنبال قرب خداوند است که این قرب در گرو اطاعت است. و اطاعت در شرایط مختلف و ضرورتهای متفاوت و با افراد گوناگون، یکسان نیست بلکه هر شرایط و زمان و مکان، حکم خاص خود را میطلبد. و آنجا که حق بزرگتری همچون حق ولایت و حفظ جان ولی در میان است، جز این گونه برخورد چارهای نیست.
حرکت فاطمه علیها السلام در همینجا خاتمه نیافت، بلکه مبارزات او در قالبهای مختلف نشاندهندهی عمق فاجعهای است که پس از رحلت رسول خدا(ص) رخ داد و او به عنوان تنها یادگار رسول خدا(ص) ، و تنها حامی ولایت به پاخاست تا حقّی که از ولیّ او سِتانده شده، بازپس گیرد.
او حصن ولایت بود، قلعه محکم و حصاری که توانست با حضور خود خواب غاصبان را پریشان کند و اینگونه است که تا ابد صدای مظلومیتش به گوش میرسد. آنجا که از علی7 میگوید... که چگونه پیامبر او را چون شیری غرّان در هنگام گرفتاریها و فتنهها به دل دشمن میانداخت و او تا پیروز نمیشد، باز نمیگشت. هر سختی و ملامتی و سرزنشی را تحمّل میکرد و آن را عزّت و افتخار میدانست. ولی شما در رفاه و راحتی بودید و به دنبال اخباری که پیش میآمد و بهانههایی که میآوردید.([15])
پس از رحلت رسول خدا(ص) روزی فاطمه زهرا علیها السلام در کنار قبر حضرت حمزه در احد در حال عزاداری و گریه بود. فردی به نام محمودبن لبید میگوید: پیش رفتم و فاطمه را در حال عزاداری مشاهده کردم فرصت را غنیمت شمرده پرسیدم؛ آیا برای امامت علی9 از سخنان پیامبر دلیلی میتوانی بیاوری؟
حضرت پاسخ داد، «وا عَجَبا اَنسیتُم یَومَ غَدیر خم؟ سَمِعتُ رَسُول الله یقول: عَلیٌّ خیر مَن اُخلِّفَهُ فیکم وَهُوَ اﻹمامُ والخلیفَة بَعدی([16])؛ شگفتا! آیا حادثهی عظیم غدیر خم را فراموش کردهاید؟ شنیدم که پیامبر گرامی9 فرمودند: علی7 بهترین کسی است که او را جانشین خود در میان شما قرار میدهم.»
این گزارش تاریخی، پاسخ فاطمه علیها السلام است که با بیانی رسا او را به یاد غدیر خم انداخته که پیامبر9، علی7 را به عنوان جانشین خود معرفی کرده است. این سخن را فاطمه زهرا علیها السلام در جمع زنان مهاجر و انصار نیز بیان فرمود، ولی آنها با بهانه آوردن از زیر بار مسؤولیت شانه خالی کردند، آنگاه حضرت آنها را نکوهش نمود و فرمود: «فما جَعل الله ﻷحَد بَعدَ غَدیر خم من حجة ولا عذر ([17])؛ خداوند پس از حادثه غدیر خم برای هیچ کس عذر و بهانهای قرار نداده است.»
اشکهای فاطمه علیها السلام نیز گواهی است بر حرکت او در جهت مبارزاتش علیه حاکم وقت، تا آنجا که آسایش را از آنها رُبود. بلکه زجری بود برای هیأت حاکمه؛ چه حاکمان جدید میبایست در مسجد پیامبر9 و در کنار منبر شریف آن حضرت، جایی که فقط چند متر از خانهی زهرا علیها السلام فاصله داشت، مینشستند. لذا او را از گریه منع کردند و هر کس او را میدید، سؤالی برایش پیش میآمد، چرا اینقدر گریه؟ و همین گریهها بود که گاهی افراد را نادم و پشیمان میکرد و احساسات آنها را تحریک و به هیجان میآورد، تا آنکه اعتراضاتی علیه او صورت گرفت و حضرت برای گریه کردن روزها به بیرون مدینه در بیتالاحزان([18]) رفته و ناله سر میداد.
حضور شبانه زهرا علیها السلام بر در خانهی انصار خود گواه دیگری بر فعالیتهای زهرای اطهر بر استقرار ولایت علی7 است. تا آنها را به یاد پیمانشان در «عقبه ثانی» بیندازد که با رسول خدا(ص) عهد کردند که از رسول و اهل بیت او همچون جان خود و اهلبیت خود دفاع کنند. در خطبهی فدکیه نیز فاطمه علیها السلام خطاب به انصار سخنانی ایراد فرمود و آنها را نکوهش کرد که چهطور میتوانید این قدر بیاعتنا باشید؟
«تُوافیکُم الدَّعوة فَلا تُجیبُون ([19])؛ مدام از شما میخواهم، جواب نمیدهید.»
«وَتأتیکُمُ الصِّرخةُ فلا تُغیثون([20])؛ فریادم به شما میرسد و فریادرسی نمیکنید.»
و آنها در سیاهی شب قول همکاری داده ولی در روز گامی برنمیداشتند و او را تنها رها میکردند.
سکوت زهرا علیها السلام جلوهای دیگر از مبارزات اوست. زیرا او تا هنگام مرگ با خلیفه اول و یار دیرین او سخن نگفت، هر چند آنها در صدد آن بودند که از او دلجویی کرده، ولی حضرت فرمود: تا پایان عمر با آنها سخن نخواهم گفت و از آنها راضی نخواهم شد.([21])
و آنها را به یاد حدیثی از پیامبر9 انداخت که رضا و سخط فاطمه در رضا و سخط رسول است و آنها هم تصدیق کرده و آنگاه زهرا علیها السلام فرمود: من خداوند و ملائکه را شاهد میگیرم که شما مرا به غضب آوردید و مرا راضی نکردید و هر گاه پیامبر9 را ملاقات کنم از شما دو نفر شکایت خواهم کرد. خلیفه ناراحت شد و شروع به گریه کرد و آنگاه حضرت زهرا علیها السلام فرمود: به خدا قسم تو را _ منظور خلیفه اول است_ در هر نمازی که بر پا دارم، نفرین خواهم کرد.([22])
وصیت فاطمه علیها السلام بر دفن شبانه و عدم حضور خلیفه بر سر مزار او نیز حرکتی است در جهت مخالفتهای او با حاکم وقت که فرمود: ای علی! نمیخواهم احدی از دشمنان خدا بر جنازه و دفن و نماز من حاضر گردند.([23])
بدین ترتیب روشن میشود که زهرا علیها السلام حتی شهادت و تشییع جنازهاش را وسیلهی جهاد و مبارزه در راه خدا و دین قرار داد تا روشنگری برای نسلهای بعد باشد.
مردم وقتی دیدند تنها دختر پیامبرشان اینگونه دفن شد و آنها نه در وفات و نه نماز و دفنش حاضر نشدند، یکدیگر را سرزنش کردند.([24])
آری فاطمه علیها السلام که «بضعة الرسول»؛ پارهی تن رسول خدا بود؛ به گونهای مرموز و مجهول در خاک جای گرفت که حتی از قبر او هیچ نشانی نمانده است.
راستی این بینشان، نشان از چیست؟
آیا جز نشان قهر فاطمه از سردمداران وقت چیز دیگری است؟
آیا چیزی جز نارضایتی و ناراحتی فاطمه علیها السلام از کسانی است که حق او را غصب کرده و ولیّاش را خانه نشین کردند؟ که حتی پس از مرگش از حضور آنها نفرت داشته و قبرش را نیز پنهان میخواسته است؟
«فغضب فاطمه بنت رسول الله فهجرت ابابکر فلم تزل مهاجرة حتی توفیّت»([25])؛ فاطمه بر خلیفهی اول غضب کرد و با او سخنی نگفت و قهر کرد و همچنان به حال قهر بود تا از دنیا رفت.
آری این صدای فاطمه علیها السلام است که تا تاریخ باقی است با سخنرانی و دفاعش و با اشک و سکوتش و با قهر و روشنگریاش و عاقبت با وصیت و قبر بینشانش از ولیّاش دفاع نمود و مظلومیتش را بر جهان ثابت کرد.
السلام علیها یوم ولدت ویوم استشهدت ویوم تبعث حیّ