شرح کلمات گهربار مولا علی علیه السلام

«شُکْرُ اِلهِکَ بِطُولِ الثَّناءِ» شکر خداوند معبود تو به درازی ستایش است؛ یعنی به این که همواره ثنا و ستایش او کنی و به دل و زبان ذکر نعمت ها و نیکویی های او نمایی.

شکر خدا

«شُکْرُ اِلهِکَ بِطُولِ الثَّناءِ» شکر خداوند معبود تو به درازی ستایش است؛ یعنی به این که همواره ثنا و ستایش او کنی و به دل و زبان ذکر نعمت ها و نیکویی های او نمایی.

ستایش از مافوق

«شُکْرُ مَنْ فَوْقَکَ بِصِدْقِ الْوِلاءِ» شکر کسی که بلندمرتبه تر از تو باشد به راستی دوستی است؛ یعنی هرگاه کسی بلندمرتبه تر از تو باشد و احسانی به تو کرده باشد که شکر آن باید کرد و تو را رتبه آن نباشد که در عوض احسانی به او بکنی، شکر احسان او این است که محبت صادق و دوستی راست به او داشته باشی و شرایط آن را از دعا و مانند آن به عمل آوری.

سپاس از هم مثل

«شُکْرُ نَظیرِکَ بِحُسْنِ الْاِخاءِ» شکر مثل و مانند تو به نیکویی برادری است؛ یعنی هرگاه مثل و مانند تو به تو احسانی کرده باشد، شکر آن این است که چنان که او به تو برادری را نیکو کرده تو نیز با او برادری را نیکو کنی و به او احسان کنی.

شکر زیردست

«شُکْرُ مَنْ دُونَکَ بِسَیْبِ الْعَطاءِ.» شکر کسی که پست مرتبه تر از تو باشد به روان شدن عطاست؛ یعنی هرگاه کسی که پست مرتبه تر از تو باشد احسانی به تو کرده باشد که باید شکر آن بکنی، شکر او این است که عطا روان کنی به سوی او و او را به جود و بخشش نوازش نمایی.

شکر و کفران

«شُکْرُ النِّعَمِ یُوجِبُ مَزیدَها، و کُفْرُها بُرْهانُ جُحُودِها» شکر نعمت ها زیادتی آن ها را واجب می سازد، و کفران آن ها دلیل انکار آن هاست؛ یعنی انکار اینکه آن ها از جانب خدای عزّوجلّ باشد و به سبب آن ها شکر او باید کرد؛ چه اگر کسی قائل به این باشد معقول نیست که کفران آن ها کند و شکر ننماید، و ممکن است که «جحود» در این جا به معنی انکار نباشد، بلکه به معنی کم شدن و تیره گشتن باشد و ترجمه این باشد که: کفران آن ها دلیل کم شدن و تیره شدن آن ها باشد.

کینه در قلب

«شَرُّ ما سَکَنَ القَلْبَ الْحِقْدُ» بدترین آن چه در دل قرار گیرد، کینه است؛ زیرا که آن هم مانند رشک، عقلاً و شرعا مذموم است و صاحب خود را در غم و اندوه دارد و باعث کاری چند شود که مفاسد اخروی و دنیوی بر آن مترتّب گردد، و چون قرار آن در دل زیاده از رشک است از آن راه آن از اموری شمرده شده که در دل قرار گیرد و رشک از اموری شمرد شده که با مرد همراه باشد.

شر دائمی و ناپایدار

«شَرٌّ لا یَدُومُ خَیْرٌ مِنْ خَیْرٍ لا یَدُومُ» شرّی که دائمی نباشد بهتر است از خیری که دائمی نباشد؛ یعنی خیری که دائمی نباشد مانند خیرات دنیا که چندان خیریتی ندارد، بلکه شرّی که دائمی نباشد بهتر از آن باشد؛ به اعتبار این که شرّ هرگاه دائمی نباشد و منقطع گردد بگذرد و فرح و سرور انقطاع آن همیشه بماند، و خیر هرگاه دائمی نباشد خیر بگذرد و تأسف و حسرت بر آن همیشه بماند.

بدترین برادران

«شَرُّ إخْوانِکَ مَنْ یَبْتَغی لکَ شَرَّ یَوْمِهِ» بدترین برادران تو کسی است که طلب کند از برای تو روز بد خود را؛ یعنی خواهد که تو نیز گرفتار شوی به مثل آن چه او گرفتار شده، یا این که راضی باشد به زوال آن از او به انتقال به تو، یا این که بدی را که به خود نپسندد به تو پسندد بلکه دوست آن است که آن چه به خود نپسندد از برای دوست خود نیز نپسندد.

خودپسندی

«شَرُّ الْاُمُورِ الرِّضا عنِ النَّفْسِ» بدترین کارها خشنودی از نفس است؛ چه آن از عُجب و خودبینی است که به غایت عقلاً و شرعا مذموم است بلکه هرچند کسی سعی در طاعات و عبادات و أعمال و افعال خیر کند باز باید که خود را مقصر داند و سعی کند در زیاده بر آن، و با وجود آن امید به فضل حق تعالی داشته باشد و اعمال خود را چیزی نداند.

بدترین مردم

«شَرُّ النّاسِ مَنْ لا یَعْفُو عَنِ الزَّلَّةِ و لا یَسْتُرُ الْعَوْرَةَ» بدترین مردم کسی است که در نگذرد از لغزش، و زشتی را نپوشاند؛ یعنی از لغزش و گناهی که کسی نسبت به او کرده باشد در نگذرد و عفو نکند و البته انتقام بکشد. و مراد به «عورت» هر چیزی است که پوشاندنی باشد و مراد در این جا این است که عیبی که در کسی بیابد پنهان ندارد و نقل کند و آشکار سازد.

بدترین همراهان

«شَرُّ الْاَصْحابِ سَّریعُ الْاِنْقِلابِ» بدترین مصاحبان زود انقلاب است؛ یعنی کسی است که به زودی از حالی به حالی گردد و او را بر حالی قرار و ثباتی نباشد؛ زیرا که اعتمادی بر مصاحبت چنین کسی نباشد و به اندک سببی بلکه بی آن نیز ترک مصاحبت کند.

شجاعت و غیرت

«شَجاعَةُ الرَّجُلِ علی قَدْرِ هِمَّتِهِ، و غَیرَتُهُ علی قَدْرِ حَمِیَّتِهِ» شجاعت مرد بر اندازه همت اوست و غیرت او بر اندازه حمیّت اوست. ظاهر این است که «بودن شجاعت به قدر همت» اکثری باشد و غالب این باشد که هر که همت او بلندتر باشد شجاعت او بیشتر باشد. و «حمیّت» به معنی منع کردن و دفع نمودن امری چند است که نقص و ننگی در آن باشد از خود و اهل و خویشان خود، و ظاهر است که غیرت هر کس به قدر حمیت اوست به این معنی و این که هر که کوشش او در دفع نقایص و عیب ها از خود و متعلقان خود بیشتر باشد، غیرت او بیشتر باشد.

جوانی و سلامتی

«شَیْئانِ لا یَعْرَفُ فَضْلَهُما إلاّ مَنْ فَقْدِهِما الشَّبابُ و الْعافِیَةُ» دو چیز است که افزونی مرتبه آن ها دانسته نمی شود مگر از نایاب شدن آن ها، جوانی و عافیت؛ یعنی تا کسی آن ها را دارد قدر آن ها را و فضل آن ها را چنان که باید نمی داند؛ هرگاه زایل شوند آن وقت می داند.

بیماری و نداری

«شَیْئان لا یُؤْنَفُ مِنْهُما؛ اَلْمَرَضُ و ذُوالقَرابَةِ الْمُفْتَقِرُ» دو چیز است که از آن ها استنکاف کرده نمی شود: بیماری و خویش درویش. «استنکاف از چیزی» این است که کسی آن را نالایق داند از برای خود و عار داشته باشد از آن و انکار کند داشتن آن را؛ و مراد این است که: از این دو چیز استنکاف نباید کرد و آن ها عیب و عار کسی نیست.

ظلم و شر

«شَیْئان لا تَسْلَمُ عاقِبَتُهُما؛ الظُّلْمُ و الشَّرُّ» دو چیز است که عاقبت آن ها سالم نیست؛ ستم و شرّ. پوشیده نیست که «شرّ» به معنی بدی است و بنابراین شامل ستم هم باشد و ستم را با آن دو چیز گرفتن ناخوش است پس ظاهر این است که مراد در این جا بد ذاتی باشد و با مردم بد بودن و فتنه کردن میان ایشان و رشگ و کینه ایشان را داشتن و مانند این ها.

کشتی نجات

«شُقُّوا اَمْواجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجاةِ» موج های فتنه ها را به کشتی های رستگاری بشکافید. مراد به «کشتی رستگاری» مذهب حق یا پرهیزکاری است و «جمعیت» آن به اعتبار این است که آن از برای هرکس به منزله کشتی است که بر آن نشیند، و ممکن است که مراد به «کشتی های رستگاری» ائمه هدی صلوات اللّه و سلامه علیهم باشند و مراد این باشد که: به ایشان یعنی به توسل به ایشان و محبت ایشان بشکافید موج های فتنه ها را؛ و بر هر تقدیر مراد به «شکافتن موج های فتنه ها» به سلامتی گذشتن از آن فتنه ها و رسیدن به ساحل رستگاری اخروی است؛ پس اگر با وجود آن ضرر دنیوی برسد منافات با آن ندارد چه آن در حقیقت زیان و خسرانی نباشد.

شریعت آسان

«شَرَعَ اللّهُ لَکُمُ الْاِسْلامَ فَسَهَّلَ شَرائِعَهُ، و اَعَزَّ اَرْکانَهُ عَلی مَنْ حارَبَهُ» خدا از برای شما دین اسلام را راه قرار داده؛ پس آسان گردانیده احکام آن را و ارکان آن را بر کسی که با آن جنگ کند قوی و غالب گردانیده یعنی ارکان و جوانب آن را محکم گردانیده که هر که با آن محاربه کند و در خرابی آن سعی کند در ارکان آن رخنه نتواند کرد بلکه ارکان آن بر او غلبه کند و او را هلاک یا خوار و ذلیل گرداند.

شرط هم نشینی

«شَرْطُ المُصاحَبَةِ قِلَّةُ المُخالَفَةِ» شرط مصاحبت کمی مخالفت است؛ یعنی این که پر مخالفت یکدیگر نکنند و در اکثر باهم موافقت کنند و اگر چنین نکنند مصاحبت ایشان صورت نبندد، و اگر ببندد زود بر هم خورد؛ پس اگر کسی مصاحبت کسی را خواهد باید که پر مخالفت او نکند.

لاف زدن

«شَیْنُ الْعِلْمِ الصَّلَفُ» زشتی علم، صَلَف است یعنی لاف زدن و دعوی کردن زیاد از مرتبه خود یا مفاخرت کردن و مدح خود کردن هر چند گزافی در آن نباشد، و مراد این است که زشتی ای که از برای علم تواند بود این است که سبب این معنی گردد پس عالِم باید که خود را از آن نگاه دارد.

شیعه

«شیعَتُنا کالنَّحْلِ لَوْ عَرَفُوا ما فِی جَوْ فِها لَاَکَلُوها» شیعه ما مانند زنبور عسل اند اگر بدانند آن چه را در اندرون ایشان است هر آینه ایشان را بخورند؛ مراد به «ما» آن حضرت و باقی ائمه طاهرین علیهم السلام است، و مراد به «شیعه ایشان» پیروان ایشان است و جمعی که اعتقاد به امامت ایشان داشته باشند؛ و مراد این است که: ایشان مانند زنبور عسل اند و چنان که در جوف آن عسل است در کمال حلاوت و لذّت؛ در جوف ایشان نیز دوستی ما و اعتقاد به ما است که مانند عسل در کمالِ حلاوت و لذت است و این از قبیل تشبیه معقول به محسوس است که شایع است، و «اگر بدانند» یعنی اگر مردم دیگر بدانند آن چه را در جوف ایشان است و مطلع شوند بر مرتبه حلاوت و لذّت آن، هر آینه ایشان را بخورند یعنی دست فرو برند تا این که آن چه در جوف ایشان باشد در جوف آن ها آید و قرار گیرد.

لذت و صحت دنیا

«صحَّةُ الدُّنیا اَسْقامٌ، و لَذّاتُها آلامٌ» درستی دنیا بیماری هاست و لذّت های آن دردهاست؛ یعنی غالب این است که تندرستی دنیا جدا نمی شود از بیماری های معنوی که ذنوب و گناهان باشد، و هم چنین لذت های آن جدا نمی شود از دردها یعنی دردها که در عقب داشته باشد باز در دنیا یا در آخرت یا همراه آن باشد از دردهای صوری یا معنوی که لا اقلّ خوف و ترس از عاقبت باشد.

درستی در دوستی

«صِحَّةُ الْوُدِّ مِنْ کَرَمِ الْعَهْدِ» درستی دوستی از گرامی بودن عهد است؛ یعنی از جمله گرامی بودن عهد و پیمان است که عقلاً و شرعا نیکو و مستحسن است چه دوستی با کسی نیز عهد و پیمانی است که با او بشود؛ پس درست نگاه داشتن و نیکو رعایت کردن آن داخل گرامی بودن عهد و پیمان باشد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان