آیا زندگی یک رمان بزرگ است و ما نویسندههای آن هستیم؟ آیا زندگی سادهتر از آن چیزی است که ما آن را گرفتهایم؟ در ادامه با بنیتا همراه باشید.
آیا چالشهای مسیر زندگی میتوانند هموارتر باشند تا ما آنها را به سرعت با کمترین زحمت طی کنیم؟ چرا مسائل زندگی را پیچیدهتر از چیزی که هستند کردهایم؟
بسیاری از ما در دوران خردسالی عاشق مطالعه بودهایم و زمان زیادی را صرف مطالعه کتابهای مثل دکتر داتیل (Dr. Dolittle) پادینگتون (Paddington) لیتل هوس سریز (Little House series) کردهایم؛ اینها تنها تعداد اندکی از کتابهایی بودند که ما دوستشان داشتیم. ما در دنیای کلمات نویسنده کتاب غرق میشدیم و برایمان خیلی راحت بودند تا در تصوراتمان با شخصیتهای داستان خو بگیریم و با آنها در داستانهایشان شریک شویم.

هنری لوئیس گیتس میگوید «چیزی که مرا از دوران کودکی مجذوب خود کرده، این است که ما زندگیمان را بر مبنای داستانها بنا کردهایم.»
به نظر من بهترین قسمت داستان پایانش است اگرچه من هرگز دوست ندارم که داستان تمام شود اما زمانی که کاراکترهای مختلف خودشان را بروز میدهند و با یکدیگر نزاع میکنند و در نهایت با هم دوست میشوند احساس خوبی به من دست میدهد.
آیا اصلا به این توجه کردهاید؟ کاراکترهای داستانها از خوبیها و تجربههای هم درس میگیرند. با موانع کارشان کنار میآیند و با هم در مورد مشکلاتشان بحث میکنند و به خود اجازه میدهند که شاد زندگی کنند.
بنا به دلایل زیادی ما به مانند انسانهای بالغ به دنبال داستانهای پیچیده هستیم. فیلم و کتابهای آدم بزرگها مملو از پیچیدگیهای گوناگون و مجهولات فراوانی است و معمولا فیلمها با یک مسئله نامعلوم به پایان میرسند و بیشتر اوقات شخصیت مورد علاقه ما هم تنها و ناراحت مفقود میشود.
چرا ما مسائل را مثل انسانهای بالغ پیچیده میکنیم؟ و چرا برای ما ژانر درام جذابیت دارد؟
بعضی از شماها شاید بگویید فیلمها و کتابها فقط مسیر واقعی زندگی را نشان میدهند؛ اما آیا این حقیقت دارد؟
بار دیگر این سوالات را از خودتان بپرسید. آیا زندگی یک رمان بزرگ است و ما نویسندههای آن هستیم؟ آیا زندگی سادهتر از آن چیزی است که ما آن را در نظر گرفتهایم؟ آیا چالشهای مسیر زندگی میتوانند هموارتر باشند تا ما آنها را به سرعت با کمترین زحمت طی کنیم؟ چرا مسائل زندگی را پیچیدهتر از چیزی که هستند کردهایم؟
برای من این سوالات ساده هستند. من داستانهایی را دوست دارم که شاد هستند و لبخند را بر لب خوانندگان میآورند و باعث میشود مردم با لطافت با یکدیگر رفتار کنند. گاهی اوقات ما آنها را با موسیقی و رقص همراه میکنیم. در حقیقت داستان یک درام کوچک است که باعث میشود شباهنگام همه با آرامش و سکوت بخوابند. این ممکن است برای عدهای خسته کننده باشد اما برای من لذتبخش است.
حالا شرایطی را در نظر بگیرید که در جادهای به دنبال مسیر باشید یک شخص تبردار با لباسی آغشته به خون به شما مسیری را نشان دهد و در طرف دیگر یک گروه باحال دوست داشتنی خندهرو باشند من قطعا از بین آن دوتا مسیر دومی را انتخاب میکنم.
شاد باشید
میتوانید یک نگاهی هم به "داستان عاشقانه ی تلفن های شبانه" بزنید.