ماهان شبکه ایرانیان

نگاهی گذرا به فلسفه و الهیات فمینیسم

دکتر «محمد لیگن هاوزن»، فیلسوفی از آمریکا است که توسط یک دانشجوی بسیجی ایرانی مقیم آمریکا با اسلام آشنا شده و پس از شهادت این دانشجو در جبهه های نبرد، و آشنایی عمیق با مسلمانان و اعتقادات اسلامی و تأمل و بررسی های دقیق به اسلام گروید

با تشکر از همکاری - دفتر تحقیقات و مطالعات زنان مرکز مدیریت حوزه علمیه قم

دکتر «محمد لیگن هاوزن»، فیلسوفی از آمریکا است که توسط یک دانشجوی بسیجی ایرانی مقیم آمریکا با اسلام آشنا شده و پس از شهادت این دانشجو در جبهه های نبرد، و آشنایی عمیق با مسلمانان و اعتقادات اسلامی و تأمل و بررسی های دقیق به اسلام گروید. پس از چند سال که برای شرکت در کنگره ای در ششمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به ایران سفر کرده بود، به ایران علاقه مند شد و به دعوت بعضی از مراکز علمی پژوهشی، اقامت در ایران را برگزید و به تدریس در قم و تهران مشغول شد. هم اکنون مراکز مختلف حوزوی و دانشگاهی از افاضات ایشان در موضوعات فلسفه دین، کلام جدید، معرفت شناسی، فلسفه اخلاق و غیره بهره می برند. نکته قابل توجه در فعالیتهای علمی ایشان، مقابله جدی و قوی با شبهات اعتقادی و نارسایی های فرهنگ غربی است. کار ایشان با فلسفه تطبیقی شروع شده و رساله دکترای ایشان درباره «مفهوم جوهر» است که به بحث هایی در زمینه فلسفه زبان و فلسفه منطق پرداخته است. ایشان تدریس خود را در دانشگاهی در تگزاس جنوبی آغاز کردند.

نگاهی به پیشینه پژوهشی در فلسفه و الهیات فمینیسم

اولین کنفرانسی که در زمینه الهیات فمینیست تشکیل شد، در سال 1970 در آمریکا بود.

فمینیسم دارای بحث گسترده ای است. اولین کتاب بسیار مهم درباره فلسفه و الهیات فمینیستی، کتابی با عنوان «فراتر از خدای پدر»(1) اثر «مری دلی»(2) است، نویسنده کاتولیک مذهب این کتاب از آن جهت که دین کاتولیک مسیحی را ابزاری برای ظلم به زن و سرشار از مفاهیمی که با عالم مردان متناسب است، می دید، از دین خود اعراض کرد. کتاب دیگر در این زمینه با عنوان «کتاب مقدس زنها»(3) می باشد که در قرن نوزدهم نگاشته شده است. بعدها در دهه 1980، نهضت الهیات فمینیسم رشد بیشتری پیدا کرد و چندین مجله در این زمینه چاپ شد که در سال 1988 تعداد مقالات و کتابهایی که به زبان آلمانی و انگلیسی و فرانسوی در آمریکا و اروپا به چاپ رسید، به بیش از 1800 عنوان رسید که حتی می توان گفت که هم اکنون (در سال 1999) دو برابر شده باشند.

اگر کسی تمام عمرش را برای مطالعه کتابها و مقالات و مجلات چاپ شده، در زمینه الهیات فمینیستی صرف کند، نمی تواند تمام آنچه را که در این رشته چاپ شده، مورد مطالعه قرار دهد.

تفاوت روشهای بحث در فلسفه و الهیات فمینیسم

درباره روش های بحث در الهیات فمینیستی باید گفت که دو روش بسیار مهم در این مباحث مطرح است:

1- بعضی از فیلسوفان فلسفه فمینیستی به جامعه شناسی بیشتر از روانشناسی توجه دارند؛ یعنی در مباحث خود با روش بحث در علوم مربوط به جامعه شناسی پیش می روند و از منظر جامعه شناسان به تفسیر و تحلیل مسایل می نشینند.

2- بعضی از فیلسوفان فمینیست، بیشتر از منظر روانشناسی به این مبحث نظر می کنند. آنهایی که به جامعه شناسی بیشتر توجه می کنند فکر آنها کم و بیش شبیه فرقه ای است که در آمریکا داعیه الهیات آزادی بخش داشته اند ولی کسانی که به روانشناسی توجه داشته اند بیشتر سمبل های مذکر و مؤنث و تفاوتهای روانی انسان در بعد ذکوریت و مؤنثیت را مورد توجه قرار داده اند.

تفاوت نهضت فمینیسم و فلسفه آن

الهیات و فلسفه فمینیستی و در حقیقت جهان بینی فمینیستها، دیدگاهی است که از آن منظر به تماشای هستی می نشینند ولی نهضت فمینیست فقط یک جریان اجتماعی - فرهنگی - سیاسی در جهت دفاع از از حقوق زن و آزادی زن است. نهضت فمینیسم به شکل خاص خود، اولین بار توسط یک سوسیالیست در قرن 19 به نام چارلز فوریر(4) پایه گذاری شده است و بعدها بواسطه تکوین الهیات فمینیستی و تبیین فلسفه فمینیسم، این نهضت نهادینه شد.

باید دانست بعضی از فمینیستها دارای فلسفه ای از سنخ فلسفه های سیاسی می باشند. در سال 1961 جمعی از دانشجویان در آمریکا به تشکیل سازمان و نشر مجله ای در این راستا اقدام کردند و در نهضت فمینیستی خویش آن گونه که به امور سیاسی توجه داشتند به فلسفه و الهیات عنایت نکردند. شعار آنها بیشتر در راستای تساوی حقوق زن و مرد برای کار برابر بود. مثلاً می گفتند: ما باید کاری کنیم که در همه دانشگاه ها، کارخانه ها و ...، 50% همه شاغلان زن باشند.

یکی دیگر از تقسیماتی که می توان درباره فمینیسم به لحاظ فلسفه آن انجام داد، تقسیم آن به فمینیسم لیبرال و فمینیسم سوسیالیست است.

تفاوت فمینیست ها به لحاظ شدت و ملایمت در عقیده

فمینیست ها به لحاظ شدت و ملایمتی که در دفاع از حقوق زن بکار می برند، مختلف هستند. بعضی از فمینیست ها، آخرین ادعایشان این است که تفاوتی بین زن و مرد وجود ندارد و یا اگر تفاوتی هست، صرفا نوعی تفاوتهای فیزیکی است که منشأ تفاوتهای روحی و روان شناسی نمی شود و به خاطر این تفاوتها، نمی توان گفت زن کمتر از مرد است. گروه دوم، فمینیست ها که فمینیست های تندرو هستند، می گویند: استعداد زن برای علم و تدریس و سایر کارها نسبت به مرد بیشتر است. ایشان مرد را انسان ناقص و زن را انسان کامل می دانند. این دو نوع تفکر، در نهضت فمینیست، ریشه در دو طرز فکر مبنایی در فلسفه فمینیست دارد. در جهان بینی، سخن اصلی فمینیست ها این است که تفاوت بین نقشها و حقوق زن و مرد باید از بین برود. از بین فلسفه هایی که توانسته است به فمینیست شکل نهادینه ببخشد، می توان از بعضی از مکاتب فلسفی نام برد. فلسفه مارکس یکی از فلسفه هایی است که به صورت غیرمستقیم بر فلسفه فمینیسم اثر گذاشته است. به این صورت که فمینیست ها معتقدند که طبق نظر مارکس، با تحقق انقلاب کمونیستی، تفاوت طبقه های جامعه از بین می رود و همه برابر می شوند و در این برابری تفاوتهای بین نقش زن و مرد هم از بین می رود. و چون خانواده نهادی است که سبب تمایز بین نقش زن و شوهر می شود، باید این نهاد ریشه کن شود. هر کودکی که متولد می شود، باید در دامن یک جامعه مشترک پرورانده شود و کسی حق ندارد که بگوید این بچه مال کیست.

یکی دیگر از فلسفه هایی که در رشد فلسفه فمینیسم نفوذ بسیاری داشت، فلسفه اگزستانسیالیسم در قرن بیستم بود. یکی از مهمترین کسانی که در فلسفه فمینیسم، متأثر از اگزستانسیالیسم، کتاب نوشته است، «سیمون دوبووار» است. براساس این فلسفه، چون یک فلسفه وجودی است، خصوصیات ما از ماهیت بوجود نمی آید، بلکه، این خصوصیات را از اراده خود بوجود می آوریم. از آنجا که زن یا مرد بودن، نوعی عرض برای ماهیت انسانی است، طبق این فلسفه نباید آنها را به حساب آورد و بیشتر باید به اصل وجود، مبدأ وجود، سیر وجود و نهایت سیر هستی رسید. این نوع فمینیست ها نیز با نهاد خانواده ضدیت دارند. فمینیست های تندرو، دارای فلسفه مارکسیسم کلاسیک می باشند و فمینیست های ملایمتر، معتقد به چنین فلسفه ای نیستند.

نمونه ای از اعتقاد دینی و فلسفی فمینیستها

در الهیات دین مسیحی، از منظری که فمینیست به آن می نگرد، باید تأویلات، توجیهات و تغییراتی وارد کرد. مثلاً مسیحیان فمینیست می گویند: ما نباید از خدا با کلمه "اللّه " یاد کنیم بلکه باید خدا را به عنوان الهه که تعبیری مؤنث است، بخوانیم. آنان معتقدند که نباید فقط با ضمیر مذکر به خدا اشاره کرد بلکه باید تمام متون دینی را که مشتمل بر الفاظ مذکر منتسب به خداست، همراه با تعبیرات و ضمایر مؤنث مصرّح، بیان نمود. همچنین فمینیست ها معتقدند که نباید معاد را پذیرفت زیرا معاد از نظر ایشان مسأله ای برای ارضای حس جاودانگی خواهی روح است و این مطلب با دنیای مردان مناسبت دارد، زیرا زنان برای جاودانگی کافی است که مادر شوند و نسلی از خود برجای گذارند، در این صورت دیگر نیازی به اعتقاد به مفهومی نظیر معاد ندارند. آنها معتقدند که باید کتاب مقدس را بر طبق ملاک تجربه زنان فهمیده، تفسیر کرد.

مطلب دیگری که از جانب فمینیست ها در مورد الهیات دین مسیحی مورد حمله قرار می گیرد، این است که در دین کاتولیک فقط مردان می توانند کشیش شوند، البته در شاخه پروتستان مسیحیت اندک اندک اندیشه جواز کشیش بودن زن رواج یافت و یکی از فرقه های پروتستانیک اجازه داد که زن کشیش شود؛ اگرچه بسیاری از کشیش های کلیساهای انگلیسی هنگام مواجهه با مسأله کشیش شدن زن، سران خود را تهدید کردند که اگر این مطلب در کلیساهای دیگر نیز رواج پیدا کند، آنها به شاخه کاتولیک می پیوندند. در دهه 70، مسأله کشیش شدن زنان از مهمترین مباحث الهیات فمینیستی قرار گرفت. از زمانی که مارکسیسم در جهانبینی فمینیست ها نفوذ کرد، فمینیست ها ریشه مورد ظلم قرار گرفتن زنها را در نوع ارتباطات اقتصادی می دیدند بنابراین معتقد شدند که در جامعه کمونیستی که همه به لحاظ اقتصادی برابرند، باید خانواده را نابود کرد. الهیون فمینیسم معتقدند که اصل پیغام حضرت عیسی این بوده که زن می تواند به آزادی برسد. برخی از آنها معتقدند که ما باید دین مسیح را در جهت آرا و نظرات فمینیست اصلاح نماییم نه اینکه آن را از اساس، رد کنیم. یکی از زنان آلمانی به نام «رویتر»، کتابی نوشته و با اینکه در آن قصد دفاع از دین مسیح را داشته ولی به این نتیجه رسیده که دین مسیحی قابل اصلاح نیست بلکه باید آن را رد کرد زیرا مفاهیم مربوط به ذکوریت در آن بسیار سلطه دارد. یکی از نقایص دین مسیحیت، به گفته «رویتر» این است که قایل به خدایی پدر است. از وقتی که کلیسای کاتولیک در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 اعلام کرد که در تعلیمات رسمی کلیسا، حضرت مریم به عنوان مادر خدا تلقّی می شود، این نویسنده اظهار نظر کرد که دین کاتولیک خیلی پیشرفت کرده است. فمینیست هایی که بر جنبه های روان شناسی تأکید می کنند معتقدند که هر انسانی دارای دو بعد مذکر و مؤنث می باشد، انسان وقتی به کمال می رسد که این دو بعد در او کامل شود. در الهیات با توجه به این معنا آنان معتقدند که نباید به نمادهایی که فقط مذکر هستند، توجه کرد بلکه نمادهای مذکر و مؤنث باید کاملاً برابر باشند. بنابراین می گویند حتی باید تعداد زنانی که در مدیریت کلیسا نقش دارند، با مردان مساوی باشند.

- اصولاً فلسفه، الهیات و جهان بینی فمینیسم بر این مبنا استوار است که به لحاظ بعد معرفت شناختی، خصوصیات زنان را در درک مسایل، دخیل بداند و نتایج حاصل از آن را در برابری جنس زن و مرد یا برتری زن بر مرد بکار گیرد. نمونه ای از تفاوت ادراک به لحاظ ذکوریت و انوثیت را می توان در معرفت و شناخت زمان نام برد. مردها می پندارند که زمان، همچون خطی ممتد است ولی زنان درباره زمان به عنوان دایره و چرخه ای در حال دوران، می پندارند. بنابراین هر دینی بخصوص ادیان قدیم را که به چرخ تشبیه می نمایند، با معرفت شناسی زنان مناسب تر می دانند.

طبق جهان بینی فمینیست ها، هر عقیده ای که سبب تفاوت نقش سنتی زن و مرد در جامعه گردد، باید رد شود. آنها به ویژه با مسایلی که به تفاوت نقش رهبری و مدیریت زن برمی گردد، مبارزه می کنند و حتی معتقدند اگر عقیده به امری سبب وابستگی زن به مرد شود باید آن اعتقاد را مردود دانست، مثلاً اگر اعتقاد به خبیث دانستن ارتباط شهوانی زن با زن سبب شود که زن به جنس مرد وابسته گردد، باید این اعتقاد را نادرست دانست، زیرا زنان با عقیده به صحت هم جنس بازی می توانند برای ارتباط جنسی به مردان وابسته نباشند. البته الهیات فمینیستی در بین فمینیست ها مختلف است، بعضی از فمینیست ها به امور معنوی خیلی توجه دارند، بعضی از آنها به ادیان مختلف بخصوص ادیان مردم بومی مثل سرخ پوست ها و ادیان اروپایی که در بین جادوگرها رایج است، معتقدند. اعتقاد اصلی بسیاری از فمینیست ها نیز اصول دین مسیحی است، اگرچه اصلاحیه هایی را برای این دین در جهت نظریه های خود لازم می دانند.

1) Beyond God The father

2) Mery Daly

3) The women's Bible

4) Charles Fourrier

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان