ماهان شبکه ایرانیان

نقش امام حسن علیه السلام در عصر علوی

امام حسن مجتبی(ع) در طول ۳۷ سالی که در کنار امیرمؤمنان(ع) زندگی کرد، فرزندی مطیع، امام شناس، بازوی نیرومند، یار صدیق و امین و باتجربه و سربازی عاشق و فداکار برای پدرش به حساب می آمد. در همان دوران کودکی، شخصیت بزرگ امام حسن(ع) برای آن حضرت آشکار و نمایان بود.

امام حسن مجتبی(ع) در طول 37 سالی که در کنار امیرمؤمنان(ع) زندگی کرد، فرزندی مطیع، امام شناس، بازوی نیرومند، یار صدیق و امین و باتجربه و سربازی عاشق و فداکار برای پدرش به حساب می آمد. در همان دوران کودکی، شخصیت بزرگ امام حسن(ع) برای آن حضرت آشکار و نمایان بود.

 

این نوشتار درصدد است تا شخصیت امام حسن(ع) را در ابعاد گوناگون از دیدگاه امیرمؤمنان(ع) ترسیم و تبیین کند. آن حضرت، اوصاف امام حسن(ع) را گاهی به کنایه، گاهی، به صورت تصریح و در بعضی اوقات با حرکات بیان می داشت.

شخصیت علمی

امیرمؤمنان در رَحْبَه[1] به سر می برد که مردی به حضورش آمد اظهار ارادت کرد و گفت: من از ارادتمندان کشور اسلامی شما هستم. حضرت فرمود: «تو از رعیت ما نیستی. برای پادشاه کشور روم سؤالاتی پیش آمده و او پیکش را نزد معاویه در شام فرستاده است و الآن آنجاست، لیکن او در جواب عاجز مانده و تو را برای حل مشکلات خود نزد ما فرستاده است».

آن مرد اظهار داشت سخن شما درست است. امیرمؤمنان فرمود: پرسش هایت را با یکی از دو فرزندم (حسن و حسین) در میان بگذار. گفت: از فرزندت حسن می پرسم. امام مجتبی(ع) رو به مرد کرد و فرمود: آمده ای تا بپرسی: فاصله بین حق و باطل، بین آسمان و زمین و بین مشرق و مغرب چقدر است. (و سؤالات دیگری که درصدد ذکر تمام آنها نیستیم).

امام در جواب چنین فرمود: فاصله بین حق و باطل چهار انگشت است: آنچه به چشم دیدی، حق است و هر چه را با گوش شنیدی، آن را در آغاز باطل بدان. فاصله بین آسمان و زمین به اندازه درخواست یک ستمدیده و یک چشم به هم زدن است و هر کس غیر این گوید، دروغ است. فاصله بین مشرق و مغرب، به اندازه حرکت یک روز خورشید است. صبحگاهان از مشرق طلوع و شامگاهان غروب می کند.[2]

قضاوت

امام علی(ع) در برخی از رویداد ها از امام حسن(ع) می خواست که قضاوت کند. روزی مردی را به محضر امیر مؤمنان(ع) آوردند که چاقویی در دست داشت و او را در خرابه ای کنار کشته ای یافته بودند و او را قاتل معرفی می کردند. ولی قاتل واقعی خودش را معرفی و اقرار به کشتن آن شخص کرد. امام علی(ع) قضاوت را به عهده امام حسن(ع) می گذارد و حضرت چنین قضاوت می کند که قاتل واقعی با اقرار و صداقتش جان متهم را نجات داد و با این کار گویی بشریت را نجات داده است و خداوند متعال فرموده: )وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا ً([3]؛ «هر کس انسانی را از مرگ نجات دهد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است». بنابراین آن دو را آزاد سازید و دیه مقتول را از بیت المال پرداخت کنید.[4]

اینکه امیرمؤمنان(ع) جواب سؤال و قضاوت را بر عهده فرزندش گذاشت، دلیل بر شخصیت والای علمی امام مجتبی(ع) است.

فصاحت و بلاغت

حضرت مجتبی(ع) در فصاحت و بلاغت و نظم و نثر بزرگ ترین شاگرد مکتب پدر بزرگوارش بود. بیش از بیست خطبه، چندین نامه، چند احتجاج و اشعاری از آن حضرت باقی مانده است که نمونه بارز قدرت فصاحت و بلاغت امام را نشان می دهد.

 

امام حسن(ع) در زمان امیرمؤمنان حرمت پدر بزرگوارش را نگه می داشت و در حضور او سخن کم می گفت. بعضی از اهل کوفه، به خدمت آن حضرت آمدند و عرض کردند که امام حسن(ع) در سخن گفتن عاجز است. گویا بیان ندارد. حضرت فرزند خود را طلبید و گفتار مردم کوفه را به او رسانید و فرمود: بر منبر برو و فضل خود را برای آنان آشکار ساز. امام حسن(ع) عرض کرد: یا امیرمؤمنان! در حضور شما من یارای سخن گفتن ندارم. حضرت فرمود: ای فرزند من! خود را از تو پنهان می دارم. پس امر کرد که مردم را ندا کنند تا در مسجد کوفه جمع شوند. چون مردم آمدند و جمعیت انبوه شد، حضرت مجتبی بر منبر رفت و خطبه ای در نهایت فصاحت و بلاغت خواند و مردم را موعظه فرمود، که خروش از اهل مسجد بر آمد. سپس حضرت امیر(ع) که در گوشه ای از مسجد نشسته بود، برخاست و در حالی که ردای مبارک خود را می کشید، بالای منبر بر آمد و میان دو دیده سبط اکبر را بوسید و فرمود:

 

«یابن رسول الله أتممت الحجة علی القوم و أوجبت طاعتک علیهم فویل لمن خالفک؛ ای پسر پیامبر! حجت خود را بر این قوم تمام کردی و طاعت خودت را بر آنان واجب ساختی. پس وای بر کسی که تو را در امامت و طاعت مخالفت کند».[5]

تصریح بر امامت حضرت مجتبی(ع)

امیرمؤمنان در آخرین روزهای عمر خود، وصیتی به فرزندش امام مجتبی(ع) کرد و در آن هنگام، امام حسین(ع) و محمد و همه فرزندانش و بزرگان شیعه و اهل بیت خود را بر آن گواه گرفت. سپس کتاب و سلاح مخصوص خویش را به او داد و فرمود:

 

«فرزندم حسن! رسول خدا(ص) به من فرمان داد تا تو را وصی خود قرار دهم و کتاب ها (نوشته ها) و سلاح خویش را به تو دهم؛ همان طور که رسول خدا(ص) آنها را به من سپرد و رسول خدا(ص) فرمان داد که بر تو فرمان دهم که هرگاه مرگت فرارسید، آن کتاب و سلاح را به برادرت حسین بسپار».

 

آن گاه فرمود:

«فرزندم! تو ولی امر و نیز ولایت و اختیار قصاص خون من را در دست داری. چنانچه خواستی، عفو کن و اگر تصمیم به قصاص گرفتی، در برابر یک ضربت، یک ضربت باشد و از این مقدار تجاوز مکن».[6]

 

در اینجا امیرمؤمنان(ع) تصریح می فرماید که رسول خدا(ص) به او وصیت کرد تا امام حسن(ع) را وصی خود قرار دهد که این خود نشانه ای بر منصوص بودن امامت حضرت مجتبی(ع) است.

شهامت و حماسه آفرینی

در جنگ صفین امیر مؤمنان مشاهده فرمود که فرزندش امام حسن(ع) شتابان به جنگ با دشمن می رود. خطاب به یارانش فرمود:

 

«این جوان را محکم بگیرید تا (کشته شدن) او مرا درهم نشکند؛ زیرا که من در از دست دادن این دو شخص (حسن و حسین)، بخل می ورزم تا مبادا نسل رسول خدا(ص) قطع شود».[7]

 

این کلام امام، فصیح ترین سخن است؛ به دلیل آنکه فرزند سودمند به انسان سخت نیرو می بخشد، به ویژه فرزندی مانند حضرت مجتبی(ع). همچنین امام با جمله «لایهدنی» شدت ناتوانی و ضعف روحی را با از دست دادن چنین فرزندی به طور کنایه بیان می کند.[8] امام علی(ع) در این فراز از خطبه اولاً به صورت کنایه شجاعت و شهامت فرزند عزیزش امام حسن(ع) را برای مردم روشن می کند. ثانیاً، آن حضرت می خواهد به مردم بفهماند که باید از این شخصیت بزرگ حفاظت کرد.

 

امام حسن(ع) در جنگ جمل در رکاب پدر خود در خط مقدم جبهه می جنگید و از یاران دلاور و شجاع علی(ع) سبقت می گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختی می کرد.[9] پیش از شروع جنگ نیز به دستور پدر، همراه عمار یاسر و چند تن دیگر، وارد کوفه شد و مردم را برای شرکت در این جهاد دعوت کرد.[10]

 

او وقتی وارد کوفه شد که هنوز ابوموسی اشعری، یکی از مهره های حکومت عثمان، بر سرکار بود و با حکومت عادلانه امیرمؤمنان مخالفت می کرد. با این حال حسن بن علی(ع) توانست به رغم کارشکنی های ابوموسی و همدستانش، بیش از نه هزار نفر از مردم شهر کوفه را به میدان جنگ گسیل دارد.[11]

 

امیرمؤمنان برای بسیج مردم کوفه برای جنگ، باید فردی شجاع و نترس را به سوی آنها می فرستاد تا در برابر مخالفت ها و دشمنی های کسانی همچون ابوموسی سر فرود نیاورد و چه کسی بهتر از امام حسن مجتبی(ع) این خود نشانه شجاعت حضرت در نزد پدر است.

وصی نخستین امیرمؤمنان

آن حضرت وصیت فرمود:

«و إنه یقوم بذلک الحسن بن علی یأکُل منه بالمعروف و ینفق بالمعروف؛[12] برای اجرای این وصیت و حفظ مال، حسن بن علی(ع) اقدام ورزد و آن گونه که رواست، از آن مال بهره ببرد و بدون اسراف، احسان و انفاق نماید».[13]

 

از این کلام در می یابیم که امام علی(ع) اطمینان کامل به فرزند برومندش داشت؛ زیرا امام حسن(ع) را اولین وصی خود قرار می دهد. روشن است که هر کسی شایستگی وصایت را ندارد و باید کسی وصی باشد که به اقدامات او اطمینان وجود داشته باشد.[14]

پیک ویژه امام علی(ع)

انحراف و کج روی های آشکار کارگزاران عثمان، عرصه را بر تمام مسلمانان آگاه و بیدار به ویژه صحابه رسول خدا(ص) تنگ کرده بود؛ به طوری که بسیاری از مردم به حضور علی(ع) می رسیدند و از کارهای عثمان شکایت می کردند. حضرت امیر(ع) فرزندش حسن را نزد عثمان می فرستاد تا شکایت مردم را به او گوشزد کند. این موضوع بسیار تکرار شد؛ تا اینکه روزی عثمان به امام حسن(ع) گفت: پدرت گمان می کند که احدی آگاهی ندارد، ولی ما به آنچه انجام می دهیم، آگاه هستیم. بنابراین به ما کاری نداشته باشد. پس از این گفتگو، حضرت امیر(ع)، فرزندش امام حسن(ع) را نزد عثمان نفرستاد.[15]

پاسخ به سؤالات مذهبی مردم

بارها حضرت علی(ع) پاسخ به پرسش ها را به امام حسن(ع) ارجاع می داد. گاهی مردم پس از دریافت پاسخ، همان سؤال را از امام علی(ع) کردند که حضرت همان پاسخ را به آنها می داد. در دوران خلافت ابوبکر شخصی نزد او آمد و گفت من در حال احرام حج به تخم شترمرغی دست یافتم و آن را خوردم. چه کفّاره ای بر من واجب است؟ ابوبکر نتوانست به او جواب دهد و او را به عبدالرحمن بن عوف راهنمایی کرد. عبدالرحمن بن عوف نیز از جواب آن درماند و به مرد گفت که نزد علی(ع) برود. مرد همین کار را انجام داد. حضرت(ع) به حسنین8 اشاره کرد و فرمود مسئله خود را از هر کدام می خواهی، بپرس. اعرابی سؤال خود را بیان کرد و امام حسن(ع) در محضر پدر، به او جواب داد.[16]

خواندن دعای باران

گروهی نزد امیرمؤمنان(ع) آمدند و از کمبود باران شکایت کردند. آن حضرت فرزند خود امام حسن(ع) را فراخواند و به وی فرمود: خدا را برای طلب باران بخوان. امام حسن(ع) به دنبال فرمان پدر دست به دعا برداشت و فرمود:

«اللهم هیّج لنا السحاب بفتح الأبواب بماء عباب؛ خدایا! ابرها را به حرکت درآور و با بازکردن در های آسمان، باران فراوانی بر ما بفرست».

سپس امام(ع) دعای باران را قرائت فرمود. بعد امام حسین(ع) این دعا را خواند. هنوز دعا تمام نشده بود که باران شروع به باریدن کرد.[17]

امامت جمعه

هر گاه عذری مانند بیماری برای امیرمؤمنان(ع) پیش می آمد و نمی توانست اقامه نماز جمعه کند، فرزندش حسن(ع) را به این امر مهم می گمارد. امام حسن(ع) در یکی از خطبه های نماز جمعه چنین فرمود:

«همانا خداوند سبحان مبعوث نکرد پیامبری را مگر اینکه بعد از او جانشینی و یا گروه و یا خاندانی را تعیین کرد. پس قسم به آن کس که محمد(ص) را به پیامبری برگزید، هیچ کس در حق ما اهل بیت کوتاهی نخواهد کرد، مگر اینکه خداوند سبحان اعمال او را ناقص خواهد گذاشت و هیچ دولتی برضد ما حاکمیت پیدا نخواهد کرد، مگر آنکه عاقبت از آنِ ما خواهد شد و متجاوزان به حق ما پس از چند صباحی، سزای عمل خود را خواهند دید و به مکافات آن خواهند رسید».[18]

سرپرستی موقوفات و صدقات

امام علی(ع) در اواخر عمر خویش طی حکمی همه موقوفات خویش را به امام حسن(ع) واگذار کرد. مضمون این وصیت می رساند که این حکم مربوط به تصدّی اموال شخصی حضرت امیر(ع) نبود، بلکه درباره بیت المال است که باید برای حفظ امامت و زعامت اهل بیت به دست کسی سپرده شود و حقوق و صدقات به اهلش برسد. در واقع منصب سرپرستی موقوفات و صدقات، یکی از مسئولیت ها و شئون امامت است که امام علی(ع) آن را به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) اختصاص می دهد. اگر غیر از این باشد، در نامه 24 که آمده: «ابتغاء وجه الله»[19]، معنا ندارد. در ضمن این نامه در صدد نصب مدیر امور مالی مطمئن و دقیق برای حفظ و حراست بیت المال مسلمانان است؛ گر چه در میان صدقات مقداری از دسترنج های آنان نیز دیده می شود.[20]

برخی فضایل امام حسن(ع)

در حدیثی آمده است:

« و منّا سیدا شباب أهل الجنة و منکم صبیة النار؛[21] دو سرور جوانان اهل بهشت، از ما هستند ( منظور امام حسن و امام حسین(ع) است) و کودکان (اهل) آتش از شمایند».

بعضی می گویند مقصود از کودکان آتش، فرزندان عقبه بن ابی محیط است که پیامبر به او فرمود سرانجام برای تو و آنان آتش است و برخی گویند منظور فرزندان مروان بن حکم است که هنگام بلوغشان، جهنمی شدند.[22]

 

علی(ع) در جایی دیگر می فرماید:

«کان الحسن أشبه رسول الله(ص) ما بین الصدر إلی الرأس و الحسین أشبه فیما کان أسفل من ذلک؛[23] حسن از سینه تا سر، و حسین از سینه به پایین، شبیه رسول خدا هستند».

منظور امام این است که هر چه از ویژگی های علمی، اخلاقی و حکومتی رسول خدا را بخواهید، همه اش در وجود بافضیلت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) خلاصه شده است.

حذیفه گوید: روزی صحابه رسول خدا(ص) در نزدیکی کوه حرا گرد پیامبر جمع شده بودند که حسن در خردسالی با وقار خاصی به جمع آنان پیوست. پیامبر(ص) پس از نگاه طولانی بر او، همه را مخاطب قرار داد و فرمود:

«آگاه باشید که همانا او (حسن) بعد از من راهنما و هدایتگر شما خواهد بود. او تحفه ای است از خداوند جهان برای من. او از من خبر خواهد داد و مردم را با آثار باقی مانده از من آشنا خواهد ساخت. سنت مرا زنده خواهد نمود و کردارش نمایانگر کارهای من است. خداوند عنایت و رحمتش را بر او فرو فرستد. رحمت و رضوان خداوند بر کسی باد که حق او را بشناسد و به خاطر من به او احترام و نیکی کند».[24]

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان