شخصیت، نهضت و مکتب حسین بن علی علیه السلام همواره جذاب و پر مخاطب بوده است و این اقبال وصف ناشدنی، شکل گیری و تولید آثار متنوع و متعددی را به همراه داشته است. در این میان، نوع نگاه علامه شهید، مرتضی مطهری در ترویج فرهنگ عاشورا و تبیین صحیح شخصیت و رفتار امام حسین علیه السلام ممتاز و ویژه است. چهار پرسش و پاسخ زیر، نمونه ای از تلاش مبارک و ماندگار آن شهید می باشد که تقدیم شما خوانندگان محترم می شود.
چگونگی رفتار امام در زمان معاویه
سؤال: چرا امام حسین علیه السلام در زمان معاویه قیام نکرد؟
بعضی جواب می دهند چون در آن وقت، موضوع صلح امام حسن علیه السلام در بین بود و امام نمی خواست بر خلاف عهد برادرش رفتار کند.
این سخن، درست نیست؛ زیرا معاویه خودش آن پیمان را نقض کرده بود. قرآن کریم عهد و پیمان را محترم می شمارد؛ تا وقتی که دیگری محترم بشمارد.
قرآن نمی گوید اگر طرف نقض کرد، تو باز هم وفادار بمان؛ بلکه می گوید: «فما استقاموا لکم فاستقیموا لهم»؛1 البته عهد با کافر هم محترم است. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله با قریش در حدیبیه قرارداد بست و چون نقض از ناحیه آنها شروع شد، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله هم آن را ورق پاره ای بیش نشمرد؛ بلکه سر عدم قیام سید الشهدا، این بود که انتظار فرصت بهتر و بیشتری را می کشید. اسلام، تاکتیک و انتظار فرصت بهتر را جایز، بلکه واجب می داند. مسلما فرصت بعد از مردن معاویه، از زمان معاویه، بهتر بود.
امام علیه السلام در زمان خود معاویه نیز ساکت نبود؛ دائما اعتراض می کرد [و] به وسیله نامه که به معاویه نوشت، حضورا با او محاجه کرد. اکابر مسلمین را جمع کرد و با آنها صحبت کرد؛ برای قیام به سیف، بهترین وقت را این دانست که صبر کند معاویه بمیرد. امام علیه السلام قطع داشت که معاویه یزید را نصب کرده، بعد از مردن معاویه، مردم را به اطاعت از یزید، دعوت خواهند کرد؛ علی هذا از نظر امام علیه السلام خلافت یزید، چیز تازه و غیر مترقبی نبود.2
علت همراهی خاندان امام حسین علیه السلام
سؤال: چرا اباعبدالله علیه السلام در این سفر پر خطر، اهل بیتش را همراه خود برد؟
تقریباً به اتفاق آرا به ایشان می گفتند: آقا! رفتن خودتان، خطرناک است و مصلحت نیست؛ یعنی جانتان در خطر است؛ تا چه رسد که بخواهید اهل بیتتان را هم با خودتان ببرید. اباعبدالله علیه السلام جواب داد: نه، من باید آنها را ببرم. به آنها جوابی می داد که دیگر نتوانند در این زمینه حرف بزنند. به این ترتیب که جنبه معنوی مطلب را بیان می کرد که مکرر شنیده اید که ایشان به رؤیایی استناد کردند که البته در حکم یک وحی قاطع است؛ فرمود: در عالم رؤیا جدم به من فرموده است: «ان الله شاء ان یراک قتیلا». گفتند: پس اگر این طور است، چرا اهل بیت و بچه ها را همراهتان می برید؟ پاسخ دادند: این را هم جدم فرمود: «ان الله شاء ان یراهن سبایا».3
کلمه مشیت خدا یا اراده خدا که در خود قرآن به کار برده شده است، در دو مورد به کار می رود که یکی را اصطلاحاً اراده تکوینی و دیگری را اراده تشریعی می گویند. اراده تکوینی، یعنی قضا و قدر الهی است که اگر چیزی قضا و قدر حتمی الهی به آن تعلق گرفت، معنایش این است که در مقابل قضا و قدر الهی، دیگر کاری نمی شود کرد. معنای اراده تشریعی، این است که خدا این طور راضی است؛ خدا این چنین می خواهد؛ مثلا اگر در مورد روزه می فرماید: «یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر»4 یا در مورد دیگری می فرماید: «یرید لیطهرکم»،5 مقصود این است که خدا که این چنین دستوری داده است، این طور می خواهد؛ یعنی رضای حق در این است؛ خدا خواسته است اینها اسیر باشند؛ یعنی اسارت اینها، رضای حق است؛ مصلحت است و رضای حق، همیشه در مصلحت است و مصلحت، یعنی آن جهت کمال فرد و بشریت.
در مقابل این سخن، دیگر کسی چیزی نگفت؛ یعنی نمی توانست حرفی بزند. پس اگر چنین است که جد شما در عالم معنی به شما تفهیم کرده اند که مصلحت در این است که شما کشته بشوید، ما دیگر در مقابل ایشان، حرفی نداریم. همه کسانی هم که از اباعبدالله علیه السلام این جمله ها را می شنیدند، این جور نمی شنیدند که آقا این مقدر است و من نمی توانم سرپیچی بکنم.
اباعبدالله علیه السلام، هیچ وقت به این شکل تلقی نمی کرد. این طور نبود که وقتی از ایشان می پرسیدند؛ چرا زن ها را می برید، بفرماید: اصلا من در این قضیه بی اختیارم؛ بلکه به این صورت می شنیدند که با الهامی که از عالم معنا به من شده است، من چنین تشخیص داده ام که مصلحت در این است و این، کاری است که من از روی اختیار، انجام می دهم؛ ولی براساس آن چیزی که آن را مصلحت تشخیص می دهم.6
حکمت برپایی مجلس عزا
سؤال: چرا ائمه علیهم السلام این همه تأکید کردند که مجلس عزا به پا دارید؟
تکالیف شرعی، بدون حکمت نیست؛ منظور این نبوده که برای خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله، همدردی و تسلیتی باشد؛ بلکه مقصود این است که داستان کربلا، به صورت یک مکتب تعلیمی و تربیتی، همیشه زنده بماند.
امام حسین علیه السلام برای منفعت شخصی کشته نشد. امام برای این که خودش را فدای گناهان امت کرده باشد، کشته نشد. امام حسین علیه السلام در راه حق کشته شد؛ در راه مبارزه با باطل کشته شد. ائمه دین علیهم السلام خواستند مکتب امام حسین علیه السلام در دنیا باقی بماند؛ شهادت امام حسین علیه السلام، به صورت یک مکتب، مکتب مبارزه حق با باطل، برای همیشه باقی بماند و الا چه فایده به حال امام حسین علیه السلام که ما گریه بکنیم یا نکنیم و چه فایده به حال خود ما دارد که صرفاً بنشینیم یک گریه ای بکنیم و بلند شویم و برویم.
محدث نوری7 از کامل الزیاره نقل می کند که حضرت صادق علیه السلام به عبدالله بن حماد بصری فرمود: «به من خبر رسیده که در نیمه شعبان، گروهی از نواحی کوفه و مردمی دیگر، بر سر مزار امام حسین علیه السلام می آیند و نیز زنانی که برای آن حضرت نوحه گری می کنند و عده ای قرآن می خوانند و پاره ای حوادث کربلا را بیان می کنند و دسته ای نوحه گری می کنند و گروهی دیگر مرثیه می خوانند. عرض کردم: فدایت شوم! آری، من نیز پاره ای از آن چه فرمودی، دیده ام. فرمود: سپاس خدای را که در میان مردم گروهی را قرار داد که به نزد ما می آیند و ما را می ستایند و برای ما مرثیه می خوانند و دشمنان ما را کسانی قرار داد که بر ایشان خرده می گیرند؛ از خویشان ما یا غیر آنها [و] آنان را تهدید می کنند و اعمال ایشان را زشت می شمرند.
پس معلوم می شود فلسفه این کار، تهدید دشمن و تقبیح کارهای آنهاست؛ تحسین این دسته و تشویق به این نوع کار و تقبیح آن دسته و ایجاد نفرت نسبت به آن نوع کار.8
ائمه دینعلیهم السلام خواستند قیام امام حسین علیه السلام به صورت یک مکتب و به صورت یک مشعل فروزان، همیشه باقی بماند. این یک چراغی است از حق؛ از حقیقت دوستی؛ از حقیقت خواهی. این یک ندایی است از حق طلبی؛ از حریت؛ از آزادی. این مکتب حریت و این مکتب آزادی و این مکتب مبارزه با ظلم را خواستند برای همیشه باقی بماند. در زمان خود ائمه اطهار علیهم السلام که این دستور صادر شد، سبب شد که جریانی زنده و فعال و انقلابی، به وجود آید. نام امام حسین علیه السلام شعار انقلاب علیه ظلم گشت.9
پس اگر از ما بپرسند شما در روز عاشورا که حسین حسین می کنید و به سر خودتان می زنید، چه می خواهید بگویید؟ باید بگوئیم: ما می خواهیم حرف آقایمان را بگوییم. ما هر سال، می خواهیم تجدید حیات بکنیم؛ باید بگوییم عاشورا، روز تجدید حیات ماست. در این روز، می خواهیم در کوثر حسینی، شست وشو بکنیم؛ تجدید حیات بکنیم؛ روح خودمان را شست وشو بدهیم؛ خودمان را زنده کنیم؛ از نو مبادی و مبانی اسلام را بیاموزیم [و] روح اسلام را از نو، به خودمان تزریق بکنیم. ما نمی خواهیم حس امر به معروف و نهی از منکر، احساس شهادت، احساس جهاد، احساس فداکاری در راه حق، در ما فراموش بشود. نمی خواهیم روح فداکاری در راه حق، در ما بمیرد.
علت ذکر مصیبت
سؤال: بیشتر اوقات، به ویژه در ایام مصیبت، ولو به طور اشاره هم شده است، ذکر مصیبت می کنم. جوانی از من پرسید که آیا این کار، ضرورتی یا حسنی دارد یا نه؟ اگر بناست مکتب امام حسین علیه السلام احیا بشود، آیا ذکر مصیبت امام حسین علیه السلام هم ضرورتی دارد؟
بله، دستوری است که ائمه اطهارعلیهم السلام به ما داده اند و این دستور، فلسفه ای دارد و آن این که هر مکتبی، اگر چاشنی از عاطفه نداشته باشد و صرفا مکتب و فلسفه و فکر باشد، آن قدرها در روح ها نفوذ ندارد و شانس بقا ندارد؛ ولی اگر یک مکتب چاشنی ای از عاطفه داشته باشد، این عاطفه، به آن، حرارت می دهد. معنا و فلسفه یک مکتب، آن مکتب را روشن می کند؛ به آن مکتب، منطق می دهد؛ آن مکتب را منطقی می کند. بدون شک، مکتب امام حسین علیه السلام منطق و فلسفه دارد؛ درس است و باید آموخت؛ اما اگر ما دائما این مکتب را صرفا به صورت یک مکتب فکری بازگو بکنیم، حرارت و جوشش، گرفته می شود و اساسا کهنه می گردد. این، بسیار نظر بزرگ و عمیقانه ای بوده است. یک دوراندیشی فوق العاده عجیب و معصومانه ای بوده است که گفته اند برای همیشه، این چاشنی را شما از دست ندهید؛ چاشنی عاطفه، ذکر مصیبت حسین بن علیعلیه السلام یا امیرالمؤمنین یا امام حسن، یا ائمه دیگر علیهم السلام و یا حضرت زهرا سلام الله علیها. این چاشنی عاطفه را ما [باید] حفظ و نگه داری بکنیم.10