میزگرد - نقد نظریه تکثر قرائت دین

با حضور آیة الله مصباح یزدی، حجج اسلام و المسلمین آقای رشاد و آقای رجبی

با حضور آیة الله مصباح یزدی، حجج اسلام و المسلمین آقای رشاد و آقای رجبی

معرفت: به نام خدا.در خدمت سروران عزیز، استادان محترم حوزه و دانشگاه، استاد فرزانه حضرت آیة الله مصباح یزدی، حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای رشاد و حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای رجبی هستیم.سؤالاتی در باب نقد نظریه تکثر قرائت دین خدمت استادان مطرح کرده و از محضر حضرات بهره مند خواهیم شد.

اولین سؤالی که مطرح می کنیم این است که مدعای نظریه تکثر قرائت دین چیست؟

آیة الله مصباح: بسم الله الرحمن الرحیم.اصطلاح تکثر قرائت ها، که امروز شایع شده، در واقع یک اصطلاح وارداتی است.ما از چند دهه پیش، در کتاب های ادبیات دینی مان چیزی به نام کثرت قرائت نداشتیم.بله، به یک معنا، کثرت قرائت آیات قرآن داریم; در بعضی آیات یک لفظ به چند صورت قرائت می شود.اما این اصطلاح خاص تکثر قرائت در باب مفاهیم و نظریات علمی و دینی در ادبیات و فرهنگ دینی و فارسی ما وجود نداشته، بلکه از فرهنگ غربی ترجمه شده و وارد ادبیات دینی ما شده است.طبعا ما باید این اصطلاح را در بستر و خاستگاه و فرهنگ خاص خودش معنا کنیم.

در غرب پس از عصر نوزایی، گرایش هایی به این سمت و سو پیدا شد که متون دینی، به ویژه کتاب مقدس یعنی تورات و انجیل، به صورت های مختلفی قابل فهم و تفسیر است. این امر دو منشا داشت: یکی، اختلاف هایی که بین فرقه های مختلف مذهبی مسیحی در فهم بعضی عبارت های متون مقدس وجود داشت، ولی این منشا چندان مهم نبود; چون در سایر ادیان و سایر دوره ها هم این نوع اختلاف کمابیش وجود داشته و دارد.عوامل مهم دیگری که موجب شد این گرایش مطرح شود و کسانی هم آن را دنبال کردند و بعدها به صورت یک نظریه علمی درآمد و شاخه های مختلفی پیدا کرد، دو عامل بود: یکی، اختلافی که مفاد و محتوای کتاب مقدس با اکتشافات علمی داشت; مطالبی از کتاب مقدس استفاده می شد و برخی نظریات علمی و فلسفی رایج که عمدتا برگرفته از فلاسفه یونان و علمای فلکی قدیم بود، به عنوان نظریات دینی پذیرفته شده بود; اما پس از مدتی، پیشرفت های علمی بطلان این نظریات را، ثابت کرد و معلوم شد که این ها صحت ندارد.از این رو، یک بحران فکری و دینی در جامعه آن روز به وجود آمد مبنی بر این که اگر ما علم را بپذیریم، با کتاب مقدس منافات دارد و اگر بخواهیم دین را بپذیریم، باید نظریات علمی را رد کنیم.برای چاره جویی در این امر، گفتند که غیر از آن معنایی که کلیسا تاکنون از کتاب مقدس می فهمید، یک معنای دیگری هم وجود دارد.در نتیجه، قرائت جدیدی برای دین و متون دینی مطرح شد.از این پس، سعی بر این بود که متون دینی به گونه ای تفسیر و قرائت شود که منافاتی با اکتشافات علمی نداشته باشد.تلاش هایی هم در این زمینه شروع شد.اخیرا هم با فعالیت های زیاد و تئوری سازی شاخه ای به نام هرمنوتیک، که خود مکاتب مختلفی دارد، به وجود آمد. برای حل این مشکل یعنی تعارض بین علم و دین قرائت جدیدی از دین ارائه کردند که با اکتشافات علمی سازگار باشد.این عامل، نقش بسزایی در پیدایش نظریه تکثر قرائت دین داشت.

عامل دیگر، عامل اجتماعی بود.گروه های مختلف مذهبی در باب عقاید مذهبی با هم اختلافات شدیدی پیدا کردند.این اختلافات منجر به جنگ های خانمان سوزی شد و عمدتا این جنگ ها بین کاتولیک ها و پروتستان ها بود که هنوز هم پس از قرن ها کم و بیش ادامه دارد.در این میان، کسانی که به اصطلاح خیراندیش بودند و می خواستند به این جنگ ها خاتمه دهند، راه آشتی را در این دیدند که صورت مساله را پاک کنند و گفتند نباید مطرح شود که آیا این عقیده درست است یا آن عقیده.چرا باید تعصب بر اعتقاد خود حتی به تعرضات فیزیکی و جنگ بینجامد.بنابراین، این نظریه را مطرح کردند که متون دینی دارای معانی متکثر است.این متن چند معنا دارد: هم معنایی که شما می گویید، درست است و هم معنایی که آن ها می گویند و این دو معنا، در عرض هم هستند و رجحانی بر یکدیگر ندارند.

بنابراین، از یک سو چاره جویی برای خاتمه دادن به جنگ های مذهبی که ناشی از اختلاف عقاید دینی بود و ازسوی دیگر، جست وجو برای یافتن راه حلی برای تعارض علم و دین، موجب پیدایش نظریه تکثر قرائت دینی شد.و بر همین اساس هم باید این نظریه تعریف شود.بنابراین، تکثر قرائت های متون، به ویژه متون دینی، عبارت است از پذیرفتن چند معنای در عرض هم که فی حد نفسه قابل جمع نیستند.این نظریه می گوید هرچند در بدو امر به نظر می رسد که این دو معنا با این کیفیت فی حد نفسه قابل جمع نیستند، ولی ما اینها را قابل جمع تلقی می کنیم: یا می گوییم دو یا چند معنای متضاد برای یک لفظ وجود دارد و یا این که، در مقام عمل می گوییم این معانی هیچ کدام رجحانی بریکدیگر ندارند ومامی توانیم هرکدام ازاینهارا به عنوان یک نظریه مقبول تلقی کنیم، هر چند ندانیم در واقع، کدام یک درست است.

بنابراین، این نظریه مبتنی بر این فرض است که یک متن می تواند چند معنای صحیح داشته باشد که آن معناها فی حد نفسه قابل جمع نیستند.براساس این نظریه باید گفت: این متن خاص، متن دینی یا هر متن دیگری، دارای چند معنای مختلف است و می تواند هر یک از این معناها، معنای صحیح این لفظ باشد.این خاستگاه پیدایش این نظریه است.

معرفت: سپاسگزاریم.باتوجه به توضیحات حضرت استاد، مشخص شد که مراد از تکثر قرائت دین، پذیرفتن برداشت های مختلف در عرض هم، می باشد که هیچ کدام بر دیگری رجحانی ندارد.اگر استادان محترم دیگر، تکمله ای دارند استفاده می کنیم.

حجة الاسلام رشاد: از بیانات استاد بهره بردیم.تصور می کنم علاوه بر علل اجتماعی و فرهنگی که موجب پیدایش نظریه قرائت پذیری دین در غرب شد، ظهور برخی مکاتب و مناظر معرفتی و علمی نیز در طرح و تثبیت دیدگاه قرائت پذیر انگاشتن دین نقش آفرین بود.سلسله نظریه هایی که چه بسا فارغ از دغدغه دین فهمی و دینداری در فرنگ پدید آمد، نقش پیش انگاره را برای این نظریه ایفا کرد یا دست کم نظریه های نوپدید ادعای قرائت پذیر بودن دین را توجیه کردند.دیدگاه های هرمنوتیکی، به ویژه هرمنوتیک فلسفی که می گوید: اصولا فهم آدمی به گونه ای است که از علل و عوامل گوناگونی تاثیر می پذیرد و به همین دلیل، چون افراد و اشخاص تحت تاثیر عوامل گوناگون و متفاوتی هستند، فهم هایشان هم متفاوت می شود، هرچند امروزه برخی بر این باورند که نظریه قرائت پذیری دین، بیش تر جنبه علمی دارد.ولی آنچه روشن است و تاریخ گواه آن است، این نظریه خواستگاه های فرهنگی اجتماعی مشخصی داشته است، ولی به هر حال، نباید نقش نظریه های علمی را در این زمینه نادیده انگاشت.نظریات برخی نظریه پردازانی که مکانیزم فهم بشری را چنان می انگارند که از همه پدیده ها از جمله طبیعت، اثر هنری و متن، برداشت های گوناگون پدید می آید.این تبیین را حتی به مساله فهم متن دینی هم تعمیم می دهند.در حالی که، طبعا تفاوت های بسیاری بین نص دینی و این گونه پدیده ها وجود دارد که در جای خود باید بحث کرد.

معرفت: بسیار متشکریم.جناب استاد رجبی به نظر شما چه عوامل دیگری در به وجود آمدن این نظریه مؤثر بوده است؟

حجة الاسلام رجبی: در خصوص معنی و مفهوم قرائت پذیری، دیدگاه های مختلفی وجود دارد که در یک طیف قرار دارند ولی آنچه در دیدگاه افراطی مطرح است این است که هر متنی فهم های متعدد و متنوعی را در عرض هم برمی تابد و این فهم ها همه مطلوب و مشروعند و طرد و کنار زدن یا وحدت بخشیدن آن ها، به صورت مستدل و مستند، نه ممکن است و نه مطلوب و قلمرو این تنوع و تکثر تا سرحد آرای متناقض و متضاد پیش می رود، تنها عامل یا بیش ترین و اصلی ترین عامل این تنوع و تکثر دخالت پیش فهم ها، پیش داوری و حدس ها و عوامل غیرقابل کنترل پیشین است.ولی آنچه که در فضای فرهنگی جوامع اسلامی و به ویژه جامعه ما مطرح است و با بینش دینی و استدلال عقلانی و اقعیت خارجی سازگار نیست، چنان که حضرت استاد فرمودند، این بخش از آن مجموعه است که یک متن می تواند دو یا چند معنی متضاد و غیرقابل جمع داشته باشد و هر دو مقبول و مشروع باشد.این امر، به متن خاص یا بخش خاصی ازیک متن دینی اختصاص ندارد و حتی اگر به بخشی از یک متن دینی صحیح مانند قرآن نسبت داده شود با منطق عقلانی و بیانات دینی سازگارنیست وازاین دومنظربه کلی نادرست و باطل است.

در خصوص عوامل پیدایش نیز تناقض و ناسازگاری متون دینی مسیحیت و یا حتی آموزه های اربابان کلیسا، که جزو متن دین نبود، با مسایل عقلی و علمی سبب شد که تلاش هایی برای حل این معضل انجام گیرد: نخست این که، کلیسا برخورد حذف و محصور ساختن علم و عقل در چارچوبه این دیدگاه ها را پیش کشید و پس از روشن شدن قطعیت برخی دستاوردهای عقلی و عدم سازگاری بیانات ارباب کلیسا با آن، توجیه نادرست متون دینی در مواردی خاص پدید آمد و پس از آن که، نادرستی این توجیه ها نیز روشن شد و قدرت و موقعیت ارباب کلیسا هم کاهش یافت این راه حل مطرح شد که تفسیری که کلیسا، به ویژه کلیسای رم، از متون ارائه می دهد یک قرائت از متن دین است و قرائت های دیگری هم وجود دارد و می توان داشت و این قرائت ها هیچ یک بر دیگری ترجیحی ندارد، هرچند متناقض با یکدیگر باشند.به هر حال، همان طوری که استاد بزرگوار فرمودند، عامل اصلی پیدایش این نظریه همان دو عامل بود.البته، نباید نقش پیش زمینه هایی را که بسیار کلان تر است، در این زمینه نادیده گرفت.درعصر نوزایی بحث اومانیسم و عقل گرایی مطرح می شود و این که فقط باید به توانمندی های انسان تکیه کرد.بحث جدی دیگر عصر نوزایی و عقل گرایی این بود که آیا به راستی ما می توانیم به حقیقت برسیم.کافی است، روش تحقیق و وصول به حقیقت را شناسایی و کالبدشکافی نموده و به دقت آن را به کار بندیم.در مقام عکس العمل و مقابله با این آموزه ها، کسانی مانند شلایر ماخر به شکل رومانتیکی این مساله را مطرح کردند که ادعای فهم کامل کار آسانی نیست و ما باید همواره بدانیم که به بخشی از حقیقت رسیده ایم و همواره به سوی مرحله برتر جهت گیری کنیم و در فهم متون هم نباید خود را محدود به فهم مراد مؤلف کنیم، بلکه در پی فهمی فراتر از فهم و مراد مؤلف باشیم و این روند مرز توفقی ندارد و قرائت های متفاوت و متنوع و متکثر و حتی متناقض ممکن است مطرح شود و کسان دیگری مانند هایدگر و به ویژه گادامر ضمن زیر سؤال بردن این مساله که روش صحیح یگانه راه وصول به حقیقت و فهم متن است و باید پیش داوری ها را کنار زد، این موضوع را مطرح کردند که پیش داوری و حدس در فهم متن نه تنها مانع فهم نیست، بلکه بخشی از عنصر فهم متن و سازنده آن است و چون پیش فهم ها و پیش داوری ها همواره متحولند، فهم متن همواره متنوع و متحول است و قرائت های متنوع و حتی متناقض برای متن وجود دارد.این بحث ها هم موجب آراء متنوع و نظریات گوناگون در باب علوم انسانی و حتی علوم طبیعی شد و در این علوم تردید ایجاد کرد که اصلا ما به حقیقت می توانیم برسیم یا نه؟ ! آیا اصلا ما روشی برای رسیدن به حقیقت، آن گونه که هست، داریم یا نه؟ این تزلزل بنیان کل اندیشه بشری را در برگرفت، و متون دینی را هم قرائت پذیر به معنای یادشده کرد و این سؤال طرح شد که هر کسی یک فهمی، یک برداشتی و یک قرائتی از دین و متون دینی برایش حاصل می شود و هیچ دلیلی هم بر رجحان یکی بر دیگری نیست و ما نمی توانیم تشخیص دهیم که کدام معنا صحیح است.بنابراین، برخی مباحث فارغ از بحث های دینی که از قبل مطرح بوده و کل معرفت بشری را در بر می گرفته نیز در این جا به عنوان یک پیش زمینه مهم مؤثر بوده است.

حجة الاسلام رشاد: عامل مهم دیگری که در این زمینه سخت مؤثر افتاده، عامل سیاسی است.در قبال فشار حاکمیت و سلطه کلیسا امثال لوتر آمدند گفتند: انجیل متنی است و پاپ فهمی از این متن دارد و او بر اساس فهم خود بر ما مسلط شده است.ما هم انسانیم، عقل داریم و می توانیم از انجیل برداشت و فهم دیگری داشته باشیم. اصولا پروتستان ها برای این که از زیر یوغ و سلطه مذهب و قرائت رسمی که مبنای حاکمیت کلیسا بود آزاد شوند این بحث را مطرح کردند.اولین جرقه طرح قرائت پذیر انگاری متن دینی از همین جا رخ نمود.یعنی پیش از این که ما عامل تعارض علم و دین یا تعارض عقل و دین یا سایر زمینه های اجتماعی و مباحث جدید علمی، که در حوزه هرمنوتیک مطرح شده است، در این امر دخیل بدانیم، عاملی که بیش ترین تاثیر را از خود برجای گذاشت، عنصر معارضه با حاکمیت کلیسا و نگاه رسمی کلیسایی بود. پروتستان ها به عنوان اعتراض در مقابل قرائت رسمی ازدین سربرآوردند و به گونه ای خواستند توجیهات دیگری از دین عرضه کنند تا بدین ترتیب، از یوغ سلطه کلیسا آزاد شوند و در عین حال، متهم به بی دینی نشوند; یعنی بگویند ما هم دیندار هستیم، اما دیندار بودن لزوما به این معنا نیست که آن چه را که پاپ می فهمد ما هم بپذیریم و به آن ملتزم باشیم.لهذا به نظر من عامل سیاسی نقش مهمی در پیدایش نظریه تکثرقرائت دین داشت.

آیة الله مصباح: اگر اجازه بفرمایید تکمله ای بر این بحث داشته باشیم.یکی این که، پدید آمدن یک نظریه علمی در اکثر موارد - اگر نگوییم همیشه - در مجامع فرهنگی و علمی دارای پیش زمینه هایی است.مثلا پیدایش علم جامعه شناسی و نظریات جامعه شناختی، پیشینه هایی در فلسفه یونان قدیم پیش از میلاد داشته و یا معرفت شناسی به عنوان یک شاخه ای از فلسفه، پیشینه هایی در فلسفه های قدیم داشته و یا نسبیت گرایی و شک گرایی، که امروز مطرح شده، زمینه هایی در افکار سوفسطاییان دارد و هرمنوتیک هم به عنوان یک نظریه فلسفی یا معرفت شناختی، پیش زمینه هایی در مکاتب مختلف علمی و فلسفی داشته است.این مطلب صحیحی است، ولی معنایش این نیست که پیش زمینه های مثلا نسبیت گرایی عامل اصلی در پیدایش نظریه تکثر قرائت دین بوده است.

دوم این که، از هر نظریه علمی ممکن است در بحث های مختلف اجتماعی، سیاسی، حقوقی و فلسفی به صورت های گوناگون استفاده شود و از آن ها برای تایید نظریات دیگر یا توجیه رفتارهایی خاص استفاده شود.این امر هم عمومیت دارد; یعنی هر نظریه علمی هم می تواند دارای زمینه های پیشین باشد و هم می تواند برای توجیه مسائل دیگری مورد استفاده قرار گیرد.کلام در این است که آیا نظریه قرائت های کثیر از دین، به اصطلاحی که عرض کردم; یعنی چند معنا در عرض هم برای یک لفظ پذیرفته شود، ناشی از این بود که مثلا کاتولیک ها یک برداشت داشتند، پروتستان ها آمدند برداشت دیگری مطرح کردند؟ این معنایش این نبود که هر دو برداشت درست است.این تکثر قرائت نیست.این اختلاف در فهم یک کلام است که آیا این برداشت صحیح ست یا آن؟ پروتستان ها می گفتند مسیحیت از مسیر اصلی خودش منحرف شده و ما به روش پاپ اعتراض داریم و می خواهیم به مسیحیت اصیل بازگشت کنیم.این معنایش پذیرش تکثر قرائت نبود.این بحث در هر زمینه دیگری هم مطرح می شود.فرض بفرمایید در باب فلکیات که آیا زمین محور است یا خورشید؟ نظریات مختلفی مطرح است یا اگر از یک کلامی دو برداشت شود، مثلا اختلاف فتوایی که علمای یک دین راجع به یک مساله دارند; آن می گوید این فتوا صحیح است دیگری می گوید آن فتوا صحیح است و هر یک دیگری را تخطئه می کنند، این تکثر قرائت ها نیست.فرض تکثر قرائت ها در جایی است که ما دو معنا را در عرض هم برای یک لفظ بپذیریم.تاجایی که تاریخ نشان می دهدهرمنوتیک فلسفی پدیده کاملا جدیدی است.ابتدا آن را شلایر ماخر در زمینه متون مذهبی ابداع کرد و کم کم از متون مذهبی به متون تاریخی و ادبی سرایت کرد.اخیرا هم گادامر و دیگران در زمینه مسائل فلسفی آن را مطرح کردند.پس در واقع، هرمنوتیک فلسفی یک نظریه کاملا جدیدی است و من فکر نمی کنم مبنای پیدایش نظریه تکثر قرائت ها باشد.

معرفت: باتشکر.با توجه به این که این نظریه چند صباحی است در محافل علمی و فرهنگی کشور ما مطرح می شود و معمولا کسانی این نظریه را مطرح می کنند که به نحوی مبلغ سکولاریسم نیز هستند، علاوه بر بیان تاریخچه طرح این بحث در جوامع اسلامی، بفرمایید انگیزه کسانی که این مباحث را در جوامع اسلامی به ویژه کشور ما مطرح می کنند، چیست؟

حجة الاسلام رشاد: گاه پاره ای از مباحث و مسائل که امروزه در مشرق زمین و جوامع اسلامی، به ویژه در کشور ما مطرح می شود ادامه همان جریان های فکری است که طی دهه ها و یا قرون متمادی در غرب به وجود آمده و گاهی تاریخ مصرف برخی از آن ها تمام شده که تازه موج آن به کشور ما می رسد.یکی از علل مطرح شدن بعضی از نظریه ها، این است که بعضی دین پژوهان یا مدعیان دین پژوهی در جهان عرب و اخیرا در ایران، تحت تاثیر مکاتب و نظریه های رایج و گاهی مندرس و تاریخ مصرف گذشته غربی، به صورت کلیشه ای و گزینشی به ترجمه روی آورده و صرف این که بعضی از آرا و عقاید در دین پژوهی مسیحیت غربی شده و به ویژه شاخه پروتستان لیبرال آن مطرح شده، به این خطه منتقل و در جامعه اسلامی ترویج می کنند.به حدی این جریان، شناخته و مشهود عمل می کند که شما می توانید پیش بینی کنید که مثلا در چند سال آینده قرار است چه نظرها و نظریه هایی مطرح شود; یکی از این مفاهیم هم همین مساله قرائت پذیر انگاشتن متون دین است.

در عین حال، همان طور که در مغرب زمین هم بعضی عوامل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در ظهور و یا اشاعه بعضی از این نظریه ها مؤثر بوده، اینجا هم این نکته صدق می کند. عده ای در جامعه ما هستند که راضی نیستند در چارچوب نظام الهی و دینی زندگی کنند و نمی خواهند خود را به آنچه که اهل فن از دین برداشت می کنند ملتزم بدانند.در مقام عمل هم به آموزه های دینی ملتزم نیستند و همواره به دنبال راه چاره هستند.یکی از راه حل ها و توجیه ها همین است که می گویند ما چند نوع قرائت از دین داریم: یک قرائت، قرائت امام است، یک قرائت هم قرائت فلان آقا است.قرائت ها هم که برابر هستند. بنابراین، چه لزومی دارد من ملتزم باشم به آن چه که شما از دین و به نام دین برداشت کرده اید؟ متاسفانه برخی هم نه از روی عمد که از سر جهل و بدون دقت در واژگان و مبانی و لوازم این مفاهیم دچار خلط و خطا می شوند; مثلا قرائت پذیری دین را با اجتهاد اشتباه می کنند.اجتهاد که از مسلمات ماست و روش و منطق خاصی است برای فهم دین و بهره گیری از منطق اجتهادی، گاهی نتایج متفاوتی به دست می دهد.لذا، برخی مدعی اند، این که گاهی فقها فتوایشان با هم فرق می کند، متکلمین هم گاهی دیدگاه هایشان نسبت به بعضی از گزاره ها و عقاید با دیگری متفاوت است، برخی مفسران هم در قیاس برخی دیگر به گونه ای متفاوت از آیات قرآنی برداشت می کنند، بنابراین، دین قرائت پذیر است.در حالی که بر اهل فن پوشیده نیست که اجتهاد تعریف خاص خود را دارد و قرائت پذیر انگاشتن دین مفهوم دیگری است. جناب استاد هم تاکید فرمودند که اصولا قرائت پذیر انگاشتن دارای معنای خاصی است که به مقتضای آن دین قرائت های مختلف متعارض را برمی تابد.قرائت پذیری دین یعنی این که به نحو قضیه موجبه کلیه، دین برداشت های گوناگونی را بپذیرد و ما راهی برای فهم درست و نادرست و بازشناسی فهم های سره از ناسره نداشته باشیم. قرائت پذیرانگاری دین تا جایی پیش می رود که می گوید: که ممکن است دو نفر، ده نفر، بیست نفر، از یک متن ممکن است قرائت های مختلفی داشته باشند، به حدی که حتی سراسر متن متفاوت فهمیده شود و فهم ها هم قابل جمع نباشند! این مفهوم در پذیرش مساله قرائت ها تفاوت ماهوی با مقتضای اجتهاد دارد.به عبارت دیگر، این که بعضی از عبارات در بعضی از نصوص، به وسیله بعضی از افراد، گاهی، به گونه ای فهمیده می شود که حقیقتا به ظاهر مغایر با فهم دیگران است، هرگز به معنای تکثر قرائت ها از دین نیست، زیرا در بسیاری از این موارد، می توان با روش ها و سازوکارهای مشخصی به نادرستی برداشت یک طرف پی برد، همان طور هم که ممکن است روشن شود برخی تفاوت ها صوری است; یعنی تفاوت معانی در طول هم است; زمانی کسی یک سطحی از متن دینی را فهمیده، امروز کسی دیگری آن را عمیق تر درک کرده است.در واقع، فهم فعلی تکامل یافته فهم پیشین است.یا اساسا موضوع تغییر کرده که حکم تغییر این قضیه، اساسا هیچ ربطی به قرائت پذیری دین ندارد.

معرفت: سپاسگزاریم.از فرمایش حضرت عالی استفاده کردیم که عمدتا چند عامل برای طرح نظریات غربی در جامعه اسلامی وجود دارد: یکی تاثیرپذیری متفکران جامعه اسلامی ازمتفکران غربی است.دیگری، عدم پذیرش حکومت دینی وتفسیرناب دینی ازسوی عده ای، و سرانجام خلط و خطایی است که بین نظریه تکثر قرائت دین به معنای خاص خود، با اجتهاد و برداشت های عادی که از متون مختلف می شود.جناب استاد رجبی! اگر توضیحاتی دارید، استفاده می کنیم.

حجة الاسلام رجبی: همان طوری که در ابتدا حضرت استاد فرمودند، این اندیشه وارداتی است.بنابراین، نباید دنبال ریشه های درونی آن در کشور گشت; یعنی اگر هم مسائلی مطرح می شود، مستمسک هایی است برای این که آن اندیشه وارداتی را توجیه و تایید کند.بنابراین، باید دید انگیزه کسانی که این اندیشه وارداتی را مطرح می کنند، چیست و ایشان با چه پیش زمینه هایی این مسائل را مطرح می کنند.البته، این مساله غیر از بررسی زمینه های پذیرش و اثرگذاری این اندیشه وارداتی در جامعه ماست.

به طور کلی می توان این زمینه ها را به سه دسته تقسیم کرد: عده ای هستند بدون دغدغه ارزشی و بدون این که حتی خودشان به آن معتقد باشند و آگاهانه و مستدلانه به درستی و ارزشمندی آن رسیده باشند، مساله را مطرح می کنند بدون آن که آن را درست بدانند و بگویند ما آن را برای اعتلای سطح علمی جامعه ترویج می کنیم، بلکه صرفا برای این که حرفی برای گفتن داشته باشند و حرف نویی مطرح کرده باشند و موقعیتی کسب کنند، چنین نظریاتی را مطرح می کنند.و گاهی هم حتی خود آنان درستی یا نادرستی این نظریات رانمی دانند و حتی توان قضاوت هم ندارند که چنین هست یا نیست.

دسته دوم، کسانی هستند که مرعوب و شیفته اندیشه های غربی هستند; یعنی در اثر ضعف بنیان فکری، دینی و فلسفی شان وقتی با این اندیشه ها مواجه می شوند، مرعوب و شیفته می شوند و این اندیشه را اندیشه ای سترگ می پندارند و به عنوان اندیشه های ناب و دیدگاه های بشری به دیده اعجاب به آن می نگرند و آن را مطرح می کنند.گروه سوم، حساب شده به دنبال اهداف سیاسی اجتماعی خود هستند، لذا می بینیم حتی گاهی خود مساله را هم گزینشی مطرح می کنند و چه سوء استفاده هایی که از این مساله نمی کنند.در همین بحث، اگر ما بپذیریم که واقع قرائت های مختلف از دین وجود دارد، آن وقت دیگر آسان است که بگوییم «فهم مقدس و مطلبی که بگوییم سخن خداست و باید تسلیم آن شد و براساس آن عمل کرد و تخطی از آن عقلا و منطقا مجاز نیست » دیگر معنا و مفهوم ندارد.با پذیرش نظریه تکثر قرائت از دین، هیچ فرقی نمی کند که یک نظام مبتنی بر نظریه ولایت فقیه باشد یا هر نظریه ای دیگر.چون این یک قرائت است که می گوید: دین در زمینه مسائل سیاسی نظر دارد و بر این اساس هم نظام باید مبتنی بر دین و ولایت فقیه باشد.اما قرائت دیگر هم این است که لزومی ندارد دین در عرصه مسائل اجتماعی مردم حضور داشته باشد.همین طور تعهد دینی و این که چه لزومی دارد، تعصب و پایبندی و پافشاری نسبت به یک سری مسائل داشته باشیم.چون این یک فهم است.فهم دیگری هم وجود دارد و شما در انتخاب هر یک آزاد هستید.بنابراین، پذیرش و طرح این مساله، اهداف سیاسی و اجتماعی فراوانی را برای بسیاری تامین می کند.به نظر می رسد افرادی بسیار آگاهانه و حساب شده آن را دنبال می کنند و آنچه که در جامعه ما سازماندهی شده و فعال است، همین گروه سوم است که با ترویج این اندیشه تقدس زدایی، نفی نظام دینی مبتنی بر ولایت فقیه، زوال تعهد دینی و استقرار سکولاریزم دنبال می کند.

معرفت: از فرمایشات حضرت عالی استفاده کردیم که اجمالا انگیزه های طرح این مساله نسبت به افراد متفاوت است: عده ای صرفا برای این که حرف نویی مطرح کرده باشند اقدام به این عمل می کنند; عده ای هم مرعوب و شیفته فرهنگ غرب هستند و بالاخره، عده ای با انگیزه های سیاسی به دنبال طرح این مباحث هستند.اگر حضرت استاد در این زمینه فرمایشی دارند، بهره مند می شویم.

آیة الله مصباح: بله من نکته ای بر این بحث اضافه می کنم.همان طور که عرض کردم، با این که نظریه قرائت های دینی، نظریه وارداتی است و در جامعه ما پدیده جدیدی تلقی می شود، ولی پیشینه هایی هم در جامعه ما داشته است.از جمله بسترهایی که زمینه پذیرش این نظریه را فراهم کرده این است که پس از پیدایش نظریات علمی جدید، به خصوص در زمینه زیست شناسی یا بعضی از نظریات علمی دیگر، کسانی که تعمق زیادی در مسائل اسلامی نداشتند، پذیرش بعضی از متون دینی برایشان سنگین بود.فرض بفرمایید، این که قرآن می فرماید: یک کسانی پس از این که مدت ها مرده بودند در همین عالم دوباره زنده شدند، برایشان چیز عجیبی بود و اثبات آن مشکل.یا مثلا این که حضرت عیسی از یک گلی پرنده ای بسازد و در آن فوت کند و آن یک موجود زنده ای شود.یا کور مادرزادی که حتی اندام فیزیکی چشم را هم ندارد، بینا بشود و...این ها از جمله اموری است که باورکردن آن برای افراد ضعیف الایمان مشکل است.در واقع، ضعف ایمان زمینه ای شد که از نظریه های وارداتی غربی برای توجیه این مسائل بهره بگیرند.و این همان عامل تعارض علم و دین است، که به طور جدی در غرب وجود داشت.اما در شرق، افرادی که در مسائل دینی مطالعات عمیقی نداشتند و بین آیات قرآن یا بعضی از آموزه های دینی با دستاوردهای علمی، به خصوص علوم طبیعی تعارضی به نظرشان می رسید، چون پذیرفتن مطالب دینی برایشان سخت بود، به دنبال چاره ای برای طرد نظریه سنتی دینی برآمدند، بنابراین، به پذیرش نظریه قرائت دینی اقبال نشان دادند. این بحث، از زمان سرسیداحمدخان در هندوستان شروع شد و مشابه آن، در مصر و در الازهر یک نهضت نواندیشی دینی در زمینه تفسیر و مسائل اسلامی مطرح شد و ازآنجا هم به کشور ما سرایت کرد.در بعضی از تفسیرهای - به اصطلاح - رگه هایی از این افکار دیده می شود.این در واقع، پیشینه بحث قرائت های متعدد دینی شد.

انگیزه روانی این بحث هم همین است که جناب آقای رجبی اشاره فرمودند; نوعی احساس ضعف و تقلید کورکورانه و غربزدگی برای برخی زمینه ای شد که مرعوب پیشرفت های صنعتی غربی شوند و غرب را در همه زمینه ها به عنوان الگو بپذیرند.این در اثر ضعف نفس است و یک عامل روانی است، کسانی که به فکر خودشان، اعتماد ندارند، آماده پذیرش نظریات دیگران می شوند، این ها سوء نیتی هم ندارند.خیرخواهانه کار می کنند.می خواهند کاری کنند که مثلا متون دینی با دستاوردهای علمی سازگار باشد.و گاهی مطرح می کنند که دین را باید جوان پسند کرد و برای این که جوان ها دین را بهتر بپذپرند، این مسائل را مطرح می کنند.

عامل دوم، این است که کسانی اصولا به دین معتقد نیستند و به هر دلیلی، معتقد به عالم غیب نیستند.از سوی دیگر، می بینند که در یک جامعه دینی هم نمی توان مسائل را عریان مطرح کرد و صریحا اعتقادات دینی مردم را منکر شد.بنابراین، راه چاره آنان این است که می گویند: بله، دین درست است، قرآن درست است، اما قرائت دیگری هم از دین وجود دارد.چون نمی توانند حقایق دینی و حقایق ماورایی راصریحاانکار کنند، به دلیل این که زمینه پذیرش آن در جامعه نیست، منافقانه و مزورانه طرح قرائت های مختلف از دین را مطرح می کنند.

عامل مهم سومی هم هست، که باز اشاره فرمودند، و آن عامل سیاسی است.دشمنان اسلام برای این که فرهنگ اسلامی و اعتقادات مردم را در باب دین سست کنند و به فرمایش مقام معظم رهبری، قلب جوان های ما را هدف قرار داده و ایمانشان را کم رنگ کنند، در این زمینه تلاش می کنند و می گویند آنچه که ما تا به حال به عنوان دین، می پذیرفتیم، این ها درست نیست، یک معنای دیگری هم دین دارد.کار به آنجا می رسد که می گویند: یک قرائت از دین این است که دین برای جامعه ضرورت ندارد; یعنی یک قرائت جدید از اسلام این است که اسلام دروغ است! می گویند ما اسلام را قبول داریم، اما مسائلی که در قرآن هست، به ویژه به مسائل اجتماعی، حقوقی، حقوق بین الملل و احکام جزایی اسلام قرائت های جدیدی دارند و باید متناسب با مباحث جدید مسائل روز و جهانی شدن فرهنگ ها تفسیر شوند.اگر مردم از اعتقادات یقینی خودشان دست برندارند، رواج فرهنگ غربی و فرهنگ جهانی و - به اصطلاح - فرهنگ امریکایی امکان پذیر نخواهد شد.

بنابراین، برای ترویج فرهنگ غربی در کشورهای اسلامی، باید عقاید، باورها و هنجارهای دینی مردم سست شود.راه حل هم این است که دین قرائت پذیر شود.می گویند: احکام و دین تاریخ مند بوده، تاریخ مصرف آن گذشته است! ادعا می کنند که از کجا معلوم قرآن درست باشد! پیغمبر هم انسان است، انسان هم جایزالخطا، پیامبر هم اشتباه می کند! بر این اساس، نظریه نقدپذیری قرآن را مطرح می کنند.نقدپذیری قرآن یعنی دروغ بودن بعضی مطالب آن! چون صریحا نمی توانند بگویند قرآن دروغ است، مزورانه می گویند قرآن نقدپذیر است.و منظور از نقدپذیری قرآن این است که فهم رایج قرآن قابل نقد است.قرآن که حقیقتی است پیش خدا و هیچ کس هم نمی تواند به آن دسترسی پیدا کند.فهم پیامبر و آنچه او تلقی می کرد، فهم خودش بود.این هم قابل اشتباه است و باید نقد شود.ملاک نقد قرآن هم، علوم روز است.پس اصالت با نظریات دانشمندانی است که طبعا متغیر هم هست این ها ملاک و معیار است و باید قرآن را با این ها سنجید.این معنای قرائت جدید از دین است.تصریح می کنند که قرائت جدید از دین در مقابل قرائت سنتی است. اعتقادات دینی نظریات و برداشت های شخصی پیامبراکرم است که از نظر علمی هیچ ارزشی ندارد.این خطرناک ترین نقشه دشمن برای تضعیف اعتقادات مردم است و کاملا حساب شده در پوشش قرائت های جدید از دین مطرح می شود.

حجة الاسلام رشاد: اجازه می خواهم مطلبی به فرمایش استاد اضافه کنم.گاهی حضرات خود قرآن و متن مقدس را هم نقدپذیر می دانند، می گویند: در قرآن مطالب و مفاهیمی آمده است که مبتنی است بر باورهای غلط تاریخی و علمی دوران جاهلیت و فرهنگ عرب زمان بعثت (العیاذبالله) و در نتیجه، بعضی از مطالبی که در قرآن آمده غلط است! گاه می گویند: پیامبری که قرآن را دریافت می کرد، در محیط و فضای دوران جاهلیت رشد و تربیت یافته و ذهن پیامبر هم آلوده به فرهنگ آن عصر بود و آنچه در اختیار ماست، متاثر از ذهن، شخصیت، خصوصیات روانی، وراثتی و محیطی پیامبر است.بنابراین، قرآنی که در اختیار ما است، قابل نقد است.چون لابد پیش فرض آنان این است که پیامبر معصوم نبوده، خطا می کرده، در نتیجه مفاهیم و عباراتی که امروزه در اختیار ما هست، همه قابل تامل و نقد است. فرجام نظریه قرائت های مختلف دینی، به اینجا منتهی می شود!

معرفت: از فرمایش استادان بزرگوار استفاده کردیم.از سوی دیگر، در جوامع اسلامی شاهدیم که مذاهب مختلفی وجود دارند و نیز علمای یک مذهب در مواردی فهمی متفاوت از قرآن و سنت دارند و هر یک برای صحت عقاید خویش به متون دینی یعنی قرآن و سنت استناد می کنند.کسانی که بر تکثر قرائت دینی تاکید دارند، این مساله را دلیلی بر صحت این نظریه شمرده اند.آیا این استنباط صحیح است؟

حجة الاسلام رجبی: این که در برداشت از آیات و روایات در مواردی بین اندیشمندان اسلامی اختلاف وجود دارد و ممکن است یک مفسر یا فقیهی از یک وایت یا آیه ای، تفسیر و برداشتی داشته باشد و مفسر یا فقیه دیگر، فهم و برداشتی دیگر، چیزی است که کسی منکر آن نیست.اساسا بحث این که شیعه معتقد ست باب اجتهاد باز است، و هیچ مجتهدی هم معصوم نیست که هیچ خطا و اشتباهی در فهم نداشته باشد، معنایش این است که فقها می توانند آرای مختلفی داشته باشند. مهم تحلیل این اختلاف برداشت ها و تفسیرهاست که دیدگاه ما کاملا با دیدگاه مطرح شده در مساله قرائت پذیری متون دینی متفاوت و متناقض است.در اندیشه قرائت پذیری دین، هر متن و هر بخشی از متن را قرائت پذیر می داند در صورتی که شما وقتی به منابع فقهی و تفسیری رجوع کنید می بینید موارد اشتراک و وحدت فهم به حدی فراوان است که موارد اختلاف در مقایسه با آن بسیار اندک است و همه مفسران و فقیهان درآن ها وحدت نظردارند ومعتقدندقرائت پذیری درآن ها ممکن نیست.

نکته دوم، آن است که ما معتقدیم هرچند اختلاف برداشت وجود دارد ولی دیدگاه رست یا نادرست داریم و این گونه نیست که همه این ها صحیح و مقبول و مشروع باشند و هر مفسری و فقیهی نسبت به آراء دیگران در صورت تناقض با رایش یا حتی تفاوت با آن، معتقد به نادرستی رای رقیب است.

نکته سوم، روشمند بودن فهم است و این که ما می توانیم نادرستی و درستی یک فهم را براساس روش و معیارهای مقبول کشف نماییم.

نکته چهارم این است که ما می توانیم پیش داوری ها و پیش فهم های نادرست را کنار زده و در مسیر درست فهمیدن متن قدم برداریم; یعنی یک فهم صحیح هم ممکن و هم مشروع است و می توان به مراد واقعی متن رسید و فهم مقدس و به عبارت دیگر، پیام روشن مقدس و وحیانی وجود دارد که می توان به آن رسید.روشن است که در همه این محورها، قائلان به قرائت های مختلف دین برخلاف این آموزه ها و ایده ها موضع می گیرند. پس نه صاحبان این ایده های مختلف در عین توجه به تفاوت و تنوع فهم ها و تفسیرها این فهم ها را از مقوله قرائت ها می دانند و نه این که اگر از منظر بیرونی نگاه کنیم این فهم ها مؤید چنین اندیشه ای است.

بنابراین، در اختلاف برداشت های دو فقیه یا دو مفسر به این دلیل که اولا، بسیاری از این اختلاف ها حل شدنی است و ثانیا، معنای اختلاف برداشت این نیست که همه برداشت ها صحیح است، بلکه معنایش این است که یکی صحیح است و دیگری نادرست و ما می توانیم با مکانیسم هایی محک بزنیم و خطای یکی را کشف کنیم.علاوه بر این که، اختلاف بین دو فقیه و دو یا چند مفسر ممکن است به شکل های دیگری مطرح شود.گاهی اختلاف نظرها در طول هم هست، نه در عرض هم; فقیهی بحث را به اجمال مطرح کرده و فقیه دیگری آن را به تفصیل.گاه مفسری بحث ها را بدون ذکر مصداق ها مطرح کرده و مفسر دیگری وارد بحث جزئیات و مصادیق شده است.گاه فقیهی و مفسری فقط به دلالت های صریح و قوی پرداخته و مفسر دیگری بحث دلالت های ظنی را هم مطرح کرده است. هیچ کدام از این ها هیچ ربطی به نظریه تکثر قرائت ها ندارد.

آیة الله مصباح: درباره نظریه کثرت قرائت ها، محورهای مختلفی قابل طرح است.از جمله این که صاحبان این نظریه چه دلیلی در فرهنگ اسلامی برای تایید نظریه خودشان آورده اند؟ یکی از دلایل همین است که وجود اختلاف مذاهب و نظریات بزرگان و علمای دین دلیل این است که تعدد قرائت ها قابل قبول است.محور دیگر هم این است که ما اساسا به چه معنایی می توانیم تعدد معانی را برای یک متن بپذیریم.اما در محور اول، این ها برای تایید این نظریه، یا از روی قصور و کم فهمی یا از روی غرض ورزی و شبهه آفرینی و گمراه کردن دیگران، دلایلی دارند.سخیف ترین دلیلی که به آن استناد کرده اند و متاسفانه کسانی که خود را صاحب عنوان هم می دانند این حرف را زده اند، این است که وجود نحله های مختلف کلامی، فقهی، تفسیری از صدر اسلام تاکنون، وجود شیعه و سنی، وجود اختلافات کلامی از قبیل اشعری و معتزله، وجود فقه شیعه از یک سو، و چهار مذهب معروف اهل تسنن از سوی دیگر، همه این ها معنایش قبول تعدد قرائت هاست.

به نظر من، این رسواترین و سخیف ترین دلیلی است که می توان برای اثبات صحت نظریه تعدد قرائت ها به آن استناد کرد; مگر نه این است که اشعری معتقد است که معتزلی خطا رفته و معتزلی معتقد است که اشعری خطا رفته تا جایی که همدیگر را تکفیر کردند و عده ای به اتهام اعتزال کشته شدند؟ این ها هیچ ربطی به تعدد قرائت ها ندارد مساله تعدد قرائت ها این است که یک متن، دو معنای قابل قبول دارد که هر دو هم درست است.

اما در خصوص اختلاف فتاوا باید گفت: اولا، این اختلاف در کل متون دینی نیست، بلکه فقط در مسائل ظنی است; آنجایی که دلایل قطعی باشد یا خود متن فی نفسه صریح باشد و یا این که قرائن قطعیه ای مثل خبر واحد همراه با قرینه قطعیه باشد یا اجماعی آن راتایید کند و یا از مسائل ضروری دین و مذهب باشد، این جا، جای اختلاف فتوا نیست.تعدد فتاوا در مسائلی است که ما دلیلی قطعی نداریم، فقدان دلیل قطعی هم یا به دلیل این است که سند آن ضعیف است و سند قطعی ندارد، مثل خبر واحدی که محفوف به قرینه قطعیه نیست و یا این که قرینه بین مخاطب و متکلم بوده ولی پس از چهارده قرن فاصله، مخفی شده و در دست ما نیست یا ما نمی توانیم یقین کنیم که کلام از امام علیه السلام صادر شده است.این ها موجب اختلاف فتاوا می شود. اماوجود فتاوای مختلف، معنایش این است که در مقام اثبات، در مقام حجیت، یعنی در مقام عذر آوردن هر کسی به هر یک از فتواها عمل کند معذور است، نه معنایش این است که حتما ما هر کدام را عمل کنیم، به واقع رسیده ایم.حتی ممکن است واقع چیز سومی باشد و واقع هیچ کدام از این فتواها نباشد، ولی معنایش این نیست که دو واقعیت وجود دارد.و این هر دو غیر از مساله تعدد قرائت هاست.پس تعدد معنا به یک صورتی قابل قبول است: در جایی که اولا، دلیل قطعی نباشد، ثانیا، بر اساس یک معیار و روش عقلایی و مقبول آن معنا استنباط شده باشد; یعنی روش مند باشد.وسوم این که، این اختلاف در مقام اثبات باشد; یعنی ممکن است در مقام ثبوت چنین نباشد.

معرفت: با تشکر.جناب آقای رشاد! اگر بفرمایید تا چه حد ما می توانیم تعدد فهم را بپذیریم که منجر به رسمیت بخشیدن این نظریه نشود، سپاسگزار خواهیم بود.

حجة الاسلام رشاد: به نظرمی رسد، میان نظریه اجتهاد و قرائت پذیری تمایز زیادی وجود دارد: یکی از آن ها تفاوت واژه شناختی است; در اجتهادگرایی و واژه اجتهاد، موهم این است که وظیفه فهمنده جد و جهد برای کشف مراد حق است.فرض بر این است که کوشش به جایی می رسد; زیرا واقع و نفس الامری هست.باید آن را پیدا کرد. در حالی که در قرائت پذیری، واژه قرائت می گوید این یک قرائت و خوانش است; یعنی هیچ لزومی ندارد که ما به یک متن واقعی دست پیدا کنیم.این که ما فهم دینی را یک خوانش قلمداد کنیم یا کوششی برای کشف واقع و درک نیت مؤلف و قصد شارع، مساله بسیار تفاوت می کند، این مطلب بسیار مهمی است که نشان می دهد دو نظر تفاوت ماهوی باهم دارند.

در نظریه های هرمنوتیکی سه گرایش کلان وجود دارد: گرایشی که اصالت را به متن می دهد و تا حدی متن را مستقل از مؤلف می انگارد; یعنی می گوید پس از صدور از مؤلف خود متن شخصیت مستقلی پیدا می کند و از مؤلف خود جدا می شود.در نتیجه، اگر حافظ شعری گفته، ده شارح آمده اند شعر حافظ را معنی کرده اند، بعد حافظ سر از خاک برداشت و گفت: مراد من هیچ یک از این ده معنا نبود.می گویند خوب این هم تفسیریازدهم ازشعرحافظ!

گرایش دیگر که اصالت را به مفسر می دهد و می گوید: اصولا شخصیت مفسر، ذهنیت و توانایی ذهنی او عامل شناخته و ناشناخته دیگر فهم مفسر را شکل می دهد و چون در این زمینه افراد با هم متفاوت هستند، فهم ها هم متفاوت می شوند.بنابراین، اساس در فهم متن مفسر است.

گرایش دیگر می گوید: اصل را باید بر مرادکاوی گذاشت تا این که کشف شود مؤلف چه گفته است و این گرایش بر این پیش انگاره مبتنی است که مؤلف و متکلم در چارچوب قواعد و ضوابطی حرف زده و باید مراد او به ما منتقل شود.وظیفه ما کشف قصد اوست; باید قصد او را کشف کنیم.از این سه گرایش، نظریه قرائت پذیری متکی به دو گرایش اول و دوم است; زیرا می گوید: متن مستقل است یا متن ثابت است و مفسر قصد مؤلف تعیین کننده است.

تفاوت دیگر اجتهادگرایی و قرائت پذیرانگاری این است که در نظریه اجتهاد متن مستقل از مؤلف است یا اصالت با مفسر است، می گوید: متن پیامی است که از سوی ماتن و مؤلف متوجه مخاطب و مفسر است و استقلال ندارد و ذهنیت و شخصیت مفسر هم نمی تواند چیزی از خود بر آن تحمیل کند.در نتیجه، اجتهادگرایی بر گرایش سوم مبتنی است.می گوید: ما باید قصد مؤلف و شارع را کشف کنیم.لهذا از این جهت هم اختلاف فتاوا با نظریه قرائت دین تفاوت دارد.

طبقه بندی فهم ها، از برجسته ترین تفاوت های نظریه اجتهاد با نظریه قرائت پذیری است.مدعیان قرائت پذیری دین همه فهم ها را برابر می انگارند و می گویند تفسیر راجح، حجت و نهایی نداریم ولی در دیدگاه اجتهادی، همه فهم ها و همه رای ها برابر نیستند: 1.فهم محق داریم; مانند رای مجتهدی که محق و سزاوار و دارای صلاحیت لازم برای فهم دین است.چون او متخصص فهم دین است پس حجت است و اگر کشف و رای او با واقع باشد، رای او حق است.2.گاهی محق غیرحق داریم: گاهی ممکن است رای یک مجتهد که محق است حق نباشد; یعنی یک مجتهد براساس روش ها و معیارهای علمی به دنبال فهم واقع می رود، اما بر اساس خطایی که اتفاق می افتد، واقع را کشف نمی کند و چون ما مخطئه هستیم - یعنی احتمال خطا در فهم را به صورت قضیه موجبه جزئیه قبول داریم - در نتیجه می گوییم: ممکن است گاه فهمی به دست بیاید که از آنجا که متخصص نظر داده محق و حجت باشد، اما به دلیل اشتباهی که صورت گرفته، صائب و حق نیست.مثل بسیاری از علوم و عرصه های بشری و عقلایی که در عالم اتفاق می افتد.3.گاهی فهم غیرمحق غیرحق هم داریم: ممکن است افرادی غیرمتخصص به دنبال فهم مساله دینی بروند که چون متخصص نیستند حق نظردهی ندارند.این فرد غیرمحق است و دچار خطا می شود.4.نوع چهارم رای غیرمحق حق است; یعنی احتمال دارد فرد غیرمتخصص تصادفا مساله ای را درست بفهمد.در مسائل اجتماعی سیاسی فرض دیگری نیز قابل طرح است.البته در عرض چهار فرض نیست و آن برای محق اولی است و آن رای فقیه حاکم در قیاس آراء فقهای دیگر است که تقدم اینجا با رای فقیه حاکم است و این یک امر عقلایی است.برای اداره جامعه، اگر چند رای بود، لاجرم ما باید یکی را انتخاب کنیم و این امری عقلایی و پذیرفته شده است و در جوامع دیگر هم همین کار را می کنند.از میان چند رای نظر یکی را معیار و ملاک می دانند.با وجود چند مکتب حقوقی در یک جامعه مکتب پذیرفته و حاکم را فصل الخطاب می انگارند، در جامعه دینی هم رای مجتهد حاکم در میان آرای مختلف، معیار و ملاک است.ولی در قرائت پذیری هیچ فهمی بر فهمی دیگر ترجیح ندارد.و لذا یک حالت تحیر و تعدد به رسمیت شناخته می شود، ما هرگز نمی توانیم بپذیریم که هر فهمی از هر کسی مساوی است با هر فهمی از هر کس دیگری.بله، البته اجمالا و به صورت قضیه موجبه جزئیه می پذیریم که ما در بعضی مفاهیم و گزاره های دینی فهم های متفاوت داریم که غالبا یکی از آن ها صحیح است و گاهی هر دو باطل است.در این حد می پذیریم.و این هم، همان گونه که عرض شد، هیچ ربطی به نظریه تعدد قرائت ها ندارد.

آیة الله مصباح: من تعلیقه مختصری داشتم.این تقسیم بندی که فرمودند، چهار قسم آن منطقی است; این که بگوییم، فی حد نفسه، شخصی که اظهارنظر می کند یا محق است یا محق نیست، یک تقسیم عقلی است.و در هر صورت، رای او یا مطابق با واقع هست و یا مطابق با واقع نیست.این مقسم چهار قسم دارد.اما نظر پنجمی که ذکر فرمودند یعنی در مواردی که کسی در مسائل سیاسی، اجتماعی اظهارنظری می کند این قسم، به هر حال، از آن چهار قسم خارج نیست.یا در اظهارنظر خود محق است یا نیست.در هر صورت، نظرش یا مطابق با واقع هست یا نیست.پس، این قسم هم از آن چهار قسم خارج نیست.مگر این که مساله را به گونه ای دیگر فرض کنیم: در مواردی است که دو مصلحت مساوی وجود دارد: یک صاحب نظری، به یکی از این مصالح می رسد، دیگری به یک مصلحت دیگر.هرچند این مصالح عملا تزاحم دارند، اما از نظر پایه مصلحت مساوی هستند.فرض، فرض عقلی است. مثلا در مقررات راهنمایی رانندگی مصلحت این است که خودروها از یک سمت حرکت کنند; از سمت راست بروند و از سمت چپ برگردند، یا به عکس.این دو مصلحت مساوی است. بالاخره یک مقامی باید این را تعیین کند.اگر تعیین نشود، هرج و مرج پدید می آید.در برخی کشورها خودروها از سمت چپ حرکت می کنند و در برخی دیگر از سمت راست.در چنین فرضی، که دو مصلحت متوازن و متساوی است، لاجرم باید یکی را پذیرفت.این، یک تقسیم دیگری است; در جایی اگر مصالح واقعی متزاحم باشد چند فرض دارد: یکی بر دیگری ارجح است و یکی اهم و مهم است یا فرض این است که آن دو از نظر مصلحت مساوی است.اگر مساوی شد و دو نفر دوگونه برداشت کردند; هر دوی این ها معتبر هستند.اما در عمل باید یکی از این ها را انتخاب کرد تا بحران و هرج و مرج در مسائل اجتماعی پدید نیاید.به هر حال، این قسم جدیدی در کنار آن چهار قسم نیست.چون فرمودید، پنج سطح معرفت داریم.این ها هم سطح نیستند.

حجة الاسلام رشاد: چهار فرض نخست در عرض هم هستند اما عرض کردم در مقام عمل فرض پنجمی مطرح است و از آنجا که لاجرم باید یکی را انتخاب کرد.رای فقیه حاکم فصل الخطاب است، این قسم لزوما مصداق قسم اول یا دوم است; یعنی یا محق حق است یا محق غیر حق است.در عرض آن ها نیست، درست می فرمایید بیان من ناظر به مقام عمل بود.

آیة الله مصباح: البته، احتمال باطل بودن هم دارد و احتمال هم دارد هیچ کدام درست نباشد.پس آن که محق است خود به چهار قسم تقسیم می شود.

حجة الاسلام رشاد: عرض کردم، فرض پنجم قطعا مصداق قسم اول و دوم هست ولی مصداق سوم و چهارم نیست; یعنی در هر صورت محق است.چون حاکم مجتهد است; لهذا یا محق حق است یا محق غیر حق.

آیة الله مصباح: بله، در نظام ولایی و دینی و فقاهتی این گونه است، اما در سایر نظام ها ممکن است کسانی آن را قبول نکنند.

حجة الاسلام رشاد: در نظریه اجتهاد که مبنای ولایت فقیه است.در مقام عمل باید قسم و فرض پنجم را نیز بپذیریم; فرضی که از لحاظ نظری، لزوما مصداق نوع اول یا دوم است و مصداق قسم سوم و چهارم نیست.

آیة الله مصباح: پس سطح فهم نیست چون اگر سطح فهم بود، قسم پنجمی معنا ندارد.

معرفت: به نظر می رسد، این فرض مربوط به مسائل اجتماعی سیاسی است. ودرتکالیف فردی عملاافراد جامعه مقلد مراجع متعددی هستند که نظرات متفاوت دارند و هیچ مشکلی هم پیش نمی آید.سؤال دیگر در این باب این است که آثار و پیامدهای معرفتی، سیاسی، اجتماعی و اخلاقی این نظریه در جامعه اسلامی چیست؟

آیة الله مصباح: با توجه به آنچه در خاستگاه این نظریه گذشت، مهم ترین خطر این نظریه این است که کسانی برای فریب دادن دیگران و منحرف کردن افراد از معرفت صحیح و حق، این نظریه را اشاعه دهند تا در کنار آن نظریه صحیح، نظریه دیگری رسمیت پیدا کند.وقتی این نظریه رسمیت پیدا کرد، به هر حال، آن نظر رسمی دینی، به ویژه در مسائل سیاسی اجتماعی، به عنوان یکی از نظرات در کنار یک نظر غیرحقی، که به نام دین در یک نظام دینی، ترویج می شود به عنوان یک قرائتی از دین مطرح خواهد شد، وقتی به نام دین در یک جامعه دینی، یک قرائت غیر دینی یا ضد دینی مطرح شد، همه اهداف انبیا و اولیا و مصلحان حق از بین می رود.این بدعتی است که ایجاد آن در حکم کفر است; اغوایی است که کار اصلی ابلیس است; کار شیاطین انس و جن است.اگر ما برای دین ارزشی قائل هستیم - به هر اندازه - این کار بزرگ ترین جنایت علیه دین است.برای این که به آسانی، همه دستاوردهای دین را ابطال می کند.

پیامد دیگر آن اثر روانی است که از همین جا ناشی می شود; مردم وقتی نظریات مختلف را دیدند، اعتماد خود را نسبت به آن ها از دست می دهند و چون اطمینان ندارند کدام نظر درست است، در عمل هم جدیتی به خرج نمی دهند.فرض بفرمایید در دوران انقلاب اگر نوجوانی 13 ساله حاضر می شود زیر تانک برود، به خاطر این بود که یقین داشت این حرکت موجب سعادت اوست ویک حرکت ارزشمندی است.اما اگر در این زمینه شک داشته باشد، هرگز چنین اقدامی نمی کند.ضرر سوم آن، مساله ناهماهنگی در اجتماع است; به همان اندازه که وحدت و اتحاد برای جامعه مفید است، کثرت آرا مضر خواهد بود.بله، تضارب آرا برای شناخت حق و حقیقت مفیداست و نوعی اجتهاد در تشخیص موضوعات است. نه این که از اول بگویند: حق دو تاست و هر دو هم صحیح است.یا این که کسی معتقد باشد حق و باطلی وجود ندارد; دو نظریه مختلف است هر دو هم مساوی هستند، نه تنها زمینه ای برای کشف نظر حق نمی شود، بلکه جامعه به کثرت و پراکندگی و تلاشی سوق داده شود.تعجب از کسانی است که از یک سو، دعوت به وحدت و هماهنگی می کنند و از سوی دیگر، ندای تکثر جامعه چند صدایی و چند قرائتی سر می دهند.این عملا نتیجه ای جز پراکندگی جامعه، هدر رفتن نیروها و اصطکاک آن ها، اختلاف و پراکندگی نخواهد داشت.پیداست که قوام و ثبات هر جامعه ای به وحدت است; هر قدر کثرت در آن پیدا شود و مصالح پراکنده شود، به گونه ای که هیچ نقطه وحدتی نداشته باشد، جامعه بیش تر متضرر خواهد شد.

بنابراین، پیامدهای اشاعه این نظریه این است که اولا، هدف انبیا و دین به کلی از بین می رود.ثانیا، در مقام عمل متدینان نسبت به هنجارها و ارزش های دینی بی تفاوت خواهند شد و سرانجام، این تکثر قرائت ها، وحدت جامعه را به خطر می اندازد و موجب تلاشی جامعه از لحاظ نظری و عملی می شود و انرژی ها صرف اصطکاک شده و پیشرفتی برای جامعه نخواهد داشت.

حجة الاسلام رشاد: این نکته را هم بنده به فرمایش استاد اضافه کنم.عملا ما در جامعه دانشجویی و دانشگاهی گاهی مشاهده می کنیم و متاسفانه افراد مشخصی را سراغ داریم که به دلیل مطرح شدن همین نظریه قرائت های مختلف، دچار حالت تحیر و سرگشتگی و تردید شده و بعضا از اصل دین اعراض می کنند.

حجة الاسلام رجبی: این مساله از منظرهای مختلف با دین و مبانی آن ناسازگار است: از منظر مباحث اصولی و روش عقلایی، چنان که در بحث های اصولی مطرح و اثبات شده و مورد تایید دین است و متون دینی، به ویژه قرآن، با همان روش عقلایی و از واژگان و دستور زبان عربی سخن گفته است و همان گونه که هر گفتار یا نوشتاری در مفاهمه عرفی معنای ویژه خود را دارد و نمی توان برای آن قرائت ها قایل شد و عقلا چنین نظریه ای را در تفهیم و تفاهم عرفی خود نمی پذیرند، متن دین هم مفهوم خاص خود را دارد که در قالب الفاظ، پیام های خاصی را به بشر انتقال می دهد.

از منظر کلامی نیز در مبحث نبوت عامه اثبات می شود که انسان برای رسیدن به سعادت واقعی خود باید رهنمودهای الهی را دریافت کند و خداوند پیامبرانی را می فرستد و پیام های خود را در قالب متون دینی به انسان ارائه می دهد.اگر مساله قرائت ها را بپذیریم، معنایش این است که پیام خاص وروشن وقاطعی نمی توان به دست آورد; یعنی خدا با فرستادن کتاب و پیامبر نقض غرض کرده و این با حکمت الهی ناسازگاراست وبااهداف بعثت انبیا و دلایل نبوت عامه در تناقض است.

از منظر متون دینی، به ویژه قرآن و روایات هم این دیدگاه نادرست است; چه بیانات کلی ناظر به هدف از نزول کتب آسمانی و ارسال پیامبران و نیز توصیف های کلی ای که از قرآن شده است که قرآن تبیان، بلاغ، مبین و...است و چه به لحاظ آموزه های روشن و تعابیری که به هیچ وجه قرائت های مختلف را برنمی تابد: مانند "انما الهکم اله واحد" و یا آیات ناظر به دستورالعمل های اخلاقی و حقوقی روشن و صریح که همه نفی قرائت پذیری را به کرسی می نشاند.

آیة الله مصباح: برای تیمن و تبرک و حسن ختام، آیه و روایتی ذکر می کنیم. همان طور که فرمودند، اگر قرائت های متعدد را بپذیریم، وجود و عدم دین مساوی خواهد بود.چون وجود انبیا و فداکاری های ایشان، همه لغو خواهد بود; چون براساس این نظریه، امام حسین علیه السلام صحیح است، یزید هم صحیح است، توحید صحیح است، تثلیث هم صحیح است.بت پرستی صحیح است، خداپرستی هم صحیح است.بنابراین، این نظریه تحت هیچ شرایطی و یا هیچ توجیهی با دین سازگار نیست.قرآن می فرماید: «فماذا بعدالحق الاالضلال » (یونس: 23) بعد از حق جز گمراهی چه خواهد بود; یعنی حق یکی است، غیر از حق هر چه هست گمراهی است.امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در نهج البلاغه می فرماید: "مااختلفت دعوتان الا کانت احداهما ضلالة" (1) هیچ دو ادعایی، که با هم اختلاف داشته باشند، وجود ندارد مگر این که یکی از آن ها گمراهی است. بنابراین، از منظر درون دینی به هیچ وجه تعدد قرائت ها قابل پذیرش نیست.

حجة الاسلام رشاد: قرآن تصریح دارد: «کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر» (هود: 1) در جایی دیگر می فرماید: «تلک آیات الکتاب المبین.» (یوسف: 1) این آیات کتاب مبین است; کتابی است آشکار.یا «نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی ء.» (نحل: 89) قرآن تبیان همه چیز است اگر تبیان است، اگر نتوان آن را شناخت یا به چند صورت شناخت، که مساوی است با عدم شناخت، چگونه پس تبیان کلی شی ء است؟ روایات فراوانی هم بر این تصریح می کند. «فمن زعم ان کتاب الله مبهم، فقد هلک و اهلک » (2) کسی اگر خیال کند کتاب خدا مبهم است; نمی شود فهمید، هم خودش هلاک شده و هم دیگران را هلاک کرده است.سیره معصومین علیهم السلام هم حاکی از این است که قرآن هم فهم پذیر است و هم فهم آن روش مند است.

معرفت: باتشکر از استادان بزرگواری که دعوت ما را پذیرفتند.

پی نوشت ها:

1. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 183، ص 393

2. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 92، ص 90، روایت 34، باب 8

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان