ابوعلی حسن بن محبوب بن وهب بن جعفر بجلی، معروف به سراد، از بزرگان رجال شیعه و راویان نامور است.
وی، در شمار موالیان اعراب و نژاد از مردم سند هندوستان می برد.
جد اعلای وی، وهب، از برده های جریربن عبدالله بجلی، صحابی مشهور بود که در سال 51 هجری، به درود حیات گفته است.
وهب، در هنر زره بافی، استاد بوده، از این روی، به وی «سراد» و یا «زراد» می گفته اند و این لقب، بر تمام نسل وی گفته می شده است.
آن گاه که وهب در خدمت مولای خود، جریربن عبدالله بجلی، به حضور امیرالمؤمنین علی(ع) رسید، از حضرت تقاضا کرد: مرا از مولایم، جریر، خریداری بفرمایید، تا پیوسته و هماره در خدمت و همراه شما باشم. امیرالمؤمنین، خریدار غلام شد و مولای وی که با حضرت یکدل و یک رنگ نبود، در پاسخ آن سرور گفت:
«این برده آزاد است. من او را از قید بردگی آزاد کرده ام.»
چون نتوانست حرف خود را پس بگیرد، آزادی غلام قطعی شد و به امیرالمؤمنین پیوست، ولی ولاء عتق، یعنی وابستگی قانونی او به جریربن عبدالله بجلی، برقرار ماند و نسل وی، به عنوان: مولای بجلیه و مولای جریر، نام بردار شدند.
این گزارش را جعفربن محمدبن حسن بن محبوب می دهد و افزون بر آن، از شکل و شمایل و ویژگیهای جسمی وی نیز یاد می کند:
«علی بن محمد القتیبی، قال حدثنی جعفربن محمد بن الحسن بن محبوب، نسبة جده الحسن بن محبوب: ان الحسن بن محبوب، ابن وهب، ابن جعفربن وهب، وکان وهب عبدا سندیا مملوکا لجریربن عبدالله البجلی و کان زرادا فصار الی امیرالمؤمنین(ع) وساله ان یتباعه عن جریر، فکره جریر ان یخرجه من یده، فقال: الغلام حر قد اعتقته! فلما صح عتقه صار فی خدمة امیرالمؤمنین.
ومات الحسن بن محبوب فی آخر سنة اربع وعشرین وماتین وکان من ابناء خمس و سبعین سنة وکان آدم شدید الادمة انزع سناطا خفیف العارضین ربعة من الرجال یخمع من ورکة الایمن.» (1)
برابر این گزارش، حسن بن محبوب، گندمگون و تیره رنگ بوده و دو سوی پیشانی وی، مو نداشته، موهای سرش صاف و موهای صورت او، کم پشت بوده است.
از نظر استخوان بندی بدن، چهارشانه و از لگن خاصره سمت راست، می لنگیده است.
وی، در اواخر سال 234ه.ق. در حالی که حدود هفتادوپنج سال سن داشته، دار فانی را وداع کرده است. ابن نجاشی، آن جا که هارون بن حسن بن محبوب را عنوان می کند، نام پدران وی را به همین ترتیبی یاد می کند که از زبان نواده او، جعفربن محمدبن حسن بن محبوب شنیدیم:
«هارون بن الحسن بن محبوب بن وهب بن جعفربن وهب البجلی مولی جریربن عبدالله، ثقة، صدوق. روی عن ابیه وعن الرجال. له کتاب نوادر.» (2)
هارون، مردی مورد اعتماد و راستگو بود. از پدرش، حسن بن محبوب و از دیگر رجال مذهبی، روایت می کند. کتاب نوادری هم دارد که اصحاب ما از آن روایت کرده اند.
شیخ طوسی هم، هارون بن حسن بن محبوب و برادر وی، محمدبن حسن بن محبوب را در شمار راویان یاد می کند. (3)
این می رساند که خاندان ابن محبوب، همگان، به راه پدر می رفته اند و از میراث امامت پاس می داشته اند.
شیخ طوسی درباره حسن بن محبوب می نگارد:
«الحسن بن محبوب السراد و یقال له الزراد ویکنی ابا علی، مولی بجیله، کوفی ثقة روی عن ابی الحسن الرضا، علیه السلام، و روی عن ستین رجلا من اصحاب ابی عبدالله، علیه السلام، و کان جلیل القدر و یعد فی الارکان الاربعة فی عصره وله کتب کثیرة، منها کتاب المشیخة، کتاب الحدود، کتاب الدیات، کتاب الفرائض، کتاب النکاح، کتاب الطلاق، کتاب النوادر نحو الف ورقة وزاد ابن الندیم، کتاب التفسیر، کتاب العتق...» (4)
شیخ طوسی در این فراز از سخن خود، حسن بن محبوب را از ارکان چهارگانه زمان خود می شمارد، در حالی که از دیگر ارکان چهارگانه آن عصر، نامی نمی برد. گویا دیگر ارکان چهارگانه عبارت بودند از: حسن بن فضال، صفوان بن یحیی، ابن ابی عمیر. آن گونه که برید عجلی، زرارة بن اعین، محمدبن مسلم و ابوبصیر مرادی از ارکان چهارگانه عصر پیشین بوده اند.
ابن محبوب نگاشته های چندی دارد که مهم تر از همه، مشیخه اوست. ابن محبوب در این نگاشته، تمامی استادان و مشایخ خود را، شاید به ترتیب زمان دیدار، می آورد و آنچه از آنان با سماع و اجازه، روایت کرده، در زیر نام هر یک یادآور می شود که پس از بررسی همه سویه، روشن شده که در بین صد تن از استادان و مشایخ وی، شصت تن از شاگردان امام صادق(ع)، بوده اند: «روی عن ستین رجلا من اصحاب ابی عبدالله، علیه السلام.»
ابو جعفر احمدبن حسین بن عبدالملک، از شاگردان مورد اعتماد این محبوب است. وی، وقتی متوجه می شود که مشیخه بسیار گرانبهای حسن بن محبوب، کاستیهایی دارد، دست به اصلاح آن می زند و نام مشایخ ابن محبوب را به ترتیب حروف الفبا سامان می دهد و روایات یکایک آنان را بی کم وکاست، در زیر نام هر یک می آورد، تا بازیابی نام مشایخ آسان شود.
شیخ طوسی و ابن نجاشی، باب بندی وی را ستوده اند و چنان می نماید که از آن تاریخ به بعد، همین نسخه باب بندی شده که به گونه المعجم الکبیر به بازار وراقان راه یافت، با استقبال اهل فن، روبه رو شد و این سبب شد که نسخه های باب بندی نشده از دور خارج بشوند و متروک بمانند; از این روی می بینیم که در عصر شیخ طوسی، تنها نسخه باب بندی شده، مورد سماع و قراءت قرار می گرفته و شیخ طوسی در پرداختن کتاب تهذیب و استبصار خود، از همین نسخه، بهره برداری می کرده است.
شیخ طوسی، در فهرست، آن جا که از مشیخه ابن محبوب، سخن به میان می آورد، می نویسد:
«واخبرنا بکتاب المشیخة قراءة علیه احمدبن عبدون، عن علی بن محمدبن الزبیر، عن الحسین بن عبدالملک الاودی، عن الحسن بن محبوب.» (5)
من، کتاب مشیخه را بر استادم احمدبن عبدون قراءت کردم و او می گفت: این نسخه را بر استادم، علی بن محمدبن زبیر، قراءت کرده ام و علی بن محمدبن زبیر، همین نسخه از کتاب مشیخه را از احمدبن حسین بن عبدالملک اودی، به روایت از نویسنده آن، حسن بن محبوب، روایت می کرد.
همو، درترجمه احمدبن الحسین عبدالملک ابوجعفرالاودی می نویسد:
«کوفی ثقة مرجوع الیه بوب کتاب المشیخة بعد ان کان منثورا وجعله علی اسماء الرجال ولم یعرف له شی ء ینسب الیه غیره، سمعنا هذه النسخة من احمدبن عبدون، قال: سمعتها من علی بن محمدبن الزبیر، عن احمد بن الحسین بن عبدالملک.» (6)
به همین ترتیب، در آخر تهذیب و استبصار می نویسد:
«ما ذکرته عن الحسن بن محبوب ما اخذته من کتبه و مصنفاته، فقد اخبرنی بها احمدبن عبدون عن علی بن محمدبن الزبیر القرشی، عن احمدبن الحسین بن عبدالملک الاودی، عن الحسن بن محبوب و اخبرنی به ایضا....» (7)
آن جا که من حدیثی را از مشیخه ابن محبوب استخراج کرده ام، آن حدیث را به وسیله استادم احمدبن عبدون، ازعلی بن محمدبن زبیر، از احمدبن حسین بن عبدالملک اودی روایت می کنم. و همچنین استادان دیگری مشیخه ابن محبوب را برای من روایت کرده اند.
پس از تدوین و باب بندی و دسته بندی مشیخه ابن محبوب. این سبک تدوین و باب بندی، الگوی دیگران قرار گرفت. از جمله سلیمان بن احمدبن ایوب طبرانی (260 360) معجم کبیر خود را با الگوگیری از مشیخه ابن محبوب، نگاشت و شنیده ها و روایات خود را در زیر نام هر یک از مشایخ خود، درج کرد که پس از محاسبه و بررسی، روشن شد این استاد بزرگ حدیث، از هزار نفر مشایخ اهل سنت، سماع و اجازه به دست آورده است.
طبرانی، برای شنیده ها و روایات خود، معجم دیگری می نگارد و در آن، نام مشایخ خود را یک به یک می آورد، ولی همه روایات آنان را یادآور نمی شود، بلکه از هر استادی چند حدیث مهم درج می کند و نام این معجم را المعجم الوسیط می گذارد.
پس از آن معجم دیگری، می نگارد و زیر نام هر یک از مشایخ و استادان خود، تنها یک حدیث یاد می کند و نام آن را المعجم الصغیر می گذارد.
شیخ صدوق، که معاصر با این استاد بزرگ اهل سنت است، در نامه ای از وی تقاضای اجازه می کند و طبرانی با فرستادن یک نسخه از المعجم الصغیر، به وی اجازه روایت می دهد:
«اخبرنا سلیمان بن احمدبن ایوب اللخمی فیما کتب الینا من اصبهان، قال: حدثنا احمدبن قاسم بن مساور الجوهری...» (8)
شیخ صدوق، پس از دیدن این اثر و روش کار طبرانی، به فکر می افتد که به ترتیب معجم طبرانی، نام هر یک از مشایخ خود را بیاورد و از هر یک، تنها یک دیث یادآور شود. این کار را انجام می دهد و ابن نجاشی، از این اثر، چنین یاد می کند:
«کتاب فیه ذکر من لقیه من اصحاب الحدیث و عن کل واحد منهم حدیث.»
مشیخه ابن محبوب، یک بار دیگر هم باب بندی و دسته بندی شده، البته به گونه کتابهای فقهی، از کتاب طهارت آغاز و به کتاب دیات و نوادر پایان پذیرفته است.
این باب بندی و دسته بندی، به دست ابوسلیمان داودبن کوره قمی، از مشایخ کلینی، درنیم قرن بعدی انجام پذیرفته است.
«هو الذی بوب... کتاب المشیخة للحسن بن محبوب السراد علی معانی الفقه... هو مشایخ الکلینی...» (9)
وی، کتاب نوادر ابوجعفر احمدبن محمدبن عیسی اشعری، رئیس حوزه علمیه قم را هم، به گونه کتابهای فقهی، دسته بندی و باب بندی کرده است:
«داود بن کوره ابوسلیمان القمی، و هوالذی بوب کتاب النوادر لاحمد بن محمدبن عیسی.»
این دسته بندی و ترتیب و باب بندی، برای فقیهان، کاربرد بهتری داشت و دسته بندی نخست، برای محدثان و محققان.
از نسخه های مشیخه ابن محبوب، اکنون کسی اطلاعی ندارد و آخرین خبری که از آن در دست داریم، مربوط می شود به زمان شهید ثانی (ت: 966) که وی از مشیخه ابن محبوب، حدود هزار حدیث گزین و به خط خود رونوشت و نسخه برداری می کند.
«و رایت بخطه کتابا فیه احادیث نحو الف حدیث، انتخبها من کتاب المشیخة للحسن بن محبوب.» (10)
ابن محبوب، از نظر شیخ طوسی (فهرست/46) ثقه و مورد اعتقاد است:
«الحسن بن محبوب السراد، ویقال له الزراد ویکنی ابا علی، مولی بجیلة، کوفی ثقة.. ..»
و بعدها این مورد اعتماد بودن، شهرت یافت و اکنون کسی در مورد اعتماد بودن وی، تردیدی ندارد; اما در عهد اول، شماری از ناقدان معاصرش، بر وی خرده می گرفتند که چرا تقوای علمی ندارد و اصول فنی را رعایت نمی کند و چرا بدون سماع و اجازه و قراءت از نسخه های کهن روایت می کند و یادآور نمی شود که این رشته احادیث، به گونه «وجاده » به دست آمده است:
«قال نصربن الصباح: ابن محبوب، لم یکن یروی عن ابن فضال، بل هو اقدم من ابن فضال واسن. واصحابنا، یتهمون ابن محبوب فی روایته من ابن ابی حمزه و سمعت اصحابنا ان محبوبا ابا حسن کان یعطی الحسن بکل حدیث یکتبه عن علی بن ریاب درهما واحدا.» (11)
در این باره، از همه بیش تر، ابوجعفر اشعری، رئیس حوزه قم، بر او خرده می گرفته و با آن که سالها به رسم شاگردی از محضر وی بهره برده و روایات فراوانی از وی به دست آورده بوده، در عهد زعامت خود، روایت از کتاب وی را حرام کرده است:
«قال نصربن الصباح: احمدبن محمدبن عیسی لایروی عن ابن محبوب، من اجل ان اصحابنا یتهمون ابن محبوب فی روایته عن ابی حمزه.» (12)
این اتهام از آن نظر قوی به نظر می رسد که ابن محبوب تفسیر ابوحمزه را روایت می کرد، در حالی که با توجه به سن و سال وی، امکان نداشت که ابوحمزه ثمالی (ت: 150) را ملاقات کرده باشد.
ابن محبوب از رجال دیگری هم روایت می کرد که از دیدگاه معاصرانش، زمان حیات آنان را درک نکرده بود، از جمله، محمدبن اسحاق بن یسار مدنی (ت:151) صاحب سیره معروف، که ابن محبوب، بی واسطه از وی روایت کرده است:
«علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن ابن محبوب، عن محمدبن اسحاق المدنی، عن ابی جعفر، علیه السلام.» (13)
این اتهام، با توجه به سن و سالی که نوه وی، جعفربن محمدبن حسن بن محبوب برای جد خود اعلام کرده و ولادت او را در حدود سال 149 هجرت مشخص می کند، قاطعیت کامل دارد و درخور دفاع نخواهد بود. البته در همان تاریخ هم، روایت از نسخه های معتبر که شواهد علمی بر درستی آنها گواهی دهد و یا براساس وصیت مؤلف به دوستانش تحویل شود، در نظر گروهی حجت و معتبر بود:
«لم یکن لاحد من هذه الاصول والمؤلفات، الا بالمناوله وهو ان یتناول النسخة الاصلیه من مؤلفها فیکتب عنها نسخة صحیحة لنفسه، او بالسماع وهو ان یقرا صاحب الاصل من نسخته ویکتب الراوی عنه باملائه. او بالتملیک وهو ان یستوهب نسخة الاصل من صاحبها او یشتریها من وراثه او یرثها من ابیه او جده او من صدیقه بالوصایة الشرعیة ان یسجل علی ظهرنسخته انها خط فلان. او منقولة عن خط فلان مقروة علی فلان یرویها عن فلان. او ماخوذة عن فلان بالوصایه او الوراثة او الابتیاع، لیکون ثبت ذلک تذکرة لنفسه و وثیقة للآخرین من بعده.» (14)
پس از مدتی که درستی این دیدگاه در روایت از نسخه های معتبر که شواهد علمی بر درستی آنها گواهی دهد و... وجدانی شد و مورد پذیرش قرار گرفت.
رئیس حوزه قم هم، کم کم از سخت گیریهای خود دست برداشت و حتی در عهد امام حسن عسکری(ع) روایت از ضعفا را هم جایز می شمرد، با این شرط که ضعف آنان برهمگان روشن و آشکار شده باشد و نتوانند عیب پوشی کنند و مردم را بفریبند. (15)
در نتیجه، حیثیت ابن محبوب اعاده شد و دیگر کسی بر او نکوهش و جرمی روا نداشت، تا آن جا که ابوجعفر اشعری، تحریم پیشین خود را شکست: «ثم تاب ورجع عن هذا القول » نه تنها کتابهای ابن محبوب را روایت می کرد، که به تنهایی کتاب نوادر ابوحمزه ثمالی را از طریق همین حسن بن محبوب، روایت می کرد:
«اخبرنا الحسین بن عبیدالله، قال حدثنا جعفربن محمد، قال حدثنا ابی، عن سعد، عن احمد و عبدالله، ابنی محمدبن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن ابی حمزة: به.» (16)
ابن محبوب، از نظر علمی و فنی نقطه ضعف دیگری هم داشته است و آن این که رجال معاصر وی، گفته اند:
«... سمعت اصحابنا ان محبوبا اباحسن، کان یعطی الحسن بکل حدیث یکتبه عن علی بن رئاب، درهما واحدا.» (17)
ابن محبوب، برای هرحدیثی که از علی بن رئاب جرمی در دفتر خود به ثبت می رساند، یک درهم نقره از پدرش دریافت می داشت.
این حدیث، نشان می دهد که ابن محبوب، در حدود ده سالگی، تحصیل حدیث را آغاز کرده و بیش تر، با تشویق پدر در درس استادان دانش حدیث، شرکت می جسته است. از آن جا که این سن، سنی نیست که برای درک و فهم مسائل مذهبی و روایات کافی و رسا باشد، احادیثی که در آغاز تحصیل خود، از علی بن رئاب و یا دیگر استادان و مشایخ حدیث به دست آورد، اعتبار قطعی ندارند، مگر آن که با حدیث دیگر همدوره ها و همدرسهایش برابری کند و درستی آن به دست آید.
ولی کم تر کسی از دانشمندان حدیث، به این نکته فنی توجه کرده است و شاید از این نظر به همه دستاوردهای حدیثی وی اعتماد کامل ورزیده اند که از همان کودکی، حدیث استاد را می نوشته و در نتیجه کم تر اشتباه می کرده است.
پی نوشتها:
1. «اختیار معرفة الرجال، المعروف برجال الکشی »، شیخ طوسی/584، شماره 1094، دانشگاه مشهد.
2. «رجال النجاشی »، ابی العباس احمدبن علی النجاشی، تحقیق محمد جواد نائینی، ج 2/406، شماره 1182، دارالاضواء ، بیروت.
3. «رجال »، شیخ طوسی /408، اصحاب امام جواد(ع)، چاپ نجف.
4. «الفهرست »، شیخ طوسی/46، شماره 151، چاپ نجف.
5. همان مدرک/47.
6. همان مدرک/23، شماره 61.
7. «تهذیب الاحکام »، شیخ طوسی، ج 10، فصل مشیخه/56، دارالتعارف، بیروت.
8. «معرفة الحدیث »، محمد باقر بهبودی/40، علمی و فرهنگی; «معانی الاخبار»، شیخ صدوق، مقدمه عبدالرحیم ربانی شیرازی/51، دارالمعرفة، بیروت.
9. «معجم رجال الحدیث »، سید ابوالقاسم خویی، ج 7/127، دار الزهراء، بیروت.
10. همان مدرک/ 374; امل الامل، شماره 81.
11. «اختیار معرفة الرجال »/585، شماره 1095.
12.همان مدرک 512/، شماره 989.
13. «کافی »، ثقة الاسلام کلینی، ج 8/95، دارالتعارف، بیروت.
14. «معرفة الحدیث »28/، 29.
15. «اختیار معرفة الرجال »/512، شماره 989.
16. «رجال النجاشی »، ج 1/291، شماره 296.
17. «اختیار معرفة الرجال »/585، شماره 1095.